جدایی قفقاز از ایران در سال های اول قرن نوزده میلادی و همچنین فروپاشی شوروی و استقلال سه جمهوری آذربایجان، گرجستان و ارمنستان تحولات عمدهای در تاریخ ایران و منطقه و جهان در دو قرن اخیر بوده است. با توجه به موقعیت ژئوپولتیک قفقاز در منطقه و جهان و معضلات داخلی منطقه قفقاز، ما با حضور نیروها و منافع مختلف و بعضاً متعارضی در این منطقه روبهرو هستیم و سیر تحولات سیاسی، اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و ... نتیجه تعامل بین این نیروها و منافع مختلف و بعضاً متضاد می باشد.
با سر برآوردن دوباره طالبان، رکود در عملیات بازسازی و رسیدن کشت خشخاش به بالاترین سطح خود، افغانستان با خطر افتادن به ورطه آشفتگی روبه رو شده است. اگر واشنگتن خواهان پیروزی تلاشهای بین المللی در افغانستان است، باید تعهدات خود در منطقه را افزایش دهد و در استراتژیهایش -بویژه رویکردش در رابطه با پاکستان- که قبایل مرزی آن همچنان به صورت پایگاهی برای
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز رژیمهایی پدید آورد که با مشکلات فراوان سیاسی اقتصادی و ناکارآمدی قابل توجه مواجه بودند. در این میان، غرب به ویژه آمریکا که برای اجرای راهبردهایش به جای پا در این مناطق نیاز داشت، از طریق سازمان های ظاهراً خصوصی به زمینه سازی برای افزایش نفوذ خود با بهرهگیری از مشکلات موجود پرداخت. این پژوهش به آنچه که در سال های 2003، 2004 و 2005 به ترتیب در سه کشور گرجستان، اوکراین، و قرقیزستان اتفاق افتاد و به «انقلاب رنگی» مشهور شدهاند میپردازد و تمایز آنها از انقلابهای واقعی را بازگو میکند.