آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۳

چکیده

هدف: شناخت اجتماعی به دو حوزه­ی ضمنی و آشکار تقسیم شده است. نظریه­ی ارزیابی تداعی­گرا-گزاره­ای گاورونسکی و بودن­هازن (2006) پیش­بینی می­کند که طی فرآیند ترجمه­ی یک شناخت معین از حوزه­ی ضمنی به آشکار، هماهنگی شناخت ضمنی مربوطه با نسخه­های آشکار سایر شناخت­های موجود در ذهن بررسی می­شود و هر چه این هماهنگی بیشتر باشد، نیاز کمتری به ایجاد تغییر در شناخت مربوطه است و لذا نسخه­ی آشکار حاصل، ارتباط قوی­تری با نسخه­ی ضمنی اولیه­ی خود خواهد داشت. این مطالعه به آزمودن این فرضیه در متن سه شناخت هویت جنسی، هویت گروه­رشته­ای و تصور قالبی جنسیت ـ رشته می­پردازد. به­علاوه، بررسی تعدیل­گری هماهنگی با نسخه­های ضمنی سایر شناخت­ها در رابطه­ی ضمنی ـ آشکار نیز به عنوان هدفی اکتشافی دنبال می­شود. روش: 192 دانشجوی کارشناسی از دو دانشگاه تهران (نیمی علوم انسانی و نیمی ریاضی فنّی، نیمی زن و نیمی مرد) در این پژوهش همبستگی شرکت نمودند. سه شناخت مورد تمرکز، به دو طریق، یکی غیرمستقیم با استفاده از آزمون تداعی ضمنی (گرینوالد، مک­قی و شوارتز، 1998)، و دیگری مستقیم با استفاده از پرسش­های لیکرت سنجیده شدند. برای آزمون تعدیل­گری هماهنگی شناختی، از رگرسیون سلسله ­مراتبی برای هر یک از شناخت­ها استفاده شد. یافته­ها: در مورد هویت جنسی و هویت گروه­رشته­ای، نه هماهنگی با دو شناخت آشکار دیگر و نه هماهنگی با دو شناخت ضمنی دیگر تعدیل­گر معناداری در رابطه بین نسخه­های ضمنی و آشکار آنها نبودند. برای تصور قالبی، هماهنگی با شناخت­های آشکار دیگر تعدیل­گر معناداری نبود، اما هماهنگی با شناخت­های ضمنی دیگر به طور حاشیه­ای معنادار شد. نتیجه­گیری: نظریه­ی گاورونسکی و بودن­هازن (2006) در مورد هیچ­کدام از سه شناخت تأیید نشد. در مورد تصور قالبی، نتایج دلالت دارد بر اینکه دو فرآیند متمایز از فرآیند ذکرشده در این نظریه در ساخت تصور قالبی آشکار نقش داشته باشند: یکی فرآیندی براساس شناخت­های آشکار دیگر، و دوم فرآیندی بر پایه­ی میزان تعامل بین سه شناخت در حوزه­ی ضمنی.

تبلیغات