هدف: در این مطالعه، تاثیر آموزش موسیقی در افزایش توانایی های شناختی کودکان بررسی شده است.
روش: 30 کودک پنج و شش ساله که در ترم اول کلاسهای موسیقی کودک در آموزشگاههای موسیقی درجه یک و دو شهر تهران شرکت میکردند، با 30 کودک گروه گواه (از مهد کودک) مقایسه شدند. گروه گواه از نظر سن، جنس، میزان تحصیلات مادر و سطح درآمد خانواده با گروه آزمایشی همسان سازی شد. در ابتدا، همه کودکان تحت آزمون هوش استنفورد – بینه قرار گرفتند و سپس کودکان گروه آزمایشی به مدت سه ماه و هر هفته یک بار در کلاسهای موسیقی کودکان شرکت داده شدند. پس از سه ماه از همه کودکان پس آزمون گرفته شد.
یافته ها: تحلیل نتایج نشان داد که گروه آزمایشی از نظر میزان افزایش توانایی استدلال عمومی (که با معیار ضریب هوشی و با نمره کل آزمون هوش استنفورد - بینه سنجیده شد) با گروه گواه تفاوت معنی داری دارد. در ارزیابی خرده آزمونها نیز مشاهده شد که آموزش موسیقی سبب افزایش توانایی استدلال کلامی و تقویت حافظه کوتاه مدت کودکان گردیده است، ولی درمورد توانایی استدلال دیداری/ انتزاعی، با وجود افزایش میانگین نمرههای خام هر دو گروه در پس آزمون (نسبت به پیش آزمون)، در میزان تغییرات دو گروه تفاوت معنی داری دیده نشد.
نتیجه گیری: از این مطالعه میتوان نتیجه گرفت که آموزش موسیقی ممکن است در رشد برخی توانایی های شناختی کودکان موثر باشد.
ترس بیش از حد، غیر واقعی، غیر قابل کنترل و مرضی از افراد، اشیا و موقعیت های خاص است.
اسطوره شناسی: فوبی منسوب به فوبوس (phobos) است که در اسطوره های یونانی، از فرشته های مذکر و تجسم ترس محسوب می شود.
"داستان ضحاک و فریدون یکى از مشهورترین اسطورههاى ایرانى است که فردوسى در شاهنامه به نقل آن پرداخته است.در مقاله حاضر کوشش شده این اسطوره و قهرمانى آن بر حسب چهار چوبهاى نقد اسطورهاى مبتنى بر عقاید یونگ و پیروانش تحلیل گردد.
در نظر یونگ محتواى ناخود آگاه جمعى یا همان کهن الگوها به شکل افسانه و اسطوره پدیدار مىگردند.این کهن الگوها خود ناشناخته و ناپیدایند اما به شکل رویا، افسانه و اسطوره تجلى مىکنند.
در مقاله حاضر ضحاک و فریدون به عنوان تجلىهاى مختلف یک روان واحد و مراحل رشد آن به سمت فرآیند فردیت و کمال شخصیت تأویل شدهاند.نتیجه کار نشان مىدهد که با استفاده از این شیوه مىتوان درک بهترین از اسطورههاى ایرانى داشت و برخى جنبههاى تاریک آن را روشنتر ساخت.
"
پژوهش حاضر تاثیر روشهای موسیقی درمانگری فعال و غیرفعال را بر علایم منفی و مثبت بیماران روان گسیخته مطالعه کرده است. در این مطالعه 96 بیمار روان گسیخته از دو مرکز روانپزشکی پس از انتخاب تصادفی در سه گروه شامل دو گروه آزمایش و یک گروه گواه تقسیم شده اند. گروه آزمایش یک در جلسات موسیقی درمانگری فعال شامل نواختن ساز، خواندن و حرکات موزون شرکت و گروه آزمایش دو، در جلسات موسیقی درمانگری غیرفعال شامل شنیدن صرف موسیقی شرکت کردند. گروه گواه هیچگونه موسیقی دریافت نکرد. کلیه بیماران پیش از آزمایش توسط دو متخصص روانپزشک و روانشناس بالینی مورد ارزیابی و همچنین در دو مرحله پیش و بعد از آزمایش از نظر میزان علایم مرضی منفی و مثبت با استفاده از مقیاس اندازه گیری علایم منفی (SANS) و اندازه گیری علایم مثبت (SAPS) اندازه گیری شدند. تحلیل کوواریانس برای 9 گروه از علایم منفی و مثبت بیماران روان گسیخته به طور جداگانه برای کل نمونه، جنس، سطح تحصیلات، سطح اقتصادی – اجتماعی و سن انجام شد و این نتایج به دست آمد:
الف – موسیقی درمانگری بر علائم منفی بیماران روان گسیخته اثر مثبت دارد. ب- اثر موسیقی درمانگری بر زنان روان گسیخته نسبت به مردان روان گسیخته بیشتر و وسیعتر است. ج – اثر موسیقی درمانگری بر بیماران کم سواد و بیماران در سطح اجتماعی – اقتصادی پایین بیشتر است. د – سن در اثر پذیری بیماران روان گسیخته از موسیقی درمانگری نقشی ندارد. ه - دو نوع موسیقی درمانگری فعال و غیرفعال تاثیر متفاوتی بر بیماران روان گسیخته دارد.