این نوشتار پاسخگونه ای است به مقالة « مفاهیم غیرمحصّل و منطق ماهیات » (مندرج در شمارة 62، ص 161-172)، که در نقد مقالة قضیة معدوله و محصّله (مندرج در شمارة 61، ص 81-103)، ارائه شده بود. و نویسنده، خود، در آغاز، ماجرا را توضیح می دهد:
مطابق قاعده ای در منطق ابن سینا، میان هر دو قضیة شرطی لزومی که کمیت یکسان، کیفیت متفاوت، مقدم یکسان و تالی نقیض هم دارند، تلازم برقرار است. این قاعده توسط ابن سینا معرفی و برای آن استدلال شده است. پس از وی، این قاعده مورد نقد منطق دانان سینوی قرار گرفت. خونجی با مثال هایی از زبان طبیعی، پیش فرض های اثبات ابن سینا را زیر سؤال برده است. پس از خونجی، بعضی از منطق دانان سینوی مانند نصیر الدین طوسی، قطب الدین رازی و قطب الدین شیرازی، تلاش کردند با ارائة صورت بندی های دقیق تری از استدلال ابن سینا و یا دفاع از پیش فرض های او به نقدهای خونجی پاسخ دهند. در مقالة حاضر پس از معرفی و صورت بندی دقیق استدلال های دو طرف، نشان خواهیم داد که پاسخ هایی که به نقد خونجی داده شده، برای اثبات قاعدة مورد بحث کافی نیستند و همچنان قبول این قاعده نیازمند استدلال های دیگری است.
به علت برخی ویژگی های منطق سنتی ارسطویی، عدم ارتباط منطقی میان جملات از نوع «هست» و جملات از نوع «باید» بدیهی به نظر می رسد. اما منطق جدید فاقد چنین ویژگی هایی است؛ پرایور با تکیه بر این نکته طرف داران شکاف منطقی «هست» و «باید» را با یک پارادوکس مواجه می کند. در این مقاله ابتدا پارادوکس پرایور و برخی پاسخ های فلسفی به آن را بیان می کنیم، سپس به تشریح منطق چند ارزشی بیل که برای حل این پارادوکس پیشنهاد شده می پردازیم و خواهیم دید این پارادوکس در چهارچوب منطق ربط نیز حل خواهد شد. با این حال پرایور علاوه بر این پارادوکس، براهین دیگری نیز ارائه می کند. ما نشان خواهیم داد هر چند این دو منطق پارادوکس پرایور را حل می کنند، هر یک از حل برهانی دیگر عاجز است.
یکى از خاستگاه هاى مهم براى درک حقایق، منطق است. مقولات و ایده هاى مندرج در منطق، علاوه بر کارکرد صورى، بر اساس نقش هرمنوتیکى مى توانند مبنا و چارچوبى را براى درک هرچه بهتر حقایق فراهم آورند. در این نوشتار تلاش بر این است تا با تکیه بر دو ایده منطق کلاسیک، یعنى کلى و کل، به فهم تاریخ فلسفه نایل آییم. به بیان دیگر تاریخ فلسفه را بر اساس دو جریان کلى گرایى و کل گرایى کانون تأمل و تحقیق قرار مى دهیم. مدعاى این مقاله آن است که در عین پذیرش محدودیت هاى خاص چنین پژوهشى، مى توان تا حد مقبولى، به فهم ویژگى هاى تاریخ فلسفه براساس این دو جریان دست یافت. در این مقاله به تفاوت هاى دو جریان کلى گرایى و کل گرایى در باب موضوعاتى چون ماهیت فلسفه، تاریخ فلسفه، علم، الهیات و شناخت اشاره شده است.