آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۱

چکیده

چکیده پیشرفت اقتصادى و رسیدن به قلّه‏هاى ترقّى و توسعه در ابعاد گوناگون سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى، از جمله دغدغه‏هاى ملّت‏ها و جوامع مختلف به‏ویژه طىّ چند قرن اخیر و بالاخص در طول قرن بیستم میلادى بوده است. این مسأله براى اندیشه‏وران و کسانى که دل در گرو پیشرفت کشورها و رفاه ملّتشان دارند، داراى اهمّیت خاصّى است. توسعه روزافزون کشورهاى صنعتى و عقب‏ماندگى کشورها در سراسر جهان اعمّ از آسیا و افریقا و امریکاى لاتین باعث شد تا دلسوزان و طرّاحان نظریات توسعه به ارائه آرایى در خصوص علل عقب‏ماندگى و راه‏هاى رسیدن به رشد را بیان دارند. به‏طور کلّى، نظریات ارائه شده را مى‏توان به دو دسته کلّى تقسیم کرد: دسته اوّل به‏طور عمده فقدان سرمایه فیزیکى را عامل عقب‏ماندگى دانسته، رشد اقتصادى را به‏صورت پیش نیاز توسعه و به اصطلاح با نگاه به بیرون، و استراتژى توسعه برون‏زا را به‏صورت راه حلّ فرار از وضع موجود تجویز مى‏کند.(2) دسته دوم از نظریات بر سرمایه‏هاى انسانى مبتنى است و بانگاه به درون و امکانات داخلى، هرگونه توسعه‏اى را منوط به تحوّلات روحى و فرهنگى مى‏داند. این دیدگاه که طىّ دو دهه آخر قرن بیستم شکل گرفته، با تأکید بر «انسان محور» بودن توسعه، مى‏کوشد با مطرح ساختن ویژگى‏هاى انسان و نقش آن در توسعه، نقش محورى به خصلیت‏ها و نگرش‏هاى انسانى بدهد و معتقد است که شرط لازم براى دستیابى به توسعه، انسان متحوّل شده به لحاظ فکرى و فرهنگى است (عظیمى، 1371: ص 177). مقاله حاضر نیز با تأثیرپذیرى از نوع اخیر نظریات توسعه به تحقیق دو فرضیه به شرح ذیل مى‏پردازد: 1. از آن‏جاکه انسان، منشأ هر گونه تغییرى است، بدون تغییر در باورها و بینش‏ها، امیال و آرزوها و تصوّرات انسانى، امکان توسعه اقتصادى فراهم نمى‏شود. 2. با توجّه به این‏که هدف‏گذارى در نظام‏هاى اقتصادى موجود، صرفا در جهت دستیابى به اهداف مادّى و لذایذ دنیایى است، هر گونه الگوى توسعه‏اى در ایران با توجّه به بافت مذهبى آن، باید با توجّه به الزام‏هاى دینى طرّاحى و تدوین شود.

متن

 

مقدمه
مهم‏ترین دستاورد انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امام‏خمینى قدس‏سره در ایران، کسب استقلال سیاسى و رهایى از سلطه بیگانگان بوده است؛ امّا استقلال سیاسى به تنهایى براى رسیدن به اهداف متعالى نظام اسلامى کافى نیست و باید با اتّخاذ روش هایى کوشید تا استقلال اقتصادى نیز حاصل شود. استمرار و پایدارى استقلال سیاسى به دستیابى نظام به استقلال اقتصادى منوط است و بدون این دیگرى نمى‏تواند دوام آوَرَد و در درازمدّت، هویت خود را از دست خواهد داد.
کسب استقلال اقتصادى، همچون سیاسى نیازمند مقدّماتى است. انقلاب‏ها و نهضت‏هاى بزرگ از جمله انقلاب اسلامى ایران نمونه بسیار بارزى از آن است. کسب استقلال سیاسى در ایران، حاصل دو دهه تلاش بزرگمردى بود که با درک صحیح از پیش نیازهاى این هدف متعالى و با قبول واقعیات و الزام‏هاى مورد نظر و با ایجاد تحوّلات بنیانى در نوع نگرش و تفکّرات دینى و سیاسى جامعه، به نتایج تلاش‏هاى خود دست یافت.
چنان‏که کسب استقلال سیاسى به انسان‏هایى متحوّل شده نیاز دارد، کسب استقلال اقتصادى نیز نیازمند افرادى است که با درک صحیح از واقعیات موجود در جهان کنونى، خود را آماده بر عهده‏گرفتن نقشى کنند که در نهایت به رشد توسعه اقتصادى و رفاه مادّى و معنوى (آسایش فکرى و جسمى) بیانجامد و این مهم در سایه تأکید بر فرهنگ متعالى و سازگار با توسعه است.
تعاریف توسعه و فرهنگ
توسعه در لغت به معناى گسترش دادن است و از نظر اندیشه‏وران علوم اقتصادى و اجتماعى از جمله مایکل تودارو، جریانى چند بُعدى و به معناى ارتقاى مستمّر کلّ جامعه و نظم اجتماعى به سوى زندگى بهتر یا انسانى‏تر است (تودارو، 1369: ج 1، ص 23).
از دیدگاه گونار میردال، توسعه عبارت است از «حرکت یک سیستم یکدست اجتماعى به سمت جلو. به عبارت دیگر، نه تنها روش تولید، توزیع محصولات و حجم تولید، مدّنظر است، بلکه تغییرات در سطح زندگى، نهادهاى جامعه، نظرها و سیاست‏ها نیز مورد توجّه مى‏باشد» (جیروند، 1368: ص 83).
از دیدگاه حسین عظیمى، توسعه، «فرایندى است که تولید از وضعیت سنّتى به روش نوین با ابزارهاى پیشرفته جدید، متحوّل گردیده و انسان‏ها تخصّص و مهارت لازم و فرهنگ مناسب با توسعه را کسب کرده باشند و روند انباشت و به کارگیرى سرمایه در جامعه، همراه با مدیریتى کارا و با ثبات تحقق یافته باشد» (عظیمى، 1371: ص 176).
مک‏لوپ نیز در تعریف توسعه مى‏گوید:
توسعه، عبارت است از کاربرد منابع تولیدى به‏گونه‏اى که سبب رشد بالقوّه مداوم درآمد سرانه در جامعه شود. (باهر، 1358: ص 13).
به اعتقاد سازمان ملل نیز توسعه عبارت است از فرایندى که کوشش‏هاى مردم و دولت را براى بهبود اوضاع اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى هر منطقه متّحد، و مردم این مناطق را در زندگى ملّت ترکیب مى‏کند و آن‏ها را به‏طور کامل براى مشارکت در پیشرفت ملّى توانا مى‏سازد. (ر.ک: موسایى، 1380)
از واژه توسعه تعاریف دیگرى نیز از طریق محقّقان این رشته ارائه شده است که با توجّه به تفاوت دیدگاه‏هاى ارائه‏کنندگان آن و تفاوت در نوع نگرش از وضعیت خاصّ هر جامعه و ارزش‏هاى حاکم بر آن، ناشى مى‏شود.
این تحقیق نیز به دنبال کشف این مطلب نیست و با گزینش نظریات چند تن از کارشناسان این رشته، در تبیین موضوع مورد تحقیق مى‏کوشد. در این نوشتار، توسعه در ابعاد گوناگون اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى مطرح شده لکن با توجّه به موضوع تحقیق توسعه اقتصادى و فرهنگى بیشتر مورد توجّه است.
توسعه اقتصادى به‏صورت شاخه‏اى از علم اقتصاد، از اواسط قرن بیستم، یعنى پس از آن‏که موضوع پیشرفت در کشورهاى در حال توسعه با شدّت بیش‏ترى مورد توجّه قرار گرفت، میان پژوهشگران علوم اجتماعى و اقتصادى مطرح شد؛ امّا به‏رغم این‏که بیش از سه دهه از عمر آن نمى‏گذرد، به‏واسطه علاقه و اشتیاق اکثر فرهیختگان در جهت دستیابى به توسعه و ترقّى کشورشان، بیش از سایر رشته‏هاى مرتبط با علم اقتصاد، به چالش کشیده شده و آثار متعدّدى نیز درباره آن نوشته شده است. توسعه اقتصادى در ابتدا به معناى توانایى اقتصاد ملّى براى ایجاد و تداوم رشد سالیانه تولید ناخالص ملّى با نرخ‏هاى پنج تا هفت درصد و بیش‏تر تعریف مى‏شد (تودارو، همان: ص 132 و 133).
تا اوایل دهه 60 میلادى، توسعه، فرایندى اقتصادى و تکنولوژیک به شمار مى‏آمد که در افزایش سرانه محصول ناخالص ملّى و به صورت ایجاد فرصت‏هاى شغلى و دیگر امکانات اقتصادى ضرور براى توزیع گسترده‏تر منافع اقتصادى و اجتماعى حاصله، تبلور مى‏یافت؛ امّا در اواخر دهه، به تدریج آشکار شد که هر چند رشد، شرط ضرور توسعه است، نباید آن را توسعه تلقّى کرد؛ زیرا به‏صورت شاخص توسعه نمى‏تواند تولید براى معاش که غیرقابل فروش در بازار است، و جنبه‏هاى غیراقتصادى شکوفایى فردى و اجتماعى، رفاه و ملاحظات مربوط به توزیع درآمد را در بر گیرد. افزایش محصول ناخالص ملّى، اگرچه مى‏تواند بر نارسایى‏هاى درونى پیشرفت اقتصادى سرپوش بگذارد، نابرابرى را نیز تشدید مى‏کند؛ زیرا چنین پیشرفتى فقط گروه کوچکى را در برمى‏گیرد؛ بنابراین، تحلیل‏گران اقتصادى به این نتیجه رسیدند که توسعه را نباید به رشد اقتصادى که خود بر اساس الگوى «انباشتگى سرمایهî سرمایه‏گذارى î رشد» تفسیر شود، محدود ساخت.
آگاهى از این واقعیت همراه با مسأله حفظ تنوّع فرهنگى در برابر آثار همگون‏ساز مدرنیزاسیون و توسعه مبتنى بر ملاحظات صرفا اقتصادى، توجّه به جنبه‏هاى فرهنگى در توسعه را مطرح ساخت و طىّ دهه‏هاى 80 و 90 میلادى، مفاهیمى جدید از فرهنگ(3) و توسعه مطرح شد که فرایندى چند بعدى داشت (دپویى، 1374: ص 9 و 10).
براى پى بردن به مفهوم جدید توسعه اقتصادى، به تعریف یکى از اجزاى تشکیل دهنده آن یعنى فرهنگ مى‏پردازیم.
واژه فرهنگ طیف گسترده معنایى دارد؛ به‏طورى‏که به معناى مسکن‏گزیدن، کشت کردن، حراست کردن، و پرستش کردن آمده است (پهلوان، فرهنگ‏شناسى، به نقل از دانش انتظامى، 1380).
در زبان فارسى، فرهنگ که ریشه پهلوى دارد و معرّب آن را فرهنج گفته‏اند، به معناى علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت و آثار علمى و ادبى قوم یا ملّت و نیز به معناى کتابى که شامل لغت‏هاى یک زبان و شرح آن‏ها باشد، آورده شده است. معناى اصلى به زبان پهلوى همان تعلیم و تربیت است (آشورى، تعریف‏ها و مفهوم فرهنگ، به نقل از عزّتى، 1376).
به‏طور کلّى فرهنگ را مى‏توان الگوهاى مشترک فکرى و رفتارى تلقّى کرد که شامل عناصر اساسى ذیل است:
1. باورها که به نگرش انسان به جهان و هستى شکل مى‏دهد و مشروعیت بخش ارزش‏ها است؛
2. ارزش‏ها که محیط را براى انسان معنا مى‏بخشد و به کُنش او جهت مى‏دهد، و اهداف و وسایل نیل به اهداف را براى وى ترسیم مى‏کند و مشروعیت بخش هنجارها واقع مى‏شود؛
3. هنجارها که بیش‏تر برآمده از دل ارزش‏ها، و قواعدى است که چگونگى عمل و قاعده بازى رادر زندگى اجتماعى براى انسان تعیین مى‏کند و بر حقوق و وظایف مورد انتظار مشتمل است؛
4. نمادها که امکان ذخیره و تبادل دانش و تجربه را براى انسان فراهم مى‏سازد؛
5. فن‏آورى که ابزار، مهارت و دانش استفاده از ابزار را در اختیار انسان قرار مى‏دهد.
حضرت امام‏خمینى قدس‏سره در اهمّیت فرهنگ مى‏فرماید:
بى‏شک، بالاترین و والاترین عنصرى که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مى‏دهد (امام‏خمینى، ج 15، ص 160). فرهنگ، اساس ملّت‏ها است. اساس ملیّت یک ملّت است. (همان: ج 6، ص 40).
افراد دیگرى نظیر ژوزف اسپنگلر که اهمّیت فراوانى به فرهنگ ملّت و نقش عقاید و ارزش‏هاى جامعه به‏صورت انگیزه‏هاى رفتارى انسان و عامل تعیین‏کننده در توسعه اقتصادى و سیاسى مى‏دهد، و مى‏گوید:
جایى که ارزش‏هاى توسعه‏اى غالب شوند، توسعه به حرکت در مى‏آید و در صورت فقدان این ارزش‏ها، ممکن نیست شاهد توسعه اقتصادى باشیم (متوسّلى، 1374: ص 245).
اقتصاددان دیگر یعنى «هگن» نیز بر اهمّیت فرهنگ و تحوّلات فرهنگى اشاره مى‏کند:
شخصیت فرهنگى، اصلى‏ترین عامل ایجادکننده توسعه اقتصادى است و هر گونه تحوّلات اقتصادى، معلول تحوّل فرهنگى و منبعث از آن مى‏باشد (ستارى فر، 1374: ص 171).
ویژگى‏ها و عوامل مساعد فرهنگى براى توسعه اقتصادى
از آن‏جاکه فرهنگ، پایه رفتارهاى انسانى شمرده و به همین سبب، بخش قابل توجّهى از رفتارهاى اقتصادى نیز بر این اساس استوار شده، توسعه اقتصادى که خود مستلزم انجام رفتارهاى خاصّى در زمینه‏هاى گوناگون زندگى انسانى است، به فرهنگ و ویژگى‏هاى فرهنگى ملّت، وابستگى بسیارى دارد. به‏عبارتى، توسعه اقتصادى نیازمند باورهاى فرهنگى مناسب و سازگار با توسعه است (عظیمى، 1371: ص 183).
دیدگاه‏هاى گوناگونى در خصوص ویژگى‏هاى فرهنگى مناسب براى توسعه ارائه شده که در تمام آن‏ها، وجوه مشترک فراوانى مى‏توان یافت که همه به نقش انسان و محوریت وى در راه رسیدن به توسعه اقتصادى اشاره دارند.
ماکس وبر معتقد است که سه بدعت عمده در اصول فکرى مسیحیان پروتستان وجود داشته که به نظر وى، آن‏ها را پیشگامان نظام کاپیتالیسم کرده است. این سه عبارتند از:
1. منع هرگونه واسطه میان خالق و مخلوق؛
2. دخالت عقل در ایمان انسان‏ها؛
3. کوشش براى بهبود معاش و یا رسالت کار (موسایى، 1380: ص 38).
از نظر وبر، بدعت سوم، نقش اصلى را در توسعه اقتصادى نظام سرمایه‏دارى ایفا کرده است. به نظر او، اخلاق پروتستان که از مردم دعوت مى‏کند از تنبلى و سستى در کار بپرهیزند و با کوشش، جوامع خود را صنعتى کنند، از مهم‏ترین عوامل پیشرفت اقتصادى نظام سرمایه‏دارى بوده است. همین بینش است که جمع‏آورى مال و ثروت را مکروه ندانسته، صرفه‏جویى و امساک را همواره مى‏ستاید (همان).
از نظر تودارو نیز برخى ارزش‏هاى فرهنگى، سبب‏ساز و عامل توسعه اقتصادى هستند. وى احساس شخصیت کردن، عزّت نفس داشتن و آلت دست دیگران قرار نگرفتن را از ارزش‏هاى اساسى توسعه مى‏داند و معتقد است:
تمام جوامع نیز به دنبال نوعى اعتماد به نفس مى‏باشند؛ اگرچه ممکن است به طور صحیح آن‏را شخصیت، مقام، احترام، افتخار و استقلال بنامند (تودارو، همان: ص 136).
از نظر دکتر حسین عظیمى که از نظریه‏پردازان توسعه در داخل کشور به شمار مى‏رود، باورهاى مناسب فرهنگى عمده و اساسى لازم براى فرایند توسعه اقتصادى، به‏شرح ذیل است (عظیمى، همان: ص 183).
ویژگى اوّل: حاکمیت نگرش علمى بر باورهاى فرهنگى جامعه، یعنى انسان‏ها باید به مجموعه فرهنگى خود این تفکّر را اضافه کرده باشند که هر حادثه‏اى، علّت یا عللى دارد؛ هر علّت و یا هر گروه از علّت‏ها، قابل کشف است و کشف آن‏ها باید به روش علمى صورت پذیرد. ویژگى دوم: باور فرهنگى به برابرى انسان‏ها هم جزئى از همین فرهنگ خواهد بود. بر طبق مطالعات علمى، هیچ مبنا و نگرشى براى رده‏بندى نژادى انسان‏ها و نابرابر دانستن آن‏ها وجود ندارد. ویژگى سوم: اعتقاد به لزوم رعایت حقوق دیگران است؛ چرا که اگر به واقع و در عمق باور فرهنگى به برابرى انسان‏ها معتقد شدیم، آن‏وقت خود به‏خود بر این باور خواهیم بود که سایر مردم هم داراى همان حقوقى هستند که براى خودمان قائلیم. چهارمین ویژگى: لزوم نظم‏پذیرى جمعى است. انسان در تعامل با سایر افراد جامعه قرار داشته و هر گونه رفتار وى مى‏تواند موجب تأثیر متقابل باشد؛ بنابراین لازم است تا بر مبناى توافق جمعى، به فعّالیت‏هاى اجتماعى بپردازد و از قانون جمع پیروى نماید. پنجمین ویژگى: آزادى سیاسى است. بر این اساس، باید پذیرفت که دولت‏هاى سلطه‏خواه، دولت‏هاى قبل از انقلاب صنعتى بوده‏اند. چنین دولت‏هایى در جوامعى حکومت مى‏کردند که متّکى بر رده‏بندى انسان‏ها بوده است؛ ولى زمانى که انسان‏ها برابر شدند، دولت دیگر نمى‏تواند دولت تحکّم و زور و ظلم باشد. به عبارت دیگر، اعتقاد به برابرى انسان‏ها و خفقان سیاسى، با یک‏دیگر سازکار و همخوان نبوده و بلکه متضاد یک‏دیگرند. ششمین ویژگى: لزوم توجّه معقول به دنیا و مسائل مادّى مربوط به آن و دورى از ریاضت و زهد نامعقول [است]. مردم در کنار اعتقاد به مسائل کیفى، باید به دنبال دنیا هم باشند. هیچ کس نباید فقر و محرومیت و به اصطلاح «چشم‏پوشیدن» از دنیا را عزیز و گرامى بشمارد. به‏طور کلّى و در مجموع مى‏توان مجموعه عوامل و ویژگى‏هاى مطرح شده توسّط عُلماى علوم اجتماعى و اقتصادى را به‏شرح زیر مطرح نمود (همان: ص 41):
1. نگرش علمى؛
2. توجّه به دنیا؛
3. اسطوره‏زدایى از عالم؛
4. اعتقاد به آزادى سیاسى؛
5. لزوم نظم‏پذیرى جمعى؛
6. تدبیر عقلایى امور معیشت؛
7. اعتقاد به برابرى انسان‏ها؛
8. حرمت نهادن به علم و عالمان طبیعت؛
9. طمع و تکاثر ورزیدن در بهره‏جویى از طبیعت؛
10. مشارکت بخشیدن عموم مردم در عموم امور؛
11. گریختن ازعالم درون، و روى آوردن به عالم بیرون؛
12. تقدّس‏زدایى از فکر و محرم دانستن همه کس در کشف رازهاى هستى؛
13. احساس توانایى مسئولین و مردم در نیل به اهداف توسعه؛
14. وحدت فرهنگى؛
15. قانون‏گرایى؛
16. توجّه به فرهنگ کار؛
17. تجربه‏گرایى؛
18. شک‏گرایى؛
19. فردگرایى؛
20. تحوّل‏گرایى؛
21. علم‏گرایى؛
22. تولیدگرایى؛
23. عقل‏گرایى؛
24. باور به پویایى؛
25. مشارکت زنان؛
26. تقویت روحیه مال‏اندوزى؛
27. مصرف‏گرایى؛
علاوه بر موارد فوق مى‏توان عوامل دیگرى نظیر اجماع نظر نخبگان، هویت مستحکم، آرامش سیاسى، نظام آموزشى پویا و تفکّر استقرایى را نام برد که به‏عنوان مخرج مشترک توسعه‏یافتگى، قابل طرح مى‏باشند (سریع‏القلم، 1371: ص 50).
تمام شاخص‏هاى نامبرده حول محور انسان و عملکرد او متمرکز مى‏شوند، جدا از این‏که کدام‏یک از آن‏ها از منظر توسعه دینى، غیرقابل پذیرشند. نکته مهم در این حقیقت نهفته است که بدون تغییر در باورها و بینش‏ها، آرزوها و تصوّرات انسانى، رسیدن به نتایج مطلوب (خواه مادّى و خواه معنوى) سرابى بیش نیست. تجربه تاریخى کشورهاى صنعتى شده امروز نیز همین ادّعا را تأیید مى‏کند.
ابتدا اندیشمندانى مانند گالیله، کپرنیک و نیوتن، انقلابى در بینش انسان نسبت به محیط اطرافش پدید آوردند و در دوران رنسانس، احترام و پشتیبانى از دانشمندان به صورت یک ارزش عام و پذیرفته شده درآمد. مفید واقع شدن علوم در بهبود زندگى، پیشرفت فن‏آورى‏هاى تولید و وضع رفاهى مردم، اشتیاق و تقاضاى روزافزون براى توسعه علوم را سبب شد. سازمان‏هاى تحقیقاتى و دانشگاهى نهادینه شدند و ابتکار عمل دولت‏ها در ایجاد ارتباط، استمرار و پیوستگى بین تحقیقات و فنون تولید، مهم‏ترین دستاورد جهان توسعه یافته کنونى به حساب مى‏آید (متوسّلى، 1373: ص 15).
تأثیر آموزه‏هاى دینى بر توسعه اقتصادى
برخلاف تصوّرات القاءشده طىّ دهه‏هاى اخیر مبنى بر آثار نامطلوب دین بر روند رشد و توسعه و حتّى ایجاد مانع در این مسیر، باید گفت که «توسعه‏یافتگى، اصول ثابتى هستند که نخبگان و یا عموم مردم علاقه‏مند به توسعه نمى‏توانند با این‏ها سلیقه‏اى برخورد کنند. شما اگر مى‏خواهید پیشرفت کنید، این پیشرفت نظم درونى مى‏خواهد؛ به همین دلیل است که توسعه یافتگى به معناى تمدّن‏سازى ضرورتا یک جامعه را به طرف سکولاریسم نمى‏برد و صنعتى شدن، ضرورتا یک جامعه را بى‏دین نمى‏کند» (سریع‏القلم، همان: ص 51). آن‏چه تجربه تاریخى کشورهاى توسعه یافته امروزى نشان مى‏دهد، تأثیر عوامل و آثار دینى در این زمینه است. ابتدا تحوّلى بنیانى در چگونگى نگرش انسان‏ها به جهان اطراف وى پدید آمد؛ سپس با استفاده از ابزار مؤثر و قدرتمند مذهب به تربیت انسان‏هاى دانشمند و آگاه به جایگاه تاریخى خود، اقدام شد.
این موضوع از دیدگاه افرادى نظیر دکتر حسین عظیمى با عنوان «دوران زایش تاریخى» (کتاب توسعه، 1371: ص 57) مطرح مى‏شود که سرانجام به تولّدى دوباره مى‏انجامد یا از دیدگاه افرادى نظیر ماکس وبر، دریافت‏هاى دینى عملاً از عناصر تعیین‏کننده رفتارهاى اقتصادى‏اند و در نتیجه، یکى از علل دگرگونى‏هاى اقتصادى جوامع به شمار مى‏روند (ریموند، به نقل از متوسّلى، 1374: ص 54).
رشد سرمایه‏دارى و تغییرات ملازم با آن، ناشى از فردگرایى و خودخواهى اقتصادى افراد نیست؛ بلکه باید آن را نتیجه جهت‏گیرى روان‏شناختى جدیدى دانست که الاهیات کالوین آن را به‏وجود آورده است. در الاهیات کالوین، آن‏چه که انسان انجام مى‏دهد، خدمتگزارى یا نگهبانى از اموال خدا بر روى زمین است و اراده الاهى بر آن است که مردم باید در نهایت جدّیت و نظم و ترتیب، خدمتگزارى خود را به انجام برسانند. هیچ فردى نباید در اموال خدا اسراف کند و [یا [آن را تلف نماید. ولخرجى و فخرفروشى با استفاده از نعمت‏هاى خداوند، گناه محسوب شده و صرفه‏جویى، پشتکار، راستگویى و موفقیت در انجام وظایف شغلى، از نشانه‏هاى تقرّب به خداوند است (وبر، 1371: ص 2).
به نظر وبر، این آموزه‏هاى دینى، میان مؤمنان شورى برانگیخت که سرانجام توانست به رشد سرمایه‏دارى کمک شایانى کند.
عناصر دینى نظیر قداست کار، امساک، پشتکار، هوشیارى و دوراندیشى همراه با خصلت‏هایى نظیر ثروت‏جویى، نفى جادو و ترغیب به عقاید خردگرایانه و نفى لذّت‏هاى دنیایى و هوسبازى اسراف‏آمیز، فضایى را پدید آورد که در آن، روند رشد اقتصادى به‏شدّت احساس شد.
در ژاپن نیز این اتفّاق به شکلى دیگر رخ داد. ابتدا و طىّ دو قرن (هفده و هیجده میلادى) که به «دوره توکوگاوا» معروف است، درهاى این کشور بر روى دنیاى خارج بسته، (این سرزمین در محاصره دریا قرار داشته، فاقد مرزهاى زمینى است) و هر گونه ارتباطى با خارج ممنوع شد.
آیین مذاهب بومى نظیر شینتو و مذاهب وارداتى نظیر بودا و کنفوسیوس به نحو ماهرانه‏اى در هم تلفیق و آن‏گاه آداب و رسومى جدید طبق نیازهاى جامعه شکل گرفت. بدین‏ترتیب، آیین شینتو، امپراتور را در جایگاه خدا مورد توجّه قرار داد. آیین بودیسم بر سلسله مراتب سیاسى تأکید کرد و از طرف دیگر، آیین کنفوسیوسى تأثیر بسیارى بر عقل‏گرایى سیاسى بر جاى گذاشت (متوسّلى، 1374: ص 83).
در طول این دوره (توکوگاوا) شخصیت فردى از طریق ایجاد سنّت‏هاى خانوادگى شکل گرفت و فرزندان در داخل خانواده به حفظ ارزش‏ها متعهّد شدند.
بافت اقتصادى جامعه، متأثّر از تعلّقات شخصیتى افراد به خانواده، به‏صورت جدیدى تحوّل یافت. سخت کوشى و وجدان‏کارى همراه با قناعت و بردبارى به‏صورت ویژگى جدید در عمق فرهنگ مردم نفوذ کرد؛ به‏طورى‏که بعد یکى از اصول مسلّم و شاخص ژاپنى‏ها جهت قطع وابستگى و مقاومت در برابر فرهنگ وارداتى غرب شد.
سیاست انزواطلبى دوره توکوگاوا در مقایسه با کشورهاى غربى که دایره شوم و بسته خرافات سنّتى را شکسته و گام‏هاى نخستین در راه پیشرفت سریع داخلى و خارجى را برداشته بودند، شکست و عقب‏ماندگى به‏شمار مى‏آمد؛ ولى در مقایسه با کشورهاى در حال توسعه که قربانى تجاوزگرى‏ها و استعمار مستقیم و غیرمستقیم غرب شدند، کامیابى به شمار مى‏رفت و در حقیقت، ملّت ژاپن در پرتو این سیاست، فرصتى یافت تا اتحّاد و انسجام یابد و ارزش‏هاى اخلاقى، سنّتى و فرهنگى خویش را ابقا کند (همان: ص 11).
حاصل تمام این تحوّلات دینى و فرهنگى، فراهم‏شدن زمینه و بستر مناسب براى شکوفایى اقتصادى در عصر مسیحى (1868 ـ 1912) بود.
اسلام نیز در جایگاه دین جامع که تمام دستورهاى آن براى تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان‏ها آمده، با مباحث توسعه‏اى قابل تطبیق است. قرآن به موضوع سرمنشأ تحوّلات همه جانبه از جمله تحوّل اقتصادى اشاره مى‏کند که «ما سرنوشت هیچ قومى را تغییر ندادیم، مگر این‏که خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند».
در تفسیر این آیه شریفه، مرحوم علاّمه طباطبایى مى‏فرماید:
از این رو نعمت‏ها و موهبت عالى که خداوند به انسان مى‏دهد، مربوط به حالات نفسانى خود انسان مى‏باشد که اگر آن حالات، موافق با فطرتش جریان یافت، آن نعمت‏ها هم جریان خواهد یافت (طباطبایى، به نقل از نظرپور، 1378: ص 76)؛
بنابراین، جامعه‏اى دگرگون خواهد شد و به توسعه دست خواهد یافت که با معیارهاى ارزشى آن سازگار باشد و همان ارزش‏ها، منشأ تحوّلات روحى جامعه خواهد شد تا جامعه به مسیر مطلوب رهنمون شود.
در این بخش به برخى از آن‏چه پیش‏تر عوامل مساعد توسعه نامبرده شد، اشاره مى‏شود:
1. جایگاه علم و الزام به یادگیرى علوم گوناگون: صریح‏ترین و مهم‏ترین آیه‏اى که در این خصوص نازل شده، به سوره مجادله، آیه یازدهم مربوط مى‏شود:
خداوند، مقام اهل ایمان و دانشمندان را رفعت مى‏بخشد.
جمله معروف پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در خصوص علم آموزى مسلمانان هر چند با تحمّل مشقّت و مرارت‏هاى سفر به مناطق دورى نظیر چین یا طلب علم به‏صورت فریضه واجب نزد کلیه مسلمانان (مجلسى، 1362: ج 1، ص 197)، و سفارش‏ها و تأکیدهاى بسیارى که در این زمینه از پیامبر عظیم‏الشّأن اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و امامان علیهم‏السلام نقل شده، مؤیّد این موضوع است که علم‏آموزى یکى از عوامل مؤثّر در جهت رفع نادانى و ایجاد فضاى علمى است و سبب بهره‏مندى مسلمانان از نتایج آن مى‏شود. جالب این‏که هنگام اوجگیرى علوم گوناگون در سرزمین‏هاى اسلامى و گسترش آن بین مسلمانان، جوامع دیگر از جمله غرب، در جهالت به‏سر مى‏برده و وجود مراکز علمى نظیر کتابخانه‏ها با انبوه کتاب‏ها و مراکز آموزشى فقط مشخّصه کشورهاى اسلامى بوده است؛ به همین سبب، اروپا هنگام بیدارى با پى بردن به مخازن غنى علوم مختلف در شرق و کشورهاى اسلامى و در طول جنگ‏هاى صلیبى، از آن به طور کامل استفاده کرد؛ بنابراین، نه تنها هیچ مخالفتى از ناحیه اسلام براى کسب دانش وجود ندارد، بلکه بر عکس تأکیدهاى بسیارى در این زمینه اعمّ از آیات قرآنى، احادیث نقل شده از طرف پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و امامان معصوم علیهم‏السلام و بزرگان دین، وجود دارد.
در خاتمه این بحث، جمله‏اى از معمار بزرگ انقلاب اسلامى حضرت امام‏خمینى قدس‏سره در خصوص اهمّیت دانش و ضرورت یادگیرى آن، نقل مى‏کنیم:
آیات قرآن کریم، آن‏قدر راجع به علم و راجع به دانش سفارش فرموده است که شاید در کتب دیگر نباشد (امام‏خمینى، ج 14، ص 232). اساسا اسلام نه تنها جلو رشد علمى و فکرى بشر را نمى‏گیرد، بلکه خود، زمینه‏هاى این حرکت را آماده‏تر مى‏کند و به این حرکت جهت انسانى و الاهى مى‏دهد. تکامل علمى و فرهنگى بشر، بعد از ظهور اسلام، محقّقین تاریخ را خیره ساخته است (همان: ج 4، ص 188).
2. تفکّر و تعقّل در امور و پذیرفتن هر چیزى بر اساس نگرش عملى و با ادلّه و شواهد متقن و مطمئن، از جمله دیگر ویژگى هایى است که در اسلام بسیار بر آن تأکید شده است؛ به‏طور نمونه، آیه سى‏وششم سوره اسراء، خطاب به مسلمانان مى‏فرماید:
از چیزى که به درستى آن آگاهى ندارید، پیروى مکنید.
ضمن این‏که پیروى از گمان نیز براى رسیدن به حقیقت و درستى را کافى ندانسته، در سوره‏هاى مبارکه یونس و النجم آیات 28 و 36 به این موضوع اشاره مى‏کند. آیات متعدّدى در قرآن کریم به موضوع تفکّر اشاره دارند؛ نظیر سوره مبارکه نحل و رعد آیات 4 و 11 که در آن به کسانى که در نشانه‏هاى خداوند تفکّر مى‏کنند، بشارت مى‏دهد. نتیجه این‏که در اسلام نه تنها با تعقّل در امور گوناگون به وسیله تمام افراد جامعه، مخالفتى نشده، بلکه بسیار تأکید و سفارش شده تا با نگرش صحیح و علمى و التزام عملى بدان در مواجهه با مشکلات از آن استفاده، و به رفع مشکلات اقدام کنند.
3. تأکید بر کار و تلاش از جمله سفارش‏هایى است که در اسلام بسیار بدان توجّه شده. در روایات و احادیث بى‏شمارى از بزرگان دین به کار و کوشش و عدم تنبلى و تن‏پرورى سفارش و کارکردن نوعى عبادت شمرده شده و کسى که در پى کسب روزى حلال مى‏کوشد، مجاهد در راه خدا، معرّفى شده است؛ یعنى بالاترین درجه‏اى که مخصوص جهادگران در راه خدا است.
به نظر مى‏رسد که فلسفه این همه تأکید براى انجام کار و دورى از تنبلى به‏وسیله مسلمانان در این نکته نهفته است تا عزّت و شخصیت مسلمان به علّت بیکارى و در نتیجه نیاز به دیگران، خدشه‏دار نشود و همواره جامعه اسلامى از دیگران بى‏نیاز باشد. در واقع آن‏چه به‏صورت یکى از عوامل مساعد توسعه در بحث پیشین بدان اشاره شد، در فرهنگ دینى مسلمانان عبادت تلقّى مى‏شود؛ به همین سبب مى‏توان گفت: با این دیدگاه، افزون بر پذیرفتن مسؤولیت‏هاى گوناگون در اجتماع به‏وسیله افراد آن جامعه، تلاش دوچندانى هم صورت مى‏گیرد تا این عبادت (کار) به بهترین نحو به انجام رسد و نتیجه رضایت‏بخشى هم به‏دنبال داشته باشد. این موضوع باعث مى‏شود تا حدّاکثر تلاش براى کسب بالاترین کارایى به‏وسیله افراد به عمل آید. تا کار و تلاش قداست نداشته باشد و نزد افکار عمومى حلاوت و دستمزد و سود حاصل از عرق جبین تقدس نیابد، کارکردها به سوى زد و بندهاى پیدا و پنهان گرایش مى‏یابد و ثروت جویى صرفا ابزارى جهت اثبات اشرافیت و تفاخر و مباهات طبقه‏اى خاص مى‏شود و در نتیجه، ثروت ملّى نزد عدّه‏اى خاص دست به دست خواهد شد و امکان مشارکت عمومى را در همراهى با طرحى ملّى ناکام مى‏گذارد.
4. توجّه به دنیا (دنیاگرایى) نیز از جمله عواملى است که در بحث توسعه، یکى از عوامل مؤثّر و مساعد براى توسعه تلقّى مى‏شود. این خصلت اگر به‏درستى تبیین نشود، آن‏گاه سبب گمراهى و انحراف خواهد بود. هر گونه مذموم دانستن مواهب الاهى به معناى محروم کردن بندگان خدا از آن‏ها است و از طرف دیگر، توجّه صرف به مادّیات و ظواهر فریبنده دنیا باعث خسران است؛ پس چه باید کرد، و مرز بین این دو کدام است؟ انسان تا چه حدّى مجاز است به مواهب الاهى دست یابد؟ در حالى‏که در قرآن، دنیا، با صفاتى نظیر لهو و لعب، متاع قلیل، متاع غرور، تکاثر و تفاخر معرّفى شده (حدید (57): 20؛ انعام (6): 32) که باعث گمراهى است، در برخى مواقع، با صفاتى نظیر فضل الاهى، خیر، رحمت، حسنه (جمعه (62): 10؛ توبه (9): 11؛ بقره (2): 169؛ اعراف (7): آیه 32؛ نمل (16): 114؛ مائده (5): 87) معرّفى شده که مورد تکریم قرار گرفته است.
براى تحلیل این دوگانگى باید گفت که هر گونه دلبستگى و علاقه به ظواهر دنیایى مورد نکوهش است؛ زیرا متاع دنیا در مقایسه با عالم آخرت ا ندک است (توبه (9): 38)؛ امّا در واقع با استفاده از مواهب دنیایى، توشه گرفتن براى آخرت امرى پسندیده و مورد احترام است. در این صورت به دنبال دنیا رفتن و جمع‏آورى مال، نه تنها مانعى ندارد، بلکه لازم و ضرور نیز هست؛ بنابراین، هر گونه تلاش براى کسب مال دنیا براى ادامه حیات در جهت تعبّد و بندگى خدا و خدمت به خلق خدا سبب جلب رضاى خدا است؛ امّا هر گونه حرص و طمع و خصلت‏هاى غیرانسانى که باعث غفلت آدمى از اهداف الاهى خلقت و دل بستن به دنیا شود، مطرود و منفور است.
از مجموع بحث‏هاى به عمل آمده، این نتایج به‏دست مى‏آید.
یک. دنیاخواهى اگر هدف مطلق و نهایى باشد، مردود است و از نظر اسلام، ثروت، مایه امتیاز و برترى نیست.
دو. دل بستن به دارایى، منشأ بسیارى از مفاسد فردى و بى‏عدالتى‏هاى اجتماعى است.
سه. اگر ثروت، وسیله‏اى براى اداى وظیفه وانجام کارهاى خیر و باارزش در نظر گرفته شود، نه تنها کسب آن مشروع، بلکه کارى مقدّس و از عبادات است و سبب تکامل معنوى فرد مى‏شود.
چهار. ثروت مى‏تواند وسیله‏اى براى رفاه فرد و جامعه و برقرارى عدالت اجتماعى باشد؛ بنابراین اگر استفاده از آن سبب مفسده‏اى براى فرد نباشد، مشروع و قابل ستایش است.
پنج. اسلام، اصل سودطلبى را خصلت ذاتى و محرّک انسان در کارها مى‏داند؛ ولى مصداق سود را به سود در دنیا و آخرت، و لذّت‏ها را به لذایذ مادّى و لذّت‏هاى معنوى گسترش داده، و از این راه، تضاد بین منافع فرد و اجتماع را که مشکل بزرگ جوامع سرمایه‏دارى و سوسیالیستى شمرده مى‏شود، حل کرده است (دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، 1371، ص 75 ـ 77).
مرز بین مکاتب مادّى و نظام اقتصادى اسلام در هدف بودن دنیاطلبى و مواهب مادّى در قرائت این نوع مکاتب است و این نکته‏اى است که در فرضیه تحقیق نیز بدان اشاره شد. اگر هدفگذارى در جهت رسیدن به رفاه مطلق عادى باشد، آن‏گاه مسیر جدا مى‏شود و نمى‏توان به نقاط اشتراکى دست یافت؛ زیرا سرانجام سبب سلطه سرمایه بر سرنوشت اجتماع انسانى مى‏شود و با پیدایش طبقات مرفه، روحیات اشرافى‏گرى حاکم و محصولى که سرانجام از این نظام به‏دست مى‏آید، نارس خواهد بود و به گسترش بیمارى‏هاى گوناگون مى‏انجامد، و حتّى رفاه مادّى و آسایش و لذّت دنیایى که هدف اصلى بود نیز محقّق نمى‏شود و این نکته مهمّى است که مورد غفلت قرار گرفته؛ در حالى‏که نظام اقتصادى اسلام به‏درستى بر این نکته واقف است و طرّاح آن که ذات اقدس باریتعالى است با توجّه به گوناگونى نیازهاى انسانى اعمّ از نیازهاى مادّى و معنوى، به‏گونه‏اى طرّاحى کرده که محصول آن اوّلاً باعث کسب توفیقات دنیایى و در ثانى سعادت آخرتى شود.(4)
برخى نیز با طرح نادرست مفهوم زهد و رهبانیت در اسلام، هر گونه توجّهى را به دنیا محکوم مى‏کنند و شرط برخوردارى از نعمت‏هاى خداوند در سراى جاوید را گوشه‏گیرى و ترک دنیاى فانى مى‏پندارند؛ در حالى‏که پذیرفتن این گونه نگرش باعث مى‏شود تا هر آن‏چه در خصوص استفاده از مواهب دنیایى پیش‏تر اشاره شد، منتفى شود.
على علیه‏السلام در معناى زهد مى‏فرماید:
زهد در دنیا عبارت است از کوتاه‏آمدن آرزو، شکر هر نعمت، پرهیز از هر چیزى که خداوند حرام فرموده است (نهج‏البلاغه، خطبه 79).
امام صادق علیه‏السلام در این زمینه مى‏فرماید:
زهد در دنیا به ضایع کردن مال و حرام شمردن حلال نیست؛ بلکه زهد در دنیا به این است که اعتماد و اطمینان تو به آن‏چه در دست دارى، بیش‏تر از اعتمادت به آن‏چه در دست خداى عزوجل است نباشد (مجلسى، همان: ج 8، ص 310).
ضمن این‏که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نیز مى‏فرماید:
خداوند تبارک و تعالى، ترک دنیا و دیرنشینى را در دین من قرار نداده است. همانا رهبانیت امّت من جهاد در راه خدا است (مجلسى، همان: ج 70، ص 115).
از مجموع متون دینى چنین استنباط مى‏شود که جنبه روحى زهد، اصالت دارد و نه جنبه عملى آن؛ یعنى زهد دلبسته نبودن به دنیا است، نه عدم بهره‏مندى مادّى از نعمت‏هاى الاهى (موسایى، همان: ص 59)؛ بنابراین باید گفت: هر گونه تعلّق داشتن به ظواهر فریبنده دنیا سبب مى‏شود تا انسان در وهله نخست خود را و در مراحل بعد، صاحب و مالک اصلى و بخشنده مواهب دنیایى را فراموش کند ودر آن صورت نه تنها از دستیابى به سعادت و خوشبختى حقیقى محروم شود، بلکه حتّى پس از رسیدن به رفاه مادّى و لذّت‏هاى دنیایى، احساس خلا و کمبود کند و در پى یافتن گمشده‏اش باشد. این موضوع حلقه مفقوده جهان مادّى محض است که به رغم پذیرش آن به‏وسیله طرّاحان اوّلیه نظام سرمایه‏دارى حاکم، پیروان و ادامه‏دهندگان بعدى از درک آن غافل شده و بشر را به سوى پرتگاه ابتذال کشانده‏اند.
اسلام، انسان را از اسیرشدن در گرداب مادّیات برحذر داشته، از گرفتار شدن به صفاتى چون حرص، بخل و طمع ممانعت کرده، با خشکاندن ریشه مادّه‏پرستى، انسان را از میان انواع آزمایش‏هاى الاهى، سالم نگاه مى‏دارد.
5. دیگر عوامل و متغیّرهاى تأثیرگذار و مساعد براى توسعه نظیر آزادى اندیشه و اعتقاد به برابرى حقوق انسان‏ها، نظم و انضباط و قانون‏گرایى، با دستورهاى شرع مقدّس قابل تطبیق است و مى‏توان شواهد محکم و مستدلّى را بیان کرد که مشخّص‏کننده تأکید اسلام به رعایت حقوق یک‏دیگر و عدم ارحجیت نژادى، قومى و سایر برترى‏ها باشد (حجرات (49): 13).
در تفسیر این آیه (سیزدهم سوره مبارکه حجرات) سه قول را مفسّران بیان کرده‏اند که هر سه، بیانگر این معنا است که این آیه هنگامى نازل شده که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم غلام سیاه‏پوست مسلمانى را مانند سایر مسلمانان و بدون هیچ تبعیضى تکریم کرده و همان حقوقى را که براى مسلمانان دیگر رعایت مى‏کرده، براى او قائل شده است و به این سبب، مورد اعتراض دیگران واقع شده و بدین‏سبب براى نفى هر گونه تفاخر و فخرفروشى، این آیه نازل شده است (موسایى، همان: ص 86).
قرآن کریم در آیه مذکور با الغاى فخرفروشى و امتیازطلبى ناشى از برترى‏هاى قومى، نژادى، به مبارزه با تفکّرات جاهلیت برخاست و با مردود دانستن معیارهاى نادرست به تبیین ملاک‏هایى پرداخت که از علم و تقوا ناشى است.
آزادى اندیشه در اسلام چنان اهمّیتى داشته است که بعضى از موّرخان یکى از علل گرایش به اسلام و گسترش روزافزون آن درصدر اسلام و قرن‏هاى بعدى را همین مسأله مى‏دانند:
آزادى فعّالیت‏هاى عقلانى فکرى در سزمین‏هاى اسلامى به قدرى وسیع بود که حتّى اندیشمندان غیرمسلمان در خارج از سرزمین‏هاى اسلامى ترجیح مى‏دادند که به مناطق تحت حکومت و حمایت مسلمانان کوچ کنند تا بدین‏وسیله از آزادى‏هاى عقلانى در آن‏جا بهره گیرند. بسیارى از این متفکّرین نیز از آن جهت به مناطق تحت حکومت مسلمانان مهاجرت نمودند تا از خفقان در کشورهاى غیرمسلمان خود، رهایى یابند. این جریان، بیانگر این حقیقت است که متفکّرین، به‏طور کلّى در سرزمین‏هاى اسلامى، احساس آرامش، آسایش و آزادى بیش‏ترى مى‏نمودند. یهودیان اسپانیایى در پایان قرن پانزده میلادى در گروه‏هاى بزرگ براى فرار از زور و شکنجه حکومت مسیحى آن‏جا، به مناطق تحت امپراتورى ترکیه عثمانى پناه بردند. بسیارى از مسیحیان ساکن مناطق غیراسلامى با اشتیاق، تبعیت فرمانروایان مسلمان را مى‏پذیرفتند. بسیارى آرزو داشتند تا از آزادى‏هایى که مسلمانان از آن برخوردار بوده، بهره‏مند شوند و در محیط سالم و آزاد اسلامى زندگى کنند (عزتى، به نقل از موسایى، همان: ص 79).
در خصوص رعایت نظم و انضباط مى‏توان به الگوى مجسّم معاصر، یعنى زندگى امام‏خمینى قدس‏سره ، اشاره کرد که با تأسّى از قرآن کریم و زندگى معصومان علیهم‏السلام و پندهاى عبرت‏آموز نهج‏البلاغه، در جایگاه رهبر دینى مورد استناد قرار گرفته و شاهد بر این ادّعا است که زندگى دینى، همراه با انضباط‏پذیرى و توأم با مسؤولیت است.
شرع مقدّس، با محترم شمردن ویژگى‏هایى نظیر پشتکار و جدیّت در کارها، راستگویى و درستکارى در کردار، دور اندیشى، عزّت نفس و بى‏نیازى از دیگران، امساک، قناعت و صرفه‏جویى در مصرف، داشتن توکل و رعایت اعتدال در امور و همین‏طور با مذمّت خصلت‏هایى نظیر اسراف و تبذیر، تن‏پرورى و بیکارى، حرص و طمع، تجمّل‏گرایى و اشرافیگرى، پیشرفتى را براى جامعه انسانى مورد توجّه قرار مى‏دهد که از طرفى سبب ارتقاى سطح آسایش مى‏شود و از طرف دیگر، انسان را آماده پذیرفتن نقش و جایگاه بلند و رفیع، خلیفة‏الاهى و جانشین خداوند بر روى زمین مى‏کند. بدیهى است که نظام‏هاى مادّى موجود نیز با هدفگذارى رفاه مطلق و حدّاکثر مطلوبیت از امکانات موجود، از ابزارها و عوامل مؤثّر براى رشد استفاده کرده، توفیق مادّى را براى بشر به ارمغان آورده‏اند؛ امّا به‏واسطه عدم توجّه به نیازهاى روحى و معنوى بشر به محصول منحط و مبتذلى دست یافته‏اند که سرانجام به نابودى بشر و محیطى که در آن زیست مى‏کند، خواهد انجامید.
الزام‏ها و ضرورت‏ها
به‏رغم وجود عوامل و ابزارهاى مورد نیاز و مساعد براى توسعه از طریق توسّل به فرهنگ و تمدّن اسلامى، خلا عدم توفیق براى کشورهاى اسلامى و از جمله ایران وجود داشته و تاکنون هیچ‏یک از کشورهاى مسلمان نتوانسته است با اتکّا به آن به رشد و توسعه همه جانبه دست یابد. این مشکل از کجا ناشى شده و چرا هیچ کشورى تاکنون نتوانسته از این طریق توفیقى کسب کند؟ آیا در جوهر و ذات فرهنگ اسلامى مشکلى وجود دارد که مانع از این توفیق مى‏شود یا این‏که اساسا کشورهاى مسلمان نتوانسته‏اند، جوهره واقعى فرهنگ اسلامى را درک کنند؟
براى پاسخ به این گونه ابهام‏ها، و به‏طور اختصار مى‏توان به الزام‏ها و ضرورت‏هایى اشاره کرد که مى‏تواند تا حدودى پاسخگوى سؤالات پیشین باشد.
همان‏گونه که در بخش مربوط به تأثیر آموزه‏هاى دینى بر توسعه اقتصادى اشاره شد، هیچ تحوّلى صورت نمى‏گیرد، مگر ابتدا، چگونگى نگرش و نوع تفکّر انسان به دنیاى اطرافش دچار تغییر شود. تا انسان صحیح تربیت نشود و در فضا و محیط فرهنگى و تفکّر عمیق قرار نگیرد، نباید انتظار داشته باشیم که آن شخص پس از مدّتى به انسان صاحب عقل و منطق و اهل تمییز و تشخیص تبدیل شود. بیش‏ترین سرمایه‏گذارى باید صرف تربیت انسان‏هایى شود که بار مسؤولیت سنگین اداره کشور را بر عهده بگیرند. در این میان، شناسایى نخبگان و اشخاص هوشمند اهمّیت ویژه‏اى دارد. این اتفّاق نیز در گرو به‏کارگیرى ابزارهاى مورد نیاز از طریق اثرگذارى آن بر آرا و عقاید و آن‏گاه رفتارها و هنجارهاى جامعه است.
این ابزارها مى‏توانند نهادهاى گوناگونى باشند. از نهاد کوچک خانواده گرفته تا نهادهاى بزرگ‏ترى نظیر مراکز تعلیم و تربیت و تقویت باورهاى دینى به‏طور عام، و متغیّرهاى تأثیرگذار در جهت رشد و توسعه به‏طور خاص از طریق به‏کارگیرى وسایل ارتباط جمعى و دیگر مراکز نظیر منابر وعظ در مساجد و تریبون‏هاى جمعه و جماعات مى‏توانند نقش مهمّى در جهت‏گیرى نهاد خانواده بر عهده گیرند.
از آن‏جا که ذهن انسان از سنین کودکى بیش‏تر آماده دریافت مطالب و آماده شکل‏گیرى شخصیت او است، نظام آموزشى مى‏تواند نقش برجسته‏اى در انتقال «جوهر تفکّر توسعه‏اى» را برعهده بگیرد. حسّ برابرى انسان‏ها در مقابل خداوند، آزادى و آزاداندیشى، پذیرفتن پدیده‏هاى موجود در عالم هستى از طریق عقل، دمیدن روحیه امید به آینده میان نسل جدید، تقویت روحیه خودباورى و از دست ندادن فرصت‏ها و موقعیت‏ها و جسارت فکرى شناسایى استعدادهاى خاص و پرورش آنان، از جمله مسائلى است که مى‏توان اجراى آن را از سطح پیش دبستانى تا عالى‏ترین مقاطع دانشگاهى دنبال کرد.
شاید مناسب باشد براى توضیح اهمّیت این مطالب، گریزى به سخنان گهربار بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران زده و از نگاه آن بزرگوار، براى حسن ختام این بحث استفاده شود:
مسأله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است. اگر مشکلات فرهنگى و آموزشى به صورتى که مصالح کشور اقتضا مى‏کند، حل شود، دیگر مسائل به آسانى حل مى‏گردد (امام‏خمینى، ج 15، ص 192). با علم است که انسان مى‏تواند تأمین سعادت دنیا و آخرت را بکند. با آموزش است که انسان مى‏تواند تربیت کند جوان ما را. اگر کشور ما علم را بیاموزد؛ ادب را بیاموزد؛ جهت‏یابى علم و عمل را بیاموزد، [آن‏گاه] هیچ قدرتى نمى‏تواند بر او حکومت کند (همان: ج 13، ص 230). نقش دانشگاه در هر کشورى ساختن انسان است. ممکن است از دانشگاه انسانى خارج شود که یک کشور را نجات بدهد. مقدّرات هر کشورى به دست دانشگاه و آن‏هایى‏که از دانشگاه بیرون مى‏آیند هست (همان).
به‏رغم روشن بودن اهمّیت مسأله نزد تصمیم‏گیرندگان اقتصادى جامعه، متأسفانه و بنا به عللى نظیر ناکارایى سیستم تخصیص منابع از جمله ضعف نظام بودجه‏ریزى باعث شده است تا فرایند آموزشى کشور، دچار نقصان شود و نتواند بازده مورد انتظار جامعه مستعد براى توسعه را فراهم سازد.
نتیجه‏گیرى
آیا فرهنگ به‏طورعام و فرهنگ دینى به‏طور خاص عامل رشد اقتصادى است؟ در پاسخ باید گفت که لازمه هر گونه توسعه‏اى، دگرگونى در فرهنگ و باور هر جامعه است. براى تحقّق این امر نباید نقش انسان را نادیده انگاشت؛ چون انسان ضامن توسعه و در عین حال غایت آن است؛ یعنى هم نیروى محرّکه و هم هدف غایى آن به شمار مى‏رود.
حال اگر پذیرفتیم که آن‏چه در توسعه اقتصادى مهم است، بارور ساختن سرمایه انسانى است، در این صورت، پیش شرط توسعه، داشتن انسانى توانمند، عالم، خلاّق، مبتکر، منظّم، پویا، جسور، عاقل، مدبّر، قانون‏گرا، باوجدان کار بالا، معتقد به حقوق برابر، انتقادپذیر، امیدوار به آینده، مسؤولیت‏پذیر، تحوّل گرا، مشارکت گرا، آزاد اندیش، مال اندوز، دوراندیش، جست‏وجوگر، با اعتماد به نفس بالا است.
مفاهیم پیشین در چارچوب قوانین ودستورهاى دینى و از جمله دین مبین اسلام قابل طرح است؛ این‏که با سفارش‏ها و تجویزهاى ارزشى سازگار با روند توسعه، نظیر داشتن روحیه درستکارى و راستگویى، وجدان کار، و قناعت و صرفه‏جویى در مصرف، توکّل داشتن به ذات اقدس الاهى، عزّت نفس و عدم اتکّا به دیگران، خیرخواهى و اعتدال در امور، به تصحیح برخى مفاهیم مورد استفاده در توسعه نظام‏هاى مادّى نظیر مادیت محض و رفاه مطلق پرداخته، با ارائه راهکار، اهداف مادّى را صرفا به منظور هدف متعالى‏ترى پذیرفته، با ردّ سرمایه محورى و با پذیرش «انسان محورى» هر گونه رشد و توسعه‏اى را در خدمت به انسان جهت دستیابى به کمالات الاهى تأیید و تشویق مى‏کند.
فهرست منابع
1. امام خمینى، صحیفه نور، (مجموعه آثار جمع‏آورى شده از امام‏خمینى‏ره)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 78 ـ 1371 ش.
2. تودارو، مایکل، توسعه اقتصادى در جهان سوم، ترجمه غلامعلى فرجادى، سازمان برنامه و بودجه، دوم، 1369 ش، تهران.
3. جیروند، عبداللّه‏، توسعه اقتصادى، مجموعه عقاید، انتشارات مولوى، چهارم، 1368 ش، تهران.
4. خلیلیان اشکذرى، محمدجمال، فرهنگ اسلامى و توسعه اقتصادى (بررسى سازگارى و ناسازگارى) مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام‏خمینى قدس‏سره ، اوّل، 1381 ش، قم.
5. دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، مبانى اقتصاد اسلامى، سمت، 1371 ش، تهران.
6. دوپویى، گزاویه، فرهنگ و توسعه، مترجمان: فاطمه فراهانى و عبدالحمید زرین‏قلم، انتشارات کمیسیون ملّى یونسکو در ایران، اوّل، 1374 ش، تهران.
7. روشه، گى، تغییرات اجتماعى، ترجمه منصور وثوقى، نشر نى، دوم، 1368 ش، تهران.
8. ستّارى‏فر، محمد، درآمدى بر سرمایه و توسعه، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایى، 1374 ش، تهران.
9. سریع‏القلم، محمود، عقل و توسعه یافتگى، نشر سفیر، اوّل، 1372 ش، تهران.
10. عزّتى، مرتضى، فرهنگ توسعه از دیدگاه امام‏خمینى، انتشارات مرکز پژوهش‏هاى بنیادى، اوّل، 1376 ش، تهران.
11. عظیمى، حسین، مدارهاى توسعه یافتگى در اقتصاد ایران، نشر نى، دوم، 1371 ش، تهران.
12. کتاب توسعه، ش 4، نشر توسعه، 1371 ش.
13. متوسلى، محمود، توسعه اقتصادى ژاپن با تأکید بر آموزش نیروى انسانى، مؤسّسه مطالعات و پژوهش‏هاى بازرگانى، اوّل، 1374 ش، تهران.
14. متوسّلى، محمود، خصوصى‏سازى با ترکیب مطلوب دولت و بازار، مؤسّسه مطالعات و پژوهش‏هاى بازرگانى، اوّل، 1373 ش، تهران.
15. متوسّلى، محمود، نگرشى بر دیدگاه‏ها و تئورى‏ها و سیاست‏هاى توسعه اقتصادى، وزارت خارجه، اوّل، 1372 ش، تهران.
16. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامى، 1362 ش، تهران.
17. مجله دانش انتظامى، سال سوم، ش 3، پاییز، 1380 ش.
18. مجموعه مقالات نقش دولت در اقتصاد به اهتمام سعید فراهانى، مؤسّسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1381 ش.
19. مدنى، امیرباقر، موانع توسعه اقتصادى ایران (مقایسه با ژاپن)، انتشارات شهر آشوب، اوّل، 1374 ش، تهران.
20. موسایى، میثم، اسلام و فرهنگ توسعه، نشر سرزمین ما، اوّل، 1380 ش، تهران.
21. نظرپور، محمدنقى، ارزش‏ها و توسعه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، اوّل، 1378 ش، تهران.
22. وبر، ماکس، اخلاق پروتستان و روح سرمایه‏دارى، ترجمه عبدالمعبود انصارى، انتشارات سمت، اوّل، 1371 ش.

تبلیغات