فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۰۱ تا ۱۲۰ مورد از کل ۳۰۸ مورد.
حوزه های تخصصی:
از نظر هایدگر، نحوه وجود انسان بهگونهای است که در بیرون از خویش قیام دارد. لذا هایدگر با عنوان دازاین از آن یاد میکند. از دید هایدگر همین نحوه وجود استعلایی انسان که ریشه در برونخویشیهای سهگانه دازاین در امتدادهای سهگانه زمانی دارد، بنیان رابطه ناگسستنی بین ساختار وجودی انسان و عالم است. با نگاهی عمیقتر به فلسفه ملاصدرا میتوان به این نتیجه رسید که این نحوه وجود استعلایی (برونخویشی) ریشه در حالتی تناقضآمیز در وجود انسان دارد. انسان موجود محدودی است که واجد نوعی التفات و تعلق وجودی به وجود نامحدود و بینهایت است. لذا همواره در تلاش است تا با تقرب به آن حقیقتِ مطلق، وجود خویش را معنا بخشد. به عبارت دیگر، در وجود انسان قوا و استعدادهای نامحدودی است که با رسیدن به فعلیت معنا مییابد، و عالم، افق یا عرصهای است که در آن فعلیتهای مختلف بهنحو تفصیلی ظهور مییابند. همین التفات و تعلق وجودی به غیر، بنیان رابطه ناگسستنی انسان با عالم است.
بررسی نسبت میان ایمان و عقلانیّت در نگاه کرکگور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سورن کرکگور، یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان و الاهی دانان مسیحی در قرن نوزدهم بود. او در خصوص نسبت میان ایمان و عقلانیّت دیدگاهی را طرح کرده که امروزه مورد توجّه بسیاری از الاهی دانان و فیلسوفان قرار گرفته است. او با داشتن تفسیر خاصّی از ایمان در تلاش بود تا نشان دهد، ایمان، یک شور و حقیقتی انفسی است که با مقولات آفاقی و دلایل عقلی نمی سازد. وی به دنبال آن بود که اثبات کند، ایمان فراسوی عقل و در تنش با عقل است و برای اثبات این دو ادّعای خود از سه برهان تقریب و تخمین، برهان تعویق و برهان شورمندی بهره گرفت. این مقاله بر آن است تا به دو پرسش اساسی در خصوص اندیشه ی کرکگور در باب نسبت ایمان و عقلانیّت پاسخ دهد: نخست این که کرکگور بر چه مبنایی اثبات می کند که ایمان فراسوی عقل و در تنش با آن قرار دارد؟ و دوّم، آیا این نگاه کرکگور به مسئله ی ایمان و عقل موجّه و قابل پذیرش است؟
تحلیل اگزیستنسیال هیدگر در آینه فلسفه عملی ارسطو «خوانشی» نو از اخلاق نیکوماخوس ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک ۱۳۸۸ شماره ۱
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای پدیدارشناسی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای اگزیستانسیالیسم
این مقاله در صدد بیان این موضوع است که مهمترین مقومات فلسفه عملی ارسطو در تحلیل اگزیستنسیال هیدگر صبغه هستی شناختی می یابد. انحاء نسبت آدمی در قبال موجودات Verhaltenweisen آن گونه که در کتاب ششم از اخلاق نیکوماخوس ارسطو مطرح شده، در خوانش نوین هستی و زمان هیدگر تبدیل به انحا وجودی آدمیSeinsweise می گردد. آنچه برای هیدگر بسیار اهمیت دارد، احیای قوه انتولوژیک نهفته در تعینات سه گانه ارسطویی است که در آن پراکسیس بر دو نحوه رفتاری کاشف از موجودات؛ یعنی تئوری و پویسیس اولویت می یابد. هیدگر در بحث ارسطو از فضایل عقلانی، تعاریف و تعینات متناسبی را از زندگی انسانی در آرای ارسطو کشف می کند که در فلسفه جدید و برای مثال، در فلسفه هوسرل شناخته نشده و موضوعیت نیافته اند. اگر تحلیل اگزیستنسیال در پرتو تفسیر پدیدار شناختی ارسطو و بخصوص مطالب وی در اخلاق نیکوماخوس بازخوانی گردد، شاید بتوانیم برنامه فلسفی هیدگر را بهتر بفهمیم
اصالت وجود در حکمت متعالیه و اصالت وجود غرب
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای اگزیستانسیالیسم
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی متافیزیک
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی مباحث وجود
تحلیل خوانش مارتین هایدگر از نقد اوّل ایمانوئل کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مارتین هایدگر در کتاب کانت و مسأله مابعدالطبیعه، با چشم پوشی از تفاسیری که غالباً نقد عقل محض را یک پروژه معرفت شناسانه دانسته اند، آن را به منزله اثری هستی شناسانه شرح می کند. وی می کوشد تا معلوم کند که چگونه تمام پاره های این اثر کانت (با محوریت حیث زمانی به عنوان بستر شاکله سازی تخیّل) اصالتاً به مسئله اساسی هستی متناهی انسان یا دازاین (به منزله شرط یا بنیان امکان دیگر موجودات) ناظر است. از نظر هایدگر، ایمانوئل کانت همانا مؤسّس هستی شناسی بنیادین دازاین است، گرچه به سبب گرفتاری در غلّ و زنجیر سنّت یا فرادهش فلسفی (به ویژه فلسفه دکارت) در بدایت این طریق متوقّف گشته و از ادامه آن بازمانده است؛ بدینسان، می توان گفت که به گمان هایدگر، نقد عقل محض و هستی و زمان برادرخوانده یکدیگرند، بدین معنا که هر دو از دغدغه ای واحد زاده اند و به راهی واحد گام نهاده اند. در مقاله حاضر به ویژه با رجوع به کانت و مسئله مابعدالطبیعه و هستی و زمان منحصراً و مختصراً به تحلیل و تشریح و ارزیابی این خوانش هستی شناسانه پرداخته ایم تا ببینیم کانت چگونه و به چه معنا مؤسّس راه هستی شناسی بنیادین دازاین بوده و چرا و به کدامین جهت از ادامه آن بازمانده است. در این راه ناگزیریم که رویکرد انتقادی ارنست کاسیرر به خوانش هایدگر از کانت را نیز اجمالاً معرّفی کنیم.
دانشگاه
وجود
ماهیت زبان دینی
رابطه ایمان و اخلاق در اندیشه سورن کی یرکگور (1813 – 1855م)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر، بررسی رابطه ایمان و اخلاق در اندیشه سورن کی یرکگور، به عنوان دو حقیقت انکارناپذیر از واقعیت زندگی بشر را دنبال می کند. نگارندگان برای نزدیک شدن به واقعیت آنچه کی یرکگور، فیلسوف ایمان گرای مسیحی، از ایمان مسیحی تفسیر و تشریح می کند، این رابطه را در دو سپهر دینی و اخلاقی، با دقتی فلسفی و با ریشه یابی در محتوای کتاب مقدس درباره برخی آموزه های مسیحیت نظیر تجسد ، کفاره و تثلیث بررسی می کنند. از سوی دیگر، اخلاق را که حیث عملی آن مورد نظر فیلسوف است، در قیاسی تحلیلی با نوع خاصی از ایمان، به عنوان ایمان حقیقی و مورد تأکید فیلسوف قرار می دهند و رابطه این دو، ایمان و اخلاق را از آن استنباط می کنند.
داستایوفسکی و دین
زبان از نظر افلاطون و هیدگر: یک بررسی مقایسه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو افلاطون (428-348 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای اگزیستانسیالیسم
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه زبان
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
هدف این مقاله مطالعه ای مقایسه ای میان دیدگاه افلاطون و هیدگر درباره زبان است. آنچه امکان این مقایسه را فراهم می آورد این نکته است که هم افلاطون و هم هیدگر، پرسش از زبان را به پرسش از وجود پیوند می زنند. به عبارت دیگر این دو متفکر زبان را «در نسبت با وجود» مورد مطالعه قرار می دهند. ذات و حقیقت زبان نزد افلاطون و هیدگر، هر دو، به موجب همین ربط و پیوند با وجود عبارت است از «آشکارکنندگی وجود یا موجودات». اما تفاوت و جدایی ایشان درست در همین دیدگاه ظاهراً یکسان است. زیرا ساز و کار آشکاری وجود در زبان، و حدود و مرزهای آن نزد هر یک به گونه ای متفاوت با دیگری است. ریشه این تفاوت را نهایتاً باید در نگرش بنیادی ایشان به انسان، وجود، و نسبت میان آنها جست.