آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

فلسفه تطبیقی از جمله دانش‏هایی است که طی چند دهه اخیر رشد روزافزونی در ایران پیدا کرده است. در این مقاله، مؤلف نگاه تطبیقی را از منظر یک وضع تاریخی می‏نگرد و سعی دارد خاستگاه و عوامل آن را به طور دقیق بررسی کند. نویسنده این بحث را با این مسأله آغاز می‏کند که اولین نمودهای عینی اندیشه‏های مدرن در دو کشور انگلستان و فرانسه قابل جست و جو است و در فرایند تحولات مدرنیته، انقلاب کبیر فرانسه یکی از نقاط عطف است. انقلاب فرانسه صورت تحقق‏یافته و بروز همه اندیشه‏هایی است که از آغاز رنسانس شروع به شکل‏گیری کرد. اندیشه روشنگری مؤثرترین اندیشه مدرن است که در قالب سیاسی ـ اجتماعی به صورت انقلاب فرانسه بروز کرد. به هر حال مدرنیته از آغاز تا اواسط قرن بیستم همواره در آرمان‏هایی تبلور یافته که کانون آن بیشتر انگلستان و فرانسه بوده است. آرمان‏ها در وجوه علم و اقتصاد بیشتر از انگلستان و در صورت‏های اجتماعی، سیاسی و حقوقی آن بیشتر از فرانسه آشکار شده است. نحوه رفتار آلمانی‏ها در پذیرش مدرنیته از این حیث قابل تأمل است که آنها همواره ضمن جذب امواج مدرن، در عین حال از خود واکنش نشان داده‏اند. مؤلفان کتاب غرب‏شناسی در توصیف جریان‏های ضداکسیدنتال بر این نظرند که آفریننده همه جریان‏های ضدغربی، متفکران آلمانی بودند. در بین اروپاییان، کشور آلمان به خصوص با دو واکنش بسیار سخت در جنگ جهانی اول و دوم به عنوان نمونه‏ای از حرکت‏های مقابل سیر روشنگری معرفی شده است. به علاوه همه جریان‏های ضدغربی برخاسته از کشورهای غیراروپایی هم از اندیشه‏های متفکران آلمانی الهام گرفته‏اند. در برسی تلاطم مدرن شدن کشورهای مختلف به نظر می‏رسد به میزانی که کشورها دارای فرهنگ‏های کهن و نظام‏های فکری سابقه‏دارتر بوده‏اند، تلاطم‏ها و مقاومت بیشتر و طولانی‏تر بوده است. بیشترین مقاومت در مقابل مدرنیته مربوط به کشورهایی است که از نظر ساختار فکری و فرهنگی به مدرنیته شباهت بیشتری دارند. نویسنده در ادامه به این نکته اشاره می‏کند که: متفکرانی که پس از آشنایی با تفکر مدرن، گذشته خود را ترجیح می‏دهند، می‏کوشند با مقایسه و تطبیق، تفوق، عمق و اصالت فرهنگ و تفکر گذشته خویش را اثبات کنند. در عوض کسانی که حاصل سیر تفکر مدرن را حتی جزئا ترجیح می‏دهند، یا به تفسیر گذشته خود مطابق با فکر مدرن می‏پردازند و یا به نفی و اثبات ناکارآمدی گذشته خویش. در سال‏های اخیر فلسفه تطبیقی بیشتر به وسیله کسانی به کار برده شده است که در صدد اثبات قدرت و تفوق عناصر فکری یا تلاطم‏های فلسفی اسلامی بر تفکر مدرن بوده‏اند، از جمله کسانی که رشته فلسفه تطبیقی را در دانشگاه‏ها دایر نموده‏اند.
ایشان معتقدند که مطالعات تطبیقی، ریشه در اراده معطوف به اثبات خویشتن دارد. این اراده و خواست را نمی‏توان محکوم کرد، اما می‏توان میزان تناسب این خواست با روش در پیش گرفته شده را مورد سوال قرار داد:
1. هر خواست و اراده‏ای در ابتدا به صورت کوشش، مطالعه و اندیشه آغاز می‏شود و در فرایندی از اندیشیدن و تجربه، متناسب با سایر واقعیت‏های زمان به صورت روشی فکری و احیانا نظامی ـ فلسفی ظهور می‏کند. باید توجه داشت که از «کوشش فکری» تا «فلسفه» فاصله‏ای طولانی است.
2. در هر مطالعه تطبیقی «زمان» را باید عنصر و عامل کلیدی تلقی کرد.
3. پرسش از نسبت یک مطالعه تطبیقی با مسائل زمان را هرگز نمی‏توان فراموش کرد. فلسفه به تعبیر ارسطو، آزادترین صورت تفکر است ولی همواره نسبتی با زمان دارد تا آن جا که هگل، فلسفه را «زمانه به اندیشه درآمده» می‏فهمد.
4. در مطالعه تطبیقی باید به واحد و مقیاس تطبیق توجه کرد. شناخته‏شده‏ترین واحد بحث، به خصوص در دهه‏های اخیر، «فرهنگ» است.
5. با نظر به ریشه‏های آن چه در ایران امروز مطالعه یا فلسفه تطبیقی نامیده می‏شود، می‏توان آن را صورت بومی و ناسفته مطالعات و فلسفه میان فرهنگی دانست، جریان فکری‏ای که به خصوص در آلمان از دهه 80 آغاز شده و امروز از حوزه‏های گرم و فعال است و گروه وسیعی از فیلسوفان سراسر دنیا به این مشرب علاقه نشان می‏دهند.

تبلیغات