نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

کیهان، ش 18457، 30/11/84
ایشان حکومت مشروع را چنین بیان مى‏دارند؛ حکومت مشروع حکومتى است که، نظم سیاسى یا شیوه سازماندهى و اراده جمع در آن بدون الزام به استفاده از زور و خشونت جریان مى‏یابد. نظمى که در آن رابطه بین متولیان سیاست و مردم یا حاکمان و تابعین بر پایه قبول بر مرجعیت و اقتدار طرف اول (حاکمان) از سوى طرف دوم (مردم) جریان مى‏یابد؛ حکومت مشروع است. وى مشروعیت را صفت حکومتى مى‏داند که در آن، احکام حکومتى (قوانین، برنامه، احکام دولتى، قضایى، دستورات مقامات و نهادهاى مختلف حکومتى) از سوى مردم یا تابعین آن حکومت به نحو خاصى کاملاً متمایز از حکومت نامشروع اجرا و دنبال مى‏شود.
نویسنده مقاله، خطاى عدم تفکیک میان دو سطح متفاوت در باب مشروعیت را، ریشه در رضایت مردم از حکومت یا مقبولیت حکومت نزد مردم مى‏داند و بر این باور است که، با خطاى مورد بحث خلط یا مغالطه تحت مشروعیت در سطح تجزى با بحث مشروعیت در سطح نظرى است، به لحاظ تجربى هیچ حکومت مشروعى بدون رضایت و قبول مردم نیازمند به استفاده از زور و در نتیجه متناقض با خود یعنى نامشروع خواهد شد. اما اگر شرط ضرورى مقبولیت براى تأسیس حکومت‏هاى مشروع را به عنوان مبنا و معیار مشروعیت این حکومت‏ها در نظر بگیریم دچار مغالطه‏اى ویرانگر شده‏ایم. تنها کافى است به این توجه کنیم که، ما تنها یک حکومت مشروع نداریم تا براحتى این مغالطه را دریابیم. بنابراین مقبولیت مردمى صرفا شرط تأسیس جمهورى اسلامى نیست، بلکه شرط وجودى تحقق هر نظم سیاسى مشروع مى‏باشد.
ایشان در بخش دیگرى از این مقاله، مسئله حکومت را، از حیث مباحثات عقلى یا کلامى در باب مشروعیت، خواست مردم یا تمکین عملى آنها در برابر حکومت‏هایشان مشروع نمى‏داند و مى‏نویسد: مسئله ما این است که روشن کنیم مردم با لحاظ شأن و مقام انسانى در برابر چه حکومت‏هایى باید تمکین کرده و با خواست قلبى یا از سر رضایت به اطاعت آنها تن در دهند؟ مسئله ما از این منظر تعیین این است که چه حکومتى شایسته و بایسته اطاعت و تمکین انسانى مى‏باشد و این همان مسئله مشروعیت است.
مقبولیت شرط وجودى هر حکومت مشروعى، از جمله جمهورى صرف یا جمهورى اسلامى است. آن‏که مى‏گوید مقبولیت مردمى مشروعیت نمى‏آورد و اسلامیت را مبناى مشروعیت مى‏داند نیز نمى‏تواند حکومت اسلامى‏اى تأسیس کند که مورد رضایت مردم نیست. تأسیس حکومت اسلامى بدون وجود شرط مقبولیت عملاً آن‏را نامشروع مى‏سازد که خلاف نظر خود استدلال کنندگان است. این‏که حضرت امام قدس‏سره فرموده‏اند، اسلام ما را از دیکتاتورى منع مى‏کند دقیقا به این معنا است که، تأسیس حکومت اسلامى و ولایت سیاسى مردم بدون خواست و رضایت آنها نامشروع است. اما رضایت و خواست مردم متعلق دارد. هنگامى که مى‏گوییم مردم بایستى حکومت اسلامى را بپذیرند و به آن رضایت دهند در واقع مى‏گوییم مردم بایستى مشروعیت یا درستى آن‏را قبول کنند.
وى در بخش پایانى مقاله، بحث حکومت را از دیدگاه جمهورى‏خواهان و دموکراسى مورد بررسى قرار مى‏دهد و مى‏نویسد: بنابراین بهتر است براى این بحث‏هاى انتزاعى جمهورى‏خواهان و دموکراسى جریان براى مردم روشن کنند که، در حکومت مشروع خود به دنبال چه امورى هستند و مى‏خواهند جامعه ایران را به چه نحوى اداره کرده و زندگى مردم را به چه صورت درآورند. این طریق براى دست‏یابى به مقاصد سیاسى روش، درست‏تر و صادقانه‏ترى است؛ گرچه تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا به حال نشان داده مغالطه، اشتباه‏آفرینى، گمراه‏سازى مردم و جنجال آفرینى تنها امکان تجددطلبان براى پى‏گیرى طرح‏ها و اهداف ناسازگارشان با خواست مردم ایران بوده است.
گمشده‏اى به نام عدالت
حسین راغفر
اعتماد ملى، ش 3، 3/11/84
ایشان در این بحث، واژه لیبرالیسم را چالش مهم در امر برقرارى عدالت مطرح کرده و موضوع را از دیدگاه‏هاى مختلف مکتبى و اشخاصى را که در این رابطه اظهارنظر کرده‏اند از جمله «السدر مکین تایر» پولاینى، جان لاک، کانت و...» اشاره‏اى مى‏کند. وى در این بحث‏ها، تئورى بحث عدالت را، محور رابطه‏اى انسان و استقلال و دولت و آزادى در برقرارى یک حکومت عادلانه از دیدگاه شخصیت‏هایى که در این مقاله آورده شده و بحث کرده فرض مى‏داند و با این پیش‏فرض، وى چند ویژگى را براى لیبرتارین‏هاى ایرانى در رابطه با عدالت در نظر گرفته است:
1. کاملاً جریان سیاسى هستند، یعنى در اختیار یک جناح قدرت هستند.
2. این افراد شعار عقلانیت و به تعبیرى شعار کانتى مى‏دهند (کانت مفهوم استقلال را به عنوان رهایى انسان از جبرها بیان مى‏کند) و به هر کس که جز آنها سخن گفته و بیندیشد غیرعقلانى اطلاق مى‏کنند و با ظرافت عقل را به مصادره انحصارى خود درآورده‏اند که به

تبلیغات