آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

ذات دموکراسی، آزادی است و ذات سوسیالیسم، عدالت است. عدالت جنبه والاتر و ذاتی دارد و آزادی برای عدالت، جنبه آلی و ابزاری. ما آزادی را برای ارزش بالاتری می‏خواهیم، آزادی یک راه و ابزار است، اما نه یک ابزاری که نیاز موقتی باشد. انقلاب اسلامی مدعی این بود که می‏خواهد پارادوکس دو انقلاب فرانسه و انقلاب شوروی را حل کند و به سازش‏ناپذیری و تناقض آزادی و عدالت خاتمه دهد. دموکراسی، رابطه حکومت کننده و حکومت شونده نیست، بلکه باید در همه مناسبات انسانی شاهد آن باشیم. متفکران مدرن جز یک نمله فردی هیچ‏گاه خود را روشن‏فکر ضد دینی نمی‏دانستند. تمام تلاش‏های آنها معطوف به این بود که آن چنان قرائتی از دین ارائه کنند که با فهم و درک انسان مدرن سازگاری داشته باشد».

متن

دکتر «هاشم آقاجری» در سخنانی با عنوان روشن‏فکری دینی، سوسیالیسم و دموکراسی، گفت: ذات دموکراسی با آزادی است و ذات سوسیالیسم عدالت است. تاریخ چند ساله اخیر، ظاهرا به نسبت تناقض‏آمیز این دو حکم می‏کند. آزادی به معنایی که ما امروز می‏فهمیم عمر کوتاهی دارد، شاید به این علت است که عدالت جنبه والاتر و ذاتی دارد و آزادی برای عدالت جنبه آلی و ابزاری دارد.
وی افزود: ما آزادی را برای ارزش بالاتری می‏خواهیم، آزادی یک راه و ابزار است، اما نه یک ابزاری که نیاز موقتی باشد. آزادی ارزش ذاتی دارد اما هیچ ارزش ذاتی‏ای نیست که بدون این ارزش ابزاری قابل تحقق باشد. رسیدن به عدالت بدون آزادی امکان‏پذیر نیست.
اگر عدالت را به معنای وجودی و هستی‏شناختی بفهمیم، بدون آزادی محقق نمی‏شود. وی ادامه داد: در سوسیالیسم روسی، شاهد نوعی عدالت بودیم. عدالت توزیعی در شوروی نظام سرمایه‏داری را از بین برد، سرمایه‏داری وجود نداشت، مالکیت ابزار توسعه سوسیالیستی شد. در آن سوسیالیسم شاهد نوعی عدالت بودیم، توزیع نسبتا برابر امکانات. اما این توزیع نسبتا برابر به چه قیمتی ایجاد شده بود؟ آیا به قیمت حفظ فضیلت و خودمختاری و اصالت و شخصیت انسان ایجاد شد؟ در این عدالت سوسیالیستی اخلاق، چه جایی داشت؟ در آن نوع عدالت و سوسیالیسم که انسان آزاد نیست، جایی برای رشد معنویت باقی نمی‏ماند. واکنش‏هایی که ما در قرن 19 دیدیم این تلقی را به وجود آورد که، ما ناچاریم یا آزادی را بپذیریم و از عدالت صرف نظر کنیم و یا دموکراسی داشته باشیم و سوسیالیسم را نادیده بگیریم. روشن‏فکری دینی در ایران با توجه به این دو تجربه می‏خواست که از این تناقض گذر کند و به نظریه‏ای برسد که در آن ناچار نباشیم عدالت را به خاطر آزادی رها کنیم. شعارهای انقلاب اسلامی این معنا را منعکس می‏کرد. عدالت در ضمن جمهوری اسلامی نهفته بود.
آقاجری به متون سیاسی ایران اشاره کرد و گفت: در بستر تاریخ اندیشه سلطنت الاهی ایرانی در چارچوب تفکر پاتریمونیالیسم ایرانی، شاه عادل کسی است که بکوشد هر طبقه‏ای را در جایگاه خودش نگه دارد و اجازه ندهد که طبقات مختلف جامعه جای ضروری خود را ترک کنند. عدالت شرط لازم برای شاه بود اما عدالت در این چارچوب معنایی جز پاسداری از نظام طبقاتی نداشت، یعنی عدالت در آنجا این است که هر طبقه‏ای در جای خودش باشد.
وی تصریح می‏کند که؛ دموکراسی رابطه حکومت کننده و حکومت شونده نیست، بلکه باید از همه مناسبات انسانی شاهد آن باشیم. معنای این دموکراسی، گفت‏وگو و بحث آزاد است و در این دموکراسی، ما شهروند آگاه، آزاد و فعال داریم.
وی اضافه می‏کند: جالب است عده‏ای که امروز حرف از عدالت می‏زنند در اولین سال‏های بعد از انقلاب عدالت‏خواهان جامعه را متهم به کمونیسم می‏کردند و می‏گفتند که شما مجری کمونیسم هستید. جناح راست همین کسانی که امروز شعار عدالت می‏دهند و می‏خواهند در زیر ماسک عدالت با آزادی و دموکراسی ستیزه کنند فریاد وا اسلاما بلند می‏کردند. معمولاً تصور بر این است که مدرنیته با نوعی انقطاع از دین آغاز می‏شود، درحالی‏که واقعیت تاریخی برخلاف این می‏گوید. متفکران مدرن جز یک نحله فردی هیچ‏گاه مدعی روشن‏فکر ضددینی بودن، نبودند. تمام تلاش‏های آنها معطوف به این بود که آن چنان قرائتی از دین ارائه کنند که با فهم و درک انسان مدرن سازگاری داشته باشد.
اشاره
در این نوشتار نکاتی قابل تأمل است که در ضمن اشاراتی بیان می‏شود.
1. یکی از مباحث مطرح در گفتار فوق، مسئله «عدالت» است. وی می‏گوید: «جالب است عده‏ای که امروز حرف از عدالت می‏زنند در اولین سال‏های بعد از انقلاب عدالت‏خواهان جامعه را متهم به کمونیسم می‏کردند.
آنچه می‏توان گفت این است که هیچ کس با عدالت، آزادی‏خواهی و احقاق حقوق مردم مخالف نیست. آنچه موجب اختلاف است تفسیرهای گوناگون و متضاد است که از این «عناوین کشدار» مثل «عدالت» صورت می‏پذیرد. زدودن برداشت‏های جریانی و گروهی از این مفهوم ارزشمند، شرایط را برای خواست و مطالبه عمومی و همچنین نقد و انتقاد از عملکرد مسئولین به‏طور صحیح فراهم می‏کند.
2. تناقضی میان گفتار سخنران محترم مشاهده می‏شود. از یک طرف آزادی را «ابزار و آلت» می‏داند؛ «آزادی برای عدالت، جنبه آلی و ابزاری دارد». و از طرف دیگر، معتقد است آزادی دارای «ارزش ذاتی» است؛ چون می‏گوید: «آزادی ارزش ذاتی دارد».
اگر از نظر گوینده محترم، آزادی دارای ارزش والا و مقدس و ذاتی است، بنابراین، هیچ چیز نباید آن را محدود سازد. لازمه سخن فوق، این خواهد بود که امور دیگر، مانند عدالت باید در راه آزادی فدا شده و یا لااقل محدود گردند، و در تعارض میان آن دو، باید آزادی را برگزید. اما چنان‏چه آزادی صرفا جنبه آلی و ابزاری داشته باشد، بنابراین، می‏توان آن را تضییق کرد، و هنگام تعارض میان آزادی و عدالت، می‏شود از آزادی صرف نظر کرد.
گاه گفته می‏شود همان‏طور که «عدالت» از واژگان مقدس است، «آزادی» نیز جایگاه ویژه‏ای دارد. آیا امکان ندارد با عمل کردن به آن، مانع از تحقق دیگری شویم؟ مثلاً آیا ممکن نیست با اجرای عدالت، آزادی‏های فردی و اجتماعی محدود و به اصطلاح قربانی شود؟
پاسخ مثبت یا منفی به این پرسش، به تفسیر ما از آزادی و عدالت بستگی دارد. تفسیر مطلق از آزادی به ویژه تفسیر مدافعان آزادیِ منفی که بر آزادی عمل فرد بدون توجه به ارزش‏های انسانی و منافع جامعه تکیه می‏کنند، با عدالت ناسازگار است و این طیف از افراد برای رفع تعارض، عدالت را قربانی می‏کنند.
ولی اگر دقیق‏تر بنگریم، درخواهیم یافت که آزادی حقیقی، مطلق نیست؛ بلکه به قرار داشتن قانون، ضرر نرسانیدن به دیگران و... مشروط است. به عبارتی روشن‏تر، آزادی حقیقی در گرو عدالت است و تا هنگامی مشروع و معتبر است که موجب ناعدالتی و ستم نشود.
3. عدالت، یکسانی انسان‏ها، آری یانه؟!
از مباحث سخنران محترم این مطلب مستفاد است که عدالت به معنای «تساوی همه افراد جامعه و انسان‏ها» است و معتقد است که نظام سوسیالیسم بر «عدالت» مبتنی بود؛ چون می‏گوید: «در آن سوسیالیسم شاهد نوعی عدالت بودیم». یا می‏گوید: «در سوسیالیسم روسی، شاهد نوعی عدالت بودیم».
در جای دیگر، عدالت به معنای «رعایت شایستگی افراد جامعه» را نفی می‏کند؛ چون می‏گوید: «در بستر تاریخ اندیشه سلطنت الاهی ایرانی در چارچوب تفکر پاتریمونیالیسم ایرانی، شاه عادل کسی است که بکوشد هر طبقه‏ای را در جایگاه خودش نگه دارد و اجازه ندهد که طبقات مختلف جامعه جای ضروری خود را ترک کنند».
در مواردی از «عدالت اجتماعی» به «عدالت توزیعی» یاد می‏شود. گاه گفته می‏شود که «عدالت» به معنای «مساوات» است و یا لازمه «عدالت توزیعی» این است که همه به صورت تساوی از حقوق و مزایا بهره‏مند گردند؛ درحالی‏که عدالت به معنای مساوات نیست.
این سخن از دیر باز مطرح بوده است که قانون برای همه اعضای جامعه باید یکسان باشد و نباید هیچ تفاوت قانونی میان افراد به چشم بخورد. این سخن همواره محرومان را به سوی خود فرا می‏خوانده و دستاویز سیاست‏بازان بوده است. اما حقیقت آن است که میان «عدالت» و «مساوات» تفاوت است.
در دوران حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام ، گروهی نزد او رفتند و به وی گفتند: «چرا بیت‏المال را در میان مردم یکسان پخش می‏کنی؟» استدلال این گروه آن بود که اگر امام علی علیه‏السلام ، زورمندان و توانایان را بهره‏ای بیشتر ببخشد، آنها نیز پشتیبان و یار وی خواهند بود. امام در پاسخ آنان فرمود:
«أتأمرونی ان اَطلُبَ النصر بالجور؟؛(1) آیا از من می‏خواهید که با ستم به پیروزی دست یابم»؟!
برای دریافت مفهوم این پاسخ حضرت، باید دانست که در تفکر اسلامی، اموال بر چند دسته‏اند که از آن میان به سه دسته اشاره می‏کنیم: یک دسته از اموال را باید یکسان در میان همه تقسیم کرد. دسته دوم را باید به تفاوت میان افراد پخش کرد. دسته سوم از اموال به‏طور ویژه و اختصاصی بین برخی تقسیم می‏شود.
مساوات در آنجا جریان دارد که همه افراد همدوش و همسان در انجام کاری ایفای وظیفه کرده باشند. مثلاً غنایم یک نبرد در میان همه مجاهدانی که یکسان رنج برده‏اند، یکسان تقسیم می‏شود. اما اگر در این میان برخی رنج بیشتری برده باشند و سهم افزون‏تری از پیروزی‏ها و مجاهدت از آن ایشان باشد، غنایم بیشتری دریافت می‏کنند. به
______________________________
1. نهج‏البلاغه، خطبه 126، ص 56
______________________________
همین ترتیب، اگر گروهی از حضور در میدان نبرد شانه خالی کرده باشند، هرگز بهره‏ای از این دستاوردهای جنگی ندارد. می‏بینید که هر سه شکل تقسیم بهره‏ها و اموال در این مثال نمایان است، که عبارتند از: مساوات، تفاوت و اختصاص.
با این توضیح، روشن می‏شود که امام علی علیه‏السلام بیت المال را از دسته اول اموال می‏شمرده و آن را از آن همه افراد جامعه می‏دانسته‏اند و ازاین‏رو، مساوات را در تقسیم آن مراعات می‏فرموده است. شعار پرهوادار «مساوات» تنها هنگامی با حق و عدالت برابر است که سخن از اموال دسته نخست در میان باشد. آری؛ همه در پیشگاه قانون عدل، برابر و مساوی‏اند، اما قانونِ عدل برای همه یکسان نیست. با عقل و انصاف سازگار نیست که همه افراد، با استعدادها و بهره‏های متفاوت جسمی و روانی و هوشی، دارای قانون یکسان باشند. نمی‏توان پذیرفت که اعضای جامعه، با همه تفاوت‏هایی که در نوع مسئولیت و میزان رنج و تلاش دارند، یکسان پاداش یابند. ازاین‏رو، «مساوات» با «عدالت» برابر نیست و در جای آن نمی‏نشیند.(1)
4. عدالت؛ حقیقتی راستین
لزوم آراستگی به عدالت برای تصدی امور حکومت از شروط بنیادی است که با خلل در آن، شروط دیگر مختل می‏شود؛ زیرا حیات همه امور به عدالت است، چنان‏که به فرمایش حضرت امیر مؤمنان علیه‏السلام ، عدالت زندگی است.(2)
در حکومت، کم‏ترین بی‏عدالتی نیز ویران‏گر است؛ بنابراین، وجود صفت عدالت در زمام‏داران، اهمیت بسیاری دارد. عدالت، اساس سلامت جامعه و نشاط مردمان، و عامل قوت سیاست و مشارکت همگان، و سبب توانمندی دین در راهبری، و گرایش مردمان به دین‏داری است. با عدالت، انگیزه خدمت به درستی فراهم می‏شود و رحمت، محبت و برکت جامعه را فرا می‏گیرد. تحقق عدالت جز با زمام‏دارانی عدالت‏پیشه ممکن نمی‏گردد، و امانت حکومت و مدیریت جز با عدالت ادا نمی‏شود. این معیار محکم، دارای آثار فراوان فردی و اجتماعی است که با استناد به سخنان گهربار حضرت امیر مؤمنان علیه‏السلام به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:
الف) آثار اقامه عدالت
1. موجب حفظ دین است: «دین و امانت خویش را با انصاف دادن درباره خود و عمل به عدالت در بین مردم و افراد تحت حکومتت پاسداری کن».(3)
2. موجب استمرار قدرت و نفوذ حکومت است: «به عدل عمل کن تا قدرت تو تداوم یابد».(4)
______________________________
1. ر. ک: آیة اللّه‏ عبداللّه‏ جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، قم، اسراء، 1375،، صص 218ـ 220
2. شرح غرر الحکم، ج 1، ص 64
3. همان، ص 180
4. همان، 60
______________________________
3. عامل پیروزی و عزت است: «پیروزی جوان‏مردان به عدل و نیکی است».(1)
4. حکومت‏پذیری مردم و پیروی از حاکم: «مردم گروهی بزرگ هستند که عدل، آن‏ها را فرمان‏بردار می‏سازد».(2)
5. توسعه و رفاه: «به درستی که در عدل، توسعه و گشایش هست و کسی که عدل برای او موجب سختی و فشار باشد، ظلم برایش سخت‏تر است».(3)
6. افزایش نعمت‏ها: «به‏وسیله عدل، برکت‏ها دو چندان می‏شود».(4)
ب) آثار ظلم و ترک عدالت
1. سقوط و هلاکت: «هر حاکمی که در حوزه حکومتش ستم کند، دولتش از بین می‏رود».(5)
«هر که در دولت خود ستم کاری کند، مردم هلاکتش را آرزو کنند».(6)
2. خرابی و ویرانی: «مادام که سلطان ستم روا می‏دارد، سازندگی ایجاد نخواهد شد».(7)
«ستم، خراب‏کننده شهرها و خانه‏ها است».(8)
3. تفرقه و نزاع: «ستم‏کاری، دوستی و برادری را از بین می‏برد».(9)
«کار را به عدالت انجام ده و از ستم بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وادار می‏کند و بیدادگری شمشیر را در میان آورد».(10)
نویسنده محترم گفته‏اند با تاریخ بر تناقض بین آزادی و عدالت حکم کرده است. درحالی‏که مسلما در واقع چنین نبوده است. در تاریخ وجود داشته افرادی که آزادی و عدالت در حکومتشان تحقق یافته است. مانند حکومت نبی‏اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و حکومت حضرت علی علیه‏السلام .
______________________________
1. همان، ج 2، ص 5.
2. بحارالانوار، ج 78، ص 83
3. نهج‏البلاغه، خطبه 15
4. غرر الحکم، ج 2، ص 146
5. همان، ج 2، ص 706
6. همان، ج 2، ص 119
7. همان، ج 2، ص 35
8. همان، ج 1، ردیف 111
9. همان، ج 1، ردیف 612
10. نهج‏البلاغه، حکمت 468

تبلیغات