آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

رسالت، ش 5562، 10/2/84
متن حاضر، سخنرانی شهریار زرشناس در همایش شناخت، نقد و بررسی آرا و آثار «نیچه» می‏باشد. به نظر وی، تاریخ تمدن غرب به سه دوره تقسیم می‏شود: دوره اول: تکوین؛ دوره دوم: تثبیت؛ دوره سوم: بحران. که نیچه پیام‏آور دوران بحران، «دکارت» تکوین دهنده و «کانت» تثبیت کننده است، البته «هگل» هم ادامه دهنده راه کانت و آخرین فیلسوفی است که در تأیید و تثبیت مدرنیته گام برداشت.
تفکر نیچه آغاز پست‏مدرنیته است؛ یعنی خودآگاهی غرب به بحران، انحطاط و آگاهی نسبت به آن و کتاب «فراسوی نیک و بد» را انجیل پست‏مدرنیسم می‏نامند؛ به عبارت دیگر، نیچه فیلسوفی نیست انگار است.
به عقیده نویسنده، نیهیلیسم (نیست انگاری)؛ یعنی نادیده گرفتن حضور و ساحت غیب و انکار حضور هدایت قدسی است. که «داستا یوفسکی» دراین‏باره می‏گوید: «راه نجات از نیست‏انگاری، ایمان دینی است». به عقیده نیچه زمانی که اندیشه آپولونی ـ که نماینده عقلانیت و نظم در اندیشه یونانی است ـ رویکرد دیونیزوسی ـ که نماینده احساسات پرشور و رمانتیک است ـ را نفی و نابود می‏کند، اولین نیست انگاری در تاریخ غرب رخ می‏دهد. بنابراین، تاریخ متافیزیک و فلسفه غربی او، مرحله نیست انگاری را پشت سر گذاشته است.
نیچه می‏گوید: تمدن سقراطی ـ مسیحی آمد، دیونیزوسی قربانی شد و نظام متمدن ساخته شده، قرون وسطی را در یونان و روم طی کرد و به عصر جدید رسید، که بعد از مرگ هگل و آغاز اندیشه انتقادی به ماهیت مدرنیته (توسط «کی یرکگور» و «شو پنهاور»)، به انکار خود دست زد و تمدن سقراطی ـ مسیحی خود را نفی می‏کرد و در نهایت، نیهیلیسمی که با آن رو به رو هستیم، همین است.
به نظر نویسنده، حداقل سه صورت نیست انگاری مشاهده می‏شود، الف) نیهیلیسم آغازی یا رنسانسی؛ ب) نیهیلیسم ارزش گذاری (عصر روشنگری)، که بنیان گذاران آن، «ولتر»، «دیدرو» و تا حدی «روسو» می‏باشند؛ پ) نیهیلیسم پسامدرن، که نیچه پرچم‏دار آن است. خصیصه نیست‏انگاری پسامدرن این است که مانند چاقویی قصد بریدن دسته خود را دارد و برخاسته است تا خویشتن را انکار کند، وجود، شخصیت و اندیشه‏های نیچه تبلور این نیهیلیسم است.

تبلیغات