آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

توسعه علوم انسانی عوامل مختلفی دارد. در این مقاله به موانع مختلف رشد دانش‏های انسانی اشاره شده است. درآمیختن مشکل و مسئله، تحویلی‏نگری، اخذ مسئله نما به جای مسئله، اخذ نظریه به جای فرضیه، درآمیختن مرز علوم، حصرگرایی روش‏شناختی و فقدان الگوی پژوهشی برای تحلیل چند تباری، هفت مانع عمده در راه رشد و توسعه علوم انسانی برشمرده شده است. بحث از علل تسهیل کننده و موانع بازدارنده توسعه علوم انسانی در دو مقام قابل طرح است: مقام تعریف و مقام تحقق. این دو مسئله از جهات مختلفی تفاوت دارند: اول، مسئله دوم به فرهنگ وابسته است و دوم، مسئله دوم صرفا با روش‏های تحلیلی ـ منطقی قابل بررسی نیست؛ بلکه محتاج مطالعه بعدی و تجربی است.

متن

توسعه علوم انسانی از امور چندعاملی(1) است و در تبیین آن، عوامل منطقی، روش‏شناختی، روان‏شناختی، جامعه‏شناختی و تاریخی را می‏توان مورد توجه قرار داد. در
______________________________
1. multi factorial
______________________________
این میان، عوامل روش‏شناختی نقش راهبردی در توسعه علوم انسانی دارد. به همین دلیل می‏توان از موانع روش‏شناختی توسعه علوم انسانی جست‏وجو را آغاز کرد.
می‏دانیم نیروی محرکه توسعه علوم، پژوهش نظام‏مند است. اما در عمل، پای‏بندی به روش تحقیق در علوم انسانی، به معنای پای‏بندی به چارچوب نظری، اصول و قواعد گسترده‏ای که پژوهش به آن متعلق است، کم‏رنگ می‏باشد. یکی از عوامل این امر، عدم الزام عملی به اصل مسبوقیت پژوهش بر آموزش کافی در گستره است. عامل مهم عدم پای‏بندی عملی به روشمندی پژوهش در حوزه علوم انسانی، منقح نبودن اصول و فنون آن است. به عنوان مثال، تمایز مشکل(1) و مسئله(2) برای بسیاری از محققان علوم انسانی به صورت منقح مورد تأمل قرار نگرفته است و یا روش‏شناسی تحلیل مسائل چندتباری(3) روشن نشده است. جستار در این موانع، معطوف به مقام تحقق علوم انسانی و با نظر به وضعیت آن علوم در محافل علمی معاصر در جامعه خودمان، مسئله مقاله حاضر است.
1. درآمیختن مشکل و مسئله
بسیاری از آنچه در برخی از گستره‏های علوم انسانی به عنوان پژوهش ارائه می‏شوند، اساسا موضوع محورند و نه پژوهش معطوف به مسئله. بدون تشخیص دقیق مسئله، نمی‏توان روش مناسب برای حل اثربخش آن را به دست گرفت. علم از مسئله فربه شود و حل مسئله مسبوق به تشخیص دقیق آن است. یکی از موانع تشخیص دقیق مسئله، عدم توجه به تمایز مشکل و مسئله است.
معضله به اصطلاح علم منطق به شکل مسئله مرکب(4) و یا جمع مسائل در مسئله واحد است که نزد منطق‏دانان از مغالطه‏های رهزن اندیشه محسوب می‏شود. معضله، مرکب، فراگیر، عام، مبهم، نامتمایز، سطحی و غیرقابل بررسی روشمند و حل‏ناپذیر است. با تبدیل مشکل به مسئله معین، متمایز و روشن، می‏توان آن را قابل بررسی و روشمند کرد و از حل آن جست‏وجو نمود.
یکی از آثار عدم توجه به تمایز مشکل به مسئله و حصر توجه به مشکلات، گرایش محقق به ارائه نظریه‏های کلان و بسیار عام است که چون کلیدی از جنس هوا به هر قفل مشکل درآید، اما هیچ معضلی را نگشاید و این خود از موانع مهم رشد و توسعه علوم انسانی است.
______________________________
1. difficulty
2. problem
origins ـ 3. multiple
4. complex qoestion fallacy
______________________________
2. تحویلی‏نگری
خطر تحویلی‏نگری(1) به گونه‏ای است که برخی از اندیشمندان از آن به بردگی ذهنی(2) تعبیر کرده‏اند.(3) تحویلی‏نگری که از عمده‏ترین آسیب‏های تفکر مدرنیسم است، به تعبیر ساده و آسان یاب خطای اخذ وجهی از شی‏ء به جای همه هویت آن نامید. اما در تحویلی‏نگری خطای کنه و وجه‏ناشی از عدم دقت نیست، بلکه ناشی از انگاره و سیستم فکری حاکم بر ذهنیت محقق است که او را به فروکاستن پدیدارها به امور کوچک‏تر از آنچه هستند، سوق می‏دهد. جهان‏بینی مادی‏گرایانه و اصالت ماشینی قرن هجدهم، متفکر را به انگاره انسان که چیزی جز ماشینی پیچیده نیست، الزام می‏کند. ماکروتئورسین‏های قرن نوزدهم سهم زیادی در ترویج تحویلی‏نگری داشته‏اند. تحویلی‏نگری فرزند حصرگرایی روش‏شناختی است و مادامی که این حصرگرایی درمان نشود، تحویلی‏نگری چاره نمی‏شود.
3. اخذ مسئله‏نما به جای مسئله
یکی از مهم‏ترین موانع تشخیص دقیق مسئله، عدم توجه به تمایز مسئله‏نما(4) و مسئله است. هرگونه انحراف محقق از مسئله، مانعی در توسعه دانش است. برای پرهیز از این انحراف، باید به این نکته توجه کرد که هر مسئله‏ای در خور تحقیق نیست. یکی از مواضع اخذ مسئله‏نما به جای مسئله، معطوف شدن تحقیق به مسئله بی‏معنا و یا مسئله خودستیز است.
4. اخذ فرضیه به جای نظریه
پاسخ اولیه و حدسی محقق را به مسئله، فرضیه می‏نامیم. اما نظریه را به فرضیه پیروز از آزمون برآمده و پاسخ قطعی و یقینی (یا تأیید شده) محقق اطلاق می‏کنیم. ساده‏ترین شکل فرآیند پژوهش مرکب از چهار مرحله است: 1. مواجهه محقق با مشکل؛ 2. تبدیل مشکل به مسئله؛ 3. پیشنهاد و تدوین فرضیه و 4. به آزمون روشمند سپردن فرضیه برای نیل به نظریه تعمیم‏یافته و تأیید شده. وقتی محقق، پاسخ اولیه خود را نه حدس بلکه نظریه‏ای یقینی و جازم تلقی کند، به جای جست‏وجو از موارد نقض و نقص، در پی موارد تأیید خواهد رفت، کم‏ترین مؤید را حجت تام خواهد انگاشت، نسبت به نقد منتقدان و فرضیه‏های رقیب ناشنوا خواهد بود و منتقدان را خصم و قاصر از فهم نظریه خود، خواهد پنداشت. تحویلی‏نگری،
______________________________
1. reductionism
2. mental slavery
3. لاروش (La Rouche)، 2004: ص 1
problemـ4. pseusdo
______________________________
دگماتیسم نقابدار، نقدناپذیری و گریز از کار گروهی از آثار زیانبار نظریه‏پنداری فرضیه‏اند.
5. درآمیختن مرز علوم
توجه به تمایز روش علوم در حل اثربخش مسائل اهمیت راهبردی دارد. هر مسئله‏ای به گستره معینی از علوم تعلق دارد. اصل تعلق پژوهش به گستره معینی از دانش، ضابطه‏مندی تحقیق را تعیین می‏کند. این اصل در بسیاری از علوم طبیعی، فنی و ریاضی مورد توجه است. اما در مسائل علوم انسانی غالبا مورد غفلت واقع می‏شود. بسیارند کسانی که با ابزارهای تجربی به مسائل متافیزیکی یا عرفانی می‏پردازند و کسانی که از روش‏های فلسفی، حل مسائل روان‏شناختی یا جامعه‏شناختی را انتظار دارند.
یکی از موانع رشد و توسعه علوم انسانی، روشن نبودن حد و حدود گستره‏های مختلف این حوزه از دانش بشری است. بسیار دیده می‏شود که محقق مرز بین فقه و حقوق را درنمی‏یابد و یا کلام و فلسفه را درمی‏آمیزد و یا کلام جدید را به فلسفه دین تحویل می‏دهد. محقق برای رفع این رخنه روشی در مواجهه با مسائل باید ابتدا به تبارشناسی مسئله بپردازد.
6. حصرگرایی روش شناختی
عده‏ای تأکید بر تمایز روشی علوم را، به خطا، به معنا و یا مستلزم حصر گرایی روش شناختی(1) انگاشته‏اند. مراد از حصرگرایی روش‏شناختی آن است که محقق پس از وقوف به اینکه مسئله مورد تحقیق وی مثلاً به روان‏شناسی متعلق است، خود را به چارچوب نظری، قواعد، مبانی، نظریه‏ها و ابزارهای همین دانش محدود کند و رهیافت‏ها و ره‏آوردهای دیگر علوم را انکار و نفی کند.
«حصرگرایی روش‏شناختی» پرآسیب‏ترین و پرسابقه‏ترین عارضه پژوهش و رشد علوم است. در تاریخ تفکر، فیلسوف غالبا متکلم را به کوتاهی در فهم و معرفت متهم می‏ساخت و سلفی و تفکیکی، هر دو، را از جاده حقیقت دور می‏دید و عارفان بر هر سه گروه طعنه تحقیرآمیز می‏زدند و فقها هر چهار گروه را به دیده شک و تردید و یا انکار و تکفیر می‏نگریستند. در روزگار ما به ویژه در عصر مدرنیته، حصرگرایی شتاب زیاد و پیچیدگی فراوان یافت و به تدریج از بین گستره‏ها به درون آنها و مکاتب یک علم نفوذ کرد.
حصر گرایی نوین محصول دوره مدرنیسم است و رواج آن عوامل فراوانی دارد. علاوه بر زمینه‏های مناسب در پایه‏های شخصیتی محقق (مانند نقصان هوش هیجانی)، این عامل را
______________________________
1. exclusivism methodological
______________________________
می‏توان مورد تأکید قرار داد که گزینشی بودن علوم تجربی، جزئیات‏گرایی دکارتی (قاعده تحلیل به جزئیات) و تخصصی شدن دانش‏ها سبب شد محقق به جنبه‏ای از پدیدار گرایش پیدا کند و از ابعاد دیگر و سایر زمینه‏های معرفتی بی‏خبر گردد. این بی‏خبری که نتیجه طبیعی روش‏شناسی علوم است، با سازوکار روانی انکار همراه گردید و حصرگرایی روش‏شناختی را به میان آورد.
7. فقدان الگوی پژوهشی برای مسائل چندتباری
بسیاری از مسائل علوم انسانی چندتباری‏اند. مسئله‏ای که مقاله حاضر به آن متعلق است، یعنی «توسعه علوم انسانی»، نمونه بارزی از مسائل چندتباری است. رخنه روشی عمده در تحقیقات رایج در علوم انسانی در جامعه ما، عدم توجه به تمایز روشی مسائل تک‏تباری و مسائل چندتباری است و رخنه دیگر، عدم توجه به این نکته است که تحلیل مسائل چندتباری، محتاج روش خاص و الگوی پژوهشی معین است. مسائل چندتباری را جز با روش‏های میان‏رشته‏ای نمی‏توان بررسی کرد و اخذ چنین روش‏های محتاج الگوهای اثربخش است. محققان در جامعه ما کمتر به مطالعه میان‏رشته‏ای در مواجهه با این مسائل می‏پردازند.
سر این رخنه فاحش چند امر است: اولاً، کار گروهی‏ای مرکب از متخصصان رشته‏های مختلف در بررسی مسئله واحد وجود ندارد. ثانیا، تساهل و تسامح یا به تعبیر دقیق‏تر سعه صدر نسبت به ره‏آوردهای دیگر رشته‏ها بسیار کم‏تر است. ثالثا، از همه مهم‏تر، الگوهای پژوهشی و قواعد منطقی مطالعه میان‏رشته‏ای، مدون و منقح نشده است.
غیبت مطالعه میان‏رشته‏ای در جامعه ما، از جهت تاریخی عجیب است؛ زیرا در فرهنگ ایران اسلامی، چهار قرن پیش، ملاصدرای شیرازی به اهمیت کثرت‏گرایی روش‏شناختی(1) و اخذ روی‏آورد میان‏رشته‏ای توجه داشته است. وی بسیاری از مسائل الاهیات را با الگوی چالش بین روی‏آوردهای تفسیری، کلامی، فلسفی و عرفانی مورد تحلیل قرار می‏داده است. امروزه تولید علم و رسیدن به نظریه در حوزه علوم انسانی، به بسط و توسعه روش‏شناسی مطالعات میان‏رشته‏ای محتاج است.
______________________________
1. methodological pluralism
______________________________
اشاره
بی شک یکی از عمده‏ترین موانع توسعه علوم انسانی، نقایص روش‏شناختی در پژوهش‏ها، مجاری در گستره‏های گوناگون این علوم است. در این مقاله هفت نقیصه مهم مورد اشاره قرار گرفته است. همه این موانع مهم و بسیار تأثیر گذارند و برای رفع این نقایص باید چاره‏اندیشی کرد. در عین حال باید توجه داشت، چنان‏که نویسنده محترم نیز توجه داشته است، که موانع منحصر در موانع روش‏شناختی نیستند. می‏توان به موانع روان شناختی مانند بی‏شهامتی در نوآوری و محافظه کاری، تقلید، مریدبازی و... اشاره کرد. همچنین می‏توان به موانع جامعه‏شناختی، مانند کم بها بودن علوم انسانی در میان مردم جامعه ما و عدم گرایش نخبگان به این رشته‏ها، ارزش‏گذاری اندک دولت بر این علوم و...، نیز موانع اقتصادی مانند کمی درآمد متخصصان این دانش‏ها در نسبت با دانش‏هایی چون مهندسی، پزشکی و ... اشاره کرد.
در هر حال آنچه نویسنده محترم نگاشته‏اند، هفت مانع مهم در بعد روش‏شناسی است که رفع آنها مقدمه هر پیشرفتی، یا دست‏کم مقدمه پیشرفت‏های مهم در این رشته‏هاست.
2. برخی موانع ذکر شده، مانند درآمیختن مشکل و مسئله، تحویلی‏نگری، اخذ مسئله نما به جای مسئله و ... از مغالطات منطقی شناخته شده‏اند. اگر بنا باشد این مغالطات ذکر شوند، تعداد آنها بیشتر خواهد شد. نویسنده محترم می‏توانستند همه موانع منطقی را ذیل یک عنوان ذکر کنند و ضرورتی به ذکر جداگانه آنها نبود. در صورت احساس ضرورت به ذکر جداگانه، جاداشت موارد مهم دیگری را نیز بیان کنند، از مغالطات لفظی در تحدید و تعریف مسئله گرفته تا مغالطات صوری در رعایت نکردن روش استدلال و مراحل منطقی استنتاج.
3. علاوه بر موانع روش‏شناختی ذکر شده، باید به موانع مهم دیگری در همین زمینه اشاره کرد. یکی از این موانع بی‏بها کردن مقام کشف در علوم تجربی، از جمله علوم انسانی است. البته این بی‏بها کردن از سوی عده‏ای اعمال شده است، ولی در میان اقشار تحصیل کرده قبولی عام یافته است. همچنین این مانع میان علوم انسانی و علوم طبیعی مشترک است. در هر حال، مقام کشف نیز به اندازه مقام داوری در توسعه و رشد علوم نقش دارد. باید اهمیت مقام کشف را شناخت و تلاش کرد تا قواعد آن را تببین نمود. هر توسعه‏ای از مقام کشف آغاز می‏شود. بدون داشتن حدس‏های صائب، هیچ توسعه‏ای در علوم انسانی رخ نمی‏دهد. راه دست‏یابی به چنین حدس‏هایی، چندان هم بی‏ضابطه نیست. از باب نمونه می‏توان به تلاش‏های پیرس در ابتدای قرن بیستم اشاره کرد که فرضیه‏یابی(1) یا ارجاع به بهترین تبیین(2) را مطرح کرد. فرضیه‏یابی، روشی دیالکتیکی برای دست‏یابی به بهترین
______________________________
1. abduction
2. inferrence to the best explanatio
______________________________
حدس‏ها یا بهترین تبیین‏ها و مربوط به مقام کشف است.
4. همچنین باید نشناختن جهت‏داری علوم انسانی را مانعی بزرگ بر سر راه توسعه این دانش‏ها در جامعه ایران دانست. بدیهی است هنگامی که جهت اصلی حرکت مردم و دولت و سمت و سوی فعالیت‏های اجتماع اهداف متعالی الاهی و اخلاقی باشد، نمی‏توان با دست‏مایه‏های علوم انسانی غربی که با جهت‏گیری صرفا مادی شکل گرفته‏اند، در راه آن اهداف متعالی گام برداشت. آن علوم به کار این جامعه نمی‏آید و به طور مداوم با ناکارآمدی مواجه می‏شود و امکان توسعه آنها فراهم نمی‏آید. اما اگر این مانع برطرف شود و اندیشمندان و پژوهشگران علوم انسانی بتوانند مبانی و اصول و روش‏های این علوم را متناسب با فرهنگ و ارزش‏های اسلامی و ایرانی شکل دهند، امکان توسعه این دانش‏ها بر بستر تجربه در جامعه ایرانی ـ اسلامی پدید می‏آید.

تبلیغات