آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

همشهری، 20/2/82
این مقاله به معرفی آرمان کمنیوس و اندیشه او در زمینه اتحاد علم و دین می‏پردازد. کمینوس پیرو مذهب پروتستان و عضو فرقه‏ای به نام «برادران مراوی» بود. پیروان این فرقه از تعلیمات جان هوس (1369 - 1415) که زندگانی ساده و بازگشت به تعلیمات انجیل را تعلیم می‏داد، بهره می‏گرفتند.
کمنیوس پس از گذراندن دوره تحصیلات عالی، به جای پرداختن به شغل کشیشی، به تعلیم و تربیت پرداخت. او می‏خواست در دانش انسان و تعلیم و تربیت، اصلاحات بنیادی ایجاد کند. آرزوی او اتحاد علم و انسان از بعد دانش فراگیر(1) بود. البته او در عصر خود تنها کسی نیست که به فکر تشکیل یک علم فراگیر افتاده باشد و انگیزه‏ای نظیر او را در دکارت نیز می‏یابیم. این اتحاد سرآغاز اندیشه کمنیوس در بعد بین‏الملل بود؛ زیرا ایجاد چنین اتحادی در علم و تبدیل آن به یک نظام، جز از طریق همکاری همگانی پیرامون اندیشه‏های موجود، امکان‏پذیر نبود.
کمینوس آشکارا به زبان ارسطو سخن می‏گوید، اما مرتباً سعی دارد مفاهیم پیشرفته و نوظهور را به جای سلسله مراتب غیرقابل‏تغییر بنشاند و پیرامون اندیشه توازن یا هماهنگی در میان حوزه‏های مهم فکری، سیر کند. دغدغه اصلی کمینوس در آرای متفکران آن دوره نیز نمود پیدا کرده بود؛ از جمله، توماس مور در مدینه فاضله جامعه‏ای را مجسم می‏کرد که در آن تربیت را گرامی می‏شمردند و مالکیت اختصاصی نداشتند.
کمینوس در مورد طرح دانش عمومی یا فراگیر اضافه می‏کند که هر مرحله از علم مجموعه کاملی از معارف را شامل می‏شود، به طوری که این مجموعه به نوبه خود، مقدمه یک مرحله جدید عالی‏تر و عمیق‏تر و وسیع‏تر است. بنابراین توسعه معلومات به صورت دوایر متحدالمرکز ایجاب می‏کند که پرورش فکر با تعلیم اصول ابتدایی ــ که برای کسب معارف کلی و عمومی ضرورت دارد ــ آغاز می‏شود. دکارت نیز چنین دغدغه‏ای داشت، اما آرمان کمنیوس از خواست دکارت فراتر بود؛ چرا که کمنیوس سودای یگانگی و وحدت فرقه‏های گوناگون مسیحی و حتی گاه یگانگی ادیان گوناگون را داشت.
کمنیوس می‏اندیشید که راه برآوردن این آرزو، پدیدآوردن دانشی فراگیر است که می‏باید بر سه بنیاد استقرار گردد: نخست، علم و روش تجربی، آن‏گونه که بیکن پیشنهاد داده بود؛ دوم، فرد که بنیاد فلسفه است و سوم، حقیقت آشکار شده در دین (وحی) که وی آن را برترین معیار می‏دانست. در تصور وی، این معارف مختلف، با توجه به روابط متقابل خود مطرح می‏شوند و یک کل به هم پیوسته و مجموعه‏ای متجانس را تشکیل می‏دهند. او باور داشت که تنها دانش عمومی ـ که خود را مبتکر آن می‏دانست ـ می‏تواند پیشرفت اخلاقی، هوشی و معنوی بشر را که به‏تدریج رو به تعالی است، سرعت بخشیده و از این راه، کم‏کم، نزدیک شدن او را به قله‏های منور به نور الاهی ممکن سازد.
وی معرفت اولیه را معرفت حی می‏داند و این تجربه را آموزشگاه طبیعت می‏خواند. مدرسه پیشرفته‏تر، آموزشگاه «مابعد الطبیعه» است که در آن، معلمان نه در خارج از ما، بلکه درون ما هستند. در اینجا تنها عقل است که می‏تواند ما را رهبری کند. مدرسه سوم، آموزشگاه «فوق طبیعت» است که در آن، معلم خداوند است و بس. بدین ترتیب، کمنیوس از سه مرتبه سخن می‏گوید: احساس یا حقیقت عالم طبیعت؛ وجدان یا حقیقت اخلاقی؛ خدا یا حقیقت روحانی.
______________________________
1. Pansophy

تبلیغات