آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

چالش اخلاق و قدرت یکی از نمادهای نهضت عاشوراست که آن را از اغلب نهضت‏ها جدا می‏سازد. این چالش، نهضت عاشورا را فراتر از پدیده‏های عادی سیاسی برده و از آن الگویی آرمانی، معنوی و اخلاقی ساخته است. الگویی که هم هدف و هم وسیله آن اخلاقی است، بر خلاف ماکیاولیسم که برای دست‏یابی به هدف، استفاده از وسایل غیراخلاقی را نیز مجاز می‏شمرد.

متن

نسیم صبا ، 1 و 2 /2/82
یکی از نماها و نمودهای نهضت حسینی، چالش اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست است و همین چالش، خود یکی از ویژگی‏های منحصر به فردی است که پدیده کربلا، عاشورا، را از پدیده‏ای سیاسی فراتر می‏برد و آن را در ساحت الگویی آرمانی، معنوی و اخلاقی می‏نشاند و بدان خصلتی فراتاریخی می‏بخشد.
1. اخلاق یا اتیک(1) ـ متفاوت و متمایز از اخلاقیات(2) ـ اصول و ارزش‏های جاودانه و متعالی مطلقی است که به مثابه اموری بالذات و لنفسه، از قداست برخوردارند؛ مطلوبیتشان ابزاری، آلی و مقدماتی نیست، بلکه ذاتی است. در واقع، اصول و ارزش‏های اخلاقی، موضوعیت دارند؛ نه طریقیت.
این اصول و ارزش‏ها توجیهشان را از منبعی دیگر اخذ نمی‏کنند و معیار سنجش آنها در
______________________________
1. Ethich
2. Morality
______________________________
خارج از آنها نیست، بلکه اموری خودموجه، خودمعیار و خودبنیاد هستند و شاید بتوان گفت ریشه در حقیقت، فطرت و ذات انسان به عنوان انسان دارند؛ ذاتی که از جنس روح خداست و انسانی که خویشاوند خداست. برخلاف اخلاقیات که چیزی جز عرف، عادت، سنن و رسوم قومی، ملی، طبقاتی، نژادی و... نیست و همبسته و وابسته زمان و مکان و تابعی از متغیر ظرف تاریخ و جغرافیا و مظروف اجتماعی اقتصادی آنها می‏باشد.
2. یکی از جنبه‏های مسئله‏آفرین و چالش‏زای اخلاق، در نسبت و رابطه آن با قدرت نهفته است. کوشش بسیاری از حکیمان، مصلحان و فیلسوفان اخلاق و سیاست معطوف بدان بوده است که منطقه‏ای مشترک را شناسایی یا تأسیس کنند که اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست در آن وحدت یابند و به همزیستی بپردازند، سیاست و قدرت عرفی، لباس اخلاق قدسی به تن کند، میان هدف‏ها، غایات و آرمان‏های اخلاقی با ابزار، وسایل و روش‏های سیاسی یا بالعکس، تناسب، هماهنگی و همجنسی برقرار گردد و در نهایت، سیاست، اخلاقی شود و اخلاق، سیاسی گردد.
تاریخ کمتر نمونه‏ای را در توفیق چنین تلفیق و ترکیبی به دست داده است؛ زیرا اخلاق به اقلیم آرمان تعلق داشته و دارد، ولی قدرت سوار بر مرکب واقعیت است و برداشتن فاصله واقعیت و آرمان، در تحقق خارجی، عینی و واقعی، دستخوش امتناع و عدم امکان بوده است.
3. به‏طور کلی میان ابزار، وسایل و روش‏ها با اهداف، غایات و مقاصد ـ از حیث نسبتشان با نیکی، خیر، زیبایی و حقیقت ـ چهار نوع رابطه محتمل و قابل تصور است:
الف. وسیله غیراخلاقی، هدف غیراخلاقی؛ ب. وسیله اخلاقی، هدف اخلاقی؛ ج. وسیله غیراخلاقی، هدف اخلاقی؛ د. وسیله اخلاقی، هدف غیراخلاقی.
روشن است که تاکنون، هیچ کس در عالم سیاست و قدرت، خود را مدعی و طرفدار گونه اول و چهارم نسبت‏های چهارگانه مذکور معرفی نکرده است. آنان که مدافع وسیله غیراخلاقی در عرصه قدرت و سیاست بوده‏اند، پیوسته کوشیده‏اند آن را با هدف اخلاقی، قصد خیر و غایت نیک مورد ادعا، توجیه و مشروع سازند.
ماکیاولیسم، مکتب و نظریه‏ای سیاسی و نوعی فلسفه قدرت است که هدف و غایت را مباح و توجیه‏کننده وسایل و روش‏های غیراخلاقی می‏داند. این نظریه در طول تاریخ، در واقعیت سیاست سیاستمداران و قدرت صاحبان قدرت و حکومت وجود داشته است، هر چند که افتخار جمع‏بندی و انتزاع تئوری از واقعیت، در به نام ماکیاولی قرن شانزدهم میلادی به ثبت رسیده است! یزید و ابن زیاد و عمال قدرت اموی که نقش‏های سیاه نمایشنامه کربلا را ایفا کردند، همگی نمونه‏های عینی و برجسته ماکیاولیست‏های ماقبل ماکیاولی در تاریخ اسلام و عرب هستند.
اما یزید و ابن زیاد، حتی هدف و قصد نیکی نداشتند. آنان قدرت و سیاست را معطوف به حقیقت، زیبایی و خیر نکرده بودند، بلکه دشمنان حسین علیه‏السلام ، هم در هدف و هم در وسیله، پشت به حق و عدل و روی در باطل و ستم داشتند. نهضت حسین علیه‏السلام ، از این منظر چه پیامی برای شیعیان حسین علیه‏السلام دارد؟ آیا می‏توان در هدف، «حسینی» و در روش، «یزیدی» بود؟
تجربه تاریخی بارها به اثبات رسانده است که ابزار، وسایل و روش‏ها، در نهایت، اهداف و غایات را نیز از سنخ و جنس خود می‏کنند و نمی‏توان با «نهضت خشونت»، «نظام عطوفت»، ساخت؛ با دیوار «کج»، کاخ «راست» بنا کرد؛ با مرکب ظلم به منزل عدل رسید و در یک کلمه، بهشت را بر بنیاد جهنم برافراشت! مقصد جدای از مسیر نیست.
نمی‏توان در آخرین منزل قبل از هدف، ناگهان ماهیت و گوهر روان‏شناختی، جامعه‏شناختی و هستی‏شناختی آدم و عالم قدرت و سیاست و جامعه و... را، با «نفخه کن فیکونی» دگرگون ساخت و از دل آدم و عالم جهنمی، نوزادی بهشتی را به ظهور رساند، کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ....
4. کربلا و عاشورا، از یک منظر، عرصه تقابل «اخلاق» و «قدرت» است. نهضت حسینی، فراتر از سیاست ـ به معنای مصطلح و بالفعل کلمه ـ نهضتی آیاتی، معنوی و اخلاقی است. اخلاق نهضت حسین علیه‏السلام رویه دیگری از اخلاق نظام علی علیه‏السلام را به نمایش می‏گذارد: نهضت فضیلت!
همان‏گونه که علی علیه‏السلام در نظام خود، اعمال «زور» گرگی و «تزویر» روباهی را روا نمی‏دانست، حسین علیه‏السلام نیز در نهضت خویش، چراغ اخلاق و فضیلت را پیشاپیش سیاست و قدرت راه می‏برد و به دلیل همین خصلت ویژه است که نمی‏توان نهضت حسینی را به سطح سایر نهضت‏های سیاسی ـ نظامی تاریخ تقلیل داد.
نهضت کربلا، عاشورای حسینی، خود یک تیپ ایده آل(1) است، الگو و سرمشقی که قابل مقایسه با نمونه‏های به ظاهر مشابه و همسان نیست. خلوص آرمانی، اخلاقی و معنوی نهضت حسین آن‏گاه آشکار می‏گردد که آن را در مقایسه با دو نمونه «دشمن» و «رقیب»، مورد بررسی و مطالعه تطبیقی و تحلیل قرار دهیم. «نظام» یزیدی «دشمن» و «نهضت» عبداللّه‏ بن زبیر «رقیب» نهضت حسینی و هم روزگار آن است.
«نظام دشمن» و حاکم یزیدی که نهضت حسینی در برابر آن قد علم می‏کند، نمونه نظامی است که برای «حفظ» قدرت و حکومت، از هیچ ستم، جنایت و امحاء ارزش‏ها و اصول اخلاق و فضیلت فروگذار نمی‏کند و «نهضت رقیب» عبداللّه‏ بن زبیر، نمونه نهضت و قیامی سیاسی ـ نظامی است که برای کسب و تصرف قدرت، از هر وسیله و ابزاری، هر چند
______________________________
1. Ideal type
______________________________
غیراخلاقی و نامشروع، بهره می‏جوید.
نهضت حسینی، نمونه عالی و خالص دومین نسبت از نسبت‏های چهارگانه سابق‏الذکر است، همچنان که نظام یزید نمونه عالی و خالص نخستین نسبت می‏باشد. به همین دلیل است که بر خلاف منطق و موقعیت نسبی، مشروط و خاکستری واقعیت‏های بشری و تاریخی، منطق مطلق موجود در واقعیت کربلا و عاشورا، آن را در شمار اسطوره‏ها قرار داده است.
نهضت حسینی، الگویی فرا واقعیت برای اخلاقی کردن سیاست و نهضت و هدایت قدرت از سوی فضیلت است. همچون کمال که هیچ‏گاه نمی‏توان بدان رسید، اما به مثابه فانوسی دریایی، در اقیانوس ظلمانی و پر تلاطم سیاست و قدرت، باید کشتی بدان سو راند.
5. نهضت حسینی، قیام آگاهی، ایمان و انتخاب و اختیار آدمی به مفهوم ناب و خالص این همه است. حضور و شهودی با تمام آگاهی، ایمان و آزادی در میدان مبارزه حق و باطل، عدالت و ستم. شب عاشورا، خطبه حسین علیه‏السلام رفتن‏ها و ماندن‏ها، منطق کربلا، عاشورا را از منطق همه نهضت‏های سیاسی نظامی معطوف به براندازی نظام حاکم و تصرف قدرت و حکومت، متمایز می‏سازد.
مقایسه شخصیت‏ها و پرسوناژهای این نمایشنامه تاریخی ـ اسطوره‏ای انگیزه‏ها، اهداف و منش و کنش آنان در دو سوی میدان، به گونه‏ای ستیز اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست، ارزش و سود را به تصویر می‏کشد.
نمایشگاه تقابل صداقت است با دروغ، امانت با خیانت، عدالت با ستم، صلح‏خواهی با جنگ‏طلبی، وفای به عهد با پیمان شکنی، دعوت با خشونت، آزادی با ارعاب، عقیده با ترس، مدارا و مروت با جفاکاری و رعونت، و سرانجام سیراب کردن دشمن با دریغ داشتن قطره‏ای آب از حلقوم کودکی شیرخواره!
نهضت حسینی به عنوان نهضت حقیقت، عدالت و اخلاق، از منطقی متفاوت با سایر نهضت‏های سیاسی ـ نظامی معطوف به قدرت برخوردار بود و به همین دلیل، نمی‏توان روش‏ها و تاکتیک‏های آن را با معیارها و مقیاس‏های چنان نهضت‏هایی سنجید.
اشاره
1. آقای آقاجری اخلاق را اصول و ارزش‏هایی می‏دانند که ارزش و مطلوبیتشان ذاتی است و موضوعیت دارد و وابسته به زمان و مکان و قوم و ملت خاصی نیست، بلکه امری انسانی و خودبنیاد است و ریشه در انسانیت دارد. این دیدگاه اگر به عنوان نظر شخص آقای آقاجری ملاحظه شود، دیدگاهی درست و قابل دفاع است، اما اگر بخواهند آن را به همه متفکران نسبت دهند، نمی‏توان گفت که دیگران هم با این دیدگاه موافق هستند. دیدگاه‏های نسبی‏گرایانه، که در دوران مدرنیته رواج و حاکمیت نسبی یافته‏اند، بر آن‏اند که اخلاق چیزی جز اخلاقیات نیست. یعنی هر قوم و ملتی اخلاقیات ویژه خودش را دارد و همان هم برای او مطلوب است و چیزی به نام اخلاق که دارای ویژگی‏های یاد شده باشد، وجود ندارد. بسیاری از فلسفه‏های سیاسی این روزگار نیز بر پایه چنین دیدگاهی در اخلاق بنیان نهاده شده‏اند.
2. یکی از عواملی که به رواج ماکیاولیسم در سیاست کمک می‏کند، نسبی اندیشی در اخلاق است. نسبی اندیشی اخلاقی زمینه توجیه هر نظریه‏ای را فراهم می‏آورد و با استفاده از آن هر نوع اخلاق سیاسی، از جمله ماکیاولیسم، قابلیت دفاع پیدا می‏کند. بنابراین آنچه می‏تواند مانع ماکیاولیسم سیاسی بشود، اصلاح مبنای اخلاقی آن است که با بازگشت به اصول جاودان و فراگیر اخلاقی امکان‏پذیر است.
3. اینکه تاریخ کمتر نمونه‏ای را در توفیق تلفیق «اخلاق» و «سیاست» داشته است، مربوط به این می‏شود که آن اخلاق ثابت و فراگیر مبنای سیاست قرار نگرفته است و بر اخلاق سودجویانه و مصلحت‏طلبانه برجای آن نشسته است. بنابراین نباید علت آن را صرفا در این جست که قدرت بر مرکب واقعیت سوار است و اخلاق به اقلیم آرمان تعلق دارد. درست است که قدرت با واقعیت‏های ملموس سر و کار دارد، اما اخلاق نیز بی‏ریشه در واقعیت نیست. منتها تفاوت در اینجاست که ما آدمیان به دلیل عجول بودن و نداشتن دوراندیشی، تنها به مصالح آنی و عاجل خود فکر می‏کنیم و در اندیشه ساختن فرداهای دورتر نیستیم. اگر نهضت حسینی یا علوی الگوهایی فراتاریخی برای بشریت ساخته‏اند که پس از قرن‏ها انسان‏هایی همچون مهاتماگاندی، امام خمینی رحمه‏الله و دیگر مبارزان با ظلم و استبداد از آنها الگو می‏گیرند، معلوم می‏شود آن نهضت‏ها به‏گونه‏ای در کار خویش توفیق یافته‏اند و البته فهم این پیروزی برای انسان‏های هم عصر آن بزرگان میسر نبوده است.
امروز آرمان‏های علوی و حسینی، جای خود را در میان واقعیت‏ها نیز گشوده‏اند و دل‏های بسیاری از انسان‏ها را به خود مشغول داشته‏اند و در مقابل نامی از یزید و یزیدیان نیست و آثارشان از واقعیت نیز محو شده است. بنابراین، با کمی دوراندیشی می‏توان توازن دیگری میان ارزش‏ها و واقعیت‏ها برقرار ساخت.
4. این نکته آقای آقاجری که «مقصد، جدای از مسیر نیست» و نمی‏توان «بهشت را بر بنیاد جهنم ساخت» سخنی کاملاً درست است و به معنای نفی ماکیاولیسم در سیاست است. معنای این سخن، تأیید گفته پیشین ماست که واقعیت نیز آن‏گونه که ماکیاولیسم می‏خواهد در چنگال طالبان قدرت نیست و نمی‏توان با ابزارهای غیراخلاقی، واقعیت‏های اخلاقی را به چنگ آورد. بنابراین نظریه ماکیاولی در واقع به گونه اول از چهارگونه رابطه میان ابزارها و مقاصد باز می‏گردد و با وسیله غیراخلاقی، جز به هدف غیراخلاقی نمی‏توان رسید. علت این امر هم آن است که هدف، جزئی از مسیر است. در عالم انسانی، سلوک هدف است و آنچه امروز می‏کنیم جدای از آنچه به آن می‏رسیم، نیست. دین‏داری نیز همان سلوک در طریق حق است و شریعت نیز مفهومی جز این ندارد.

تبلیغات