آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده معتقد است جهانی‏شدن در مفهوم جدید آن به دهه‏های اخیر باز می‏گردد و ریشه‏های آن را باید در تسلط فرهنگ آمریکایی جست‏وجو کرد که با تکیه بر برتری فنی و اقتصادی و سلطه بر نهادهای جهانی به دست آمده است. اما این پدیده، هم از درون فرهنگ غرب و هم از بیرون دچار چالش‏های جدی است. اسلام با برخورداری از آموزه‏های شمول‏گرا، نگرش وحدت گرایانه و با تکیه بر تجدید حیات اسلامی در دهه‏های اخیر می‏تواند در برابر موج غربی‏سازی مقاومت ورزد و جهان‏شمولی خود را تحقق بخشد.

متن

پگاه حوزه، ش 78 ـ 80
جهانی‏شدن اصطلاحی است که بیشتر در دهه 1990 در محافل علمی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رواج یافت. جهانی‏شدن، مرحله‏ای است که از طریق آن، روابط اجتماعی و انسانی کیفیتی «بدون مرز» و «بدون زمان» به خود می‏گیرد؛ به گونه‏ای که زندگی انسان‏ها در سطح کره خاکی به مثابه مکانی واحد شکل گرفته و در نهایت با یک نوع نگرش و نگاه به زندگی، انسجام می‏یابد و به حیات خود ادامه می‏دهد. نتیجه این نوع نگرش به جهانی‏شدن، فروپاشی باورها و اعتقادات سنتی و قدیمی است.
حال پرسش بنیادی این است که آیا جهانی‏شدن قید و بندهای دینی (اسلام) را نیز از بین خواهد برد، یا اینکه اصول اسلامی با شدت و حدّت از سوی مسلمانان اجرا خواهند شد؟
مالکوم واترز در کتاب خود در باب نظریه‏های جهانی‏شدن، سه احتمال و دیدگاه را درباره جهانی‏شدن مطرح می‏کند که عبارت‏اند از:
الف) جهانی‏شدن فرآیندی است که از شروع تاریخ بشر آغاز شده و تأثیرات آن با گذشت زمان افزایش یافته است؛ لیکن این فرآیند در سال‏های اخیر یک جهش ناگهانی داشته است؛
ب) جهانی‏شدن همزاد تجدد یا نوسازی (مدرنیزاسیون) است و در نگاهی دیگر، همان توسعه سرمایه‏داری است که اخیرا یک جهش ناگهانی یافته است؛
ج) جهانی‏شدن، پدیده و فرآیندی متأخر است که با فرآیندهای اجتماعی، تحت عناوین فراصنعتی،(1) فراتجدد(2) یا بی‏سازمانیِ سرمایه‏داری(3) همراه است.
اما مهم این است که در دو برهه زمانی، فرهنگ غربی در قالب لیبرالیسم در جهان حکم‏فرما بوده است: وهله اول که از قرن نوزدهم میلادی آغاز شد، با رهبری انگلستان، سرانجام به گسترش جهانی امپریالیسم منجر شد که این امر در روند جهانی‏شدن نیز تأثیرگذار بوده است؛ وهله دوم، به دوران بعد از جنگ دوم جهانی باز می‏گردد که به رهبری آمریکا هدایت شده است. ایالات متحده آمریکا از این دوره به بعد، با تکیه بر مزیت‏های تکنولوژیک، سیستم تولید انبوه و قدرت نظامی بالا، به قدرت مسلط جهانی تبدیل شد و سرانجام پس از فروپاشی بلوک شرق در مقام قدرت پیشتاز در جهان و هم‏اکنون در مقام «پیشوای بین‏المللی» مطرح است.
دین اسلام
دین اسلام یک پدیده الاهی است. اما این پدیده الاهی در خلأ کارکردی نخواهد داشت و این دین برای اجتماع انسانی است. بر این اساس می‏توان گفت که دین اسلام یک پدیده الاهی ـ اجتماعی و انسانی است. با افزودن قید اجتماعی و انسانی، به یک مثلث اشاره می‏شود: فرد + جامعه + حاکمیت. دین به مثابه یک پدیده الاهی ـ اجتماعی، باید انتظار خود را از این سه واحد بیان کند. دین، نظامی را می‏پذیرد که عامل به عدل باشد: اِنَّ اللّه‏ یَأمُرُ بِالْعَدْلِ، و جامعه‏ای را می‏پذیرد که قائم به قسط باشد: لِیَقُومَ النَّاسِ بِالْقِسْطِ، و افرادی را می‏پذیرد که معتقد و درستکار باشند: اَلَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُوالصَّالِحَاتِ.
با توجه به مطالبی که از دین اسلام بیان شد، می‏توان چنین نتیجه گرفت که دین اسلام، یک دین جهان‏شمول است و آموزه‏های آن برای حوزه‏های مختلف زندگی، اعم از خصوصی و اجتماعی، دستور و برنامه خاصی دارد و پیروان خود و حتی انسان‏های جهان را به انجام آن دستورات فرا می‏خواند و در مقابلِ هر پدیده‏ای از جمله جهانی‏شدن، مقاومت می‏کند و حتی به مبارزه برمی‏خیزد.
دین در چشم‏انداز مدرنیسم
تجددگرایان همواره آرزو داشتند که همه جهت‏گیری‏های حیات انسانی معطوف به امور عرفی و این‏جهانی باشد، و در نهایت به یک‏نواختی و یگانگی جهانی ختم شود، و در این راستا، مذاهب گوناگون دنیا به اندیشه‏ای دنیاگرا و خردمدار ختم شوند. نیز امید داشتند روزی در حوزه اجتماعی و حیات انسانی، نظام سکولاریسم جای‏گزین آیین و مذاهب گردد. در نظام سکولاریستی، میان دین و حیات اجتماعی جدایی افکنده می‏شود؛ بدین معنا که دین تأثیری در حیات سیاسی ـ اجتماعی انسان نخواهد داشت و به یک مسئله و باور شخصی و خصوصی تبدیل می‏شود. در این روند، اگر بنا باشد که هرگونه آیین و جماعت مذهبی در عرصه حیات انسانی وجود داشته باشد، آن جماعت از نظر جغرافیایی، اقتصادی یا قومی متشکل از افرادی خواهد بود. گروه‏ها و جماعات مذهبی را در این پروسه می‏توان به فسیل‏های اجتماعی تشبیه کرد که گاهی ممکن است با یکدیگر یا با روشن‏فکران و دیگر گروه‏های جامعه سر به ستیز بردارند. در چنین حالتی آنان مشاجرات موهوم و کهنه‏پرستانه‏ای را وارد جهان دنیاگرا و فرد گرای مدرن می‏سازند. جوامع یکپارچه و دارای مذهبی خاص، که نخبگان و گروه‏های حاشیه‏ای را در برمی‏گیرند، از دیدگاه تجددگرایان، بنیادگرایانِ منطق‏ستیز و فردگریزی هستند که در مقابل نوسازی و نوگراییِ مدرنیته جبهه می‏گیرند. البته از دیدگاه تجددگرایان، مخالفت‏های حاشیه‏ای، دینی و مذهبی، مسایلی گذرا و کم اهمیت‏اند که سرانجام موج دنیاگرایی و خردمحوری، که اینک با تأثیرپذیری از «جهانی‏شدن» به سرعت اوج می‏گیرد، این مخالفت و ستیزه‏جویی‏ها را فروخواهد نشاند.
پساتجددگرایان نیز مانند تجددگرایان، درباره مذاهب سنتی هم‏صدا هستند و آنان شاید بیشتر از مدرنیست‏ها دنیاگرا باشند و آرزو دارند که مذاهب سنتی در نهایت نابود شوند و بر این باورند که جهانی‏شدن و دنیاگرایی با فرسودن و درهم شکستن همه ساختارهای سنتی، محلی و ملی، پیروزی جهانی فردگرایی ابزارگرا را به ارمغان خواهد آورد. هرچند در چشم‏انداز پست‏مدرن‏ها، حیات انسانی می‏تواند در برگیرنده «تجارب معنوی» نیز باشد؛ اما فقط تجاربی که از تعلقات و قید و بندهای مذهبی به معنای واقعی کلمه فارغ باشند. پست‏مدرن‏ها بیشتر به برداشت‏های آمریکایی از مذهب تمایل دارند. این برداشت در نهایت به طبیعت‏گرایی از نوع آمریکایی می‏انجامد که در حقیقت الحاد جدیدی است.
کیش آمریکایی و فرآیند جهانی‏شدن
عرفی‏سازی از دهه نود به این سو، به سبب فرآیند جهانی‏شدن، سرعت و شدت بیشتری گرفت. پس از دهه نود، رهبری بلوک غرب بر عهده آمریکا گذاشته شد. در حقیقت این فرآیندِ عرفی‏سازی و جهانی‏شدن را آن کشور هدایت می‏کند. پیشتازی آمریکا در این فرآیند، مرهون برتری فنّی و اقتصادی ایالات متحده بر سایر بازیگران عرصه جهانی است. ایالات متحده در این روند، برای رسیدن به اهداف خود از مؤسسات بزرگ مالی بین‏المللی سود جسته است. صندوق بین‏المللی پول،(1) سازمان تجارت جهانی(2) و بانک جهانی، مؤسساتی هستندکه آمریکا از طریق آنها، دنیا را به دوران پسامدرن هدایت و رهبری می‏کند. این روند، پیوند بسیار نزدیکی با دنیاگرایی و عرفی‏سازی دارد که سرانجام به دین‏زدایی، به‏ویژه در مورد ادیان توحیدی، منجر می‏شود. ایالات متحده آمریکا با استفاده از آموزه‏های آیین پروتستان (همچون نفی مراتب روحانیت و جماعات مذهبی و برهنه کردن فرد از خصوصیات محلی و فرهنگی و تأکید بر موهبت فیض الاهی، ایمان و رستگاری که واقعا جهانی هستند) و جرح و تعدیلی که در این آیین نموده است، مفاهیم اقتصادی و سیاسی را با آن درآمیخت، و پیرو آن، این اعتقاد به بازار آزاد، فرصت‏های یکسان برای افراد، انتخاب آزادانه و دموکراسی لیبرال، و مشروطیت و حاکمیت قانون عرفی، از ارکان اساسی کیش دنیاگرایانه و جهان‏گستر آمریکا گردید. هرچند این کیش در شعارْ به جماعت و مراتب سلسله‏ای اعتقادی ندارد، استراتژیست‏های آمریکا با استفاده از اعتقادات دین مسیحیت معتقدند «خداوند متعال، جایگاه ویژه‏ای برای آمریکا در میان ملل دیگر در نظر گرفته و بهترین مواهب و نعم را به مردم آمریکا اعطا کرده است». برخی دیگر از اندیشمندان و صاحب منصبان سیاسی بر این باورند که آمریکا با توجه به مطالب فوق، باید سیادت و رهبری جهان را برای گسترش فرهنگ و کیش خود بر عهده گیرد و در این رهبری با دقت و ظرافت بیشتری عمل نماید: «آمریکا باید رهبری سیاست بین‏الملل را برعهده گیرد. اگر با هشیاری هر چه تمام‏تر، وارد عمل نشویم، شیوه زندگی ما از بین خواهد رفت».
با توجه به این نوع اندیشه، حقوق فردی اهمیتی بسیار می‏یابد؛ چراکه پایه‏های اساسی عقلانیت مدرنیته که کیش آمریکایی نیز از آن اقتباس شده است، بر اومانیسم استوار است. ازاین‏رو، در این ایدئولوژی و کیش، حقوق بشر، یعنی حقوق افراد. حقوق فرد از هر گونه مرتبه‏بندی جماعات، سنت‏ها یا رسومی که وی در آن به سر می‏برد، مستقل است. بدین‏سان، جهانی‏شدن، در یکدست شدن شیوه‏های رفتار انسانی، بدون تعلق به قید و بند خاص، متبلور می‏شود، و در نظر ایالات متحده، شیوه یکسان، همان کیش و فرهنگ آمریکایی است. اما به نظر می‏رسد که چنین اندیشه‏ای با چالش‏های فراوانی روبروخواهد بود؛ چالش‏هایی که بیرون از فرهنگ و آیین جهان غرب و آمریکاست و چالش‏هایی که از درون این فرهنگ و مذهب برمی‏خیزد.
آموزه‏های شمول گرای اسلام
با مطالعه ادیان موجود در جهان به نظر می‏رسد که دین هنوز هم پویاترین منشأ مقاومت در برابر دیدگاه تقلیل‏گرایانه درباره سرشت و گوهر آدمی است؛ چرا که دین به انسان، هویت روحانی و معنوی می‏بخشد و به حیات انسانی معنا و مفهوم می‏دهد. دین برای انسان، زمان خاص و مکان را می‏خواهد؛ دین قواعد و قوانین، مناسک و شریعت و اخلاقیات دارد و کمال انسانی را در گرو عمل به آنها می‏داند؛ حال آنکه جهانی‏شدن، لازمان و لامکان است. بنابراین میان دین، به‏ویژه اسلام، و جهانی‏شدن، تعارض و نزاع درمی‏گیرد. حال پرسش اساسی و بنیادی این است که آیا در این نزاع، دین اسلام مضمحل خواهد شد، یا چونان نیرویی توانا احیا می‏گردد و مقاومت خویش را با تهاجم علیه جهانی‏شدن از سر می‏گیرد و قرائت‏هایی تازه از واقعیت موجود، عرضه می‏کند؟ به نظر می‏رسد که جهان اسلام، در صدد مبارزه علیه جهانی‏شدن برآید.
اگر نگوییم اسلام، دین انحصارگراست، حداقل باید گفت که شمول‏گرا می‏باشد؛ انحصارگرایی به این معنا که تنها یک دین، دارای اعتقادات حق و تکامل‏یافته می‏باشد، و بدین‏سان تنها پیروان آن از هدایت و رستگاری بهره‏مند خواهند شد و پیروان دیگر ادیان دچار گمراهی و شقاوت هستند. بنابراین بر مسلمانان فرض است که آیین خود را تبلیغ کرده، دین خود را جهانی سازند و با توجه به مقتضیات زمان و مکان از وسائل مشروع بهره گرفته، و آیین خود را در میان غیرمسلمانان ترویج کنند. مسلمانان، توانایی معنوی و ژرفای روحانی دیگر ادیان را منکر نیستند؛ اما در عین حال به کامل‏بودن دین اسلام اعتقاد دارند و بر این باورند هرچند ادیان سابق حظّی از حقانیت، معنویت و روحانیت داشته‏اند، دین اسلام به صورت کامل‏تری از آنها برخوردار است.
در صورت انتخاب درست راهکارها، موفقیت از آن دین اسلام خواهد بود؛ چراکه بر اساس آموزه‏های اسلام، خداجویی و خداخواهی که به وسیله ادیان تحقق عینی پیدا می‏کند، از فطرت انسانی ناشی می‏شود و تمامی پدیده‏ها و وسائل انسانی، نمی‏توانند فطرت را به‏طور کامل از بین ببرند. پدیده جهانی‏شدن نیز ممکن است ابتدا با هجمه‏های خود به اسلام و دیگر ادیان توحیدی، پیش رود و موقتا سکولاریسم را در جوامع دامن بزند. البته فطری‏بودن دین و خاتمیت آیین اسلام، موجب پایداری آن خواهد شد؛ چنان‏که در انسان‏شناسی، مردم‏شناسی و علوم اجتماعی نیز تأکید می‏شود که تاریخ پیدایش مذهب با تاریخ بشری مساوی است؛ زیرا مذهب امر فطری بشر است.
وحدت‏گرایی اسلام
براساس آموزه‏های اصیل ادیان توحیدی، جهان هستی و افراد انسانی را خدای یگانه آفریده است و در تعبیر عرفان، بشر، نمود و جلوه‏ای عام از وجود و تجلی خداوند است. مفاد آیات به این استدلال می‏انجامد که بشر، جامعه واحدی تشکیل می‏دهد و این جامعه واحد، دیگر ابعاد جغرافیایی و قلمروهای سیاسی را ارج نمی‏نهد؛ چراکه اسلام از همان بدو پیدایش، رسالتی در زمینه دعوت تمام مردمان جهان به آیین محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم داشته است و همواره با این شعار که دین اسلام آخرین دین و پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم خاتم پیغمبران است، داعیه جهانی‏شدن دارد.
این فرآیند جهان‏گستری در جوهر دین اسلام وجود دارد و این ویژگی، آن را به ادیان عام‏گرا تبدیل کرده است؛ چرا که اعتقاد به خدای واحد و پایان رسالت و نبوت، برای انسان‏ها در جهان یک مرجع ارزشی واحد به وجود می‏آورد.
تجدید حیات اسلامی
گسترش فزاینده جریان احیاگری اسلامی و فضای وسیعی که از قلمرو فرهنگ و اقتصاد، جامعه و سیاست را پر کرده است، موجب شد که ادبیات و فعالیت آن صبغه‏ای دعوت‏گرایانه و اخلاقی به خود گیرد و در درون جوامع اسلامی و بیرون آن مورد قبول و اقبال واقع شود. این ادبیات به مقایسه تمدن‏ها و اثبات برتری اسلام به دلایل انسانی و اخلاقی بازگشته است و در سال‏های اخیر با حفظ اصالت فرهنگی آموزه‏های اسلام، در حوزه‏های غیراسلامی خواهان گفت‏وگو بین ادیان، مذاهب و تمدن‏ها شده است. برنامه‏ها و طرح‏های جامع درباره دولت اسلامی، قانون اساسی اسلامی، دیدگاه اسلامی کردن علم، سازمان‏ها و بانک‏های اقتصادی و توسعه سازمان کنفرانس اسلامی، بیانیه‏ها و دیدگاه‏های اسلامی درباره نظام جهانی عادل و انسانی افزایش یافته است. در این زمینه، مسلمانان در مبارزه علیه تمدن و حقوق غربی، اعلامیه اسلامی جهانی حقوق بشر را به سال 1980 منتشر کردند. حقوق بشر اسلامی، جهانی نیز می‏باشد، بی‏آن‏که محتوای آن دچار تضاد باشد؛ چراکه در اعتقاد مسلمانان، اسلام دینی برای تمام ابنای بشر است.
پیرو تلاش‏های احیاگران مسلمان و وفاداران به ادیان، پارلمان ادیان جهانی تأسیس شد و آن پارلمان بر این اندیشه محوری مبتنی بود که ارزش‏های بنیادین مشترکی وجود دارند که ادیان را به هم پیوند می‏دهند و به آنها در مقابل افراطی‏گری دینی و سکولاریسم پوچ و بی‏محتوا، نقشی اساسی اعطا می‏کنند.
هانس کونک یکی از پژوهشگران غربی، در تأکید بر اهمیت نقش دین به‏طور کلی درجهت دادن به حیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، حول محور یک اخلاق جهانی، عاملی بسیار مؤثر و فعال بوده است. این همان اخلاق جهانی است که بر یک قاعده اخلاقی طلایی و عام و آمرانه ظریف و حداقلی مبتنی است که می‏گوید باید با همه به گونه‏ای انسانی رفتار کرد.
این واکنش دینی در برابر فرهنگ مادی گرایانه غرب نیز به نوبه خود،یک نوع جهانی‏شدن را شکل می‏دهد که به اتکای فهمی معنوی‏تر و اخلاقی‏تر از شأن و منزلت انسانی، در پی مبارزه با جهانی‏شدن سرمایه‏داری و فرهنگ غربی و آمریکایی است. در این طرز تلقی، ادیانِ جهانی، به‏خصوص دین اسلام، در برابر سرمایه‏داری و فرهنگ مادی آمریکایی به سان نیروی بالقوه مخالف ظاهر می‏شود.
جهانی‏شدن از منظر اسلام گرایان
اسلام گرایان مدعی‏اند جهانی‏شدن، مسئله زیان‏باری است که بر ملت‏ها تحمیل می‏شود. اسلام گرایان در یک واکنش فعال، بر این باورند که اسلام نظریه جهانی‏شدن را ارائه می‏دهد و حال آن‏که اساسا از نظر محتوا، ساختار، فلسفه، اهداف و رهیافت‏ها با نظریه جهانی‏شدن غربی متفاوت است. ازاین‏رو، اسلام گرایان به جهان‏شمول بودن، بیشتر اعتقاد دارند تا جهانی‏شدن. جهان‏شمولی رو به دنیا دارد و نسبت به روی دیگر فرهنگ‏ها و آیین‏ها آغوش باز می‏کند و تفاوت در ایدئولوژی‏ها را به رسمیت می‏شناسد؛ درحالی‏که جهانی‏شدن به مثابه نفی دیگری است و بیش از آن‏که زمینه گفت‏وگوی ایدئولوژیکی را فراهم آورد، موجب بروز شکاف و اختلاف در عرصه فرهنگ می‏گردد.
برداشت اسلامی از جهانی‏شدن با الهام از این آیه سوره حجرات صورت گرفته است که می‏فرماید: «ای مردم! ما شما را از زن و مرد آفریدیم و سپس به قبائل و دسته‏های مختلف پراکندیم تا همدیگر را بشناسید». این آیه پایه فکری برای برقراری روابط میان مردم و تمدن‏ها بر اساس شناخت یکدیگر است؛ نه نزاع و درگیری. دکتر رابرت کرین، عضو مرکز تجدید حیات تمدن‏ها در لندن، در تفسیر و تحلیل آیه فوق نظریه‏ای با عنوان «شناسایی متقابل تمدن‏ها» عرضه کرده که مدعی است می‏تواند راه سومی در برابر آنچه غرب به نام «نظریه برخورد تمدن‏ها» و «گفت‏وگوی تمدن‏ها» مطرح ساخته است، تلقی گردد. ایشان مدعی است اگر تمدن‏ها یکدیگر را به رسمیت نشناسند، هیچ‏گاه قادر نخواهند بود برای رسیدن به شرایط گفت‏وگوی مناسب از رویارویی و تقابل خلاصی یابند. از این زاویه، اسلام جهانی‏شدن را با اصل مشترک انسانیت درآمیخته است؛ درحالی‏که جهانی‏شدن به گونه‏ای که آمریکا و غرب مطرح می‏کند، بر پایه لذات مادی، منافع اقتصادی، ذخیره سازی منابع، حذف موانع بر سر راه دست‏یابی به بازارها و بهره‏گیری از ثروت استوار است. از سوی دیگر، در دین اسلام عناصری وجود دارد که به پویایی دین کمک می‏کند و بر اساس این پویایی، تفسیرهای جدید و ابزارهای نوبه جهان عرضه می‏کند و فرصت‏هایی که جهانی‏شدن در اختیار این دین می‏گذارد، می‏تواند وسیله ثبات و تداوم آن باشد.
اشاره
1. نویسنده محترم در تحلیل مسئله جهانی‏شدن، هر دو بعد تجربی و ایدئولوژیک را هم‏زمان مد نظر قرار داده است و ازاین‏رو نسبتا به تفسیری واقع‏بینانه و منصفانه از این پدیده نزدیک شده است. چنان‏که می‏دانیم، ادبیات مباحث جهانی‏شدن در کشور ما در کشاکش این دو نگاه وامانده است، و هنوز پیشرفت محسوسی در جهت تولید یک تئوریِ بومی برای تبیین و موضع‏گیری در این مقوله حساس و اساسی به چشم نمی‏آید. گروهی صرفا بر اساس ارزش‏ها و انگاره‏های مدرن، تنها به ابعاد عینی و کارکردی این پدیده توجه می‏کنند و آن را تا سر حد یک پروسه یا فرآیند طبیعی و تاریخی فرو می‏کاهند و برعکس، گروهی دیگر با برجسته کردن عناصر ایدئولوژیک، و غفلت از بسترهای عینی و طبیعی آن، این پدیده را تنها یک پروژه پنهان و برنامه‏ریزی‏شده به دست قدرت‏های جهانی به حساب می‏آورند. حقیقت آن است که باید هر دو مقوله را با هم و در ارتباط ارگانیک و منطقی با یکدیگر مد نظر داشت. از این زاویه می‏توان تا حدودی بر بخش نخستِ این مقاله مفصل خرده گرفت که در نشان دادن پیوند بنیادین میان دو بعد تجربی و ایدئولوژیک چندان توفیق نداشته است.
2. نگرش نویسنده به ماهیت اسلام و دین، هرچند در مجموع پذیرفتنی است، به نظر می‏رسد در بیان قلمرو دین و شامل بودن آن بر حوزه‏های گوناگون حیات آدمی چندان کامیاب نیست. ایشان اسلام را به سه شاخصه عدالت در نظام سیاسی، قسط در مناسبات اجتماعی و ایمان و عمل صالح در فرد تعریف می‏کند و از اینجا نتیجه می‏گیرد که «اسلام یک دین جهان‏شمول می‏باشد و آموزه‏های آن برای حوزه‏های مختلف زندگی اعم از خصوصی و اجتماعی، دستور و برنامه خاصی دارد». نیک پیداست که از آن مقدمه، چنین نتیجه‏ای نمی‏توان استنتاج کرد مگر آنکه ثابت شود عدالت و قسط با وحی و فلسفه نزول انبیا نسبتی دارد و نیز روشن گردد که ایمان و عمل صالح صرفا جنبه فردی و شخصی ندارد و بلکه دین (بر خلاف عرفان) از مؤمنان انتظاری فراتر از خودسازی و درون‏گرایی دارد.
3. نویسنده محترم ذیل عنوان «دین در چشم انداز مدرنیسم» به درستی به نگرش عمومی مدرنیته به دین اشاره کرده است و تلاش مدرنیسم در استحاله و حذف مؤلفه‏های دینی از ساحت جامعه جدید را یادآور شده است. تفطن ایشان به همسویی کلی پست‏مدرنیسم با مدرنیسم در این زمینه نیز جالب توجه و دقت است. اما باید توجه داشت که از آغاز در کنار اندیشه دین‏ستیزانه و الحادی مدرن، گرایش دیگری وجود داشته است که به‏رغم تمایل به دیانت، همواره به تعریف و قرائتی از دین پرداخته است که حوزه نفوذ و اقتدار فرهنگ مدرن را تمهید و تثبیت کند. اندیشه سکولاریسم در غرب بیشتر از سوی این گروه طراحی و گسترش یافته است.
آنچه در دهه‏های گذشته با اوج دین‏گرایی و رواج تفکر انتقادی درباره مدرنیته دوباره جان گرفته و سعی در آشتی دادن دوباره دین و فرهنگ مدرن دارد، همین گرایش دوم است. جا داشت که در مقاله حاضر بیشتر بر این جریان سکولار تأکید می‏شد و نسبت آن با پدیده جهانی‏شدن مورد مطالعه قرار می‏گرفت.
4. آنچه درباره نقش سلطه آمریکایی در شکل‏گیری چهره معاصر مدرنیسم و ظهور جهانی‏شدن در گستره عظیم کنونی آمده است، از بخش‏های مهم و مؤثری است که جا دارد به‏طور مستقل تحقیق و بررسی گردد. جهانی‏شدن حتی اگر یک فرآیند طبیعی و تاریخی باشد، اما صورت کنونی آن تا حدود زیادی مولود مدل‏ها و برنامه‏هایی است که پس از جنگ جهانی اول و به‏ویژه در دوران جنگ سرد در محافل استراتژیک آمریکا و سپس در صحنه بین‏الملل ظهور و بروز یافت. این برنامه‏ها و استراتژی‏ها تنها محدود به موارد یاد شده در این مقاله نمی‏شود و گستره‏هایی وسیع‏تر و لایه‏هایی عمیق‏تر را در بر می‏گیرد.
5 . در خصوص آموزه‏های شمول‏گرای اسلام، نویسنده به شاخصه‏ها یا مؤلفه‏هایی اشاره می‏کند که البته قابل قبول است. اما آنچه در خصوص رابطه اسلام و جهانی‏شدن باید مورد کاوش قرار گیرد ظرفیت‏های سیاسی ـ اقتصادی و فرهنگی اسلام در عرصه رویارویی‏های جهانی، از یک سو، و استراتژی‏ها و راهکارهای عملی برای دست‏یابی به اهداف اسلامی در فرصت‏های بین‏المللی از سوی دیگر است. بدون داشتن این دو محور، بیان ویژگی‏های کلی و انتزاعی، چندان راهی فراروی جوامع اسلامی در فرآیند جهانی‏شدن نمی‏گشاید.

تبلیغات