آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

به نظر آقای جلال الدین فارسی آزادی واقعیتی است که مخصوص وجود انسان است و نوعی شدن و کیفیتی از بودن است که تنها در جایی معنا می‏یابد که امکان اسارت وجود داشته باشد. ایشان هشت نوع آزادی را در چهار محیط درونی، طبیعی، اجتماعی و بین‏المللی برمی‏شمارد. تعریف آقای فارسی از آزادی به گونه‏ای است که پاره‏ای مفاهیم دیگر، همچون استقلال، را نیز دربرمی‏گیرد.

متن

اگر اجازه دهید، گفت‏وگوی خود را درباره برداشت شما از مفهوم آزادی آغاز کنیم.
آزادی واقعیتی است که در وجود انسان به عنوان فرد، در وجود یک گروه اجتماعی، در وجود یک ملت و نیز در وجود بشریت تحقق پیدا می‏کند؛ یعنی آزادی چیزی به عناصر علم شیمی یا مواد آلی یا گیاهان و جانوران مربوط نیست، بلکه آزادی مربوط به انسان است. آزادی یک «شدن» است؛ کیفیتی از بودن است؛ خود را به وضعیتی در آوردن است. آزادی وضعیتی است که در محیط برای انسان پیدا می‏شود؛ اما نه در یک محیط، بلکه در چهار محیط: (1) در محیط درونی انسان؛ (2) در محیط طبیعی؛ (3) در محیط اجتماعی؛ و (4) در محیط بین‏الملل. نویسنده، در ادامه، از هشت گونه آزادی سخن می‏گوید که از میان آنها، بعضی برای افرادند و هر فرد می‏تواند به این آزادی‏ها درآید و این آزادی‏ها را در وجود خود و در وضعیت محیطی برای خود محقق سازد. بعضی از این آزادی‏ها، از طریق فرد، در ملت یا در گروه اجتماعی و یا در اکثریت ملت تحقق می‏یابد. یک نوع آزادی، هم برای فرد، هم برای گروه اجتماعی، هم برای ملت و قوم و هم برای بشریت در مجموع تحقق می‏یابد و آن آزادی در محیط طبیعی است. علوم طبیعی متکفل تحقق این آزادی‏اند و آن آزادی، رها شدن از آثار مخل و مفسد زیستن موجود در طبیعت ـ مثل سیل، زلزله، میکرب‏ها، عوامل بیماری‏زا و عوامل مهلک موجود در طبیعت ـ است. این همان کاری است که بشریت همواره مشغول آن است و مدرنیته در آن موفق شده است. ما در برابر هر حالت آزادی، یک حالتی از اسارت داریم که متناظر با آن است. ما نباید آزادی را بر حالتی که در آن، در برابر عوامل مخل و مفسد زیستن امنیت داریم، اطلاق کنیم؛ بلکه باید به سیر از حالت اسارت به حالت مقابل آن اطلاق کنیم.
این هشت نوع آزادی عبارت‏اند از:
1. آزادی در محیط طبیعی: عوامل طبیعی، یا عوامل انسانی و طبیعی هر دو، انسان را به فقر می‏نشانند و این، زمینه‏ساز کفر می‏شود. اگر کسی نتواند زندگی جانوری و زیستی خود را تأمین کند، نمی‏تواند رشد کند! این آزادی هم در مورد بشریت تحقق دارد.
2. آزادی در محیط درونی: چون انسان نه تنها می‏تواند از هشت حالت اسارت به هشت حالت آزادی ارتقا یابد، به لحاظ ساختاری این توانایی را دارد که از یکایک هشت حالت آزادی، خود را به یکایک هشت حالت اسارت تنزل دهد. این تنزل چگونه رخ می‏دهد؟ عواملی در ساختار وجودی او هست از جمله سائقه‏های عضوی که رخنه‏پذیر و آسیب‏پذیرند؛ چنان‏که مغز و عقل و ذهن ما هم همین آسیب‏پذیری را دارد، ولی در اساس در خدمت وجود ماست. یکی از این سائقه‏ها، «آز» است، که خداوند از آن با هوای نفس، حب شهوات و... تعبیر فرمود. آز در خدمت زیستن ما نیست؛ چنان‏که حق‏گرایی ـ که محرک سومی در وجود انسان است ـ در خدمت زیستن نیست، بلکه در خدمت رشد معنوی است. آز در خدمت زیستن نیست، ولی می‏تواند موجب فرآیند انحطاط فرد باشد. این را همه تجربه کرده‏ایم.
3. آزادی در محیط اجتماعی: در محیط اجتماعی نیز چهار اسارت و چهار آزادی تحقق می‏یابد:
الف) اینکه غیر از خداوند متعال، سلطه‏ای به نام سلطه تقنینی و سلطه قانون‏گذاری بر ما چیره گردد؛ یعنی کسی بگوید من به جای خدا اوامر و نواهی دارم. در اینجا اسارت سیاسی و آزادی سیاسی را داریم که 90 درصد ادبیات آزادی غرب را همین آزادی، یعنی رابطه فرد و دولت تشکیل می‏دهد.
ب) سلطه مالکانه. وقتی مالکانِ وسایل تولید، تلقی سلطه مالکانه، یعنی داشتن حق مالکیت غیرمشروطه برای خود قائل‏اند و این را امتیازی در وجود خود نسبت به دیگران می‏بینند، همان مفاسدی پیدا می‏شود که مارکس آنها را در کتاب سرمایه خودش بیان کرده است. در مقابل این اسارت، آزادی از این سلطه را داریم. روش‏های سوسیالیستی و مکتب‏های آنان، برای آزاد کردن توده‏های بشر از این سلطه مالکانه، درست شده‏اند.
ج) سلطه کاهنانه. اینکه کسی بگوید من به جای دیگران می‏اندیشم و اندیشه‏های مرا دیگران باید بپذیرند یا بگوید که تنها من واسطه بیان احکام الاهی یا تفهیم دین هستم و کس دیگری حق ندارد و مجاز نیست.
د) سنت حاکم و میراث فرهنگی گذشته. ما از بدو تاریخ تاکنون و الی‏الابد، دو سنت و دو میراث فرهنگی به صورت جهان بینی، معتقدات و اندیشه‏ها، احکام، روابط اجتماعی، سیستم حکومتی و امثال اینها داریم که یکی توحیدی و دیگری الحادی است. انسان برای اینکه از میراث فرهنگ الحادی و شرک‏آمیز آزاد گردد و سنت توحیدی را که به نفع او و آزادی او است بپذیرد، باید همواره خردورز بماند و بیندیشد. هر نسلی هم برای اینکه تشخیص بدهد که آیا این میراث فرهنگی، توحیدی است یا طاغوتی و الحادی و شرک‏آمیز، باید خودش درباره آن بیندیشد. مهم‏ترین نکته در بحث اسارت و آزادی، مسئله تبعیت است. در واقع ما یا از پیامبر خدا تبعیت می‏کنیم یا از ابلیس و هوای نفس و مستکبر و سلطه‏گر و طاغوت و یا از میراث فرهنگی گذشتگان وا ز نیاکان. هر کدام از اینها، ما را یا اسیر می‏کند یا آزاد. تبعیت از خدا و پیامبر ما را آزاد و تبعیت از دیگران، ما را اسیر می‏کند.
4. آزادی در محیط بین‏الملل: تا اینجا به چهار آزادی در محیط اجتماعی و دو آزادی در محیط بیرونی و یک آزادی در محیط طبیعی اشاره کردیم. یک آزادی هم برای ملت و یکایک گروه‏های ملت و گروه‏های اجتماعی در محیط بین‏المللی به تحقق می‏پیوندند و آن آزادی از سلطه استعمار و استعمارگران بیگانه و مهاجمان خارجی و دولت‏های خارجی است که به این آزادی، آزادی ملی می‏گوییم و نامش استقلال است. استقلال یعنی توانایی جلوگیری از دخالت دولت‏ها و متجاوزان خارجی از مداخله در تعیین سرنوشت ما که آزادی بسیار بزرگی است.
ظاهرا شما آزادی را به گونه‏ای تعریف می‏کنید که بسیاری از خواسته‏های دیگر انسان را هم در بر می‏گیرد. در تعریف شما، عدالت هم می‏تواند به آزادی تحویل بشود؛ همان‏گونه که استقلال هم گونه‏ای از آزادی معرفی شد. اما در اینجا این پرسش مطرح می‏شود که آیا پی‏گیری هم‏زمان اینها با همدیگر، شدنی است و یا در بعضی جاها، برخی از این مفاهیم، رودرروی هم تعریف می‏شوند؟
اساسا سیر تقرب‏الی‏اللّه‏ امکان ندارد، جز اینکه ما هم‏زمان هشت اسارت را ترک کنیم و به هشت آزادی ارتقا یابیم. متأسفانه مردم با معادل‏های قرآنی و اسلامی اسارت و آزادی آشنایی ندارند؛ اما اینها معادل‏ها و تعبیرهایی در قرآن دارند. به عنوان نمونه، کلمه آزادی و اسارت در قرآن معادل دارد. یکی از رسالت‏های پیامبرخاتم، و به تبع آن تمام پیامبران، این است: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ»(اعراف، 157) پیامبراکرم پرچمدار آزادی همه انسان‏ها است، ولی تحقق آزادی به اراده هر فرد انسان است که در خودش تحقق ببخشد. بنابراین پیامبر می‏تواند کمک کند و خداوند هم کمک می‏کند؛ اما اگر فرد خود تصمیم نگیرد، آزاد نمی‏شود.
قرآن می‏فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا ِلآدَمَ فَسَجَدُوا إلاّ إبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّاجِدینَ»(اعراف، 11)؛ یعنی خداوند می‏فرماید ما ساختار نظام هستی و آدمی و ارتباطش با موجودات دیگر را این‏گونه تعیین کردیم که همه نیروها و موجودات نظام هستی به خدمت انسان درآیند. اینکه به خدمتش در آیند، یعنی چه؟ یعنی به سیر تقرب او و سیر او از هشت حالت اسارت به هشت حالت آزادی کمک کنند. همه اطاعت کردند، جز ابلیس.
ابلیس نام کلی مجموعه عوامل مخل و مفسد زیستن و رشد معنوی است. شیطان چه گفت؟ گفت اگر به من مهلت بدهید، تا قیامت «لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ إلاّ قَلیلاً»(اسراء، 62) خداوند هم اجازه داد: «اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإنَّ جَهَنَّمَ جَزاوءُکُمْ جَزاءً مَوْفُورًا»(اسراء، 63) تمام مستکبران و دنیادارانْ جزء ابلیس‏ها هستند.
«احتنکن» یعنی به آدمی دهانه می‏زنم؛ همان‏گونه که به اسب دهانه می‏زنند. خداوند درباره پیامبران گفت اینها پرچمدارانی هستند که یکی از ماموریت‏های اصلی‏شان این است که بشر را از «اصر»؛ یعنی الزامات سیاسی و حقوقی طاغوتی که بر اینها فشار می‏آورد و زیر بارش له می‏شوند، آزاد کنند. همچنین «اغلال» یعنی اسارت‏ها که گوناگون‏اند. نتیجه عمل کسانی که حالت‏های اسارت را بپذیرند، چیست؟ خداوند می‏فرماید: اینان را به اسارتگاه جهنم می‏فرستم. جهنم اسارتگاه است: «إنَّ کِتابَ الفُجّارِ لَفی سِجّینٍ»(مطففین، 7). سجین، یعنی اسارتگاه؛ یعنی زندان بسیار تنگ و پر فشار. چگونه؟ «إنّا أعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَلاسِلَ وَ أغْلالاً وَ سَعیرًا»(انسان، 4). همان اغلالی را که پیامبران آمده‏اند تا بردارند، جهنمیان این اغلال را می‏پذیرند؛ چون پیرو پیامبران نمی‏شوند و به آزادی خود کمک نمی‏کنند.
حال اگر اسارت را بپذیریم، دیگر به آن اسارت نمی‏گویند؛ یعنی وقتی ما آن را از آنِ خود کردیم، این ذلت می‏شود. نقطه مقابلش وقتی است که ما آزادی را به اراده خودمان، از آنِ خود کنیم و در وجودِ خود تحقق ببخشیم؛ این می‏شود عزت: «وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُوءْمِنینَ»(منافقون، 8). در احادیث ما آمده است که خداوند هر گناهی را می‏بخشد غیر از این گناه که انسان تن به ذلت دهد.
در قرآن تعبیرهای دیگری هم هست که فرصت طرح آن نیست؛ اما بنده معتقدم تمام قرآن، از آغاز تا پایان، بحث اسارت و آزادی است. به عنوان مقدمه، بحث خروج از ظلمات به نور مطرح است که جنبه معرفتی دارد. این سیر تقرب است و سرانجامش بهشت می‏باشد. بهشت ـ چه بهشت برزخی و چه در امتدادش بهشت قیامت ـ کجاست؟ بهشت. محیط آزاد است. محیط آزاد کجاست؟ آنجا که عوامل مخل و مفسد نباشند. مُنتسکیو دویست و پنجاه سال پیش، آزادی را این‏گونه تعریف می‏کند که آزادی آن است که انسان در حدود قانون، کاری را که دلش می‏خواهد بتواند انجام بدهد؛ یعنی حدش را با قانون معین می‏کند. این خود یک اسارت است. ما می‏گوییم: حد قانون، آزادی‏های آدمی است. قانون‏گذار، امروز یا فردا یا ده سال دیگر، قانون را تغییر می‏دهد؛ اما آزادی‏ها واقعیتی است که قانون‏گذاران باید آن را رعایت کنند. آزادی‏ها مرز ندارند و مرز آن، قانون هم نیست. آزادی نامتناهی است؛ چرا که سیر تقرب‏الی‏اللّه‏ نامتناهی است.
ده چیز باید تغییر کند تا آزادی تحقق یابد؛ اما این کسانی که امروز دم از آزادی می‏زنند، هیچ کدام تعریف درستی از آزادی ندارند. من کتاب‏های متفکرانی چون استوارت میل، هابز، لاک و امثالشان را دیده‏ام. غیر از اینها، کسانی هستند که فیلسوفان حقوق می‏باشند و در فرانسه مشهورند. اینها هم یکی از آزادی‏ها را، آزادی در درون می‏دانند. راسل که ملحد هم هست، همین را معتقد است. می‏گوید: آزادی در درون و جهاد با نفس را دین آموخته است؛ یعنی او هم به آزادی و اسارت در درون قائل است؛ اما اینها انگار ملحدتر از آن‏اند که حتی به چیزی که راسلِ ملحد به آن معتقد بود، باور داشته باشند؛ زیرا سطحشان از نظر علمی، فوق‏العاده پایین است. در میان آنان کسانی که تظاهر به دین می‏کنند و می‏گویند ما دین را قبول داریم، شاید یک آیه هم نمی‏دانند؛ درحالی‏که تمام قرآن به آزادی یا اسارت یا مقدماتش مربوط است.
افزون بر این هشت اسارت و آزادی، ما در قرآن آیه‏ای داریم که نشان می‏دهد اسارت و آزادی دیگری هم هست. جالب است بدانید که روان‏شناسان، متفکران و فیلسوفانی در غرب نیز به این نکته توجه کرده‏اند. آیه این است: «إنْ یَتَّبِعُونَ إلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی اْلأَنْفُسُ»(نجم، 23)؛ «یتبعون، یعنی به تبع درآوردن؛ یعنی به اسارت درآمدن و اسارت و ذلت را پذیرفتن؛ یعنی انحطاط و بعد از خدا را از آن خود کردن. در اینجا دیگر نه شیطان مطرح است نه ابلیس نه مستکبر نه برده‏دار و نه میراث نیاکان، بلکه گمان خود انسان مطرح است؛ یعنی ممکن است انسان از نظر اندیشه، تابع گمان‏های خویش باشد، به جای اینکه از یقینیات و معلومات محکم و استوار تبعیّت بکند. از همین روست که روان‏شناسان و اندیشمندان غربی می‏گویند: انسان کالا شده است؛ چون اسیر کالا و ماشین گردیده است.
اشاره
1. آقای جلال‏الدین فارسی، با استفاده از قرآن، مفهوم آزادی را در برابر اسارت معنا می‏کند. گو اینکه در این گفت‏وگو مفهوم آزادیِ موردنظر ایشان، به روشنی تعریف نشده است و همچنان در پس پرده ابهام قرار دارد. ایشان بیشتر به مصداق‏ها و انواع آزادی توجه کرده‏اند و ماهیت آزادی، چندان که باید و شاید، شکافته نشده است. در هر حال، توجه ایشان به انواع گوناگون آزادی و تمایز گذاردن و مورد توجه دادن همه انواع آزادی امری شایسته تقدیر است؛ زیرا این کاری است که بسیاری از روشن‏فکران وطنی از آن سر باز زده‏اند و تنها به آزادی‏های اجتماعی توجه کرده‏اند. درحالی‏که آزادی‏های اجتماعی در مفهوم درست خود، مستلزم آزادی‏های دیگر، به‏ویژه آزادی درونی، است و بدون آن، به نوعی سلطه‏جویی بی‏مهار تبدیل می‏شود که بدترین شکل آن در نوع سیاست‏های ماکیاولی غربی نمایان است.
2. آقای فارسی معتقد است بشر مدرن در رها کردن خود از اسارت طبیعت موفق عمل کرده است. از نظر ایشان «علوم طبیعی متکفل تحقق این آزادی‏اند و آن آزادی، رهاشدن از آثار مخل و مفسد زیستن موجود در طبیعت، مثل سیل، زلزله، میکرب‏ها، عوامل بیماری‏زا و عوامل مهلک موجود در طبیعت است». به نظر می‏رسد آقای فارسی تنها به بخشی از آثار علوم طبیعی توجه داشته‏اند و بخش‏هایی را نادیده گرفته‏اند. به عنوان نمونه، درست است که با پیشرفت علم و فن‏آوری (= تکنولوژی) انسان توانسته است بر بخشی از قوای طبیعت پیروز گردد، اما در همان حال، همین فن‏آوری پیشرفته موجب نابودی بخشی دیگر از قوای طبیعت گشته و سلامت زیستی او را به خطر انداخته است. پارگی لایه اوزن تنها یکی از نمونه‏هاست، که موجب گرم شدن چند درجه‏ای جوّ زمین و کم‏شدن بارندگی و به‏خطر افتادن محیط زیست گردیده است. نابودی جنگل‏ها، استخراج بی‏مهابای معادن، مصرف بی‏رویه منابع و تولید روزافزون زباله ـ از زباله‏های خانگی و پساب‏های شهری و کارخانجات گرفته تا زباله‏های اتمی ـ از میان رفتن آرامش موجود در طبیعت و افزایش بیماری‏های قلبی و عروقی که بر اثر دورافتادگی از محیط طبیعی پدید آمده است و... نمونه‏های دیگر اسارت در محیط طبیعی است که به دست خود بشر و با دستکاری محیط طبیعی پدید آمده است. بر این موارد باید ناهنجاری‏های اخلاقی، روان‏شناختی و اجتماعی را افزود که موجب پدیدآمدن انواع اسارت‏های روانی و فیزیولوژیک و مانند آن می‏گردند.

تبلیغات