آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

این مقاله به بررسى آرا و اندیشه‏هاى کارل مانهایم (1893 - 1947)، به‏ویژه در کتاب برجسته‏اش ایدئولوژى و اتوپیا، اختصاص دارد . نویسنده، مانهایم را جزو متفکرانى مى‏داند که نمى‏توان آنان را به راحتى در یکى از مکاتب و نحله‏هاى فکرى جاى داد; چراکه در آثار او، هم نقش و رنگ مارکسیسم هگلى دیده مى‏شود و هم نقش ماکس وبر و پوزیتیویست‏ها . او درباره‏ى اغلب نظریه‏ها و دیدگاه‏ها به شدت حساسیت نشان داده و این امر تناقضات بى‏شمارى در آثار وى پدید آورده است; او اجازه داده است تناقضات و مسائل ناهمگون خود را نشان دهند، و اساسا پدیدار ساختن این تناقضات را به منزله‏ى نقطه‏ى شروع تلقى مى‏کند .
از میان منابع الهام‏بخش و مؤثر در اندیشه‏هاى مانهایم، آراى دو متفکر و جامعه‏شناس بزرگ، دیلتاى (1893 - 1911) و ماکس وبر (1864 - 1920) برجستگى خاصى دارند . این برجستگى دقیقا به دلیل ماهیت افکار دوگانه و متناقض اوست . دوگانگى و تطبیق میان مسائل روش‏شناختى و نتایج‏حاصل از آن، هم در دیلتاى و هم در مانهایم به وضوح دیده مى‏شود . مانهایم در دوره‏ى میانى کارش درصدد بود تئورى «شناخت از دیدگاه جامعه‏شناسى‏» را بنیادگذارى کند که در آن، حقیقت هر نظریه‏اى تنها از طریق بررسى جایگاه اجتماعى مؤلف آن قابل درک خواهد بود . او گاه بر حسب یک تئورى پراگماتیک - که در آن، اندیشه بنا به مقتضیات ویژه‏ى تاریخى تغییر مى‏کند - وارد بحث مى‏شود; اما پس از دریافتن این نکته که ملاک پراگماتیک نیز رضایت‏بخش نیست، با استفاده از مفهومى وبرى، بر این نکته تاکید مى‏ورزد که هرچند قشرها و گروه‏ها عقایدى ارائه مى‏دهند که ارزش آنها در نتیجه‏ى فضیلت موقعیت‏حامیانشان به مصالحه گذاشته مى‏شود، قشر «روشن‏فکران منفک از اجتماع‏» قادر است‏خود را از انحراف منزه بدارد . مهم‏ترین تلاش مانهایم یافتن روشى بود که به ارتباط یا پیوند و «نسبت‏یافتن‏» عقاید و اندیشه‏هاى مختلف منتهى شود . بنابراین دغدغه‏ى اصلى و اصیل او «فرهنگ‏» بود . پیش‏تر ماکس‏وبر نیز جامعه‏شناسى را «علم فرهنگ‏» نامیده بود .
مانهایم در پایان کتاب ایدئولوژى و اتوپیا از دشوارى‏هایى سخن مى‏گوید که با از میان رفتن آرمان‏شهرها پیش روى انسان خواهد بود: «انسانى که به بالاترین حد سلطه‏ى عقلى بر جهان رسیده است، موقعى که هر نوع ایده و آرمانى را از دست داد، به موجودى صرفا اسیر غرایز تبدیل مى‏شود . از این رو، در حالى که در رفیع‏ترین مراحل «آگاهى‏» ، درست در وقتى که تاریخ از سلطه‏ى کور تقدیر خارج مى‏شود و به نحوى بیش‏تر و بیش‏تر آفریده‏ى انسان مى‏شود، آدمى با پس زدن آرمان‏شهرها اراده‏ى خود براى شکل دادن به تاریخ، و هم‏زمان و همراه با آن، قدرت فهم آن از دست مى‏دهد» .
انتخاب، 16 و 17/4/81

تبلیغات