آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

امیر محبیان در این مصاحبه، ضمن پذیرش اصل اصلاحات و ایراد انتقاداتى به جریان اصلاح‏طلب، بر بومى کردن اصلاحات و تعامل عقلاى دو جناح تأکید مى‏ورزد.

متن

ما منتقد اصلاح‏طلبى نیستیم؛ بلکه منتقد قرائتى از اصلاح‏طلبى در عرصه اجراییم. ما معتقدیم هر نظامى نیازمند به اصلاحات است و اصلاحات مى‏تواند یک نظام را پابرجا نگه دارد و همیشه به آن طراوت بخشد و آن را از اشکالات محتمل دور سازد. اصولاً هر نظام مدیریتى، در سیستم جدید مبتنى بر علم سایبرنتیک، همیشه تلاش مى‏کند بازخوردها را دریافت کند و مبتنى بر آن، اصلاحاتى را انجام دهد؛ چون نظام و سیستمى که ما داریم، نظام و سیستم بشرى است و طبیعتاً براى رسیدن به آرمان‏ها، دائماً باید خودش را بازبینى و بازرسى کند و اشکالات و نواقص را رفع کند. از نظر ما جریان اصلاح‏طلبى، جریانى است که باید به یک گفتمان عام و مسلط بر جامعه ما تبدیل شود؛ یعنى همه ما بپذیریم که یک سیستم بشرى را اداره مى‏کنیم و سعى کنیم به آن الگوى نهایى که به صورت ایده‏آلهاى مذهبى و آرمان‏هاى ماست، تقرب پیدا کنیم و در این مسیر، اصلاحات یکى از ابزارهاى بسیار مهم است که مى‏تواند ما را در بهینه‏سازى سیستم کمک کند.
یکى از اشکلات عمده‏اى که من به جریان مشهور به اصلاح‏طلب یا جناح دولتى دارم، این است که آنان سعى کردند یک سرى از مفاهیم ارزشمند و مفیدى را که درستى و اهمیت آن مفاهیم را زودتر از دیگران دریافتند - از قبیل نقد، اصلاحات، مردم‏سالارى دینى و غیره - به عنوان شعارهاى اساسى و برگ برنده در دست بگیرند و به انحصار خود در آورند. این اولین اشتباه استراتژیک این جریان بود و به نظر من نشان‏دهنده آن است که آنها بیش از آن‏که دغدغه اصلاحات و مردم‏سالارى داشته باشند، دغدغه قدرت دارند. خوشبختانه جریان نواندیش درون جناح منتقد دولت، این واقعیت را پذیرفت که اصلاحات و مردم‏سالارى، جداى از این‏که هم‏اکنون چه کسانى داعیه‏دار آنند، امورى ارزشمند براى جامعه سیاسى ماست و از آن حمایت کرد و کم‏کم کوشید به عنوان یک گفتمان ارزشمند در درون جناح منتقد از آن حمایت کند و آن را بگستراند و از وجه امتیاز بودن و یا وجه اختلاف بودن و کانون بحران بودن آن بکاهد و لذا قرائت‏ها و تفسیرهاى جدیدى را مطرح کرد.
اصلاحات در کشور ما امرى بدیع نبود؛ بلکه در حوزه سیاست به صورت بدیع مطرح شده است. شما در نظر بگیرید زمانى که بعد از جنگ تحمیلى، آقاى هاشمى، دولت را در دست گرفت، طرح دیدگاه مشارکت در امور اقتصادى، فارغ از انتقاداتى که ممکن است به آن داشته باشیم، یک حرکت اصلاح‏طلبانه بود. سیاست‏هاى دولتى کردن و تمرکز اقتصادى را که علاوه بر جلوگیرى از مشارکت مردم، باعث ایجاد نوعى فساد در سیستم ادارى شده و دولت کارپرداز ایجاد کرده بود، اصلاح کرد و گام مهمى را در این زمینه برداشت. هرچند من یکى از منتقدان سرسخت این سیستم هستم که در آن، از الگوهاى درونى استفاده نشد؛ بلکه الگوهاى بیرونى و لیبرال دموکرات را با چشم‏هاى بسته اجرا کردند. البته در حوزه سیاست، بلاشک آقاى خاتمى فضل این تقدم را دارد و ما باید این را قدر بدانیم. ما به هیچ وجه به دنبال مصادره نیستیم. معتقد هم نیستیم که شرایط نوین سیاسى بر ما تأثیر نگذاشته است و تحت تأثیر محیط قرار نمى‏گیریم. بدون شک گفتمان موجود در جامعه، بر همه ما تأثیر گذاشته است؛ چنان که بر جناح چپ هم تأثیر گذاشت. این اتفاق نشان‏دهنده انعطاف ماست و جرم و ضعف به حساب نمى‏آید که ما بخواهیم آن را بپوشانیم. هرچند شعار اصلاحات توسط این دوستان مطرح و در جامعه پخش شد؛ اما رفتار آنها مؤید رفتار اصلاح‏طلبانه نبود؛ بلکه بیشتر نشان‏دهنده رفتار سیاسى خشنى بود که من آن را بازمانده رسوبات برخوردهاى سیاسى اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت مى‏دانم.
جریان عمومى منتقد دولت پس از این‏که در دوم خرداد 76 در معرض یک شوک جدى قرار گرفت، تا سال 78 کلیه حرکت‏هایش واکنش و عکس‏العمل بود. از سال 78 بود که یک بازنگرى جدى شکل گرفت و ما سعى کردیم با مفاهیم، فارغ از بیان کننده‏هاى آن روبه‏رو شویم. وقتى به مفاهیم نگاه کردیم، دیدیم که بحث آزادى، بحث اصلاح سیستم و رفع اشکالات آن و این‏که مردم بر سرنوشت خودشان حاکم بشوند، اینها دغدغه‏هایى بود که بسیارى از بزرگان ما به‏خاطر آن، سال‏ها در زندان بودند. یکى از نکات مورد ایراد ما به جناح مقابل این بود که این مفاهیم را بدون پشتوانه تئوریک قوى و بدون بازشکافى دقیق مطرح مى‏کنند. وقتى که جامعه مدنى مطرح شد، دیدیم که قرائت‏هاى سکولار از آن شدیداً در جامعه مطرح مى‏شود و هیچ مخالفتى هم با آن نمى‏شود؛ گویا جامعه مدنى که ما مى‏خواهیم ایجاد کنیم، جامعه‏اى سکولار و لیبرال و دموکرات است. وقتى که انتقادات به صورت جدى مطرح شد، کم‏کم یک دیدگاه جدیدى رشد کرد و سرانجام آقاى خاتمى گفتند که جامعه مدنى ما همان مدینةالنبى است؛ ولى در واقع، این سخن هم روشن نبود. طبیعتاً مدینةالنبى، جامعه آرمانى است؛ اما به لحاظ رفتار پیامبر، نه این‏که ساز و کار آن زمان، قابل الگوبردارى دقیق در این زمان باشد. ما با جامعه‏اى بغرنج و پیچیده روبه‏رو هستیم و این جامعه بغرنج و پیچیده، ساز و کار پیچیده خود را مى‏خواهد. خلاصه این‏که هیچ وقت روشن نشد که جامعه مدنى مورد نظر آقایان چیست. بسیارى از مباحث دیگر نظیر آزادى هم همین وضعیت را داشتند و هیچ‏گاه مرز آزادى‏ها روشن نشد. وقتى ما قالب را ارائه دادیم، ولى محتوا را ارائه ندادیم، طبیعتاً جوان ما اولین محتواى نزدیک و قریب به خود را برمى‏گزیند؛ محتوایى که رسانه‏ها یا کتاب‏ها و اندیشه‏هاى فیلسوفان خارجى و جامعه‏شناسان آنها مطرح مى‏کنند و منطبق با استانداردهاى غربى است. بحث ما این است که بسیارى از سخنانى که آقاى خاتمى مى‏فرمایند، کاملاً درست و منطقى است؛ ولى ما از اینها چه مراد مى‏کنیم و چگونه مى‏خواهیم در جامعه آن را تفسیر و تعبیر کنیم که مورد سوءتفاهم قرار نگیرد.
ما باید یک نگاهمان به فراورده‏هاى کشورهاى دیگر باشد و از آنها استفاده بکنیم؛ ولى در عین حال باید بدانیم که مهبط و محل نزول این دستاوردهاى بشرى کجاست. بخش عمده‏اى از هویت ما را دین ما تشکیل مى‏دهد و ما نباید فراموش کنیم که ایران شاید یکى از معدود کشورها و شاید تنها کشورى در تاریخ است که سابقه کفر ندارد و همیشه دین و روحانیان به عنوان نهاد دین در حکومت ایران تأثیر جدى داشتند. اگر بخواهیم مدرنیسم را هم ایجاد کنیم، مدرنیسم ایرانى ایجاد مى‏کنیم یعنى از درون سنت و فرهنگ خودمان و از طریق یک دالان کریتیک و نقد سنت و جهان موجود، جهان نوینى مى‏آفرینیم که با ما بیگانه نیست و از درون فرهنگ خودمان برآمده؛ اما در عین حال از تجربه‏هاى بشرى هم استفاده کرده است. تکیه بر سنت‏ها و هویت خودى به این مفهوم نیست که هویت و سنت خودى هرچه هست، درست است و قابل نقد نیست؛ بلکه با نقد هویت خودى و با نگاه به تجربیات بشرى، مى‏توانیم مدرنیسم ایرانى را به‏وجود بیاوریم که در آن، نظام مطبوعاتى، حزب، دموکراسى و مفاهیم دیگر، معناى ویژه‏اى داشته باشند و ساز و کار خاص خود را بطلبند. بحث هویت و سنت و ترکیب و تلفیق و سنتزى که از آن و مدرنیسم کنونى دنیا به وجود مى‏آید، دغدغه اصلى من است. بسیارى از دوستان ما در جناح مقابل، بلاشک داراى همین دغدغه هستند؛ اما عکس‏العملى و واکنشى عمل مى‏کنند و چون جناح مقابلشان دغدغه‏هاى هویت و سنت و فرهنگ بومى دارد، براى مقابله با آن، کلاً هویت و دغدغه‏هاى دینى و ملى ما را نفى مى‏کنند. این شیوه بسیار خطرناک است. ما منتقد جناح دولتى هستیم؛ ولى منتقم جناح مقابل نیستیم و قصد انتقام نداریم. ما قصد داریم یک پروژه مشترک را پیش ببریم. ما مى‏خواهیم به جناح مقابل بفهمانیم که فضل تقدم در طرح برخى از مفاهیم با شماست؛ ولى این مفاهیم را باید تعمیق کرده و از لحاظ مفهومى و پشتوانه‏هاى تئوریک، ملى و دینى کنیم و علاوه بر سطح، در عمق هم آن را بگسترانیم. لازمه این امر آن است که ما اصلاحات و مردم‏سالارى را خیمه مشترک و پروژه مشترک بدانیم؛ نه پروژه یک جناح. از این رو من معتقدم عجیب نیست اگر در دور بعد، پرچم اصلاحات در دست بخشى از جناح منتقد دولت باشد. باید این کار صورت بگیرد؛ به دلیل این‏که ما باید اصلاحات و مردم‏سالارى را به یک دوامدادى تبدیل کنیم. دست به دست شدن این مفاهیم باعث غنى شدن آنها خواهد
شد.
نه جناح دولتى، غرب‏گراى محض و ضد دین است و نه جناح ما جناحى است که بخواهد در مقابل جمهوریت و مردم بایستد و آن را کلاً نفى کند؛ بلکه صرفاً دیدگاه‏هاى ما متفاوت است. اشکال قضیه این است که وقتى مى‏خواهیم به قضاوت درباره این دو جناح بپردازیم، حادترین و رادیکال‏ترین دیدگاه‏ها را به عنوان شاخص مى‏گیریم؛ در حالى که براى گفت‏وگو و نزدیک‏شدن دو جناح خودى به یکدیگر، ما باید حاشیه‏نشینان مرزهاى مشترک بین خودمان را جایگاه گفت‏وگو قرار دهیم. از دل هر دو جریان مى‏تواند حرکت‏هاى عمیق و گسترده عقلانى بیرون بیاید تا رادیکال‏ها به حاشیه رانده شوند و کنترل متن هر دو جناح را عقلا در درست بگیرند. کسانى که هم دغدغه دین داشته باشند و هم دغدغه مردم و این دو نه تنها با هم تعارض ندارند، بلکه با هم معنا پیدا مى‏کنند.
من سهم تندروهاى جریان دوم خرداد را در ایجاد بن‏بست، یا لااقل، کند شدن حرکت اصلاحات بسیار زیاد مى‏دانم. علت عمده‏اش این است که آنان با این تحلیل که جریان اصلاحات را از آن خود، یعنى جریان دولتى مى‏دانستند، براى مسلط بودن نه به شکل گفتمان فکرى، بلکه به صورت یک حرکت سیاسى تسخیرگر سنگرها حرکت کردند و کوشیدند از نقطه قوت خود به شکل حاد استفاده کنند. نقطه قوتى که آنان براى خود تصویر مى‏کردند،افکار عمومى بود. لذا تمام این مباحث را که مى‏تواند مباحث تئوریک باشد و در عمق حرکت کند، به حوزه عمومى و در سطح آوردند و طبیعتاً سخن‏گویان آنها، ژورنالیست‏ها شدند؛ چون قهرمانان صحنه افکار عمومى، ژورنالیست‏ها هستند. به همین دلیل مى‏بینیم بسیارى از مباحث سیاسى را براى ایجاد جذابیت بیشتر در صحنه سیاسى به صورت داستان و به شکل مبالغه‏آمیز مطرح کردند. این مبالغه در حوزه عمومى سیاست که کنترل نشده بود، رادیکال‏هاى آنها را به حرکت در آورد و آنها به سخن‏گویان آن جناح تبدیل شدند. در شکل واکنشى، رادیکال‏هاى طرف مقابل هم به مقابله برخاستند و در این میان دست کوتاه عقلاى دو جناح به هیچ جا نرسید. وقتى که این دو مشت‏زن خشمگین یعنى رادیکال‏هاى دو طرف براى حذف همدیگر تمام تلاش خود را به خرج دادند و به زانو درآمدند و خسته شدند، فرصتى پیش آمد تا عقلا به صحنه بیایند و یک حد میانه‏اى را شناسایى و سعى کنند نوعى تعامل ایجاد کنند؛ اما متأسفانه هر از گاهى شاهد این هستیم که افراد رادیکال، امکان تعامل میان عقلاى هر دو جناح را از میان مى‏برند.
اشاره‏
آقاى محبیان در این گفت و گو نکات بدیعى در مقام سخن‏گوى یک جناح مطرح کرده است که بدین لحاظ در اینجا گزیده آن آمده است. ایشان ضمن پذیرش فضل تقدم در مطرح کردن پاره‏اى شعارها و مفاهیم در عرصه سیاسى و اجتماعى براى جناح دولتى، بر لزوم تعامل میان جناح‏ها در پیشبرد اهداف اصلاحات تأکید مى‏کند. این توجه ایشان را باید گرامى داشت؛ اما در عین حال نباید در این زمینه اغراق کرد. بسیارى شعارها و مفاهیم جناح دولتى، شعارها و مفاهیمى هستند که پیش‏تر نیز مطرح بوده‏اند. پاره‏اى از آنها که کلى‏ترند، همان شعارهاى انقلابند و پاره‏اى دیگر که با قرائتى خاص مطرح شده‏اند، از بیرون از مرزها به عاریت گرفته شده‏اند. شعار آزادى و حق مردم، از شعارهاى اساسى انقلابند و شعار جامعه مدنى با قرائتى خاص، شعارى غربى و لیبرال‏مسلک است. بنابراین آنچه باقى مى‏ماند و اهمیت دارد، بازگشت جناح دولتى از بخشى از شعارهاى تند و رادیکالى اوایل انقلاب است که آثارى ناخوشایند بر جریان‏هاى داخلى و موضع‏گیرى‏هاى خارجى داشت و اینک نیز بخشى از آن جریان به نوعى دیگر دچار افراط و تندروى شده است.
بینش سبز، ش 3

تبلیغات