آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

ظرفیت مشارکت سیاسى بستگى به نوع مشروعیت حکومت‏ها دارد. در مورد نظام ولایت فقیه سه دیدگاه وجود دارد. نظریه انتصاب و انتخاب از لحاظ قابلیت و ظرفیت مشارکت سیاسى هیچ تفاوت عینى و عملى با یکدیگر ندارند؛ اما در نظریه الهى - مدنى، مشارکت سیاسى به معنى واقعى کلمه امکان تحقق بیشترى دارد.

متن

‏مشروعیت:
به هنگام کالبدشکافى واژه «مشروعیت» با دو مطلب مواجه مى‏شویم: 1. ایجاد حق حکومت براى حاکمان؛ 2. پذیرش آن حق از جانب مردم. اگر حکومت حکومت‏گران و حکومت‏پذیرى حکومت‏شوندگان را «الزام و التزام سیاسى» بنامیم، مى‏توان گفت که پرسش از چرایى الزام و التزام سیاسى، پرسش از مشروعیت است. مسأله مشروع بودن یا نبودن حکومت‏ها آن‏قدر پراهمیت است که دولت‏ها و حکومت‏هاى غاصب نیز همواره تلاش مى‏کنند تا حکمرانى خود را مشروع جلوه دهند و با مشروعیتى دروغین و کاذب، کاستى مشروعیت اقتدار خود را ترمیم و جبران کنند.
مى‏توانیم مهم‏ترین نظریه‏ها در منشأ مشروعیت حکومت‏ها را چنین برشمریم: 1. قهر و غلبه؛ 2. سنت‏ها و وراثت؛ 3. قرارداد اجتماعى؛ 4. مشروعیت الهى؛ 5. و شاید نظریه مارکسیستى به عنوان نوع خاصى از نگرش به مشروعیت حکومت‏ها.
مشروعیت الهى و مشروعیت دینى:‏
ما میان مشروعیت الهى و دینى تفاوت قائل مى‏شویم، مشروعیت الهى اعم از مشروعیت دینى است. مشروعیت الهى یک نوع انتساب عام حکومت و حکمرانى به خداوند است؛ اما مشروعیت دینى یک مشروعیت الهى نهادینه‏شده، کانالیزه و منضبط در دایره یک دین خاص مى‏باشد. مثلاً پیامبران و ائمه معصومین‏علیهم السلام و علماى دینى در عصر غیبت مشروعیت دینى داشته‏اند و همان‏گونه که گفتیم، این مشروعیت دینى، الهى است. البته در برخى موارد صرف وانمود کردن نوعى خاص از مشروعیت توسط حاکمان باعث نمى‏شود که حقیقتاً نوع مشروعیت هم متحول شود.
‏مشارکت سیاسى:
مشارکت سیاسى در غالب مباحث جدید به عنوان یک شاخصه مهم در سه حوزه مفهومى مطرح مى‏شود: 1. در جمهوریت نظام؛ 2. در مباحث مربوط به توسعه سیاسى؛ 3. در مباحث مربوط به جامعه مدنى. البته تمامى این حوزه‏ها به نوعى با همدیگر مرتبط هستند. از نظر ما، مشارکت سیاسى عبارت است از فعالیت‏هاى داوطلبانه و آزادانه اعضاى یک جامعه در امور حکومتى و سیاسى، به‏صورت فردى یا جمعى. غلظت و رقیق بودن این مشارکت، بستگى به ظرفیت‏هاى ساختارى هر جامعه دارد و با بررسى نوع و سطح مشارکت مى‏توان شدت مشارکت سیاسى را اندازه‏گیرى نمود. قبل از این‏که سطوح مشارکت را تبیین کنیم، باید به یک نکته مهم توجه داشت و آن این‏که براى تحقق مشارکت سیاسى واقعى در هر جامعه مى‏بایست نهادهاى سیاسى مشارکت در آن جامعه به وجود آیند؛ بنابراین مى‏توان گفت که ایجاد نهادهاى مشارکت، بر اصل مشارکت سیاسى تقدم و اولویت دارد.
‏سطوح مشارکت سیاسى:
سطوح مشارکت سیاسى علاوه بر معین کردن میزان شدت و ضعف مشارکت سیاسى مى‏تواند در بررسى‏هاى آمارى تا حدود قابل قبولى مباحث انتزاعى حوزه علوم اجتماعى و سیاسى را به صورت کاربردى تبدیل نماید. در یک جمع‏بندى اگر بخواهیم اهم موارد سطوح مشارکت سیاسى را برشمریم، به ترتیب اهمیت و از پایین‏ترین تا بالاترین سطوح، پنج سطح را ذکر مى‏کنیم:
1. رأى دادن و شرکت در گزینش و انتخاب مسؤولین سیاسى و اجتماعى؛
2 آزادى بیان و شرکت در تشکل‏هاى فعال سیاسى و نقد و ارزیابى عملکرد نهادها، مسؤولین و ساختار حکومتى؛
3. نامزد شدن جهت پست‏ها و کرسى‏هاى سیاسى و فعالیت آزاد انتخاباتى؛
4. دخالت و مشارکت در تغییرات و اصلاحات درون‏ساختارى؛
5. اقدام و عمل براى تغییرات بنیادین نهادها و ساختارهاى نظام حکومتى.
در ارزیابى این سطوح باید گفت که از لحاظ اولویت و اهمیت و نیز میزان تأثیرگذارى، سطح پنجم تأثیرگذارترین و پراهمیت‏ترین سطح است؛ ولى از لحاظ پراکندگى، در سطح اول بیشترین میزان مشارکت سیاسى وجود دارد؛ بنابراین احتمال وقوع سطح پنجم که مى‏تواند منجر به تغییر نظام شود، در مقایسه با چهار سطح دیگر کمتر مى‏باشد. البته از آن‏جا که میزان تحقق سطح پنجم مشارکت سیاسى در مقایسه با سطوح دیگر بسیار اندک مى‏باشد و معمولاً مشارکت سیاسى، دخالت‏ها، فعالیت‏ها و مشارکت‏هاى درون ساختار و نظام سیاسى است، لذا واژه «مشارکت سیاسى» غالباً در یکى از چهار سطح نخست مشارکت به‏کار مى‏رود.
‏مشروعیت و مشارکت سیاسى:
از یک منظر مى‏توان گفت که غالباً مشارکت سیاسى مؤخر از مشروعیت است. حال از آن‏جا که مشارکت سیاسى در دل یک نظام سیاسى که داراى مشروعیتى مشخص است رخ مى‏دهد و هر یک از اقسام مشروعیت، میزان و سطح خاصى از مشارکت سیاسى را برمى‏تابد، بنابراین در نظام‏هاى سیاسى، به دلیل اختلاف مشروعیت‏ها، میزان و سطح مشارکت سیاسى نیز متغیر و متفاوت است. از سوى دیگر، از آن‏جا که نوع مشروعیت هر نظام، بیان‏کننده استعداد، ظرفیت و قابلیت آن حکومت براى تحقق مشارکت سیاسى است، لذا مى‏توانیم با بررسى میزان تحقق مشارکت سیاسى در هر جامعه، به شناخت مشروعیت واقعى آن جامعه پى برده، مشروعیت‏هاى کاذب را از مشروعیت‏هاى حقیقى بازشناسیم. البته غرض اصلى ما در این نوشتار ذکر این نکته است که هر نوع مشروعیتى، یا به عبارتى هر نوع حکومتى که بر مبناى یکى از اقسام مشروعیت بنیان شده، ظرفیت و استعداد خاصى را براى مشارکت سیاسى دارد. در نظام‏هایى که مشروعیت آنها سنتى و اقتدارگرایانه و موروثى است، این ظرفیت و استعداد براى مشارکت سیاسى به حداقل خود مى‏رسد؛ در حالى که در حکومت‏هایى که مشروعیت آنها بر اساس نوعى قرارداد اجتماعى است، مشارکت سیاسى تا حد بالایى تحقق پیدا مى‏کند و در حکومت‏هایى که مشروعیت آنها الهى است، با تفصیلى که براى مشروعیت الهى ذکر کردیم، اگر مقصود مشروعیت الهى غیر دینى (ظل‏اللهى) باشد، باز هم مشارکت سیاسى بسیار ضعیف است و اگر منظور از مشروعیت الهى، مشروعیت دینى باشد، باید قائل به تفصیل شد و مشخصاً بنیان‏هاى تئوریک آن مشروعیت دینى را کالبدشکافى کرد؛ چرا که در برخى موارد امکان تحقق مشارکت سیاسى در مشروعیت دینى کاملاً وجود دارد و در برخى از نظریه‏هاى حکومتى و تبیین‏هاى تئوریک از مشروعیت دینى امکان تحقق مشارکت سیاسى کمتر دیده مى‏شود.
مشروعیت نظام ولایت فقیه و اصل نظام پس از انقلاب، قطعاً خاستگاهى الهى دارد و به یک معنا مشروعیتى الهى است و از آن‏جا که چارچوب‏هاى نظرى این مشروعیت الهى با توجه به مستندات دینى (اسلامى - شیعى) تبیین مى‏شود، مشروعیت الهى از نوع دینى است. البته خود نظریه ولایت فقیه به طور کلى داراى تلقى‏هاى گوناگونى است که براى جست‏وجو کردن از مباحث جزئى‏ترى چون مشارکت سیاسى، باید حتماً به نوع تلقى از ولایت فقیه توجه داشت.
در نظریه انتخاب در ولایت فقیه، خداوند حق حکومت را مستقیماً به مردم مى‏دهد و مردم حق خود را به فقیهى که انتخاب مى‏کنند محول مى‏نمایند. در این نظریه اگرچه خداوند حق حکومت را مستقیماً به مردم داده است، ولى از آن‏جا که مردم فقیه حاکم (ولى فقیه) را انتخاب مى‏کنند و حقوق خود را به او مى‏سپارند، نظریه «انتخاب» نامیده شده است.
در مقابل این نظریه، نظریه مشهور «انتصاب» قرار دارد که بر اساس آن، ولى فقیه، منصوب از جانب خداوند به نصب عام است. در نصب عام، خداوند از طریق امام معصوم‏علیه السلام شرایط اصلى حاکم و فقیه حکمران را بیان نموده است و وظیفه مردم این است که مستقیم یا غیر مستقیم (توسط کارشناسان و خبرگان منتخب خود) این شخص داراى شرایط را از میان اشخاص و فقهاى در مظانّ، کشف کنند.
اگرچه در مباحث امام خمینى از انتصاب و انتخاب سخنى به میان نمى‏آید و اصولاً در آن زمان ایشان در مقام ارائه چنین تفکیکى نبوده‏اند، اما بدون شک نظریات امام خمینى در باب حکومت اسلامى و ولایت فقیه منطبق با قائلان به نظریه انتخاب نیست. از سوى دیگر، هرچند ترویج‏کنندگان نظریه انتصاب این نظریه را نظریه حضرت امام دانسته و بر آن پاى فشرده‏اند، اما اثبات چنین مطلبى به‏آسانى ممکن نیست؛ چه این‏که بعضى از اظهارات و عقاید امام خمینى در طول حیات سیاسى ایشان نه‏تنها منطبق بر نظریه انتصاب نیست، که با آن مغایرت و منافات دارد؛ از این رو در یک بازخوانى جدید از نظریات امام خمینى، نظریه «مشروعیت ترکیبى (الهى - مدنى)» طرح شده که در این نظریه و بازخوانى، جملات و شیوه عمل امام خمینى با این نظریه منطبق مى‏شود. در نظریه مشروعیت ترکیبى یا مشروعیت الهى - مدنى، بین عنوان حقوقى «ولایت» با عنوان حقیقى «فقیه» تفاوت گذارده مى‏شود. در این نظریه، عنوان حقوقى ولایت و اصل حاکمیت احکام دینى منشأ کاملاً الهى و آن‏جهانى دارد؛ بنابراین مشروعیت عنوان ولایت تماماً الهى است. اما فقیهى که عهده‏دار این مقام مى‏شود و منصب ولایت را برعهده مى‏گیرد، مى‏بایست از جانب مردم انتخاب شود. اصولاً در این نظریه بحث کشف اصلاً مطرح نیست و فقط انتخاب است؛ البته با این تأکید که این انتخاب تنها در زمان غیبت و براى فقهاست و اختلاف حاکم فقیه با امام معصوم دقیقاً در همین نقطه است؛ چه این‏که در مورد امام معصوم، هم منصب ولایت و هم شخص امام مشروعیتى الهى داشتند و مردم تنها در کارآمدى و مقبولیت دخالت داشتند. در نظریه مشروعیت الهى - مدنى اصولاً آن مقبولیت و کارآمدى به شیوه‏اى که براى معصوم وجود دارد و قائلان به نظریه انتصاب، همان را به ولى فقیه تسرى مى‏دهند، معنا ندارد.
از لحاظ قابلیت و ظرفیت مشارکت سیاسى، نظریه انتصاب و انتخاب هیچ تفاوت عینى و عملى در نهایت امر با یکدیگر ندارند؛ چه این‏که در نظریه انتخاب نیز بالاخره این ولى فقیه است که تمامى حقوق مردم بدو سپرده شده است و تفاوت انتصاب و انتخاب در این است که در نظریه انتصاب، حق حکم‏رانى مستقیماً از جانب خداوند به شخص فقیه رسیده است؛ ولى در نظریه انتخاب، حق تشکیل حکومت مستقیماً به مردم مى‏رسد و به واسطه مردم به فقیه مى‏رسد. در نهایت، چه با واسطه و چه بى‏واسطه، تمامى حقوق حکمرانى در دست فقیه است و مردم بدون اذن او نمى‏توانند رأساً به عمل سیاسى و مشارکت سیاسى بپردازند و هرگونه اقدام و عمل سیاسى مستقل و غیر مأذون، غیر مشروع نیز تلقى مى‏شود؛ در حالى که به نظر مى‏رسد در نظریه مشروعیت الهى - مدنى، مردم حق عمل مستقل سیاسى و ابراز عقاید را دارند و در نتیجه، مشارکت سیاسى به معناى واقعى کلمه امکان تحقق بیشترى دارد و از آن جهت که مردم مستقیماً در قسمتى از مشروعیت ولى فقیه نقش دارند، حق اعمال نظر و ابراز نصیحت و نقد رفتار و عملکرد رهبرى را نیز دارا مى‏باشند. از سوى دیگر، ولى فقیه نیز از آن حیث که بخشى از مشروعیت خویش را از آراى مردم کسب مى‏کند، موظف به پاسخ‏گویى و در معرض نقد قرار گرفتن است و چون نیمى از مشروعیت خود را از جانب خداوند مى‏گیرد و عنوان ولایت مرهون رأى مردم نیست، حق نظارت مقتدرانه بر عملکرد سیاسى مردم را نیز دارا مى‏باشد.
با نگاهى گذرا به سخنان و نظریات امام خمینى مى‏بینیم که مشارکت سیاسى نه تنها پذیرفته شده، که به آن تأکید و سفارش شده است. مى‏دانیم که برجسته‏ترین جلوه حکومت‏هاى دمکراتیک، همین مشارکت سیاسى است و امام خمینى نه‏تنها بحث دمکراسى اسلامى را طرح مى‏کند، که در مقایسه با دمکراسى لیبرال و غربى، آن را پیشرفته‏تر مى‏داند.
البته این نکته نیز شایان ذکر است که در مشروعیت دینى چون دیندارى مردم مفروض است، بنابراین میزان اطلاع و آگاهى مردم از اسلام در این نوع مشارکت بسیار مهم است؛ بنابراین، امثال امام خمینى به عنصر آموزش و آگاهى مردم نسبت به مسائل اصیل اسلامى و آشنایى آنان با حق و تکلیف اهمیت ویژه‏اى قائل مى‏شوند. در قانون اساسى، على‏الخصوص فصل سوم آن که در خصوص حقوق مردم است و متخذ از اسلام و در چارچوب مشروعیت الهى است، مواردى که در تشکیل نهادهاى مشارکت مؤثر است ذکر شده است؛ از جمله اصل 24 در مورد آزادى نشریات و مطبوعات، اصل 26 در خصوص احزاب و جمعیت‏ها (حتى براى اقلیت‏هاى دینى)، اصل 27 براى تشکیل اجتماعات و راهپیمایى‏ها و اصل 32 در مورد ممنوعیت دستگیرى بدون دلیل افراد. به هر حال به نظر مى‏رسد در مشروعیت دینى پتانسیل‏هاى لازم براى مشارکت فعال سیاسى وجود دارد و هیچ مانع تئوریک و قانونیى براى تحقق مشارکت سیاسى وجود ندارد.
‏اشاره‏
1. نویسنده محترم بین مشروعیت الهى و مشروعیت دینى تفکیک کرده است و مشروعیت الهى را صرفاً به ادعاى حاکمان در انتساب حکومت به خداوند دانسته است. این تعریف که پیشینه آن به آغاز رنسانس و نقادى متفکران مدرن نسبت به حکومت کلیسایى در قرون وسطى بازمى‏گردد، بیش از آن‏که یک تعریف علمى و دقیق باشد، تعریفى جانب‏دارانه و ضد دینى است؛ بنابر این، چنان که حکومت‏هاى استبدادى یا دموکراتیک را از جنبه ساختارى تعریف مى‏کنند و حضور یا فقدان پاره‏اى عناصر یا نهادها را نشان‏دهنده نوع حکومت مى‏دانند، در این‏جا نیز باید تعریفى از این دست از حکومت الهى ارائه کرد. در تعریف حکومت دینى دست کم باید معیار را در تئورى مشروعیت یا مبناى التزام سیاسى مردم در برابر دولت جست‏وجو کرد. با این وصف، حکومت الهى به حاکمیتى گفته مى‏شود که پذیرش عمومى مردم از دولت، بر مبناى انتساب حکومت به خداوند یا والیان دینى باشد و یا نهاد حقوقى و قانون‏گذارى آن بر پایه دستورات و ارزش‏هاى دینى شکل گرفته باشد. بنابر این، فرق میان حکومت الهى و حکومت دینى چندان موجه نمى‏نماید.
2. تقریر ایشان از نظریه انتخاب و انتصاب دقیق نیست. به‏ویژه این ادعا که نظریه انتخاب و انتصاب هیچ تفاوت عینى و عملى در نهایت امر از لحاظ قابلیت و ظرفیت مشارکت سیاسى ندارند، با آنچه در تعاریف یادشده آمده است سازگار نمى‏باشد. از اینها که بگذریم، آنچه نویسنده محترم به‏عنوان یک نظریه جدید و تحت عنوان «نظریه الهى - مدنى» مطرح کرده است، جاى بررسى و موشکافى بیشتر دارد. به‏ویژه باید اندیشید که این نظریه حقیقتاً چه تفاوتى با دو نظریه پیش‏گفته دارد. به نظر مى‏رسد که تقریر ایشان از نظریه الهى - مدنى با آنچه قائلان به انتخاب در نظریه ولایت فقیه گفته‏اند، چندان تفاوتى ندارد. البته اگر بخواهیم این نظریه را بیشتر مورد پرسش قرار دهیم، باید از معنا و محدوده «ولایت» و نسبت آن با محدوده «فقاهت» پرسش کرد و از این طریق معلوم ساخت که انتخاب و مشارکت مردم آیا در حیطه ولایت است یا در حیطه فقاهت. این پرسش مى‏تواند بنیاد نظریه یادشده را به چالش عمیق فراخواند.
3. نویسنده تقریرى از نظریه انتصابى ارائه کرده است که گویا هیچ گونه مشارکتى را پذیرا نیست؛ حال آن‏که نظریه انتصاب از آن‏جا که کارآمدى یا فعلیت ولایت را به پذیرش و رأى مردم مى‏داند، عملاً مشارکت‏پذیرى و نهادهاى مشارکتى را در سطوحى از حاکمیت مى‏پذیرد. به نظر مى‏رسد که ایشان على‏رغم تلاش قابل تقدیرى که در تقریر موضوع و نشان دادن زوایاى بحث صورت داده است، در تبیین مسأله مشروعیت در نظام ولایت فقیه نیاز به تدقیق و تعمیق بیشترى دارد.
حکومت اسلامى، ش 20

تبلیغات