آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده این مقاله معتقد است که جنبش دانشجویى همواره از ویژگى هایى چون تحول‏خواهى، آرمان‏گرایى، گذرا و سیال بودن برخوردار بوده است، اما جنبش دانشجویى از جهت تولید تئورى و ایدئولوژى همواره وابسته به جنبش روشنفکرى بود و در واقع نقش واسطه را میان نخبگان و روشنفکران با توده‏هاى مردم ایفا مى‏کرده است، البته از نظر سیاسى گاه مستقل و تأثیرگذار بوده است. در دوم خرداد، جنبش دانشجویى بهترین رسانه ارتباطى میان رهبران و استراتژیستهاى دوم خرداد با توده‏هاى مردم بود.

متن

جنبش دانشجویى بطور کلى داراى یک سلسله ویژگى‏هایى است که ناشى از صفات ویژه دانشجو است. چون دانشجویان هنوز وارد مناسبات تولیدى و طباقتى جامعه نشده‏اند و از سه منبع «قدرت»، «ثروت» و «منزلت» تقریباً دور هستند، لذا احساس محرومیت نسبى موجب مى‏شود که معمولاً قشر دانشجو خواهان تغییر و تحول باشد و تفکر محافظه‏کارى کمتر در میان دانشجویان جایى دارد؛ از این رو، رادیکالیزم و تحول‏خواهى، یکى از ویژگى‏هاى عام دانشجویان است. علاوه بر این، چون دانشجویان در سنین جوانى هستند و با واقعیتهاى ملموس زندگى کمتر ارتباط دارند، لذا آرمان‏گرایى آنها بر واقع‏گرایى‏شان پیشى مى‏گیرد. همچنین به دلیل اشتغال به تحصیل، جنبش دانشجویى یک جنبش محض پراتیک یا عمل‏گرا نیست؛ بلکه همیشه ضریبى از اندیشه و آگاهى نظرى در آن وجود دارد.
در همه کشورها، جنبش دانشجویى بخشى از جنبش روشنفکرى است و دانشجویان در واقع حد فاصل میان روشنفکران به معنى کلاسیک کلمه، با توده مردم هستند؛ ولى برخلاف روشنفکران که تقریباً در نوعى انزواى اجتماعى به‏سر مى‏برند و ارتباطشان با توده مردم کمتر است، حامل ویژگى‏هاى گروهى و طبقاتى یا جنبشهاى غیرروشنفکرى هستند. جنبش دانشجویى یک جنبش طبقاتى نیست؛ بلکه بیشتر خصلت توده‏اى و پوپولیستى دارد؛ منتهى این پوپولیسم عمدتاً به طبقات فرودست جامعه معطوف است.
ویژگى دیگر جنبش دانشجویى، گذرا و سیال بودن آن است. دانشجویى عمرى کوتاه و موقتى دارد؛ لذا جنبش دانشجویى دائماً در حال پوست انداختن و تغییر و تحول است. این نکته هرچند مانع تصلّب جنبش دانشجویى مى‏شود، ولى موجب مى‏شود که کمتر فرصت یک استراتژى ثابت و برنامه‏ریزى مشخص را در درازمدت داشته باشد و لذا بیشتر شاهد حرکات زیگزاگى بوده‏ایم. در ضمن، معمولاً در کشورهاى جهان سومى، جنبشهاى دانشجویى با جنبشهاى ایدئولوژیکى پیوندى نزدیک برقرار مى‏کنند و لذا در ایران هم همیشه جنبشهاى دانشجویى به گونه‏اى حامل جنبشهاى فکرى و ایدئولوژیکى بوده‏اند.
امّا ویژگى منحصر به فرد جنبش دانشجویى ایران، پیگیرى مداوم آن است. جنبش دانشجویى ایران یکى از قدرتمندترین و پیگیرترین جنبشهاى دانشجویى در سراسر جهان بوده است و اهدافى فراتر از اهداف صنفى یا اهداف خاص سیاسى را دنبال مى‏کرده است و مبارزاتش معطوف به مبارزات ملى بوده است. به همین جهت، در جنبش دانشجویى ایران در یک مقطع، هژمونى ایدئولوژى‏هاى چپ و مارکسیستى یا ایدئولوژى‏هاى ناسیونالیستى و در عالى‏ترین سطوح مبارزه در ایران، ایدئولوژى‏هاى دینى و اسلامى را مشاهده مى‏کنیم.
جنبش دانشجویى به دلیل خصلت جوان و سیال بودن، از حیث تولید ایدئولوژى و تئورى نمى‏تواند قائم بالذات باشد و بیشتر توزیع‏کننده و مصرف‏کننده است؛ یعنى همان ویژگى حد وسطبودن براى نخبگان و روشنفکران با توده مردم. البته از نظر سیاسى گاه مستقل بوده و حتى سازمانهاى سیاسى را دچار نوعى عقب‏ماندگى و انفعال کرده است (مثل تسخیر لانه جاسوسى).
جنبش دانشجویى در مرحله نفى و تخریب، بیشتر امکان دوام و بقا پیدا مى‏کند؛ ولى در مرحله نظام و سیستم‏سازى که در آن برخورد با مسائل نیازمند نگاهى عمیقتر و ارائه راه‏حلها و برنامه‏هاى سنجیده‏ترى است، ادامه حرکت دانشجویى بدون ارتباط با دیگر جنبشهاى فکرى و سیاسى بیرون از دانشگاه سخت مى‏شود.
در دوم خرداد، جنبش دانشجویى با تشکیلات نسبتاً گسترده‏اى که در سراسر کشور داشت، بهترین رسانه ارتباطى میان رهبران جنبش دوم خرداد (برنامه‏ریزان و استراتژیستها) با توده‏هاى مردم بود. امروزه نیز عمده بار توسعه سیاسى و جنبش اصلاح‏طلبى و ایستادگى در مقابل نیروهاى محافظه‏کار بر شانه‏هاى دو نهاد سنگینى مى‏کند: یکى مطبوعات و ارباب جراید و دیگرى جنبش دانشجویى.
تداوم جنبش اصلاح‏طلبى نیازمند تداوم جنبش دانشجویى است و به همین جهت بر تمام اصلاح‏طلبان و طرفداران جنبش دوم خرداد است که مسأله جنبش دانشجویى را مسأله خودشان بدانند و با تمام وجود از آن دفاع کنند.
اشاره‏
1. نویسنده در این مقاله منظور خویش را از «جنبش» بیان نکرده است؛ از این رو، با سلیقه خود، عنوان «جنبش دانشجویى» را تنها بر بخش خاصى از فعالیتهاى سیاسى دانشجویى اطلاق کرده است. واقعیت این است که حرکت و تشکلهاى دانشجویى در ایران، برخلاف پاره‏اى از کشورها، هرگز در یک چارچوب خاص قرار نگرفته و به یک نهضت یکپارچه تبدیل نشده است؛ بلکه بسته به تنوعِ اندیشه‏ها و سلیقه‏هاى دانشجویان، حرکتهاى دانشجویى (سیاسى یا فرهنگى) نیز ناهمگون و گاه متضاد با یکدیگر بوده است؛ بنابراین تأکید نویسنده بر اینکه «جنبش دانشجویى همواره بخشى از جنبش روشنفکرى بوده است» و اینکه «دانشجویان توزیع‏کننده و مصرف‏کننده تولیدات روشنفکرى بوده‏اند»، چندان درست نمى‏نماید؛ مگر آنکه عنوان «روشنفکرى» را چنان عام و کلى تعریف کنیم که شامل کلیه متفکران و صاحب‏نظران شود که در آن صورت، دیگر منظور و مدعاى خاص ایشان را اثبات نمى‏کند.
البته جریان روشنفکرى در ایران همواره در تلاش بوده است که از محافل دانشگاهى براى طرح و اشاعه دیدگاه‏هاى خود بهره جوید و به دلیل نزدیکى فرهنگ دانشگاه با اندیشه تجددگرایى (مدرنیته)، جریان روشنفکرى جز در این گونه محافل معمولاً پایگاه دیگرى نیافته است؛ اما این سخن هرگز بدین معنا نیست که حرکتهاى دانشجویى تنها در چارچوب جریانات وابسته به روشنفکرى بوده است.
بار دیگر به همان نکته آغازین باز مى‏گردیم و مى‏پرسیم: آیا بر این فعالیتهاى متنوع و ناهمگون سیاسى و فرهنگى مى‏توان نام «جنبش» نهاد و به فرض که چنین باشد، آیا جنبش دانشجویى را مى‏توان در چارچوب تنگ تفکر روشنفکرى مصطلح، محدود و محصور نمود؟
2. از این نکته اساسى که بگذریم، پاره‏اى از ویژگى‏هایى که نویسنده براى دانشجویان و حرکتهاى دانشجویى برشمرده است، اجمالاً قابل قبول است. البته ایشان در تحلیل و تبیین این ویژگى‏ها صرفاً به ریشه‏هاى اقتصادى و اجتماعى (و عمدتاً به عوامل مادى و طبقاتى) توجه کرده است و از ریشه‏هاى فکرى و فرهنگى آن بازمانده است. در این گفتگو حتى عنوان «دانشجو» و هویت فرهنگى آن بدرستى تبیین نشده است و بر نقش عواملى همچون نظام آموزشى دانشگاه و داده‏هاى اطلاعاتى آن بر نگرش و گرایشهاى دانشجویى، انتظارات اجتماعى از دانشجو، برداشت دانشجویان از کارکرد خود در جامعه، بیم و امیدهاى آنان نسبت به آینده و... در حرکتهاى جمعى دانشجویان، درنگ لازم صورت نگرفته است. همچنین جا دارد در مورد خصلتهاى خاص جوانى (روحى، رفتارى و ذهنى) و نیازهاى طبیعى و آرمانهاى پاک و نداشتن آگاهى‏هاى لازم، بویژه در سنینى که مقارن با اولین سالهاى تحصیل دانشگاهى است، تحقیق شود تا معلوم گردد این شرایط تا چه حد در فعالیتهاى جمعى دانشجویى مؤثر مى‏باشد.
3. چنان‏که گفته شد، نویسنده محترم در یک چارچوب مادى و طبقاتى به تحلیل جریانات دانشجویى پرداخته است، ولى در همین چارچوب نیز سخن ایشان خالى از تعارض نیست؛ زیرا از یک‏سو براى تبیین خصلت «رادیکالیزم» دانشجویان به دورى آنان از مناسبات طبقاتى استناد مى‏جوید و همزمان براى تبیین خصلت «اجتماعى‏بودن»، آنها را حامل ویژگى‏هاى گروهى و طبقاتى مى‏شمارد. این تعارض از آنجا ناشى مى‏شود که نویسنده ریشه هر دو خصوصیت را در عوامل اقتصادى محدود کرده است.
4. نویسنده محترم به درستى به انزواى اجتماعى روشنفکران در تاریخ معاصر اشاره مى‏کند ولى توضیح نمى‏دهد که این انزوا و دورى از توده‏هاى مردم دقیقاً ریشه در اخلاق و خصلتهاى روشنفکرى دارد. در این خصوص جاداشت به جاى تحلیل اقتصادى و طبقاتى، بر این نکته تأکید مى‏شد که پایگاه فرهنگى و خاستگاه اجتماعى روشنفکران ما از آن‏رو که با فرهنگ اسلامى - ملى مردم فاصله داشته است، این همدلى و همزبانى هیچگاه رخ نداده است.
5. درست است که جنبش دانشجویى بیشتر در دوران نهضت و تخریب فعال است و در مرحله سازندگى و حفظ دستاوردهاى نهضت از نظام‏سازى و ارائه برنامه عاجز است، اما باید جستجو کرد که آیا این خصلت از عوارض ذاتى حرکتهاى دانشجویى است یا ریشه در خصلتهاى دانشگاهى در جهان سوم دارد. به نظر مى‏رسد که دانشگاه و دانش‏پژوهان به دلیل خصلت خاص علمى و فرهنگى‏شان باید نقش فعالترى در عرصه نوسازى و برنامه ریزى داشته باشند ولى به دلایل بسیار و از آن جمله ویژگى و ساختار فکرى محافل روشنفکرى، فضاى فعالیتهاى دانشجویى بیشتر هیجان‏زا، گذرا و به دور از رسالتهاى اصلى دانشگاهى باقى مانده است.
بهار، 19/4/79

تبلیغات