آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

      در این سطور یادى از یک رخداد مهمّ تاریخى سده نهم; یعنى ماجراى پوشانیدن نخستین جامه کعبه به دست خراسانیان مىشود. این کار به همّت شاهرخ فرزند امیر تیمور گورکان صورت گرفت و چنانکه خواهیم دید وى چندین سال از دوران طولانى سلطنت خویش را صرف مجاهدت در برآورده شدن این مأمول کرد، و براى همین کار چندین هیئت حسن نیت به دیار مصر فرستاد، و مبالغ هنگفتى صرف این راه کرد تا سرانجام توفیق این کار را یافت، وگرنه تا آن روزگار این افتخار منحصر به مردمان عرب بود و دیگر مسلمانان از آن محروم بودند.
      تاریخچه پوشش کعبه از روزگار جاهلیت تا عهد خلفا موضوعى است که مورد تحقیق مورّخان و محققان قرار گرفته و با مراجعه به منابع و مآخذ مربوط، به آسانى مىتوان به اطلاعات پیرامون آن موضوع دست یافت، و ما در این مقال قصد تفصیل موضوع را نداریم و با مرورى کوتاه و مختصر به آن مىنگریم.
      قلقشندى، صاحب «صبح الاعشى» به نقل از «اخبار مکّه» تألیف ازرقى نقل مىکند که اسعد حمیرى (تبّع) نخستین کسى بود که (در روزگار جاهلیّت) کعبه را جامه پوشانید.
جامه کعبه در روزگار جاهلیّت:
      در روزگار جاهلیّت کعبه را با پارچههاى رنگارنگ و گوناگون مىپوشانیدند. در آن روزگار جامه کعبه به صورت گروهى و تعاونى و همکارى قبایل مختلف تهیّه مىگردید. تا آنکه بازرگانى به نام ابوربیعه عبداللّهبن عمروبن مخزوم که با بازرگانى به یمن رفت و آمد داشت پیشنهاد کرد که یک سال او جامه کعبه را تهیّه کند و بپوشاند و یک سال همه قریش. و تا ابوربیعه زنده بود، این قرار هم به قوّت خویش باقى بود. مدتى نیز کعبه را با نطع ( پوشش چرمینه) مىپوشانیدند.
در روزگار صدر اسلام:
      در روزگار پیامبر خدا ـ ص ـ کعبه را با پارچههاى یمنى پوشانیدند، و خلفاى راشدین نیز همین شیوه را پیروى کردند. رنگ پوشش در آن روزگار سفید و یا قرمز بود. چون نوبت به خلفاى بنىعبّاس رسید، آنان رنگ سیاه را شعار رسمى خویش قرار دادند و جامه کعبه هم سیاه گشت.
      هنگامى که ملوک مصر بر حجاز استیلا یافتند پوشانیدن جامه کعبه را در انحصار خویش در آوردند.این انحصار تا سده نهم هجرى ادامه یافت.
      رخدادى که در این مقاله به بررسى آن خواهیم پرداخت، در نیمه اوّل سده نهم هجرى، در روزگار پادشاهان مملوک مصر ـ الملک الاشرف تا الملک الظاهرـ و فرمانرواى خراسان یا به قول مورّخان عرب «ملک شرق» شاهرخ میرزا (د850 ق) فرزند امیر تیمور گورکان اتّفاق افتاده است.
بلند پروازى هماى همّت شاهرخ:
      شاهرخ که پس از درگذشت امیر تیمور در 807 ق در خراسان بزرگ به سلطنت رسید، هرات را پایتخت خویش قرار داد. دوره او به راستى یکى از ادوار درخشان علم و هنر و آبادى این سرزمین است. شاهرخ از اوایل رسیدن به قدرت آرزوى پوشانیدن جامه کعبه را در سر مىپرورانید، آرزویى که تا آن روزگاران تنها فرمانروایان عرب حق داشتند، داشته باشند، نه عجمیان.
      شاهرخ مىخواست با رسیدن به این آرزوى بزرگ هم یک افتخار معنوى و بىنظیر را کسب کند و هم با سنّتشکنى و ابطال سلطه تبعیض گرایانه ممالیک مصر، مقام و افتخار عمده بینالمللى را به دست آورد. به قول عبدالرزاق سمرقندى، صاحب مطلع السعدین، «همیشه هماى همّت بلند پرواز در هواى آن طیران مىنمود که جامه براى بیتاللهالحرام، از روى نیاز ارسال نماید و این معنى بى اجازه سلطان مصر صورت نمىبست».
نخستین کوشش:
      شاهرخ کوشش پیگیر خویش را از سال 833 ق آغاز کرد. مورّخان مصر مىنگارند که در 24محرّم 833ق فرستاده شاهرخ ملک شرق (خراسان) به قاهره وارد شد. و نامه ملک شرق را به عنوان الملک الاشرف آورد. در این نامه 3 مطلب مهم ذکر شده بود:
کتابهاى ابن حجر و مقریزى:
      نخست از پادشاه مصر 2 عنوان کتاب خواسته شده بود:
      1 ـ شرح بخارى از شهاب الدین احمدبن حجر عسقلانى.
      2 ـ تاریخ السلوک لدول الملوک، از تقى الدین احمدبن على مقریزى.
       
      این مطلب توجه و اطلاع حلقههاى علمى هرات را به اکتشافات جدید در جهان دانش آن روز مىرساند.
       
      مطلب دوّم: در نامه یادشده بود که شاهرخ میرزا نذر کرده است که براى کعبه جامهاى تهیه کرده و بفرستد. و مطلب سوم: آنکه شاهرخ پیشنهاد کرده بود تا آب چشمه به شهر مکه جارى سازد.
       
      گویا او مىخواسته است از تجارب آبیارى به وسیله قنوات و کاریزها که در خراسان معمول بوده در آبیارى شهر مکّه استفاده به عمل آید.
       
      ابن تغرى بردى مؤلف «النجوم الزهراة» مىنگارد که هیچیک از تقاضاهاى ملک شرق مورد پذیرش پادشاه مصر قرار نگرفت، امّا ابنایاس مؤلف «بدایع الزهور» مىنویسد که سلطان شرح بخارى و تاریخ مقریزى را براى شاهرخ فرستاد، امّا از پذیرفتن درخواست شاهرخ در ارسال جامه کعبه و جارى ساختن آب چشمه به مکّه خوددارى کرد. ملک اشرف به شاهرخ نوشت که اوقافى براى پوشش کعبه هست، که نیازى به هیچ یک از شاهان در این مورد نیست، و در باب چشمه نوشت که در مکّه چاهها و چشمهها بسیار است و نیازى به ساختن چشمه جدید نیست (ظاهراً او در مورد قنات و کاریز معلوماتى نداشته و آن را هم مانند چاهها و چشمههاى معمولى مىپنداشته است).
       
      ابن حجر هم مىنویسد که 3 مجلّد «فتح البارى بشرح البخارى» را براى ملک شرق تهیّه کرده است.
خشم و تهدید:
      خوددارى حاکم مصر از موافقت با تقاضاى شاهرخ وى را خشمگین ساخت و فرستاده دیگرى به نام هاشم شریف به قاهره فرستاد، که حامل نامه تهدیدآمیزى به عنوان ملک مصر بود. هاشم شریف در 24رمضان المبارک همان سال به قاهره رسید. نامه شاهرخ بسمله و مهر نداشت که بیانگر خشم فراوان ملک شرق (پادشاه خراسان) بود. در افتتاح نامه نوشته شده بود: «الم ترکیف فعل ربّک باصحاب الفیل...». شاهرخ القاب معمول و رسمى حاکم مصر را در این نامه ننوشته و او را سخت مورد تهدید قرار داده بود. و به قول مقریزى تندرآسا و صاعقهوار خروشیده و درخشیده بود. در عین حال تحفهاى هم به حاکم مصر فرستاده بود که مؤلف «بدایع الزهور» از آن به عنوان «هدیه فشرویه» یاد کرده است.
      الملک الاشرف تسلیم نشد و نامه درشت شاهرخ را همچنان با کلمات درشت جواب گفت و به قول ابن ایاس: «من دقّ الباب سمع الجواب». نامههاى عتاب آمیز شاهرخ مکرر گردید ولى بىنتیجه ماند. ابن تغرى بردى که به روشنى رنگ نژادپرستى از نوشتههاى او نمایان است، در مورد لجاجتالملک الاشرف و رد تقاضاى شاهرخ مىنویسد که ثبات و ایستادگى اشرف در برابر خواستههاى شاهرخ، پس از فتح قبرس، مهمترین اقدامى بود که وى در طول سالهاى سلطنت خویش انجام داد.
      او مىنگارد که الملک الاشرف با در دست گرفتن انحصار امتیاز پوشانیدن جامه کعبه حرمت مصر و حرمت حکام مصر را تا قیامت حفظ کرد. امّا از مطالبى که در دیگر تواریخ مصر در این باب درج است برمىآید که نوشته ابن تغرى بردى گزاف و چاپلوسى به حاکم مصر بوده; زیرا در نامه بعدى که شاهرخ به اشرف فرستاد از وصول هدایاى او اطمینان داده شده است.
فرستاده جدید ـ داماد سید شریف گرگانى:
      فرستاده دیگرى که در 27محرم 838 به قاهره رسید و با آوردن هدایا و نامه تقاضاى شاهرخ را تجدید کرد، تاجالدین علىبن عبداللّه شریف نام داشت که به روایت ابن حجر که او را دیده است، داماد سید شریف گرگانى بود. در این نامه هم شاهرخ نوشته بود که نذر کرده است تا براى کعبه جامهاى بفرستد تا آن را از داخل خانه کعبه بیاویزند. و خواسته بود که الملک الاشرف نمایندهاى براى تحویل گرفتن جامه به هرات بفرستد.
      الملکالاشرف قاضیان چهار مذهب را در مجلسى فراخواند و تقاضاى ملک شرق را با آنان در میان نهاد و خواست تا در آن مورد فتوا بدهند. قاضىالقضات بدرالدین حنفى جواب داد که: این نذر منعقد نمىگردد.
      ابن حجر قضات اربعه را به باد انتقاد گرفته و از جوابهاى نامربوط آنان یاد مىکند. او مىنویسد که بعضى از قاضیان بدون آنکه از آنان پرسشى شده باشد خود هم سؤال و هم جواب را نوشته بودند. برخى نوشته بودند که «چون این عمل تعطیل وقف مىکند، جایز نیست.» یکى نوشته بود که «چون با این عمل بر سلطان مصر تحکّم صورت مىگیرد، جایز نیست.» امّا سلطان خود عذر آورد که مبادا با این کار راه پوشانیدن جامه کعبه براى شاهان دیگر باز گردد. ابن حجر مىنویسد که من هم در واقع همان جواب سلطان را عذر آوردم که با موافقت به این عمل، رخنه و راهى براى دیگران باز خواهد شد.
      شریف تاج الدین را هنگام بازگشت به خراسان، اقطوه موساوى مؤیّدى مهماندار همراهى مىکرد که نامه جوابیه سلطان را به عنوان شاهرخ با خود داشت.
امتیاز منحصر به شاهان مصر است:
      اشرف نوشته بود که جامه کعبه را پیوسته ملوک مصر تهیه مىکنند و هزینه آن از محلّ اوقافى که براى همین کار موجود است فراهم مىگردد. سلطان به شاهرخ مشورت داده بود که اگر مىخواهد به نذر خویش وفاکند، جامه کعبه را که ساخته، بفروشد و بهاى آن را به فقیران مکّه صدقه دهد که ثواب آن بیشتر است و سود آن به شمار بیشترى از مردمان خواهد رسید.
      در 4 شوّال نامه تهدید آمیزى از شاهرخ به قاهره رسید که در آن از گرفتن حقّالورود از بازرگان در بندر انتقاد شده و مشعر بر حرکت شاهرخ میرزا به جانب قدس بود.
      فرستاده سلطان مصرـ اقطوه ـ در 28جمادى الثانى 839 به قاهره بازگشت و فرداى آن روز شیخ صفا فرستاده شاهرخ به قاهره رسید که نامه دیگرى از شاهرخ آورد.
رسول را کتک زدند و در آب سرد غوطه دادند:
      الملک الاشرف شیخ صفا را در اصطبل سلطانى به حضور پذیرفت. شیخ با صداى بلند نامه شاهرخ را مىخواند و ملک اشرف آن را مىشنید. شاهرخ در این نامه سلطان را نایب خویش خوانده و دستور داده بود که خطبه و سکّه را به نام او کند. چون قرائت نامه به اینجا رسید، شیخ صفا خلعتى را که از خراسان آورده بود، نزدیک برد تا سلطان آن را بپوشد. با این خلعت تاجى هم براى اشرف فرستاده بودند.
      الملک الاشرف شکیبایى از کف داد و دستور داد تا خلعت را دریدند و فرستاده نگونبخت را به سختى کتک زدند و با آنکه روزى سرد بود، شیخ صفاى هروى بیچاره را در برکه اصطبل غوطه دادند، چنانکه به سرحد مرگ رسید و کس را جرأت شفاعت نبود. ابن تغرى بردى مىنگارد که هرگز تا آن روز سلطان را به آن اندازه خشمگین ندیده بوده است. پس سلطان شیخ صفا را به حضور فراخواند و پاسخهایى درشت به او سپرد تا به فرستنده خویش باز گوید. از جمله گفت که شاهرخ مرا به نیابت خویش در مصر مىگمارد، ولى من او را به شحنگى کوچکترین روستاى قلمرو خویش نخواهم پذیرفت. پس دستور داد که فرستاده شاهرخ و همراهان او را به راه دریا از مصر بیرون کردند. آنان به مکه رفتند و تا موسم حج صبر کردند و حج گزاردند و باز گشتند.
      ابن تغرى بردى زدن فرستاده شاهرخ و دریدن نامه او را ستوده و این کار را از خوبترین و بزرگترین کارهاى الملک الاشرف در طول سلطنتش مىشمارد. امّا اشرف پس از این واقعه بسیار نزیست و پس از مرگ او در 841 ق فرزندش الملک العزیز مدتى کوتاه سلطنت و خلع گردید و الملکالظاهر بر تخت پادشاهى مصر نشست.
خواب میرآخور به حقیقت پیوست
      الملکالظاهر در 12 جمادىالآخر 843 فرستاده شاهرخ را که از هرات آمده بود به حضور پذیرفت مورّخان خراسانى از جمله عبدالرزاق و خواند میر مىنویسند: چقماقبیگ ـ که همین الملک الظاهر باشد ـ در روزگار الملک الاشرف منصب میرآخورى داشت. شبى در خواب دید که شاهرخ او را برداشته برتخت شاهى نشانید. به همین سبب چون به سلطنت رسید، جیجکتوقا را که از امیران خاص او بود، به رسالت نزد شاهرخ به هرات فرستاد. جیجکتوقا در 843ق به هرات رسید و به دستبوسى شاهرخ توفیق یافت.
استقبال شاهانه از فرستاده مصرى
      شاهرخ احوال الملک الظاهر را از رسول پرسید و براى او جایى در دست راست تعیین گردید. در آن روز ضیافتى بزرگ ترتیب دادند و بیشتر ظروف آن ضیافت از زر سرخ گوهر نشان بود. امیران و شاهزادگان نیز هریک او را ضیافتى جداگانه دادند و هدایایى گرانبها به او بخشیدند.
دانشمندان مصر از خراسان کتاب مىخواهند:
      این بار دانشمندان مصرى از خراسانیان کتاب خواسته بودند. جیجکتوقا به عرض رسانید که سلطان چقماق (= الملک الظاهر) پنج کتاب معتبر از کتابخانه هرات خواسته است:
      1 ـ تأویلات اهل سنّت و جماعت، از شیخ ابومنصور ماتریدى، 2 ـ تفسیر کبیر علاّمه رازى، 3 ـ شرح تلخیص جامع خواجه مسعود بخارى، 4 ـ شرح کشّاف مولانا علاءالدین پهلوان،5 ـ روضه در مذهب شافعى.
      به روایت خواند میر با آنکه کتابها در کتابخانه هرات موجود بود، دستور داده شد که پنج کتاب را جدیداً به خطّ خوش نوشتند و جدول کشیدند و به جیجکتوقا تسلیم کردند. جیجکتوقا پس از دریافت 50 هزار دینار با هدایاى گرانبها عازم مصر شد. پنجاه نوکر او نیز افزون بر اسب و جامه هریک هزار دینار انعام دریافت داشتند. و شاهرخ به حکّام اصفهان، شیراز، یزد و کاشان نیز دستور داد که از فرستادگان پذیرایى کنند و به آنان انعام بدهند.
فرستادهاى که در راه درگذشت:
      مولانا حسام الدین مبارکشاه پروانچى از دانشمندان هرات با فرستاده سلطان عازم مصر گردید ولى به قاهره نارسیده در گذشت (13ربیع الآخر 844) و فرزندش خواجه کلان (یا خواجه کلال) هدیه و نامه شاهرخ را به قاهره رسانید.
پایتخت مصر را به افتخار فرستادگان خراسان آذین بستند:
      خواجه کلال و همراهان او در 26ربیعالثانى 844 به قاهره رسیدند. شهر قاهره را به افتخار آنان آذین بسته بودند. فرزند سلطان مصر با گروهى از امیران به استقبال بیرون شد. ابنتغرى بردى و مقریزى روز ورود سفیران را در قاهره روزى دیدنى (یوماً مشهوداً) وصف مىکنند و مىنویسند که چنان ترتیباتى تا آن روز در قاهره سابقه نداشته است. شاهرخ با نامه خویش هدایایى شامل 100نگین فیروزه، 81تخته حریر، تعدادى جامه و پوستین و مشک، سىشتر بختى خراسانى و چیزهاى دیگر فرستاده بود. خراسانیان هم هدایایى گرانبها دریافت کردند، اما خواجه کلال هم در گذشت و پدر و پسر ـ که به طور امانت به خاک سپرده شده بودند ـ سرانجام در قدس دفن شدند.
به مطلب مىرسد جویاى کام آهسته آهسته:
      در 847 سید محمد زمزمى ازهرات به مصر رفت و الملک الظاهر موافقت کرد که شاهرخ جامه کعبه بفرستد و هر طور که مىخواهد، به نذر خویش وفا کند. کار بردن جامه به عهده چندتن از بزرگان خراسان مانند شیخ محمد مرشدى شیخ الاسلام و شمسالدین محمد ابهرى سپرده شد. مورخین مصرى مىنویسند که یکى از همسران تیمورلنگ نیز با این قافله همراه بود.
جامه را در یزد ساخته بودند:
      جامه کعبه روزگارى پیش در دارالعباده یزد مرتب ساخته و به هرات برده و در خزانه پایتخت محفوظ مىداشتند. در این سال (848 ق) فرستادگان جامه را برداشته آهنگ مصر کردند.
      جامه کعبه را در حدود 100تن همراهى مىکردند. چون به شام رسیدند، امرا و اعیان شام هم مقدم آنان را گرامى داشتند. و چون در روز 5 شنبه 15 شعبان 848 وارد مصر شدند جمعى از مقربان و خواص الملک الظاهر به استقبال آنان شتافتند وآنان را در منزل جمالالدین استاندار در ناحیه بینالقصرین فرود آوردند. فرستادگان در روز 2شنبه 11رمضان 848 به حضور الملک الظاهر سلطان مصر رسیدند. سلطان به مناسبت ورود آنان محفلى آراسته و دستورات خاصى صادر کرده بود که سخاوى و ابن تغرى بردى از آن به تفصیل یاد مىکنند.
فرستادگان را غارت کردند:
      با آنکه سلطان دستور داده بود که آنچه فرستادگان با خود دارند ـ از جمله جامه کعبه را در جایى امن بگذراند، اما هنگامیکه فرستادگان پس از ملاقات با سلطان به منزل خویش باز مىگشتند، گروهى ـ در حدود 300 تن ـ از ممالیک برسر آنان ریخته و هرچه از نفایس و کتب و نگینها و مشک و طلا و پوستین که با آنان بود، به غارت بردند. بر انجام 2تن از امیران مصرى ـ یلخجا (یل خواجه؟) و ینال علایى دوادار و امیر تنبک حاجب الحجاب به فریاد فرستادگان خراسانى رسیدند و آنان را از چنگ ممالیک نجات دادند.
پوزشخواهى سلطان از خراسانیان:
      به روایت عبدالرزاق سمرقندى چون سلطان ازاین حادثه آگاه گردید، بسیار مضطرب شد و گفت: فتنهانگیزان دوست مرا از من رنجانیدند. وى از خراسانیان معذرت خواست و دستور داد آنچه از اموال غارت شده به دست آمد به صاحبان آن داده و بیش از آنچه به غارت رفته بود به آنان بخشیدند.
مجازات غارتگران
      ممالیک غارتگر مجازات شدند و حقوق و ارزاق گروهى از آنان قطع شد و گروهى را به زنجیر بسته در شهر گردانیدند و ندا در دادند که این جزاى کسى است که حجاج بیتالله را غارت کند.
      سلطان مصر فرستادگان خراسانى را با حاجیان مصرى به مکّه فرستاد و آنان در روز عید قربان جامه را از داخل خانه کعبه آویختند و پس از انجام مراسم حج، به هرات بازگشتند و گزارش سفر پرماجراى خویش را به شاهرخ بیان داشتند.
مـآخذ مقـاله
ـ ابن ایاس حنفى، محمدبن احمد، بدایع الزهور فى وقایع الدهور، ج 2، ص 245 ـ 244.
ـ ابن تغرى بردى یوسف، النجوم الزهراة فى ملوک مصر و القاهرة، ج 14، ص 77، 266 ـ 265 و ج 15، ص 366 ـ 364.
ـ ابن حجر عسقلانى، احمدبن على، انباءالغمر بابناء العمر، بیروت، 1406 ق، ج 8، ص 49، 330 ـ 329.
ـ خواندمیر، غیاث الدین محمد، حبیب السیر، تهران، ج 3، ص 633 ـ 626.
ـ سخاوى، محمدبن عبدالرحمان، التبر المسبوک فى ذیل السلوک، قاهره.
ـ عبدالرزاق سمرقندى، مطلع الیفسدین و مجمع البحرین، خطى.
ـ قلقشندى، احمدبن على، صبح الاعشى فى صناعة الانشاء بیروت 1407 ق.
ـ مقریزى تقى الدین احمد السلوک لمعرفة دول الملوک، قاهره، صفحات متعدد.
 

تبلیغات