آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

مکه مکرمه شهرى است در مغرب جزیرةالعرب در ناحیه تهامه‏1 و حدود 80 کیلومترى شرق دریاى سرخ که از طرف شمال به مدینه، از شرق به نجد، از مغرب به جده و از جنوب به عسیر و یمن منتهى مى‏شود.2 این شهر در طول 40 درجه و 9 دقیقه و عرض 31 درجه و 28 دقیقه خط استوا واقع شده است. جمعیت ثابت آن حدود 350000 نفر است و 330 متر از سطح دریا ارتفاع دارد.3 مکه - به صورت عمده - در اطراف مسجدالحرام و در میان درّه بنا شده است و از هر سو، کوهها آن را حاطه کرده‏اند.4 یاقوت حموى، یکى از عوامل موسوم شدن مکه به این اسم را، همین مسأله مى‏داند. او مى‏گوید: «سمیت مکة لأنها بین جبلین مرتفعین و هى فى هبطه بمنزلة المکوک».5 «این شهر، از آن جهت مکه نامیده شده که در میان دو کوه مرتفع واقع شده است، مثل مکوک (طرفى که بالاى آن تنگ و وسط آن فراخ باشد)». و هم اینکه شهر مکّه توسعه یافته و بناهاى بسیارى بردامنه و ارتفاعات آن ساخته‏اند که حتى برخى از کوههاى محیط بر مسجدالحرام و غیر آن را تسطیح کرده، بر آن عمارت بنا کرده‏اند. بنا به گفته ابراهیم رفعت پاشا، کوههایى که از طرف شمال و شمال شرقى، شهر را احاطه کرده‏اند عبارتند از: «فلج»، «قعیقعان»، «هندى»، «لعلع» و «کداء». وارتفاعات و کوههاى سمت جنوب و جنوب شرقى عبارتند از: «ابوحدیده»، «کُدَى»، «کدّى»، «ابوقبیس» و «خندمه».6 ناصر خسرو در سفرنامه‏اش - که پس از سفرنامه ابن فضلان (که در قرن سوم نگاشته شده) کهن‏ترین سفرنامه در تاریخ اسلامى است - در توصیف مکه نوشته است: «مکه اندر میان کوهها نهاده است بلند و از هر جانب که به شهر روند تا به مکه برسند، نتوان دید و بلندترین کوهى که به مکه نزدیک است کوه ابوقبیس است و آن چون گنبدى گرد است... و این عرصه که میان کوه است شهر است... و مسجدحرام به میان این فراخناى اندر است و گرد بر گرد مسجدحرام شهر است و کوچه‏ها و بازارها...»7. به هر تقدیر، مکه مکرمه که بطلمیوس از آن به عنوان «ماکورابا»؛8 یعنى «مکان مقدس» یاد کرده است، داراى نامهاى بسیارى است، بطورى که فیروزآبادى رساله‏اى مفصّل در ذکر نامهاى مکه نگاشته است.9 نووى مى‏گوید: «در میان شهرها شهرى را نمى‏شناسم که به اندازه مکه و مدینه نام بسیار داشته باشد».10 نگارنده در تتبّع و تفحصى که در حد این نوشتار کرده، به حدود هفتاد نام، براى مکه برخورده است که فهرست این اسامى را براى اطلاع تقدیم مى‏دارد: 1 - مکه - 2 - بکه - 3 - ام‏القرى - 4 - القریه - 5 - معاد - 6 - الوادى - 7 - البلدة - 8 - البلد - 9 - البلدالأمین - 10 - حرم امن - 11 - حرم - 12 - المسجدالحرام - 13 - البیت العتیق - 14 - مخرج صدق - 15 - بساسة - 16 - ام رحم - 17 - صلاح - 18 - الرأس - 19 - العرش - 20 - النساسة - 21 - الباسة - 22 - الناسة - 23 - العروض - 24 - کوثى - 25 - ام کوثى - 26 - فاران - 27 - المقدسه - 28 - قریةالنمل - 29 - الحاطمة - 30 - الحرم - 31 - برة - 32 - طیبة - 33 - القادس - 34 - المذهب - 35 - العرش - 36 - القادسة - 37 - المعطثة - 38 - الرتاج - 39 - ام زحم - 40 - ام صح - 41 - ام روح - 42 - بساق - 43 - المکتان - 44 - النابیة - 45 - ام الرحمة - 46 - الناشتة - 47 - سبوحة - 48 - السلام - 49 - نادرة - 50 - العرویش - 51 - الحُرمة - 52 - الحِرمت - 53 - قریةالحمس - 54 - ام راحم - 55 - نقرة الغراب - 56 - البنیة - 57 - ناشة - 58 - تاج - 59 - کبیرة - 60 - ام رحمن - 61 - السیل - 62 - البلدالحرام - 63 - حرم‏اللَّه تعالى - 64 - بلداللَّه تعالى - 65 - العذراء - 66 - النجز - 67 - العُرْش - 68 - العُرُش - 69 - العروش - 70 - القادسیة . در میان این نامها، از چهارده مورد نخست آن در قرآن یاد شده است که آیات آن را هنگام یاد آن نامها خواهیم آورد.
وجه تسمیه و علت موسوم شدن مکه به این نامها
1 . مکه‏ «هوالذى کف ایدیهم عنکم و ایدیکم عنهم ببطن مکة من بعد ان اظفرکم علیهم و کان اللَّه بما تعملون بصیراً».11 «اوست که دستهاى شما و آنها را از یکدیگر دروادى مکه بازداشت، بعد از آنکه شما را بر آنها پیروزى داد، و خداوند به آنچه مى‏کنید بصیر است». قبل از ذکر وجوه تسمیه مکه، یادآورى این مطلب که: «به کدامین قطعه از خاک آن منطقه «مکّه» گفته مى‏شود؟» ضرورى است و در مورد آن پنج نظر ابراز شده است: 1 - تمام منطقه حرم داخل در عنوان مکه محسوب مى‏شود. این نظر در روایات رسیده از اهل‏بیت - علیهم‏السلام - و غیر آن بزرگواران عنوان شده است.12 2 - تنها محدوده شهر، مکه به حساب مى‏آید، این نظریه در روایات فریقین مطرح شده است.13 3 - مکه همان اطراف کعبه است.14 4 - اسم مسجد و مطاف است.15 5 - مکه منطقه‏اى در ذى طُوى‏ است.16 در مورد عوامل و علّتهاى نامیده شدن مکه به این اسم، ده وجه ذکر شده است: الف - به این جهت که در درّه‏اى خشک واقع شده و از نعمت آب بهره‏اى اندک دارد؛ به عبارت دیگر: در این شهر رودخانه یا چشمه جوشانى بصورت طبیعى جریان ندارد. و لازم است آب را از چاهها و طبقات زیرین زمین استخراج کنند؛ چنانکه یاقوت حموى مى‏گوید: «لأنّهم کانوا یمتکون الماء اى یستخر جونها».17 و برخى هم گفته‏اند از این جهت مکه نامیده شده است که گویا زمین آبش را مکیده است: (کان ارضها امتکت ماءها).18 ب - مکه نامیده شده؛ زیرا که نخوت و غرور مستبدین را از بین مى‏برد.19 (لأنّها تمکت الجبارین اى تذهب نخوتهم). ج - زیرا گناهان انسان را محو کرده، از میان مى‏برد. (لأنّها تمکّ الذنوب اى تستخرجها و تذهب بها کلّها).20 د - زیرا که (به خاطر دعاى ابراهیم - ع - و وجود آیات بینات الهى)، مردم را از هر سو به خود جذب مى‏کند؛ چنانکه عرب به جذب و گرایش بچه شتر به پستان مادر و مکیدن تمام شیر توسط بچه شتر، مى‏گوید: «امتکّ الفصیل ضرع امه» (لأنّها تجذب النّاس الیها، من قول العرب امتک الفصیل ضرع امّه).21 ه - زیرا که مردم در آن ازدحام کنند، چنانکه عرب به بچه شتر هنگامى که از هر سو و به شدت پستان مادرش را مى‏مکد، مى‏گوید: «امتک الفصیل ضرع امه»22 (لازدحام الناس بها، من قولهم امتک الفصیل ضرع امه اذا مصه مصّا شدیداً). این وجه را یاقوت حموى نقل کرده ولى گویا خودش آن را نپسندیده است، او مى‏گوید تشبیه ازدحام در مکه، به مصّ شدید فصیل درست نیست. اما ابن منظور در لسان العرب و مؤلف تاج‏العروس این وجه را ذکر کرده‏اند.23 و - زیرا هر کسى را که در آن ظلم کند هلاک مى‏کند؛ چنانکه برخى از شعراى عرب خطاب به مکه گفته‏اند: اى هلاک کننده فاجر، نابود کن نابود کردنى، نابود مکن مذجح وعکا را، (سمیت مکه لأنّها تمکّ من ظلم اى تهلکه و ینشد قول بعضهم: یا مکةالفاجر مکى مکا، ولا تمکى مذجحا و عکا).24 مصداق این تسمیه را شاید بتوان قصه اصحاب فیل دانست (اَلَم تَرَکَیْفَ فَعَلَ ربّک بِأَصحاب الفیل، اَلَمْ یجعل کیدهم فى تضلیل، و ارسل علیهم طیراً أَبابیل، ترمیهم بحجارة من سِجّیل، فجعلهم کعصفٍ مأکول). ز - زیرا که فاجر را اخراج کرده از خود مى‏رماند. (لأنّها تمکّ الفاجر عنها اى تخرجه).25 برخى مانند ابن ظهیره دو مورد اخیر را یک وجه شمرده‏اند. ح - زیرا که مردمش نهایت تلاش را از خود نشان مى‏دادند؛ چنانکه وقتى مغز استخوان را در آورند مى‏گویند: «تمککت العظم» (لأنّها تجهد اهلها مأخوذ من قولهم تمککت العظم اذا اخرجت مخه).26 اما راغب در وجه تشبیه گفته است: «بخاطر آن مکه نامیده شده است که وسط زمین است؛ همانطور که مغز استخوان در وسط استخوان واقع شده است».27 ط - میان دو کوه مرتفع واقع شده و شهر مکه در میان دره مثل ظرفى است که بالاى آن تنگ و وسط آن فراخ باشد. (لأنّها بین جبلین مرتفعین علیها و هى فى هبطه بمنزله المکوک).28 ى - اعراب جاهلى در هنگام حج مى‏گفتند: حج ما تمام و کامل نخواهد بود مگر آنکه به کنار کعبه رویم و در آنجا سوت بکشیم (مثل سوت کشیدن و چهچهه پرنده‏اى شبیه بلبل) (لأنّ العرب فى الجاهلیة کانت تقول لایتم حجّنا حتى نأتى مکان الکعبة فنمک فیه اى نصفر صفیر المکاء).29 شبیه حضرت رضا - ع - در پاسخ به سؤال محمد بن سنان شبه این وجه تسمیه را بیان فرموده است: انّ ابالحسن الرّضا - علیه‏السلام - کتب فى ما کتب من جواب مسائله: «سمیت مکّة لأنّ النّاس کانوا یمکون فیها و کان یقال لمن قصدها قد مکا و ذلک قول اللَّه (عزّ) لا و ماکان صلوتهم عند البیت الاّمکاءً و تصدیةً».30 حضرت رضا - علیه‏السلام - ضمن پاسخ به سؤالهاى محمد بن سنان در مورد این پرسش که «چرا مکه را مکه نامیده‏اند؟» مى‏فرماید: «به این خاطر که مردم زمان جاهلیت در هنگام حج، سوت مى‏کشیدند و به همین سبب به کسى که قصد حج داشت مى‏گفتند: «قد مکّا»؛ چنانکه خداى عزّوجلّ در مورد این عمل آنها مى‏فرماید: نیایش آنها در کنار خانه فقط کف زدن و سوت کشیدن بود». ک - مکه از «مکّ» به معناى «بسط» مشتق شده است؛ چه اینکه خداوند زمین را از مکه گسترانید.31 و چنانکه این مطلب در روایات دحوالأرض نیز آمده است.32 2 . بکه‏ «ان اول بیت وضع للناس للّذى ببکة مبارکاً و هدى للعالمین».33 در این مورد که بکه چیست و کجاست، هشت نظر ابراز شده که دو نظر نخست آن از ائمه - علیهم‏السلام - نقل شده است: 1 - بکه محل حجر است که مردم یکدیگر را فشار داده، ازدحام مى‏کنند.34 2 - بکه عبارت است از محل کعبه،35 چنانکه نظر اخیر را «ازرقى» از ابن‏انیسه نقل کرده است،36 3 - عکرمه گفته است: مراد از بکه خود کعبه است. 4 - بکه اسم تمام منطقه حرم است. 5 - منظور حجر است. 6 - مراد مطاف است.37 7 - بکه همان مکه است که «میم» آن قلب به «با» شده است؛ عرب وقتى مى‏خواهد بگوید: این ضربه محکم و چسبنده نبود، مى‏گوید: «ما هذا بضربة لازب و لازم»38 و ابدال «میم» به «با» کار معمول و رایجى در میان عرب است.39 8 - بعضى گفته‏اند: بکه فاصله میان دو کوه و ساحت مسجد است،40 9 - در بعضى از روایات فریقین، بکه از نامهاى مکه شمرده شده است.41
علت نامگذارى مکه به «بکّه»
در این مورد نیز پنج وجه گفته‏اند: الف - به علت ازدحام، مردم یکدیگر را با دست فشار مى‏دهند. این وجه با اندک تفاوتهایى از امام محمد باقر42 امام صادق‏43 و امام کاظم - علیهم‏السلام - 44 نقل شده است. برخى چون یاقوت حموى و ماوردى نیز این نظر را نقل کرده‏اند.45 ب - به علت ازدحام و تراکم جمعیت زن و مرد، مکّه را بکه نامیده‏اند. این وجه نیز از امام باقر46 و امام صادق - علیهماالسلام - 47 نقل شده است. ازرقى نیز این نظر را از ابن عباس‏48 نقل کرده است. ج - از آن جهت مکه را بکّه نامیدند که مردم در مکه و گرد کعبه گریه مى‏کنند.490 د - گردن جباران و گردنکشان را مى‏شکند و نخوت آنها را نابود مى‏کند (لأنّها تبک اعناق الجبابرة).50 کلینى در کافى روایتى قریب به این مضمون را نقل مى‏کند: «کانت تسمّى بکة لأنّها تبک اعناق الباغین اذا بغوا فیها»51 ؛ مکه را از آن جهت بکه نامیده‏اند که گردن سرکشان را مى‏شکند. ه - مکه از آن جهت که - به خاطر ازدحام بسیار - پاهاى مردم، به یکدیگر برخورد مى‏کند، بکه نام گرفته است.52 به نظر مى‏رسد به جز دو وجه ردیفهاى «ج» و «د»، کلیّه وجوه به یک وجه برمى‏گردد و آن ازدحام است. 3 . ام القرى‏ «و هذا کتاب انزلناه مبارک مصدق الذى بین یدیه لتنذر ام‏القرى و من حولها».53 «و کذلک اوحینا الیک قرآناً عربیاً لتنذر امّ‏القرى و من حولها».54 «و نیز قرآن را به زبان عربى بر تو نازل کردیم، تا بیم دهى مردم ام‏القرى و اطرافش را». خداى تعالى مکه را ام‏القرى نامیده و دوبار از آن با این اسم یاد کرده است؛ چنانکه در روایات صادره از طریق اهل‏بیت - علیهم‏السلام - نیز یکى از نامهاى مکه، ام‏القرى دانسته شده است.55 در مورد علت موسوم شدن این شهر به ام‏القرى پنج وجه ذکر شده است: الف - این شهر ریشه اصلى همه شهرهاست، و بنابه فرمایش روایات، زمین از آنجا گسترش یافته است. فخر رازى نیز این وجه را در تفسیر خود آورده است،56 و مولف جامع‏اللطیف این نظر را به ابن عباس و ابن قتیبه نسبت مى‏دهد. ب - این شهر بخاطر مرتبت عالى و برترى‏اش ام‏القرى نامیده شده است. (لأنّها اعظم‏القرى شانا). قطب‏الدین نهروالى این نظر را به ابن عباس نسبت مى‏دهد.57 ج - مکه قبله مردم بوده، و مردم به آن اقتدا مى‏کردند، به همین جهت ام‏القرى نام گرفته است. د - خانه خدا در این سرزمین قرار گرفته است و طبق معمول پادشاه و شهر او بردیگر افراد و اماکن مقدم هستند.58 ه - برخى نیز گفته‏اند از آن جهت که محل امنى براى مردم دیگر شهرهاست و مردم به رحمت ایزدى در آن امید دارند. ام‏القرى نامیده شده است.59 4 . القریه‏ «ضرب اللَّه مَثَلاً قَریَةً کانَتْ امِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ».60 «قریه» در عربى به مکانى گفته مى‏شود که عدّه زیادى از مردم در آن اجتماع کنند. به همین جهت، هنگامى که مقدار زیادى آب در حوض جمع شود مى‏گویند: «قریت الماء». فاکهى به نقل از مجاهد، مراد از قریه را - در آیه شریفه - مکه دانسته است.61 5 . معاد «ان الذى فرض علیک القرآن لرادک الى معاد ان‏شاءاللَّه».62 اکثر مفسران بر این عقیده‏اند که منظور از معاد، شهر مقدس مکه است، چنانکه فخر رازى در تفسیر این آیه، ضمن ذکر احتمالاتى، این احتمال را از تمام احتمالات به واقع نزدیکتر دانسته است.63 ضمن آنکه مرحوم شیخ طوسى در تبیان این قول را به ابن عباس نسبت داده است.64 علامه در المیزان نیز آن را در کنار دیگر احتمالات آورده است.65 بخارى و نسائى نیز از چند طریق این مطلب را از ابن عباس نقل کرده‏اند.66 6 . الوادى‏ «رب انّى اسکنت من ذریتى بواد غیر ذى ذرع عند بیتک‏المحرّم».67 تردیدى نیست که منظور از «وادى» در این آیه شریفه همان دره‏اى است که اینک شهر مکه در آن جاى گرفته است. مفسرین نیز در این نکته وحدت نظر دارند، اما در این مورد که آیا در مقطعى از تاریخ، از مکه با عنوان وادى یاد شده، تردید وجود دارد. در این میان نامه‏اى از خلیفه دوم خطاب به استاندار مکه نقل شده است که در آن از مکه با عنوان وادى یاد شده است.68 7 . 8 . 9 . بلد، بلدة، بلدامین‏ «بلد» در لغت به معناى صدر و نخستین و بالاترین است. البلد اى صدرالقرى.69 قرآن کریم چهار بار از مکه با تعبیر «البلد»،70 یکبار «البلدة»،71 و یکبار «البلدالامین»،72 یاد کرده است. و در تمام این موارد منضم به اسم اشاره آمده است: «هذا البلد»، «هذه البلدة»، «هذا البلد الأمین»، و به این ترتیب خداى متعال منظور خویش را مشخص فرموده است، بهر ترتیب با اذعان به اینکه در تمامى این موارد منظور شهر مقدس مکه است، معرفه شدن بلد در تمامى موارد نشانگر این است که خداى متعال به هر دلیلى نمى‏خواسته نام اصلى آن را ذکر کند و فرموده است این شهر، این شهر امین. از سویى با توجه به اینکه هیچگاه کلمه «بلد» به تنهایى معرّف مکه نبوده و نیست، نمى‏توان آن را اسم مکه دانست؛ بلکه تنها مى‏توان گفت که خداى متعال چند بار از مکه با تعبیرهایى از این قبیل یاد فرموده است و در این میان شاید بتوان «بلدامین» را به اعتبار وصف «امین» نام مکه دانست، بله، اگر ثابت شود که در مقطعى از تاریخ، مکه را «بلده» یا «بلد» و یا... مى‏نامیده‏اند، مسأله قابل حمل است؛ چنانکه قاضى فاسى چنین سخنى را از قول «ابویحیى» نقل کرده است.73 10 . 11 . حرم امن، حرم‏ «أوَلَم نمکّن لهم حرماً امناً یجیئ الیه ثمرات کلّ شئٍ».75 «اولم یروا انّا جعلنا حرماً امناً و یتخطّف الناس من حولهم».75 در این مورد نیز تردیدى نیست که شهر مکه جزء منطقه حرم است، و برخى گفته‏اند «حرم امن» اسم مکه است، از باب اطلاق کلّ و اراده جزء. علاوه بر این، شهرت مکه به «حرم امن»، مى‏تواند دلیلى بر نامیده شدن مکه به عنوان حرم امن باشد، و اما «حرم» به تنهایى و بدون قرینه، نمى‏تواند مشخّص کننده نام مکه باشد. در عین حال برخى از لغویین حرم را نام مکه دانسته‏اند.76 12 . 13 . المسجدالحرام، البیت العتیق‏ در میان آیات شریفه قرآن، که در آن از مسجدالحرام یاد شده است، چند آیه هست که مى‏توان مراد آن را خصوص «مسجدالحرام» ندانست؛ بلکه مى‏توان مصداق آن را حرم یا مکه دانست. تفسیر مسجدالحرام در چند آیه از قرآن کریم به حرم و مکه، باعث شده است که برخى آن را در عداد نامهاى مکه ذکر کنند. این آیات عبارتند از: الف - «لقد صدق اللَّه رسوله الرؤیا بالحقّ لتدخلن المسجدالحرام ان شاءاللَّه آمِنین محلّقین رؤسکم و مقصرین...».77 ب - «وَلا تقاتلوهم عندالمسجدالحرام حتى یقاتلونکم فیه».78 ج - «ذلک لمن لم یکن اهله حاضرى المسجدالحرام».79 عمده مفسرین، مراد از مسجدالحرام در سه آیه فوق را، خصوص مسجدالحرام ندانسته؛ بلکه از باب اطلاق جزء و اراده کل (بویژه آنکه مسجدالحرام جزء اشرف و رئیسى به حساب مى‏آید) مراد از آن را مکه یا حرم دانسته‏اند. در این مورد حتى اگر قائل شویم که منظور از مسجدالحرام در آیات مزبور، مسجدالحرام نباشد، باز هم این استعمال را نمى‏توان فراتر از استعمالات مجازى دانست، و بنابراین نمى‏تواند در همه جابیانگر نام مکه باشد که اگر چنین باشد لازم است بتوان تمامى نامهاى کعبه در قرآن را هم نام مکه دانست. و کسى قائل به این مطلب نشده است. با این سخن، نظر ما در خصوص کسانى که «بیت العتیق» را یکى از نامهاى مکه پنداشته‏اند.80 روشن مى‏شود. و تکرار گفته‏هاى قبل ضرورت ندارد. 14 . مخرج صدق‏ «رب اَدْخِلْنى‏ مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْنى‏ مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لى‏ من لَدُنْکَ سلطاناً نصیراً».81 برخى از مفسرین مراد از «مخرج صدق» را مکه دانسته‏اند مجمع البیان این نقل را به ابن عباس حسن، قتاده و سعید بن جبیر نسبت داده است. مفسرین دیگر نیز این احتمال را در کنار دیگر احتمالات ذکر کرده‏اند.82 15 . 16 . البساسة، الباسة عمده کسانى که متعرض نامهاى مکه شده‏اند، بساسة را جزء نامهاى مکه دانسته‏اند. ازرقى،83 ابن ظهیره،84 قطب‏الدین نهروالى،85 فیروزآبادى و غیر اینها، یکى از نامهاى مکه را بساسه یا باسه ذکر کرده‏اند. صدوق - ره - نیز همین مطلب را از امام صادق - ع - نقل کرده است.86 در مورد علت نامیده شدن به این اسم، یک وجه بیشتر ذکر نشده است و آن اینکه ظالم و ملحدى را که ظلم روا دارد اخراج کرده یا هلاک مى‏کند: (وَ مَنْ یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم».87 این وجه از امام صادق - ع - نیز نقل شده است.88 17 . 18 . 19 . ام رحم، ام راحم، ام الرحمة یکى دیگر از نامهاى مکه «ام رحم» است. در روایات شیعه، اهل سنت و دیگر کتبى که درباره مکه نوشته شده، این اسم به چشم مى‏خورد.89 در مورد وجه این نامگذارى از حضرت اباعبداللَّه جعفر بن محمد - ع - نقل شده است: «کانوا اذا لزموها رحموا».90 در روایتى دیگر آمده است: «کانوا اذاظلموا رحموا».91 20 . 21 . 22 . الصلاح، صلاح، سلام‏ برخى از لغویین این سه اسم را در شمار نامهاى مکه آورده‏اند،92 «صلاح» از «صلح» به معناى امنیت و آرامش است و مکه را صلاح نامیده‏اند، چون مرکز امنیت و آرامش است، چنانکه خداوند در قرآن فرموده است: «اولم نمکّن لهم حرماً امناً...». در اشعار عرب نیز مواردى به این نام اشاره شده است؛ چنانکه ابى‏سفیان حرب بن امیة در اشعارى خطاب به ابن حضرمى چنین آورده است: ایا مطر هلم الى صلاح‏ فیکفیک الندامى من قریش‏ و تنزل بلدة عزت قدیماً و تأمن‏ان‏یزورک رب جیش‏93 «سلام» نیز به همین مناسبت نام مکه شمرده شده است.94 23 . الرأس‏ یکى دیگر از نامهاى مکه که لغویین به آن اشاره کرده‏اند «رأس» است. بنابه نوشته صاحب تاج‏العروس «رأس» نام مکه و نیز نام یکى از کوههاى مکه است.95 سهیلى در روض الأنف و مؤلف «تهذیب الأسماء» نیز آن را در شمار نامهاى مکه آورده‏اند و در مورد علت این نامگذارى گفته‏اند: از آنجا که مکه شریف‏ترین نقطه زمین مى‏باشد، به رأس موسوم شده است.96 24 . 25 . 26 . 27 . 28 . 29 . العَرش، العریش، العرویش، العُرشْ، العُرشُ، العروش‏ نامهاى فوق در کتب لغت و کتابهایى که این باره به رشته تحریر در آمده، در کنار نامهاى مکه آورده شده‏اند. در این میان برخى عرُشُ و عروش را نام منازل مکه دانسته‏اند، چنانکه در حدیثى آمده است: «ان ابن عمر کان یقطع التلبیة اذا نظر الى عروش مکة».97 «ابن عمر هنگامى که چشمش به خانه‏هاى مکه مى‏افتاد تلبیه را قطع مى‏کرد». اما کسانى که این نامها را در شمار اسم‏هاى مکه آورده‏اند علت یا وجه نامگذارى را ذکر نکرده‏اند. البته با استفاده از معناى کلمه «عرش» و اضافه آن به «بلاد» شاید بتوان گفت که وجه تسمیه این است که چون مکه اشرف مناطق زمین است به آن بتوان «عرش البلاد» گفت. 30 . 31 . النساسة، الناسة دو نام فوق از نامهاى نسبتاً مشهورى است که بیشتر کتب لغت آن را در کنار نامهاى مکه ذکر کرده‏اند. در مورد علت نام‏گذارى مکه به ناسه و نساسه دو وجه ذکر شده است: ماوردى گفته است از این جهت به مکه ناسه گفته‏اند که هر کس در آن الحاد بورزد خداوند او را طرد مى‏کند (تنس من الحد فیها اى تطرده و تنفیه). شفاءالغرام این وجه را همچنین به صاحب مطالع، نووى و ابن جماعه نسبت مى‏دهد. گروهى دیگر علّت این نامگذارى را کم آبى مکه دانسته‏اند.98 32 . العروض‏ بعضى از دانشمندان لغوى عروض را نام مکه و مدینه دانسته‏اند و گفته‏اند: «العروض مکة و مدینة و ما حولها». ابن ظهیره نیز ضمن ذکر این نام، آن را به مجدالدین شیرازى نسبت داده و وجهى براى این نامگذارى ذکر نکرده است. عروض در لغت به معناهایى آمده است که مناسب با نامگذارى است: العروض: - میزان الشعر، لأنّه به یظهر المتزن من المختل - - الجزء الأخیر من الشطر الأول من البیت - - الطریق فى عرض الجبل الکثیر من الشئ (الناحیة).99 33 . 34 . کوثى، ام کوثى‏ ازرقى در اخبار مکه، «کوثى» را از نامهاى مکه دانسته و آن را به مجاهد و سهیلى نسبت داده است اما مؤلف شفاءالغرام به نقل از مؤلف مطالع، آن را نام محلى در مکه دانسته که منازل بنى عبدالدار از آن جمله‏اند. خود فاکهى کوثى را نام منطقه‏اى در قیقعان دانسته است. برخى هم آن را نام کوهى در مِنى‏ دانسته‏اند. اما در مورد «ام کوثى» ابن ظهیره آن را جزء نامهاى مکه آورده و آن را به مرجانى منسوب دانسته است.100 35 . فاران‏ یاقوت حموى در معجم البلدان هنگام یاد از نامهاى مکه این اسم را نیز آورده است. ابن ظهیره نیز آن را ذکر کرده و با احتمال قوى آن را از یاقوت حموى نقل کرده است. به هر تقدیر ذکرى از علت این نامگذارى به میان نیاورده‏اند. اما مؤلف تاج‏العروس فاران را کوهى در حجاز دانسته که به نوشته تورات، پیامبر آخرالزمان از آنجا مبعوث شده است. با این سخن شاید بتوان علت این نامگذارى را حدس زد که چون تورات مبعوث شدن پیامبر آخرالزمان از فاران حجاز سخن به میان آورده، از سویى حضرت محمد(ص) خاتم‏النبیین در مکه به پیامبرى مبعوث شده است، مکه را فاران نامیده‏اند.101 36 . 37 . 38 . 39 .المقدسه، القادس، القادسة، القادسیة چهار نام فوق که به احتمال قوى معناى واحد دارند، در برخى از کتب لغت به مکه اطلاق شده‏اند. در مورد وجه تسمیه گفته‏اند: «القادس من التقدیس، لأنّها تقدس من الذنوب اى تطهر»، از این جهت قادس و مقدسه و... نامیده شده است که گناهان را پاک مى‏کند.102 40 . 41 . قریةالنمل، نقرة الغراب‏ این دو نام که برخى آنها را در شمار نامهاى مکه آورده‏اند، بنا به نوشته «فاکهى» دو علامت در محل زمزم بودند که توسط آنها عبدالمطلب زمزم را شناسایى و به حفر آن اقدام کرد. برخى گفته‏اند: این نامها، اسامى مجازى زمزم هستند، اما کسانى که این دو نام را در شمار نامهاى مکه آورده‏اند وجهى براى این تسمیه ذکر نکرده‏اند و شاید ازدحام مکه وجهى مناسب براى این نام باشد.103 42 . الحاطمه‏ ازرقى در اخبار مکه «حاطمه» را از نامهاى مکه دانسته و در مورد وجه تسمیه آن گفته است: مکه را حاطمه گفته‏اند: چون ملحدین را نابود مى‏کند (لحطمها الملحدین). فاکهى و ابن ظهیره نیز این نام و وجه تسمیه را ذکر کرده‏اند.104 4 . طیبه‏ این نام را فاکهى و ابن ظهیره در شمار نامهاى مکه آورده‏اند و وجه نامگذارى آن را به این اسم، نیکویى و پاکیزه بودن مکه دانسته‏اند. در این میان برخى از کتب لغت، طَیبه (به فتح طا) را نام مدینه و طیبه (به کسرطا) را نام زمزم دانسته‏اند.105 44 . المذهب‏ این نام را فاکهى در شفاءالغرام آورده، لیکن سخنى از چگونگى و وجه تسمیه‏اش به میان نیاورده است. و تاج‏العروس آن را نام کعبه دانسته است.106 45 . المعطشه‏ این نام را ابن ظهیره به نقل از علامه ابن خلیل آورده، همو گفته است که ابن خلیل تنها به ذکر اسم در شمار نامهاى مکه بسنده کرده و سخنى از چگونگى و علت این نامگذارى به میان نیاورده است. معطش در لغت به محلى گفته مى‏شود که انسان را دچار تشنگى مى‏کند و شاید وجه نامگذارى مکه به این اسم همین باشد.107 46 . الرتاج‏ این نام را ابن ظهیره و فاکهى ذکر کرده‏اند، اما وجه مناسبت را متذکّر نشده‏اند.108 47 . ام زحم‏ این نام را شفاءالغرام به نقل از کتاب الأنساب رشاطى آورده و وجه تسمیه‏اش را ازدحام مردم در مکه ذکر کرده است.109 48 . ام صح‏ ابن ظهیره این نام را از ابن اثیر در المرصع آورده، ولى از علت این تسمیه چیزى نگفته‏است.110 49 . ام روح‏ این نام را نیز ابن اثیر در المرصع آورده و وجه نامیده شدن مکه را به این نام رحمت فراوان پیرامون آن دانسته است.111 50 . بساق‏ ابن ریثق در «العمده» و یاقوت حموى در «معجم البلدان» بساق را یکى از نامهاى مکه دانسته‏اند و شعر امیة بن حرثان را به عنوان شاهد مدعاى خود ذکر کرده‏اند. ساستعدى على الغاروق ربا له عمد الحجیج الى بساق‏ برخى هم آن را نام کوهى در عرفات دانسته‏اند.112 51 . المکتان‏ فاکهى به نقل از استادش مجدالدین شیرازى مکتان را نام مکه دانسته است. او احتمال داده است. که این نام از شعر ورقة بن نوفل اسدى گرفته شده باشد. ببطن مکتین على رجائى‏ حدیثک ان ارى منه خروجاً ابن ظهیره به نقل از سهیلى گفته است چون مکه بالا و پایین داشته، برخى از محله‏هایش در ارتفاعات و برخى دیگر در پایین واقع شده‏اند. در اشعار عرب،از «مکه بالا» و «مکه پایین» یاد شده است. و به هر دو قسمت آن مکتان گفته‏اند.113 52 . النابیه‏ این نام را فاکهى و ابن ظهیره نقل کرده‏اند و آن را به تفسیر ابن کثیر نسبت داده‏اند، ولى ما این نام را در تفسیر مزبور نیافتیم - واللَّه‏اعلم.114 53 . 54 . الناشتة، الناشة این نام را فاکهى و ابن ظهیره به نقل از مجدالدین شیرازى آورده و نوشته‏اند که وى وجه تسمیه را در شرح خود بر بخارى، آورده است که ما به این کتاب دست نیافتیم.115 55 . سبوحة مؤلف تاج‏العروس این نام را اسم مکه یا نام وادى در عرفات دانسته است و فاکهى آن را از استاد خود شیرازى نقل کرده است.116 56 . نادره‏ این نام نیز به نقل از مجدالدین شیرازى نام مکه دانسته شده، اما از وجه تسمیه آن سخنى به میان نیامده است. شاید به معناى نادرة البلاد؛ یعنى شهر نمونه و بى‏همتا باشد. 57 . 58 . الحُرمة، الحِرمة این دو نام نیز از مجدالدین شیرازى نقل شده، اما از مستند و وجه تسمیه آنها سخنى نیامده است. 59 . قریة الحمس‏ قریة الحُمس؛ یعنى قریه قریش، علت نامگذارى مکه به این نام این است که قریش در این شهر مقدس سکونت داشتند، و شاید انتخاب قریش در میان ساکنین مکه چون جرهم و عمالقه فضیلت، برترى و وجود شخصیتهاى ممتازى چون پیامبر - ص - و على - ع - در میان آنان بوده است، اهل لغت «حمس» را به زمین محکم و مردم شجاع متعصب در دین هم آورده‏اند.117 60 . البنیة یاقوت حموى «بنیه» را در شمار نامهاى مکه آورده و دلیل و وجه تسمیه آن را ذکر نکرده است. اما بعضى از لغویین آن را نام کعبه دانسته‏اند.118 61 . 62 . 63 . بلداللَّه، بلدالحرام، حرم اللَّه‏ مکه را «بلداللَّه» نامیده‏اند چون شهر خداست و خداوند این شهر را براى خانه‏اش برگزیده است. «حرم اللَّه» و «بلدالحرام» است؛ چون خداوند حرمتش را واجب شمرد. آن را ایمن و مردم را در آن مأمون قرار داده است. 64 . 65 . 66 . 67 . 68 . 69 . «تاج»، «کبیرة»، «السیل»، «العذراء»، «النجز»، «البرّة» این نامها را نیز در عداد نامهاى مکه آورده‏اند، اما از وجه تسمیه آن سخنى نگفته‏اند.119 پاورقى‏ها: 1 - مسالک و ممالک، 16/17. 2 - تاریخ مکه، احمد السباعى. 3 - موسوعة العتبات المقدسة: قسم‏المکة / 14 لغت نامه دهخدا: مکه. 4 - معجم البلدان، 5/187. 5 - همان. 6 - شفاءالغرام، مرآةالحرمین الشریفین، 1/187. 7 - سفرنامه ناصرخسرو، 97 و 98. 8 - موسوعة العتبات العالیات / به نقل از دایرة المعارف الإسلامیة. 9 - نگارنده خود به این اثر دست نیافت. این مطلب را قطب‏الدین نهروالى نقل کرده است. ر - ک الأعلام باعلام بیت‏اللَّه‏الحرام / 17 و 18 چاپ لندن. 10 - جامع اللطیف / معجم البلدان. 11 - فتح / 24، تفسیر عیاشى، 1/187، اخبار مکه و آثارها، 1/281. 12 - تفسیر عیاشى، 1/187، اخبار مکه، 1/281، تهذیب الأسماء ج 2/ ، ق 2/ صص 156 - 157. 13 - علل الشرایع، 2/397، اخبار مکه، 1/280. 14 - معجم البلدان، 5/182، جامع اللطیف، 156. 15 - تفسیر فخر رازى، 8/157. 16 - معجم ما استعجم، 1/269، اخبار مکه، 1/282. 17 - معجم البلدان، 5/180. 18 - تفسیر الکبیر، 8/157، مکه، محمدهادى الایمنى، 19. 19 - معجم البلدان، 5/182. 20 - جامع اللطیف، 157 ، معجم ما استعجم، 1/269. 21 - شفاءالغرام، 77. 22 - معجم البلدان، 5/181. 23 - تاج العروس، 7/179، لسان العرب، 1/491. 24 - موسوعةالعتبات العالیات، قسم المکة 9، معجم البلدان، 5/182. 25 - جامع اللطیف، 157. 26 - احکام السلطانیة ماوردى، 157. 27 - مفردات راغب، 491. 28 - معجم البلدان، 5/182. 29 - معجم البلدان، 5/182. 30 - علل الشرایع، 2/397. 31 - بحار، 99/85. 32 - تفسیر عیاشى، 1/187. 33 - آل عمران: 96. 34 - عیاشى، 1/187. 35 - المیزان، 3/386. 36 - اخبار مکة و آثارها، 1/281. 37 - المیزان، 3/386 - احکام السلطانیة ماوردى صص 158 - 157. 38 - زمخشرى: الکشاف، 1/386 - معجم ما استعجم، 1/269. 39 - دراسات فى فقه اللّغة، 214. 40 - اخبار مکه و آثارها، 1/281. 41 - الخصال، 1/278 ، الفقیة، 2/166 - اخبار مکه و آثارها، 1/281. 42 - تفسیر فخر رازى، 8/156. 43 - علل الشرایع، 2/397. 44 - تفسیر عیاشى، 1/187. 45 - معجم البلدان، 5/181 - احکام السلطانیة ماوردى، 157. 46 - علل الشرایع، 2/397. 47 - فروع کافى، 4/526. 48 - اخبار مکة و آثارها، 1/280 - معجم ما استعجم، 1/269. 49 - مجمع البحرین، 5/259. 50 - النهایة فى غریب الحدیث، 1/150 - تفسیر فخر رازى، 8/157 - الاعلام باعلام بیت‏اللَّه‏الحرام، 17 - تفسیر ابن کثیر، 383. 51 - فروع الکافى، 4/211. 52 - معجم البلدان، 5/182 - فروع الکافى، 4/281. 53 - انعام: 92. 54 - شورى: 7. 55 - الفقیه، 2/166 - الخصال، 1/287. 56 - تفسیر فخر رازى، 8/157. 57 - الاعلام باعلام بیت‏اللَّه‏الحرام، 17. 58 - جامع اللّطیف، 157. 59 - لسان العرب، 12/33 - معجم البلدان، 1/254. 60 - نحل: 112. 61 - شفاءالغرام، 1/78. 62 - قصص: 85. 63 - تفسیر فخر رازى، 25 - 21. 64 - التبیان، 8/183. 65 - المیزان، 16/88. 66 - تفسیر ابن کثیر، 3/345. 67 - ابراهیم: 37. 68 - شفاءالغرام، 1/84. 69 - همان کتاب، 78. 70 - ابراهیم: 35. بقره: 126. بلد: 1 و 2. 71 - نمل: 91. 72 - تین: 3. 73 - شفاءالغرام، 1/79. 74 - قصص: 57. 75 - عنکبوت: 67. 76 - تاج العروس، 8/239. 77 - فتح: 27. 78 - بقره: 191. 79 - بقره: 196. 80 - اخبار مکة و آثارها، 1/282 - معجم البلدان، 5/182 - شفاءالغرام، 82. 81 - الاسراء: 80. 82 - تفسیر بیضاوى، 1/580 - مجمع البیان، 6/671 - الکشاف، 2/688. 83 - اخبار مکة و آثارها، 1/282. 84 - جامع اللطیف، 161. 85 - الاعلام باعلام بیت‏اللَّه‏الحرام، 17. 86 - خصال، 278. 87 - حج: 25. 88 - خصال، 278 - فقیه، 2/166 - اخبار مکه، 1/282 - تاج العروس، 4/109. 89 - همانها. 90 - خصال، 1/278 - فقیه، 2/166. 91 - همانها. 92 - تاج العروس، 2/182 - منتهى الارب، 2/696. 93 - تهذیب الاسماء، ج 2/ ق 2/156 - شفاءالغرام، 1/80. 94 - تاج العروس، 8/339. 95 - تاج العروس، 4/322. 96 - جامع اللطیف، 160. 97 - تاج العروس، 4/322 - صحاح، 3/1010 - شفاء، 79. 98 - صحا، 3/983 - السان العرب، 14/124 - شفاءالغرام، 79. 99 - صحاح، 3/1089 - المنجد، 498 - جامع اللطیف، 161. 100 - اخبار مکه - ؟ ، لسان العرب، 12/182 - شفاءالغرام، 80. 101 - معجم‏البلدان، جامع اللطیف، 161 - تاج العروس، 9/300. 102 - تاج العروس، 4/214 - شفاءالغرام، 80 - جامع، 158. 103 - شفاءالغرام، 79 - اخبار مکه، 1/282. 104 - اخبار مکه، 1/282 - شفاءالغرام، 79 - جامع اللطیف، 158. 105 - شفاءالغرام، 80 - جامع اللطیف، 161 - صحاح، 1/173. 106 - شفاءالغرام، 80 - تاج العروس، 1/258. 107 - جامع اللطیف، 159 - لسان العرب، 9/267. 108 - شفاءالغرام، 81 - جامع اللطیف، 159. 109 - همان. 110 - جامع اللطیف 159 - المرصع، 186. 111 - المرصع، 186. 112 - العمده، 1/31 - معجم البلدان، 2/413 . 113 - شفاءالغرام، 80 - جامع، 160. 114 - همان. 115 - همان. 116 - تاج العروس، 2/158. 117 - جامع اللطیف، 162 - المنجد، 153. 118 - معجم البلدان، 5 - لسان العرب، 1/511. 119 - شفاءالغرام، 80. 

تبلیغات