آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

سلسله صفویه هم چون دیگر خاندان هاى حکومت‏گر در ایران قبل از صفویه ، کشور را بیش تر از دو طریق نظامى و ادارى اداره مى کردند. این دو بازو پیوسته روش اداره کشور در هر کدام از حکومت هاى عربى ، ترکى و فارسى بود که در ایران به قدرت رسیدند. اما تفاوت محسوسى که سلسله صفویه با حکومتهاى دیگر در بعد دیوانى داشت در انتخاب وزیر اعظم‏ها بود. خاندان‏هاى پیشین اگر چه خود از خاستگاه‏هاى متعددى نظیر عرب ، ترک ، مغول و فارس بودند خاستگاه وزارى آن‏ها معمولا ثابت‏یعنى فارسى بود اما در دوره صفویه خاستگاه وزراى آن بعلل متعدد، گوناگون بود. این خاستگاههاکه ترکى ،اقوام قفقازى و فارسى بود بلحاظ صنفى نیز شامل نظامى، دیوانى روحانى ، و ایلى بودند.
این پدیده یکى از عوامل استحکام واستمرار دولت صفوى بود،زیرادرهنگام بروزبحرانها یا مشکلات خاص وزراى اعظم که بعد از شاه عباس اول نقش عمده و اساسى را در حل این معضلات داشتند، به تناوب و تناسب از میان خاستگاههاو اصناف مزبور انتخاب مى شدند انتخاب خلیفه سلطان به وزارت نیز در همین راستا قابل تبین است .
شرح حال
علاء الدین سید حسین بن رفیع الدین یکى از سادات و فقهاى شهیر عصر شاه عباس اول بود.وى از جانب پدر با 29 واسطه نسب خود را به حضرت على بن الحسین(ع)مى‏رساند. (1)
از جانب مادر از سادات شهرستان بود. (2) اسلاف پدرى خلیفه سلطان پیوسته از سادات مازندران بودند. (3) اما پدرش رفیع الدین جزو سادات معروف اصفهان بود (4) اینکه نسل چندم از اسلاف وى در اصفهان متوطن گشته و به سادات این شهر معروف گشتند.
دقیفا معلوم نیست اما اسکندر بیک مى نویسد:[میرزا رفیع الدین محمد که پدر خلیفه سلطان است ] ابا عن جد در دارالملک صفاهان [صاحب] املاک و رقبات بوده‏اند . (5)
و در جاى دیگر مى نویسد: امیر نظام الدین نامى از اجداد ایشان از حوادث ایام به صفاهان آمده بود. (6)
سید حسین معروف به خلیفه سلطان در سال 1001 ه.ق (7) و در شهر اصفهان (8) متولد شد بسیارى از اسلاف وى از بزرگان مذهبى و سیاسى ازمنه متفاوت بودند.اسلاف متاخر وى پیوسته به سادات خلیفه مشهور بودند. (9) جد او ازعلماى متبحر زمان خود بود (10) و پدرش رفیع الدین "الحق" به وفور فضل و کمال موصوف و ذات ملک صفاتش به سلامت نفس و حقانیت و خیر اندیشى معروف بود. وى سیدى فاضل ، سلیم النفس ،ملک خصال وازعلوم معقول و منقول بهره‏ور و آگاه بود (11) او بعد از فوت قاضى سلطان که منصب صدارت داشت‏به سال 1026ه.ق از طرف عباس اول به منصب مزبور منصوب شد (12) و مستقلا به تمشیت امر صدارت پرداخت (13) و رتبه مصاهرت و مهردارى توقیعات مبارکه حضرات چهاره معصوم ، که به میرزا رضى تعلق داشت‏به وى محول گشت (14) او در ایام تصدى منصب مزبور در کمال دیانت و بى طمعى و حقانبت و پرهیزکارى سلوک مى نمود و الحق مسند صدارت را ازین صفات حسنه زینت افزود (15) او از زمره کسانى بود که پس از وفت عباس اول در مازندارن و حمل جنازه او به کاشان در راس تدفین و تکفین کنندگان وى بود (16) رفیع الدین سرانجام در زمان صفى از صدارت معزول شد و پس از مدتى درگذشت (17)
در مورد کیفیت رشد و نمو و تربیت‏خلیفه سلطان در ایام صباوت و نوجوانى اطلاعاتى در دست نیست، اما با توجه به اسلاف گرانقدرش و نیز توصیفاتى که از خصوصیات وى به عمل آمده است مى توان به دقت والدین او در تربیت وى پى برد.
اسکندر بیک در مورد خصوصیات اخلاقى او مى نویسد: در حسن اخلاق و اوصاف خمیده‏اش از خوض رود اندکى از بسیار در دیباچه اظهار نمى توان نهاد ریاض آمال ارباب قلم و اصحاب فضل و کمال از رشحات کلک گهربارش مخضر و شاداب است و ارباب قابلیت و استعداد در ظل رافت و امتنان آن صاحب دولت مسرور و کامیاب (18)
در مورد این که چرا به وى خلیفه سلطان مى گفتند اقول متفاوت است . نویسنده‏اى این انتساب را از آن جهت مى داند که جدش امیر علاءالدین [سلف‏پنجم او]از خلفاى صوفى بر طریقت‏سلسه متصوفه صفویه بود. این نویسنده مى نویسد.
او هم چنین سلطان اصفهان (یعنى حاکم آن جا)شد..لذاعلاء الدین خلیفه سلطان بود (19) این لفب به نوه‏اش امیر سید على منتقل شد (20) و هم چنان در این خاندان تداوم یافت تا به علاء الدین حسین رسید . البته منبعى دیگر این لقب را از آن روى مى‏داند که وى (علاء الدین حسین) وزارت بعضى از سلاطین صفویه را به عهده داشت (21) . استدلال نخست‏به نظر معقول و مقبول‏تر است تا دیگرى، چه وزراى دیگرى نیز وجود داشتند که وزیر چند پادشاه صفوى بودند ولى به این لقب مشهور نگشتند.
سلطان العلماء و علاء الدین از القاب دیگر خلیفه سلطان بودند، (22) ولى از اشتهار نسبتا کم‏ترى برخوردار بودند.
خلیفه سلطان عمر زیادى را در خدمت امور دیوانى و مذهبى گذرانید و به طور ناپیوسته وزارت سه پادشاه، عباس اول، صفى اول و عباس ثانى را به عهده داشت و آثار شایسته‏اى در طول این مدت طولانى از وى چه در زمینه اداره کشور و چه در زمینه‏هاى علمى و مذهبى. به ظهور رسید که متاسفانه کم و کیف همه آثار مزبور به طور کامل به ما نرسیده است.
وزارت خلیفه سلطان
خلیفه سلطان قبل از آن که از طرف شاه عباس اول به وزارت عظمى تعیین گردد عالم و فقیهى خبیر و مشهور در میان اهل علم بود. شاه عباس قبل از آن که او را به وزارت خود برگزیند به دامادى خود انتخاب نموده بود. (23) چه، شاه عباس دختر خود، خان آغا بیگم را در 15 شعبان سال 1017 ه .ق به همسرى وى در آورد (24) .
در سال 1033 ه. ق که سى و هشتمین سال جلوس عباس اول بود، سلمان‏خان وزیر شاه مزبور به اجل طبیعى درگذشت. شاه درصدد برآمد تا فرد شایسته‏اى را به جاى او بدان منصب برگزیند، لذا خلیفه سلطان را که به جوهر ذاتى و اهلیت و استعداد حسبى و نسبى بین الافاخم والاعالى شرف امتیاز داشت‏سزاوار تکفل این امر عظیم دانسته (25) و لذا او را در این تاریخ بدان منصب برگزید. (26)
در تاریخ وزارتش آمده است: زیبنده افسر وزارت و نیز گفته شده است: وزیر شاه شد سلطان داماد. (27)
وزارت وى در این دوره همزمان است‏با صدارت پدرش رفیع‏الدین صدر که هر دو در یک خانه مى‏زیسته و به امور رسیدگى مى‏نمودند. (28)
از عبارت‏هایى که در یکى از منابع آمده است اگر نتوان استنباط کرد که خلیفه سلطان وزارت را به اجبار پذیرفت نمى‏توان استنباط اشتیاق نیز از آن نمود، در آن‏جا آمده است:
[خلیفه سلطان] طوعا وکرها رضا جوى خاطر اشراف گشته چند گاه بدین شغل نامى پرداخت. (29)
به هر حال وزارت وى در ایام پادشاهى عباس اول تا پایان حیات شاه تداوم یافت.
وى پس از جلوس صفى اول هم‏چنان در منصب خود باقى ماند. (30) تا آن که پس ازدو سال وزارت (31) ، در تاریخ 23 رجب قوى ئیل 1040(32)ق (32) از وزارت معزول و فرزندانش مکحول و او خود نیز به شهر قم تبعید گشت. (33) بررسى علل برکنارى وى از وزارت از اهمیت زیادى برخوردار است، اما چون منابع ایرانى به آن‏ها تصریح نکرده‏اند، برشمردن آن عوامل، بسیار مشکل است، شاید اگر یک یا چند منبع خارجى (سفرنامه‏ها)
بدان اشاره مى‏داشتند تصریح و تبیین دقیق آن‏ها کم‏تر با مشکل مواجه بود، چه نویسندگان منابع داخلى عصر، به واسطه اعتقاد و اعتماد خاص به شاه و فرامین او و یا بیم از بعضى مسائل دیگر از ذکر دقیق آن خوددارى نمودند.
برخى منابع علت‏برکنارى خلیفه سلطان را از وزارت دسیسه و توطئه برخى از درباریان و غیره مى‏دانند. (34) البته این که مقام وى ممکن است مورد طمع و یا حسد برخى افراد قرار گرفته باشد، شکى نیست. در این باره یکى از منابع، علت عزل وى را از وزارت سخنان دروغ چراغ خان مى‏داند. (35) اسکندر بیک ترکمان، گستاخى خلیفه سلطان را در یکى از جنگ‏ها موجب عزل او مى‏داند. (36) به نظر مى‏رسد خلیفه سلطان یا فرزندانش قطعا مورد سوءظن قرار گرفته باشند و علت عزل خلیفه سلطان نیز تنها در همین راستا قابل توجیه است. البته این که تهدید مزبور از جانب فرزندان خلیفه سلطان یا خود او متوجه موقعیت‏شاه بوده است دقیقا نامشخص است، با این حال به نظر مى‏رسد که خطر احتمالى از جانب فرزندان او جدى‏تر بوده است. اگر چه قرائن و شواهدى موجود است مبنى بر این‏که خود خلیفه سلطان نیز در زمان پادشاهى صفى نمى‏توانسته چندان از حکومت او دل‏خوش باشد، اما آن‏چه اساسا و عمدتا موجب بحران مذکور شد از جانب فرزندان خلیفه سلطان بوده است.
نویسنده یکى از منابع مى نویسد: چون شغل وزارت امر خطیرى است و هرچند در مهمات دنیوى جانب حق را منظور دارند ناچار جهت انتظام امور دولت مرتکب بعضى امور خلاف شرع مى‏گردند، بنابر ملاحظه (خلیفه سلطان) جانب فضل و صلاح خود را معاف داشت و اوقات شریف را به امور دنیوى معطل نداشتن بهتر دانسته، استدعا نمود که او را از آن خدمت معاف دارند. (37)
از آنچه که گفته شد مى توان فهمید که خود خلیفه سلطان نیز در مرخص شدن از خدمت‏شاه‏صفى مصر بوده است چنان که در ادامه همان مطالب آمده است در این ماده غلوى بسیار مى‏کرد. اما این که چرا وى بر این باور بوده است و حال آن که در زمان عباس اول چنین خواسته‏اى از وى به ظهور نرسید، هنوز براى نگارنده این سطور دقیقا مکشوف نیست، اما شاید بتوان یکى از علل آن را سست اعتقادى، استبداد، افراط، کینه‏کشى و بى‏لیاقتى نسبى صفى اول دانست. هم‏چنین ممکن است این موضوع ریشه در باورهاى سیاسى خلیفه سلطان داشته باشد.
با توجه به این که خلیفه سلطان با مادر شاه عباس اول منسوب بود (38) و همسرش نیز دختر شاه عباس اول بود و به ویژه آن‏که فرزندان ذکورش نوه‏هاى عباس اول بودند این دعوى یا احتمال، قوت مى‏گیرد. اما در این که صفى اول به عللى از وى خوش‏دل نبوده است‏شکى نیست. حتى چنان‏چه موضوع انفصال از خدمت وزارت، ابتدا از طرف خود خلیفه سلطان مطرح شده باشد، همین موجب بد دلى صفى گشته است. چنان‏که اسکندر بیک در همین راستا نگاشته است:
دامن از مراقبت در چیدن و پهلو از معاونت‏خالى کردن به خاطر انور خطور مى‏کرد که نتیجه نااخلاصى است‏یا در صفحه خاطر طرحى دیگر کشیده‏اند. مجملا به انواع وجوه حزم واحتیاط مقتضى آن گردید که خاطر اشرف را از غبار این تفرقه پاک ساخته خود را از این دغدغه فارغ سازند. (39) لذا شاه نه تنها با درخواست او موافقت مى‏کندبلکه دستور مکحول نمودن فرزندان ذکور وى و رفیع الدین محمد پدراو و معزولیت رفیع الدین محمد از صدارت و تبعید خلیفه سلطان به قم را صادر مى نماید. (40)
البته اسکندر بیک این مجازات‏ها را مربوط به بدگمانى شاه صفى همچنان‏که گفته شد به خلیفه سلطان مى‏داند.
از تعبیرات نویسنده خلاصه السیر مى‏توان فهمید که شاه صفى از جانب فرزندان خلیفه سلطان بیش‏تر بیم‏ناک بوده است. چنان‏که نوشته است: شاه صفى به لفظ درربار گهر نثار فرمودند که اخلاص‏مندى و نیکوبندگى خلیفه سلطان بر پیشگاه ضمیر آفتاب تاثیر به نوعى پرتو انداخته که اگر قتل فرزندان او را به او مى‏فرمودیم بى‏تاخیر و تعویض به دست‏خود به عمل مى‏آورد. اما چون در عالم مملکت‏دارى این قسم حالات بعید نیست چند روزى به مقتضاى ادوار فلکى در دامن اصطبار باید زد تا آن‏چه در پرده غیبت است‏به منصه ظهور جلوه‏گر شود. (41)
شاردن خاطره‏اى را نگاشته‏است که اگرچه، آن اشاره‏اى دقیق به خلیفه سلطان ندارد ولى از آن‏جایى که هیچ‏کدام از دامادهاى عباس اول بدان اعتبار نبودند و هیچ‏کدام مقام شیخ الاسلامى نیز نداشتند به نظر مى‏رسد فرد مورد نظر شاردن، همان خلیفه سلطان باشد. در این خاطره اشاره به تبلیغات و مواعظ یکى از وعاظ اصفهان به نام ملاکاظم دارد که در مواعظ خود علیه حکومت‏شاهان صفوى سخن رفته و سلطنت را حق پسر شیخ الاسلام دانسته که یکى از منسوبان خاندان سلطنت‏بود (42) .
از مجموعه مطالب مذکور در دو منبع فوق مى‏توان چنین استنباط کرد که صفى اول عمدتا از جانب فرزندان خلیفه سلطان بیم‏ناک بود و یا شاید اخبارى مبنى بر فعالیت‏هاى سیاسى آن‏ها به گوش صفى اول رسیده بود، لذا جهت پیش‏گیرى از هرگونه اقدام سیاسى مخالفت‏آمیز، اقدام به عزل پدر آن‏ها و تبعیدش به قم کرد و سپس فرزندان او را مکحول نمود. بدیهى است اگر چنین احتمال خطر یا تهدیدى از جانب خود خلیفه سلطان مى‏رفت، صفى اول با توجه به استبداد و خشونتى که از او در تاریخ مى‏شنایسم به حیات یا لااقل قوه باصره وى هرگز ترحم نمى‏کرد.
پس از آن که خلیفه سلطان از وزارت معزول شد ناگزیر به اقامت در قم گردید. و در قم پیوسته مشغول تحقیق و مطالعه و تعلیم و تدریس بود. (43) این که وى تا چه‏زمانى در قم اقامت داشت دقیقا نامشخص است. برخى را عقیده بر آن است که وى در زمان انتصاب مجدد به وزارت هم‏چنان در قم مقیم بود. (44) اما گروهى دیگر بر این باورند که وى پس از مدتى اقامت در قم توسط صفى اول به اصفهان فراخوانده شد و اجازه اقامت در آن‏جا را یافت و مسافرت حج و سایر سفرهاى خود را نیز در این ایام انجام داد. (45)
خلیفه سلطان مدتى پس از جلوس عباس ثانى و به قتل رسیدن سارو تقى به سال 1055ه.ق.
به پست وزارت عظمى منصوب شد (46) . او در این دوره هم‏چنان پست وزارت را در اختیار داشت تا آن که پس از فتح قندهار به دست عباس ثانى که همراه وى بود در راه بازگشت در ولایت مازنداران دارفانى را بدرود گفت. (47) در مورد تاریخ وفات وى اختلاف نظر وجود دارد. برخى سال وفات وى را 1064 ه، (48) بعضى 1063 ه (49) و عده‏اى 1066 ه. ق (50) . نوشته‏اند.
به نظر مى‏رسد قول نویسنده ریاض العلماء و حیاض الفضلاء مبنى بر این که تاریخ فوت خلیفه سلطان سال 1066 ه. ق است صحیح‏تر باشد. او مى‏نویسد: در تاریخ فوت او اشتباهى روى داده است، زیرا او بعد از مراجعه از فتح قندهار در شهر اشرف از بلاد مازندران در اوایل دولت‏شاه عباس دوم درگذشت و این قریب به صحت است که از آن سال تاکنون که سال 1106 ه.ق است پنجاه سال بیش نمى‏گذرد. (51) پس از فوت خلیفه سلطان نعش او را به روضه مقدسه نجف‏اشرف حمل و در آن‏جا به خاک سپردند (52) .
تحصیل و تدریس
خلیفه سلطان یکى از علماى بسیار معروف و دانشمند عصر خویش بود. او از فنون و علوم بهره کلى برده در قواعد اصول دین مبین در نهایت متانت و فطانت‏بود. (53) او الحق دانشمند نیکواخلاق بود و خلاصه عمر خود را صرف مطالعه و مباحثه نمود. وى در فنون معقول و منقول سرآمد روزگار گردیده بود و در علم حساب مهارت کامل داشت. (54)
او در فنون شاعرى نیز خبره بود (55) نصرآبادى در تذکره خود چند رباعى از او نقل نموده است که به خوبى گویاى تبحر او در شاعرى است. (56) او به گونه‏اى در شعر و فن آن تبحر داشت که در زمره شاعران عصر خود محسوب مى‏شد. (57)
خلیفه سلطان به مطالعه کتب سیره و تتبع آثار سلف علاقه خاصى داشت (58) . وى نه تنها فردى بسیار علاقه‏مند به مطالعه در کلیه زمینه‏هاى علمى بود، بلکه خود، مراحل کلاسیک تحصیل را نیز پیموده بود، او نزد اساتید مطرحى به کسب علوم پرداخته بود. تلمذ عمده او از پدرش بوده است. (59) ولى از اساتید دیگر نیز بهره‏هاى فراوان برد که از زمره آن‏ها است: حاج محمود الزمانى و حاج حسین الیزدى.
خلیفه سلطان نزد آن‏ها در زمینه‏هاى حکمت، کلام و غیره تلمذ نمود (60) و از آن‏ها اجازت نیز داشت (61) . از اساتید دیگر وى مى توان از شیخ بهائى (62) که از وى نیز اجازت داشت (63) و آقا حسین خوانسارى (64) نام برد.
خلیفه سلطان همان‏گونه که مراحل تحصیل را طى مى نمود، مقدارى از اوقات خود را به تدریس نیز تخصیص داده بود. او از مدرسان مشهور عصر خود بود نوشته‏اند که در درس او دو هزار نفر حاضر مى‏شدند و هیچ منبر درسى در دوره حیات وى برپا نمى‏شد مگر آن‏که براى او نصب مى‏گردید. (65)
او تدریس المعالم و شرح اللمعه و مطالب کتبى را که خود، آن‏ها را تصنیف نموده بود به عهده داشت (66) .
او طى تدریس خود شاگردان بسیارى را تربیت نمود که برخى از آن‏ها مشهور گشتند از زمره آن‏ها مى‏توان از افراد ذیل نام برد: آقا حسین خوانسارى صاحب مشارق الشموس مولى خلیل قزوینى، میرزا عیسى والد صاحب الریاض، میرعبدالرزاق کاشانى، مولى ابوالخیر محمد تقى انصارى مجلسى (67) صاحب بحارالانوار.
خلیفه سلطان به واسطه عنایت‏خاصى که به علم و علم آموزى داشت تعدادى مدارس عالى از خود به جاى گذاشت. یکى از آن‏ها مدرسه‏اى در قزوین بود که خلیفه سلطان نام داشت (68) .
او هم‏چنین داراى کتاب‏خانه‏اى عالى بود که انواع کتاب‏ها در آن وجود داشت و مطالعه کنندگان از هر جانب به سوى او مى‏آمدند (69) .
او به انگیزه دانش طلبى و یا تمایلات مذهبى دست‏به یک سلسله مسافرت‏هاى طولانى زد: به مصر سفر کرد و با علماى قاهره و غیره هم نشین شد. با پیشواى زیدى آن جا هم ملاقات کرد. دو مرتبه نیز به قسطنطنیه سفر کرد و در آن جا مناظراتى نیز با ابن معود المفتى انجام داد (70) .
اعملکرد خلیفه سلطان
همان‏گونه که قبلا نیز اشاره شد، پژوهش درباره خلیفه سلطان و به ویژه درباره عملکرد او به علت کمى منابع حتى به قدر لازم مقدور نیست. لذا در این مختصر تلاش شده است هرگونه اطلاعاتى در این‏باره که در منابع موجود است آورده شود.
معمولا تعویض یا انتصاب و عزل وزرا، بر آیند مسائل حاد مطروحه در زمینه‏هاى اجتماعى، نظامى و یا مذهبى بوده است. در این دوره نیز انتصاب مجدد خلیفه سلطان به این سمت در همین راستا مى‏تواند توجیه شود. اما با توجه به کمى منابع و به تبع آن قلت اطلاعات کافى، معضل یا معضلات موجود در جامعه و یا هر یک از ساختارهاى رسمى و عرفى آن که منتهى به انتخاب خاص خلیفه سلطان شد نامعلوم است.
اما با توجه به اطلاعات موجود درباره اعمال او معضل مربوط را تا حدى مى‏توان شناخت. با توجه به عملکرد عمده خلیفه سلطان در طى وزارتش که گزارش‏هاى مربوط به آن در منابع تا اندازه‏اى موجود است، مى‏توان به این نتیجه رسید که عمده معضل اجتماعى عصر مزبور رواج و گسترش مفاسد مختلف اخلاقى و غیره بود که ریشه در ضعف اعتقادهاى مذهبى افراد جامعه داشت. مرگ‏شاه عباس اول که بانى بسیارى از ساختارهاى نسبتا نوین اجتماعى بود و در طول حیات خود به ضوابط و نظم توجه خاصى داشت و شهرت اقتدار او خود یکى از عوامل اجرایى نظم و اخلاق مقبول توسط افراد جامعه بود، استحکام تشکیلات روحانى در دوره مزبور و به علل مختلف همگرایى تشکیلات مزبور با شاه عباس اول در دوره حیات او، همه موجد و مقوم اخلاقیات و نظم لازم در میان افراد جامعه بود. مرگ او و روى کار آمدن صفى اول و عدم پاى‏بندى استوار او به رعایت جدى شرعیات، آشفتگى و از هم گسیختگى نظم پیشین، همه موجب تقویت و تزاید فساد به معناى اعم آن در میان افراد جامعه گشت.
کناره‏گیرى روحانیت در دوره صفى اول از همکارى جدى با دستگاه سیاسى که علل گوناگون داشت، علت و نیز معلول معضل مزبور بود. دوره عباس ثانى را بایستى تا اندازه‏اى دوره رجعت‏به دوره عباس اول دانست.
لذا عباس ثانى مى‏کوشد نظم را اعاده کند، فساد در زمینه ها و دستگاه‏هاى مختلف را برطرف سازد و خطر احتمالى که از جانب روحانیت متوجه دستگاه بود با نصب یک فقیه و عالم مشهور عصر و مقبول روحانیت و مردم و هم‏چنین منسوب به خاندان صفوى بر طرف سازد.
اقتدار خلیفه سلطان
شناخت میزان اقتدار خلیفه سلطان از اهمیت زیادى برخوردار است چه، با شناخت آن است که مى‏توان به میزان دخالت او در انجام بسیارى از امور سیاسى و نظامى دولت پى‏برد. چه، هیچ‏گاه در دوره صفویه و قبل یا بعد از آن تا دوره مشروطه هیچ تقسیم قدرت معین و ضابطه‏مندى بین شاه و وزیر وجود نداشته است و از آن جایى که منابع داخلى، کلیه اعمال صادره از طرف دستگاه سیاسى و رسمى را ناشى از خواست مستقیم شاه دانسته‏اند لذا تعیین دقیق نقش وزیر در این میان مبهم و نامعلوم است‏به ویژه آن که منابع سفرنامه‏اى کافى در این‏باره وجود ندارد.
به اعتقاد اسکندر بیک از آن جایى که وى وزارت را به تنهایى عهده دار بود از شایستگى بالایى نیز برخوردار بود (71) .
و زو رسم وزارت تازه گردید زنام او بلند آوازه گردید (72)
به نظر مى‏رسد که خلیفه سلطان به واسطه موقعیت روحانى و معنوى که داشت در صورت داشتن ایده‏هاى مستقل سیاسى و توانایى شخصیتى مى‏توانست از وزراى قدرت‏مند صفوى بوده باشد. ما این را از رویائى که شاه عباس ثانى دیده بود و نگارنده عباسنامه آن را از زبان شاه نقل مى‏کند مى‏توان فهمید. خلاصه آن رویا این است:
شاه عباس روزى در خواب مى‏بیند که به اتفاق خلیفه سلطان به در اتاقى که حضرت على(ع) درآن قرار داشت مى‏رود. خلیفه سلطان اجازه دخول مى‏یابد و شاه منتظر اجازه دخول بر آستانه درب مى‏ایستد (73) . از این رویا که منقول از خود شاه است‏به میزان اعتبار معنوى خلیفه‏سلطان در نزد شاه مى‏توان پى‏برد. باید در نظر داشت که شاه عباس ثانى خود نیز داراى شخصیت نسبتا مقتدرى بود، لذا امکان جولان سیاسى زیادى را به اغیار نمى‏داد.
در عباسنامه آمده است: از آن جا که حضرت ایران مدارى خداوندگارى [خلیفه سلطان]از کلیات و جزئیات امور ارتکاب امرى بى‏عرض اعلى‏حضرت ظل اللهى نمى‏نمودند، پیوسته در دادگاه اقبال که مرجع پادشاهان هفت اقلیم و موطن صاحبان ناز و نعیم است مى‏بودند. (74)
از مطالب خلاصه السیر نیز استنباط مى‏شود که خلیفه سلطان در زمان شاه صفى از قدرت چندانى در اداره امور برخوردار نبوده بلکه شرط اجراى نظراتش منوط به طرح آن نزد شاه و اخذ موافقت‏شاه در اجراى آن بوده است. (75)
بنابراین دیده مى‏شود که خلیفه سلطان على‏رغم موقعیت‏برجسته معنوى و روحانى که داشت‏به علل گوناگون به ویژه در دوره‏هاى عباس اول و صفى اول از قدرت زیادى برخوردار نبود. یک نگاه کلى به کیفیت وزارت وزراى شاهان صفوى از عباس اول به بعد تازمان شاه سلیمان به یک فرایند تقریبا آشکار در قدرت فراینده وزرا مى‏توان پى‏برد. به نظر مى‏رسد که مراحل وزارت خلیفه سلطان، به ویژه در دوره عباس ثانى، یکى از حلقه‏هاى گذار از مرحله نه چندان قوى موقعیت وزیر در دوره عباس اول که در راس وزراى قدرتمند آن عصر حاتم بیک اردوبادى (1019 1000 ه .ق) قرار داشت و مرحله بسیار قدرت‏مند موقعیت وزیر در دوره شاه سلیمان که در راس وزراى قدرت‏مند آن عصر، شیخ علیخان زنگنه (1100 1080 ق) قرار داشت، بوده باشد.
به نظر مى‏رسد با توجه به نفوذ معنوى زیاد و قدرت اجرایى نسبتا زیاد، او مى‏توانست نه تنها مجرى خوبى در اجراى فرامین شاه باشد، بلکه خود مى توانست‏بانى بسیارى از سیاست‏هاى داخلى و یا شاید خارجى بوده باشد که شاه تنها مى‏توانست موافقت‏خود را با آن‏ها اعلام نماید همان‏گونه که وى نیز در بسیارى موارد حتى چنان‏چه مخالف میل خود باشد با فرامین شاه موافقت مى‏کرد و اجراى آن را امضا مى‏نمود. به اعتقاد نگارنده ادوار وزارت وى به ویژه در دوره عباس ثانى شاهد نوعى توازن قوا در رابطه با خلیفه سلطان و شاه است. البته این معنا تعیین این که هر کدام از سیاست‏هاى داخلى و یا خارجى از کدام‏یک از آن دو نفر ناشى شده است را مشکل مى‏نماید.
آن چه از سیاست‏هاى اجرایى و داخلى که به یقین مى توان منشا آن‏ها را به خلیفه سلطان منتسب ساخت، سیاست‏هاى مبارزه آمیز با جریان‏هاى فساد موجود در اخلاقیات و دستگاه ادارى عصر مى‏باشد. او مى‏کوشید که موقعیت علماى عصر را تقویت و با انحرافات مذهبى مبارزه کند و در تقویت‏شرع راستین بکوشد. (76) خلیفه سلطان کوشید نوشیدن شراب را در کلیه قهوه‏خانه‏ها و در ملاء عام تحریم نماید. بدین منظور فرمانى را در این جهت از شاه گرفت (77) . او مقرراتى علیه زنان [فاسد] وضع کرد واز عرضه علنى آنان در کوى و برزن و حضور بلا احضار معروفه‏ها جلوگیرى به عمل آورد (78) خلیفه سلطان به قدرى در منع فساد اخلاقى و جنسى اصرار داشت که حتى اخذ مالیات از بیت اللطفها را منع کرد (79) . چه، اخذ رسمى مالیات از آن‏ها مفهوم تایید صنف مزبور را داشت. او در این راستا عوامل فساد را به شدت مجازات مى‏کرد، چنان که به دستور وى زنى را که دختران خود را به فحشا وادار مى‏کرد از بالاى برجى به زمین انداختند و گوشتش را به سگان دادند (80) . اما آن چه که براى وى از اهمیت‏بسیارى برخوردار بود ممانعت از شراب خوارى مردم بود و پیوسته در این زمینه دستوراتى را صادر مى نمود. (81) چرا که او شرب مسکرات را علت العلل دیگر حرکات زشت و شنیع مى‏دانست. لذا براى مرتکبین این گناهان مجازات‏هاى هولناکى قائل مى‏شد (82) .
بدیهى است‏با توجه به رواج گسترده شراب خوارى در دستگاه حاکمه و نیز در سطح جامعه به ویژه در قهوه‏خانه‏ها، مبارزه با این پدیده قطعا مشکلات فراوانى در پى داشت و مقاومت‏هاى زیادى را مى‏توانست‏به دنبال آورد. بنابراین تلاش‏هاى زیادى مى‏شد که فرامینى از شاه در مقابل این دستورها اخذ نمایند. اما از آن جایى که عباس ثانى به مقام و موقعیت مذهبى خلیفه سلطان احترام زیادى مى‏گذاشت، طبعا اخذ چنین دستوراتى از شاه عباس که حتما از این‏چنین دستورها خلیفه سلطان نیز حمایت مى‏کرد به سادگى ممکن نبود. لذا کوشیده مى‏شد که این‏گونه فرامین به هنگامى که شاه در حال مستى و یا عیشى و عشرت است از او بگیرند چنان که در یک مورد چنین کارى را انجام دادند و توانستند فرمانى از شاه عباس بگیرند که به حکم آن قهوه‏خانه‏ها مى توانند خوب رویان را در قهوه‏خانه ها به کارگیرند. (83)
اما چندى نگذشت که خلیفه سلطان شاه را از آن فرمان پشیمان نمود و مانع اجراى آن گردید. (84)
یکى دیگر از عملکردهاى خلیفه سلطان در طى وزارت خود نصب افراد عالم و با سواد در مناصب مهم ادارى کشور بود. بدیهى است‏خلیفه‏سلطان که فقیهى شایسته و با معلومات بود و در راس امور اجرایى نیز قرار رفت‏بود تلاش کند تا افرادى هم‏چون خود را مقام و منصب دهد. جالب آن که در میان افراد مزبور که بعضا یا شاید اکثرا افراد صاحب اندیشه به‏ویژه در زمینه‏هاى سیاسى بودند افرادى دیده مى‏شوند که لا اقل از عناوین آثارشان نمى‏توان به چندان تاییدى نسبت‏به نظام حکومتى وقت پى برد. چنان که خلیفه سلطان اقدام به انتصاب عالمى به عنوان شیخ الاسلام اصفهان مى‏نماید که رساله‏اى نیز در حرمت اقامه جمعه در عصر غیبت نوشته بود. (85)
از علماى دیگرى که صاحب اندیشه سیاسى بود و توسط خلیفه سلطان متصدى منصب اجرایى گردید، صاحب آثارى نظیر رساله فى تحریم التتن و جواب مفتى الروم در امامت عظمى و غیره مى‏باشد که به عنوان قاضى اصفهان منصوب شد. (86)
فرد دیگرى که از افراد برجسته علمى و ادبى بود و توسط خلیفه سلطان در خدمت دستگاه حاکمه قرار گرفت میرزا محمد طاهر وحید قزوینى است که از شاعران و منشیان معروف عصر صفوى بود. وى توسط خلیفه سلطان به منصب واقعه نویسى منصوب گردید. از وى آثار ادبى و تاریخى مهمى به جا مانده است. (87) خلیفه سلطان نه تنها از این‏گونه افراد ادیب و شایسته حمایت مى‏کرد و مناصب مهمى را به آن ها مى داد، بلکه ادبیان و شاعران را از بخشش‏ها و صله‏هاى خود محروم نمى‏ساخت. (88)
از آن جایى که خلیفه سلطان فردى عالم و روحانى بود شاید تصور این که وى در امور نظامى و یا لشکرى نیز نقشى داشته باشد عجیب جلوه کند. اما از مطالب نوشته شده در عباسنامه فهمیده مى‏شود که خلیفه سلطان نقش موثرى در قضیه فتح قندهار داشته (89) و این‏باور در فرد ایجاد مى‏شود که شاید انتصاب خلیفه‏سلطان به وزارت با قضیه فتح قندهار ارتباط داشته باشد. این باور وقتى قوت مى‏گیرد که رویاى منقول از شاه عباس ثانى مطالعه شود. در این رویا شاه عباس از طریق خلیفه‏سلطان از حضرت على(ع) فرمان مى‏گیرد جهت نجات شیعیان قندهار آن شهر را فتح نماید. (90)
تالیفات خلیفه سلطان
در تاریخ ایران تعداد وزرایى که آثار تالیفى و یا ترجمه‏اى از خود به جاى گذاشته باشند اندک هستند. در میان وزراى مزبور خواجه نصیرالدین طوسى وزیرهلاکوخان مغول، برجسته‏تر مى نماید. اما از وزراى دوره صفویه که آثار مکتوب از خود به جاى گذاشته باشند، خلیفه سلطان بیش‏تر چهره نموده است. اگر چه دوره صفویه شاهد تعدادى وزارى خوب و کاردان نظیر شیخعلى خان زنگنه بوده است اما هیچ‏کدام هم‏چون خلیفه سلطان عالم ودانشمند نبوده‏اند. خلیفه سلطان آثار زیادى در زمینه‏هاى فقه، کلام، اصول و غیره از خود به جاى گذاشت. (91) به نظر مى‏رسد که تالیفات او بیانگر نکات تازه و بدیعى در عصر خود بوده است. چه، یکى از نویسندگان عصر صفوى تالیفات او را مشهور بین اهل علم مى‏داند. (92) نویسنده عیان الشیعه اسامى تالیفات او را 25 عنوان نگاشته است که البته تعداد اندکى از آن‏ها اکنون موجود مى‏باشند. عناوین تالیفات او به شرح ذیل مى‏باشند. (93)
در علم کلام: از حاشیه على الحاشیه القدیمه الحلالیه على الشرح الجدیداللتجرید 2- حاشیه على حاشیه الخفرى الاهیات التجرید 3- حاشیه على معالم الاصول 4- حاشیه زبده الاصول شیخ بهائى.5- حاشیه على شرح المختصر العضدى
در فقه:6- حاشیه على شرح اللمعه على الطهاره 7- حاشیه على مختلف العلامه 8- حاشیه على قواعد العلامه 9- حاشیه على الشرایع 10- رساله در آداب حج.
حدیث :11- حاشیه بر کافى 12- حاشیه بر بعضى ابواب الفقیه 13- حاشیه بر تهذیب شیخ طوسى 14- حاشیه بر استبصار 15- حاشیه على شرح الاربعین.
ادعیه و اعمال:18- حاشیه بر مفتاح الفلاح.
منطق:19- حاشیه بر شرح الشمسیه 20- حاشیه بر شرح المطالع.
حساب:21- حاشیه بر خلاصه الحساب بهائى.
اخلاق:22- توضیح الاخلاق نصیر طوسى به فارسى که آن را به امر شاه صفى اول تالیف کرده.
مناظره و جدل:23- رساله مناظرات با شیخ ابى مسعود در قسطنطنیه.
انواع علوم:24- رساله انموذج العلوم.
شعر:25- دیوان شعر او به فارسى در حدود ده هزار بیت.
در میان آثار مزبور دو اثر مشهورتر از همه است و بسیارى از منابع بدان اشاره کرده‏اند (94) و اکنون نیز موجودند:
یکى حاشیه على معالم الاصول است که متن آن عربى و در اصول فقه نگاشته شده است دوم کتاب حاشیه على الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه است. از کتاب نخست چاپ‏هاى متعددى انجام گرفته است که اغلب آن‏ها سنگى است (95) . یکى از این چاپ‏ها در الذریعه نیز معرفى شده است (96) . از حاشیه مزبور نسخ خطى متعددى در دست است که بیش‏ترین آن‏ها در کتابخانه آستان قدس رضوى نگه‏دارى مى‏شود (97) نسخه‏هاى خطى دیگراز این کتاب در کتاب خانه هاى آستان مقدس حضرت معصومه(س)، کتاب‏خانه عمومى آیه الله گلپایگانى، کتاب‏خانه مرعشى و کتاب‏خانه الهیات دانشگاه مشهد نگه‏دارى مى‏شود (98) .
کتاب دوم (حاشیه على الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه) نیز مشهور است.
این شرح با عناوین قوله قوله بر الروضه البهیه شیهد ثانى نگاشته شده است.
یکى از نسخ خطى این اثر در کتاب‏خانه مرعشى نگه‏دارى مى‏شود که 256 صفحه دارد و به تاریخ 1077 ه .ق کتابت‏شده است.(اثر مزبور را نگارنده خود دیده است).
از نسخ خطى دیگر خلیفه سلطان که اکنون موجود است و در کتاب‏خانه مرعشى نگه‏دارى مى‏شود (99) با عنوان حاشیه حاشیه الخضرى على شرح التجرید مى‏باشد که کتابى عربى و در زمینه کلام است. این اثر 64 صفحه است و تاریخ کتابت آن 1123 ه . ق مى باشد.
از این اثر نسخه دیگرى نیز در کتاب‏خانه عموم آستان مقدس حضرت معصومه نگه‏دارى مى‏شود. (100)
یکى دیگر از نسخ خطى خلیفه سلطان را که نگارنده از نزدیک دیده است، کتابى است تحت عنوان انموذج العلوم که در کتاب‏خانه مرعشى نگه‏دارى مى‏شود. این اثر در یک مجموعه به چاپ رسیده است. و در آن بیست مسئله و پاسخ آن‏ها که قبلا از طرف صاحب‏نظران مطرح شده بود توسط خلیفه سلطان مجددا طرح و به آن‏ها پاسخ گفته است.
بسیارى از مسائل طرح شده مربوط به منطق و اصول است که در میان آن چند مسئله نیز وجود دارد که از لحاظ شناخت اندیشه‏هاى سیاسى او جالب است. از زمره آن‏ها:
بحث درباره وجوب عینى یا کفائى امر به معروف و نهى از منکر، بحث در مورد یارى رساندن به ظالمین و بحث در مورد اجماع است.
نسخه خطى دیگرى که نگارنده آن را در کتاب‏خانه مرعشى دیده است، اثرى است‏با نام حاشیه شرح العضدى على مختصر ابن الحاجب که در مورد اصول فقه و به عربى است.
این اثر حاشیه استدلالى مفصلى است‏با عناوین قوله اقول بر شرح قاضى عضدالدین ایجى بر مختصر ابى‏الحاجب. نسخه مورد نظر در دو نسخه و در یک مجموعه آورده شده است.
نسخه اول آن در 248 صفحه بر سال 1085 کتابت‏شده است و نسخه دوم آن در آخر مجموعه مزبور آمده است که ناقص است. از این اثر خطى نسخه‏اى نیز در کتاب‏خانه آستان قدس رضوى نگه‏دارى مى‏شود. (101)
یکى از نسخه‏هاى خطى خلیفه سلطان کتابى است‏با عنوان توضیح الاخلاق که دست‏کارى شده کتاب اخلاق ناصرى خواجه‏نصیر است که خلیفه سلطان آن را به دستور شاه صفى نگاشت (102) . از این اثر نسخه‏هاى خطى متعددى در کتاب‏خانه‏هاى مجلس، حقوق و ملک وجود دارد. (103)
از خلیفه سلطان اثر خطى دیگرى نیز در موضوع قواعد و تجوید (104) و هم‏چنین اثرى ترجمه‏اى (105) در دست است که بیانگر تنوع آثار وى است.
خلیفه سلطان علاوه بر آن که خود نویسنده‏اى قادر بود در طول وزارت خود نیز از علما و نویسندگان در فنون مختلف حمایت مى‏کرد. لذا بسیارى از علماى عصر کتاب‏هاى خود را به نام خلیفه سلطان نگاشتند و از این طریق کمک‏مالى به دست آوردند. یکى از علماى مزبور، رضى‏الدین محمد بن محمد شفیع اصفهانى است که اثر ادبى خود را تحت عنوان مطلع که داراى نثرى استوار و منشیانه و در باب عروض وقافیه است‏به خلیفه سلطان تقدیم داشته است (106) . نسخه‏اى از این اثر اکنون در کتاب‏خانه‏عمومى آستان قدس رضوى نگه‏دارى مى‏شود. (107)
اخلاق خلیفه سلطان:
همان‏گونه که اجداد علاء الدین حسین معروف به خلیفه سلطان بعضا داراى پایگاه‏هاى شامخى در علم و قاهت‏بودند، برخى اخلاف وى نیز از همان موقعیت‏برخوردار شدند.
خلیفه سلطان چهار پسر داشت که هر کدام عالم عصر خود بودند (108) . آن‏ها همه داراى مقام اجتهاد و استنباط بودند (109) . اسامى آن‏ها راخاتون آبادى بدین شرح مى نگارد:
نواب میرزا ابراهیم، نواب میرسید على جد سادات مرعشیه تبریز، تهران، کرمان و اصفهان، نواب میرزا رفیع الدین محمد و نواب میر سید حسن. این چهار پسر همه صبیه زادگان شاه عباس اول بودند و به همین جهت آن‏ها را نواب مى خواندند. (110)
آن‏ها همه در زمان صفى اول و حتى به قولى عباس اول نیز مکحول شدند. (111)
در میان فرزندان ذکور خلیفه سلطان، نواب میرزا ابراهیم از شهرت بیش‏ترى برخوردار بوده است او در سال 1033 ه. ق متولد شد و پس از سى سال عمر، در سال 1098 ه. ق درگذشت. (112)
وى از افاضل عصر خود و عالم به تفسیر و حدیث و فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب و رجال بود و در هر کدام از موارد مزبور داراى تالیفاتى بود (113) .گفته مى‏شودوى در زمان صفى اول مکحول گشت و در همان حال نابینایى تحصیل علم کرده و تمامى علوم مزبور را فرا گرفت. (114) از تالیفات او مى توان موارد ذیل را نام برد:
حاشیه مدونه على شرح اللمعه و حواشى متفرقه على کتاب المدارک (115)
فرزند دیگر او میرزا حسن پدر عالم معروف عصرش یعنى میرزا باقر معمر بود که حیات وى تا زمان نادر (مرگ 1160ه . ق) دوام داشت. و در زمان شاه سلطان حسین جزو صدور بود. پسر دیگرش میرزا على بود که ذریه او تا حال باقى است و مجتهد معروف مرحوم سید شهاب الدین مرعشى از اخلاف اوست. (116)
خلاصه
در دوره صفویه وزراى برجسته و مهمى ظهور کردند که هر یک از آن‏ها از منظر خاصى جالب توجه بودند. جنبه‏هاى اقتصادى و مالى، دو جنبه تعیین کننده در انتخاب یا عزل وزرا بوده است. اغلب وزراى دوره صفویه به واسطه بحران‏هاى مالى تعویض مى‏شدند، اما خلیفه سلطان وضعیتى متفاوت داشت. از آن جائى که خلیفه سلطان فردى مذهبى و بلکه فقیه و عالم بود متناسب با استعداد و آموزه‏هایش مى توانست کلیدى براى حل معضلات سیاسى و اجتماعى عصرش باشد.
خلیفه سلطان از سادات معروف عصر خود بود که موقعیتى نکسکبى‏اش اهمیتى خاص به او بخشیده. و تعلیمات معنوى و تالیفات عدیده‏اش بر اهمیت مزبور افزوده بود. این اهمیت مزبور به همراه انتساب سببى‏اش با خاندان سلطنت و دیدگاه سیاسى مساعدش نسبت‏به حکومت و نیز معضلات خاص عصرش منجر به انتخاب او به مقام وزارت گشت.
این عوامل به ویژه در انتخاب مجددش یعنى در زمان عباس ثانى از اهمیت‏بیش‏ترى برخوردار بود. وى در دوره مزبور کوشید تا با گماردن افراد شایسته و معتقد در پست‏هاى مهم، بر فساد معمول و رایج در جامعه و دستگاه‏هاى رسمى غلبه کند. عدم عزل وى در زمان عباس ثانى شاید گویاى کامیابى او در ماموریتش باشد.
دوره وزارت وى به لحاظ قدرت و اقتدار و اختیار به ویژه در دوره شاه عباس دوم، دوره گذار از مرحله ضعف اقتدار وزیر به مرحله قوت آن مى‏باشد. بنابراین دوره وزارت وى دوره تعادل و توازن قوا بین شاه و وزیر است. اما وى بر خلاف وزراى دیگر از نفوذ معنوى خاصى برخوردار بود.
بنابراین بایستى گفت پذیرش وزارت از طرف وى نه تنها بیانگر عدم مخالفت وى با دستگاه رسمى حاکمه است، بلکه عاملى در استحکام مقام و موقعیت‏شاهان صفوى است.
البته این استنباطى است کلى از عملکرد او که مطالعه آثار به جامانده‏اش نیز شاید موید این دعوا باشد.
پى‏نوشت‏ها:
1. نک: اسکندر بیک ترکمان (منشى)، تاریخ عالم آراى عباسى، به کوشش ایرج افشار (موسسه مطبوعاتى امیرکبیر با شرکت کتابفروشى تایید اصفهان) ج‏2، ص‏1040 میرزا عبدالله افندى الاصبهانى تعلقیه امل‏الآمل (تدوین و تحقیق) السید احمد الحسینى (طبع باعتناء) محمود مرعشى قم: الخیام، 1410 ه . ق، ص‏135 میزرا محمد على، ریحانه الادب، (چاپ دوم: کتابفروشى خیام، چاپخانه شفق) ج‏3، ص‏56.
2. تذکره نصر آبادى میرزا محمد طاهر نصر آبادى (تصحیح و مقابله) وحید دستگردى (کتابفروشى فروغى) ص‏15.
3. تعلیقه اکمل الآمل، ص‏135.
4. تاریخ عالم آراى عباسى، ج‏2، ص‏1040.
5. همان.
6. تاریخ عالم آراى عباسى، ج‏2، ص‏928 در کتاب تعلیقه امل الامل آمده است: امیر نظام الدین فرزند امیر قوام الدین بود. (ص‏135)اگر چنین باشد،امیرنظام الدین برادر جد وى خواهد بود.
7. طبقات الاعلام الشیعه علامه شیخ آقا بزرگ تهرانى، تحقیق على نقى منزوى (موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان) ج‏5، ص‏168 سید محسن امین، اعیان الشیعه، (دارالمعارف اللمطبوعات بیروت، 1403 ق 1983م) المجلد السادس، ص‏164.
8. ریحانه الادب، ج‏3، ص‏56.
9. تاریخ عالم آراى عباسى، ص‏1040.
10. همان، ص‏928.
11. همان، ص‏1040.
12. همان، ص‏928.
13. همان.
14. همان، ص‏929.
15. تاریخ عالم آراى عباسى، ج‏2، ص‏1041.
16. محمد معصوم بن خواجگى اصفهانى خلاصه السیر.
17. تذکره نصر آبادى، ص‏16.
18. تاریخ عالم آراى عباس، ص‏1091.
19. تعلیقه امل الامل، ص‏134.
20. وقایع السنین والاعوام، ص‏583.
21. ریحانه الادب، ج‏3، ص‏56.
22. همان.
23. میرزا محمد معصوم، تاریخ سلاطین صفویه، (سعى و اهتمام) سید امیر حسن عابدى (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1351) ص‏57 58. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى اسکندر بیک ترکمان (تصحیح) سهیلى خوانسارى (تهران: چاپخانه اسلامیه، 1317) ص‏89. تاریخ عالم آراى عباسى، ص‏1013. در وقایع السنین والاعوام تاریخ ازدواج 1018 ق آمده است. نک: ص‏501.
24. اعیان الشیعه، ج‏6، ص‏164 زندگانى شاه عباس اول، نصرالله فلسفى (انتشارات کیهان، 1334) ج‏2، ص‏200.
25. تاریخ عالم آراى عباسى، ص‏1013.
26. نک: همان. تاریخ سلاطین صفویه، ص ص 8 57. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، همان، ص‏89 طبقات الاعلام الشیعه، شیخ آغا بزرگ تهرانى، (تحقیق)على نقى منزوى (موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان) ج‏5، ص 9 16.اعیان الشیعه، ج‏6، ص‏164 میرزا محمد باقر الموسوى الخوانسارى،ریاض العلما و حیاض الفضلا، (قم مکتبه اسماعیلیان، 1390 ق). جزء الثانى، ص‏55.
27. ریاض العلما وحیاض الفضلا، الجز الثانى، ص‏55 تاریخ سلاطین صفویه، ص‏58.تاریخ عالم آراى عباسى، ص‏1013.
28. طبقات اعلام الشیعه، مجلد5، ص‏16 تاریخ سلاطین صفویه، ص ص 8 57.
29. همان.
30. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص‏89.
31. ریحانه الادب، ج‏3، ص‏56 ریاض العلما وحیاض الفضلا جزو الثانى، صص 52 53اعیان الشیعه، مجلد 6، ص‏164.
32. خلاصه السیر، ص‏126. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص‏89.
33. ریاض العلما وحیاض الفضلا، جزء الثانى، ص‏52 طبقات اعلام الشیعه، مجلد 5، ص‏169 فواید الصفویه، ابوالحسن قزوینى، (تصحیح) مریم میراحمدى (تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات، 1367) ص‏52 خلاصه السیر ص‏126. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى ص‏90. اعیان الشیعه، مجلد 6، ص‏16.
34. فواید الصفویه، ص‏52 ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص‏260.
35. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص‏260.
36. تاریخ عالم آراى عباسى به نقل از اعیان الشیعه مجلد6، ص‏16.
37. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص‏89.
38. زندگانى شاه عباس اول، ج‏2، ص‏200.
39. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص‏89.
40. همان.
41. خلاصه السیر، همان، ص‏126.
42. سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسى (امیرکبیر 1336) ج‏5، ص 17 216.
43. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص‏260. ریاض العلما وحیاض الفضلا، میرزا عبدالله افندى الاصبهانى، تحقیق سید احمد الحسینى، به اهتمام محمود مرعشى (قم:مطبعه الخیام، 1401 ق) ص‏52.
44. طبقات اعلام الشیعه، مجلد 5، ص‏169.
45. اعیان الشیعه، مجلد السادس، ص‏165 ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، جز الثانى، ص‏52. ریحانه الادب، ج‏3، ص‏56.
46. عباسنامه، محمد طاهر وحید قزوینى، به تصحیح و تحشیه ابراهیم دهگان (کتابفروشى داورى اراک، 1329) ص 7 و 65 فهرس التواریخ، رضا قلى خان هدایت، به‏تصحیح و تحشیه عبدالحسین نوائى میر هاشم محدث (پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373) ص‏233 وقایع السنین والاعوام، ص‏515 طبقات اعلام الشیعه، مجلد5، ص‏169 ریاض العلما وحیاض الفضلا، ج‏2، ص‏52.
47. وقایع السنین والاعوام، ص 15 519.
48. نک: وقایع السنین والاعوام، ص 15 و 519 ریحانه الادب، ج‏3، ص‏57.
49. فواید الصفویه، ابوالحسن قزوینى (تصحیح) مریم میر احمدى (موسسه مطالعات و تحقیقات، 1367).
50. سلافه العصر به نقل از ریاض العلما وحیاض الفضلا، جزء الثانى، ص‏54.
51. ریاض العلما وحیاض الفضلا، جز الثانى، ص‏54.
52. فواید الصفویه، ص‏68 وقایع السنین والاعوام، ص‏519.
53. تذکره نصر آبادى، ص‏15.
54. تاریخ عالم آراى عباسى، ج‏2، ص‏1091.
55. ریاض العلما و حیاض الفضلا، ج‏3، ص‏52.
56. افسوس که عمر گشت‏بیهوده تلف دنیابه تعب گذشت و دین رفت زکف رنجید خدا و خلق راضى نشد ضایع کریم پاره آب و علف میکوش که کیسه تو بى زر باشد تا در دو جهان عیش تو خوشتر باشد درهم چه کنى کزان تو درهم باشى دنیا چه مى کنى که دین بر باشد نک: تذکره نصر آبادى، ص‏15.
57. لغتنامه دهخدا، حرف خ.
58. عباسنامه، ص‏8.
59. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص‏53 ریحانه الادب، ج‏3، ص‏56.
60. روضات الجنات فى احوال العلماء والسادات، المیرزا محمد باقر الموسوى الخوانسارى (مکتبه اسماعیلیان، 1390) ج‏3، ص‏269ریاض العلما وحیاض الفضلا، جزء الثانى ص‏53.
61. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص‏53.
62. ریحانه الادب، ج‏3، ص‏56.
63. اعیان الشیعه، ج‏6، ص‏165.
64. طبقات اعلام الشیعه، مجلد5، ص‏169.
65. اعیان الشیعه، مجلد السادس، ص‏165.
66. سید حسن صدر، تکمله امل الآمل (تحقیق) السید احمد الحسینى (قم، نشر مکتبه آیه الله مرعشى، 1406 ق) ص‏144.
67. اعیان الشیعه، ج‏6، ص‏165.
68. مسعود نوربخشى، با کاروان تاریخ، (نشر ایرانشهر 1370) ص‏383.
69. اعیان الشیعه، مجلد السادس، ص‏165.
70. همان.
71. نک: تاریخ عالم آراى عباسى، ج‏2، ص‏10.
72. همان.
73. نک: عباسنامه، ص‏89.
74. همان، ص‏8.
75. خلاصه السیر، ص‏40.
76. نک: عباسنامه، ص‏70.
77. همان.
78. شاردن، ج‏2، ص‏333.
79. خلاصه التواریخ و تاریخ ملاکمال بى نام تصحیح ابراهیم دهگان (اراک، 1334ش)ص‏102.
80. شاردن، ج‏2، ص‏333.
81.تاریخ، صفویان، خلاصه التواریخ تاریخ ملاکمال، ص‏102.
82. شاردن، ج‏2، ص‏333.
83. بحر الفواید و عقد الفراید (نسخه خطى)، به نقل از رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفویه، ص‏41.
84. همان.
85. ریاض العلما وحیاض الفضلا، ج‏4، ص‏272.
86. روضات الجنات فى احوال العلما و السادات، ج‏4، ص‏384.
87. تاریخ ادبیات در ایران، ج‏5، بخش‏2، ص‏1347.
88. همان، ص‏1083.
89. عباسنامه، ص‏107.
90. همان، ص‏89.
91. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص‏53.
92. وقایع السنین والاعوام، ص‏519.
93. اعیان الشیعه، ج‏6، ص‏165.
94. وقایع السنین والاعوام، ص‏583 ریاض العلما وحیاض الفضلا، ج‏2، ص‏53 طرایق الحقایق، ج، ص‏267 طبقات اعلام الشیعه، ج‏5، ص‏169 اعیان الشیعه ج‏6، ص‏164.
95. نک: فهرست کتابهاى چاپى عربى، خانبابا مشار، (چاپ رنگین، 1364).
96. الذریعه الى تصانیف الشیعه، الجزء السادس، ص‏206.
97. فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، محمد آصف فکرت، (کتابخانه مرکز آستان قدس رضوى، 1369) ص‏201.
98. سید حسن نقیبى، فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه آستان مقدس حضرت معصومه، (زائر 1375) ج‏1، ص‏143 فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه عمومى گلپایگانى (قم: چاپ خیام،1357) ج‏1، ص‏204 فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه مرعشى با کد 36
فهرست نسخه‏هاى خطى‏الهیات مشهد، محمود فاضل (دانشگاه مشهد، 2535)1376، ص‏93.
99. با کد 34 و 5165.
100. فهرست نسخه‏هاى خطى آستانه مقدسه حضرت معصومه (س)، ج‏1، ص‏109.
101. فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، ص‏201.
102. تاریخ ادبیات در ایران، ج‏5، بخش 3، ص‏1496.
103. نک: فهرست نسخه‏هاى خطى فارسى، احمد منزوى (تهران، موسسه فرهنگى منطقه‏اى، 1349) ج‏2، ص‏1586.
104. فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه آیه الله فاضل تهرانى، ج‏1، ص‏200.
105. ترجمه تقویم البلدان فهرست ملک، ج‏2، ص‏129.
106. نک: تاریخ ادبیات در ایران ج‏5، بخش 1، ص‏404.
107. فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، ص‏528.
108. وقایع السنین والاعوام، ص‏519.
109. ریحانه الادب، ج‏3، ص‏57.
110. وقایع السنین والاعوام، ص‏584.
111. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص‏53.
112. محمدبن على الاردبیلى الغروى الحائرى، جامع الرواه، ج‏1، ص‏28.
113. همان.
114. الشیخ عبدالنبى القزوینى، تتمیم امل الآمل ص‏50، وقایع السنین والاعوام، ص‏584.
115. تتمیم اکمل الآمل، ص‏79 طبقات اعلام الشیعه، ج‏5، ص‏169.
116. نک: پانویس مرحوم مرعشى در وقایع السنین والاعوام، ص‏519 طبقات اعلام الشیعه، ج‏5، ص‏169.

تبلیغات