آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

حکومت از پدیده‏هاى مهم سیاسى است که در طول تاریخ، فلاسفه سیاسى از ابعاد گوناگون آن سخن گفته‏اند . یکى از باحث‏حساس و مهم در این مقوله، بحث علل و عوامل بقا و زوال دولت و حکومت است .
شمارى از نویسندگان پنداشته‏اند که این بحث را تنها متفکران و فلاسفه سیاسى غرب، مطرح کرده‏اند، ولى با نگاهى گذرا به منابع و متون اسلامى چنین بر مى‏آید که این موضوع توسط امامان معصوم (ع) به‏ویژه امام على (ع) (1) و پس از آن به‏وسیله عالمان و متفکران مسلمان مطرح شده است . از باب نمونه، ابن‏خلدون در «مقدمه‏» (2) ، ابونصر فارابى در «المله‏» و «آراء اهل المدینة الفاضله‏» (3) و فقیه بزرگوار ملامحمد باقر سبزوارى، (4) سید جعفر کشفى (5) و بسیارى از دیگر عالمان و متفکران اسلامى به این بحث پرداخته‏اند .
این مقوله امروزه، از مهم‏ترین و حساس‏ترین مقولاتى است که درباره سرنوشت ایران و اسلام بلکه مستضعفان جهان پس از برپایى حکومت اسلامى در ایران مطرح است .
ابعاد بحث
این بحث از دو زاویه در خور بحث و بررسى است:
الف . از نگاه تاریخى و با توجه به واقعیت‏هاى خارجى دولت‏ها و حکومت‏ها
از این زاویه ممکن است محقق به تحلیل یک یا چند حکومت نشسته و علل و عوامل بقا و زوال آنها را استخراج کند . مثلا حکومت على (ع) را مورد بحث قرار مى‏دهیم که آیا حکومت ایشان پایدار بود یا ناپایدار; اگر پایدار بود، عوامل آن‏چه بود و اگر ناپایدار بود، چه عواملى سبب آن بوده است . بر این اساس پایدارى و ناپایدارى دولت‏ها امرى است‏خارجى و واقعى که پیرو علل و عوامل گوناگون است . این بحث درباره حکومت‏هاى حق و ناحق مى‏آید . این بعد از بحث مى‏تواند موضوع تحقیق‏هاى مفصلى قرار گیرد . مرحوم علامه نراقى، نیز به برخى از حکومت‏ها از این زاویه اشاراتى دارند .
ب . از بعد نظرى و بدون توجه به چگونگى حکومت‏ها در گذشته تاریخ
در اینجا به اصول و عواملى که در بقا و زوال حکومت‏ها نقش دارند، باید پرداخته شود . به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامى تعیین سرنوشت جامعه و تاریخ به‏دست انسان است: «ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم‏» . (6) جامعه و تاریخ نیز همانند دیگر پدیده‏ها داراى ضابطه و قانون است و قوانینى حاکم بر آن همانند قوانین حاکم بر دیگر پدیده‏ها ثابت و غیرقابل تغییر است: «و لن تجد لسنة الله تبدیلا» . (7)
مفهوم زوال و بقا
بقا و زوال حکومت‏ها نیز نمى‏تواند بدون ضابطه و قانون باشد . در این بخش به شناسایى و تحلیل این اصول خواهیم پرداخت . هر چند هر دو بعد مفید و درس‏آموز است، ولى در این بخش از نگاه نراقى تنها به پاره‏اى از اصول و عواملى که مایه بقا و زوال حکومت‏اند، خواهیم پرداخت . پیش از آن یادآورى چند نکته مفید و سودمند است:
1 . بقا و زوال به چه معناست؟ آیا به معناى دوام و همیشگى است‏یا معناى دیگرى دارد؟
بدون تردید اگر بقا را به معنى همیشه بودن بدانیم، هیچ حکومت و دولتى بقا ندارد . به گفته امام على (ع) «الدولة کما تقبل تدبر; (8) دولت همان‏گونه که به وجود مى‏آید، از بین مى‏رود» .
همه حکومت‏ها حتى حکومت‏هاى حق، در معرض دگرگونى هستند، زیرا عوامل زوال دولت تنها از سوى حاکم نیست، بلکه بسیارى از عوامل از جمله عوامل طبیعى و خارجى، دگرگونى ارزش‏ها، اختلاف و ... در فروپاشى حکومت‏ها مؤثر هستند . مقصود از بقاى حکومت این است که در برابر حوادث گوناگون همانند جنگ، شورش، نارضایتى‏هاى مقطعى و ... بتواند خود را نگه دارد و در راستاى اهداف اصلى خود گام بردارد . مقصود از زوال حکومت این است که حوادثى همانند آن‏چه آمد، حکومت را متزلزل و یا نابود کند .
2 . زوال و بقاى حکومت نتیجه همه اصول و عواملى است که بیان خواهیم کرد . هرچند هر یک از آنها به تنهایى مى‏تواند سستى پایه‏هاى حکومت را سبب گردد، ولى بقا و زوال وقتى حتمى و قطعى است که همه عوامل با هم باشند .
3 . اصول و عواملى که در این بخش آمده، نتیجه تحقیق و بررسى نویسنده در پاره‏اى از آثار و سخنان علامه نراقى است . بنابراین ممکن است‏با پژوهش و تامل بیش‏تر در دیگر آثار ایشان و یا دیگر عالمان و فقیهان شیعى، بتوان عوامل دیگرى را افزود .
فهرست عوامل بقا و زوال حکومت
علامه نراقى در پاره‏اى از آثار خود به‏ویژه در «معراج السعاده‏» اصول و عواملى که مایه بقاى حکومت‏اند، و هم‏چنین اصول و مؤلفه‏هایى که مایه سستى و زوال آن مى‏گردند را، آورده است . البته آن بزرگوار بابى را به این بحث اختصاص نداده، ولى از مباحثى که در این اثر آورده است، مى‏توان به شکل بسیار خوبى طرح و دیدگاه وى را به‏دست آورد . این اصول از دیدگاه نراقى عبارتند از:
1 . عدالت‏بنیاد نظام سیاسى،
2 . امر به معروف و نهى از منکر،
3 . گزینش کارگزاران سالم و کارآمد،
4 نظارت بر عملکرد کارگزاران و ...
در برابر، اصولى چون: سستى در امر به معروف و نهى از منکر، ظلم و ستم و تجاوز به حقوق مردم، تجمل‏گرایى، رواج فساد و گناه از عواملى هستند که سبب سستى حکومت و پایه‏هاى آن مى‏گردند .
از نگاه نراقى، هر نظام سیاسى که توانایى تطبیق کاربردى اصول یاد شده را با جامعه سیاسى خود داشته باشد، بى‏تردید، نظام سیاسى کارآمد و با ثباتى خواهد داشت، و هر حکومتى توان این کار را نداشته باشد، حکومتش در معرض سستى و زوال قرار خواهد گرفت .
علامه نراقى، به تجزیه و تحلیل اصول یاد شده، گاه به تفصیل و شرح و گاه به اجمال پرداخته است و شاه ایران را براى شناخت این اصول، به مطالعه تاریخ مشاهیر و پادشاهان پیشین ایران و جهان دعوت مى‏کند، تا از برآیند این مطالعه، علت عظمت و انحطاط حکومت‏ها مشخص گردد .
آموزه‏هاى علامه نراقى در این بخش به عنوان اصول و مبانى خدشه‏ناپذیر، زنده و کارآمد در همه دوران و نظام‏هاى سیاسى، در خور برابرى و انطباق است . هیچ‏یک از نظام‏هاى سیاسى بدون پذیرش و عمل به این اصول، توان حل خواسته‏هاى مردم و بقاى حکومت را ندارند .
در این فصل اصول و عوامل یاد شده را مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهیم داد .
1 . عدالت‏بنیاد نظام سیاسى
شمارى از فقیهان و متفکران اسلامى، از جمله علامه نراقى با اشاره به حدیث معروف:
«الملک یبقى بالعدل مع الکفر و لایبقى مع الظلم بالایمان; پادشاهى به‏وسیله عدالت‏با کفر پاینده و با وجود ایمان و ظلم و ستم نمى‏ماند» (9)
اولین و مهم‏ترین عامل حیات کشور و حکومت را عدالت مى‏دانند .
بقا و دوام آن، (11) حیات دین و حدود الهى، (12) عمران و سازندگى، (13) اصلاحات، (14) عزت دین و مسلمانان (15) و ... در گرو اجراى عدالت است . در آیات و روایات بسیار و سیره عملى پیامبر گرامى اسلامى (ص) و امامان معصوم (ع) اجراى عدالت‏به‏عنوان اصلى بنیادین مطرح شده است:
«امرت لاعدل بینکم‏» (16) ، «قل امر ربی بالقسط‏» (17) .
به فرموده على (ع) بهترین نوع حکومت، حکومتى است که مبتنى بر عدل باشد . (18)
انتظام امور نظام سیاسى و مردم بسته به عدالت است . (19) در سخنان گهربار على (ع) که علامه نراقى به برخى از آنها اشاره کرده، یکى از پیامدهاى برپایى و اجراى عدالت، قوام دولت و حکومت دانسته شده است، از باب نمونه على (ع) مى‏فرماید:
«من عمل بالعدل حصن الله ملکه و من عمل بالجور عجل الله هلکه; (20) کسى که به عدل کار کند، خداوند حکومت او را نگه مى‏دارد و کسى که به ستم رفتار نماید، خداوند در نابودى او تعجیل مى‏کند» .
در جاى دیگر مى‏فرماید:
«هیچ چیزى همانند عدالت، دولت‏ها را محافظت نمى‏کند» . (21)
با توجه به روایات یاد شده عدالت رمز ماندگارى نظام سیاسى و ضامن ثبات امنیت است . جدایى قدرت از عدالت در اسلام به هیچ روى، پذیرفته نیست . بنابراین، عدالت‏براى قدرت و قدرت براى عدالت ضرورى است . عدالت از آن روى که بنیاد و ارزش است، فوق قدرت است، و از آن روى که نیازمند قدرت است، یکى از ابزارهاى آن است و همراه آن مى‏باشد .
علامه نراقى بحث‏هاى عمیق و گسترده‏اى در این باب دارد . شش فصل از کتاب گرانسنگ معراج السعاده را ویژه این بحث کرده است . با اینکه این کتاب تقریبا ترجمه جامع السعادات است، ولى در بحث عدالت اجتماعى این قاعده رعایت نشده و بسیار مفصل و مشروح بیان شده است و بحث‏هایى را به‏عنوان فواید عدالت و راه‏هاى دستیابى به آن افزوده است . به‏نظر مى‏رسد بحث‏هاى دقیق، عمیق و گسترده آن بزرگوار در این باره، بازتابى از بحرانى است که جامعه‏اش درگیر آن بوده، هم‏چنین راه حلى براى آن است .
نراقى براى رویارویى با بحرانى که در روزگار خویش شاهد آن بود، تنها راه حل آن را استوار ساختن روان و رفتار انسان و جامعه بر شیوه عدل و انصاف مى‏داند .
نراقى در این باب اصول و قواعدى را ارائه مى‏کند که همگان، اعم از حاکم و مردم مى‏توانند با به کارگیرى آن به وضع مطلوب و میانه‏اى در خصال و رفتار دست‏یابند . مقصود از سخنان یاد شده این نیست که سخنان نراقى درباره عدالت، محدود به همان زمان است و براى زمان ما کارآیى ندارد، چرا که سخنان او هر چند در پاسخ به بحران روزگار خویش طراحى شده، ولى چون برگرفته از آیات و روایات است، در هر زمانى مى‏تواند کارآیى داشته باشد و به یارى ما بشتابد .
نراقى به بر پایى عدالت دعوت مى‏کند، بلکه راه‏هاى رسیدن به آن‏را نشان مى‏دهد و از عمل نکردن به عدالت و پیامدهاى آن سخن مى‏گوید و این مطالب در همه زمان‏ها کارآیى دارد . همان‏گونه که اعتدال، به مزاج انسان شادى و نشاط و سلامتى مى‏بخشد، افراد جامعه نیز در پرتو عدالت‏به زندگى بى‏دغدغه دست مى‏یابند . اگر عدالت، بنیان زندگى آدمى قرار گیرد، قدرت سیاسى مایه و قوام مى‏پذیرد و شریعت اجرا مى‏گردد .
علامه نراقى، پیش از آن که به ابعاد اجتماعى و سیاسى عدالت‏بپردازد، به جایگاه و ریشه‏هاى آن در ارتباط با نفس و قواى انسانى پرداخته است:
«پیش از این دانستى که قوه انسانیه که مدخلیت در صفات و اخلاق دارد چهارند: قوه عاقله و عامله و غضبیه و شهویه، و دانستى که کمال قوه عامله، انقیاد و اطاعت اوست از براى عاقله، از استعمال سایر قوا در اعمال حسنه، و عدالت عبارت از آن است و نقص آن از عدم انقیاد است . پس هر گاه سایر قوا به مرتبه کمال باشند، عدالت‏خواهد بود و هرگاه ناقص باشند، عدالت منتفى خواهد بود، و تحقق و انتفاى عدالت، تابع کمال و نقص سایر قوا است و عدالت امرى است جامع جمیع صفات کمالیه . پس از براى کسب عدالت‏به خصوص کیفیتى خاص و از براى ازاله ضدش که جور است، معالجه مخصوصه‏اى نیست‏» . (22)
اهمیت و فضیلت عدالت
نراقى در فصل نخست، در بیان جایگاه عدالت و ریشه‏یابى و خواص آن با عنوان «در بیان ملکه عدالت‏» مى‏نویسد:
«بدان که عدالت افضل فضایل و اشرف کمالات است، زیرا که دانستى که مستلزم جمیع صفات کمالیه است، بلکه عین آنهاست . هم‏چنان‏که جور که ضد آن است، مستلزم جمیع رذایل بلکه خود آنهاست‏» . (23)
آن‏گاه نراقى، پس از سخنان بسیار مهم و عرفانى در شرافت و فضیلت عدل، به اقسام آن (24) اشاره مى‏کند و سپس به انواع عادل و جابر مى‏پردازد .
پیش از آن که به انواع عدل بپردازیم، اشاره‏اى به مفهوم عدالت، مفید و مناسب مى‏نماید:
تعریف عدالت
نراقى عدالت را چگونه تعریف مى‏کند و چگونه با تعیین مصادیق آن به دغدغه‏هاى خود پاسخ مى‏دهد؟
عدالت مفهومى گسترده دارد . دانشمندان مسلمان در کلام، فلسفه، اخلاق، تفسیر، حدیث و فقه از مفهوم عدالت‏سخن گفته و در هر یک از دانش‏هاى یاد شده از زاویه خاص به بررسى آن پرداخته‏اند . از باب نمونه: در علم اخلاق کتاب‏هایى چون تهذیب الاخلاق ابن‏مسکویه، اخلاق ناصرى خواجه نصیرالدین طوسى (25) ، جامع السعادات ملامهدى نراقى و معراج السعاده ملااحمد نراقى، هر چند در تفسیر و تبیین قلمرو و مفهوم عدالت‏به نکته‏هاى نو و سودمندى اشاره کرده‏اند، ولى ریشه سخنان آنان به تعریفى که ارسطو از عدالت داشته برمى‏گردد . (26)
گروهى از دانشمندان مسلمان از جمله ملامهدى و ملااحمد نراقى، عدالت را به معناى رعایت‏حد وسط و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط دانسته‏اند . آنان عدالت فردى را به معناى اعتدال و رعایت‏حد وسط در صفات و ویژگى‏هاى فردى معرفى کرده‏اند و همان معنى (پرهیز از افراط و تفریط) را در عدالت اجتماعى یعنى عدالتى که حاکم و سلطان باید به اجراى آن همت گمارند، تعمیم داده‏اند . نراقى در معراج السعاده، پس از بیان شرافت اخلاق مى‏نویسد:
«بدان که عدالت‏یا در اخلاق است‏یا در افعال یا در عطاها و قسمت اموال یا در معاملات میان مردمان و یا در حکمرانى و سیاست ایشان و در هر یک از اینها عادل کسى است که میل به یک طرف روا ندارد و افراط و تفریط نکند، بلکه سعى در مساوات نماید و هر امرى را در حد وسط قرار دهد . و شکى نیست که این موقوف است‏بر شناختن وسط در این امور و دانستن طرف افراط و تفریط و علم به آن در همه امور در نهایت اشکال است و کار هر کسى نیست، بلکه موقوف است‏به میزانى عدل که به واسطه آن زیاده و نقصان شناخته شود . همچنان که شناختن مقدار هر وزنى بى‏زیاده و نقصان محتاج به ترازو نیست که به آن وزن نمایند . و میزان عدل در حد وسط هر امرى نیست . مگر شریعت‏حقه الهیه و طریقه سنیه نبویه که از سرچشمه وحدت حقیقیه صادر شده [است] . پس آن میزان عدل است در جمیع چیزها و متکفل بیان جمیع مراتب حکمت عملیه است . پس بر عادل واقعى واجب است که حکیمى باشد دانا به قواعد شریعت الهیه و عالم به نوامیس نبویه‏» . (27)
نراقى در بخش‏هاى یاد شده به این مطلب اشاره دارد که بر پایى عدالت کار هر کس نیست . کسى مى‏تواند مجرى عدالت‏باشد که به شریعت آگاهى کامل داشته باشد، و او جز فقیه داراى شرایط نیست . در حقیقت نراقى در سخنان یاد شده به تئورى ولایت فقیه اشاره کرده است . (28)
به عقیده ما عدالت از مفاهیمى است که براى شناخت آن باید ضد آن یعنى ظلم را بشناسیم . ظلم یعنى ستم و تجاوز از حد . برخى آن‏را نهادن چیزى در غیر موضع شایسته‏اش دانسته‏اند: «وضع الشی‏ء فی غیر موضعه‏» . (29) بر این اساس عدالت عبارت است از این که در مسائل فردى و اجتماعى ستم روا نداریم و هر چیزى را در موضع شایسته‏اش قرار دهیم: «وضع الشی‏ء فی موضعه‏» . سید رضى در نهج البلاغه از على (ع) نقل کرده است: العدل یضع الامور مواضعها; (30) عدالت، هر چیزى را در جاى خود نهادن است . عدالت اجتماعى در برابر ظلم به اجتماع است . ستم در این عرصه عبارت است از: پایمال کردن حقوق و دست اندازى به حقوق دیگران و عدالت در برابر آن، رعایت‏حقوق دیگران است . این سخن در همه عرصه‏هاى سیاسى (قدرت)، اقتصادى (ثروت)، احترام اجتماعى (حیثیت) و چگونگى توزیع عادلانه آنها، همچنین برخورد قانون با مردم در خور مطابقت است و کاربرد دارد .
از اشارات نراقى در چند جاى معراج السعاده مى‏توان همین معنى را استفاده کرد . (31) درباره تعریف عدالت و مسائل مربوط به آن سخن بسیار است که در جاى خود باید مورد بحث قرار گیرد . در اینجا به همین اندازه بسنده مى‏کنیم (32) .
آثار و پیامدهاى دنیوى عدالت
علامه نراقى پس از تبیین مفهوم عدالت اجتماعى و ستایش از فضیلت و شرافت انسانى که به این‏گونه از عدالت مزین گردد، آثار دنیوى آن‏را بى‏شمار دانسته و یادآور شده است که ذکر همه آثار ممکن نیست . وى سپس به چند فایده اشارت کرده، در برخى از آثار به گونه‏اى مستقیم پیامد آن‏را بقاى حکومت دانسته است، ولى با اندک دقتى مى‏توان گفت که همه آثار به گونه‏اى درباره بقا و پایدارى حکومت است:
1 . ایجاد اعتماد و همراهى
نخستین فایده دنیوى عدالت‏حاکم، ایجاد اعتماد و همراهى و محبت‏بین او و مردم است:
«عقل و نقل و تجربه و عیان، ظاهر و روشن است که این شیوه پسندیده مایه تحصیل دوستى نزدیک و دور و باعث رسوخ محبت پادشاه و فرمانفرما در دل‏هاى سپاهى و رعیت است‏» . (33)
2 . شهرت حاکمان
فایده دیگر عدالت‏حاکمان، شهرت ایشان در زمان حیات، و پس از آن به نیک نامى است:
«به این صفت‏خجسته، نام نیک پادشاه در اطراف و اکناف عالم، مشهور [مى‏شود] و تا صفحه قیامت‏به بلند نامى مذکور مى‏گردد و هر لحظه دعاى خیر، عاید روح بزرگوارش مى‏شود» . (34)
3 . دوام و پایدارى حکومت
فایده دیگرى که نراقى براى عدالت‏یادآور مى‏شود، رابطه مستقیمى با بحث ما دارد و آن دوام و پایدارى دولت و حکومت است:
«شیوه عدالت و دادخواهى باعث دوام و خلود سلطنت مى‏گردد، چه دولت‏سراى پادشاهان را پاسبانى از این هشیارتر و کاخ رفیع البنیان سلاطین را نگاهبانى از این بیدارتر نیست‏» . (35)
نراقى این پیامد و اثر را به روایات ماثوره از على (ع) مستند ساخته و از قول آن بزرگوار نقل مى‏کند:
«از ملوک و فرماندهان هر کس که به عدل و داد عمل کند، خداى تعالى، دولت او را در حصار امن خود نگاهدارد و هر که جور و ستم نماید، به زودى او را هلاک گرداند» . (36)
نیز از سخنان آن بزرگوار است:
«حسن السیاسة یستدیم الریاسة; (37) نگاهدارى رعیت‏بر وجه نیکو کردن باعث دوام ریاست و بقاى آن مى‏گردد» .
4 . آبادانى کشور
اثر و فایده دیگر عدالت‏حاکم، آبادى و آبادانى کشور است:
«شیمه کریمه دادگرى و صفت‏خجسته رعیت‏پرورى، سبب خوشى روزگار و باعث آبادى هر کشور و دیار است‏» . (38)
5 . اسوه شدن حکومت
فایده دیگرى که مرحوم نراقى در فواید دنیوى عدالت‏بدان توجه داشته، نمونه و اسوه شدن کشور و حکومتى است که در آن عدالت‏بر پا شده است:
«آن‏که پادشاه کشورى که به عدالت مشهور گردد، بسا باشد که پادشاهان سایر اقالیم را عرق حمیت‏به حرکت در آمده، ایشان نیز طریقه دادگسترى و رعیت پرورى، پیشنهاد خاطر خود ساخته و او نیز در ثواب همه اینها شریک خواهد بود» . (39)
6 . افزایش حرمت‏حاکمان
افزون بر این شان و شوکت و احترام او در دل‏ها چه در داخل و چه خارج کشور بیش‏تر مى‏شود . (40)
7 . رضایت مردم و بقاى حکومت
بیان نوعى فلسفه تاریخ از زاویه‏اى دیگر در بقاى حکومت‏به‏وسیله اجراى عدالت است . اجراى عدالت‏سبب رضایت مردم و جذب قلب‏هاى آنها مى‏شود و این خود پایدارى حکومت را در پى دارد:
«عدالت و رعیت‏پرورى باعث‏بر تحصیل دعاى دوام دولت و خلود سلطنت مى‏گردد و همه رعایا و کافه برایا، شب و روز به دعاى او اشتغال مى‏دارند و بدین جهت از عمر و عزت برخوردار مى‏گردد . آرى، آن چه از دعاى رنگ زردان آید، از شمشیر شیر مردان نیاید و کارى که از آه فقیران بر آید، از نیزه دلیران نیاید» . (41)
8 . الفت‏بین مردم و حکومت
حکمت دیگر اجراى عدالت، آسودگى و احساس رضایت مردم است و این دل‏دادگى مردمان رشته الفت‏بین مردم و دولت را محکم‏تر مى‏کند:
«چون پادشاه طریقه عدالت را پیشنهاد خود گردانید، همه اصناف به فراغ بال به مکاسب و مقاصد خود اشتغال نمایند، و بازار علم و عمل را رونقى و گلستان شریعت را طراوتى بى‏اندازه حاصل گردد و به این جهت صاحب شریعت، حفظ و حراست او را نماید . همچنان که مشاهده مى‏شود که هر فرمانروایى که سعى در حفظ ناموس شریعت نماید و آثار دین و ملت را رواج دهد، دولت او دوام نماید، بلکه روزگار دراز در دودمان او بماند و اولاد و اعقاب او میوه درخت عدالت را بچینند» . (42)
راههاى دستیابى به عدالت
علامه نراقى در مقوله عدالت و رابطه آن با پایدارى دولت و حکومت، به آنچه آمد، بسنده نمى‏کند . وى براى تقویت پایه‏هاى حکومت راه چاره اندیشیده و با شرح و تفصیل به راه‏هاى دستیابى به عدالت پرداخته و بر آن است که جلوى همه راه‏هایى را که به سستى پایه‏هاى حکومت منتهى مى‏شود بگیرد:
1 . توکل و اعتماد به خدا
نراقى، شرط نخست‏براى دستیابى به عدالت را توکل مى‏داند تا به همه حاکمان و فرمانروایانى که ادعاى حقانیت و اجراى عدالت دارند، بفهماند در هر موقعیتى که باشند، بدون در نظر گرفتن خداوند نمى‏توانند قدرت و یا اقتدارى داشته باشند:
«در هر حالى از احوال به ذات پاک ایزد متعال، متوکل و به فضل و رحمت‏بى‏غایت‏خداوند لم‏یزل و لایزال، متوسل بوده، توفیق انجام هر مهمى را بر وجه صواب از درگاه رب الارباب مسالت نماید و تمشیت هر امرى را به مشیت آن جناب منوط دانسته و روز و شب به زبان عجز و انکسار از دربار حضرت آفریدگار، سلوک راه درست را طلبد» . (43)
علت تاکید نراقى، بر این مطلب آن است که قدرت همیشه با طغیان و تکبر همراه است، چون نفس انسانى لحظه‏اى از شر نفس اماره، خلاصى ندارد . کنترل درونى و مراقبه و محاسبه باید بیش از همه در مورد صاحبان قدرت به کار رود .
2 . پاسدارى از شریعت
پس از آن‏که قدرتمند و صاحب اقتدار فهمید که قدرتمند حقیقى خداست و باید تنها در برابر او تسلیم باشد، نوبت‏به گام بعدى مى‏رسد و آن پاسدارى از شریعت و گردن نهادن به قوانین الهى است:
«در هر امرى به قدر مقدور، پاس شریعت غرا و حفظ احکام ملت‏بیضا را مکنون ضمیر منیر و پیشنهاد خاطر حق‏پذیر گرداند» . (44)
چون حاکمان بر این مواظبت کنند و در ترویج دین و اجراى حکم آن اهتمام نمایند، به حکم «الناس على دین ملوکهم‏» هیچ یک از حاکمان و کارگزاران دیگر شهرها دست‏به سوى گناه دراز نخواهند کرد و مجالسى براى انحراف پدید نخواهد آمد و به برکت اجراى شریعت، خانه دین و دنیاى خود و همه مردم آباد و معمور گردد . (45)
3 . جلوگیرى از ستم و تجاوز به حقوق مردم
آیا به همین اندازه که حاکم به اجراى احکام و قوانین شریعت پاى‏بندى داشت، کافى است و دیگر مسؤولیتى نخواهد داشت؟
علامه نراقى در این جا نیز گامى به جلو نهاده و مى‏نویسد:
«سوم به بازداشتن خود از ارتکاب ظلم اکتفا نکند، بلکه احدى از رعیت و سپاهى و کارکنان و گماشتگان را مجال ارتکاب ظلم و ستم ندهد و به حسن سیاست‏بساط امن و امان را گسترده، ساحت، مملکت و ولایت را از خس و خار گزند ظالمان مردم آزار، به جاروب معدلت‏بروبد، چه در هر ظلمى که در ولایت فرمانروایى بر مظلومى شود، فى الحقیقه دامنگیر او مى‏شود» . (46)
حاکم نباید به این بسنده کند، بلکه پاسدارى کشور از شر دشمنان و امنیت راه‏ها و شهرها را نیز بر خود لازم شمرد . علامه نراقى، عوامل دیگرى چون بهره‏گیرى از افراد کاردان و شایسته و نظارت بر آنان، رسیدگى به مستضعفان و دورى از تجمل و رفاه‏گرایى را از راه‏هاى دستیابى به عدالت مى‏داند . چون ما این عناوین را به‏صورت جداگانه بحث‏خواهیم کرد، در این‏جا به همین اندازه بسنده مى‏کنیم .
2 . امر به معروف و نهى از منکر
یکى دیگر از اصول و عواملى که در بقا و زوال دولت نقش اساسى دارد، توجه یا بى‏توجهى به اصل امر به معروف و نهى از منکر است .
از نگاه اسلام، افرادى که در اجتماع زندگى مى‏کنند، همانند سرنشینان یک کشتى، سرنوشت واحدى دارند; همان گونه که کوچک‏ترین تخریبى در کشتى، زندگى به هم پیوند خورده آنان را در معرض خطر جدى قرار مى‏دهد، در محیط زندگى انسان‏ها هم اگر گناهى صورت گیرد، با زندگى دیگران به گونه‏اى مستقیم ارتباط پیدا مى‏کند . بنابراین، عقل حکم مى‏کند که همگان از گناه و معصیت جلوگیرى کنند .
امر به معروف و نهى از منکر، نظارت همگانى مردم در روابط و مسائل اجتماعى سیاسى امت اسلامى است، بنابراین مسلمانان حق ندارند در برابر رفتار دیگران در اجتماع بى‏اعتنا باشند، زیرا رفتار آنها در سرنوشت مشترک اجتماع تاثیرگذار است . هیچ کار زشتى در اجتماع انسانى، در نقطه خاصى محدود نمى‏ماند، بلکه به همه جامعه سرایت مى‏کند . از این‏رو، در اندیشه سیاسى اسلام بر عمل به این واجب بزرگ الهى بسیار تاکید شده است . علامه نراقى، چهار فصل از کتاب گرانسنگ «معراج السعاده‏» را با عناوین زیر به این بحث اختصاص داده است:
1 . در بیان اهتمام به امر به معروف و نهى از منکر .
2 . مراتب امر به معروف و نهى از منکر .
3 . در بیان مجملى از محرمات شایع میان مردم .
4 . کوتاهى و مسامحه در امر به معروف و نهى از منکر .
اهمیت‏بحث
در فصل نخست، در اهمیت امر به معروف و نهى از منکر چنین مى‏نویسد:
«و این اعظم شعائر دین و اقوى علامت‏شریعت و آیین است و آن مقصد کلى است از بعثت انبیا و ائمه و اوصیا و نایب گردانیدن متدینین از علما، بلکه مدار گردش آسیاى جمیع ادیان است و اختلال آن موجب بازماندن از دوران است و از این جهت مدح و ترغیب به آن در آیات و روایات بى پایان رسیده‏» . (47)
آن بزرگوار، پس از بیان بخش‏هاى یاد شده، آیات و روایاتى را که بر اهمیت امر به معروف و نهى از منکر دلالت دارد، آورده است . (48) نیز به پیامدهاى مثبت و منفى عمل یا عمل نکردن این واجب بزرگ اجتماعى اشاره کرده است . از این آیات و روایات استفاده مى‏شود که روابط مردم مسلمان با یکدیگر و نیز با حکومت و دولت‏خود، همچنین روابط حکومت اسلامى با مردم بر اساس «امر به معروف و نهى از منکر» پى‏ریزى شده است .
1 . روابط مسلمانان با یکدیگر براساس امر به معروف و نهى از منکر
اسلام براى پاکسازى محیط و کوتاه کردن دستان گناه آلود از پیکر جامعه به مسلمانان دستور داده است، که با توجه به این اصل بزرگ زشتى‏ها را ریشه کن و خوبى‏ها را رواج دهند و جامعه‏اى بر اساس خوبى‏ها بنیان نهند:
«والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر; (49) مردان مؤمن و زنان مؤمنه، برخى از آنان، ولى بعضى دیگرند . به معروف فرمان مى‏دهند واز منکر باز مى‏دارند» .
اسلام با وضع این قانون مسؤولیت‏آفرین، مردم را به حضور در اجتماع و حاکمیت ارزش‏ها و جلوگیرى از گناه و فساد فراخوانده است .
آیات و روایات در این باره فراوان است، علامه نراقى، پاره‏اى از این روایات را گرد آورده است . یکى از روایاتى که ایشان آورده وایت‏بسیار مهم زیر است:
امام باقر (ع) مى‏فرماید:
«امر به معروف و نهى از منکر طریقه پیغمبران و شیوه نیکان است . فریضه عظمایى است که سایر فرایض به واسطه آن به پاى داشته مى‏شود و به آن راه‏ها امن مى‏گردد و مکاسب حلال مى‏شود و مظلمه‏ها به صاحبانش رد مى‏شود و زمین آباد مى‏گردد و از دشمنان دین انتقام کشیده مى‏شود . امر شریعت استقامت‏به هم مى‏رساند . پس به دل‏هاى خود بر معصیت و اهل آن انکار کنید و انکار ایشان را به زبان آورید و روهاى ایشان بخراشید و در راه خدا از ملامت ملامت کنندگان خوف و اندیشه ننمایید . پس اگر قول شما را قبول کردند و از معصیت‏باز ایستادند و به حق رجوع کردند، دیگر راهى و تسلطى برایشان نیست . به درستى که تسلط بر کسانى است که مردمان را ظلم مى‏کنند و در زمین به ناحق سرکشى مى‏کنند و ایشانند که عذاب دردناک از براى ایشان آماده است . و با این کسان جهاد کنید، با بدن‏هاى خود و دشمن دارید ایشان را به دل‏هاى خود» (50) .
بر اساس روایت فوق، اقامه دین و واجبات الهى، امنیت راه‏ها، کسب حلال، جلوگیرى از تضییع حقوق دیگران، آبادانى کشور، دوام و پایدارى شریعت و ... همه در پرتو تکلیف اجتماعى «امر به معروف و نهى از منکر» امکان‏پذیر است . درمقابل، بى‏توجهى به این اصل سبب از بین رفتن حرمت‏ها و حریم‏ها و ارزش‏هاى اخلاقى و هنجارهاى اجتماعى شده و زمینه را براى رشد ضد ارزش‏ها و ناهنجارى‏ها در جامعه فراهم مى‏نماید .
در چنین وضعى فساد و تباهى سیاسى، اخلاقى، فرهنگى و اقتصادى چهره مى‏نماید و جامعه و افرادش را از مسیر انسانیت دور کرده و در مسیر هواهاى نفسانى قرار مى‏دهد . در نتیجه خداوند رفاه مادى و معنوى و گاه حیات جامعه را در معرض زوال و نابودى قرار مى‏دهد چرا که به گفته على (ع):
«ایم الله; ما کان قوم قط فی غض نعمة من عیش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها، «ان الله لیس بظلام للعبید» ; (51) به خدا سوگند! رفاه و آسایش جز به خاطر گناه از ملتى زایل نشد، زیرا خداوند به کسى ستم نمى‏کند» .
بنابراین، سستى در امر به معروف و نهى از منکر سبب رواج گناهان، باعث زوال نعمت و گاه عذاب و هلاکت جامعه مى‏گردد .
پس، براى بقاى حکومت پاکسازى جامعه از عناصر بیمارى‏زا و گناه، ضرورى و اجتناب‏ناپذیر است . به دیگر سخن: براى بقاى دین، حکومت و جامعه، تداوم امر به معروف و نهى از منکر ضرورى است . چون نراقى براى سستى و ترک امر به معروف، فصل جداگانه‏اى آورده است، ما نیز به گونه‏اى مستقل در این‏باره سخن خواهیم گفت .
روابط مردم با حکومت‏ها براساس امر به معروف و نهى از منکر
برخورد مردم مسلمان همان گونه که بایکدیگر بر اساس انتقاد سازنده، و امر به معروف و نهى از منکر مى‏باشد، با حاکمان اسلامى نیز، بر همین مبنا استوار است . هر نظام سیاسى اجتماعى در مسیر حرکت‏خویش، احتمال لغزش و انحراف از هدف‏هاى اعلام شده را دارد . این خطر گریبانگیر بسیارى از حکومت‏ها و تحولات اجتماعى بوده است . اسلام به عنوان یک نظام همه سونگر با وضع قانون «نظارت همگانى‏» از این خطر، پیش‏گیرى نموده و حفظ و سلامت نظام را از درون تضمین کرده است . اسلام با طرح تکالیف اجتماعى: امر به معروف، نهى از منکر، اهتمام به امور مسلمانان و ... روش نوینى را براى استحکام بخشیدن به نظام و صیانت آن از آلودگى‏ها در نتیجه سستى و فروپاشى، پى ریخته است . امت اسلامى نمى‏تواند نسبت‏به مسائل سیاسى کشور بى‏اعتنا باشد، چرا که پیامبر اسلام (ص) فرموده:
«هر که اهتمام در امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست‏» . (52)
دولت‏حاکم بر مسلمانان یا عادل است و یا ستمگر در صورت نخست، مردم باید از دولتى که شریعت اسلام را پیاده مى‏کند و با زشتى‏ها مبارزه مى‏نماید ومردم را از تجاوز به حقوق یکدیگر باز مى‏دارد، حمایت کنند و اگر لغزشى از آنان و یا کارگزاران مشاهده کردند، به ارشاد بپردازند .
در صورت دوم، بر اساس مراحل و مراتب امر به معروف و نهى از منکر با دولت‏برخورد نمایند .
یکى از یاران رسول خدا (ص) عرض کرد: کدام یک از شهیدان نزد خدا گرامى‏ترند فرمود:
«مردى که پیش حاکم ظالمى سخن حق گویدو آن ظالم او را بکشد و اگر نکشد، دیگر گناه بر او نوشته نشود» . (53)
روابط حکومت اسلامى با امت اسلامى
رابطه حکومت اسلامى با مردم باید بر اساس امر به معروف و نهى از منکر باشد . حکومت اسلامى وظیفه دارد ارزش‏ها را رواج داده و از بدى‏ها و زشتى‏ها در جامعه جلوگیرى نماید . حکومت اسلامى مى‏تواند براى انجام این مهم نهادهاى ویژه‏اى را بنیان نهد، چنان که در گذشته چنین بوده است .
برخى از فقیهان، بعضى از مراتب امر به معروف و نهى از منکر را ویژه امام و حاکم اسلامى دانسته‏اند . علامه نراقى در این باره مى‏نویسد:
«مرتبه هفتم، شمشیر کشیدن و سلاح داشتن و مجروح کردن [مى‏باشد] و این مرتبه در نزد اکثر علماى ما موقوف به اذن امام است و از براى رعیت‏بدون اذن امام جایز نمى‏دانند، ولى سید مرتضى و جماعتى، از براى کسى که متمکن باشد و موجب فساد نباشد، تجویز کرده‏اند، اگر چه اذن امام در آن بخصوص نباشد» . (54)
در کتاب‏هاى فقهى اجراى حدود و تعزیرات پس از بحث امر به معروف و نهى از منکر آمده و اجراى آن به حاکم شرع و ولى فقیه واگذار شده است .
3 . گزینش کارگزاران سالم و کارآمد
یکى از اصول پیشنهادى نراقى براى استوارى نظام سیاسى و برپایى عدالت، گزینش کارگزاران سالم و کارآمد براى اداره کارهاى حکومتى است:
«چون خواهد زمام اختیار جمعى از رعایا و فقرا را به دست کسى [بسپرد] و احدى را به تفویض شغلى و عملى ارجمند سازد، همین به کفایت و کاردانى او (55) در ضبط و ربط مخارج و مداخل دیوانیه اکتفا ننماید، بلکه ابتدا نقد گوهر او را بر محک اعتبار زده، پاکى و ناپاکى او را امتحان فرماید و انصاف و مروت او را ملاحظه نماید . اگر رعیت را به ظالمى سپارد، در امانتى که خدا به او سپرده، خیانت کرده و ظلم و ستم را دیگرى خواهد کرد و غبار بد نامى آن بر صفحات و جنات او خواهد ماند وادعاى مظلومان نیز به او خواهد رسید» . (56)
در قسمت‏هاى یاد شده، علامه نراقى، از حاکم مى‏خواهد که در گزینش همکاران از انسان‏هاى ناپاک و ستمگر دورى گزیند، چرا که این گونه افراد بنده ثروت و جاه‏طلبى هستند . حضور این افراد در حکومت‏باعث‏سستى پایه حکومت مى‏گردد . این درد مزمن یکى از مشکلات ناگشودنى بشر امروز است . این گونه افراد در هر کجا باشند، آن جا را آلوده مى‏سازند و همان گونه که آهن‏ربا جذب آهن مى‏شود، اینان براى رسیدن به هدف‏هاى دنیوى خود در پى جذب دیگرانند; دیگرانى که با آنان مشابهت داشته باشند تا به اهداف شوم خود دست‏یابند . چنین افرادى بى‏شک، پایدارى نظام سیاسى را متزلزل مى‏سازند .
گفتارهایى که از نراقى، در این بخش نقل کردیم، برگرفته از عهدنامه مالک اشتر و کلمات قصار آن بزرگوار است . از باب نمونه على (ع) درباره گزینش همکاران مى‏فرماید:
ثم انظر فی امور عمالک فاستعملهم اختبارا و لا تولهم محاباة و اثرة فانهما جماع من شعب الجور و الخیانة; (57) سپس در امور کارگزاران خود به درستى بیندیش و آنها را بر اساس بررسى و آزمایش برگزین . بدون بررسى و یا به جهت دوستى‏هاى اختصاصى و تبعیض، کسى را به کار مگمار، که این عمل مجموعه‏اى از شاخه‏هاى ظلم و خیانت است‏» .
على (ع) در ادامه سخنان فوق از مالک اشتر مى‏خواهد که از افراد با تجربه و خانواده‏هاى پاک و صالح و سابقه‏دار در اسلام استفاده کند که از نظر اخلاقى بهتر و آبرومندتر و طمعشان کمتر و دوراندیش‏ترند .
على (ع) در سخنانى دیگر اشاره مى‏کند که چند چیز حکومت را بر باد مى‏دهد، از جمله:
«تقدیم الاراذل و تاخیر الافاضل; (58) جلو انداختن افراد دون مایه و بى‏کفایت و بى اصل و ریشه و عقب راندن افراد شایسته و لایق‏» .
در جاى دیگر با صراحت مى‏فرماید:
«تولى الاراذل و الاحداث الدول دلیل انحلالها و ادبارها; (59) روى کار آن افراد دون مایه و تازه به دوران رسیده، نشانه انحلال حکومت و انحطاط آن است‏» .
چرا که آنان به هیچ روى، درد و رنج ملت‏ها و مصلحت دین و دولت را نمى‏دانند . نمونه روشن سخنان امام على (ع) روزگار خود آن بزرگوار و دوران امامت فرزندانش بود که در نتیجه روى کار آمدن احزاب اموى و مروانى و عباسى و فرومایگان، امامان معصوم (ع) از صحنه رهبرى کنار زده شدند و کار به دست نااهلان افتاد . افرادى بى‏هویت و تبهکار برجان و مال و ناموس مردم مسلط شدند و هر آنچه خواستند کردند و مردان آزاده‏اى چون حجربن عدى و میثم تمار را سر و دست و زبان بریدند و به چوبه‏هاى دار سپردند و زندانها را از مردان خدا پر کردند .
4 . نظارت بر کارکرد کارگزاران حکومتى
افزون بر نوع افرادى که حاکم، آنان را به همکارى دعوت مى‏کند، میزان نظارتى که بر کارکردشان دارد، در بقا و زوال حکومت نقش مؤثرى دارد .
به گفته نراقى، به رغم گماردن اشخاصى که «گوهر آنان را بر محک اعتبار زده‏» (60) باز نباید جانب احتیاط را رها کند و آنها را آسوده گذارد، بلکه، وظیفه دارد، که در جریان چگونگى گردش امور و شیوه رفتار کارگزاران خود با مردم به وسیله بازرسان قرار گیرد، چرا که به بیان نراقى «دامن تزویر دراز و در تلبیس و خدعه باز است‏» . (61)
نکته مهم و اساسى این است که چه کسى و یا چه کسانى شایستگى دارند این مهم را بر عهده گیرند، نراقى در این باره مى‏نویسد:
«از خبرداران خداترس و آگاهان قوى النفس خالى از غرض، استفسار فرماید، زیرا که بسى باشد جمعى را که مظنه عرض حال به خدمت صاحب اختیار به ایشان دارد، به رشوت و مال فریفته باشد، چه ظالم و شریر پیوسته در رضاجویى مقربان پادشاه یا امیر، ساعى مى‏باشند و به انواع خدمات، ایشان را از خود راضى مى‏دارند . و باشد طایفه‏اى که رشوت قبول نکنند و از اهل تدین باشند، [اما] از ضعف نفس و اندیشه عاقبت‏خود زبان در کام خموش کشیده باشند، یا از عاقبت اندیشى از بیان واقع احتیاط کنند، بر مکلفین مهام عباد لازم است همچنان که از دقایق احوال خود باخبر مى‏باشند، نظر اطلاع بر کیفیت اوضاع سایر ولایات دور دست نیز که حضرت عزت در زیر نگین حشمت ایشان در آورده افکنند . الحاصل صاحبان اختیار را از چگونگى سلوک کارکنان خود در هر ناحیه و بلوک از نزدیک و دور، همیشه مطلع بودن، لازم و ضرور [ى] است‏» . (62)
تلاش نراقى، براى بستن راه‏هاى نفوذ و انحراف، تحسین برانگیز است . آن بزرگوار پس از یادآورى و ضرورت شایستگى‏هاى لازم براى کارگزاران و همچنین ضرورت نظارت بر عملکرد کارگزاران، به سیره حاکمان عدل اشاره کرده و سیره آنان را براى همه حاکمان در خور پیروى مى‏داند . یکى از حکومت‏هاى مورد نظر نراقى، حکومت عدل على (ع) است . امام على (ع) براى نظارت برکار کارگزاران و مدیران خود، نیروى اطلاعاتى مى‏گماشت . حتى گاه براى ارزیابى و وارسى کار این نیروها، نیروهاى دیگرى مى‏گمارد و از این راه کارکرد کارگزاران خود را زیر نظر مى‏گرفت . در چندین جا از نهج البلاغه از حضرت جمله‏هایى چون: «به من خبر داده‏اند» ، (63) «گزارشگران، گزارش داده‏اند» (64) خطاب به کارگزاران بازتاب یافته که بیانگر حضور نیروهاى امام، در جاى جاى سرزمین اسلامى براى رساندن اخبار به مرکز است .
افزون بر این، حضرت به کارگزاران برجسته خود سفارش مى‏کرد: از این شیوه بهره گیرند . در نهج البلاغه نمونه‏هاى فراوانى از این گزارشها و برخورد على (ع) گزارش شده است . (65) علامه نراقى نیز، در فرازهاى زیر به همین مطلب اشاره مى‏کنند:
«از این جهت «بازرسى‏» بود که سلاطین معدلت‏شعار و حکام خیر آثار جاسوسان و خبرگیران در اطراف و جوانب ولایات خود بوده تا ایشان را از احوال گماشتگان ایشان مخبر سازند و بسیار بود که به کسى بر مى‏خوردند و نام و نشان خود را از او پنهان کرده استفسار احوال مملکت را مى‏نمودند .» (66)
عوامل زوال دولت
برخى از اصول و عواملى که سبب بقا و پایدارى دولت‏بودند آوردیم . در این بخش به عواملى که دولت را در معرض زوال و فروپاشى قرار مى‏دهند خواهیم پرداخت . عالمان و متفکران اسلامى شناسایى و پیش‏گیرى از عوامل زوال دولت را امرى لازم و ضرورى مى‏دانند . به عنوان نمونه، فارابى، این کار را از وظایف علم مدنى دانسته و دراین‏باره مى‏نویسد:
«علم مدنى، عوامل و شرایطى را در بیش‏تر اوقات سبب دگرگونى ریاست‏هاى فاضله و ارزش‏هاى مدینه فاضله مى‏گردد شناسایى مى‏کند و به ریشه‏یابى چگونگى دگرگون شدن آنها به غیر فاضله مى‏پردازد .» (67)
از نگاه فارابى و بسیارى از متفکران اسلامى از جمله نراقى، ستم و تجاوز به حقوق مردم، فساد و انحراف جامعه، تجمل گرایى، رعایت نشدن حقوق متقابل دولت و مردم، تفرقه، غفلت دولتمردان از اصول و سرگرم شدن آنها به کارهاى فرعى و ... موجب سستى و فروپاشى حکومت مى‏گردد .
به پاره‏اى از عوامل یاد شده اشاره خواهیم کرد:
1 . ستم و پیامد آن
از نگاه نراقى و بسیارى از دیگر متفکران اسلامى، (68) یکى از عواملى که به از بین رفتن دولت و آبادانى کشور کمک مى‏کند و موجب فرسودگى و ضعف آن مى‏شود، ظلم و ستم است . آن بزرگوار، بحث مشروحى را در این باره ارائه کرده و از بین رفتن دولت و جامعه را به سبب ستم، طبیعى و اجتناب‏ناپذیر دانسته است . وى سخن را در این باب، از تعریف ستم و نکوهش آن در منابع دینى آغاز مى‏کند و با ریشه‏یابى و سپس پیامدهاى زیانبار آن به ویژه سستى و زوال دولت‏به عنوان یکى از پیامدهاى ستم، بحث را ادامه مى‏دهد:
«ظلم در لغت‏به معناى کار بى‏جا کردن است وتعدى نمودن از حد وسط . ظلم به این معنى، جامع همه رذائل و ارتکاب هر یک از قبایح شرعیه و عقلیه را شامل است و این ظلم به معناى اعم است . از براى ظلم معناى دیگرى است که عبارت است از: ضرر و اذیت رسانیدن به غیر، از کشتن و یا زدن و فحش دادن یا غیبت او کردن، یا مال او را به غیر حق تصرف کردن و گرفتن و یا غیر اینها از کردار و یاگفتارى که باعث اذیت غیر باشد . و این ظلم به معناى اخص است، و بیش‏تر آنچه در آیات و اخبار متعارف مردم ذکر مى‏شود، این معنى مراد است‏» . (69)
آن بزرگوار سپس اشاره مى‏کند که همه مکاتب عالم چه مادى و چه غیر مادى و همه اصناف بنى‏آدم، ظلم را قبیح شمرده‏اند، ولى هیچ مکتبى در گذشته و حال به اندازه اسلام در نکوهش ظلم و مبارزه با ظالم سخن نگفته است . در بسیارى از آیات قرآن کریم از ظلم نکوهش شده و ستمگران لعن و نفرین شده‏اند . (70) نیز روایات بى شمارى در این باره از پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) نقل شده است .
نراقى با نقل برخى از آیات و روایات به ابعاد این مساله پرداخته و سپس به نقل از امام صادق (ع) روایت مى‏کند که خداوند به پیامبرى از بنى‏اسرائیل که در کشور پادشاه ستمگرى زندگى مى‏کرد، وحى فرستاد که به نزد او رفته و به او بگوید:
«من تو را وا نداشته‏ام از براى ریختن خون بى‏گناهان و گرفتن اموال مردمان، بلکه تو را صاحب اختیار کردم، به جهت آن‏که صداى مظلومان را از درگاه من باز دارى و ناله‏هاى ایشان را کوتاه کنى . من نخواهم گذشت از ظلمى که بر احدى شود، اگر چه از جمله کفار باشد . پادشاه حکم شبانى دارد که آفریدگار عالم او را بر رعیت گماشته و از او محافظت ایشان را خواسته و اندکى در حفظ و حراست ایشان اهمال و مسامحه نماید، به زودى دست او را از شبانى ایشان کوتاه فرماید» . (71)
در روایت‏یاد شده به چند نکته اساسى اشاره شده است:
1 . حاکم از دست‏درازى به اموال مردم و خون ریزى بناحق نهى شده است .
در نهج البلاغه نیز على (ع) به مالک اشتر چنین توصیه مى‏کند:
«ایاک و الدماء بغیر حلها فانه لیس شی‏ء ادعى لنقمته، ولااعظم لتبعته، ولا احرى بزوال نعمة و انقطاع مدة من سفک الدماء بغیر حلها; (72) مالک، از خون ریزى به‏ناحق بپرهیز، چرا که هیچ چیزى در ایجاد نقمت و تیره روزى و بازتاب‏هاى زیانبار و زوال نعمت و انقطاع مدت حکومت، بیش از خون‏ریزى مؤثر نیست‏» .
خداوند در روز قیامت نخستین چیزى که درباره آن حکم مى‏کند، مساله خون‏ریزى بناحق است:
«بنابراین، اى مالک; حکومت‏خود را با ریختن خونى که حرام است، تقویت نکن، که این عمل نه تنها حکومت را تقویت نمى‏کند که آن را سست و تضعیف مى‏کند و بلکه آن را نابود کرده و به دیگران انتقال مى‏دهد» . (73)
2 . یکى از اهداف حکومت رسیدگى به ستمدیدگان است .
3 . ستم به مردم از سوى حکومت هر چند به کافران، کیفر دنیوى (از بین رفتن حکومت) و اخروى (عذاب آخرت) را در پى خواهد داشت .
4 . پاسدارى از مردم و حفظ حقوق آنان بر عهده حاکم است .
5 . اگر حاکم به وظایف خود عمل نکند، خداوند حکومت او را در معرض زوال و نابودى قرار خواهد داد .
نراقى پس از یادآورى چند روایت دیگر به نصیحت قدرتمندان و حاکمان پرداخته، با اشارات بسیار دقیق و ظریف، آنان را از ستم و ستمگرى بر حذر مى‏دارد:
«اى کسانى که زمام اختیار بندگان خدا را در دست دارید و خلعت مهترى و سرورى در بر کرده‏اید! یاد آورید روزى را که در دیوان اکبر ملوک و سلاطین عدالت گستر به خلعت زیباى آمرزش ارجمند و تاج وهاج کرامت‏سربلند گردند، مبادا شما لباس یاس در بر، و خاک مصیبت‏بر سر و اشک حسرت از دیده ببارید و دست ندامت‏بر سرزنید!» . (74)
نراقى براى باز پس‏گیرى قدرت از سوى خداوند به روایاتى از على (ع) استناد کرده است . از باب نمونه، على (ع) مى‏فرماید:
«هیچ سلطانى نیست که خداى تعالى او را قوت و نعمتى داده باشد و او به دستیارى آن قوت و نعمت‏بر بندگان خدا ظلم کند، مگر این که بر خداى تعالى لازم است که آن قوت و نعمت را باز گیرد . نمى‏بینى که خداى تعالى فرماید: ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم; (75) به درستى که خداوند تغییر نمى‏دهد آن چه با طایفه هست از شادى و ذلت و رنج و محنت، تا آن که ایشان نیات و اعمال خود را تغییر دهند» . (76)
نیز آن حضرت مى‏فرماید:
«بالظلم تزول النعم; (77) به سبب ظلم، نعمت‏ها زایل مى‏گردد و به نکبت مبدل مى‏شود» .
علامه نراقى، همه ابعاد ستم را بررسى کرده و همه راه‏ها و توجیه‏هایى را که ستمگران براى ستم به کار مى‏برند، مى‏بندد و تا آن جا پیش مى‏رود که آه مظلوم را در سستى و زوال حکومت مؤثر مى‏داند:
«آرى، چه بسا، که ستمکار ظالم، بیدادى بر بیچاره کند که در چاره‏جویى‏اش از همه جا بسته و دست امیدش از همه جا گسسته مى‏شود . ناچار، شکوه و دادخواهى به درگاه پادشاهى برد که ساحت رحمتش گریزگاه بى‏پناهان و غمخوارى مرحمتش فریادرس دادخواهان است . میر دیوان عدلش به دادخواهى گداى بى سرو پایى، خسرو تاجدارى را دست اقتدار در زیر تیغ انتقام مى‏نشاند و سرهنگ سیاستش براى خاطرپریشانى سلطان والا شانى را پالهنگ عجز در گردن افکنده و به پاى دار مکافات مى‏دواند . مظلومى از ضرب چوب ظالمى برخود نپیچد که شحنه غضبش با وى در نپیچد و ستم کیشى اشگى از دیده درویشى فرو نریزد که سیلاب عقوبتش بنیان دولت وى از هم بریزد» . (78)
افزون بر این، ظلم و ستم باعث پریشانى رعیت و موجب ویرانى کشور است، همان گونه که على (ع) مى‏فرماید:
«آفة العمران من جور السلطان; (79) خرابى آبادى‏ها از جور و ستم پادشاه است‏» .
نیز مى‏فرماید:
«من ظلم رعیته نصر اعدائه; (80) هر کس بر رعیت‏خود ستم کند، دشمنان خود را یارى کرده است‏» .
نراقى نه تنها سلطان و راس حکومت‏ستم را نشانه مى‏رود که یاوران ستمگران و یا کسانى را که راضى به کارهاى ستمگرانه آنها باشند و یا به ستمگران خدمت کنند، در گناه و عقوبت، آنان را، همانند ستمگران دانسته و با یادآورى چند حدیث این بحث را خاتمه مى‏دهد .
2 . کوتاهى و یا ترک امر به معروف و نهى از منکر
همان گونه که قوت و بقاى نظام سیاسى اسلام، وابسته به این واجب بزرگ اجتماعى است، ضعف و آسیب پذیرى آن نیز از همین موضع است . کوتاهى و یا ترک امر به معروف و نهى از منکر، تداوم حکومت را با دشوارى‏هاى جدى روبه رو مى‏سازد . به دیگر سخن، این راهبرد، عامل سلامت‏حرکت ونظام اسلامى است و نبود آن، جامعه و نظام را دچار ضعف و آسیب پذیرى مى‏کند . در این صورت ممکن است کوچک‏ترین آفت، جامعه و نظام ضعیف و از هم گسیخته را از پاى درآورند .
علامه نراقى، آثار و پیامدهاى زیانبار سهل‏انگارى در اقامه امر به معروف و نهى از منکر را چنین به تصویر مى‏کشد:
«و آن [سستى در امر به معروف و نهى از منکر] از جمله مهلکات [مى‏باشد] و ضرر آن عام و فساد آن تام است، چه اگر بساط امر به معروف ونهى از منکر پیچیده شود و اساس آن برچیده شود، آیات نبوت از میان مردم برطرف [مى‏شود] و احکام دین و ملت ضایع و تلف مى‏گردد، و جهل و نادانى عالم را فرا مى‏گیرد، و ضلالت و گمراهى آشکار مى‏شود و آثار شریعت رب العالمین فراموش و چراغ آیین سیدالمرسلین خاموش [مى‏شود] و فتنه و فساد شایع و ولایات و اهل آنها نابود و ضایع مى‏گردند» . (81)
آن بزرگوار سپس اشاره مى‏کند در هر دوره‏اى که عالمى صاحب نفوذ یا حاکمى قدرتمند اقدام به این واجب کرده و در راه دین و آیین، از سرزنش هیچ کس اندیشه نکرد، همه مردمان به طاعات و نیکى‏ها و تحصیل علم و عمل راغب شدند و برکات از آسمان برایشان نازل گشت و ذخیره دنیا و آخرت ایشان حاصل شد . در هر زمانى که عالم عاملى و یا سلطان عادلى همت‏بر این امر خطیر نگماشت و این کار بزرگ را سهل انگاشت، امر مردم، فاسد و بازار علم و عمل کاسد گشته، مردم به لهو و لعب مشغول و به هوا و هوس گرفتار و خودسر شدند و یاد خدا و فکر روز جزا را فراموش نمودند واز باده معاصى مست و مدهوش گشتند . (82)
از این روى، در آیات و روایات نکوهش بسیار بر ترک امر به معروف و نهى از منکر شده است . از باب نمونه به پاره‏اى از آیات و روایاتى که نراقى در این باب آورده، اشاره مى‏کنیم:
خداوند در قرآن مى‏فرماید:
«لولا ینههم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ما کانوا یصنعون; (83) چرا دانشمندان نصارا و علماى یهود، آنها را از سخنان گناه‏آمیز و خوردن مال حرام نهى نمى‏کنند؟ چه زشت است عملى که انجام مى‏دادند!» .
از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است:
«باید البته امر به معروف و نهى از منکر نمایند والا بدان شما بر شما مسلط مى‏شوند . پس خوبان شما دست‏به دعا برمى دارند ودعاى ایشان به درجه اجابت نمى‏رسد» . (84)
از على (ع) همانند سخن فوق آمده است . (85)
پیامبر اسلام (ص) و على (ع) در این دو روایت، درباره تداوم حکومت و زوال آن سخن آخر را فرموده که بر اساس سنت تغییرناپذیر آفرینش، با ترک امر به معروف و نهى از منکر، هیچ چیز، حتى دعاى خوبان نمى‏تواند جلوى سلطه زورگویان و اشرار را بر جامعه بگیرد و تداوم نظام اسلامى را تضمین نماید .
3 . تجمل گرایى
یکى از عواملى که موجب سستى و ناپایدارى حکومت مى‏گردد، تجمل‏گرایى است . از نگاه نراقى به هر اندازه جامعه و رهبران آن بیش‏تر در ناز و نعمت و تجمل خواهى فرو روند، به همان میزان از استحکام حکومت کاسته شده و به نابودى و زوال نزدیک‏تر مى‏شوند، چرا که تجمل خواهى از پایدارى انسان در برابر دشمنان و مشکلات مى‏کاهد و حمیت و غیرت دینى را از بین مى‏برد و در حقیقت‏سلاحى که براى پیروزى بر دشمنان لازم است، کاهش یافته و آن وقت است که در برابر تهاجم دشمنان مغلوب واقع خواهند شد .
علامه نراقى در این باره مى‏نویسد:
«مقصود از مملکت‏دارى و فرمانفرمایى، استیفاى حظوظ نفسانیه و پیروى لذات و شهوات جسمانیه نباشد و عنان نفس را از ملاهى ومناهى باز دارد و همه همت او بر آسایش و آرایش مصروف نباشد» . (86)
سپس آن بزرگوار با استناد به سخن على (ع):
«راس الآفات الوله باللذات; (87) سر همه آفات‏ها شیفته شدن به لذت‏هاست‏» .
همچنین در اشعار فارسى و عربى، مردم و حاکمان را از رو آورى به لذت‏ها و غفلت از امور مملکت‏برحذر مى‏دارد، چرا که تجمل در نهاد آدمى انواع بدى‏ها و فرومایگى‏ها و عادت‏هاى زشت را پدید آورده و صفات نیکى را که نشانه و راهنماى کشور دارى است، از میان مى‏برد .
«اذا غدا ملک باللهو مشتغلا
فاحکم على ملکه بالویل و الخرب; (88)
چون پادشاه مشغول لهو ولعب و مفتون لذت‏هاى نفسانى گردد و اوقات خود را صرف آن سازد، پادشاهى او تباه و ویران خواهد شد .»
مضمون شعر فوق در بسیارى از آموزه‏هاى دینى آمده است . در آیات و روایات زیادى مسلمانان به کار و تلاش ساده‏زیستى فراخوانده شده و از راحت‏طلبى و تجمل گرایى برحذر داشته شده‏اند . براى این که کلام به درازا نکشد، از نقل همه آنها خوددارى کرده و تنها به نقل آیه‏اى بسنده مى‏کنم:
«و کم اهلکنا من قریة بطرت معیشتها فتلک مساکنهم لم تسکن من بعدهم الا قلیلا و کنا نحن الوارثین; (89) چه بسیار از شهرها و آبادى‏هایى را که بر اثر فراوانى نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم . این خانه‏هاى آنهاست که ویران شده و پس از آنان جز اندک کسى در آنها سکونت نکردو ما وارث آنان بودیم‏» .
ابن‏خلدون (90) و بسیارى از متفکران اسلامى درباره آثار زیانبار تجمل‏گرایى، به تفصیل سخن گفته و به تحلیل عزت و شوکت مسلمانان وعلل افول وسقوط آنان پرداخته‏اند و یکى از علت‏ها را تجمل‏گرایى برشمرده‏اند .
4 . رواج گناه و فساد
از نگاه نراقى از بین رفتن رشد و رفاه و عظمت هر ملتى رابطه تنگاتنگ با گناه و بیمارى‏هاى اجتماعى دارد .
حکومت دینى هنگامى مى‏تواند بدون دغدغه به حیات خود ادامه دهد که گناهان به ویژه گناهان بزرگ در جامعه ریشه کن گردد . نراقى با استشهاد به آیه:
«ان الله لایغیر مابقوم حتى یغیروا ما بانفسهم; (91) خدا حال هیچ قومى را دگرگون نخواهد کرد مگر زمانى که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند» .
تغییر اوضاع جوامع را به تغییرى که مردم جامعه در خود ایجاد کنند، وابسته دانسته است . علامه طباطبایى (92) در ذیل آیه فوق اشاره مى‏کند که سنت‏خدا بر این است که وضع هیچ قومى را دگرگون نکند مگر آن که خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند، مثلا اگر شکرگزار بودند، به کفران مبدل سازند و یا اگر اهل اطاعت و پیروى از دستورهاى الهى بودند، گناه و معصیت را پیشه خود سازند و یا اگر اهل ایمان و عمل صالح بودند، به شرک بگرایند . در این صورت خداوند نعمت‏خود را به نقمت وهدایتش را به گمراهى و سعادت را به شقاوت مبدل مى‏سازد .
علامه نراقى، با استناد به آیات، اثبات مى‏کند که هر کس گناه کند، نتیجه آن را خواهد دید:
«به واسطه معاصى، قومى بى شمار را خدا در دنیا به انواع عذاب‏ها معذب ساخت . خلقى را به طوفان غرق کرد و جماعتى را به صاعقه هلاک ساخت . آتش بر طایفه‏اى بارانید و شهر گروهى را سرنگون ساخت . شمشیر به دست‏حبیب خود داد که «رحمة للعالمین‏» بود تا خلقى بى‏شمار را از دم تیغ آبدار گذرانید و زن و اطفال ایشان را به اسیرى داد» . (93)
در قسمت‏هاى یاد شده علامه نراقى با بهره‏ورى از قرآن، از سقوط و زوال ملل پیشین، چون قوم نوح، عاد، ثمود، لوط، مدین و ... سخن گفته و چگونگى سقوط و نابودى آنها را براى عبرت آیندگان آورده است . نمونه‏هاى یاد شده هر چند مربوط به مشرکان و کافران است، ولى از برخى آیات و روایات بر مى‏آید که این یک قانون عام است و اختصاص به کافران و مشرکان ندارد، بلکه همه امت‏ها مشمول این قانونند . امام على (ع) مى‏فرماید:
«اذا فسد الزمان ساد اللئام; (94) هر گاه زمانه فاسد شود، فرومایگان، سیادت و آقایى مى‏کنند و حکومت را به دست مى‏گیرند» .
فساد زمان چیزى، جز به معناى اهل زمان نیست . هر گاه مردم میان على (ع) ومعاویه تفاوت قائل نشوند و مردم بر اساس هوا و هوس در برابر على (ع) بایستند و یا از یارى او تن زنند، در چنین زمانى حکومت‏هاى فاسد سرکار مى‏آیند . پیامبر اکرم (ص) مى‏فرماید:
«کما تکونون یولى علیکم; (95) هر گونه باشید، همان گونه بر شما ولایت و سلطه پیدا مى‏شود» .
اگر گوش به فرمان خدا و پیامبر (ص) و راهبران الهى باشید، خوبان بر شما سلطه و ولایت پیدا خواهند کرد و اگر سخنان آن بزرگوار را نشنوید و از آنها پیروى نکنید، به سلطه و ولایت اشرار گرفتار خواهید شد . این یک قانون کلى است و اختصاص به امت اسلام ندارد، بلکه امت‏هاى گذشته نیز مشمول همین قانون بوده‏اند . هر امتى نسبت‏به دین و ارزشهاى الهى بى‏اعتنایى کرد، گرفتار سلطه بدان شد . امام جواد (ع) مى‏فرماید:
«هر امتى نسبت‏به دین بى‏اعتنایى کرد، خداوند علم کتابش را از آن امت گرفت و هر گاه از خداوند روبرگردانیدند، خداوند دشمنان را بر آنها مسلط کرد» . (96)
پیامبر اسلام (ص) مى‏فرماید:
«خداوند فرمود: «هر گاه خلق من که مرا مى‏شناسند، نافرمانى کنند، آن دسته از بندگانم را که مرا نمى‏شناسند، برآنهامسلط مى‏کنم‏» . (97)
بنابراین، عمل و رفتار مردم در این مقوله نقش اساسى دارد . این مردم هستند که در هر زمان با عمل درست‏سرنوشت‏خود را رقم مى‏زنند، زیرا آنها هستند که حکومت‏ها را سرکار مى‏آورند و اگر قصور کنند و به اشتباه بیفتند، ناگزیر غرامت عمل خود را باید بپردازند .
پى‏نوشت‏ها:
1) در روزگار صفویه، عبدالکریم بن محمد بن یحیى قزوینى، کلمات قصار على (ع) را در رساله‏اى به نام «بقا و زوال دولت در کلمات سیاسى امیرمؤمنان (ع)» گردآورى کرد . این رساله اینک به کوشش: رسول جعفریان، توسط کتابخانه آیة‏الله مرعشى نجفى، چاپ و منتشر شده است .
2) ابن‏خلدون، مقدمه، ص‏294، چ دارالکتب العلمیه، بیروت .
3) ابونصر فارابى، المله، تحقیق دکتر رفیق العجم، ص‏56 - 60، دار المشرق، بیروت .
ترجمه «المله‏» در فصلنامه «علوم سیاسى‏» سال دوم، شماره ششم، ص‏96 - 97 آمده است .
4) روضة الانوار عباسى، سبزوارى، با مقدمه و تحقیق و تصحیح اسماعیل چنگیزى اردهایى، ص 182 - 192، آیینه میراث .
5) میزان الملوک و الطوائف و صراط المستقیم فى سلوک الخلائف، به کوشش عبدالوهاب فراتى; تحفة الملوک، ج‏2، ص‏210 - 212، چ کتابخانه آستانه حضرت معصومه (س)، شماره 5858 (مجموعه‏هاى نسخ خطى) .
6) رعد (13) آیه‏11 .
7) احزاب (33) آیه 62; فاطر (35) آیه 43 و فتح (48) آیه 23 .
8) بقا و زوال دولت، ص‏35 .
9) معراج السعاده، ص‏345; میزان الملوک و الطوائف، ص‏54، به کوشش عبدالوهاب فراتى، چ مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى .
10) تحف العقول، ابن‏شعبه حرانى، ص‏244، چ مؤسسه اعلمى، بیروت .
11) غرر الحکم، عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، با مقدمه و تصحیح جلال الدین حسینى ارموى، ج‏3، ص‏353، چ دانشگاه تهران .
12) همان، ج‏1، ص‏64 و 104 .
13) همان، ج‏6، ص‏64 .
14) همان، ج‏4، ص‏196 .
15) تحف العقول، ص‏278 .
16) شورى (42) آیه 15 .
17) اعراف (7) آیه 29 .
18) غرر الحکم، ج‏3، ص‏420 . نیز فرمود: «خیر السیاسات العدل و العدل خیر الحکم‏» . ر . ک: همان، ص‏81 .
19) همان، ج‏2، ص‏90 . نیز: «العدل قوام الرعیة و جمال الولاة و العدل نظام الامرة‏» . ر . ک: همان، ج‏1، ص‏198 .
20) همان، ج‏5، ص‏355
21) همان، ج‏5، ص‏70 و ج‏2، ص‏62 و 178; بقا و زوال دولت، ص‏99 و 105 و ...
22) معراج السعاده، ص‏44، چ انتشارات جاویدان .
23) همان .
24) همان، ص‏47 - 49
25) خواجه نصیرالدین طوسى در این کتاب از ابن‏مسکویه متاثر است . خود آن بزرگوار در مقدمه به صراحت این نکته را آورده است . ر . ک: اخلاق ناصرى، ص‏4 - 5، مقدمه، چ انتشارات علمیه .
26) عالمان و متفکران مسلمان هر چند پاره‏اى از مطالب را از ارسطو گرفته، ولى مقلد صرف نبوده‏اند، بلکه مطالبى بر آن افزوده‏اند و یا از آن کم کرده و آن را با دیدگاه‏هاى اسلامى مطابقت داده‏اند .
27) معراج السعاده، ص‏46
28) با توجه به سخنان فوق مى‏توان گفت که ملامهدى نراقى نیز به ولایت فقیه باور داشته است، چرا که معراج السعاده، ترجمه جامع السعادات است . ر . ک: جامع السعادات، ج‏1، ص‏79 .
29) عدل الهى، شهید مطهرى، ص‏62، انتشارات صدرا; معراج السعاده، ص‏340 .
30) نهج البلاغه، حکمت 429 .
31) معراج السعاده، ص‏480 و 347 و 340 .
32) برخى از این مباحث و مطالب را استاد شهید مرتضى مطهرى در کتاب‏هایش آورده است . ر . ک: عدل الهى، ص‏59 - 63; بیست گفتار، ص‏27 و 42 - 43; بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، ص‏170 - 172 .
33) معراج السعاده، ص‏350 .
34) همان .
35) همان، ص‏351 .
36) همان .
37) همان .
38) همان .
39) همان .
40) همان، ص‏352 .
41) همان .
42) همان .
43) همان، ص‏353 .
44) همان .
45) همان .
46) همان .
47) همان، ص‏369 .
48) همان، ص‏369 - 371 .
49) برائت (9) آیه 71 .
50) معراج السعاده، ص‏370 .
51) نهج البلاغه، خطبه 178 .
52) معراج السعاده، ص‏362; اصول کافى، ج‏2، ص‏164، کتاب الایمان و الکفر، حدیث 5 .
53) معراج السعاده، ص‏371 .
54) همان، ص‏375 .
55) امیرالمؤمنین على (ع) در بسیارى از کلمات قصار خود نبود این شرط را سبب زوال حکومت دانسته است: «سوء التدبیر سبب التدبیر» و «سوء التدبیر ضعف السیاسة‏» و «من حسنت‏سیاسته دامت ریاسته‏» و «حسن السیاسة قوام الرعیة‏» .
56) معراج السعاده، ص‏354 .
57) نهج البلاغه، نامه‏53 .
58) غررالحکم، ج‏6، ص‏450 .
59) همان، ج‏3، ص‏295 و 129 .
60) معراج السعادة، ص‏354 .
61) همان جا .
62) همان، ص‏354 .
63) نهج البلاغه، نامه 40 و 43 .
64) همان، نامه 33 .
65) مجله «حوزه، شماره 99/182 به نمونه‏هایى از بازرسى حضرت اشاره شده است .
66) معراج السعاده، 354 .
67) المله، ابونصرفارابى، 56 - 60 .
68) مقدمه، ابن‏خلدون، ج‏2، ص‏744 .
69) معراج السعاده، ص‏340 .
70) در قرآن کریم حدود سیصد بار ماده «ظلم‏» در شکل‏هاى گوناگون مورد نکوهش قرار گرفته است . نراقى تنها به چند آیه اشاره کرده است .
71) همان، ص‏342 .
72) نهج البلاغه، نامه‏53 .
73) همان، نامه‏53 .
74) معراج السعاده، ص‏344 .
75) رعد (13) آیه 11 .
76) معراج السعاده، ص‏344 - 345 .
77) همان .
78) همان، ص‏345 .
79) همان .
80) همان، ص‏346 .
81) همان، ص‏367 .
82) همان، ص 367 .
83) مائده (5) آیه 63 .
84) معراج السعاده، ص‏367 .
85) نهج البلاغه، نامه‏47 .
86) همان، ص‏359 .
87) همان .
88) همان .
89) قصص (28) آیه 58 .
90) مقدمه، ص‏294، دارالکتب العلمیه، بیروت، مقدمه ابن‏خلدون با ترجمه پروین گنابادى، ج‏1، ص‏320، انتشارات علمى و فرهنگى .
91) رعد (12) آیه 11 .
92) المیزان، ذیل آیه شریفه .
93) معراج السعاده، ص‏472 .
94) غررالحکم، ج‏3، ص‏129 .
95) کنزالعمال، ج‏6، ص‏89 . روایت همانند روایت فوق در معراج السعاده، ص‏353 آمده است .
96) بحارالانوار، ج‏78، ص‏358، چ مؤسسه الوفاء .
97) من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص‏289 .

تبلیغات