آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

تفسیر المنار یکى از مهم ترین تفاسیر سده چهاردهم است که با نگاهى نو و رویکردى هدایت جویانه به تفسیر قرآن پرداخته است. المنار از ابتدا تا تفسیر آیه 125 سوره نساء حاصل درس هاى تفسیر امام محمد عبده در الازهر مصر است که به خامه شاگرد مبرزش، محمد رشیدرضا، به رشته تحریر درآمده است و ادامه آن (تا تفسیر آیه 52 سوره یوسف) تماماً از رشیدرضا مى باشد.
این تفسیر داراى ویژگى هایى چند است که گرایش اجتماعى، عقل مدارى و گرایش هدایتى از مهم ترین آن ها مى باشد، گو این که در هر کدام از زمینه هاى یادشده از افراط مصون نمانده است. یکى از نواقص عمده المنار، که به شدت از عظمتش فرو کاسته و در نگاه خواننده منصف تعصّب بر باطل و روى گرداندن از حق را نمایان مى سازد، گرایش هاى ضدشیعى و وهّابیگرى آن است. این گرایش در انکار شفاعت، توجیه برخى معجزات قرآن و تفسیر بى پایه آیات مرتبط با ولایت و امامت نمود پیدا کرده است. بى توجهى کامل به تفاسیر استوار مفسّران بزرگى همچون امین الاسلام طبرسى و شیخ طوسى ـ از مفسّران بزرگ شیعه ـ و حتى چشم فرو بستن بر رویکرد دیگر تفاسیر اهل سنّت در تفسیر آیات نازل شده در شأن اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)نشانه اى از فرط تعصّب پدیدآورندگان المنار است. در این نوشتار، براى نمونه، ابتدا تفسیر مرحوم شیخ طوسى و مرحوم طبرسى از آیه «ولایت» بیان گردیده، سپس با نقل و نقد تفسیر المنار از آیه یاد شده، معلوم خواهد گردید که رشیدرضا بدون توجه و یا با تغافل از تفاسیر تبیان شیخ طوسى و مجمع البیان شیخ طبرسى ـ که منابعى در دسترس بوده اند ـ اشکالات سستى را مطرح ساخته که پیش تر بدان ها پاسخ هاى مقتضى داده شده بود.
آیه «ولایت»
"إنّما ولیُّکمُ اللّهُ و رسُولُهُ والّذینَ ءَامنوا الّذینَ یُقیمونَ الصَّلوةَ و یؤتون الزَّکوة و هم رکعون" (مائده: 55); ولى و سرپرست شما فقط خداست و فرستاده اش و کسانى که ایمان آورده اند; آنان که نماز را برپا مى دارند و زکات مى دهند، در حالى که در رکوعند.
در آیه یادشده، که از آن به آیه «ولایت» تعبیر مى شود، بحث هایى مطرح است; از جمله این که:
ـ مراد از "ولایت" در "ولیّکم اللّه" چیست؟ آیا مراد از آن ولایت نصرت و محبّت است یا ولایت در تصرّف؟
ـ مراد از "الذین آمنوا" کیست؟ آیا مراد همه مؤمنانند یا آن که فرد خاصى مقصود است؟
ـ رکوع در جمله "و هم راکعون" به چه معناست؟ به معناى خضوع و خشوع است و یا به معناى رکنى از ارکان نماز؟
تفسیر مفسّران شیعه
مفسّران شیعه برآنند که مراد از "ولایت" در آیه شریفه، اولویّت در تصرف و مقصود از «الذین آمنوا» على بن ابى طالب(علیه السلام)است و نیز رکوع در جمله «وهم راکعون» را رکنى از ارکان نماز مى دانند. در ذیل به این موارد پرداخته شده است:
الف. ولایت در تصرف: مفسّر و فقیه ارجمند شیعه، شیخ الطائفه، شیخ طوسى(رحمه الله)، در تفسیر این آیه شریفه، مى فرماید: «ولىّ در آیه شریفه، به معناى اولویّت و احقّیّت در تصرف است. ایشان در تبیین این که مراد از «ولایت» اولویت در تصرف است، دو دلیل اقامه مى کنند:
دلیل اول: خداوند با «انّما»، که دال بر حصر است، ولایت غیرخدا، رسول و «الذین آمنوا» را نفى کرده است، در حالى که اگر مراد از «ولایت» موالات در دین بود، اختصاص به کسان یاد شده در آیه نداشت; زیرا ولایت در دین در حق تمام مؤمنان جارى است. «والمؤمنون و المؤمناتُ بعضُهُم أَولیاءُ بعض» (توبه: 71); و مردان و زنان مؤمن دوستان و یاوران یکدیگرند.1
دلیل دوم: مضافٌ الیه در «ولیّکم» تمام مؤمنان را شامل مى شود. آیه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را از مضاف الیه خارج ساخت. «الذین آمنوا» نیز باید از مضاف الیه خارج باشد تا مخاطبان آیه غیر از صاحبان ولایت باشند در غیر این صورت، لازم مى آید که مضاف و مضاف الیه یکى باشند; چون قطعاً «الذین آمنوا» ولى مى باشد. اگر در ضمن «کُم» در «ولیّکم» نیز باشد ـ یعنى «الذین آمنوا» در مضاف(=ولى) و مضاف الیه (= کم) داخل است. همچنین عدم اخراج «الذین آمنوا» از «کم» مستلزم آن است که ولى و مولّى علیه یکى باشند; یعنى کسانى که ایمان آورده اند (الذین آمنوا)، هم ولىّ باشند و هم مولّى علیهم و این محال است.2
با بیان مزبور، نتیجه مى گیریم که مراد از «الذین آمنوا» همه مؤمنان نیست; زیرا مؤمنان مخاطب آیه اند و اگر مراد از «الذین آمنوا» تمام مؤمنان باشد، لازم مى آید آیه مخاطبى نداشته باشد; زیرا تمام مؤمنان براساس بیان مزبور از مضاف الیه «ولیّکم» خارجند. بنابراین، «ولایت» در آیه شریفه، به معناى دوستى و یارى که در رابطه با همه مؤمنان است، نمى باشد، بلکه مقصود سرپرستى است که ویژه خدا و رسول و برخى از مؤمنان مى باشد.
ب. مصداق (الذین آمنوا): مراد از «الذین آمنوا» در آیه ولایت على بن ابى طالب(علیه السلام)است. مفسّر سترگ شیعه، شیخ طوسى، در بیان این که مراداز«الذین آمنوا»على(علیه السلام)است،سهوجه بیان مى کند:
الف) هر کس «ولّى» را در آیه به معناى اولویت در تصرف گرفته است، آن را به خداوند، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) و على بن ابى طالب(علیه السلام)اختصاص داده است. و ثابت شد که «ولایت» در آیه، به معناى اولویّت در تصرف است. پس مراد از «الذین آمنو» على بن ابى طالب(علیه السلام)است.
ب) روایات متعددى از طریق شیعه و اهل تسنّن این آیه را در شأن امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى دانند که در پى انفاق انگشترى در حال نماز، این آیه شریفه درباره آن حضرت نازل گشت.
ج) خداوند براى «الذین آمنوا» اوصافى ذکر نموده که فقط در حضرت على(علیه السلام) جمع است.
امّت اسلام اتفاق دارند که فقط على(علیه السلام) در حال نماز انفاق کرد و انگشتر به فقیر داد و این آیه مى فرماید: مراد از «الذین آمنوا» کسانى هستند که نماز به پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند، بنابراین، از آن جا که این اوصاف منحصر در امام على(علیه السلام) است، معلوم مى گردد که مراد از «الذین آمنوا» فقط آن حضرت است.3
دو پرسش و پاسخ: مرحوم شیخ طوسى سپس دو سؤال را مطرح کرده، بدان ها پاسخ مى گوید:
1) آیا نمى توان «هم راکعون» را صفتى مستقل قرار داد و نه حال براى فاعل «یؤتون الزکوة»؟
2) آیا نمى توان رکوع را در «و هم راکعون» به معناى خضوع گرفت تا معناى آیه این گونه باشد: در حال خضوع و خشوع زکات مى پردازند؟
ایشان در ردّ احتمال اول مى گوید: چنین احتمالى برخلاف فهم عرب است; زیرا اگر گوینده اى بگوید: لقیت فلاناً و هو راکبٌ، مى فهمند ملاقات در حال رکوب شخص بوده است، نه آن که «هو راکب» خود یک وصف مستقلى باشد.
در ردّ احتمال دوم هم مى فرماید: «رکوع» در لغت، به معناى خم شدن است و در شرع به معناى رکن خاصى از نماز به کار رفته و استعمال آن در خضوع و خشوع استعمال مجازى است. اصل بر این است که لفظ را بر معناى حقیقى اش حمل کنیم.
ایشان در پایان، در ردّ این که مراد از «ولىّ» در آیه شریفه، ولایت در نصرت باشد، مى نویسد: ما استعمال «ولى» به معناى «ناصر» در لغت عرب را انکار نمى کنیم، اما از آن جا که آیه شریفه دلالت براختصاصولایت دارد وولایت درنصرت اختصاص به بعضى از مؤمنان ندارد، معلوم مى شود که در آیه شریفه، به آن معنا نیست.4
همان گونه که ملاحظه شد، شیخ طوسى از حصر موجود در آیه استفاده کرده است که «ولایت» به معناى موالات در دین و نیز ولایت در نصرت نمى باشد و لا محاله به معناى «ولایت در تصرف» است; زیرا اقوال در معناى ولایت در آیه از این سه قول خارج نیستند. شیخ الطائفه این بیان ها را در تلخیص الشافى به گونه اى مفصّل تر آورده و ثابت کرده که آیه در شأن حضرت على(علیه السلام)است.5 مرحوم طبرسى نیز در تفسیر مجمع البیان به شیوه شیخ طوسى، به تبیین دیدگاه شیعه در تفسیر این آیه شریفه پرداخته است.6
شأن نزول آیه در منابع اهل سنّت: در منابع متعددى از اهل سنّت، نزول آیه در شأن امام على بن ابى طالب(علیه السلام) ذکر شده است که به برخى از آن ها اشاره مى شود:
1. ابوعبدالرحمن نسائى (م 303 ق) در سنن نسائى; باید توجّه داشت که در چاپ هاى جدید سنن نسائى، این روایات حذف شده است، ولى ابوالحسن رزین العبدرى الاندلسى (م 535 ق) در الجمع بین الصحاح الستة به نقل از نسائى آن ها را آورده است.7
2. ابن جریر طبرى (م 310 ق)، جامع البیان عن تأویل آى القرآن، ج 4، ص390، چاپ دارالفکر;
3. ابوالقاسم طبرانى، (م 370 ق)، المعجم الاوسط، تحقیق دکتر محمود الطحان، ریاض، مکتبة المعارف، 1415 ق / 1995 م، ج 8، ص 129، 130، ح 6228;
4. زمخشرى، الکشاف، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1414 ق، ج 2، ص 649;
5. ابوبکر الجصاص الرازى، (م 370) احکام القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق / 1994 م، ج 2، ص 558، 559
6. ابوالحسن واحدى نیشابورى (م 468 ق)، اسباب نزول القرآن، تحقیق بسیونى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411 ق / 1991 م، ص 201، 202;
7. ابوالقاسم الحاکم الحسکانى (م 490 ق)، شواهد التنزیل، تحقیق و تعلیق محمدباقر محمودى، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، 1411 ق / 1990 م، ج 1، ص 209
8. عمادالدین محمد الطبرى معروف به کیاالهرّاسى (م 504 ق)، احکام القرآن، الطبعة الثانیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405 ق / 1985 م، ج 3و 4، ص 84;
9. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415 ق / 1995 م، ج 42، ص 356، 357
10. جلال الدین سیوطى (م 911 ق)، اسباب النزول، دمشق، دارالهجرة، 1410 ق / 1990 م، ص 147، 148
براى اطلاع از منابع دیگر، ر. ک: علّامه امینى، الغدیر، چاپ دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1366 ق، ج 3، ص 221 به بعد / تعلیقات آیة اللّه العظمى نجفى بر احقاق الحق قاضى نوراللّه تسترى، ج 2، ص 399 به بعد و ج 3، ص 502 به بعد و ج 20، ص 2 به بعد. آیت اللّه نجفى منابع متعددى را ذکر کرده اند که برخى ازآن هاخطى هستند،نسخه خطى یا مصوّر برخى منابع چاپ نشده در کتابخانه عمومى آیة اللّه نجفى در قم موجود مى باشد.
تفسیر رشیدرضا از آیه ولایت و نقد آن
اکنون تفسیر رشیدرضا از آیه ولایت و انتقادهاى وى بر تفسیر موردنظر شیعه را درسه محوربیان کردهوبه نقدوبررسى آن مى پردازیم:
الف. معناى «ولایت»: رشید رضا بر آن است که «ولایت» در آیه شریفه به معناى «ولایت در نصرت» است. تنها دلیلى که او ارائه مى کند، دلیل سیاق است; وى مى گوید: از آن جا که آیات پیشین درباره تمایل منافقان به یهود و نصارى براى یارى خواستن از آن هاست، مشخص مى شود که مقصود از «ولایت» در این آیه نیز ولایت در نصرت است; یعنى اى مؤمنان; یاریگر شما فقط خدا و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان هستند.8
نقد و بررسى: اولاً، در جایى مى توان به قرینه سیاق تمسّک جست که آیات باهم نازل شده باشند، ولى آن جا که آیه اى جدا از آیات دیگر نازل شده باشد، هرچند در پى آن ها قرار گرفته باشد، نمى توان به سیاق استناد کرد; زیرا آیه اى که جدا از آیات پیشین نازل شده کلام مستقلى است و براى فهم آن، در نظر گرفتن ارتباطش با آیات قبل لازم نیست.9 در آیه مورد بحث نیز به یقین، نزول این آیه در زمانى غیر از نزول آیات پیشین است; زیرا براى آیات پیشین شأن نزولى ذکر کرده اند و براى این آیه شأن نزولى دیگر که این خود نشانگر تعدّد نزول است.
ثانیاً، قرینه سیاق وقتى مؤثر در معناى آیه است که قرینه اى و دلیلى بر خلافش نداشته باشیم و از آن جا که با بررسى خود آیه فهمیدیم «ولایت» نمى تواند به معناى ولایت در نصرت باشد، سیاق نمى تواند تأثیرگذار در معنا باشد.
جاداشت رشیدرضا به بیان مرحوم شیخ طوسى در تفسیر تبیان و تلخیص الشافى و نیز بیان مرحوم طبرسى و دیگر مفسّران شیعه بپردازد، نه آن که استدلال شیعه را فقط مبتنى بر روایات بداند; آن گاه به دلیل سیاق، روایات را طرح کند.
ب. مقصود از «الذین آمنوا»: رشیدرضا معتقد است که مراد از «الذین آمنوا» مؤمنان راستین مى باشد. تنها وجهى که رشیدرضا در اشکال بر دیدگاه شیعه دارد، این است که تعبیر از مفرد به «الذین آمنوا»، که جمع است، در کلام فصحاى عرب به کارنمى رود، چه رسد به قرآن که کلام خداست.
نقد و بررسى: درست است که ظاهر«الذین آمنوا» جمع است، ولى وقتى اثبات کردیم مقصود از «ولایت»، ولایت در تصرّف است و نیز این مطلب را ضمیمه کردیم که چنین ولایتى براى فرد دیگرى جز امام على(علیه السلام) ادّعا نشده است، مى فهمیم مراد از آن مفرد است. ولى آیا چنین کاربردى خلاف فصاحت است؟
اگر چنین کاربردى خلاف فصاحت بود، باید مفسّر بلیغى همچون زمخشرى بدان تمسّک مى کرد. زمخشرى پس از اشاره به نزول آیه در شأن امام على(علیه السلام) مى گوید: اگر بگویى: چگونه صحیح است آیه در شأن على(علیه السلام) باشد، در حالى که «الذین آمنوا» جمع است، مى گویم: گرچه سبب نزول یک نفر است، ولى تعبیر جمع به کار رفته است تا دیگران در انجام عملى که در آیه ذکر شده، رغبت نمایند و در پى آن به ثواب نایل آیند.
همچنین جمع آوردن «الذین آمنوا» مى تواند وجه دیگرى نیز داشته باشد و آن این که مؤمنان باید تا این حد در انفاق بر نیازمندان حریص باشند و آن را به تأخیر نیندازند، گرچه در حال نماز باشند.10
مرحوم شرف الدین وجه دیگرى را نیز اضافه نموده است و آن این که اگر لفظ مفرد به کار مى رفت، دشمنان على(علیه السلام)حساسیّت نشان مى دادند; زیرا هیچ امیدى بر این که اوصاف ذکر شده بر کس دیگرى منطبق شود، نداشتند و این ناامیدى ممکن بود موجب اسائه ادب آن ها به پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)شود و آن حضرت(صلى الله علیه وآله) را به فامیل بازى متهم نمایند;11 همان گونه که هنگام درخواست قلم و دوات براى کتابت وصیت، حضرت(صلى الله علیه وآله) را به هذیان گویى متهم ساختند!12
علاوه بر این، میان استعمال لفظ جمع در مفرد و انطباق عنوان جمع بر یک فرد تفاوت است. در آیه شریفه، «الذین آمنوا» با توجه به اوصافى که براى آن ذکر شده است، فقط بر على بن ابى طالب(علیه السلام) منطبق مى شود و یک مصداق بیش تر ندارد و این بدان معنا نیست که جمع در مفرد به کار رفته است.13
اطلاق جمع و اراده مفرد: در برخى زبان ها، گاهى لفظ به صورت جمع به کار مى رود، ولى مراد مفرد است; مثلاً، در فارسى براى احترام، فعل جمع به کار مى برند; مثلاً مى گویند: «آقاى مدیر از مدرسه رفتند.» با این که مدیر یک نفر است، از فعل «رفتند» استفاده شده است.
در زبان عربى نیز گاه صیغه جمع به کار مى رود، ولى مفرد مراد است. شاعر مى گوید:
جاء الشتاء و قمیصى أخلاق شرآذمُ یضحکُ منها التوّاق
در بیت مزبور، شاعر اخلاق (جمع خَلَق به معناى کهنه) گفته ولى مرادش مفرد است.14
حدّادى پس از ذکر برخى آیات، که در آن ها صیغه جمع به کار رفته ولى مفرد مراد است، مى نویسد: «در زبان عربى جایز است که واحد به لفظ جمع ذکر شود، همان گونه که ذکر جمع به لفظ واحد و تثنیه به لفظ جمع و نیز ذکر جمع به لفظ تثنیه جایز مى باشد.»15
زرکشى در نوع چهل و دوم البرهان، که در شناخت انواع خطاب هاى قرآنى است و نیز در نوع چهل و ششم، که در شناخت قالب هاى بیانى قرآن است، برخى آیاتى را که در آن ها صیغه جمع به کار رفته ولى مفرد مراد مى باشد، بررسى کرده است.16
در ذیل برخى آیات که در آن ها لفظ جمع آمده، ولى مفرد مراد است، بیان مى گردد:
1. «فَتَرى الّذینَ فی قلوبِهِم مَّرضُ یُسارعون فیهم یقُولون نخشى أن تصیبنا دآئرةُ» (مائده: 2); کسانى را که در دلشان بیمارى ـ شک و نفاق ـ است، مى بینى که در ]دوستى[ آنان (یهود نصارا) مى شتابند و مى گویند: مى ترسیم که ما را رویداد بدى رسد.17
در برخى تفاسیر آمده است که این آیه درباره عبداللّه بن اُبىّ بن سلول، سر کرده منافقان مدینه مى باشد. پس از جنگ بدر، عبادة بن صامت خدمت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) رسید و از دوستى و هم پیمانى با یهودیان تبرّى جست، ولى عبدالله بن اُبىّ گفت: من از هم پیمانى با یهود برائت نمى جویم; زیرا ترس آن دارم که رویداد بدى بر ما رسد و همپیمانى با آن ها به کارمان آید. خداوند به دنبال این سخنِ عبداللّه بن ابى آیه شریفه را نازل نمود.
درباره نزول آیه در ارتباط با سخن عبداللّه بن ابى ر. ک: ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، ریاض، دارطیبة، 1418 ق / 1997 م، ج3، ص1190،1191/ ابن ابى حاتم رازى، تفسیر القرآن العظیم، مکّة المکّرمه ـ الریاض، مکتبه نزار مصطفى الباز، 1417 ق / 1997 م، ص 1157/ واحدى نیشابورى، اسباب نزول القرآن، ص 201
2. «لَّقد سمِعَ اللّهُ قولَ الّذینَ قالوا إنَّ اللّهَ فقیرٌ و نحنُ أغنیاءُ» (آل عمران: 81) عکرمه، سدى و مقاتل گفته اند: گوینده این سخن فنخاص بن عازوراء مى باشد و حسن بصرى بر آن است که مراد حیىّ بن اخطب است18 در هر حال، با آن که در قرآن صیغه جمع به کار رفته، مراد یک شخص بیش نیست.
3. «یسئلونَکَ ماذا یُنفقون» (بقره: 215) پرسش کننده یک نفر بیش تر نبوده، ولى در آیه شریفه صیغه جمع به کار رفته است.19
4. «یستفتُونَکَ قُل اللّهُ یُفتیکُم فى الکلالة» (نساء: 176)
برادر و خواهر میتى را که پدر و مادر و فرزند نداشته باشد، «کلاله» گویند.20 بسیارى از مفسّران شأن نزول آیه شریفه را سؤال جابر بن عبداللّه انصارى دانسته اند. هنگام مرگ جابر، فقط خواهرانش زنده بودند، جابر در بستر بیمارى از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) از ارث خواهرانش سؤال کرد و به دنبال آن، آیه مزبور، که از آن به آیه «فرائض» تعبیر مى شود، نازل گشت.21 گرچه سؤال کننده یک نفر است، در آیه صیغه جمع (یستفتونک) به کار رفته است.
علّامه امینى بیست آیه را که در آن لفظ جمع به کار رفته ولى مفرد مراد است، برشمرده است.22
ج. معناى «رکوع»: رشیدرضا مى گوید: «رکوع» به معناى خضوع یا ضعف است; به این معنا که آنان در حال خضوع و نه از سر ریا یا ترس، زکات مى دهند و یا در حالى که خود ضعیف و ناچیزند بر دیگران انفاق مى نمایند.
رشیدرضا در تأیید کلام خود، به لغت استناد مى کند و از اساس البلاغة نقل مى کند که عرب هر کس را که به خداوند ایمان داشت و بت ها را نمى پرستید، «راکع» مى نامید. نیز آن ها مى گویند: «رکع الى اللّه»; یعنى فقط به او اعتماد کرد. رکوع مجازاً در ضعف نیز به کار رفته است. عرب مى گوید: «رکع الرجل» وقتى که به فقر دچار گشته، از نظر مالى ضعیف شود.
نقد و بررسى: اولاً، معناى اصلى و حقیقى «رکوع» انحنا است و کاربردش در ایمان به خدا و نفى عبادت بتان، یکى از کابردهاى خاص آن است. زمخشرى در اساس البلاغة ـ که رشیدرضا به کلام او استناد کرده است ـ چنین مى گوید: شیخ راکع: منحن من الکِبَر و شیوخ رُکّع و منه رکوع الصلاة. سپس مى نویسد: وکانت العرب تسمّى من آمن باللّه و لم یَعبد الاوثان راکعاً.23 از مقدّم کردن معناى انحنا معلوم مى شود که از نظر اساس اللغة، معناى اصلى رکوع انحنا است. لغویان دیگر به این که معناى اصلى و حقیقى رکوع انحنا است، تصریح نموده اند.24 بر این اساس، رکوع در آیه را به رکوع در نماز معنا مى کنیم.
ثانیاً، کلمه رکوع (به صورت فعلى و اسمى) در آیات دیگرى از قرآن نیز به کار رفته است که در بیش تر آن موارد، مراد رکنى از ارکان نماز است و مفسّران در جایى که قرینه اى برخلاف نبوده است رکوع را به معناى انحنا در نماز دانسته اند. بله، در برخى آیات، به معناى خشوع و خضوع گرفته شده است، ولى براى آن قرینه اى ارائه داده اند.25 درباره آیه مورد بحث نیز مى گوییم: بر پایه کاربردهاى قرآنى این کلمه، باید رکوع را به معناى رکن نماز معنا کنیم و هیچ قرینه اى بر حمل آن به معناى خضوع نداریم. بلکه قرینه بر حمل به معناى اصلى وجود دارد; زیرا از طرق متعدد نقل شده است که آیه شریفه در شأن امیرالمؤمنین(علیه السلام)و پس از اعطاى انگشترى از سوى آن حضرت(علیه السلام) به فقیر در حال نماز، نازل گشته است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ ترجمه از سیدجلال الدین مجتبوى
2ـ3ـ ر.ک.به: شیخ طوسى (محمدبن حسن)، التبیان فى تفسیر القرآن، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، ج 3، ص 563
4ـ همان، ص 563ـ564
5ـ همو، تلخیص الشافى، الطبعة الثالثة، قم، منشورات العزیزى، 1394 ق / 1974 م، ج 2، ص 1، به بعد
6ـ فضل بن حسن الطبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1418 ق / 1997 م / ج 3، ص 275
7ـ ر. ک: قاضى تسترى، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج 2، ص 399 و ج 3، ص 505
8ـ رشیدرضا، المنار، بیروت، دارالمعرفة، 1404 ق / 1984 م، ج 6، ص 443
9ـ براى بحث بیش تر و این که آیا اگر ولایت را به معناى احقیّت درتصرف بگیریم ازحیث سیاق با آیات پیشین ناهماهنگ است یا
سازگار،ر.ک:سیدمحمدحسین طباطبائى،تفسیرالمیزان، قم، انتشارات اسماعیلیان، ج6، ص 6
10ـ زمخشرى، کشاف، ج 1، ص 649
11ـ ر. ک: سیدعبدالحسین شرف الدین، المراجعات، الطبعه الثانیه، قم، اسوه، 1416 ق، ص 236
12ـ ر. ک: ابن جریر الطبرى، تاریخ الطبرى، بیروت، مؤسسه الاعلمى، ج 2، ص 436
13ـ ر. ک: تفسیر المیزان، ج 6، ص 9 / محمدتقى مصباح یزدى و دیگران، الامامة والولایة فى القرآن الکریم، ص 72: "یجب ان نمیز بین استعمال لفظ الجمع فى المفرد و بین انطباق العنوان الجمعى على الواحد الذى تحقق من افراد العنوان الجمعى مع امکان انطباق هذا العنوان على افراد آخرین یفرض تحققهم."
14ـ ر. ک: ابوالنصر احمد بن محمد السمرقندى المعروف بالحدادى، المدخل لعلم تفسیر کتاب الله تعالى، دمشق، دارالقلم / بیروت، دارالعلوم، 1408 ق / 1998 م، ص 285، 286
15ـ همان، ص 283
16ـ ر. ک: بدرالدین الزرکشى، البرهان فى علوم القرآن، الطبعة الثانیة، دارالمعرفة، بیروت، 1415 ق / 1994 م، ج 2، ص 361 به بعد (خطاب الواحد بلفظ الجمع); همان، ج 3، ص 94، 95 (اطلاق الجمع واراده الواحد)
17ـ ترجمه از سیدجلال الدین مجتبوى
18ـ ر. ک: قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 2، الجزءالرابع، ص 275 / على بن محمد بن ابراهیم البغدادى، لباب التأویل فى معانى التنزیل، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق / 1995 م، ج 1، ص 326 / واحدى، اسباب نزول القرآن، ص 137 و 138 / ابن کثیر، تاریخ مدینة دمشق، ج 1، ص 434
19ـ الجامع لاحکام القرآن، ج 2، ص 35: نزلت الایه فى عمروبن الجموح و کان شیخاً کبیراً فقال. یا رسول اللّه، إنّ مالى کثیر، فبماذا أتصدّق وعلى من انفق؟ فنزلت (یسألونک...) / على بن محمد بن ابراهیم البغدادى الشهیر بالخازن، تفسیر الخازن / (لباب التأویل فى معانى التنزیل)، ج 1، ص 144
20ـ طبرسى پس از بیان اختلاف در معناى «کلاله» مى گوید: «والمروى عن ائمتّنا أنّ الکلاله الاخوة والاخوات. (مجمع البیان، ج 3، ص 26)
21ـ ر. ک: الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 388 / ابن کثیر، تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 482 (ابن کثیر شأن نزول آیه را از مسند احمدبن حنبل، ج 3، ص 298 و صحیح بخارى، حدیث شماره 6743 و صحیح مسلم، حدیث شماره 1616 نقل کرده است) / على بن محمد الخازن، تفسیر الخازن / (لباب التأویل فى معانى التنزیل)، ج 1، ص 454
22ـ ر. ک: علّامه امینى، الغدیر، ج 3، ص 163 به بعد
23ـ الزمخشرى،اساس البلاغة،تحقیق عبدالرحیم محمود،ص177
24ـ العین: "کل شىء ینکبّ لوجهه فتمس رکبته الارض اولا تمسها بعد أن یطأطىء رأسه فهو راکع" معجم مقاییس اللغة: "الراء والکاف و العین اصل واحد یدل على انحناء فى الانسان و غیره. یقال: رکع الرجل اذا انحنى، و کل منحن راکع" مصباح اللغة، "رکع رکوعاً: انحنى، رکع: قام الى الصلاة"
25ـ در 9 آیه از قرآن کریم، «رکوع» (به صورت اسمى و فعلى) به کار رفته است. در 6 آیه «رکوع» به معناى خم شدن در نماز است. مفسّران در مواردى که قرینه اى براى حمل رکوع به غیر رکن نماز وجود نداشته است، «رکوع» را به معناى رکن نماز گرفته اند. در آیات 48 سوره مرسلات (77)، 43 آل عمران (3)، و 43 بقره (2)، که درباره غیرامّت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)تعبیر رکوع به کاررفته، به قرینه عدم وجود رکوع در نماز آن ها، رکوع را به معناى خضوع حمل کرده اند. البته در برخى از این آیات نیز معناى غیر رکن فقط به صورت احتمال ذکر شده است، گو این که در همین موارد هم سعى دارند کاربرد رکوع در معناى خم شدن را به گونه اى تصحیح نمایند. (ر.ک:الکشاف،ج4،ص682/ابوحیان الاندلسى،بحرالمحیط،ج1،ص336; ج 8، ص 399.)

تبلیغات