آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

تمایز اساسى دیدگاه‏ها و نظریاتى که درباره شرایط مشروعیت نظام سیاسى بحث کرده‏اند، مربوط به حوزه مبانى آنهاست. در مقاله حاضر سعى شده است تا مبانى نظریه حکومت دینى - اسلامى - شیعى، با تأکید بر نظریه ولایت فقیه، مورد بحث قرار گیرد. در این راستا، در مبانى هستى شناسى به نوع نگاه دین و دینداران به آغاز و انجام هستى و لزوم هدایت و راهبرى انسان در این سیر و مسیر پرداخته شده است؛ در مبانى انسان شناسى نیز سعى شده است تا نگاه فرازمانى قرآن به انسان، از طریق تشریح ویژگى‏هاى فرازمانى انسان تحلیل شود. در همین قسمت توضیح داده شده است که انسان‏ها، با توجه به ویژگى‏هاى ذاتى‏شان، مى‏توانند ویژگى‏هایى را نیز کسب کنند. همین قدرت انتخاب انسان باعث مى‏شود او سیاستى دینى یا غیردینى را در پیش بگیرد. در ادامه از پیش فرض‏هاى مربوط به نظام سیاسى در آموزه‏هاى اسلامى سخن گفته شده است.

متن

مقدمه‏
اندیشه و عمل سیاسى از آن‏جا که مربوط به زندگى سیاسى و اجتماعى است، به تبع زندگى سیاسى و اجتماعى که امرى متغیر است، لازم است انعطاف‏پذیر باشد؛ اما از آن جهت که مبتنى بر آموزه‏هاى دینى است، نمى‏تواند پاى‏بند مبانى و اصول ثابتى نباشد. اندیشه سیاسى اسلام، امر متغیرى است که در دایره مبانى و اصول ثابتى در جریان است. مبانى، ثابت و فرا زمانى است، در حالى که اصول، ثابت اما منعطف است. اندیشه‏ها و رفتارهاى سیاسى لازم است بر حسب زمان و شرایط و مقتضیات منعطف و متغیر باشد. روشن است که این مبانى و اصول فرازمانى است و توضیح دهنده اندیشه و عمل سیاسى معصومین و غیر معصومین مى‏باشد. براى ایضاح مبانى و اصول، گفتنى است که ویژگى فرازمانى بودن باعث شده است تا ماهیت بحث از مبانى از قبیل مباحث فلسفه و کلام سیاسى باشد؛ در حالى که بحث اصول و قواعد عمدتاً زیرمجموعه اصول فقه، قواعد فقه و حتى خود فقه قرار مى‏گیرد که لازم است در مقاله مستقلى مورد بحث قرار گیرد.
مبانى هستى شناسى‏
از پدیده‏هاى عالم، طبقه بندى‏هاى مختلفى صورت گرفته است. از منظر بحث حاضر پدیده‏هاى عالم را در سه گروه طبقه‏بندى مى‏کنیم:
1. پدیده‏هاى مکانیکى: پدیده‏هایى که متشکل از یک یا چند عامل فیزیکى - شیمیایى هستند. در شناخت این پدیده‏ها اختلاف نظر کمتر پیش مى‏آید؛
2. پدیده‏هاى ارگانیکى: پدیده‏هایى که علاوه بر عامل یا عوامل فیزیکى - شیمیایى، از عامل حیات و زندگى نیز برخوردارند. در شناخت این نوع پدیده‏ها نیز اختلاف نظر کمتر بروز مى‏کند و اگر هم اختلافى وجود داشته باشد، براى زندگى اجتماعى سرنوشت ساز نخواهد بود؛
3. پدیده‏هاى سوپرارگانیک: پدیده‏هایى که علاوه بر عوامل فیزیکى و حیاتى، واجد عامل جدیدى به نام عامل «معنا» هستند. از آن‏جا که عامل «معنا» از منظر ارزش‏ها، فرهنگ‏ها و انسان‏هاى مختلف، متفاوت مى‏شود، پدیده‏هاى سوپرارگانیک با معانى متفاوت و گاهى اوقات متعارض و متضاد خلق مى‏شوند. اختلاف نظر در این نوع از پدیده‏ها فراوان است. ضمن این‏که هر نوع اختلافى در این عرصه ممکن است که تبدیل شود. جنگ‏هاى دینى، مذهبى، قومى، سیاسى و ... تماماً بر چنین شکاف‏هایى قرار دارند. به پدیده‏هاى دسته سوم پدیده‏هاى اجتماعى - فرهنگى نیز گفته مى‏شود؛ به تعبیرى، هر پدیده‏اى که بتواند اندیشه و معنایى را «تجسّم» و «عینیّت» ببخشد و بر پدیده‏اى جسمانى یا زیست‏شناختى افزوده شود؛ پدیده اجتماعى - فرهنگى نامیده مى‏شود؛ براى مثال وقتى عامل معنا به یک «کاغذ» افزوده شود، آن کاغذ به اسکناس، کتاب مقدس یا هر نوع برگه بهادار و سندى تبدیل مى‏شود که او را از وضعیت کاغذ بودن در مى‏آورد. همین عامل باعث مى‏شود که انسان در رفتار خود در برابر آن کاغذِ برخوردار از عامل معنا به گونه ویژه‏اى عمل کند.
در این خصوص مشکلى که انسان‏ها دارند این است که با معنا بخشى‏هاى متفاوت روبه رو هستند و نوعاً مردم جوامع مختلف از اعتبار بخشى‏هاى یکدیگر برخوردار نیستند. حال این پرسش مطرح است که منبع و مأخذ معنابخشى انسان چیست؟ پاسخ ساده این است که ایدئولوژى و نظام باورها؛ باورهاى انسان‏ها ممکن است منشأ وحیانى داشته باشد یا منشأ غیر وحیانى. باورهاى انسان‏ها، با منشأ الهى یا غیر الهى مى‏تواند از سه سطح و صورت و به تعبیرى سه لایه بهره‏مند گردد:
1. سطح ایدئولوژیک: این سطح مربوط به مجموعه معناها، ارزش‏ها و هنجارها به صورت اعتقاد و در ظرف وجود ذهنى است؛ براى مثال این که یک انسان شهادتین بگوید و آموزه‏هاى اسلامى را به عنوانى مجموعه‏اى از آموزه‏هاى حق بپذیرد؛
2. سطح ایدئولوژیک و رفتارى: وقتى افراد و گروه‏ها ایدئولوژى را در اعمال روزانه خود به کار مى‏گیرند، صورت ایدئولوژى و صورت رفتارى توأمان به اجرا در مى‏آید؛ مانند آن که فرد تازه مسلمان شده نماز بخواند، روزه بگیرد و سایر عبادات و وظایف دینى خویش را انجام دهد؛
3. سطح ایدئولوژیک، رفتارى و مادى: هنگامى که محمل‏هایى مادى ایدئولوژى‏ها را تجسم و عینیت بخشند، شکل مادى ایدئولوژى نیز محقق شده است؛ مانند ساختن مسجد. 2
نتیجه مى‏گیریم که تمام فرهنگ و ارزش‏هاى هرگروه، شخص یا قومى از سه صورت و سطح فوق خارج نیست. بدیهى است که کامل‏ترین صورت وقتى است که هر سه سطح و لایه باشند؛ در حالى که در بسیارى از موارد این‏گونه نیست؛ براى مثال مسلمانان و مسیحیانى را مشاهده مى‏کنیم که فقط از دینشان، سطح باور و وجود ذهنى را پذیرفته‏اند و برخى عمل شخصى خود را نیز با تعالیم دینى خود تطبیق مى‏دهند، در حالى که عده کمى براى تحقق عینى آنها در قالب یک تمدّن و اجتماع مدنى فعالیت مى‏کنند.
در بحث از هستى‏شناسى نکته مهم، توجه به چارچوب نظرى پژوهش است که کسى که به هستى همچون مخلوق خداوند متعال مى‏نگرد، از نظر منطقى، باید از رفتارها و محمل‏هاى مادى متفاوتى نسبت به کسى که نگاهى مادى به هستى دارد بهره‏مند باشد، هر چند که از نظر عملى، ممکن است میان اندیشه‏ها و وجودهاى ذهنى با اعمال فرد و وجودهاى خارجى ملازمه و سنخیت وجود نداشته باشد.
به منظور تدقیق بحث، از آیات قرآن و نیز آموزه‏هاى فلاسفه در بحث حرکت و ارکان آن، استفاده خواهیم کرد. بنابراین پرسش از مبدأ، رهبرى و مقصد و معاد، پرسش‏هاى اصلى این قسمت از بحث است.

1. مبدأ هستى: دو نوع نگاه به هستى باعث دو نوع نگاه به تمام پدیده‏ها، چون طبیعت، انسان، زندگى، قانون، حکومت، حق، هدف، مقصد و حرکت هستى، غرایز، اقتصاد، رهبرى و خیر و شر مى‏شود؛ این دو نوع نگاه به خصوص باعث پدید آمدن دو دسته و دو نوع پدیده‏هاى فرهنگى، اجتماعى مى‏شود.
نتیجه جهان‏بینى الهى پذیرش توحید است. نگاه توحیدى باعث مى‏شود تا انسان از غیرخدا اطاعت نکند، حکومت و قوانین غیر الهى را نپذیرد و طرفدار آزادى باشد. آزادى بشر با اصل توحید، به این نحو محقق مى‏شود که هیچ انسانى یا جامعه و ملتى حق ندارد دیگران را از آزادى محروم کند یا براى آنها قانون وضع نماید، زیرا شناخت و درک انسان‏ها ناقص است و بنابراین نمى‏توانند قوانینى که ضامن سعادت و کمال انسان باشد، وضع نمایند. ضمن این‏که اگر قانون‏گذاران انسان باشند، ممکن است که منافع فردى، گروهى، قبیله‏اى و ... خود را در امر قانون‏گذارى دخالت دهند. تنها خداوند متعال است که اطاعت از قوانین او موجب سعادت و کمال مى‏شود و تنها اوست که آزادى ما را محدود مى‏کند.3
اللّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلّا بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ؛4 هیچ معبودى جز اللّه نیست. زنده پاینده و نگهدار و نگهبان. او را چرت و خواب نمى‏رباید. از اوست هر چه در آسمان‏ها و زمین است. کیست که در نزد او، جز به اذن و رخصت او، شفاعتى کند؟ هر آنچه پیش روى و هر آنچه پشت سر آنها (بندگان) است، مى‏داند. و آنان (بندگان) به چیزى از دانش او، مگر آنچه خود او بخواهد، احاطه و آگاهى ندارند. تخت قدرت و حکمرانى او بر آسمان‏ها و زمین گسترده است، و نگهبانى آسمان و زمین او را گران نمى‏آید و اوست بلندمرتبه و بزرگ.
آفریدگارى و سیطره تکوینى خدا و دانش بى‏پایان او مستلزم آن است که قانون‏گذارى و تشریع نیز در اختیار او باشد و همگان ملزم به تبعیت از قانون خدا باشند. عبودیت موجودات در برابر خدا مستلزم نفى طاغوت است.5
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ؛6 گروهى از مردم به جز خدا به رقیبان و هماوردانى روى مى‏آورند، به آنان عشق مى‏ورزند همچون مهرى که باید به خدا ورزید، و مؤمنان راستین، در دوستى خدا شدیدتر و استوارترند. اگر آنان که (با سرسپردگى به غیر خدا) ستم کرده‏اند، آنگاه که عذاب را مشاهده مى‏کنند، مى‏دیدند که قدرت یکسره از آن خداست و عذاب خدا، سخت و سهمگین است (بى‏گمان از رفتار خود پشیمان مى‏شوند).
توحید، علاوه بر آنکه یک بینش فلسفى و عرفانى است، براى مؤمنان عقیده‏اى است که بناى زندگى اجتماعى و فردى آنها بر آن نهاده مى‏شود.
قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ؛7 بگو: چه کسى آنان را از آسمان و زمین روزى مى‏دهد؟ یا چه کسى شنوایى و بینایى‏ها را در قبضه اختیار دارد؟ و چه کسى بیرون مى‏آورد زنده را از مرده و مرده را از زنده؟ و چه کسى جهان را تدبیر مى‏کند؟ (در تکوین) خواهند گفت: خدا. بگو: پس چرا پروا نمى‏کنید؟ (و غیر او را به اداره امر جهان و تشریع انتخاب مى‏کنید؟)
پس از چند آیه، میان هدایت الهى و غیر آن مقایسه کرده، انسان‏ها را به داورى فرا مى‏خواند:
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ یَهْدِى لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهدى إِلّا أَنْ یُهْدى‏ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛8 بگو: از میان این شریکان پندارى، چه کسى به سوى حق رهبرى مى‏کند؟ بگو خدا به سوى حق رهبرى مى‏کند. پس آیا کسى به حق رهبرى مى‏کند شایسته‏تر است که پیروى شود، یا آن‏که خود راه نمى‏یابد، مگر آن‏که رهبرى شود؟ پس شما را چه مى‏شود؟ چگونه قضاوت مى‏کنید.
در سوره آل عمران خداوند به پیامبر دستور داده است که همه را به سوى خدا بخوان:
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلّا نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ؛9 بگو اى اهل کتاب، به سوى سخنى که میان ما و شما برابر باشد روى آورید، و آن این‏که هیچ کس جز خدا را عبادت نکنیم و چیزى را شریک او قرار ندهیم و هیچ یک از ما دیگرى را به جاى خدا، رب و سرپرست و مدبر کار خود نگیرد. پس اگر سر پیچیدند به آنها بگویید: گواه باشید که ما تسلیم و منقاد این رویه هستیم.
یا أَیُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛10 اى انسان‏ها ، عبادت کنید پروردگارتان را با آن‏که آفرید شما را و همه گذشتگانتان را شاید به تقوا آراسته شوید.
تقوا عمل به دستورهاى الهى در زندگى این جهان است. خداوند انسان‏هایى را مبعوث کرده تا دستورهاى الهى را به مردم ارائه کنند و راه هدایت را به آنها نشان دهند. از منظر علماى شیعه این رهبرى الهى تا پایان تاریخ جریان دارد؛ نبوت، امامت و ولایت در امتداد تاریخ، جریان هدایت الهى را رقم مى‏زنند.

2. هدایت و رهبرى الهى: فلسفه نیاز انسان به رهبرى الهى و وحى این است که انسان به تنهایى نمى‏تواند نیازهاى معنوى خود را فهم و برطرف کند. از این رو، انبیا آمده‏اند به انسان کمک کنند تا استعدادهاى خود را به فعلیت درآورد. لازمه اعتقاد به رهبرى الهى و از جمله نبوت، دخالت در سرنوشت اجتماع است. که هدف انبیا نیز همین بوده است. به همین دلیل اگر همه رهبران الهى و انبیا در یک زمان در محلى جمع بشوند هیچ اختلاف و نزاعى میان آنها رخ نخواهد داد.11 انبیا به دنبال شکستن کنگره‏ها و کاخ‏هاى ظلم‏12 ، مسلط بر نفس خویش،13 خدمت‏گزار مردم،14 جلوه رحمت حق تعالى بوده‏اند15 و ثبات قدم داشته‏16 و فروتن‏17 و ساده زیست بوده‏اند.18
نه تنها خوبى توده‏هاى مردم از برکت انبیاست‏19 ، بلکه تمام خیرات عالم اثر انبیا است.20 انبیا عهده‏دار تزکیه انسان هستند.
فلسفه ارسال رسل و رهبران الهى، راهنمایى انسان‏ها به اطاعت از خدا و اجتناب از طاغوت است.21 در نگاه الهى سرانجام کار از آن مؤمنان و رهبران الهى است، هر چند که دشمنى ابلیس و پیروانش در طول تاریخ در مقابل خداجویان قرار داشته و دارد.22 با ختم نبوت، رهبرى الهى خاتمه نمى‏یابد، بلکه در امامت و ولایت تداوم پیدا مى‏کند. چرا که خداوند در قرآن راه را بر هرگونه اطاعت غیر الهى بسته است.

3. معاد و مقصد: حرکت هستى و به ویژه حرکت انسان در هستى به سوى هدفى نهایى، یعنى بازگشت به محضر خداوند متعال، است. سعادت قصوا و نیز مجازات مناسب براى برخى جرایم تنها در قیامت امکان دارد. بدیهى است فرض معاد و قیامت و اعطاى پاداش به نیکوکاران و مجازات به بدکاران در فرض جهان بینى و هستى‏شناسى الهى متصور است و الّا مادى‏گرایان جهان را کهنه کتابى مى‏دانند که اول و آخر آن افتاده و همه‏اش در دنیاى طبیعى و مادى خلاصه مى‏شود.
اعتقاد به معاد باعث مى‏شود تا انسان در تمام اقدامات خود خداوند و دستورهاى او را در نظر داشته باشد و به خود و دیگران ظلم نکند و از صراط حق خارج نشود. ساحران، پس از آن‏که به حقانیت موسى پى بردند، در مقابل فرعون ایستادند و چنین گفتند: «إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً؛23 ما از روز قیامت که روزى گرفته و سیاه و دردناک است مى‏ترسیم».
آیه زیر جامع مراحل هستى از آغاز تا پایان است:
کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛24 مردم چگونه کافر مى‏شوید به خدا و حال آن‏که شما مرده بودید و خدا شما را زنده کرد و دیگر بار بمیراند و باز زنده کند و عاقبت به سوى او باز خواهید گشت.
مبانى انسان شناسى‏
پرسش‏هاى مطرح در حوزه انسان‏شناسى از پرسش‏هاى جاودانه در فلسفه سیاسى است. پاسخ‏هایى که به این پرسش‏ها داده شده باعث مى‏شود تا تفاوت مکاتب و متفکران در حوزه فلسفه سیاسى رقم بخورد. موضعى که مکتب و حتى هر متفکرى در مباحث انسان‏شناسى اتخاذ مى‏کند تأثیر مستقیمى در اندیشه‏ها و دیدگاه‏هاى سیاسى وى خواهد داشت؛ براى مثل پاسخ به پرسش‏هایى از مبدأ یا مبادى پیدایش و تکوین انسان، ماهیت وجود و روابط وى و نیز غایات، اهداف و آمال انسان، هر چه باشد، دستگاه سیاسى ویژه‏اى را پى‏ریزى خواهد کرد. مکتب یا متفکرى که مبدأ انسان را الهى مى‏بیند (إنّا للّه) با متفکرى که مبدأ انسان را مادى مى‏بیند دو نوع اندیشه و عمل سیاسى خواهند داشت. همچنین اگر غایت انسان را الهى بدانیم (إنّا إلیه راجعون) یا مادى، باز هم در نوع اندیشه و عمل سیاسى تجویزى تفاوت حاصل خواهد شد.
پرسش‏هاى دیگرى که در حوزه انسان‏شناسى سیاسى از اهمیت قابل توجهى برخوردار است مى‏تواند پرسش‏هایى از این قبیل باشد:
1. آیا انسان‏ها فردگرا هستند یا جمع گرا؟ 25
2. آیا انسان‏ها، از نظر آفرینش، سیاسى آفریده شده‏اند یا غیر سیاسى؟26
3. آیا انسان در طبیعت اولى خود آزاد، مختار و عقلانى آفریده شده است یا مجبور و غیر عقلانى؟27
4. آیا انسان کمال طلب و کمال‏پذیر است یا کمال‏ناپذیر؟
پرسش‏هاى دیگرى از قبیل: بیگانگى انسان‏ها از یکدیگر یا همگرایى آنها با هم، عوامل تفرقه و همبستگى، اصالت همبستگى یا تفرقه، برترى یا عدم برترى انسان از سایر موجودات، انسان به عنوان جزئى از هستى یا جزئى ویژه از هستى، فضایل اجبارى و اختیارى انسان، شرافت مادى و معنوى انسان، جایگاه انسان در عالم هستى، ابعاد وجود انسان، غرایز انسان، عقل و نفس، قواى نفس، مراتب نظرى و عملى عقل و هدف دارى انسان، از پرسش‏هاى مهم و قابل توجه در فلسفه سیاسى است.
در این‏جا به بحث از ویژگى‏هاى انسان مى‏پردازیم؛ با اثبات نظریه ویژگى‏هاى ثابت و اکتسابى براى انسان، مى‏توانیم بر عناصر ثابت و متغیر در دین استدلال کنیم.

1. ویژگى‏هاى ذاتى انسان: ذیل حدیث یازدهم کتاب چهل حدیث امام خمینى، بحث «فطرت انسان» مورد توجه قرار گرفته است. «فطرت» به معناى خلقت است.28 در روایات اسلامى از «فطرت» تعبیرهاى متفاوتى، از جمله تفسیر به توحید و اسلام، شده است؛ اما از نظر امام خمینى این احادیث از قبیل «بیان مصداق» و یا «تفسیر به اشرف اجزاى شى‏ء» است. امور فطرى در وجود انسان، الطافى است که خداى تعالى آنها را ویژه انسان قرار داده است و دیگر موجودات یا اصلاً داراى این‏گونه فطرت‏ها نیستند یا حظّ کمى از آن دارند.
پیش از شمارش این فطرت‏ها لازم است به ویژگى این مسائل فطرى توجه کنیم. به نظر امام خمینى، ویژگى مهم فطریات این است که در میان تمام انسان‏ها مشترک است و با تبدل احوال و تغییر زمان و مکان و تمدن متحول نمى‏شود:
بباید دانست که آنچه از احکام فطرت است، چون از لوازم وجود و هیئات مخمّره در اصل طینت و خلقت است، احدى را در آن اختلاف نباشد. عالم و جاهل و وحشى و متمدّن و شهرى و صحرانشین در آن متفقند. [...] اختلاف بلاد و أهویه و مأنوسات و آرا و عادات که در هر چیزى، حتى احکام عقلیه، موجب اختلاف و خلاف شود، در فطریات ابداً تأثیرى نکند.29
مبناى فطرت باعث شده است تا علماى شیعه به یگانگى ذاتى انسان‏ها حکم دهند. به اعتقاد آنها تمام انسان‏ها از فطرت مشترکى برخوردارند، بنابراین، اصل بر همگرایى، وحدت و یگانگى و صلح میان انسان‏هاست و اختلاف و جنگ و نزاع، امورى است که از سر غفلت به وجود مى‏آید.
ولى از امور مُعجبه آن است که با این که در فطریات، احدى اختلاف ندارد - از صدر عالم گرفته تا آخر - ولى نوعاً مردم غافلند از این که با هم متفقند، و خود گمان اختلاف مى‏نمایند.30
راه حلى که علماى شیعه براى رفع اختلاف و تفرقه بین انسان‏ها ارائه کرده‏اند آگاهى بخشى است و این بدان معناست که آگاهى، رفتار انسان را تغییر مى‏دهد: «مگر آن که به آنها تنبّه داده شود. آن وقت مى‏فهمند موافق بودند در صورت مخالف».31
استدلال اصلى علماى شیعه بر ادعاهاى پیش گفته، علاوه بر احادیث، آیات شریفه قرآن است. از جمله: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُون»؛32 فطرت الهى به معناى خلقت الهى است که خداوند انسان‏ها را آن‏گونه آفریده است. عبارت «لا تبدیل لخلق اللّه» اشاره به ابدى بودن و غیر قابل تغییر بودن این فطرت دارد، چنان‏که کلمه «الناس» اشاره به فراگیر بودن این آفرینش، و بخش اخیر آیه اشاره به غفلت مردم از این آفرینش مشترک دارد.
مهم‏ترین امور فطرى، عبارتند از فطرت بر اصل وجود مبدأ، فطرت بر توحید، فطرت بر استجماع جمیع کمالات آن ذات مقدس، فطرت بر توجه به روز معاد و رستاخیز، فطرت بر نبوت، فطرت بر توجه به وجود ملایکه، فطرت عشق به کمال، فطرت عشق به راحتى، فطرت عشق به حریّت و ... که بعضى از اینها از احکام فطرت و بعضى از لوازم فطرت است.
از مطالب فوق به دست مى‏آید که انسان کمال طلب است و کمال حقیقى او همان کمال مطلق یعنى ذات مقدس بارى تعالى است؛ از این رو لازم است. هدایت انسان‏ها به سمت کمال مطلق و بهره‏گیرى از فطریات مشترک مورد توجه سیاست‏مداران و رهبران و انسان‏ها قرار گیرد. ویژگى مهم حکومت‏هاى دینى و الهى محوریت همین آموزه‏هاست.

2. ویژگى‏هاى اکتسابى انسان: ویژگى‏هاى اکتسابى بر این مبناى مهم استوار است که انسان مى‏تواند براى زندگى و رفتارهاى فردى و اجتماعى خود تصمیم بگیرد و عمل کند. انسان دو راه پیش روى خود دارد: صراط مستقیم و صراطهاى غیر مستقیم، و بر این اساس انسان مى‏تواند موجودى الهى و ملکوتى شود یا موجودى شیطانى و جهنمى.
در این خصوص دو دسته از آیات درباره انسان قابل شناسایى است: آیاتى که انسان را موجودى شریف و برتر معرفى کرده است و آیاتى که او را نکوهش کرده و موجودى پست و حتى پست‏ترین خلایق برشمرده است؛ از جمله موارد ذیل بر وجود انسان، به عنوان موجود برتر، دلالت مى‏کنند:
1. انسان خلیفه خدا بر روى زمین است.33
2. انسان از ظرفیت علمى بسیار زیادى، حتى بیشتر از ملایکه، برخوردار است.34
3. انسان فطرتى خدا آشنا دارد؛ این آشنایى در عمق وجود او نهادینه شده است.35
4. انسان علاوه بر عناصر مادى، از روحى الهى برخوردار است.36
5. انسان از کرامت و شرافت ذاتى برخوردار است. بیشتر مخلوقات در این فضیلت با او برابرى نمى‏کنند.37
6. انسان در مسیر خدا در حرکت است.38
7. تمام نعمت‏هاى زمین براى انسان آفریده شده است.39
8. انسان آفریده شده است تا خدا را عبادت کند.40
موارد ذیل از جمله آموزه‏هایى است که بر وجود انسان، به عنوان موجود فروتر، دلالت مى‏کنند:
در برخى از آیات از انسان به مثابه موجودى منفى و پست و بلکه در برخى آیات پست‏تر از حیوانات یاد شده است؛ از جمله:
1. انسان موجودى ناسپاس است.41
2. در صورت بى‏نیازى طغیان مى‏کند.42
3. انسان موجودى خود بین و فخرفروش است.43
4. همچنین صفاتى از قبیل ظلوم، کفور، هُلوع، جزوع و منوع براى انسان ذکر شده ست.44 45
صدرالمتألهین در سخنى بسیار مهم براى انسان‏ها درجات و مراتب متنوع و متعددى قائل شده است. به نظر وى؛ انسان به گونه‏اى آفریده شده است که استعداد صورت‏هاى مختلف را در خود دارد، بنابراین مى‏تواند از ملایکه و فرشتگان الهى به خدا نزدیک‏تر شود و نیز ممکن است از حیوانات فروتر رود.
بدان که در هیچ نوعى از انواع موجودات، اختلافى که در افراد بشر یافت مى‏شود وجود ندارد و این بدان سبب است که ماده انسانى به گونه‏اى آفریده شده است که در آن استعداد انتقال به هر صورتى از صور و اتصاف به هر صفتى از صفات وجود دارد. برخى از انسان‏ها در مرتبه بهایم هستند و نفس آنها نفس شهوى است و برخى در مرتبه درندگان هستند و نفس آنها نفس غضبى است و برخى در منازل شیاطین‏اند و برخى از نوع فرشتگان، و هر یک از این اجناس چهارگانه را انواع فراوان و بى‏شمارى است.46
به نظر مى‏رسد از ابتکارات علماى شیعه باشد که اولاً ویژگى‏هاى اکتسابى را از ویژگى‏هاى ذاتى جدا کرده‏اند و ثانیاً در ویژگى‏هاى ذاتى، انسان‏ها را از فطرت الهى ثابت فرازمانى برخوردار دانسته‏اند.
پیش‏فرض‏هاى مربوط به نظام سیاسى‏
نظام سیاسى در چارچوب تئورى سیستم داراى ساختارها و کارکردهاى تعریف شده‏اى است. دلایل ضرورت دولت و نظام سیاسى به طور عام و در اسلام به طور خاص، عناصر نظام سیاسى، مرزهاى نظام سیاسى و شبکه قدرت از مهم‏ترین پرسش‏هاى مربوط به ساختار نظام سیاسى بر اساس تئورى سیستم است؛ چنان‏که در حوزه کارکردهاى نظام سیاسى پرسش‏هایى درباره رهبرى نظام سیاسى، دامنه قدرت دولت، چگونگى جریان قدرت و مجارى باز خوردهاى نظام مطرح است.47 در این جا مسائلى از نظام سیاسى، که از مسائل فرازمانى به حساب مى‏آیند مى‏پردازیم.

1. نظام سیاسى: منظور از نظام سیاسى در این جا دولت و حکومت به معناى عام است. دولت به معناى عام، سازمان قدرت به حساب مى‏آید. که تشکیل شده از افراد، که با عنوان حاکمان و رهبران از آنها یاد مى‏کنیم، و نهادها که هر کدام کارویژه‏هاى خاصى دارند.48
نظام‏هاى سیاسى على‏رغم تفاوت‏ها، ویژگى‏هاى مشترکى نیز دارند. تعریف ما بر اساس همین ویژگى‏هاى مشترک خواهد بود. مهم‏ترین ویژگى‏هاى دولت‏ها از این قرار است:
1. دولت‏ها داراى اقتدار عام و فراگیرى هستند یا لااقل مدعى چنین اقتدارى هستند؛ هر دولتى در حدود قلمرو خود قوانین عام وضع مى‏کند؛ به عبارتى تفوق حقوقى دارد؛
2. قوانین و مقررات دولت‏ها آمرانه و حاکم بر دیگر مقررات و قوانین در هر جامعه است. به عبارت دیگر توافقى همگانى وجود دارد که قانون دولت قانون برتر باید شناخته شود؛
3. کاربرد مشروع قدرت منحصراً در اختیار دولت‏ها است. به عبارت دیگر، فقط دولت‏ها مجاز هستند اشرار و دزدان و سرکشان و متخلفان از قانون را مجازات کنند.49

2. نظام سیاسى و مسأله مشروعیت: پس از پذیرش ضرورت زندگى اجتماعى براى انسان، ضرورت نظم اجتماعى مطرح مى‏شود. فرمانروایى سیاسى بر بستر نظم اجتماعى مستقر مى‏شود. در هر فرمانروایى یک نوع «نابرابرى» متولد مى‏شود. این نابرابرى که انسان‏ها را به دو دسته فرمانروا و فرمانبر تقسیم مى‏کند نیازمند استدلال، استناد و توجیه است. به آنچه این نابرابرى را توجیه و پذیرفتنى جلوه مى‏دهد و در واقع مشکل عدم اطاعت فرمانبران از فرمانروایان را حل مى‏کند «مشروعیت» گفته مى‏شود.
در طول تاریخ توجیهات مختلفى براى مسأله نابرابرى سیاسى صورت گرفته است. در یک تقسیم بندى چهار نوع نظریه در باب مشروعیت ارائه شده است:
1. نظریه‏هاى فرادستى و فرودستى طبیعى؛
2. نظریه‏هاى فرمانروایى معطوف به شناخت خیر و سعادت؛
3. نظریه‏هاى فرمانروایى الهى؛
4. نظریه‏هاى فرمانروایى مبتنى بر رضایت.50
درباره منابع مشروعیت نظریات دیگرى نیز ارائه شده است‏51 که هر یک به نوعى در طبقه‏بندى پیش گفته یافت مى‏شود. علماى شیعه در آثار خود از مشروعیت الهى به تفصیل سخن گفته و بر درستى آن استدلال کردند. از نظر این علما سایر نظریات مشروعیت یا نادرست است و یا این که در مشروعیت الهى وجود دارد؛ براى مثال نظریه‏هاى مشروعیت معطوف به شناخت خیر و سعادت در نظریه مشروعیت الهى وجود دارد، زیرا سعادت انسان مهم‏ترین دغدغه کسانى است که از سوى خداوند به رهبرى جامعه انسانى معرفى شده‏اند. همچنین رضایت مردم در نظریه مشروعیت الهى لحاظ شده است، زیرا، نظام اسلامى، بدون حضور و نظر مردم در عالم خارج محقق نمى‏شود.
نظام‏هاى سیاسى سلطنتى، که مشروعیت آنها نوعاً از نوع طبیعى (ترکیبى از قهر و غلبه و وراثت و نخبگى) است در اندیشه سیاسى علماى شیعه نفى شده است. آیات متعددى بر نفى مشروعیت مبتنى بر قهر و غلبه و سلطنت و وراثت و مشروعیت‏هاى ناشى از غیر خدا و طبیعت انسان‏ها دلالت دارد؛ از جمله:
1. آیاتى که مشروعیت حاکمانى چون فرعون را نقد کرده و مورد طرد و مذمت قرار داده است.52 در این آیات به صراحت از فرعون و پیروانش سلب مشروعیت شده و براى خدا و اهل تقوا قرار داده شده است. 53
2. آیاتى که ظلم در آنها نفى شده و بر عدم تعلق رهبرى معنوى و سیاسى به ظالمان تأکید شده است. مشهورترین آیه در این خصوص آیه‏اى است که خطاب به حضرت ابراهیم‏علیه السلام نازل شده است:
قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِى الظّالِمِینَ؛54 ابراهیم عرض کرد این پیشوایى را به فرزندان من نیز عطا خواهى کرد؟ فرمود: (آرى، اگر عادل و صالح و شایسته آن باشند که) عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسید.
در این آیه، مشروعیت مبتنى بر وراثت صرف و بدون شایستگى نفى شده است. چون حکومت ظالمان مشروعیت ندارد، نباید مؤمنان با ظالمان همکارى داشته باشند:
فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ؛55 پس اى رسول ما، تو چنان که مأمورى استقامت و پایدارى کن و کسى که با همراهى تو به خدا رجوع کرد (نیز پایدار باشد) و هیچ از حدود الهى تجاوز نکنید که خدا به هر چه شما مى‏کنید بصیر و داناست. و شما مؤمنان هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست باشید وگرنه آتش کیفر آنان در شما هم خواهد افتاد و در آن حال جز خدا هیچ دوستى نخواهید یافت و هرگز کسى یارى شما نخواهد کرد.
خداوند بر آنان که علیه مسلمانان و نظام الهى ظلم روا دارند مجازات‏هاى سختى مقرر کرده است.56
3. آیاتى که اطاعت از گذشتگان را مورد نقد و مذمت قرار داده است. محتواى این آیات زیر نفى مشروعیت رهبران غیرالهى از سوى خداوند متعال دلالت مى‏کنند.
إِنَّ اللّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ؛57 خدا کافران را لعن کرد و بر آنان آتش دوزخ مهیّا گردانید. آنان در آن دوزخ همیشه معذّبند و بر نجات خود هیچ یار و یاورى نخواهند یافت. در آن روز صورت‏هاشان بر آتش همى گردد و گویند: اى کاش که ما خدا و رسول را اطاعت مى‏کردیم و گویند: اى خدا ما اطاعت امر بزرگان و پیشوایان (فاسد) خود را کردیم که ما را به راه ضلالت کشیدند.
در آیات دیگرى از این مسأله به صورت یک سنت یاد شده است که معمولاً مردم به پیامبران الهى مى‏گفتند ما از آنچه از پدران ما رسیده است دست برنمى‏داریم و معمولاً در این سخن ردپاى سیاست‏مداران غیر الهى دیده مى‏شود:
وَ کذلک ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلّا قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وجدنا اباءنا على أُمَّةٍ و انّا على آثارهم مقتدون؛58 و همچنین ما هیچ رسولى پیش از تو در هیچ شهر و دیارى نفرستادیم جز آن که اهل ثروت و مال آن دیار به رسولان گفتند که ما پدران خود را بر آیین و عقایدى یافتیم و از آنها البته پیروى خواهیم کرد.
4. آیاتى که بر تساوى ذاتى انسان‏ها تأکید دارد، تمام مشروعیت‏هاى مبتنى بر طبیعت و ویژگى‏هاى ذاتى انسان‏ها را نفى مى‏کند.
یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ؛59 اى مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفریدیم و آنگاه شعبه‏هاى بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید. بزرگوارترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.

3. نظام سیاسى مشروع: خداوند متعال حق حکومت را به انبیا واگذار کرد. برخى از انبیا همچون حضرت سلیمان، حضرت یوسف و پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله حکومت تشکیل دادند و جامعه را بر طبق دستورهاى الهى اداره کردند. در واقع پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله هم ولایت در ابلاغ وحى داشت و هم ولایت در حوزه‏هاى اجرایى و قضایى. وظیفه اجراى احکام و هدایت مردم، پس از آن حضرت به امام على‏علیه السلام و سایر امامان‏علیهم السلام منتقل شد.60
در این جا، مستندات قرآنى زعامت سیاسى انبیا، امامان و فقهاى جامع شرایط را ارائه مى‏کنیم. ولایت فقیه، به عنوان استمرار حرکت انبیا و ائمه‏علیهم السلام، ولایتى است برخاسته از آنچه در قرآن و روایات با بیان اوصاف و شرایط قابل استنباط و استخراج است. آیاتى که بر نظام سیاسى مشروع الهى تأکید دارد در چند نکته قابل دسته‏بندى است:
1. آیاتى که بر حقانیت و مشروعیت نظام سیاسى انبیاى الهى اشاره دارد:
فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ؛61 پس به یارى خدا کافران را شکست دادند و داود، امیر آنها، جالوت را کشت و خدا او را پادشاهى و فرزانگى عطا فرمود.
بر طبق این آیه و صراحت نهفته در آن، منصب حکومت و سیاست از سوى خدا به داود عطا شده است:
وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ؛62 پیغمبر آنها گفت: همانا خداوند طالوت را به پادشاهى شما برانگیخت. گفتند: از کجا او را بر ما بزرگى و شاهى رواست در صورتى که ما به پادشاهى شایسته‏تریم. او را مال فراوان نیست. رسول در جواب آنها گفت: او از این رو به شاهى شایسته‏تر خواهد بود که خداوندش بر شما برگزیده و او را افزونى بخشیده در بسط دانش و توانایى تن و خدا مُلک را به هر که خواهد بخشد.
در این آیه نیز گزارش درگیرى و نزاع میان مشروعیت برخاسته از اراده الهى و مشروعیت برخاسته از تصورات غیر الهى را مشاهده مى‏کنیم و این مشروعیت الهى است که مورد تأیید خداوند قرار گرفته است. حضرت سلیمان نیز قدرت و شوکت را از خداوند تقاضا کرده است:
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهّابُ؛63 گفت: پروردگارا به لطف و کرمت از خطاى من درگذر و مرا مُلک و سلطنتى عطا فرما که پس از من احدى لایق آن نباشد که تو بخشنده بى‏عوضى.
2. آیاتى که از آنها منصب سیاسى پیامبر گرامى اسلام‏صلى الله علیه وآله استفاده مى‏شود. از جمله در آیه‏اى مکى آیه پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله از خداوند توفیق تشکیل نظام سیاسى و جعل ولایت سیاسى را براى خود تقاضا کرده است:
وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً؛64 و اى رسول ما، دایم دعا کن که بارالها (همیشه به هر جا روم) مرا به قدم صدق داخل و خارج گردان و به من از جانب خود قدرتى قرار بده که یار و مددکار من باشد.
همچنین آیاتى که بر اطاعت از پیامبر گرامى اسلام‏صلى الله علیه وآله در کنار اطاعت از خدا تأکید شده است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ؛65 اى اهل ایمان، فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) را اطاعت کنید و چون در چیزى کارتان به گفت و گو و نزاع کشد به حکم خدا و رسول بازگردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید.
علامه طباطبایى نظر برخى از مفسران را که تکرار «اطیعوا» در آیه را براى تأکید دانسته‏اند رد کرده و معتقد است تکرار «اطیعوا» دلالت دارد بر این که پیامبر، علاوه بر امور وحیانى که در اختیار مردم مى‏گذارد و آنها را بدانها امر و نهى مى‏کند، اوامرى نیز بر اساس صوابدید خود صادر مى‏کنند که خداوند متعال با این بیان به آن اوامر مشروعیت بخشیده و دستور وجوب و لزوم اطاعت از آنها را داده است.66
در آیه دیگرى بر نادرستى اعتراض به حکم خدا و پیامبر تصریح شده است:
وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً؛67 هیچ مرد و زن مؤمن را در کارى که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیارى نیست (که رأى خلافى اظهار نمایند) و هر کس نافرمانى خدا و رسول کند دانسته به گمراهى افتاده است.
3. آیات امامت، از جمله آیه ولایت‏68 ، آیه تطهیر69 ، و آیه مودت‏70 . رهبرى الهى در عصر غیبت بر عهده فقهاى واجد شرایط است؛ زیرا فقها نایبان امام زمان(عج) هستند. این عقیده از اندیشه‏هاى فراگیر در عصر صفویه، حتى در میان توده مردم است. آیات فراوانى بر لزوم عادل بودن کارگزاران حکومت اسلامى و امین بودن آنها و نیز عالم بودن آنها به قوانین و دستورهاى الهى دلالت دارد؛ از جمله:
قالَ اجْعَلْنِى عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّى حَفِیظٌ عَلِیمٌ؛71[ یوسف به عزیز مصر ]گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که حافظ (امین) و دانایم.
در این آیه بر شرط علم و دانایى تأکید شده است.
قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ؛72 یکى از آن دو گفت: اى پدر (خطاب به حضرت شعیب است) او را استخدام کن (منظور موسى است)، زیرا بهترین کسى را که مى‏توانى استخدام کنى آن کسى است که «قوى» و «امین» باشد.
در این آیه به صفات امانت و قدرت تأکید شده است.
إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ؛73 همانا خداوند به شما فرمان مى‏دهد که امانت‏ها را به صاحبان آنها بازگردانید و چون در میان مردم داورى کنید، به عدالت حکم برانید.
به نظر برخى از علما مفهوم «حکم» که در این آیه آمده است، هم شامل قضاوت، که شأن قاضى است، مى‏شود و هم حکومت را که شأن زمامداران است. براى اثبات این مدعا به حدیثى که در مجمع‏البیان ذیل این آیه آمده و نیز به آیه دیگرى از قرآن استناد شده است. حدیث چنین است: «امر اللَّه الولاة و الحکّام أن یحکموا بالعدل و النصفة؛74 خداوند به فرمانروایان و حاکمان دستور داده است که با عدالت و انصاف حکم برانند».

اهداف نظام سیاسى اسلامى: چیستى اهداف و کارویژه‏هاى نظام سیاسى مورد توجه دانشمندان گرایش‏هاى مختلف علوم سیاسى و نیز دانشمندان علوم هنجارى و فرهنگى بوده است. با این وصف تأثیرگذارى برخى حوزه‏ها در تعیین اهداف و کارویژه‏ها بیشتر بوده است. مؤثرترین حوزه از دیرباز تا کنون فلسفه سیاسى بوده است؛ فلسفه سیاسى رسالت تعیین خیر و شرّ در عرصه نظام سیاسى را براى خود قائل است. در جهان اسلام علاوه بر فیلسوفان، متکلمان و فقها نیز در این عرصه تعیین کننده بوده‏اند و بلکه فقها نقش بیش‏ترى داشته‏اند. در جهان معاصر جامعه‏شناسان سیاسى نیز به صورت فعالى وارد این عرصه شده‏اند. به نظر مى‏رسد دو گرایش عمده درمیان کسانى که به تعیین هدف براى نظام‏هاى سیاسى پرداخته‏اند وجود دارد: گرایشى که دغدغه‏هاى ارزشى و هنجارى دارد و گرایشى که عمدتاً حالت توصیفى و غیر هنجارى دارد. نوع فیلسوفان سیاسى، فقها و متکلمان در گروه اول و اغلب جامعه‏شناسان در گروه دوم قرار مى‏گیرند. بحث ما از سنخ اول است، در عین حال اشاره‏اى به دیدگاه‏هاى گرایش دوم مى‏تواند از جهاتى به ایضاح مباحث دسته اول کمک کند.

1. اهداف و کارویژه‏هاى نظام سیاسى: از دیدگاه جامعه‏شناسان کارکردگرا، به ویژه پارسونز، عوامل همبستگى و استمرار نظام اجتماعى چهار عامل است: ارزش‏ها، هنجارها، نهادها و نقش‏ها. ارزش‏ها غایات زندگى را تعیین و رفتار و عمل افراد جامعه را به آن سمت و سو هدایت مى‏کنند. چنان که خواهیم گفت، این بحث در میان فلاسفه و فقها مورد تأکید است. جامعه‏شناسان کارکردگرا به محتواى این ارزش‏ها کارى ندارند، بلکه براى آنها کارکرد ارزش‏ها، یعنى ایجاد همبستگى، مهم است. هنجارها در سایه ارزش‏ها به وجود مى‏آیند و قواعد و روش‏هاى عمل اجتماعى را به دست مى‏دهند. هنجارها در قالب نظام حقوقى هر جامعه خود را نشان مى‏دهند. در حالى که حقوق‏دانان از محتواى هنجارها بحث مى‏کنند، جامعه‏شناسان کارکردگرا از کارکرد اجتماعى هنجارها گفت و گو مى‏کنند. نهادها تبلور ارزش‏ها و هنجارها هستند و نقش‏ها مجموعه کارویژه‏ها در درون هر حوزه از نظام اجتماعى هستند که ارزش‏ها و هنجارها را در درون نهادها اعمال مى‏کنند.
هر نظام اجتماعى جهت حفظ و استمرار خود باید این چهار کارویژه اصلى را انجام دهد: حفظ نظم و همبستگى اجتماعى، ایجاد همبستگى و حل منازعه، نیل به اهداف و انطباق با شرایط. نظام سیاسى هر جامعه‏اى همین چهار وظیفه را انجام مى‏دهد. ایدئولوژى و قانون اساسى عهده‏دار انسجام‏بخشى و همبستگى اجتماعى هستند، دستگاه قضایى و قوه قضاییه حل منازعات را بر عهده دارند، نظام ادارى عهده‏دار تحقق اهداف است و قوه مقننه به کمک قواى دیگر از منظر به روز کردن قواعد و قوانین، کارویژه انطباق با شرایط متغیر و جدید را انجام مى‏دهد؛ چنان که دستگاه دیپلماسى کشور عهده‏دار انطباق با محیط بیرونى است.75
از منظر جامعه‏شناسان، کارویژه هر نهاد آن وظیفه‏اى است که از عهده سایر نهادها برنمى‏آید. بر همین اساس جامعه شناسان نهادهایى مانند نهاد حکومت، نهاد خانواده، نهاد تعلیم و تربیت، نهاد اقتصاد و نهاد دین را از نهادهاى اساسى و ضرورى زندگى انسان مى‏داند.76 فیلسوفان سیاسى درباره اهداف، اتفاق نظر ندارند، در حالى که فلاسفه لیبرال بر «آزادى» به عنوان هدف غایى و نهایى زندگى سیاسى تأکید دارند.77 فلاسفه سیاسى مارکسیست و سوسیالیست بر «عدالت» و جامعه بى‏طبقه اصرار مى‏ورزند.78 فلاسفه سیاسى مسلمان «قرب به خدا» و «لقاء اللَّه» را مقصد نهایى و هدف اساسى مى‏دانند.79
هدف نظام سیاسى از منظر فیلسوفان سیاسى امرى است که تمام ارکان و نهادهاى اجتماعى سیاسى را جهت مى‏دهد و همه در جهت رسیدن به آن تلاش مى‏کنند و نه یکى از نهادهاى اجتماعى مثل نهاد حکومت.

2. کارویژه‏هاى نظام سیاسى اسلام: کارویژه نظام سیاسى اسلامى، خدمت و وظیفه‏اى است که اگر نظام سیاسى «اسلامى» نباشد انجام نخواهد شد. از منظر علماى شیعه، کارویژه اساسى نظام سیاسى اسلام زمینه‏سازى براى تقرّب به خداوند است و تمام تصمیمات و برنامه‏ها در این نظام در جهت تحقق همین هدف است. اهداف دیگرى مثل اجراى احکام اسلام و تحقق عدالت از اهداف میانى به حساب مى‏آیند. به دلیل همین کارویژه است که دولت اسلامى، در مقایسه با دولت‏هاى سکولار و غیر دینى، باید واجد ویژگى‏هاى خاصى باشد؛ در این‏جا به مهم‏ترین این ممیزات اشاره مى‏کنیم:
1. گفته شد که در دولت دینى، رئیس دولت به اسم (مثل پیامبر و ائمه) یا به وصف (مثل فقیه جامع شرایط) از جانب خدا تعیین مى‏شود، ولى در دولت‏هاى غیر دینى چنین نیست. رئیس دولت در نظام‏هاى غیردینى از طریق زور، وراثت، کودتا، انقلاب، نظر بعضى از گروه‏هاى قدرتمند یا رأى اکثریت مردم انتخاب مى‏شود. البته دولت دینى نیز رضایت مردم را به همراه دارد؛
2. منشأ مشروعیت الهى رهبر و رئیس دولت دینى ایجاب مى‏کند که دولت دینى در چارچوب احکام الهى مستقر شود و عمل کند. دولت‏هاى غیر دینى یا بر عقل و خرد بشرى استوارند یا بر خواسته‏ها و تمایلات حاکمان و یا هر دو؛
3. اطاعت از حاکمان در دولت دینى واجب شرعى است: «فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فى أنفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلموا تسلیماً؛80 نه چنین است! قسم به خداى تو که اینان به حقیقت اهل ایمان نیستند مگر آن که در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاکم کنند و آنگاه به هر حکمى که (به سود و زیان آنها) کنى هیچ گونه اعتراضى در دل نداشته و کاملاً از جان و دل تسلیم فرمان تو باشند»، در حالى که اطاعت از حاکمان غیر دینى بر مؤمنان واجب نیست و بلکه در فرض اولیه حرام است.
4. معارضه با رئیس دولت دینى عنوان «بغى»، «محاربه»، «نفاق» و ... را به خود مى‏گیرد و موجب عقوبت‏هاى شرعى و عقاب اخروى خواهد شد، بر خلاف معارضه با دولت‏هاى سکولار و غیر دینى. از منظر دینى معارضه با دولت‏هاى ضد دینى پاداش دارد؛
5. قوانین دولت دینى، چون برخاسته از قرآن و احادیث است، ضامن سعادت دنیوى و اخروى انسان‏هاست، بر خلاف قوانین دولت‏هاى غیر دینى. کتاب خدا و سنت معصومین‏علیهم السلام اساس قوانین دولت اسلامى است؛
6. مهم‏ترین دغدغه دولت دینى اجراى شریعت و اطمینان از رضایت خداوند متعال است.81
تفاوت دیگرى نیز مى‏توان بین نظام سیاسى مبتنى بر دین و نظام‏هاى غیر دینى برشمرد، اما مهم‏ترین تمایز و تفاوت در باب رهبران، قانون و اهداف قانون است. در واقع مشروعیت الهى دولت دینى به تمام اجزا، ارکان، عناصر و محتویات دولت دینى سرایت مى‏کند.
با توجه به آنچه گفتیم، برخى وظایف، از قبیل تأمین امنیت، حفظ نظم، تأمین رفاه، آموزش و پرورش و حل منازعه، کارویژه‏هاى «نهاد حکومت» است و دینى یا غیر دینى بودن نظام سیاسى در آنها تأثیر مستقیم نمى‏گذارد. به عبارت دیگر، وظایف حکومت‏ها دو بُعد دارد: یکى مربوط به وظایف مادى، دنیایى و اقتصادى و معیشتى حکومت‏هاست که مشترک بین تمام دولت‏هاست. بخش دیگر مربوط به مسائل ارزشى و معنوى است که همین اهداف معنوى به اهداف مادى نیز رنگ و جهت مى‏بخشد و آنها را هم تحت تأثیر قرار مى‏دهد. این قسمت در اندیشه علماى شیعه مورد بررسى قرار خواهد گرفت. در این‏جا برخى از مستندات قرآنى آنها به مثابه مبانى مشترک میان علماى شیعه بیان خواهد شد. مهم‏ترین این اهداف به قرار زیر است:

الف) هدایت انسان در جهت قرب به خدا: در این باره آیات زیادى وجود دارد. برخى از آنها را ذکر مى‏کنیم:
کتابٌ أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلى النور بأذن ربّهم إلى صراط العزیز الحمید؛82 قرآن کتابى است که ما آن را به سوى تو فرو فرستادیم تا مردم را از هر تیرگى و تاریکى برهانى و آنان را به نور برسانى؛ البته این رهانیدن از ظلمت‏ها و رساندن به نور، به دستور و اجازه پروردگار آنان مى‏باشد.
اللَّه ولىّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلى النور؛83 خدا ولى کسانى است که ایمان آورده‏اند، آنها را از تاریکى‏ها به سوى نور مى‏برد.
در آیه اول نورانى ساختن مردم را به رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله نسبت داده و در این آیه به خدا؛ زیرا انسان کامل، خلیفه خداست و به اذن و اراده خدا عمل مى‏کند و نه به اصالت.84
هو الّذى بعث فى الأمیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلالٍ مبین؛85 اوست خدایى که میان عرب اُمّى پیغمبرى بزرگوار از همان مردم برانگیخت تا بر آنان آیات الهى را تلاوت کند و آنها را پاک سازد و شریعت و احکام کتاب آسمانى و حکمت الهى بیاموزد با آن که پیش از این همه در ورطه جهالت و گمراهى بودند.
الّذین إن مکنّاهم فى الارض أقاموا الصّلوة و آتوا الزّکاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر؛86 آنها (مؤمنان و یاوران الهى) کسانى هستند که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیده‏ایم نماز را به پا مى‏دارند و زکات را ادا مى‏کنند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏نمایند.
تعبیر «مکنّاهم فى الارض» به معناى قدرت بخشیدن به مؤمنان در روى زمین است و بنابراین به تشکیل دولت و هدف و رسالت دولت و نظام سیاسى در نزد مؤمنان اشاره دارد.87
وعداللَّه الذین آمنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فى الارض کما استخلف الّذین من قبلهم و لیمکنّن لهم دینهم الّذى ارتضى لهم و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً یعبدوننى لا یشرکون بى شیئاً؛88 و خدا به کسانى که از شما بندگان ایمان آورد و نیکوکار گردد وعده فرمود که در زمین خلافت دهد (و به جاى امت‏هاى گذشته اقتدار بخشد)، چنان که امم صالح پیامبران سلف جانشین پیشینیان خود شدند و علاوه بر خلافت دین پسندیده آنان را (که اسلام واقعى است) بر همه ادیان تمکین و تسلّط عطا کند و به همه مؤمنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنى کامل دهد که مرا به یگانگى بى‏هیچ شائبه شرک و ریا پرستش کنند.
آیه شریفه به صراحت یکى از ثمرات تشکیل حکومت صالح را عبادت خداوند و حذف شرک دانسته است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِیَعْبُدُونِ؛89 جن و انس را نیافریدم مگر براى عبادت». اگر عبادت فلسفه آفرینش انسان است، نمى‏تواند فلسفه تأسیس نظام سیاسى اسلام نباشد.
همچنین خداوند متعال در آیاتى که سرگذشت پیامبران را متذکر شده و سخنان آنان را خطاب به مردم‏شان نقل کرده، این پیام را از زبان همه آنها به مردم‏شان آورده است که:
«یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ربّى وَ ربّکم».90
بنابراین نظام اسلامى موظف است در جهت تقرب مردم به خدا و نفى موانع عبودیت تلاش کند.
ب) خدمت به مردم، اجراى احکام اسلام و به ویژه تلاش براى تحقق عدالت: در این زمینه نیز آیات فراوانى در قرآن کریم آمده است که به ناگزیر به بخشى از آنها اشاره مى‏کنیم:
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ؛91 رسولان خود را با دلایل روشن ارسال کردیم و با آنان کتاب و میزان را فرو فرستادیم تا مردم قسط و دادگرى به پا دارند.
قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ؛92[ خداوند به پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله دستور داده است که ]بگو امر کرده است مرا پروردگارم به قسط.
فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ؛93 هنگامى که پیامبرشان آمد بین آنان به قسط قضاوت کرده و بدان‏ها ظلمى نشد.
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛94 آنان که پیروى کنند از رسول و پیغمبر اُمّى که در تورات و انجیلى که در دست آنهاست (نام و نشانش را) نگاشته مى‏یابند (که آن رسول) آنها را امر به هر نیکویى و نهى از هر زشتى خواهد کرد و بر آنان هر طعام پاکیزه و مطبوع را حلال و هر پلید منفور را حرام مى‏گرداند و احکام پررنج و مشقّتى را که (از جهل و نادانى) چون زنجیر به گردن خود نهاده‏اند همه را برمى‏دارد پس آنان که به او گرویدند و از او حرمت و عزّت نگاه داشتند و یارى او کردند و نورى را که به او نازل شد پیروى نمودند آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند.
آیه اخیر عمده هدف ما را بر آورده است؛ وقتى وظایف پیامبر امر به تمامى نیکى‏ها و نهى از تمام بدى‏هاست، وظایف جانشینان او و وظیفه نظام اسلامى منتسب به پیامبر نیز همین موارد خواهد بود. همچنین بزرگترین خدمت به مردم باز کردن غل و زنجیرهاى جهل و گمراهى از افکار آنهاست.
إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى‏ وَ یَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ؛95 همانا خدا خلق را فرمان به عدل و احسان مى‏دهد و به بذل و عطاى خویشاوندان امر مى‏کند و از افعال زشت و منکر و ظلم نهى مى‏کند.
بدیهى است این دستور، دستورى عام است که شامل نظام سیاسى اسلامى و رهبران و کارگزاران حکومتى نیز مى‏شود.
ج) مبارزه با موانع راه خدا و تهدیدات موجود بر سر راه جامعه اسلامى: در آیات قرآن عناصرى چون طاغوت، ملأ، مترفین، احبار و رهبان از عوامل سدّ راه خدا به حساب آمده‏اند و نام‏هایى چون فرعون، هامان و قارون در کنار ابلیس و حمیّت جاهلى و هواهاى نفسانى براى اهل قرآن آشناست.96 جنگ موسى و فرعون، همان جنگ هابیل و قابیل است و جنگ ابوسفیان و پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله همان جنگ یزید و امام حسین‏علیه السلام است؛ چنان که در تاریخ معاصر جنگ محمدرضا پهلوى با امام خمینى با صدام با امام و امریکا با امام. همان جنگ یزید و امام حسین است. برخى از آیات را مى‏خوانیم:
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً؛97 و همانند تو براى همه پیامبران دشمنان و مخاصمانى از شیطان‏هاى انس و جن قرار دادیم که بعضى از آنها با سخنانى فریبنده و خوش ظاهر و جهالت‏انگیز به بعضى دیگر الهام مى‏دهند.
محتواى آیه، همان‏طور که تاریخ گذشته را توضیح مى‏دهد، بر وضعیت امروز جهان نیز صدق و تطبیق مى‏کند که رسانه‏هاى تبلیغاتى جهانى در شکل‏ها و قالب‏ها و با ابزارهاى مختلف و با شعارهاى زیبایى چون دفاع از حقوق بشر، مبارزه با تروریسم سعى مى‏کنند مردم دنیا را فریب هند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذّابٌ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلّا فِی ضَلالٍ؛98 همانا موسى را همراه با آیت‏هایمان و با حجتى آشکار فرستادیم به سوى فرعون و هامان و قارون؛ پس گفتند که جادوگرى دروغ‏پرداز است. چون حق را از جانب ما به آنان ارائه داد، گفتند: پسران آن کسانى را که بدو ایمان آورده‏اند بکُشید و زنانشان را زنده نگهدارید. دشمنى و نقشه‏چینى کافران، گمراه و بى‏اثر است.
اگر موساهایى نباشند که در برابر فرعون‏ها بایستند، مردم نمى‏توانند ایمان بیاورند و اگر ایمان هم بیاورند، نمى‏توانند ایمان خود را حفظ کنند. بنابراین یکى از وظایف حکومت دینى و اسلامى، که ادامه دهنده راه انبیاست، مبارزه با اهریمنانى است که مى‏خواهند سدّ راه خدا باشند.
مبارزه با شرک از دیگر اقدامات دولت اسلامى و متدیننان است:
کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ؛99 براى شما مؤمنان بسیار پسندیده و نیکوست که به ابراهیم و اصحابش اقتدا کنید که آنها به قوم مشرک خود گفتند: ما از شما و بت‏هاى شما که به جاى خدا مى‏پرستید به کلّى بیزاریم. ما مخالف و منکر شماییم و همیشه میان ما و شما کینه و دشمنى خواهد بود تا وقتى که تنها به خداى یگانه ایمان آورید.
تمام آیاتى که پیش از این درباره امر به معروف و نهى از منکر آوردیم و نیز تمام آیات جهاد و آیات مبارزه با شرک و ظلم و بت‏پرستى، در این‏جا قابل استناد است. از این آیات فقط یک آیه مهم در حوزه داخلى و یک آیه را که محور روابط خارجى امت اسلامى است ذکر مى‏کنیم.
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏؛100 اى رسول ما، بگو به امّت که من یک سخن شما را پند مى‏دهم (که اگر بشنوید و عمل کنید البته هدایت مى‏شوید) و آن سخن این است که شما خالص براى خدا دو نفر دو نفر با هم یا هر یک تنها در امر دینتان قیام کنید.
خطاب این آیه عام است، هم شامل رهبران و کارگزاران حکومتى مى‏شود و هم شامل آحاد مردم مسلمان.
لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛101 و خدا هیچ‏گاه براى کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلط قرار نداده است.
مطالب گذشته به دست مى‏آید که مهم‏ترین هدف نظام سیاسى اسلام که در جهت تحقق آن حرکت مى‏کند تکامل انسان و سیر الى اللَّه است: «انّا للّه و انّا الیه راجعون». سایر اهداف از قبیل حاکمیت دین و قوانین الهى بر اجتماع، اجراى مقررات شریعت، استقرار و تحقق امنیت فردى، سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و اخلاقى، عبادت پروردگار و نفى شرکت و جهالت و هواهاى نفسانى و خدمت به همنوعان، همه کمک کننده به آن هدف مهم است.
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ؛102 اى انسان، تو با کوشش و تلاش پى‏گیرت در عبادت و خدمت سرانجام نایل به ملاقات با پروردگارت خواهى شد.
پى‏نوشت‏ها
1. حجةالاسلام لک‏زایى، استادیار گروه علوم سیاسى موسسه آموزش عالى باقرالعلوم‏علیه السلام‏
2. ر.ک: آربلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم در غرب ترجمه عباس مخبر؛ حسین بشیریه، اندیشه‏هاى سیاسى در قرن بیستم (تهران، نشر نى) ج‏1.
3. ارسطو، سیاست ترجمه حمید عنایت (تهران: کتابهاى جیبى، 1364).
4. نظریه هگل در کتاب: عقل در تاریخ، ترجمه حمید عنایت قابل مطالعه است. نیز نظریه هابز در کتاب: لویاتان، ترجمه حسین بشیریه قابل دسترسى است. براى مطالعه نظریه معتزله و اشاعره ر.ک: جعفر سبحانى، بحوث فى الملل والنحل.
5. امام خمینى با استناد به نظر اهل لغت و تفسیر، فطرت را به معناى خلقت به کار برده است.
6. تمامى بحث مربوط به فطرت و ویژگى‏هاى ذاتى انسان از مأخذ زیر اقتباس و یا نقل قول مستقیم شده است: امام خمینى، چهل حدیث (تهران: انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام(ره)) حدیث یازدهم، ص 179 - 187.
7. همان.
8. همان.
9. روم(30) آیه 30.
10. بقره(2) آیه 30. همچنین بر خلافت الهى انسان در آیات دیگرى از جمله آیه 165 انعام(6) تأکید شده است.
11. بقره(2) آیه 31 - 33.
12. اعراف(7) آیه 172. همچنین آیات دیگرى از قبیل آیه 173 و نیز آیه 30 روم(30) که پیش از این در بحث فطرت آمده بود.
13. سجده(32) آیه 7 - 9 .
14. اسراء(17) آیه 70.
15. انشقاق(84) آیه 6.
16. بقره(2) آیه 29.
17. ذاریات(51) آیه 56.
18. فصلت(41) آیه 51.
19. علق(96) آیه 6 - 7 .
20. هود(11) آیه 10. نیز آیه 12 یونس(10) و آیه 54 کهف(18).
21. ابراهیم(14) آیه 34؛ حج(22) آیه 66؛ معارج(70) آیه 19 و آیه 21 - 22.
22. مرتضى مطهرى، انسان در قرآن؛ على شیروانى، سرشت انسان، عبدالله جوادى آملى، انسان در اسلام؛ محمدتقى جعفرى، انسان در افق قرآن، احمد واعظى، انسان از دیدگاه اسلام.
23. صدرالمتألهین شیرازى، الحکمة المتعالیه فى الاسفار العقلیة الاربعه، ج 7، ص 184.
24. براى مطالعه بیشتر ر.ک: محمدحسین طباطبایى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2، با پاورقى‏هاى مرتضى مطهرى؛ الکساندر پیتریم سوروکین، نظریه‏هاى جامعه‏شناسى و فلسفه‏هاى نوین تاریخ، پ. ترجمه اسداللّه (امیر) نوروزى، بخش دوم کتاب.
25. همان، ص 167.
26. بقره(2) آیه 255.
27. سید على خامنه‏اى، طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن، ص 38 - 37.
28. بقره(2) آیه 165.
29. یونس(10) آیه 31.
30. همان، آیه 35.
31. آل عمران(3) آیه 64.
32. بقره(2) آیه 21.
33. صحیفه نور، ج 11، ص 81.
34. همان، ج 2، ص 214.
35. همان، ج 11، ص 81.
36. همان، ج 15، ص 217.
37. همان، ج 16، ص 2.
38. همان، ج 13، ص 130.
39. همان، ج 16، ص 268.
40. همان، ج 13، ص 3 - 262.
41. همان، ج 17، ص 20.
42. همان، ص 133.
43. نحل(16) آیه 36؛ اعراف(7) آیه 59 و 65 و 66.
44. غافر (40) آیه 51 و 52.
45. انسان (76) آیه 10.
46. بقره(2) آیه 28.
47. در این باره ر.ک: داود فیرحى، نظام سیاسى و دولت در اسلام (تهران: مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم‏علیه السلام و سمت 1382) ص 14 - 18؛ دانیل دوران، نظریه سیستم‏ها، ترجمه محمدعینى (تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامى 1370) ص 19 - 22.
48. آستین رنى در تعریف دولت آورده است: «دولت مجموعه‏اى از افراد و نهادهاست که قوانین فایقه در یک جامعه را وضع، و با پشتوانه قدرت برترى که در اختیار دارند، اجرا مى‏کنند». آستین رنى، حکومت؛ آشنایى با علم سیاست، ترجمه لیلا سازگار (تهران: مرکز نشر دانشگاهى، 1374) ص 13.
49. براى مطالعه بیشتر درباره ویژگى‏هاى دولت‏ها ر.ک: داود فیرحى، پیشین، ص 8 - 12.
50. براى مطالعه تفصیلى این دیدگاهها ر.ک: جین همپتن، فلسفه سیاسى، ترجمه خشایار دیهیمى (تهران: طرح نو، 1380) ص 21 - 81.
51. براى مثل ماکس وبر سعى کرده است تا بر اساس منبع مشروعیت از مشروعیت‏هاى سنتى، قانونى و کاریز ماتیک یاد کند. ر.ک: ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهرى و دیگران (تهران: مولى، 1374) ص 400 - 401.
52. اعراف(7) آیه 136 و 139.
53. همچنین ر.ک: مثل آیه 83، یونس(10) «إنّ فرعون لعالٍ فى الارض» و آیه 4 قصص(28) «إنّ فرعون علا فى الارض». این آیات دلالت بر عدم مشروعیت نظام سیاسى سرکشان و مفسدان دارد.
54. بقره(2) آیه 124.
55. هود(11) آیه 112 و 113.
56. مائده(5) آیه 33 در زمینه نفى ظلم آیات بسیارى هست. آیة الله سید عبدالحسین لارى در رساله مستقلى که در دفاع از حکومت مشروطه مشروعه نوشته، آیات مربوط به ظلم را گردآورى کردهاست. وجه استدلال چنین است که در اسلام ظلم حرام است. از طرف دیگر در تکلیف قدرت شرط است، از سوى دیگر ظلم موجود در حکومت سلطنتى استبدادى بیشتر از ظلم حکومت مسلطنتى مشروطه است، ما مسلمان‏هاى ایران مى‏توانیم و مقدورمان است که سلطنت استبدادى را به سلطنت مشروطه تبدیل کنیم، پس واجب است که در جهت تقلیل ظلم چنین اقدامى را انجام دهیم. ر.ک: سیدعبدالحسین لارى، رسائل سید لارى، به کوشش سید على میرشریفى (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1377) 3 مجلد رساله «آیات الظالمین». آدرس برخى از آیات به این شرح است: سوره مریم، آیه 59؛ سوره نساء، آیه 160؛ شعراء آیه 18؛ فرقان، آیه 23؛ آل عمران، آیه 57، 86 و 96. رساله «آیات الظالمین» در جلد یک مجموعه آمده است.
57. احزاب(33) آیه 64 - 67.
58. زخرف(43) آیه 23.
59. حجرات(49) آیه 13.
60. اشاره به آیه شریف 66 سوره مائده دارد که در برگشت از حجة الوداع در غدیر خم بر حضرت ختمى مرتبت‏صلى الله علیه وآله نازل شد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ».
61. بقره(2) آیه 251.
62. همان، آیه 247.
63. ص(38) آیه 35.
64. اسراء(17) آیه 80.
65. نساء(4) آیه 59.
66. سید محمدحسین طباطبایى، المیزان (تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362) ج‏4، ص 413 - 414.
67. احزاب(33) آیه 36.
68. مائده(5) آیه 55 نیز ر.ک: حسن عباس حسن، الصیاغة المنطقیه للفکر السیاسى الاسلامى (بیروت: الدار العالمیه للطباعة و النشر، 1992 م) ص 265.
69. احزاب(33) آیه 33.
70. شورا(42) آیه 23.
71. یوسف(12) آیه 55.
72. قصص(28) آیه 26.
73. نساء(4) آیه 58.
74. طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن (بیروت: دار مکتبة الحیاة) ج 2، ص 135. به نقل از: امام روح الله خمینى، شؤون و اختیارات ولى فقیه (ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع حضرت امام خمینى) - (تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى).
75. ر.ک: حسین بشیریه، جامعه‏شناسى سیاسى (نقش نیروهاى اجتماعى در زندگى سیاسى) - (تهران: نشر نى، چاپ دوم، 1374) ص 84 - 88.
76. ر.ک: کوئن بروس، درآمدى به جامعه‏شناسى، ترجمه محسن ثلاثى (تهران: فرهنگ معاصر، چاپ سوم، 1372م).
77. ر.ک: حسین بشیریه، تاریخ اندیشه‏هاى سیاسى در قرن بیستم؛ لیبرالیسم و محافظه‏کارى (تهران: نشر نى، 1380).
78. ر.ک: همو، تاریخ اندیشه‏هاى سیاسى در قرن بیستم؛ اندیشه‏هاى سیاسى مارکسیتى (تهران: نشر نى، 1376).
79. سید محمدباقر صدر، سنت‏هاى تاریخى در قرآن (قم: انتشارات اسلامى، بى‏تا) ص 226 - 246. امام روح الله خمینى، آیین انقلاب اسلامى (گزیده‏اى از اندیشه و آراء امام خمینى) - (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1373) ص 41.
80. نساء(4) آیه 65.
81. براى تفصیل این بحث ر.ک: داود فیرحى، پیشین، ص 20 - 31.
82. ابراهیم(14) آیه 1.
83. بقره(2) آیه 257.
84. عبداللَّه جوادى آملى، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت (قم: نشر إسراء، 1378) ص 101.
85. جمعه(62) آیه 2.
86. حج(22 آیه 41.
87. تاصر مکارم شیرازى، پیام قرآن (قم: مدرسة الامام على بن ابى‏طالب‏علیه السلام، چاپ دوم، 1375) ج‏10، ص 35.
88. نور(24) آیه 55.
89. ذاریات(51) آیه 56.
90. در اعراف(7) آیات 59، 65، 73 و 85 این پیام به ترتیب از زبان هود، صالح و شعیب آمده است. همچنین در مائده(5) آیه 72 از زبان مسیح خطاب به قومش آمده است. در هود آیه 50، 61 و 84 از زبان هود، صالح و شعیب مجدداً تکرار شده است و در نحل(16) آیه 36 خداوند متعال این پیام را پیام همه انبیا معرفى کرده است. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ».
91. حدید(57) آیه 35.
92. اعراف(7) آیه 39.
93. یونس(10) آیه 47.
94. اعراف(7) آیه 157.
95. نحل(16) آیه 90.
96. ر.ک: سید على خامنه‏اى، پیشین، ص 79 - 86. در این صفحات نیروهاى معارض حرکت انبیا از منظر قرآن بررسى شده است.
97. انعام(6) آیه 112.
98. انشقاق(84) آیه 6.
99. غافر(40) آیه 23 - 35.
100. ممتحنه(60) آیه 4.
101. سبأ(34) آیه 46.
102. نساء(4) آیه 141.

تبلیغات