آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

به نظر حضرت عالى چرا رژیم عراق از حضرت امام(ره) درخواست کرد تا کشور عراق را ترک کند؟ و آیا رژیم شاه نیز در این مسإله دخالت داشته است یا نه؟
آیه الله مسعودى خمینى: خروج حضرت امام از عراق, ریشه در فشارهایى داشت که این رژیم بر حضرت امام وارد مى کرد. به نظر مى رسد که در اعمال فشارها, رژیم شاه و حکام عراق به توافق رسیده بودند, از این رو به امام اطلاع مى دهند که باید خاک عراق را ترک کنید و ایشان هم بدون هیچ گونه صحبتى آماده حرکت مى شوند. براى من هنوز جاى سوال هست که چگونه رژیم عراق و ایران اقدام به اخراج امام کردند; در حالى که در واقع امام از تحت کنترل خارج مى شد. فکر مى کنم در آن مقطع عملا رژیم شاه به سستى و پوکى رسیده بود. ساواکى ها دیگر بریده بودند و به آینده امید نداشتند. شاهدش این که وقتى در شهر کرد, ساواک مرا دستگیر کرد. مشاهده کردم که ((رضوان)) رئیس ساواک شهر کرد و حتى مإموران او مانند سابق انگیزه ندارند وزیاد دوروبر متهم حاضر نمى شوند. این مسإله را با کسى در میان گذاشتم و در جواب شنیدم که این جماعت به آخر خط رسیده اند.
یکى از رفقاى حضرت امام جناب آقاى املائى در هجرت از عراق با ایشان همراه بود, براى ما نقل مى کرد که وقتى به حضرت امام خبر دادیم که رژیم عراق ابراز کرده که خاک این کشور را ترک کنید, امام بدون کوچک ترین درنگى فرمودند:((ماشین صدا کنید, برویم!)) حتى وقت نخواستند که کتاب ها و وسایلشان را جمع کنند یا مسإله را به همسر و فرزندانشان در میان بگذارند. آن قدر اعتماد به نفس داشتند که بدون هماهنگى با کشورها,به سمت مرز کویت حرکت کردند, که البته براى ورود به این کشور, جواب رد شنیدند و در همان بیابان نزدیک مرز به نماز ایستادند و بعد هم باز گشتند و به فرانسه عزیمت کردند.

علت این که حضرت امام از ورود به کویت منع شد چه بود؟
آیه الله مسعودى خمینى: به نظر مى رسد معاهده هایى میان شاه ایران و کویتى ها وجود داشت یا تماس هایى بر قرار شده بود و از کویتى ها خواسته بودند که حضرت امام را به این کشور راه ندهند. در این خصوص خاطرات مرحوم املائى شنیدنى است. ایشان براى من نقل مى کرد: وقتى خواستیم از عراق خارج شویم, مسوولان کویت وعراق با دربار شاه ایران در تماس مداوم بودند و وضعیت حضرت امام را تعقیب مى کردند. حضرت امام در آن شرایط از توکل بالایى برخوردار بود و این روحیه را مى توان از فیلمى که در مرز کویت برداشته شده بود و نشان مى داد که امام بسیار خونسرد عباى خود را زیر بغل گرفته اند دریافت. گویا قرار بوده که هیچ یک از کشورها ایشان را نپذیرند و ایشان عزم ایران کنند. در این حال هر گونه احتمالى وجود داشت. بعید نبود رژیم شاه در پى از میان برداشتن امام بر آید. به نظر مى رسید که امام خود به این احتمال وقوف داشتند که فرمودند:((به آب هاى آزاد جهان که زیر نظر هیچ دولتى نیست, مى روم و حرفم را مى زنم)). امام در آن مقطع, هفتاد و اندى سال داشتند و بسیار موجب شگفتى بود که در سنین پیرى و به اصطلاح بازنشستگى این گونه با قاطعیت کار مبارزه را ادامه دهند.

پس از منع کویت از ورود امام به این کشور, چرا یک کشور غیر مسلمان انتخاب شد و چرا فرانسه به ایشان اجازه ورود داد؟
آیه الله مسعودى خمینى: این که چرا فرانسه انتخاب شد و چرا این کشور به امام اجازه داد, این بود که فرانسه در میان کشورهاى اروپایى از همه جا آزادتر است. در حال حاضر هم این کشور در مقابل آمریکا شاخ و شانه مى کشد و زیر بار بسیارى از سیاست هاى آمریکا نمى رود. من معتقد نیستم که شاه به فرانسه, اجازه پذیرش حضرت امام را داده باشد. به نظر مى رسید که با توجه به این که فرانسه خود را مهد آزادى مى دانست و در شمار عقایدشان این بود که باید انسان آزاد باشد, به امام به عنوان فردى که سال هاست در راستاى دیدگاه هایش تلاش مى کند و از خودخواهى هاى سیاسى در او خبرى نیست, اجازه دادند که در فرانسه اقامت کنند.

با توجه به این که حضرت امام(ره) مرجع دینى و رهبر مذهبى انقلاب ایران بود و حال یک کشور غیرمسلمان را براى اقامت انتخاب کرده بودند, این رفتار امام چه واکنش هایى را در میان علماى قم در پى داشت؟
آیه الله مسعودى خمینى: وقتى حضرت امام به فرانسه هجرت کردند, عده اى از ظاهربینان و قشریون ابراز تعجب کردند که چگونه یک مرجع به خود اجازه مى دهد که به خاک کفر پناهنده شود. در این جهت هم من گمان مى کنم که این اشکال ساخته و پرداخته سازمان امنیت بود تا شإن و شخصیت حضرت امام را بشکنند, ولى حضرت امام از این معنا باکى نداشت. ایشان بیشتر به هدف و راهى که صحیح مى دانست و این که دیدگاه هاى خودشان را به گوش جهانیان برسانند مى اندیشید. نظر مقامات روحانى ایران در خصوص اقامت حضرت امام در فرانسه متفاوت بود. آیه الله گلپایگانى و آقایان دیگر به جز آقاى شریعتمدارى چیزى در مخالفت ابراز نکردند و حتى در مواردى تإیید هم کردند; اما اطرافیان آقاى شریعتمدارى قصد داشتند این گونه تبلیغ کنند که امام به یک مملکت غربى سفر کرده اند و این کار جاى انتقاد دارد. خوشبختانه در آن مقطع, آقاى شریعتمدارى از وجهه خوبى برخوردار نبود. اقامت امام در پاریس بیش از سه ماه به طول انجامید. در این مدت امام حتى در میان خارجى ها جا باز کردند. وقتى امام از خیابان هاى نوفل لوشاتو عبور مى کردند, مردم آن ناحیه مى ایستادند و به حضرت امام و چهره نورانى ایشان خیره مى شدند.

جناب عالى و دوستان شما در قم, به محض این که خبر عزیمت حضرت امام به پاریس را شنیدید, جلسه و گفت وگو و تبادل نظرى با هم داشتید؟
آیه الله مسعودى خمینى: وقتى صحبت رفتن امام به فرانسه پیش آمد, این مسإله را به قم اطلاع دادند. عده اى از مدرسین حوزه علمیه قم در منزل ما تشکیل جلسه دادند. آقاى منتظرى در همان جلسه ابراز تمایل کرد که براى دیدن امام به فرانسه برود و عنوان کرد که آقایانى که تمایل دارند با ایشان همراه شوند, خود را معرفى کنند. آقایان امینى, دوزدوزانى و سید ابوالفضل موسوى ابراز آمادگى کردند که به فرانسه عزیمت کنند و براى این کار ویزا تهیه کردند و رفتند. رژیم در خصوص افرادى که از ایران عازم دیدار حضرت امام بودند, زیاد سختگیرى نکرد و به گمان من مى خواست با این کار براى خودش محبوبیت درست کند.

شنیده شده که حضرت امام در نوفل لوشاتوى فرانسه, به هیچ یک خبرنگاران رسانه هاى جمعى و حتى از دوستان و یاران خود ملاقات خصوصى نمى دادند, به نظر شما علت این امر چه بود؟
آیه الله مسعودى خمینى: حضرت امام در نوفل لوشاتو نیز طبق عادت همیشگى شان حتى المقدور از ملاقات خصوصى با افراد خوددارى مى کردند. یکى از نزدیکان امام نقل مى کرد: آقاى اشراقى به طور مرتب خدمت امام مى رسید و ابراز مى کرد که فلان کس مایل به ملاقات خصوصى است. امام جواب منفى مى دادند و مى گفتند: ((هر کس هر حرفى دارد, باید در جمع به من بگوید)). حتى خبرنگاران یا افراد کاملا نزدیک به امام همچون آقاى امینى و منتظرى نیز برایشان مقدور نبود که بخواهند امام را پشت درهاى بسته ملاقات کنند. از قرار معلوم امام به مضرات ملاقات خصوصى واقف بودند و مى دانستند اگر مسائل به صورت غیر واقع نقل شود, بهره بردارىهاى ناصوابى از آن خواهد شد. شیوه برخورد امام در آن مقطع در فرانسه بسیار هوشیارانه و توإم با دقایق و ظرایف بود که با تمام مدتى که در ایران بودند, برابرى مى کرد. مقطعى که حضرت امام در نوفل لوشاتو به سر مى بردند, در شمار پربارترین مقاطع زندگى امام است و جا دارد در این خصوص کتابى از خاطرات افرادى که در آن جا با امام از نزدیک برخورد داشتند, تإلیف شود. به طور کلى برخورد امام در این مقطع بسیار زیرکانه و عاقلانه بود; به نحوى که هیچ کس از موافقان و مخالفان امام نمى توانند به رفتار و موضعگیرىهاى امام در آن برهه خرده اى بگیرند.

واکنش اهالى نوفل لوشاتو در زمانى که حضرت امام در آن جا حضور داشتند, در قبال حضور یک مرجع و رهبر دینى چگونه بود؟
آیه الله مسعودى خمینى: در روزهاى نخست اقامت امام در آن منطقه به لحاظ تجمعات و ترافیک و حضور طرفداران امام, مردم بومى منطقه قدرى ناراضى بودند, ولى به تدریج رابطه دوستانه و صمیمانه اى میان آنان و حضرت امام برقرار مى شود, به نحوى که مردم از خروج ایشان دلگیر بودند و ابراز تمایل کرده بودند که امام در آن جا بمانند. ظاهرا حتى غیرمسلمانان منطقه وقتى امام عبور مى کردند, براى تماشا مى ایستادند و به ایشان سلام و اظهار ارادت مى کردند و این همه به اخلاق حسنه و شیوه برخورد امام برمى گشت که ناظران را شیفته مى کرد; براى مثال تصور اولیه بسیارى از مقدسین این بود که خارجیان کافر و نجس العین هستند و باید از آنان اجتناب کرد; در حالى که حضرت امام با آنان دست مى دادند. حتى در منزلى که اقامت کردند, بعضى ها ابراز کردند که چون متعلق به کفار است, نجس است. امام ابراز کرد: ((تا آلودگى و نجاست به چشم دیده نشود, محکوم به طهارت است)).
امام در ابتدا بر این باور بودند و در درسشان هم مى فرمودند که کفار کتابى نجس محسوب مى شوند و این نجاست, سیاسى است! ولى به نظر مى رسد با توجه به عملکرد خود ایشان در فرانسه, از این فتوا عدول کرده باشند و حق هم این است که کفار کتابى اگر موحد باشند ـ همچنان که غالبا این افراد ادعا مى کنند که موحدند ـ پاک هستند. امام هم روى این جهت ابایى نداشتند که با دست مرطوب میله هاى منزل مزبور را لمس کنند.
بنده بعد از ارتحال حضرت امام یک بار به نوفل لوشاتو سفر کردم تا ببینم در چه حال و هوایى است. مشاهده کردم که منزلى را که امام در آن سکنا داشتند, تخریب کرده اند, ولى باغ هنوز بود و احتمالا درخت سیب معروف هم سرپا بود و به لحاظ این که باغ مزبور ملک خصوصى بود, از ورود ما به آن جلوگیرى کردند.

چه خاطراتى خاص ازاقامت حضرت امام(ره) در نوفل لوشاتو دارید؟
آیه الله مسعودى خمینى: یک بار یکى از ایرانیان نزد امام آمد و ابراز کرد که من حاضرم هر چقدر پول که شما نیاز داشته باشید, در اختیارتان بگذارم. ایشان نپذیرفتند و فرمودند: ((ما به این پول ها نیازى نداریم)). امام با این شیوه مى خواستند استقلال و عزت نفس خود را حفظ کنند و وامدار کسى نباشند. حتى یک روز آقاى امینى و آقاى منتظرى به حضرت امام گفته بودند: ((چرا این جا وضعیت غذایى این گونه است؟ نان هم به میزان کافى وجود ندارد تا انسان سد جوع کند)). امام سرشان را بلند کرده و فرموده بودند: ((به همین زندگى بسازید که خوب زندگى اى است)). یک بار هم آقاى اشراقى به امام گفته بود: ((ما ازبس در این جا نان و سیب زمینى خوردیم, پوسیدیم)). امام در جواب گفته بودند: ((اگر مى خواهى غذاى حسابى بخورى, برو ایران و چلوکباب بخور تا حالت جا بیاد)).
زهد و دنیاگریزى حضرت امام صرفا براى این نبود که توده مردم را متوجه خود کند. امام واقعا باور داشت که راه صحیح در این گونه زندگى خالى از تشریفات و تجملات است. تمام حرکات و سکنات امام توإم با زیبایى و ظرافت بود. به یاد دارید که چگونه خودشان را به درخت سیب معروفى که زیر سایه آن مى نشستند, مى رساندند. فرشى آن جا پهن بود که رویش مى نشستند و در وقت نماز در همان جا اقامه جماعت مى کردند. برخى از اهالى منطقه به تماشاى نماز امام مىآمدند. این امر باعث شد که عده زیادى به ایشان گرویدند. حتى دولت فرانسه پى برد که امام تنها یک سیاست مدار ساده و با اندیشه هاى خشک سیاسى نیست, بلکه به یک مکتب الهى وابسته است و از آرمان هاى آن دفاع مى کند. حتى وقتى خبرگزارىها براى تهیه نوار و گزارش به نزد امام مىآمدند, ایشان غیر از اسلام و انقلاب و مردم چیزى نمى گفتند و براى یک بار هم از خودشان دم نزدند.
یکى از خاطرات من در این ایام این است که یک روز من از ایران به نوفل لوشاتو زنگ زدم. حاج احمدآقا گوشى را برداشت. از وضعیت حضرت امام و سلامتى ایشان سوال کردم. بعد حاج احمدآقا پرسید: از ایران چه خبر؟ قدرى از مشکلات و این که برخى از آقایان با انقلاب همراهى نمى کنند گفتم. در ادامه مکالمه, جملاتى چند در باب حرف ها و موضعگیرىهایى که در قم شنیده و دیده شده است, صحبت کردم. احمدآقا گفت: ((آقا نظرشان این است که از علماى قم حتى اگر کارشکنى مى کنند یا همکارى لازم را با حرکت انقلاب انجام نمى دهند, انتقاد نشود)).

جناب آقاى مسعودى, حال که بحث به این جا رسید, مایلم درباره ادعاى رئیس جمهور وقت فرانسه ژیسکاردستن سوال کنم, ایشان ادعا کرده که حضرت امام(ره) زمانى که وارد پاریس شد تقاضاى پناهندگى کرد. شما با شناختى که از حضرت امام دارید, آیا این مسإله را ممکن مى دانید؟
آیه الله مسعودى خمینى: من ادعاى ژیسکاردستن, رئیس جمهور سابق فرانسه را مبنى بر این که امام به محض ورود به فرانسه از این کشور تقاضاى پناهندگى سیاسى کرد و دولت فرانسه هم با این پیشنهاد موافقت نمود, تکذیب مى کنم. امام اگر مى خواستند به این خفت ها تن در دهند که اصلا نهضتشان را آغاز نمى کردند و با آن شدت و حدت سخنرانى نمى نمودند. البته بعید نیست روشنفکرانى همچون قطب زاده و بنى صدر که با فرهنگ غرب و شیوه هاى دیپلماتیک آشنایى داشتند, بدون این که به امام اطلاع دهند, از طرف حضرت امام اقدام به این کار کرده باشند; البته این احتمال هم ضعیف به نظر مى رسد. امام براى جلوگیرى از چنین مواردى بود که همواره اعلام مى کردند که خودشان سخن گوى خودشان هستند و کسى از سوى ایشان براى بیان دیدگاه هایشان وکالت ندارد.
از برخى بیانات حضرت امام پس از پیروزى انقلاب اسلامى مى توان دریافت که ایشان به نقشه ها و افکار غلط برخى از لیبرال ها و روشنفکرها همچون بنى صدر واقف بوده و همواره در صدد سد کردن روزنه هایى بودند که این افراد از آنها مى خواستند براى حرف هاى خود جایگاه و پایگاه درست کنند. جملاتى همچون ((جمهورى اسلامى, نه یک کلمه کم, نه یک کلمه زیاد!)) نشان از این احساس خطر مى داد.

همان گونه که مطلع هستند, حضرت امام بنا بود اوایل بهمن به ایران برگردد, ولى به خاطر بسته شدن فرودگاه این کار میسر نشد. متعاقب این مسإله علما و انقلابیون دست به تحصن زدند. سوال بنده این است که چرا تحصن علما در دانشگاه تهران شکل گرفت؟
آیه الله مسعودى خمینى: در آن موقعیت علما به این نتیجه رسیدند که براى بازگشایى فرودگاه ها خوب است به تهران بروند و تحصن کنند. مرکز تحصن دانشگاه تهران بود. بنده براى ملاقات با تحصن کنندگان به تهران رفتم. مشاهده کردم که عده زیادى از علما بست نشسته اند; یکى به نماز ایستاده و دیگرى قرآن مى خواند, سومى در حال تحلیل سیاسى است و مردم هم دایم در حال رفت وآمد هستند. نیروهاى امنیتى رژیم هم در آن حوالى چندان حضور ندارند. وقتى از دانشگاه خارج شدم, ناگهان دیدم که عده اى در حال تعقیب ما هستند. راننده ما دامادمان آقاى سید جعفر موسوى, استاندار فعلى اصفهان بود. به ایشان گفتم: ((آقا جعفر, انگار ما را تعقیب مى کنند; چکار کنیم؟)) به ناچار دور زدیم و دوباره به دانشگاه بازگشتیم و لابه لاى جمعیت خودمان را گم کردیم. یکى دو ساعت بعد دوباره خارج شدیم. قصد داشتیم به قم مراجعت کنیم.
بعد از چند روز که تحصن به طول انجامید, خبر رسید که فرودگاه ها به روى هواپیماى حامل امام باز است. غوغاى غیرقابل توصیفى برپا شد. اى کاش تمام آن لحظات در قالب فیلم ثبت مى شد.
مردم در آن مقطع به قدرى سرشار از شور و شعور بودند که دیگر تیربارهاى دشمن و گلوله هاى سرخ و آتشین, برایشان بى معنا بود. قدرى بعد حاج احمدآقا اعلام کرد که در فلان روز و فلان ساعت, هواپیماى حضرت امام بر زمین خواهد نشست.

جناب عالى به عنوان یکى از یاران امام, قبل از این که امام به ایران بیاید چه اقداماتى انجام دادید؟ و اگر خاطره اى و مطلبى از نحوه ورود امام به ایران دارید بیان کنید؟
آیه الله مسعودى خمینى: قبل از ورود امام به ایران کمیته استقبال از ایشان در قم تشکیل شد و مرکز آن ظاهرا در منزل آقاى یزدى بود. فکر مى کردیم که امام در بدو ورودشان به ایران مستقیما به قم خواهند آمد. بعدا خبر رسید که امام فعلا در تهران اقامت خواهند کرد. بى درنگ کمیته استقبال به تهران منتقل شد که البته بنده دیگر حضور نداشتم. وقتى به روز ورود امام نزدیک شدیم, قرار شد براى استقبال از امام به فرودگاه مهرآباد برویم. استقبال 34 تا 35 کیلومترى از حضرت امام, امر نادرى بود که آن روز اتفاق افتاد.
شنیدم که وقتى امام در پاریس سوار هواپیما شدند, دقایقى بعد فرموده بودند که من خوابم مىآید. بعد به طبقه بالاى هواپیما رفته و عبایشان را به عنوان بستر انداخته بودند و چیزى هم به صورت بالش زیر سر نهاده و در کمال آسایش خوابیده بودند; در حالى که در آن شرایط اگر هر فرد دیگرى بود, حال التهاب و اضطرابى که در وجودش بود, استراحت را از او سلب مى کرد.
ما در ایران که بودیم, حال عادى نداشتیم و برنامه هایمان مختل شده بود. اما قدرت بالاى روحى و اراده و استحکام شخصیت در حضرت امام ایشان را به درصد بالایى از اطمینان نفس رسانده بود که باور کردنى نبود.
وقتى ایشان در فرودگاه از هواپیما پیاده شدند, بنده در شمار کسانى بودم که تا پاى پلکان هواپیما رفتم. حاج احمدآقا در جلسه اى قبل از آمدن امام, اخطار کرده بود که آقا مى فرماید: ((مواظب باشید وقتى مرا از هواپیما پیاده مى کنند, نکند عده اى بخواهند مرا به جاى دیگرى که مردم و آقایان حضور ندارند, ببرند)). ظاهرا این اتفاق یک بار در هنگام بازگشت آیه الله کاشانى از خارج پیش آمده بود. عده اى ایشان را دوره مى کنند و طورى برنامه ریزى مى کنند که با استقبال کنندگان برخورد نکند و به جاى دیگرى که تنها هفت, هشت نفر حضور داشتند مى برند و از آن جا سوار ماشین مى کنند و مى برند.
به هرحال بنده به همراه عده زیادى از علما از جمله آقاى محمدىگیلانى به فرودگاه رفتیم. آقاى گیلانى فرمود که همه آقایان به طور دسته جمعى به سالن اصلى اجتماعات فرودگاه برویم. قبل از این که حضرت امام تشریف بیاورد, من به سمت ایشان دویدم, ولى هجوم جمعیتى که در آن جا بود اجازه حرکت را از من گرفت. نزدیک بود زیر دست و پا بمانم که به ناچار دیگر جلوتر نرفتم.
حضرت امام به داخل سالن تشریف آوردند و حدود نیم ساعت سخنرانى کردند و بنده از نزدیک به دست بوسى و احوال پرسى ایشان رفتم. بعد قرار شد به سمت بهشت زهرا حرکت کنند. ماشینى براى ایشان آوردند که به ((جیپ عروس)) مشهور بود. امام در آن ماشین نشستند. ماشین و سیل استقبال کنندگان به سمت بهشت زهرا حرکت کرد و ما هم به دنبال ایشان حرکت کردیم.

سخنرانى حضرت امام را در بهشت زهرا, با توجه به اوضاع و احوال آن زمان, چگونه ارزیابى مى کنید؟
آیه الله مسعودى خمینى: امام در بهشت زهرا, آن سخنرانى غرا و بسیار شورانگیز خود را ایراد کردند که این بخش از آن بسیار معروف است که ((من دولت تعیین مى کنم. من توى دهن این دولت مى زنم)). این نوع برخورد امام و قاطعیت ایشان از عجایب بود. بد نیست این خاطره طنزآمیز را هم نقل کنم. این خاطره را یک بار در زمان جنگ تحمیلى براى حدود ده هزار تن از جوانان جبهه نقل کردم وبسیار خندیدند. وقتى حضرت امام در بهشت زهرا سخنرانى مى کردند, من هم در پایین جایگاه در میان مردم بودم. زمانى که امام فرمودند من توى دهن این دولت مى زنم, شنیدم که یکى از کسانى که در میان مردم ایستاده بود, به رفیقش گفت: ((اصغر آقا, جون تو, آقا خیلى تمیز اومدها)). آهنگ صداى فرد مزبور نشان مى داد که جزء داش هاست,! و من خیلى لذت بردم که کلام امام حتى در دل این تیپ از افراد هم اثر گذاشته است.

گفته مى شود که حضرت امام پس از پایان سخنرانى خود در بهشت زهرا, در هنگام عزیمت به مدرسه رفاه, در مسیر بهشت زهرا و مدرسه رفاه, گم مى شوند, آیا این مسإله صحت داشته یا خیر؟
آیه الله مسعودى خمینى: بله, در مسیر میان بهشت زهرا و مدرسه رفاه, حدود یک ساعت و نیم حضرت امام مفقود شدند. براى همه جاى سوال و نگرانى بود که امام در کجا تشریف دارند. بعدا معلوم شد که ایشان براى دیدن اقوام خود, به منزل آنان رفته اند. ظاهرا امام احساس کرده بودند که بعد از استقرار در مدرسه رفاه فرصت کافى براى این کار را نخواهند داشت. لذا ترجیح داده بودند که زودتر این مهم را انجام دهند.

چرا امام در مدرسه رفاه استقرار یافت؟
آیه الله مسعودى خمینى: بعد از پایان سخنرانى حضرت امام در بهشت زهرا, صحبت بر سر اقامت ایشان در تهران بود. قبل از این که ایشان در مدرسه رفاه مستقر شوند, با آقاى پسندیده در مورد منزل مناسبى که امام در آن اسکان یابند, صحبت و تبادل نظر کردیم. این جا بود که آقاى پسندیده در کمال تعجب ابراز کرد که حضرت امام فرموده اند براى من در تهران جایى در نظر نگیرید. حتى به آقاى پسندیده هم گفته بودند که شما در این خصوص دخالت نکن. بعدا معلوم شد که ایشان به برخى افراد سپرده اند که برایشان در جایى در تهران مسکن متوسطى تهیه کنند. نظرشان این بود که نه در شمال شهر باشد و نه جنوب. نه در کنار طاغوتیان و متمولین باشد و نه محرومین سطح پایین. طبیعى بود که اگر کار به آقاى پسندیده واگذار مى شد, بعید نبود که آقاى پسندیده, در شمال شهر و شمیرانات, ویلاى مجللى تهیه مى کرد و امام را به آن جا مى برد. متقابلا استقرار ایشان در پایین شهر نیز خالى از مسإله و اشکال نبود. لذا به حکم ((خیرالامور اوسطها)) مایل بودند که در خانه متوسطى زندگى کنند.

سوال این جاست که با این همه چرا مدرسه رفاه براى امام در نظر گرفته شد؟
آیه الله مسعودى خمینى: به نظر من, حضرت امام این نکته را لحاظ کردند که اگر به منزلى که منتسب به کسى است, تشریف بیاورند بعید نیست امکان سوء استفاده براى صاحبخانه فراهم شود. ایشان روى این جهت ترجیح دادند در جایى که متعلق به فرد خاصى نیست, اقامت کنند; ضمن این که در ملاقات ها و رفت وآمدها نیز مزاحمت براى کسى فراهم نشود.
بنده بعد از اتمام مراسم بهشت زهرا به مدرسه رفاه رفتم و در اولین فرصت هم براى انجام کارها به قم مراجعت کردم. آقاى پسندیده هم به قم بازگشتند و در مورد این که چه کارهایى را باید در قم انجام داد, مذاکره کردیم. دو سه روز بعد از آن, مجددا به تهران رفتم. وقتى خدمت امام رسیدم, مشاهده کردم که آقاى فلسفى و تنى چند از بزرگان خدمت امام هستند. حضرت امام متوجه ورود من شدند. ایشان کاملا در این گونه جلسات متوجه ورود و خروج افراد بودند و مقید بودند که اگر جلسه حالت خصوصى دارد, فرد غریبه وارد نشود و سوءاستفاده نکند.
در آن جلسه در خدمت امام, برادرزاده ایشان, پسر آقا نورالدین را نزد امام آوردند. امام تا او را دیدند, در آغوش گرفتند و بوسیدند و دست به پشتش زدند و چندبار ماشإ الله گفتند. برادرزاده امام به قدرى از دیدن امام خوشحال بود که حد نداشت و یک ربع ایستاده بود و جمال نورانى امام را تماشا مى کرد.
یکى دو روز بعد از این که بنده در تهران در خدمت امام بودم, حضرت امام به من فرمودند: ((شما برگرد قم)). گفتم: ((کارى هست))؟ فرمود: ((آقاى صانعى این جا باشد و شما هم قم باش و مسائل آن جا را در نظر داشته باش)).
مدرسه رفاه که توسط آقایان مطهرى, هاشمى رفسنجانى و بهشتى اداره مى شد, سرشار از خاطرات گوناگون در مورد انقلاب و امام بود. یک روز به خاطر دارم آقاى خلخالى در حالى که کیسه اى در دست داشت, وارد شد. به آقا گفت: ((این وجه (ظاهرا پانصد هزار تومان بود) سهم امام است)). امام فرمود: ((بگذار آن گوشه!)) بعد به آقاى صانعى دستور دادند که وجه مزبور را به حساب شماره فلان که مربوط به فقرا بود, واریز کنند. این اولین پولى بود که در آن مقطع براى حضرت امام آوردند.

در پایان, از این که وقت تان را در اختیار ما گذاشتید متشکریم.
پى نوشت:
1. این گفت و گو بخشى از گفت و گوهاى طولانى مرکز اسناد انقلاب اسلامى قم است که به زودى به صورت کتاب از سوى آن مرکز منتشر خواهد شد.
2. تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه3.

تبلیغات