آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

مقدمه
هر چند مفهوم عدالت در اندیشه سیاسى شیعى همواره مورد اهتمام و توجه بوده است, اما در اندیشه سیاسى محقق نراقى جایگاه این مفهوم را مى توان در مرکزیت منظومه اندیشه سیاسى وى جست وجو کرد. عدالت به عنوان یک مفهوم کلیدى اساس و بنیان اندیشه نراقى را در زمینه سیاست, حکومت و جامعه تشکیل مى دهد. در واقع مى توان گفت اندیشه سیاسى محقق نراقى بر محوریت مفهوم عدالت سامان مى یابد. در انسان شناسى علامه نراقى ماهیت و جوهره قواى انسانى و تعامل درونى این قوا, نقطه عزیمت محسوب مى شود و با ظهور ملکه عدالت و اوصافى چون شجاعت, حکمت و عفت به انجام مى رسد; بدین ترتیب در انسان شناسى نراقى مفهوم عدالت که ظهور و تجلى تهذیب قوه عامله انسان است, نقش اساسى در تصویر انسان کامل و الگوى مطلوب نراقى ایفا مى کند. جایگاه عدالت در انسان شناسى این اندیشمند را مى توان از نحوه تعامل قواى انسانى در کلام ایشان به دست آورد; در این راستا محقق نراقى ضمن توضیح قواى مختلف انسانى, چند قوه مهم تر از سایرین را مورد توجه قرار داده و ضمن بیان کارویژه هاى هر یک از آنها, رابطه مورد نظر و الگوى مطلوب را بیان مى کند:
و از میان ایشان قواى اربع که عقل, شهوت, غضب و وهم باشد, حکم کارفرمایان و سران لشکر و عمال مملکت را دارند و سایر قوا زیر دستان و فرمان برانند. شإن عقل, ادراک حقایق و تمیز میان خیرات و شرور و امر به افعال جمیله و نهى از صفات مذمومه است و فایده ایجاد قوه شهویه, بقاى بدن است... و ثمره قوه وهمیه, فهمیدن امور جزئیه است و دانستن دقایق امورى که به آنها به مقاصد صحیحه مى رسند و شغل قوه غضبیه آن است که رفع مضرت هاى خارجه را از بدن نموده و نیز اگر قوه شهویه یا وهمیه اراده سرکشى و خودسرى کرد قدم از جاده اطاعت عقل بیرون نهند, ایشان را مقهور نموده به راه راست آورد و تحت اقتدار و تسلط عقل باز دارد.(1)
در این میان, عدالت که با تهذیب قوه عامله ناشى از برترى قوه عاقله حاصل مىآید به انتظام و قوام حیات اجتماعى و خلود و جاودانگى شوکت شاهى مدد مى رساند.
پس اگر قوه عاقله بر سایر قوا غالب شود و همه را مقهور و مطیع خود گرداند, البته تصرف و افعال بر وجه صلاح و صواب خواهد بود... پس از تهذیب و پاکیزگى قوه عاقله, صفت حکمت حاصل مى شود و از تهذیب قوه عامله, ملکه عدالت ظاهر مى گردد و از تهذیب غضبیه, صفت شجاعت به هم مى رسد و از تهذیب شهویه, خلق عفت پیدا مى شود و این چهار صفت مصدرند.(2)
در بحث جامعه شناسى نیز محقق نراقى ضمن بحث از اوصافى چون سخاوت, قناعت, خیرخواهى, احترام متقابل, صداقت و اعانت, در مطالعه روابط اجتماعى افراد, عدالت را به عنوان زمینه ساز دیگر اوصاف نیکو مورد بحث قرار داده و آثار و پیامدهاى آن را بررسى کرده است. از منظر اخلاق سیاسى, عدالت پدیده اى است که موجبات استحکام قدرت سیاسى, توسعه اجتماعى و اعتماد وثیق میان حکومت و شهروندان را فراهم مى سازد. این امر را نراقى در بحث آثار و فواید اجتماعى عدالت به صورت مبسوط مورد بحث قرار داده است.
مهم ترین نمود مفهوم عدالت در اندیشه سیاسى علامه نراقى در مبحث غایت حکومت و کارویژه هاى آن ظهور مى یابد. در این جا محقق نراقى با توجه به انسان شناسى خاص مى کند و از آن جا که سعادت, غایت نهایى زندگى انسان در اتصاف فرد و جامعه بهe خود, مسیر حیات انسانى را در راستاى تحصیل سعادت و پیمودن طریق کمال عنوان عدالت توصیف مى گردد, مفهوم عدالت در مرکز غایت زندگى انسان و بالتبع غایت حکومت و سیاست قرار مى گیرد:
از آنچه مذکور شد, معلوم شد که نهایت کمال و غایت سعادت از براى هر شخصى اتصاف اوست به صفت عدالت و میانه روى در جمیع صفات و افعال ظاهریه و باطنیه, خواه از امورى باشد که مخصوص ذات او و متعلق به خود او باشد, یا امرى باشد که میان او و دیگرى باشد و نجات در دنیا و آخرت حاصل نمى شود مگر به استقامت بر وسط و ثبات بر مرکز(عدالت).(3)

مفهوم عدالت در نزد نراقى
قبل از مطالعه جایگاه عدالت در بحث فرجام شناسى سیاسى و گونه شناسى قدرت و حاکمیت سیاسى, ابتدا لازم است به تعریف نراقى از عدالت اشاره کنیم.
مقوله عدالت یکى از مفاهیم اساسى فلسفه سیاسى است که هیچ گاه تلقى واحد و مورد توافق در مورد مفهوم و معناى این واژه به دست نیامده است. شاید مهم ترین اشتغال خاطر فلاسفه سیاسى, جست وجوى مبنایى براى عدالت و یا قانون عادلانه در جامعه بوده است که بتوان بر اساس آن درباره قوانین موضوعه بشرى داورى کرد. برخى این مبنا را در قانون الهى و یا در قانون طبیعى جست وجو کرده اند و برخى دیگر آن را دستاورد تعقل بشر و کوشش عقل انسان در تنظیم جامعه دانسته اند. افلاطون دولت عادلانه را به واگذارى هر کارى به کسانى که شایسته آن هستند تعریف مى کند, در حالى که ارسطو عدالت را رفتار برابر با افراد برابر و رفتار نابرابر با افراد نابرابر تا جایى که به وجوه نابرابرى آنها مربوط مى شود, تعریف مى کرد, و از سویى, در اندیشه فلسفه سیاسى مسیحى اگوستین, رعایت قوانین طبیعى, همان قوانین الهى به صورتى است که عقل آدمى آن را مى یابد, شرط تحقق عدالت است و بالاخره این که از دیدگاه اصحاب اصالت فایده, عدالت در چیزى جست وجو مى شود که خیر و صلاح عامه را پیش ببرد و به عبارت دیگر محک عدالت, شادى است.(4)
در این میان, علامه نراقى در صدد است تا مفهوم عام و گسترده اى را از عدالت ارائه کند. در این تعریف عدالت به عنوان یک حقیقت در تمامى زمینه ها و مسائل سیاسى, اقتصادى, اجتماعى و... قابل تطبیق و پیگیرى است. در تلقى این محقق عدالت به مفهوم اعمال حد وسط و دورى از افراط و تفریط تعریف مى شود:
بدان که عدالت یا در اخلاق است و یا در افعال و یا در عطایا و قسمت اموال یا در معاملات میان مردم و یا در حکم رانى و سیاست ایشان, و در هر یک از این ها عادل کسى است که میل به یک طرف روا ندارد و افراط و تفریط نکند, بلکه سعى و مساوات نماید و هر امرى را در حد وسط قرار دهد... و میزان عدل در وسط هر امرى نیست مگر شریعت حقه الهیه و طریقه سنیه نبویه که از سرچشمه وحدت حقیقه صادر شده, پس آن میزان عدل است در جمیع چیزها.(5)
بدین ترتیب عدالت وصفى است که با دورى از افراط و تفریط در حوزه هاى مختلف حیات جمعى اعم از اخلاق, سیاست, اقتصاد و غیره جریان مى یابد.

جایگاه عدالت در اندیشه سیاسى نراقى
بحث عدالت در اندیشه سیاسى محقق نراقى با مقوله سیاست و حکومت و مسائل مربوط به آن گره مى خورد و در عرصه هاى مختلف مدیریت سیاسى بازتاب مى یابد. مباحثى چون فلسفه سیاست و غایت حکومت, مشروعیت و کار آمدى نظام سیاسى و کارویژه هاى حکومت به صورت چشمگیرى تحت تإثیر مفهوم عدالت قرار دارند.

عدالت به عنوان غایت حکومت
بحث غایات نظام هاى سیاسى از دیرباز یکى از دغدغه هاى فکرى اندیشمندان سیاسى و به ویژه فلاسفه سیاسى بوده است. فرجام شناسى نظام هاى سیاسى در نظریه پردازى متفکران, اعم از مسلمان و غیرمسلمان, جدید و قدیم, عمدتا با بحث عدالت مرتبط بوده است; به عبارت دیگر, بیشتر کسانى که در زمینه حکومت مطلوب به ترسیم مدینه فاضله مورد نظرشان پرداخته اند, ضمن تإثیر پذیرى از علل و عوامل مختلف تا اندازه زیادى از عامل مهم عدالت خواهى و تحقق عینى عدالت در اجتماع متإثر بوده اند, هر چند به ندرت روى فلسفه سیاست و غایت حکومت اجماع نظر وجود داشته است. رابطه بحث غایات حکومت با مفهوم عدالت زمانى آشکارتر مى گردد که تعریف حکومت مطلوب از دیدگاه دانشوران سیاسى و فلاسفه سیاسى تجزیه و تحلیل کنیم. در عین حال, همان گونه که اشارت رفت, حوزه غایات سیاسى از مناقشه انگیزترین مباحث فلسفه سیاسى به شمار مى رود, زیرا نه تنها در بین فلاسفه سیاسى درباره ارزش ها و غایات والاى سیاسى اختلاف نظر وجود دارد, بلکه اغلب مقصود آنها از غایات سیاسى یکسانى چون آزادى و عدالت متفاوت یا متضاد است. هر یک از فلاسفه سیاسى بر اساس تعبیرى از این غایات در پى یافتن معیارى براى اندازه گیرى مطلوبیت اشکال حکومت بوده اند; مثلا میزان معرفت به حقایق در فلسفه افلاطون, میزان تإمین خیر و مصلحت عامه در مقابل مصلحت خصوصى در اندیشه ارسطو, میزان تإمین نظم و امنیت در تفکر هابز و میزان حداکثر شادى براى حداکثر افراد در مکتب اصالت فایده, هر یک معیار جداگانه اى براى تعیین شکل بهترى از حکومت هستند(6) و بالتبع عدالت نیز در این چارچوب تعریف مى شود; اما واقعیت آن است که على رغم تعابیر مختلف, هر یک از مفاهیم فوق به عنوان غایت حکومت, به نحوى از مصادیق عینى مفهوم عدالت محسوب مى گردد, زیرا ((عدالت را مى توان جامع ترین غایت سیاسى شمرد... لیکن به هر صورتى که آن را تعریف کنیم با دیگر ارزش هاى اصلى و کلى تعارض پیدا مى کند)).(7)
محقق نراقى عدالت را به عنوان غایت حکومت و نظام عادلانه را به عنوان نظام سیاسى مطلوب, مورد تإکید قرار داده, اظهار مى دارد که تمامى فضایل و کمالات در پرتو عدالت تحقق مى یابد و طالب سعادت و فضایل مى باید به تحصیل عدالت و اجراى آن در جامعه اهتمام ورزد, ((اگر طالب سعادتى, سعى کن تا جمیع کمالات را جامع باشى و در جمیع امور مختلفه وسط و میانه روى اشعار خود کن...)).(8)
در اندیشه نراقى عدالت به عنوان سر منشإ کمال و سعادت, غایت سیاست و حکومت محسوب مى شود. از آن جا که انسان در پى سعادت است و این امر جز از طریق عدالت حاصل نمىآید, از این رو نظام سیاسى و حکومت مى باید در راستاى تحقق, استمرار و گسترش این صفت برتر و اساسى تلاش کند:
از آنچه مذکور شد معلوم شد که نهایت کمال و غایت سعادت از براى هر شخصى اتصاف اوست به صفت عدالت و میانه روى در جمیع صفات و افعال ظاهریه و باطنیه, خواه از امورى باشد که مخصوص ذات او و متعلق به خود او باشد, یا امرى باشد که میان او و دیگرى بوده باشد. نجات در دنیا و آخرت حاصل نمى شود مگر به استقامت بر وسط و ثبات بر مرکز (عدالت).(9)
در جاى دیگر, فراتر از این, عدالت را عامل انتظام بخش نظام هستى و حیات جمعى انسان دانسته و ثبات و قوام زندگى بشر را به آن منوط مى سازد:
... و چگونه شرافت صفتى را بیان توان نمود که انتظام نظام نسبى نوع انسان که اشرف انواع اکوان است به آن منوط, و قوام سلسله هستى بنىآدم که افضل ابناى عالم است به آن مربوط[ است].(10)

رابطه عدالت و سیاست
در اندیشه محقق نراقى نوعى رابطه دو سویه میان عدالت و سیاست بر قرار مى شود. در این جا وى از یک سو عدالت را به عنوان اساس و قوام نظام آفرینش و بالتبع استحکام و پایدارى نظام سیاسى مطرح مى کند و از سوى دیگر, به دلیل آن که عدالت در جامعه با موانع ناشى از غرایز برترى جویانه انسان رو به روست, نظام سیاسى را موظف به اجراى آن مى داند; بدین ترتیب نراقى در صدد است تا میان سیاست مطلوب و مفهوم عدالت پیوند عمیق و ناگسستنى را ایجاد کند. در این جا طبقه بندى سیاست بر معیار عدالت انجام مى گیرد و سیاست مطلوب الزاما در راستاى عدالت جهت گیرى خواهد داشت.
در اندیشه نراقى اصلاح جامعه از رهگذر اصلاح فرد انجام مى گیرد; از این رو بیشتر گفته هاى او در قالب وظایف و اخلاق فردى مطرح مى شود, زیرا اصلاح فردى پیش شرط اصلاح اجتماعى محسوب مى گردد. در مباحث سیاسى نیز نراقى بیش از هر امرى روى مقوله عدالت تمرکز مى کند, زیرا وى اساس و قوام نظم اجتماعى را بر بنیان عدالت استوار مى سازد.(11) اهمیت مقوله عدالت در مباحث سیاسى و اندیشه سیاسى نراقى زمانى به خوبى قابل ردیابى است که مبانى تقسیم بندى سیاست, حاکمیت, مشروعیت و کارآمدى نظام سیاسى را مورد توجه قرار دهیم; وى مى گوید:
بالاترین اقسام عدالت و اشرف و افضل انواع سیاست, عدالت پادشاه است, بلکه هر عدالتى نسبت به عدالت اوست و هر خیر و نیکى منوط به خیریت او و اگر عدالت سلطان نباشد, احدى ممکن از اجراى احکام عدالت نخواهد شد.(12)
بدین ترتیب محقق نراقى عدالت اجتماعى میان شهروندان را به عدالت نظام سیاسى منوط مى کند. از این فقره مى توان نتیجه گرفت که عدالت اجتماعى میان توده ها و شهروندان در پرتو حکومت ظالم و ستمگر تنها به انعکاس ضعف خورشید عدالت مى ماند و جز سایه سازى بیش نخواهد بود. محقق در ادامه مى نویسد:
... چگونه نباشد و حال آن که تهذیب و تحصیل معارف و کسب علوم و تهذیب اخلاق و تدبیر منزل و خانه و تربیت عیال و اولاد موقوف است به فراغ بال و اطمینان خاطر و انتظام احوال و با وجود ظلم پادشاه احوال مردم مختل و اوضاع ایشان پریشان مى گردد و از هر طرفى فتنه برمى خیزد.(13)
در این جا محقق نراقى(ره) ضمن آن که به شعبات مختلف سیاست از قبیل تدبیر منزل, اخلاق و سیاست مدن اشاره مى کند, اما رابطه آنها را به صورتى تنظیم مى کند که اداره معاش و تدبیر منزل بر محوریت سیاست مدن تحلیل مى شود و تنظیم سیاست مدن هم بر محوریت عدالت زمینه ساز رشد و تعالى جوامع در سایر ابعاد انجام مى گیرد و در غیر آن, نابه سامانى و کژى و گاه فتنه و آشوب دامنگیر جامعه خواهد شد.
در اندیشه سیاسى نراقى مفهوم عدالت با مقبولیت و کارآمدى نظام سیاسى پیوند وثیق دارد. نظام سیاسى مطلوب نراقى علاوه بر این که وظیفه دارد تا در راستاى گسترش و تعمیق عدالت در جامعه تلاش کند, مقبولیت و کارآمدى او نیز تا اندازه زیادى به اجراى این کارویژه مهم پیوند مى خورد, زیرا به قول وى عدالت پدیده اى اجتماعى است که باعث خلود و دوام سلطنت مى گردد, چون دولت سراى پادشاهان را پاسبانى از این هشیارتر و کاخ رفیع البنیان سلاطین را نگهبانى از این بیدارتر نیست.(14)
گونه شناسى محقق نراقى در مورد عدالت و دارنده آن (عادل) به صورتى ارائه مى گردد که عدالت در سیاست یعنى سلطان عادل در مرکز این گونه شناسى جاى مى گیرد و به عنوان حلقه وصل زنجیره اى اجتماع را با مبدإ آفرینش (عادل اکبر) پیوند مى زند. وى در این گونه شناسى از سه نوع عادل یاد مى کند: عادل اکبر که همان شریعت حقه الهیه است, عادل اوسط که پادشاه عادل و نظام سیاسى عادلانه است و عادل اصغر که در تلقى ایشان طلا و نقره است که مساوات در معاملات را تإمین مى کند; اما در این میان, عادل اوسط (حاکم عادل) به دلیل آن که زمینه هاى استقرار عدالت اکبر و اجراى شریعت حقه را فراهم مىآورد از اهمیت خاصى برخوردار است و به تعبیر ایشان افضل عدل و برترین عدالت هاست.(15)
در حالى که بیشتر اندیشمندان سیاسى اهل سنت مبناى مشروعیت نظام سیاسى را در حد کارویژه, نظم و امنیت تنزل داده اند, محقق نراقى ضمن آن که مشروعیت نظام دینى را با آموزه هاى وحیانى پیوند مى زند, آن را در درون اجتماع و کارویژه نظام سیاسى در قبال عدالت جست وجو مى کند. وى شرط اتصاف سلطان به ظل الهى را عدالت و اجراى آن در جامعه مى داند و معتقد است:
پس سلاطین عدالت شعار و خوانین معدلت آثار از جانب حضرت مالک الملک براى رفع ستم و پاسبانى عرض و مال اهل عالم معین گشته, از کافه خلایق ممتاز و از این جهت به شرف خطاب ظل الهى سرافراز گردیده اند تا امر معاش و معاد زمره عباد در انتظام و سلسله حیات شان و اقوام بوده است.(16)

آثار و فواید عدالت
دراندیشه دینى اسلام براى عدالت به عنوان یکى از فلسفه هاى رسالت نبى خاتم(ص), فواید و آثار ارزشمندى مطرح شده است.(17) در این میان, محقق نراقى نیز با الهام از آموزه هاى دینى, فواید و آثار اجتماعى عدالت را مورد مطالعه قرار مى دهد. در این جا آثار و فواید عدالت اجتماعى از منظر این محقق را با رویکردى سیاسى مورد بررسى قرار مى دهیم.

1.عدالت و تعمیق اعتماد مردم به زمامداران
جلب اعتماد شهروندان براى کسب حمایت هاى آنان از نظام سیاسى, یکى از مهم ترین دغدغه هاى نخبگان سیاسى و کارگزاران حکومتى است. حکومت ها, تلاش مى کنند تا حداقل به صورت ظاهرى حمایت و پشتیبانى توده ها را با خود داشته باشند. این امر علاوه بر این که نشانه استحکام رژیم سیاسى است, یکى از منابع قدرت سیاسى او در عرصه بین المللى نیز محسوب مى شود. رژیم هاى سیاسى همواره مى کوشند تا نوعى چهره مردمى همراه با پشتوانه افکار عمومى را از خود به نمایش بگذارند. تحقق چنین رابطه اى که مستلزم ایجاد اعتماد میان شهروندان و زمامداران است از راه هاى مختلفى مى تواند قابل حصول باشد; در این میان, عدالت به عنوان سازوکار تعمیق دهنده این اعتماد عمل مى کند.
جذبه هاى دلکش و فریبنده دمکراسى غرب عمده ترین شعارشان حراست حکومت از منافع توده هاست. به لحاظ تئوریک تردیدى در این زمینه وجود ندارد که اعتماد متقابل دولت و ملت مهم ترین عنصرى است که علاوه بر کسب مشروعیت سیاسى براى نظام حاکم, موجبات استحکام, کارآمدى و مشارکت فعالانه توده ها را در مدیریت جمعى فراهم مى سازد. اگر به اهمیت مشروعیت سیاسى در رژیم هاى سیاسى معاصر اذعان کرده و جایگاه و نقش این عنصر در کارآیى و استحکام نظام سیاسى را پذیرا شویم, خواهیم دید که این همه توانمندى و کارآمدى در عنصر مشروعیت سیاسى جز بر بنیان اعتماد متقابل دولت و ملت حاصل نخواهد شد, زیرا ((در دمکراسى مشروعیت اهمیت زیادى دارد, دموکراسى بر رضایت مردم مبتنى است و بر خلاف تمایل آنها نمى توان مشروعیت را بر اراده آنها تحمیل کرد. در صورت نبودن مشروعیت, حکومت اعتماد عمومى را از دست مى دهد و سرانجام فرو مى افتد)).(18)
به نظر محقق نراقى مهم ترین و کارآمدترین راهکار عینى براى جلب اعتماد مردم, برقرارى و استقرار عدالت در جامعه است. وى در بحث آثار و فواید دنیوى عدالت, این نکته را نخستین اثر مثبت عدالت دانسته مى گوید:
اول آن که به عقل و نقل و تجربه و عیان ظاهر و روشن است که این شیوه پسندیده یا به تحصیل دوستى نزدیک و دور و باعث رسوخ محبت پادشاه و فرمانفرما در دل هاى سپاهى و رعیت است.(19)

2. استحکام نظام سیاسى
استحکام و پایدارى نظام سیاسى, زمینه ها و موجبات آن, یکى از مباحث جدى پژوهشگران و جامعه شناسان سیاسى را تشکیل مى دهد. چگونه نظام هاى سیاسى پایدار مى مانند؟ براى حفظ نظام از عدم تعادل و سقوط چه مکانیزمى مناسب و کارآمد است؟ و امثال اینها, پرسش هایى است که هنوز بخشى از مباحث جامعه شناسى سیاسى را به خود اختصاص داده است. متفکران و جامعه شناسان هر یک طبق یافته هاى علمى و تجربیات عینى جواب هاى متفاوتى را ارائه داده اند. در مباحث جدید مربوط به توسعه سیاسى, تإمین حوایج و انتظارات مردم که در قالب تقاضا وارد سیستم سیاسى مى شود, به عنوان یکى از شیوه هاى استحکام نظام و حفظ تعادل سیستم سیاسى مورد توجه قرار گرفته است, در حالى که برخى از جامعه شناسان انجام دادن موفق کار ویژه هاى نظام سیاسى را موضوع اصلى تلقى کرده اند.(20)
پاسخ محقق نراقى به پرسش فوق, عدالت است. به نظر ایشان سلاطین و ملوک مى باید براى خلود و جاودانگى حکومت شان قبل از هر چیز به کارویژه عدالت اهتمام ورزند. فراتر از این, نراقى نه تنها عدالت را به عنوان زمینه استحکام که به مثابه نگهبان و محافظ سیستم سیاسى مورد توجه قرار مى دهد:
سوم آن که شیوه عدالت و دادخواهى باعث دوام و خلود سلطنت مى گردد, چون دولت سراى پادشاهان را پاسبانى از این هشیارتر و کاخ رفیع البنیان سلاطین را نگاهبانى از این بیدارتر نیست.(21)
در ادامه محقق نراقى این دیدگاه را با نقل روایتى از امام على(ع) تإیید کرده و مى نویسد:
از حضرت على(ع) منقول است که از ملوک و فرماندهان هر کس که به عدل و داد عمل کند, دولت او را در حصار امن خود نگاهدارد و هر که جور و ستم نماید به زودى او را هلاک گرداند.(22)

3. عدالت و توسعه اجتماعى
هر چند توسعه اجتماعى, شامل توسعه سیاسى و فرهنگى و اقتصادى, که یک مفهوم جدید غربى است عمدتا در مظاهر دنیوى حیات انسان مورد توجه قرار مى گیرد, اما در جامعه دینى, گسترش, تقویت و استحکام باورها و ارزش هاى دینى خود موضوعى است که در ذیل این عنوان مى توان از آن بحث کرد. با چنین رویکردى به بحث توسعه اجتماعى, مفهوم عدالت به عنوان زمینه ساز و فراهم کننده بستر ترویج و اشاعه تعالیم دینى از یک سو و تإثیر آن در توسعه اقتصادى جامعه از سوى دیگر, از اهمیت خاصى برخوردار مى گردد. محقق نراقى با اشاره به این بعد از آثار عدالت در جامعه مى گوید:
هشتم آن که چون پادشاه طریقه عدالت را پیشنهاد خود گردانید, همه اصناف عالم فراغ بال به مکاسب و مقاصد خود اشتغال نمایند و بازار علم و عمل را رونقى تازه و گلستان شریعت را طراوت بى اندازه حاصل گردد.(23)
بنابر این عدالت با تإمین آسایش خاطر مردم, زمینه هاى تحصیل رفاه مادى و کمال معنوى را فراهم کرده و نقش مهمى را در روند توسعه اجتماعى ایفا مى کند, البته آنچه امروزه در مباحث توسعه اجتماعى به عنوان زمینه و بستر شکل گیرى هر نوع توسعه, از آن در قالب مفهوم ((امنیت اجتماعى)) یاد مى شود, قرابت محتوایى و ماهوى جدى با بحث عدالت در ارتباط با توسعه سیاسى, اقتصادى و فرهنگى پیدا مى کند, زیرا عدالت اجتماعى در صورت عینیت و تحقق, عالى ترین شکل امنیت اجتماعى است که در چنین جامعه اى نه تنها کمترین دغدغه و نگرانى از ظلم و بیداد صاحبان قدرت و ثروت بر طبقات مشاهده نمى شود, بلکه فرصت و امکانات مساوى و برابر در زمینه ها و ابعاد مختلف اجتماعى براى همگان فراهم مى گردد. آنچه محقق نراقى در عدالت ملوک و سلاطین مورد تإکید قرار مى دهد, صرفا اتصاف شخص زمامدار به این وصف نبوده, بلکه فضیلت آن از آن روست که باجریان خویش در دل جامعه تمامى خار و خاشاک بیداد را از سر راه ستمدیدگان بر مى دارد. از لوازم عدالت آن است که عادل فقط به باز داشتن خود از ارتکاب ظلم اکتفا نکند, بلکه احدى از رعیت و سپاهى و کارکنان و گماشتگان را مجال ارتکاب ظلم و ستم ندهد و به حسن سیاست, بساط امن و امان را گسترده, ساحت مملکت و ولایت را از خس و خار گزند ظالمان مردم آزار به جاروب معدلت بروبد, چون هر ظلمى که در ولایت فرمانروایى بر مظلومى واقع شود فى الحقیقه دامنگیر او شود.(24)
رابطه عدالت در نظام سیاسى مورد نظر نراقى با توسعه اقتصادى از دیگر مباحثى است که نراقى با طرح آن به عنوان آثار عینى عدالت, در صدد تحریک و تحریص ملوک و سلاطین بر اجراى عدالت بر مىآید.
البته هر چند در بیان محقق این رابطه صرفا توصیف مى شود و به علل و ریشه هاى آن نمى پردازد, اما مباحث مربوط به توسعه اقتصادى و رابطه آن با عدالت اجتماعى که امروزه در اکثر جوامع معاصر مطرح و حائز اهمیت است تا اندازه اى این رابطه را تبیین مى کند. برخوردارى تمامى شهروندان از فرصت ها و امکانات اقتصادى برابر, امنیت شغلى و اقتصادى, عناصرى است که از یک سو با پدیده عدالت اجتماعى رابطه عمیق و جدى دارد و از سوى دیگر, خود به عنوان لوازم عدالت اجتماعى از مهم ترین عوامل و زمینه هاى توسعه اقتصادى محسوب مى شود. نراقى با توجه به شرایط و اوضاع زمانه و تجربیاتى که از جوامع معاصرش دارد, صرفا به توصیف این رابطه پرداخته, مى گوید:
پس هر که قوا و صفات خود را به اصلاح آورد... و از طرف افراط و تفریط دورى کرد و متابعت هوا و هوس نفس خود را ننموده و بر جاده وسط ایستاد... خلیفه خدا و سایه پروردگار است در روى زمین, و چون چنین شخصى در میان مردم حاکم و فرمانروا شد و زمام امور ایشان در قبضه اقتدار او در آمد, جمیع مفاسد به اصلاح مىآید و همه بلاد روشن و نورانى مى شود و عالم معمور و آباد مى گردد و چشمه ها و نهرها پرآب مى گردد و زرع و محصول فراوان و نسل بنىآدم زیاد مى شود و برکات آسمان زمین را فرو مى گیرد و باران هاى نافعه نازل مى شود و از این جهت است که بالاترین اقسام عدالت و اشرف و افضل انواع سیاست, عدالت پادشاه است.(25)
بیان محقق نراقى, گرچه در برخى موارد اشعار دارد که اجراى عدالت در جامعه برکات و آثار اقتصادى را بدون وساطت عوامل دیگر به دنبال دارد, اما با توجه به اصل علیت در عالم هستى چنین برداشتى از کلام ایشان بعید به نظر مى رسد و از این رو مى توان گفت, با توجه به داده هاى جامعه شناختى و علم اقتصاد معاصر تحلیل این فراز از گفتار ایشان با حفظ اصل علیت در جهان هستى از وضوح برخوردار خواهد بود. شاید بتوان گفت به نظر محقق نراقى اجراى عدالت در جامعه با توجه به این که به توده هاى مردم اعم از کشاورزان, تاجران و اصحاب علم و دانش دلگرمى و سرزندگى و شادابى مى بخشد, مردم را به زندگى و تلاش اقتصادى و اجتماعى وا داشته و زمینه هاى اعتلاى شهرها, بلاد و قصبات و جریان نهرها و فراوانى محصولات کشاورزان و زراعت را فراهم مىآورد.

پى نوشت ها
* . دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوى دکترى روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتى.
1. ملااحمد نراقى, معراج السعاده (قم: انتشارات هجرت, 1374) ص 39.
2. همان, ص 48 ـ 49.
3. همان, ص 84.
4. حسین بشیریه, دولت عقل (تهران: موسسه نشر علوم, 1374) ص 26 ـ 27.
5. ملااحمد نراقى, معراج السعاده (جاویدان, بى تا) ص 46. این تعریف در عدالت احتمالا برگرفته از کلام امام على(ع) است که مى فرماید: ((العدل وضع کل شىء فى موضعها)).
6. حسین بشیریه, پیشین, ص 26.
. همان, ص 27, به نقل از:
Korner , fundamanental Questions in Philosophy (penguin,1969) p.149..
7. ملااحمد نراقى, جامع السعاده (انتشارات هجرت) ص 84.
8. همان, ص 84.
9. همان, ص 485.
10. احتمالا در این جا نراقى الهام گرفته از این حدیث است: بالعدل قامت السموات و الارض. ((ر.ک: ملامحسن فیض کاشانى, تفسیر صافى, ذیل آیه 7 سوره الرحمن)).
11. ملا احمد نراقى, پیشین, ص 54.
12. همان.
13. همان, ص 490. این استنباط احتمالا ناظر به روایتى است از امام معصوم(ع) که فرمودند: حسن السیاسه یستدیم الرئاسه. ((ر.ک: آمدى, غررالحکم, ص 377)).
14. ر.ک: ملا احمد نراقى, پیشین, ص 81.
15. همان, ص 478.
16. از جمله در سوره حدید, آیه 31 مى فرماید: ((لقد إرسلنا رسلنا بالبینات و إنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط)). در این آیه اقامه قسط و اجراى عدالت در جامعه غایت و هدف ارسال رسولان دانسته شده است.
17. عبدالرحمن عالم, بنیادهاى علم سیاست (تهران: نشر نى, 1373) ص 106.
18. ملا احمد نراقى, پیشین, ص 489.
19. عبدالعلى قوام, نقد نظریه هاى نوسازى و توسعه سیاسى (تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتى, 1374) ص 67.
20. ملا احمد نراقى, پیشین, ص 490.
21. همان, ص 490.
22. همان, ص 492.
23. همان, ص 493.
24. همان, ص 54.

تبلیغات