آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

زبان و مسائل مربوط به آن همواره موضوعى جذاب و مهم براى بررسى و مطالعه بوده است . این امر دست کم دو دلیل عمده دارد: نخست این‏که زبان، وجه امتیاز اساسى انسان از سایر حیوانات است . بنابراین، فهم حقیقت و ماهیت آن به فهم حقیقت و ماهیت انسان کمک مى‏کند . دوم که به اعتبارى مهم‏تر است، این‏که بسیارى از دشوارى‏هاى فکرى - فلسفى بشر از کج تابى‏ها و استعمال خطا و نابجاى زبان ناشى شده است، که فهم زبان و مطالعه آن به فهم بهتر و اجتناب از این خطاها کمک مى‏کند .

اهمیت زبان و توجه به آن، در تاریخ تفکر بشر، سابقه‏اى طولانى دارد; لکن در هیچ دوره‏اى به اندازه قرن بیستم توجه فیلسوفان و متفکران به آن جلب نشده بود; به نحوى که قرن بیستم را قرن فلسفه زبان نامیده و صدها کتاب و مقاله در باب زبان از زوایاى مختلف نگاشته و میراث گرانبهایى براى بشریت‏به ارمغان آورده‏اند .
از سوى دیگر، در دامن تمدن و فرهنگ اسلامى، به همت‏بزرگان و با استفاده از سنت و فرهنگ اسلامى، علمى تولد یافته که دایره مباحث آن بسیار گسترده و عطاى فکرى آن چشم‏گیر و قابل توجه است . این علم که از آن با عنوان «علم اصول فقه‏» نام برده مى‏شود، در تعامل با سایر علوم بشرى و بهره‏گیرى از آنها، وظیفه تهیه و تنظیم قواعد و عناصر عامى را به عهده دارد که بر اساس آنها فقیه مى‏تواند حکم شرعى را استنباط و وظیفه عملى انسان را در دایرة تکالیف الهى روشن سازد .
امروزه علم اصول بیش از سایر علوم متداول در حوزه علمیه، توان و وقت طلاب را به خود مشغول کرده و دایره کاربرد آن از غایت و هدفى که براى آن تولد یافته بود، بسى وسیع‏تر شده است . محاسن و معایب این توسعه و بسط را کنار مى‏گذاریم و بحث و بررسى در باب این نکته را امرى ضرورى مى‏دانیم و به متخصصان علم اصول واگذارى مى‏کنیم . اما آنچه امروزه به عنوان علم اصول در دست ماست، گنجینه‏اى است که مى‏تواند علاوه بر فقیهان، توجه سایر حوزه‏هاى معرفتى، از جمله فیلسوفان، متکلمان و حقوق‏دانان را نیز به خود جلب کند .
به هر تقدیر، به اعتقاد فقیهان، مهم‏ترین دلیل در استنباط احکام شرعى، دلیل لفظى است . بحث و بررسى در باب قواعد و عناصر، استفاده از دلیل لفظى جهت استنباط حکم، بخش مهمى از علم اصول را به خود اختصاص داده است . در این بخش، مباحث مهمى در باب زبان طرح مى‏شود که پاره‏اى از این مباحث و شاید مهم‏ترین آنها مباحث فلسفى مربوط به زبان است . اکنون در لابه‏لاى مباحث علم اصول، بویژه مباحث الفاظ، مطالب عمیق و دقیق فلسفى در باب زبان و مباحث مربوط به آن وجود دارد که رهاورد مباحث اصولى است . به راستى این مباحث کدامند؟ به لحاظ روش‏شناختى به کدام حوزه معرفتى ناظر به زبان، مربوطند؟ چگونه مى‏توان در حوزه علم اصول فقه با مباحث فلسفى که فیلسوفان تحلیلى در فرهنگ و سنت مغرب زمین طرح کرده‏اند، تعامل برقرار کرد؟ آیا سنجش و مقایسه این مباحث ممکن است؟ در صورت امکان، چه قدر اهمیت دارد؟ چگونه مى‏توان تحقیقات عالمان اصول را با زبانى نو به حوزه‏هاى معرفتى دیگر معرفى کرد؟
پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامى، وابسته به مرکز مطالعات و تحقیقات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، براى پاسخ‏گویى به این دست پرسش‏ها، طرحى جامع تهیه و بخش‏هایى از آن را اجرا کرده است . در این طرح، چند کار پیش‏بینى شده است که به اجمال عبارت‏اند از:
الف . «افعال گفتارى در فلسفه تحلیلى و علم اصول‏»: این طرح را حجة‏الاسلام والمسلمین آقاى محمدعلى عبداللهى یکى از اعضاى هیئت علمى پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامى و مدیر گروه فلسفه به عهده گرفته که در حال انجام است . در این طرح، نظریه افعال گفتارى که یکى از مباحث‏بسیار مهم و تاثیر گذار در دوره متاخر فلسفه تحلیلى است و بیشترین قرابت را با مباحث علم اصول، به ویژه مباحث اخبار و انشا دارد، نقد و بررسى شده و مباحث فیلسوفان تحلیلى و عالمان علم اصول در این زمینه، مقایسه و ارزیابى مى‏شود .
ب . ترجمه کتاب افعال گفتارى : [speechacts] کتاب افعال گفتارى را که آقاى جان سرل، از برجسته‏ترین فیلسوفان زبان و ذهن معاصر، تالیف کرده و حجة‏الاسلام و المسلمین آقاى محمدعلى عبداللهى آن را ترجمه و آماده نشر کرده است، در محافل و مجامع دانشگاهى، تبدیل به کتاب درسى شده و مورد توجه فیلسوفان قرار گرفته است . شاید بتوان گفت که این کتاب، یکى از تاثیر گذارترین کتاب‏هاى حوزه فلسفه تحلیلى است که ترجمه و انتشار آن، مى‏تواند زمینه‏ساز مباحث مقایسه‏اى و تطبیقى بیشترى در میان متعاطیان علم اصول و فلسفه اسلامى باشد .
ج . تالیف مجموع مقالاتى در باب مباحث فلسفى ناظر به زبان در علم اصول: این مجموعه مقالات، عهده‏دار عرضه و تبیین تحقیقات و کارهایى است که عالمان اصول درباره زبان انجام داده‏اند .
د . ترجمه مجموعه‏مقالاتى در فلسفه تحلیلى: این مجموعه حاوى مهم‏ترین مقالات توضیحى و تبیینى است که فیلسوفان تحلیلى تدوین کرده‏اند .
ه . برگزارى نشست‏هاى علمى، با عنوان «فلسفه تحلیلى و علم اصول‏»: تاکنون از این سلسله نشست‏ها که با حضور اساتید حوزه و دانشگاه در حال برگزارى است، سه نشست‏برگزار شده است . در نشست اول و دوم که جنبه تبیینى دارند، استاد مصطفى ملکیان، به تبیین حوزه‏هاى معرفتى ناظر به زبان و جایگاه علم‏اصول در این میان پرداخته است . در نشست‏سوم، جناب حجة‏الاسلام والمسلمین صادق لاریجانى ضمن بررسى زمینه‏هاى مقایسه‏اى میان فلسفه تحلیلى و علم اصول، بعضى از این مباحث را فهرست کرده‏اند . در دو نشست‏بعدى، که بزودى برگزار خواهد شد، دو مسئله از مسائل مهمى که مى‏توان در باب آنها میان علم اصول و فلسفه تحلیلى به مقایسه و سنجش پرداخت، به بحث گذاشته مى‏شود و سرانجام، در میزگردى با حضور اساتید برگزار کننده این نشست‏هاى علمى، به جمع‏بندى مباحث طرح شده، مبادرت ورزیده و به پرسش‏هاى مخاطبان، پاسخ داده خواهد شد . این سلسله نشست‏ها به همراه اقتراحى که در این زمینه مى‏شود، پس از تکمیل منتشر خواهد شد .
اکنون خلاصه‏اى از سه نشست علمى که تاکنون برگزار شده است، عرضه مى‏شود .
پگاه
علم اصول در بافت دانش‏هاى زبانى
استاد مصطفى ملکیان
همه علوم و معارف بشرى ناظر به زبان را مى‏توان در یک تقسیم کلى به دو قلمرو، تقسیم کرد: 1 . علوم و معارفى که به زبان‏هاى خاص مى‏پردازند; 2 . علوم و معارفى که به زبان به عنوان یک پدیده عام و جهان شمول نظر دارند . ما در بحث‏خود به قسم اول نمى‏پردازیم; زیرا علومى مانند صرف، نحو و لغت که همواره ناظر به زبان خاصى هستند، از این جهت چندان به کار جلسه ما و علقه دوستان نمى‏آیند . بنابراین، به قسم دوم، یعنى مباحثى مى‏پردازیم که اختصاص به یک زبان خاصى ندارند، بلکه به زبان از آن جهت که زبان است و متقضى چنین مباحثى است، تعلق دارند .
قسم دوم نیز به دو نوع تقسیم مى‏شود: الف: علوم و معارفى که به زبان از حیث فلسفى مى‏پردازند; ب: علوم و معارفى که از حیث تجربى و تاریخى زبان را مطالعه مى‏کنند .
زبان‏شناسى (Linguistics) علمى است که زبان را به لحاظ تجربى و تاریخى مطالعه مى‏کند . این حوزه نیز چندان به کار کسانى که به لحاظ عقلى و مفهومى، زبان را مطالعه مى‏کنند، نمى‏آید . اما علوم و معارفى که از حیث فلسفى به زبان مى‏پردازند، عبارت‏اند از: فلسفه زبان (Philosophyof Language) که حدود و ثغور آن از بقیه حوزه‏ها روشن‏تر است . فلسفه زبان، علمى است که به تحلیل مفهومى، نظرى و عقلى زبان مى‏پردازد . به طور کلى، هر سخن عقلى‏اى که بتوان درباره زبان گفت، در حوزه زبان مى‏گنجد . بعضى، مسائل فلسفه زبان را در 22 مسئله احصا کرده‏اند .(در نشست اول تمام این 22 مسئله به صورت اجمال توضیح داده شده است)
یکى دیگر از مسائل مطرح در این مباحث، روشى است که از آن به فلسفه زبانى (Linguistic Philosophy) و گاهى هم تحلیل زبانى (Linguistic Analysis) تعبیر مى‏شود . فلسفه زبان یکى از شعب علوم عقلى است، اما فلسفه زبانى یا تحلیل زبانى، شاخه‏اى از فلسفه نیست; بلکه نظریه‏اى است در فلسفه; به این مضمون که بعضى از فیلسوفان بر این باورند که با تحلیل زبان متعارف انسان‏ها مى‏توانیم مسائل فلسفى را حل یا منحل کنیم; یعنى با تحلیل زبان عادى انسان‏ها بسیارى از مسائل فلسفى، دیگر مسئله نخواهند بود، بلکه معما هستند . بعضى دیگر گفته‏اند که با تحلیل زبان عادى مسائل فلسفى حل مى‏شوند; بعضى هم گفته‏اند که مسائل فلسفى دو دسته‏اند: بعضى با تحلیل زبان عادى منحل و بعضى حل مى‏شوند .
مهم‏ترین فیلسوفان فلسفه زبانى، یا تحلیل زبانى عبارت‏اند از: ویتگنشتاین، جان ویزدام و گیلبرات رایل . گرچه این فیلسوفان نظرگاه‏هاى مختلفى در باب مسائل مختلف دارند، در این جهت که مى‏گویند براى حل مسائل فلسفى باید زبان را تحلیل کرد، مشترکند .
امر سومى که در باب حوزه‏هاى معرفتى زبان وجود دارد، فلسفه زبان متعارف (ordinary Language Philosophy) است . البته بعضى معتقدند که فلسفه زبان متعارف، همان تحلیل زبان یا فلسفه زبانى است، ولى گروهى دیگر بر این عقیده‏اند که فلسفه زبان متعارف در مواردى، از تحلیل زبانى جدا مى‏شود .
به هر تقدیر، فلسفه زبان متعارف نظرى است درباره زبان عرفى، مبنى بر این که پیش‏فرض‏هاى اساسى زبان، واقعیت‏هاى عالم واقع را براى ما حکایت مى‏کنند; یعنى اگر پیش‏فرض‏هاى زبان را بکاویم، به گزاره‏هایى مى‏رسیم که حاکى از واقع هستند . مثلا شما در زبان، مسند و مسندالیه یا اسم ذات و صفت دارید . مسند صفت است و مسندالیه اسم ذات، از این مى‏فهمیم که عالم طبیعت، نظام جوهرى و عرضى دارد; یعنى از یک مسئله زبانى مى‏توان حکمى وجودشناختى و فلسفى استخراج کرد .
فلسفه زبان متعارف علاوه بر حکم ایجابى مذکور، حکم سلبى نیز دارد و آن این‏که منطق رمزى و سمبولیک در حل مسائل فلسفى، هیچ گونه گره گشایى ندارد، و لذا قائلان به این فلسفه، با کارنپ و کواین مخالفند .
کسى که به فلسفه زبان متعارف قائل باشد، استعداد و آمادگى این را دارد که به فلسفه فهم عرفى (Common sensory Philosophy) نیز قائل شود; زیرا پیش‏فرض‏هاى زبان متعارف، پیش‏فرض‏هایى عرفى‏اند . در میان فیلسوفان فهم عرفى دو فیلسوف هستند که خودشان به فلسفه زبان متعارف به عنوان یک روش تصریح نکرده‏اند; ولى فلسفه‏شان فلسفه فهم عرفى است . این دو فیلسوف عبارت‏اند از: توماس رید و جرج ادوارد مور .
یا ( analyticalphilosophy است . فلسفه تحلیلى یک جنبش فلسفى در قرن بیستم است که افراد آن گرایش واحدى دارند; ولى به نتایج واحدى نمى‏رسند . فلسفه تحلیلى، یک مکتب و یک سنت فلسفى نیست، بلکه یک جنبش فلسفى است‏با این اعتقاد که باید بکوشیم مدعیات فلسفى واضح‏ترى داشته باشیم و در قسمت ادله هم سعى کنیم که با نقد فلسفى ادله قوى‏ترى فراهم آوریم .
بافت دانش‏هاى زبانى
مطلب اول: حوزه‏هاى معرفتى ناظر به زبان به دو دسته قابل تقسیم‏اند: حوزه‏هایى که براى حل مسائل فلسفى به زبان روى مى‏آورند و حوزه‏هایى که براى خود زبان، موضوعیت قائل هستند . مباحث زبانى علم اصول در دسته دوم جاى مى‏گیرند; زیرا با تحلیل فلسفى و فلسفه تحلیلى، سرو کار ندارند .
مطلب دوم: گفته مى‏شود که علم اصول متورم شده است، اما باید گفت که نه علم اصول و نه هیچ علم دیگرى قابل تورم نیست . اما تورم علم اصول به چه معناست؟ اگر مراد این است که در علم اصول خطا راه پیدا کرده است و جهل‏هاى مرکبى در آن وجود دارد، این امر مختص به علم اصول نیست، بلکه هر علمى مى‏تواند چنین باشد; اما اگر مراد این است که ما از علم اصول زیادى بلد هستیم و زیادى چیز مى‏دانیم، این هم معلوم است که اساسا در علم معنا ندارد . البته به یک اعتبار مى‏توان علمى را متورم دانست و آن زمانى است که علمى مقدمه براى علمى دیگر باشد . در این‏جا باید از مقدمه به مقدار نیاز برگیریم; چرا که بیش از آن زاید است . به این اعتبار، تورم علم اصول معنا دارد; یعنى بگوییم که این علم وارد مباحثى شده که براى فقیه از آن رو که فقیه است، لازم نیستند . اما در این صورت، باید نشان دهیم که فلان مبحث در علم اصول هیچ سودى در استنباط احکام فقهى ندارد و نباید در اصول مطرح شود . امر مهم‏ترى که باید به آن توجه کنیم این است که در علم اصول مباحثى درباره زبان طرح شده که مرز آنها کاملا مشخص نیست; یعنى معلوم نیست کجا در حیطه یک امر تجربى هستیم، کجا در حیطه امرى تاریخى، بحث مى‏کنیم و کجا در حیطه امرى عقلى و فلسفى گام بر مى‏داریم . این مرز ناشناسى مشکلاتى را ایجاد کرده است .
مطلب سوم: شناخت آدمى به دو قسم، قابل تقسیم است: 1 . شناخت اعیان و موجودات; یعنى شناخت عالم واقع، اعم از آفاق و انفس; 2 . شناخت متن، اعم از ملفوظ یا مکتوب . از قسم دوم تعبیر به فهم و تفسیر مى‏شود، نه علم . البته آنچه گفتیم، یکى از معانى علم و فهم است و گرنه علم و فهم، مشترک لفظى‏اند و معانى متعددى دارند . بنابراین، مى‏توان گفت که اگر معلوم، امرى باشد که خودش دال نیست، در این صورت، با علم سرو کار داریم و اگر معلوم ما خودش دال باشد، با فهم سرو کار داریم . حال هر یک از علم و فهم را مى‏توان مورد بحث قرار داد و در باب نحوه پیدایش آنها، وجه تمایزشان و مسائلى از این قبیل بحث کرد که مباحث مربوط به علم را معرفت‏شناسى و مباحث مربوط به فهم را هرمنوتیک مى‏گویند .
مطلب چهارم: آنچه عالمان اصول را وا داشته تا از الفاظ بحث کنند، تلاش آنان براى فهم دلیل لفظى بوده است . بنابراین، کار اینان به نوعى، هرمنوتیک است . اما این هرمنوتیکى که در مباحث الفاظ علم اصول، مطرح است، اختصاص به فقه و فقاهت ندارد; بلکه براى استنباط احکام اخلاقى در اخلاق، احکام عقیدتى در کلام و مانند اینها نیز به کار مى‏رود، پس این اصول تنها اصول فقه نیست، بلکه اصول فهم متن نیز هست .
مطلب پنجم: اصولیان دیدند که براى استنباط احکام شرعى از قرآن و روایات، به امورى از قبیل صرف، نحو، لغت، معانى بیان، رجال، درایه و چیزهاى زیاد دیگرى نیاز دارند، و براى هر کدام از این بحث‏ها متکفلى وجود دارد; اما مباحث زبانى که صبغه فلسفى، متکفلى نداشت، لذا مجبور شدند که خودشان متکفل این مباحث‏شوند .
مطلب ششم: عالمان علم اصول در هرمنوتیک خود (یعنى علم اصول) تنها به متن توجه مى‏کنند تا ببیند که مثلا صیغه امر بر فور دلالت مى‏کند یا تراخى، بر وجوب دلالت دارد یا استحباب و مانند اینها; در حالى که در علم هرمنوتیک، علاوه بر متن به امور دیگرى نیز که در فهم دخیل‏اند، توجه مى‏شود که عبارت‏اند از: توجه به بافت و محیطى که متن در آن قرار دارد، توجه به ماتن، فاصله زمانى پیدایش متن و زمان تفسیر متن، محیط و بافت مفسر، و ویژگى‏هاى مفسر . همه این امور در فهم تاثیر دارند و باید به آنها توجه کرد .
مطلب هفتم: آنچه از مباحث الفاظ علم اصول اختصاص به زبان عربى دارد، باید از آنچه مختص به زبان خاص نیست، جدا شود . امورى که مختص به زبان عربى است، باید در پایان علم اصول آورده شوند; اما مباحثى که به طور کلى مربوط به زبانند و نه زبان خاص، به سه دسته تقسیم مى‏شوند که گاهى از مجموع این سه دسته به نشانه‏شناسى تعبیر مى‏شود . این سه دسته عبارت‏اند از: نحوشناسى، معناشناسى و عمل‏شناسى یا کارکردشناسى . در کتاب‏هاى اصولى، مباحث‏به صورت مختلط و در کنار یکدیگر، بدون تمایز آمده‏اند . در هر سه قسم با تعبیر زبانى (واژه، عبارت و جمله) سرو کار داریم . در نحوشناسى، ارتباط یک نشانه زبانى را با نشانه‏هاى زبانى دیگر بررسى مى‏کنیم; در معناشناسى، به بحث از ارتباط دال و نشانه‏هاى زبانى با غیر دال، یعنى ارتباط دال با معنا و مدلول ارتباط دال با محکى آن مى‏پردازیم و در کارکردشناسى، ارتباط نشانه‏هاى زبانى را با کارکردشان بررسى مى‏کنیم که بحث وضع و استعمال در این قسم سوم مى‏گنجد . پس بحث وضع و استعمال به کارکردشناسى مربوط است .

تبلیغات