آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

خواجه نصیر الدین طوسى (597 - 672) از حکما و فلاسفه بنام قرن هفتم هجرى است.
در فلسفه سیاسى وى, جامعه سیاسى از نظام سیاسى اى برخوردار است که داراى اجزإ و ساختارى است که همگى در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر مى باشند. در مهندسى هاى به کار گرفته شده در مواد و سازه هاى نظامات آن جوامع و در طراحى و برنامه ریزى آنها در راستاى رسیدن و رساندن افراد جامعه به فضائل اخلاقى, تفاوتى ماهوى دیده مى شود. بنابراین در نظر وى, این جوامع بسته به اهدافى که مردم آن تعقیب مى کنند, به انواع متعددى تقسیم مى گردند.

مدینه (نظام سیاسى) فاضله:
مدینه فاضله, اجتماع افرادى است که همه آنها عزم و اهدافشان بر فراهم آوردن خیرات و استفاده از آنهاست. اینان, افعال و رفتار خود را همانگونه انجام مى دهند که عزم بر آنها داشتند; یعنى با فعل و رفتار خود, خیرى را تحصیل مى کنند و هر آنچه را که مقابل خیرات (شرور) باشد, ترک مى کنند.
از آنجا که خیرات از خیر مطلق سرچشمه مى گیرد و خیر مطلق, واحد است; چنین مدینه ایى, واحد است و تعدد پذیر نیست.
افراد این اجتماع نیز به جهت آنکه همگى عزمشان بر تحصیل خیرات است; در دو امر اساسى; یکى در ((آرا)) و دیگرى در ((افعال)) اشتراک دارند. در آرا و عقاید به این دلیل که آنچه به مبدإ و معاد و اعمال و افعال میان این دو اعتقاد دارند, همه مطابق با حق است; یعنى هم در اعتقاد به مبدإ هستى که خداوند باشد و هم نسبت به معاد که باز گشت همه موجودات به سوى او مى باشد و انسان نیز حرکت کمالى خود را به آنجا منتهى مى کند, و نیز در افعال و اعمالى که در مسیر ((انا لله و انا الیه راجعون)) از نوع نظر و اعتقاد خود منشا شده, اتفاق دارند. به عبارت دیگر, چون افکار و عقاید آنها مطابق با حق است و حق, واحد; پس همه در این اعتقادات موافق یکدیگر بوده و هیچ گونه نظرات کفرآمیز و شرک آلود نداشته و هر آنچه دارند, کمال است و در جهت رسیدن به کمالات بیشتر مى باشد.
((اما اتفاق آراى ایشان, چنان بود که معتقد ایشان به مبدإ و معاد خلق,, و افعالى که میان مبدإ و معاد افتد, مطابق حق بود و موافق یکدیگر و اما اتفاق ایشان در افعال, چنان بود که اکتساب کمال همه بر یک وجه شناسند و افعالى که از ایشان صادر شود, مفروغ بود در قالب حکمت و مقوم به تهذیب و تسدید عقلى و مقدر به قوانین عدالت و شرایط سیاست)).(1)
وجود چنین مبانى اعتقادى و معرفتى که مستلزم اتفاق آرا و افعال مى شود, اختلاف اشخاص اجتماع در هر منصب و مقام و رتبه اى و تباین احوالى که بسته به نوع گرایشات و بینشهاى متإثر از عوامل بیرونى برایشان پیش مىآید, موجب نمى شود که غایت افعال آنها متعدد شود; بلکه غایت, همان رسیدن به کمال حقیقى که سعادت باشد, مى گردد. راههایى که براى رسیدن به آن مقصود اخذ مى کنند, همه در راستاى یکدیگر و موافق باهمند و رفتارشان نه در تعارض و یا تخالف با یکدیگر; بلکه همه در موافقت با یکدیگر است.(2)

1 ـ ویژگیهاى مردم مدینه فاضله
مردم مدینه فاضله داراى ویژگیهایى هستند که آنها را متمایز از مردم مدینه هاى غیر فاضله مى کند. این ویژگیها عبارتند از:
1 ـ اقتدا از رئیس مدینه که شخصى حکیم است و مدینه را با تدبر و تعقل خود به بهترین وجه اداره مى کند.
2 ـ مردم در قالب طوایف مختلف قرار گرفته و هر یک در موضع و محل خود در اقتدا از رئیس مدینه به سر مى بردند.
البته در مدینه فاضله اشخاصى هستند که از فضیلت, زیاد فاصله گرفته اند و وجودشان به منزله ادوات و آلات است و تدبیر افاضل ممکن است آنها را به کمالى برساند و الا مانند حیوانات رام و مطیع و منقاد و فرمانبردار محض مى باشند.(3)
3 ـ عدم وجود تعصب و تعاند بین مردم آن, اگر چه در ملت و مذهب مختلف باشند; چه اینکه, اینان به فاضل اول (رئیس مدینه) که مدبر مدینه فاضله است, اقتدا نموده و چنین رئیسى مردم را به سوى وحدت و اتفاق سوق مى دهد.
((مادام که به فاضل اول که مدبر مدینه فضلا باشد, اقتدا کنند, میان ایشان تعصب و تعاند نبود و اگر چه در ملت و مذهب مختلف نمایند.))(4)
4 ـ اتفاق مردم مدینه, اگر چه اینان به حسب مراتب معرفتى به طوایف مختلف تقسیم مى شوند; اما از آنجا که دلهایشان به یکدیگر نزدیک و پیوند و ارتباط دارد (به طورى که گویا شخص واحد شده اند) و به یکدیگر اعتقاد و اعتماد دارند و در دلهایشان محبت متجلى شده است, اینان در حقیقت متفقند:
((اهل مدینه فاضله اگر چه مختلف باشند در اقاصى عالم به حقیقت متفق باشند, چه دلهاى ایشان با یکدیگر راست بود و به محبت یکدیگر متحلى باشند و مانند یک شخص باشند در تإلیف و تودد))(5)
چه اینکه پیامبر اسلام(ص) فرمودند:((المسلمون ید واحده على من سواهم)).

2 ـ نهادهاى اساسى نظام سیاسى مدینه فاضله
خواجه طوسى براى استوارى نظام سیاسى مورد نظر خود نهادهایى را به عنوان ارکان نظام سیاسى مدینه فاضله بر مى شمارد. وى این نهادها را ترسیم کننده سیاستهاى کلى و جزیى, اجرایى و غیر اجرایى, جارى و غیر جارى نظام سیاسى مى داند که هم تإمین کننده جهات تدبیرى نظام و هم تإمین کننده جهات اجرایى آن هستند.

الف: نهاد رهبرى (رئیس مدینه فاضله)
این نهاد متکفل تدبیر مدینه است و افراد آن از فضلا و حکما تشکیل مى شوند. اینان در سیاستهاى کلان از قوت تعقل و راى و نظر قوى برخوردارند و در آن, از دیگران ممتازند, اینان با شناخت حقایق موجودات و پدیده ها, بخصوص پدیده هاى سیاسى, به قانونمندى آنها پرداخته و بر اساس آنها به تدبیر امور مى پردازند:
((جماعتى که به تدبیر مدینه موسوم باشند و ایشان اهل فضایل و حکماى کامل باشند که به قوت تعقل و آراى صائبه در امور عظام از ابناى نوع ممتاز باشند و معرفت حقایق موجودات, صناعت ایشان بود و ایشان را افاضل خوانند))(6)
چنین ویژگى موجب آن مى شود که قوانین و سیاستهاى کلى و کلان نظام که جنبه نظرى دارند و لازم است که مطابق با حقایق هستى و نیازهاى انسان و حیات انسانى باشند, توسط اینان جعل شود.

مراتب رهبرى
رهبرى مدینه فاضله به دو صورت ریاست عظما و غیر عظما صورت مى گیرد. ریاست عظماى آن, از قبیل ریاستى است که مى تواند مجموعه امور مدینه را تدبیر کند و خود چهار حالت دارد:
1 ـ ریاست ملک على الاطلاق که علامت آن, وجود چهار خصلت است که باید در فرد جمع شود:
الف ـ حکمت که غایت همه غایات است; یعنى معرفت به حقایق اشیا; چه معارفى که کمال در آنها, علم و معرفت به آنهاست و چه آنها که کمال در آنها, عمل به آنهاست. کسب چنین معارفى غایت همه افعال و اعمال و افکار است.
ب ـ تعقل تام که رساننده به غایت است; چنین شخصى عارى از معارف توهمى و تخیلى است که دیگران به نوعى دچار آن هستند. او با تعقل خود که مرتبه ایى بالاتر از تدبر است; توانایى سیاست گذاریهایى را دارد که بر اساس حکمت, قابل ترسیم هستند.
ج ـ جودت اقناع و تخییل; وى توانایى آن دارد که از طریق اقناعیات مانند خطابه و تخییلات مانند شعر به اقناع و تخییل مردم بپردازد تا آنان را در راهى که لازم است استعدادهاى خود را در آن بکار گیرند و به راهى که لازم است, حرکت کرده, و هدایت شوند, جهت دهد.
د ـ توانایى دفع دشمنان خارجى و تجاوزگران و ظالمان را داراست.(7)
2 ـ ریاست شورایى. زمان این نوع ریاست, وقتى است که خصلتهایى که در حالت اول بر شمرده شده, در یک نفر جمع نشود; بلکه در چهار نفر جمع شده و مشارکت اینان در این امر مثل نفس واحده است که به تدبیر مدینه مى پردازند و دائم در یک توافق و هماهنگى و وحدت به سر مى برند.
((ایشان به مشارکت یکدیگر کنفس واحد به تدبیر مدینه قیام نمایند و آن را ریاست افاضل خوانند))(8)
3 ـ ریاست سنت. زمان این نوع ریاست, نبود دو نوع ریاست فوق است; اما در عین حال رئیس حاضر, رئیسى است که با سنن روساى گذشته که به اوصاف خاصى متحلى بودند, آشناست و چون قدرت و توانایى تمییز امور و مسائل را دارد و امور را از یکدیگر تفکیک مى کند تا احکامشان جدا شوند, هر سنتى را به جاى خود استعمال مى کند و توانایى استنباط سنن گذشتگان را دارد و نیز قدرت اقناع مردم از طریق خطابه و قدرت جهاد براى دفع دشمنان را داراست:
((رئیسى حاضر بود که به سنن روساى گذشته که به اوصاف مذکور متحلى بوده باشند, عارف بود و به جودت تمییز, هر سنتى به جاى خود استعمال تواند کرد و بر استنباط آنچه مصرح نیابد در سنن گذشتگان از آنچه مصرح بود, قادر بود وجودت خطاب و اقناع و قدرت جهاد را مستجمع و ریاست او را ریاست سنت خوانند))(9)
4 ـ ریاست اصحاب سنت. زمان این ریاست, وقتى است که اوصاف فوق در یک نفر جمع نشود; بلکه در اشخاص متعدد حاصل گردد و ایشان به طور جمعى و با مشارکت یکدیگر, به تدبیر مدینه مى پردازند:
((آنکه این اوصاف در یک تن جمع نبود; اما در اشخاص متفرق حاصل بود و ایشان به مشارکت به تدبیر مدینه قیام کنند و آن را ریاست اصحاب سنت خوانند.))(10)

ـ ریاست غیر عظما
چنین ریاستى شامل تمامى ریاست صناعات و افعال و کلیه نهادها, ارگانها و سازمانهایى مى شود که تحت ریاست عظما در مىآیند. هر سازمانى و نهادى و ارگانى موظف است از سیاستها و تدابیر و طرحها و برنامه ریزیها و سازماندهى اساسى تر نهاد و ارگان و سازمان ما فوق خود اطاعت و اقتدا کند و انتهاى همه ریاسات روسا در سیاسات خود, به رئیس اعظم بر مى گردد.
ب ـ نهاد ذوى الالسنه (فرهنگیان و مبلغان)
محقق طوسى در بیان وظیفه اینان چنین گوید:
((جماعتى که عوام و فروتران را به مراتب کمال اضافى مى رسانند و عموم اهل مدینه را به آنچه معتقد طایفه اول بود, دعوت مى کنند تا هر که مستعد بود, به مواعظ و نصایح ایشان از درجه خود ترقى مى کند))(11)
علومى که صناعت اینان است و نسبت به آن توانمندى خاصى دارند, عبارتند از:
علم کلام, فقه, خطابه, بلاغت, شعر و کتابت هر یک از آن علوم, خود مفید فایده براى دسته اى از مردم هستند و اینان با توجه به گرایشات روحى و فکرى مردم, هر کس را با علمى خاص به تحصیل کمالات دعوت مى نمایند.

ج ـ نهاد مقدران (محاسبات ادارى و حکومتى)
صناعت اینها علوم حساب و استیفإ و هندسه و طب و نجوم است:
((جماعتى که قوانین عدالت[ را] در میان اهل مدینه نگاه مى دارند و در اخذ و اعطإ تقدیر واجب[ را] رعایت مى کنند و بر تساوى و تکافى تحریص مى دهند... ایشان را مقدران خوانند))(12)

د ـ مجاهدان (نظامیان)
این دسته, متکفل حفظ حریم و حمایت از اصل و اساس افراد, جامعه و نظام سیاسى هستند.
((جماعتى که به حفظ حریم بیضه اهل مدینه موسوم باشند و ارباب مدن غیر فاضله را از ایشان منع مى کنند و در مقابلت و محافظت شرائط شجاعت و حمیت مرعى مى دارند و ایشان را مجاهدان خوانند))(13)

ر ـ مالیان (امور مالى)
اینان, جماعتى هستند که متکفل تإمین نیازهاى مالى و غذایى دیگر اصناف هستند, لذا سازمانها و نهادهایى را براى وضع مالیات و اخذ عوارض از معاملاتى که در بین مردم صورت مى گیرد, تإسیس مى نمایند و از صناعاتى که مردم دارند, به واسطه آنها به تإسیس مراکز صنعتى و تولیدى مى پردازند و نیز از وجوهى که از طریق درآمد متصرفات جنگجویان با زور و شمشیر حاصل شده است و در آمد آن متعلق به عموم مسلمین است, عوارض و مالیات اخذ مى کنند:
((جماعتى که اقوات و ارزاق این اصناف ترتیب مى سازند, چه از وجوه معاملات و صناعات و چه از وجوه جبایات خراج و غیر آن و ایشان را مالیان خوانند.))(14)

3 ـ نظام و سازمان مشاغل
معیارى که موجب قوام و استحکام یک نظام مى گردد, عدالتى است که باید بر تمامى تصمیمات و سیاستها و اقدامات سایه بیفکند و هر شخص حقیقى و حقوقى را در مرتبه خود جاى دهد.
لازمه چنین امرى, آن است که یک شخص را به صناعات مختلف مشغول نگردانند; چه اینکه, اولا, طبع افراد داراى ویژگیهاى خاص خود است که به بعضى از افعال و اعمال گرایش دارد و تشخیص را به همان سمت مى کشاند و به بعضى امور نیز گرایش ندارد. ثانیا, زمانى که کسى صاحب یک صناعتى مى شود, در طى زمان, هم آشنا به احکام و مسائل آن صناعت شده و هم بر اثر دقت نظر در آن و ترقى همتى که در آن صناعت به مرور زمان به کار مى گیرد, آنچه که از احکام و مسائل آن تحصیل نموده است, قابل بهره بر دارى است; اما اگر نظرات و همتها بر صناعت مختلف تقسیم گردد; یعنى فردى به صناعات مختلف بپردازد, نظام امور صناعات مختل مى شود و چون به اندازه کافى نمى تواند در آن صناعات تجارب و فنون لازم را کسب کند, چنین صناعاتى از رشد و کمال برخوردار نمى گردند.
سوم آنکه, بعضى از صناعات است که به کارگیرى آنها اوقات خاصى دارد اگر در آن وقت به کار گرفته نشوند, وقت آن صناعات فوت مى شود. حال اگر کسى به صناعاتى متعدد مشغول شود, چه بسا دو صناعت, به کارگیرى آنها در وقت واحد افتد که در این صورت, آن فرد ناچار است که به یکى پرداخته و از دیگرى باز ماند. پس اگر کسى علم به چند صناعت داشت, باید او را به صناعتى مشغول کرد که در میان آن چند صناعت, از شرافت و اهمیت بیشترى برخوردار است و از پرداختن به صناعات دیگر منع شود تا به عنوان یک اصل از اصول تقسیم کار, هر کس به کارى که در ارتباط و مناسبت بیشتر با اوست, مشغول شود و بدین وسیله تعاون حاصل شود. پیامد چنین تعاونى, آن است که کارهاى خیر حاصل از تعاون آنها زیاد شده و در مدینه رواج یافته و شرور از مدینه دفع گردند:
((عدالت اقتضاى آن کند که هر یک در مرتبه خود باشند و از آن مرتبه تجاوز ننمایند و باید که یک شخص را به صناعات مختلف مشغول نگردانند, از جهت سه چیز: یکى آنکه, طبایع را خواص بود, و نه هر طبیعتى به هر عملى مشغول تواند بود و دوم آنکه, صاحب یک صناعت را در احکام آن صناعت به تدقیق نظر و ترقى همت حظى حاصل آید به روزگار دراز و چون آن نظر و همت متوزع و منقسم گردد بر صناعات مختلف, همه مختل ماند و از کمال, قاصر و سیم آنکه, بعضى صناعات را وقتى بود که با فوات آن وقت, فایت شود و باشد که دو صناعت را اشتراک افتد در یک وقت, پس به یکى از دیگر باز ماند و چون یک شخص دو سه صناعت داند, او را به اشرف و اهم مشغول گردانیدن و از دیگران منع کردن اولى,[ است] تا چون هر یکى به کارى که مناسبت او با آن زیادت بود, مشغول باشد و[ بدین ترتیب] تعاون حاصل آید و خیرات در تزاید و شرور در تناقص))(15)

ج ـ نظامات سیاسى مدن غیر فاضله
1 ـ نظام سیاسى مدینه جاهله
مردم چنین مدینه اى توان به کارگیرى قوه عاقله را ندارند و معارف را از طریق منبع عقل ادراک نمى کنند. آنچه محرک افعال آنهاست, قواى شهویه و غضبیه است, بدون آنکه این دو قوه در خدمت قوه عاقله باشند و آنچه منبع ادراک آنهاست, قوه واهمه و متخیله مى باشد و به همین دلیل است که افکار و افعال آنها در خدمت رشد کمالات نفسانى اشان قرار نمى گیرد:
((اجزاى مدینه یعنى اشخاص انسانى در استعمال قوت نطقى, خالى باشند و موجب تمدن ایشان, تتبع قوتى بود از قواى دیگر))(16)
آنچه اینان از نهادها و سازمانها و وزارتخانه هاى مختلف ایجاد مى کنند تا موجب تمدن سازىاشان گردد, بر اساس توهمات و تخیلات و تحصیل اغراض و اهدافى است که بر آن اساس ایجاد گرده اند.

2 ـ نظام سیاسى مدینه فاسقه
ویژگى اى که موجب مى شود نظام دیگرى متفاوت از نظام سیاسى مدینه جاهله پیدا شود, آن است که افراد اجتماع این مدینه قدرت استعمال قوه عاقله را در امور و درک معارف خود دارند; اما افعال خود را نه فقط بر اساس ادراک قوه نطقى; بلکه هم قوه بر اساس نطقى و هم قواى ادراکى دیگر به انجام مى رسانند و بر اساس صناعاتى که دارند و منشإ تإسیس نهادها و موسساتى مى گردد, موجب تمدنى مى شود که مبانى نظرى چنین نهادها و سازمانها و ارگانهایى از حکمت دور شده است:
((آنکه از استعمال قوت نطقى خالى نباشد; اما قواى دیگر, استخدام قوت نطقى کرده باشند و موجب تمدن شده...))(17)
غایت سیاستى که در چنین نظامى عملى است و به تدبیر امور مى پردازد, رساندن افراد چنین اجتماعى به سعادت حقیقى نیست; بلکه هر آنچه شد و به هر اندازه از کمالات دسترسى حاصل شد, کفایت مى کند. لذا سیاستگذارىها در ابعاد مختلف فرهنگى اقتصادى و نظامى نیز چنین نیست که بر اساس حکمت بناگذارى شوند; بلکه سیاست و سیاستگذارىها بر اساس روزمرگى تنظیم مى شوند. ریاستى که چنین نظامى بر خود مى پذیرد نیز آن است که مقبول مردمش شود و مردم هم بسته به اغراضى که دارند, رئیسى مى خواهند که به بهترین وجه تإمین کننده آن اغراض گردد و در این صورت, تمامى اقسامى که مدینه جاهله به خود مى گیرد, شامل چنین نظامى نیز مى شود, نظیر اینکه وقتى که مردم به دنبال تإمین نیازهاى ضرورى خود باشند, سیاستى که مقبول واقع مى شود, آن است که تدبیر در تإمین این چنین نیازهایى کند و ریاستى هم که مقبول چنین مردمى مى شود, همان است و نهادها و سازمانها و ساختار سیاسى چنین نظامى نیز در راستاى تإمین چنین غرضى است.

3 ـ نظام سیاسى مدینه ضاله
مردم مدینه ضاله, جماعتى هستند که به جهت ضعف در قوه فکرى و تعقلى, به سراغ تخیلات خود رفته و از آن, قانونى تدوین مى کنند که به تخیل خود فضیلت آور است و تمدنى از خود مى سازند که داراى چنین زیر بناى فکرى است:
((آنکه از نقصان قوت فکرى, با خود قانونى در تخیل آورده باشند و آن را فضیلت نام نهاده...))(18)
سیاستى که در چنین نظامى جارى و سارى است بر اساس سیاستهاى کلان ترى است که سعادات تخیلى را در پى دارد و تمامى موسسات و نهادها و سازمانهاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى نیز در راستاى تحقق فضایل تخیلى مى باشد که مردم آن مدینه براى خود ترسیم نموده اند و ریاست این نظام هم مسوولیت تحقق چنین فضایلى را دارد.
قابل توجه است که هر یک نظامات سیاسى فوق به جهت اغراضى که مردم مدینه هاى آن نظامات تعقیب مى کنند, انشعابات بسیار زیادى بلکه شعب نامتناهى دارند; چرا که باطل و شرور, افراد زیاد و نامتناهى دارد; یعنى هر آنچه غیر حق است در زمره مصادیق باطل جاى مى گیرد, اما به جهت بساطتشان انواع شش گانه ایى را دارند که محقق طوسى در ادامه فقط انواع شش گانه نظام سیاسى مدینه جاهله را طرح مى نماید.

1 ـ 1 ـ انواع نظام سیاسى مدینه جاهله
محقق طوسى, مدینه جاهله را به حسب بساطتش, شش نوع مى داند که هر یک به جهت نوع هدف و غرضى که مردم آن دنبال مى کنند و به جهت نوع سیاست و ریاستى که تحقق چنین اغراضى مى طلبند, به شش نظام سیاسى متنوع مى گرداند.

الف ـ نظام سیاسى مدینه ضرورى
این مدینه, جماعتى را در خود دارد که غرض آنها از اجتماعشان, کمک و یارى یکدیگر در تإمین ضروریات نیازهاى جسم خود و قوام دادن به آن از طریق فراهم نمودن غذاهاى مورد نیاز و پوشش بدن هستند:
((اجتماع جماعتى بود که غرض ایشان تعاون بود بر اکتساب آنچه ضرورى بود در قوام ابدان از اقوات و ملبوسات))(19)
رئیس این مدینه, کسى است که فاضلترین مردم باشد در اینکه بهتر از هر کسى بتواند با تدبیر و حیله به جمعآورى و بر آوردن ضروریات بپردازد و در چاره جویى و به کارگیرى چنین حیله اى بر همه افراد مدینه فائق آید و یا کسى است که به مردم تحت ریاست خود, از نیازهاى جسمى و بدنى از قبیل غذا و پوشاک بذل و بخشش بیشترى داشته باشد; اگر چه از طریق مذموم تحصیل کند. بنابراین, تإمین ضروریات براى آنها اساسى است.

ب ـ نظام سیاسى مدینه سودگرا و ثروت طلب
جماعت این مدینه بر آن هستند که با تعاون و همکارى یکدیگر, به ثروت و وسعت مال, از قبیل اندوخته مالى و انواع و اقسام ارزاق و سیم و زر برسند. انفاقاتى که اینان دارند از قبیل ضروریاتى است که قوام بدن به آنهاست, نه از آنچه که به آن دل بسته اند و علاقه به آن دارند:
((غرض ایشان در جمع آنچه بر قدر حاجت زاید بود, جز ثروت و یسار نبود و انفاق اموال الا در ضروریاتى که قوام ابدان بدان بود, جایز نشمرند.))(20)

ج ـ نظام سیاسى مدینه لذت طلب
منشإ و پیدایش چنین نظام و مدینه اى, همکارى و همیارى مردمى است که به دنبال بهره بردن از لذات دنیوى محسوس به حواس پنجگانه مى باشند, مانند: رسیدن به خوردنى هایى که لذت بخش هستند و یا نوشیدنى هاى دل چسب و دلپذیر و نیز لذات جنسى و صور گوناگون هزل و بازیها:
((اجتماع جماعتى بود که بر تمتع از لذات محسوسه مانند مإکولات و مشروبات و منکوحات و اصناف هزل و بازى تعاون کنند.))(21)
بنابراین, آنچه که براى این جماعت ایجاد انگیزه مى کند که به دنبال امور فوق روند, تحصیل لذت از آنهاست و نه تقویت قواى بدن. در میان مردم این مدینه, شره و حرص لذت طلبى دائما در حال افزایش است; به طورى که افراد را از حالت طبیعى ـ لین طبعى ـ خارج مى کند و دچار ضعف رإى مى شوند; یعنى نمى توانند آرا و نظریات متقن و قوى را اتخاذ کنند. از نشانه هاى غلبه چنین سیرتى در افراد, آن است که قوه غضبیه آنان کم رنگ مى شود; به طورى که بعد از مدتى اثرى از آن باقى نمى ماند و افراد و قواى مدبره نظام در خدمت قوه غضبیه و قوه غضبیه در خدمت قوه شهویه در مىآید, تا اغراض نظامات این مدن جامع عمل پوشانده شود و این خلاف اصل است; چه اینکه, اصل بر این است که قوه شهویه و غضبیه در خدمت ناطقه در آیند.

د ـ نظام سیاسى مدنیه اعتبار طلب
نوع دیگر از نظامات سیاسى و جوامعى که ماهیت جاهله دارند, نظام و اجتماعى است که مردم در آن اجتماع کرده اند تا به کمک یکدیگر به کرامات قولى و فعلى برسند تا هم در گفت و گو و ارتباط زبانى یکدیگر را اکرام کنند و هم در عمل, اعمالى نسبت به هم انجام دهند که کریمانه باشد تا شخصیت یکدیگر را نزد خود بالا برند.
اینان یا چنین کراماتى را از سوى مدن دیگر براى خود ایجاد مى کنند تا مورد اکرام آنان واقع شوند و یا خود یکدیگر را اکرام مى کنند. اهل چنین اجتماعى نیز یا به طور مساوى یکدیگر را اکرام کرده یعنى کسى, شخصى را اکرام مى کند تا روزى دیگر توسط آن شخص اکرام شود و یا به گونه دیگرى است; یعنى شخصى, شخص دیگرى را اکرام مى کند تا چند برابر اکرام شود و این, بر اساس استحقاقى است که براى یکدیگر قائل شده اند:
((جماعتى بود که تعاون کنند بر وصول به کرامات قولى و فعلى و آن کرامات یا از دیگر اهل مدن یابند یا هم از یکدیگر و بر تساوى یابند یا بر تفاضل و کرامت بر تساوى چنان بود که یکدیگر را بر سبیل قرض اکرام کنند. مثلا یکى در وقت, دیگرى را نوعى از کرامت بذل کند تا آن دیگر او را در وقتى دیگر مثل آن را از همان نوع یا نوعى دیگر بذل کند و تفاضل چنان بود که دیگرى را کرامتى بذل کند تا آن دیگر او را اضعاف آن باز دهد و آن بر حسب استحقاقى بود که با یکدیگر مواضعه کرده باشند. ))(22)
رئیس, کسى است که اسباب کرامت در او از همه بیشتر جمع است; یعنى در اعتبار به ((حسب)), رئیس آنها کسى است که داراى حسب بیشترى بوده است و یا به اعتبار ((ثروت)), کسى است که از همه مردم از ثروت بیشترى برخوردار است و اگر ملاک ریاست در بین آنها آن باشد که بیشترین نفع (مادى) را به دیگران برساند, بهترین رئیس, کسى است که مردم را با ثروت یا حسن تدبیر خود به ثروت بیشترى یا طریق و توانمندى بهترى برساند. البته با این قصد که غرض رئیس در چنین امرى, کرامت (براى خود) باشد و نه ثروت و یا مردم را به لذات بیشترى و زودترى برساند, اما نه به قصد اینکه خود او هم به لذات بیشترى برسد; بلکه در مقام آن است که مدح و ستایش و بزرگداشت او در نزد مردم در قول و فعل رواج و شایع شود و امتهاى دیگر چه در زمانش و چه بعد از او, او را چنین یاد کنند:
((رئیس این مدینه, کسى بود که اهلیت کرامت بیشتر دارد از همه اهل مدینه; یعنى حسب او از احتساب همه بیشتر بود, اگر اعتبار حسب را کند یا یسار او بیشتر بود اگر اعتبار نفس رئیس را کنند و اگر اعتبار نفع او کنند, بهترین روسا کسى بود که مردمان را به یسار و ثروت تواند رسانید از قبل خود یا از حسن تدبیر و محافظت یسار و ثروت بر ایشان بهتر تواند کرد, به شرط آنکه غرض او کرامت بود نه یسار و یا ایشان را به نیل لذات زودتر و بیشتر رساند و او طالب کرامت بود نه طالب لذت و طالب کرامت آن بود که خواهد که مدح و اجلال و تعظیم او به قول و فعل شایع بود و دیگر امم زمان او, و بعد از او, او را بدان یاد کنند.))(23)
البته طریق دیگرى هم براى تحصیل کرامت وجود دارد و آن اینکه, به همطرازان خود از پادشاهان سرزمینهاى دیگر اکرام مى کند و آنها نیز متقابلا به اکرام وى مى پردازند, تا وى همه انواع کرامات را استیفإ کرده باشد.(24)
چنین رئیسى بیشتر اوقات به ثروت نیازمند است; چرا که رساندن مردم چنین مدینه ایى به منافع, بدون ثروت حاصل نمى شود و هر قدر که افعال چنین رئیسى بزرگتر باشد, احتیاج او به ثروت بیشتر مى گردد.
وى اموالى را به خود اختصاص مى دهد که نفع آن به دیگران نرسد تا مرئوسین آن اموال را سبب استحقاق کرامت وى شمرند. درآمد چنین رئیسى که در امور فوق از اموال خود خرج مى کند و مایه مى گذارد, یا از طریق اخذ خراج (نوعى از مالیات است ) از مردم یا از طریق چیرگى که وى بر مخالفین خود دارد, تإمین مى شود و یا اینکه به سبب کینه اى که بر آنها دارد, اموال آنها را به زور قهر و غلبه به بیت المال خود منتقل مى کند تا با استفاده از آنها اسم و رسم و شهرت تحصیل کند و بدین وسیله بر اشخاص مسلط شود.
وى در میان مردم, خود را به انواع تجملات و تزیینات, از اصناف پوشیدنیها و خوردنیها و تجملات در محیط زندگى و خدمتکاران و هر آنچه اضافه بر ضروریات زندگى است و به جلالت او مى افزاید, آراسته مى کند تا قدر و منزلتش نزد مردم بیشتر شود و نیز حجاب بیشترى بین خود و مردم حائل مى کند تا هیبت او افزوده گردد.

ر ـ نظام سیاسى مدینه تغلب (سلطه گر)
مردم چنین نظامى به دنبال غلبه بر دیگران هستند و عامل وحدت آنها, تعاون بر رسیدن به چنین مقصودى است; یعنى اساس همبستگى آنها, غلبه بر دیگران است و ابزارشان تعاون مى باشد و زمانى این تعاون در همه مردم حاصل مى شود که همگان نسبت به چنین غلبه ایى محبت داشته باشند; اگر چه ممکن است در درجه محبت شدت و ضعف باشد و در غایت آن متنوع; چه اینکه بعضى وجه غلبه اشان خون مردم ریختن است و به آن علاقه دارند و بعضى دزدى و غارت اموال مردم و بعضى دیگر به بندگى گرفتن مردمان و استعمار آنها:
((بعضى باشند که غلبه خون ریختن خواهند و بعضى باشند که براى مال بردن خواهند و بعضى باشند که غرض ایشان استیلا بود بر نفوس مردمان و به بندگى گرفتن ایشان))(25)
چنانچه اینان لذتى را لذت نمى دانند, الا آنچه که از طریق قهر و غلبه و به سلطه گیرى مردم حاصل آید. بنابراین, هم در مفهوم لذت با مردم نظامات و اجتماعات دیگر فرق مى کنند و هم در مصادیق امور لذت آور که هر قدر مال مردم بیشتر به تاراج ببرند و هر قدر سلطه بیشترى بر نفوس مردم پیدا کنند و هر قدر خون مردم را بیشتر بریزند, لذت بیشترى را برده اند; مثل اینکه اگر بر سر شخص در حال خواب برسند, اول او را بیدار مى کنند و بعد او را در حال مقاومت مى کشند تا لذت بیشتر ببرند.
از آنجا که مردم چنین مدینه اى در یک همبستگى و وحدت در غرض به سر مى برند, که آن اصل سلطه و غلبه بر دیگران باشد, منبع کثرت آنها در میزان زیادت و نقصان محبت به غلبه و صور آن است; چه اینکه, بعضى با هدف غلبه و سلطه از طریق شیطنت و کید و فریب به مقصود مى رسند و بعضى از طریق تحمیل کردن بزرگى خود بر دیگران و ستیزه کردن با آنها و نیز آشکارا به نزاع بر خواستن, غلبه را تحصیل مى کنند و بعضى نیز هر دو طریق را انتخاب مى کنند. برخى نیز در غلبه خود, هم از ابزارهاى فیزیکى و هم از طریق فریب و خدعه عمل مى کنند.

1 ـ ویژگى رئیس نظام سیاسى مدینه تغلب (سلطه گر)
رئیس این مدینه, کسى است که بیشترین و بهترین تدبیر را در فراهم نمودن زمینه ها و امکانات جهت مقابله نمودن اهل اجتماع با دیگران و فریب و نیرنگ آنها و نیز در دفع دشمنان و متغلبان از اینان به کار مى گیرد:
((رئیس این جماعت کسى بود که تدبیر او در استعمال ایشان از جهت مقابله و مکر و غدر آوردن به انجاح نزدیکتر باشد و دفع تغلب خصمانه از ایشان بهتر تواند کرد))(26)

2 ـ فرهنگ سیاسى مردم
چنین جماعتى با مردم مدن دیگر و با تمام خلایق عداوت و دشمنى دارند و سیره آنها بر این قرار گرفته که همه خلق را دشمن پندارند تا در جهت غلبه بر آنها بر آیند. تعاریف و قوانینى هم که دارند, به گونه ایى است که آنان را به غلبه نزدیک مى کند.
نتیجه اینکه, مدینه تغلب از این حیث که چه میزانى از مردم آن در پى غلبه اند و به چه کیفیتى, به سه نوع تقسیم مى گردد; یکى اینکه, همه مردم آن به دنبال غلبه باشند اعم از اینکه روحیه تغلب داشته باشند و یا در پى غلبه یافتن باشند. دوم آنکه, تنها بعضى از آنها به دنبال غلبه باشند و سوم آنکه, تنها رئیس است که قاهر است و دیگران با هدف تحصیل معاش او را کمک و یارى مى کنند. البته ممکن است اهل مدینه این تغلب را به جهت تحصیل ضروریات زندگى یا ثروت و یا لذت شهوى و دنیایى و یا رسیدن به کرامات بخواهند که در این صورت نیز سه وجه فوق را دارند, یعنى ممکن است همه مردم یا برخى از مردم تغلب را بدین منظور بخواهند و یا ممکن است که فقط رئیس مدینه بخواهد و بقیه یار و مددکار او باشند.
نیز ممکن است در کنار غلبه, اغراض دیگرى هم ضمیمه گردد و بدین جهت به سه صنف تقسیم مى گردند. صنف اول, آنانى هستند که لذتشان در قهر و غلبه تنها بر دیگران باشد تا به چیزهاى خسیس و کم ارزش دست یابند و چون بر آن دست یابند, بسیارى از آنها ترک مى کنند, نظیر آنچه عادت بعضى از اعراب جاهلیت بود که به قبایل ضعیفتر خود حمله ور مى شدند و پس از آنکه اموال آنها را به اندازه نیازشان به یغما مى برند, به جاى خود بر مى گشتند. عوام مردم, به مدح و اکرامشان مى پردازند.
دوم آنکه, قهر و غلبه خود را در طریق تحصیل لذت (اعم از لذت شهوى و لذت حاصل از مإکولات و مشروبات) به کار مى گیرند و اگر به مطلوب خود بدون قهر و غلبه دست یابند, از قوه قاهره خود استفاده نمى کنند.
سوم, قهر و غلبه همراه با کسب منافع باشد; یعنى اینان نفعى را مى خواهند که از طریق غلبه حاصل شده باشد. بنابراین, اگر کسى به آنان پیشنهاد کند که آن نفعى که شما در پى غلبه آن را مى خواهید, به شما مى دهم یا اگر کسى یا گروهى غیر از مغلبین پیشنهاد تإمین نیازهاى آنها را کند, نمى پذیرند و بلکه بر این شیوه خود مى بالند در اینکه نفع خود را با به کار بردن زور و بازوى خود به دست آورده اند و جهال مردم اینان را بزرگ همت مى دانند و به مدح آنان مى پردازند:
((یکى آنکه, لذت ایشان در قهر تنها بود و مغالبه کنند بر سر چیزهاى خسیس و چون بر آن قادر شوند, بسیار بود که ترک آن گیرند, چنانکه عادت بعضى از عرب جاهلیت بوده است و دوم آنکه, قهر در طریق لذت استعمال کنند و اگر بى قهر مطلوب بیابند, استعمال قهر نکنند و سیم آنکه, قهر با نفع مقارن خواهند و چون نفع از بذل غیرى یا از وجهى دیگر بى قهر بدیشان رسد, بدان التفات ننمایند و قبول نکنند و این قوم خود را بزرگ همتان شمرند و اصحاب رجولیت خوانند))(27)

ز ـ نظام سیاسى مدینه احرار (آزادى)
تعریف مدینه و نظام سیاسى احرار:
مدینه احرار, اجتماع افرادى را گویند که در آن هر شخصى, آزاد و ((یله و به حال خود)) واگذار شده است. چنین آزادى به معناى ((رهایى از هر نوع قید و بندى است که قواى نفسانى آن را مانع ارضاى امیال خود مى بیند.
دو دیدگاه کلى در مورد معناى آزادى بیان شده است; یکى به معناى ((فقدان مانع)) در مقابل هر نوع عمل و نظر است چنین دیدگاهى اساس ماهیت انسان را دو قوه شهویه و غضبیه همه افکار و اعمال انسانى را ناشى از محرکات این دو قوه در رسیدن به امیالشان مى داند.
اقتضاى چنین دیدگاهى, آن است که انسان آزاد از هر حد و مرزى باشد و نظامى که در چنین جامعه ایى شکل مى گیرد, تمام پیکره آن در راستاى فراهم نمودن ایجاد زمینه ها و ایجاد چنین آزادى مى باشد.
دیدگاه دیگر, آن است که آزادى نه به معناى ((فقدان مانع)); بلکه به معناى ((وجود عوامل پیشرفت, ترقى و تحول)) است. این دیدگاه انسان را نه چون حیوان بداند که اساس وجودش قواى شهویه و غضبیه باشد تا تمام استعداد و فعالیتها در رسیدن به امیال آن دو قوه باشد, بلکه موجودى دو بعدى دانسته که در یک طرف, گرایشات ماورایى معنوى کمال, کمال خواه, غیر خواه و خیر خواه و... است که در چار چوب اصول اولیه عملى ثابت انسانى ـ که ویژگى عموم زمانى و عموم مکانى و بالاخره عموم بشرى دارد ـ و تحت عنوان ((حسن و قبح))هاى عقلى مطرح شده و نگرشها و بینشهاى کمال نگر و حقیقت طلب در چارچوب ((اصول اولیه نظرى)) که عموم بشرى و عموم تاریخى, یعنى محالیت ((اجتماع و ارتفاع نقیضین)) بوده است و در پى وصول به معارف عالیه و حقه و در نهایت وصول به حقیقت مى باشند و در طرف دیگر, وجود امیال و اغراض حیوانى و شهوى مى باشد که یک زندگى حیوانى را در یک جهت افقى براى انسان به ارمغان مىآورد.
چنین دیدگاهى براى آزادى, دو طرف قائل است که یکى, به بندگى و بردگى مى انجامد و دیگرى, به ((یلگى و بى بندوبارى)) و در وسط آن, آزادى به معناى وجود ((عوامل و زمینه هاى رشد و تعالى)) کمالات انسانى در قالب نگرشها و گرایشات کمالى بوده که انسان را از زندگى حیوانى دور کرده و هر چه بیشتر به زندگى انسانى متعالى نزدیک مى سازد.
لازمه چنین آزادى, وجود حدودى است که از جانب عقل و شرع اعمال شده تا انسان را نه به آنجا رساند که نتیجه آن, بندگى و بردگى است و نه به آنجا که نتیجه آن, بى بند و بارى و یلگى است که نتیجه آن دو, یا اسارت در بند امیال نفسانى خود است و یا اسارت در بند امیال نفسانى دیگران; بلکه آزادى انسان براى بروز و ظهور هر نوع استعداد کمالى مى باشد.
آزادى
بندگى و بردگى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ یلگى و بى بند وبارى
حدود (عقلى و شرعى)
غیرــــــــــــــــــــــــ ـ اسات ــــــــــــــــــــــــــــــــ خود

نظامى که در چنین اجتماعى شکل گرفته و نهادسازى نموده و در پى آن تمدنى به بار آورده, همه ارکانش در پى رساندن مردم به آزادى به چنین معنایى است. مردم در این اجتماع از ارزش برابر برخوردار بوده و کسى بر دیگرى تفاضلى ندارد و همگى موسوم به ((احرار)) هستند.(28)
خواجه طوسى آن را چنین تعریف مى کند:
((اجتماعى بود که هر شخصى در آن اجتماع مطلق و مخلى باشد با نفس خود تا آنچه خواهد کند و اهل این مدینه متساوى باشند و یکى را بر دیگرى, مزید فضلى تصور نکند))(29)
آنچه در این نظام سیاسى و اجتماعى ارزش تلقى مى شود و بر پایه آن در ابعاد مختلف فرهنگى اقتصادى و اجتماعى سیاستگذارى صورت مى گیرد, ((حریت و آزاد بودن)) است و افعال و افکار بر آن اساس ارزیابى مى شوند. بنابراین ملاک برخوردارى از ارزش بیشتر, حریت بیشتر است:
((تفوق نبود میان ایشان الا سببى که مزید حریت بود))(30)
وجود آزادى مطلق و یلگى و بى بند و بارى در میان این نظام و مردم آن قدرت تحمل افراد را در عمل و نظر نسبت به یکدیگر افزایش داده و دواعى و همتهاى گوناگون و شهوات زیاد در جهات مختلف را در پى دارد و به درجات مختلف رشد یافته و گوناگون گشته اند به طورى که قابل حصر نبوده و قابل شمارش نمى باشند.
((در این مدینه اختلاف بسیار و ه'مم مختلف و شهوات متفرق حادث شود, چندان که در حصر و عد متجاوز بود))(31)
گروهها و احزاب
وجود گرایشات مختلف و بینشهاى گوناگون و نبود غرض و غایت واحد, موجب گشته است که در این مدینه, گروهها و طوایف متفاوت از هم پیدا شوند که هر یک داراى انگیزه و دواعى مختلف مى باشند که بعضى از آنها در غرض و غایت خود تشابهاتى هم با یکدیگر داشته و بعضى نیز کاملا با هم متباین هستند:
((اهل این مدینه طوایف گردند, بعضى متشابه و بعضى متباین))(32)
از ویژگى چنین نظامى آن است که تمامى اخلاق و رفتارها, افکار و اعمال و اغراض و دواعى که در مردم نظامات و اجتماعات دیگر در انواع مدن جاهله موجود بود, در اینجا نیز یافت مى شود و فرق نمى کند که آن افعال و اغراض شریف باشند یا پست, بنابراین, چنین مدینه ایى طوایف بسیار زیادى را در دل خود جاى داده است و هر طایفه براى خود رئیسى و روابط خاص سیاسى اجتماعى دارند.
رابطه دولت و مردم
در این نظام برخلاف نظامات دیگر که در آنها روسا بودند که بر مردم غلبه و سلطه و آمریت داشتند, مردم بر روسا غالبند; چرا که در اینجا روسا باید آنگونه عمل کنند که مردم مى خواهند نه آنکه روسا خود هر چه بخواهند انجام دهند. البته باید گفت که به دلیل کثرت دواعى و اغراض در افعال و افکار و ایجاد طوایف متفاوت و متنوع, در واقع میان آنان رئیس خاصى وجود ندارد; زیرا که هر کس مى تواند براى خود رئیس باشد, الا اینکه همه مردم به یک چیز بهاى زیادى مى دهند و آن ((حریت)) است. بنابراین هر کس که در حریت مردم بیشتر بکوشد و آنان را بیشتر به خود واگذارد تا آزاد مطلق باشند و هر چه را بخواهند, انجام داده و آنان را از تعرض دشمنان باز دارد و در امیال شهوى خود به قدر نیاز آزادشان گذارد, چنین کسى نزد مردم از بیشترین محبوبیت برخوردار است:
((هر طایفه ایى را رئیسى بود و جمهور اهل مدینه بر روسا غالب باشند, چه روسا را آن باید کرد که ایشان خواهند و اگر تإمل کرده شود میان ایشان نه رئیس بود و نه مرووس, الا اینکه محمودترین کس به نزدیک ایشان, کسى بود که در حریت جماعت کوشد و ایشان را با خود گذارد و از اعدا نگاه دارد, و در شهوات خود بر قدر ضرورت اقتصار کند.))(33)
وجه تمایز اساسى که این نظام بانظامات دیگر دارد, آن است که تمامى اغراضى که دیگر نظامات جاهلى با انواع مختلف دارند, در این نظام در زیادترین مقدار آن عملى مى شوند; لذا صورتهاى مختلفى به خود مى گیرد و ماهیت بسیار متفاوتى از نظامات دیگر جاهلى و غیر جاهلى پیدا مى کند. در این نظام, هر کس با هرنیتى و غرضى که دارد, مى تواند تابعیت کسب کند و چون چنین است, امم و طوایف مختلفى را در خود جا مى دهد و نیز در فاصله کمى بزرگ مى شود و در دل خود مدن مختلفى در صورت و سیرت و با افکار و عقاید گوناگون ایجاد مى کند, در این نظام افراد و گروهها یاران خود را شناسایى کرده و حول اغراض خود, جمع مى شوند:
((جملگى اغراض جاهلیت که بر شمردیم در این مدینه معجب ترین مدن جاهلیت بود و مانند جامه وشى به تماثیل و اصباغ متلون آراسته باشد و همه کس مقام آنجا دوست دارد; چه, هر کسى به هوا و غرض خود تواند رسید و از این جهت امم و طوایف روى بدین مدینه نهند و در کمتر مدتى انبوه شود و توالد و تناسل بسیار پدید آید و اولاد مختلف باشند در فطرت و تربیت, پس در یک مدینه, مدینه هاى بسیار حادث شود که آن را از یکدیگر متمیز نتوان کرد.))(34)
وجود ویژگیهاى فوق در این نظام, موجب مى شود که فضلا نتواند در این نظام ریاست کنند; چرا که اگر رئیس فاضلى به ریاست آن برسد, یا خلعش مى کنند و یا وى را مى کشند و یا ریاست او زود متزلزل و مضطرب مى شود و در مقابل او, ریاست غیر فاضل را که از عمر بیشترى برخوردار است, پدید مىآورند, چه اینکه در نظامات غیر جاهله غیر فاضله نیز نظیر نظام سیاسى جاهله از ریاست شخص فاضل استقبالى نمى شود و او را تمکین نمى کنند.(35)
به عقیده محقق طوسى, انشإ و امکان ایجاد مدینه فاضله از میان مدن جاهله که فضلا بر آنها حکومت کنند و نظام سیاسى فاضله را تشکیل دهند, در نظام سیاسى ضروریه و جماعیه (احرار) آسانتر است و امکان تحقق آن بیشتر مى باشد.(36)
این دو نظام در وجود روحیه و هدف غلبه یافتن بر دیگران در میان اجتماع کامله و تشکیل نظام سیاسى با آن و نیز اغراض دیگر در تإمین ضروریات و تحصیل ثروت و لذت و کرامت در این امر مشترکند. نفوس افراد چنین اجتماعاتى دچار قساوت قلب و گناه و ظلم و تجاوز و فرار از مرگ دچار شده اند و بدنهایشان نیز به سلاح و صناعت آن ـ البته با شدت و ضعف ـ انس گرفته است.

نتیجه گیرى:
اجتماع مدنى مورد نظر خواجه طوسى به ملاحظه تعاون افراد و گروههاى هدفمند با یکدیگر و مجموعه نهادهاى سیاسى اجتماعى و روابط ساختارى که در رإس آنها ریاست مدینه است, یک نظام سیاسى را تشکیل مى دهد و به اعتبار هدف و غرضى که مردم مدینه و رئیس آن دارد, به دو نظام سیاسى فاضله و غیر فاضله تقسیم مى گردد.
در نظام سیاسى فاضله, تمام تدابیر و سیاستهاى فرهنگى و سیاسى و اجتماعى و اجراى آنها و نهادهاى مربوطه در مقام فراهم آوردن خیرات و اشاعه آنهاست. رئیس و حاکم و مقتداى چنین مدینه ایى, کسى است که داراى قوه تمییز و ادراک قوى از مفاهیم و معقولات سیاسى و غیر سیاسى در حکمت نظرى و عملى مى باشد, وى بر اساس تنظیم امور جامعه و رعایت عدالت نسبت به طوایف و گروههاى مختلف, هر فرد و گروه و طایفه ایى را در محل و موضع خود جاى مى دهد; به طورى که شإن و جایگاه هر یک از آنها براى خود و دیگران روشن است و وجه تمایز مردم مدینه فاضله یا غیر فاضله در همین است که در مدینه فاضله هر کس در جایگاه خود قرار دارد و در مقام پیروى از رئیس خود قرار گرفته و هیچ گونه تعصب و تعاندى با یکدیگر ندارند; بلکه در تعاون با یکدیگر به سر مى برند; در حالى که در نظامات سیاسى غیر فاضله چنین نیست. نهادهاى اساسى نظام سیاسى فاضله به قرار زیر هستند:
الف ـ نهاد رهبرى که متکفل تدبیر مدینه مى باشد و افراد آن از فضلا و حکما مى باشند.
ب ـ نهاد فرهنگیان و مبلغان که متکفل فرهنگ سازى و رشد فرهنگى و دینى مردم مى باشند.
ج ـ نهاد کارگزاران که حافظ و مجرى قوانین عادله در میان مردم هستند.
د ـ نهاد نظامیان که حافظ و تإمین کننده امنیت و حراست از مدینه و اهل آن هستند.
ه'.ـ اقتصادیون که متکفل تإمین نیازهاى مالى و غذایى دیگر اصناف مى باشند.
نظام و سازمان مشاغل در این نظام, بر اساس عدالتى است که باید بر تمامى تصمیمات و سیاستها و اقدامات سایه بیفکند تا هر شخصى حقیقى و حقوقى در جاى خود قرار گیرد و به گونه اى به تنظیم مقررات و قوانین پرداخته و پشتوانه اجرایى براى آنها ترسیم شود که کسى نتواند از مرتبه خود تجاوز کند.
معیار مشاغل نیز بر اساس استعدادها و توانمندىهاى افراد است و نه روابط خویشاوندى و آنچه که در مدن غیرفاضله صورت مى گیرد و لازمه آن, این است که یک شخص داراى شغل واحد بوده و به صناعات مختلف مشغول نگردد.
به ازاى دورى از شناخت و معرفت حق و عمل به آن, نظامات غیرفاضله ایى پیدا مى شوند که بسته به نوع انحرافشان, به انواع متعددى تقسیم مى شوند;
الف ـ نظام سیاسى جاهله: مردم چنین نظامى توان به کارگیرى قوه عاقله را در ادراک معارف ندارند و منبع معرفت آنان,, موهومات و متخیلات است و افعالشان نیز بر اساس تحریک قواى شهویه و غضبیه است. ریاست چنین نظامى به عهده کسى است که مردم را به سوى معارف موهومى رهنمون کند, تمدنى که در این نظام شکل مى گیرد, بر اساس یافته هاى موهومى است.
ب ـ نظام سیاسى فاسقه: اگر چه مردم در چنین نظامى, توان درک معارف حق و خیرات را بر اساس ادراک قوه نطقى خود دارند; اما نه تنها از آن استفاده نمى کنند; بلکه موهومات و متخیلات نیز در معارف آنها زیاد است. سیاستها, نهادها و سازمانهایى هم که شکل مى گیرد, در راستاى تإمین چنین معارفى بوده و سرانجام آنها نیل به افعال جاهلیت مى باشد. ریاست چنین نظامى, سیاست قبول مردم را پیشه خود مى کند و مردم نیز کسى را مى خواهند که اغراضشان را تإمین کند.
ج ـ نظام سیاسى ضاله: در این نظام, مردم در تخیلات خود فرو رفته اند و تمدنى مى سازند که معرفت متخیلات خود باشد و سیاست آن تحصیل کننده متخیلات آنان است و ریاست آن نیز مجرى چنین سیاستى است.
هر یک از نظامات فوق خود به انواع نظامات سیاسى ضروریه, ثروت طلب, لذت طلب, اعتبار طلب, سلطه گر و آزاد و رها شده متنوع مى شوند که بسته به اغراض مردمشان, سیاستها و ریاستهاى بسیار متفاوتى دارند.
پى نوشتها:
1 ـ اخلاق ناصرى, ص 281.
2 ـ همان.
3 ـ همان, ص 289.
4 ـ همان, صص 283 ـ 284.
5 ـ همان, ص 285.
6 ـ همان, ص 286.
7 ـ همان, صص 286 ـ 287.
8 ـ همان, ص 287.
9 ـ همان.
10 ـ همان.
11 ـ همان, ص 28.
12 ـ همان.
13 ـ همان.
14 ـ همان.
15 ـ همان ص 288.
16 ـ همان, ص 280.
17 ـ همان.
18 ـ همان.
19 ـ همان ص 289.
20 ـ همان ص 290.
21 ـ همان ص 291.
22 ـ همان.
23 ـ همان, ص 291.
24 ـ همان, ص 292.
25 ـ همان, ص 293.
26 ـ همان, ص 294.
27 ـ همان, ص 295.
28 ـ همان, ص 296.
29 ـ همان.
30 ـ همان.
31 ـ همان.
32 ـ همان.
33 ـ همان, ص 297.
34 ـ همان, ص 297.
35 ـ همان, ص 298.
36 ـ هما

تبلیغات