آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 
از مؤلفان و محققان کتاب هاى حدیثى همواره این انتظار وجود داشته است که احادیث را از مصادر دسته اول نقل و به آنها ارجاع دهند. این کار براى مؤلفانى که احادیث کتاب خود را فقط از مصادر شیعه اخذ نمى کنند و به کتاب هاى اهل سنت نیز استناد مى جویند و همچنین آن دسته از محققان نسخه هاى خطى که به کتاب هاى حدیثى اهل سنت ارجاع مى دهند نیاز به کمى مهارت دارد.
نوشتار حاضر ابتدا به تعریف مصدر حدیثى و اهداف مورد نظر از مصدریابى پرداخته و سپس با ذکر چند نمونه سعى مى کند تا گامى در جهت راهنمایى دانشوران براى کسب مهارت مزبور بردارد.
مصدر از دیدگاه محدثان
در کتاب هاى حدیثى, کتابى مصدر محسوب مى شود که حدیث را از کتاب هاى نگاشته شده پیش از خود نقل نکرده باشد, بلکه آن را از طریق سماع (شنیدن) یا قرائت بر مشایخ و با اِسنادى مستقل نقل کرده باشد, ولو آنکه متن حدیث را دیگر مصادر, نقل کرده باشند.1
در صورتى که حدیثى در نسخه فعلى از مصدر اول موجود نباشد یا اصلاً مصدر اول از بین رفته و نسخه اى از آن موجود نباشد, کتابى که در اخذ آن حدیث از مصدر اول بر سایر کتاب ها تقدم زمانى داشته باشد مصدر اول تلقى خواهد شد, براى نمونه تعداد زیادى از احادیث ابوبکر بن ابى شیبه (م235ق) در نسخه هاى مطبوع از کتاب المصنّف وى نیامده است و احتمالاً از آن سقط شده است یا در سایر کتاب هاى دیگر وى که برخى مفقود و برخى دیگر هنوز به چاپ نرسیده نقل شده اند,2 لیکن مسلم که شاگرد وى بوده است آنها را در الصحیح از او نقل کرده است,3 بنابراین صحیح مسلم در نقل احادیث مزبور مصدر اول تلقى مى شود.4
اهداف مصدریابى
مهمترین اهدافى که از مصدریابى تعقیب مى شود عبارتند از:
ـ به دست آوردن اولین ناقل یا ناقلانى که حدیث را با سندى کم واسطه (علوّ در اِسناد) در کتاب خود نوشته اند.
ـ راهنمایى دانشور به سوى مصادرى که به نقل حدیث پرداخته اند (تخریج حدیث).
ـ به دست آوردن سندهاى متعدد و مستقل تا حدیث به حد تواتر یا قریب به آن (شهرت) برسد.
ـ به دست آوردن اختلاف لفظ مصادر در نقل حدیث و قوه ضبط راویان.
ـ دو مورد اخیر.
هدف محقق به غیر از مورد اول هر یک از هدف هاى دیگر که باشد کتاب هایى چون تاریخ بغداد نوشته خطیب بغدادى (م463ق) و تاریخ مدینة دمشق نوشته ابن عساکر (م571ق) و مناقب على بن ابى طالب نوشته ابن مغازلى (م483ق) و… ـ که مؤلفان آنها از متأخران اهل سنت هستند ـ5 در مواردى مصادر اولیه محسوب خواهد شد, زیرا در کتاب هاى مزبور احادیث فراوانى وجود دارد که با سندى مستقل نقل شده اند یعنى از طریق سماع (شنیدن) از مشایخ نه اخذ از کتاب هاى پیشین.
دشوارى پیش رو
با توجه به آنکه اکثر مصادر اولیه حقیقى شیعه یعنى اصول اربعمائة و سایر کتاب هاى حدیثى معتبر شیعه که به دست اصحاب ائمه(ع) نگاشته شده اند از بین رفته و نسخه اى از آنها موجود نیست مصادر ثانوى شیعه یعنى کتب اربعه و سایر کتاب هاى حدیثى قدما مصدر اول تلقى مى شوند و چون تعداد آنها نسبت به کتاب هاى اهل سنت اندک و نام مؤلفان آنها براى دانشوران شیعى بسیار آشناست, در مواردى هم که مؤلفِ یکى از این کتاب ها حدیثى را از کتاب متقدم تر اخذ کرده باشد به راحتى مى توان این نکته را دریافت و حدیث را از کتاب متقدم تر (در صورت موجود بودن) اخذ کرد.
براى مثال اگر شیخ طوسى (م460ق) حدیثى را در تفسیر یکى از آیات با این سند نقل کند: محمد بن محمد النعمان, عن أبى القاسم جعفر بن محمد, عن محمد بن یعقوب, عن على بن ابراهیم, عن أبیه, عن عبدالله بن المغیرة, عن جمیل, عن أبى عبدالله(ع) قال:… چون کتاب تفسیر منسوب به على بن ابراهیم موجود است براى پیدا کردن مصدر حدیث, ابتدا آن را ملاحظه مى کنیم و اگر در آن موجود نبود نوبت به کتاب الکافى محمد بن یعقوب کلینى مى رسد و اگر بر فرض در آن هم موجود نبود نقل شیخ طوسى مصدر اول تلقى خواهد شد.
اما زمانى که دانشوران شیعى براى نقل حدیث به کتاب هاى اهل سنت مراجعه مى کنند ممکن است به سبب ناآشنایى کامل با نام و کنیه و نسبت مؤلفان مصادر و خود مصادر ـ که برعکس مصادر اولیه حقیقى شیعه از بین نرفته و از اکثر آنها نسخه هاى خوبى موجود است ـ منبع پسین را مصدر اول تصور کنند.
چند نمونه
در اغلب کتاب هاى حدیثى و رجالى اهل سنت, نمونه هاى بسیار فراوانى براى مصدریابى وجود دارد و بجاست که براى آشنایى کامل مؤلفان و محققان شیعى با این امر, کتابى مستقل مشتمل بر نمونه هاى فراوان نگاشته شود, اما به هر حال در نوشتار فعلى ذکر چند نمونه خالى از فایده نیست, زیرا علاوه بر آنکه تا حدى موجب تنویر ذهن خوانندگان مى گردد موجب درک اهمیت بحث نیز مى شود:
1. بیهقى (م458ق) در السنن الکبرى (ک8, ص170) حدیثى را به صورت مسند این گونه نقل کرده است: (أخبرنا أبوبکر محمد بن الحسن بن فورک, أنبأ عبدالله بن جعفر الاصبهانى, حدثنا یونس بن حبیب, حدثنا أبوداود, حدثنا القاسم بن الفضل, حدثنا أبونضرة, عن أبى سعید أنّ النبى(ص) قال: یکون فُرقة بین طائفتین من اُمتى تمرق بینهما مارقة تقتلها أولى الطائفتین بالحق).
ابوداود در سند روایت فوق کنیه سلیمان بن داود طیالسى (م204ق) صاحب کتاب المسند معروف به مسند أبى داود الطیالسى است و شما مى توانید این روایت را با شروع سند از القاسم بن الفضل در صفحه 287و 288 (حدیث2165) از کتاب مذکور بدون اختلاف تعبیر بیابید.
2. حدیث پیشین را بیهقى در دلائل النبوة (ک6, ص424) نیز نقل کرده است اما با اسنادى متفاوت که به مصدرى دیگر منتهى مى شود و کمى هم اختلاف تعبیر در الفاظ متن, روایت چنین است: (أخبرنا أبوعلى الروذبارى, أخبرنا أبوبکر بن داسة, حدثنا أبوداود, حدثنا مسلم بن إبراهیم, حدثنا القاسم بن الفضل, عن أبى نضرة, عن أبى سعید, قال: قال رسول الله(ص): تمرق مارقة عند فُرقة المسلمین یقتلها أولى الطائفتین بالحق).
ابوداود در سند روایت فوق کنیه سلیمان بن اشعث سجستانى (م275ق) صاحب کتاب السنن معروف به سنن أبى داود است و شما مى توانید این روایت را با شروع سند از مسلم بن ابراهیم در جلد4, صفحه300 (حدیث4667) از کتاب مذکور بدون اختلاف تعبیر بیابید.6
3. حدیث مذکور را ذهبى (م748ق) در تذکرة الحفاظ (ج1, ص147) با اسناد خود از مصدرى غیر از دو مصدر پیشین این گونه نقل کرده است:
(قرأت على إسحاق الأسدى, أخبرنا ابن خلیل, أخبرنا ابن اللبان, أخبرنا أبوعلى الحداد, أخبرنا أبونعیم الحافظ, أخبرنا محمد بن أحمد بن الحسن و غیره قالوا: أخبرنا بشر ابن موسى, أخبرنا هوذة, أخبرنا عوف, عن أبى نضرة, عن أبى سعید, عن النبى(ص) قال: تفترق اُمتى فرقتین فتمرق بینهما مارقة فتقتلها أولى الطائفتین بالحق).
مراد از ابونعیم در سند روایت فوق احمد بن عبدالله اصبهانى (م420ق) صاحب کتاب حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء است و شما مى توانید این روایت را با شروع سند از محمد بن احمد بن الحسن در جلد3, صفحه 99 از کتاب مذکور بیابید.
نتیجه حاصل از نمونه ها
حدیث (خروج خوارج) از طریق عده زیادى از صحابیان و از هر صحابى با سندهاى متفاوت و اختلاف در الفاظ متن در مصادر زیادى از اهل سنت نقل شده است و براى تحصیل کامل اهداف از پیش گفته مى باید تمام آنها نقل و مورد ملاحظه قرار گیرد, اما به هر حال نتیجه ناقصى که از سه نمونه ذکر شده به دست آمده عبارت است از:
1. دستیابى به سه مصدر از مصادرى که به نقل حدیث مذکور پرداخته اند که سند اولى یعنى ابوداود طیالسى خیلى کم واسطه (عالى) و دومى یعنى ابوداود سجستانى کم واسطه و سومى یعنى ابونعیم اصفهانى پر واسطه (نازل) است.
2. به دست آوردن نام دو تن (قاسم بن فضل و عوف) از کسانى که حدیث را از طریق ابونضره نقل کرده اند که نتیجه آن خروج هر یک از آن دو از حال انفراد در نقل روایت از ابونضره است.
3. به دست آوردن نام دو تن (ابوداود طیالسى و مسلم بن ابراهیم) از کسانى که حدیث را از طریق قاسم بن فضل روایت کرده اند که نتیجه آن, خروج هر یک از آن دو از حال انفراد در نقل حدیث از قاسم بن فضل است.7
4. دست یافتن به اختلاف سه مصدر در نقل متن حدیث که اگر به نقل صاحبان این مصادر در ضبط درست آنچه از مشایخ خود شنیده اند مطمئن باشیم این اختلاف در درجه اول به مشایخ آنها (قاسم بن فضل, مسلم بن ابراهیم و محمد بن احمد بن حسن) نسبت داده مى شود و بدیهى است که از میان مشایخ مذکور, آن کسى در نقل این حدیث ضابط تر قلمداد مى شود که نقل وى در دیگر مصادر از طریق مشایخ دیگر بیشتر مورد تأیید قرار گیرد.
توضیح یک نکته
مؤلفان و محققان کتاب هاى حدیثى باید توجه داشته باشند که اگر بعد از پیدا کردن مصدر یا مصدر یک حدیث, قصد اشاره به نقل آن در منابع پسین را نیز دارند, روا نیست که این کار بدون اشاره به اخذ آنها از مصادر اولیه صورت پذیرد, براى مثال آدرس نمونه اولى که نقل شد مى باید چنین ذکر شود: مسند أبى داود الطیالسى, ص287و 288 (ح2165) و عنه البیهقى بإسناده إلیه فى السنن الکبرى, ج8, ص170.
پی نوشت ها:
1. درباره موضوع مقاله تاکنون کتاب یا مقاله اى نگاشته نشده و نگارنده تعریف فوق را براساس شیوه محدثان در تخریج حدیث ـ که هدف دوم مصدریابى است و به زودى آن را ذکر خواهیم کرد ـ و نیز تعریف دکتر محمود طحان از تخریج در کتاب اصول التخریج و دراسة الأسانید (ص12ـ14) ارائه نموده است. وى در کتاب مذکور بعد از ارائه دو تعریف براى تخریج, تعریف سومى را این گونه ارائه مى دهد: (هو الدلالة على موضع الحدیث فى مصادره الأصلیة التى أخرجته بسنده) و مى گوید که این معناى سوم است که بین محدثان شایع و مشهور است به خصوص در قرن هاى اخیر و بعد در تبیین معناى مصادر اصلیه مى نویسد: ([هی] کتب السنة التى جمعها مؤافوها عن طریق تلقیها عن شیوخهم بأسانید إلى النبى(ص)…) و بعد هم نوشته است: (و اما العزو إلى الکتب التى جمعت بعض الأحادیث لاعن طریق التلقى عن الشیوخ و انما من المصنفات السابقة لها فلایعتبر العزو إلیها تخریجاً على الاصطلاح فى فن التخریج).
2. از ابن ابى شیبه کتاب الایمان نیز در دمشق به چاپ رسیده است. کتاب التاریخ والأدب وى نیز به صورت مخطوط موجود است و از سایر کتاب هاى او خبرى در دست نیست. براى اطلاع بیشتر از تألیفات وى ر.ک: المصنف, ص7ـ 18 (مقدمه محقق).
3. براى مثال بنگرید به صحیح مسلم, ج2, ص607 (ح892) و ص617 (ح900) و ص635 (ح922) و ص730 (ح1054) که این احادیث را مسلم از طریق ابن ابى شیبه نقل کرده است, لیکن در نسخه هاى مطبوع از المصنف وى نیامده است.
4. البته در صورتى که بین مؤلف مصدر اول و مصدر دوم فاصله طبقاتى وجود نداشته و رابطه استادى و شاگردى برقرار باشد مى توان مصدر دوم را حتى در مورد احادیثى که در مصدر اول نیز موجود است مصدر اول تلقى کرد مشروط بر آنکه مصدر اول سندِ متواترى نداشته باشد و نسخه اى هم از آن به خط مؤلف وجود نداشته باشد یعنى کتاب از طریق یک یا چند راوى که از شاگردان صاحب مصدر بوده اند روایت شده باشد, مانند همین المصنف زیرا نقل مسلم که از شاگردان ابن ابى شیبه است کمتر از نقل سایر شاگردان وى نمى باشد و حتى از دیدگاه اهل سنت در صورتِ اختلافِ تعبیر, رجحان دارد, چرا که مسلم و نیز بخارى از نظر ایشان در نقل دقیق الفاظ روایت, اضبط راویانند.
5. مرز بین متقدمان و متأخران در شیعه, قرن هفتم ق است و شاخص آن محقق حلى (م676ق) و علامه حلى (م726ق) است, اما در میان اهل سنت مرز مزبور رأس سال سیصد ق است ر.ک: میزان الاعتدال, ج1, ص28 (مقدمه مؤلف).
6. تشخیص اینکه مراد بیهقى از (ابوداود) چه کسى است با توجه به اختلاف طبقه دو ابوداود مذکور از دو راه ممکن است: یکى از طریق ملاحظه نام راوى مابعد از آنها و مراجعه به کتاب هاى رجالى براى این که ببینیم نام مزبور جزو مشایخ کدام یک از دو نفر است و دیگر اینکه به کتاب هاى هر دو ابوداود مراجعه کنیم و ببینیم کدام یک از آن دو حدیثِ مورد نظر را با همان سند و متنى نقل کرده است که بیهقى ذکر کرده است.
7. نتیجه دوم و سوم در راستاى هدف سوم از پیش گفته مى باشد به معناى رسیدن سند حدیث به حد تواتر یا شهرت.

تبلیغات