آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 
هاشمیات, عنوان هشت چکامه عربى, کلامى, سیاسى, اجتماعى و انقلابى است از کمیت اسدى. ابومستهلّ کمیت بن زید اسدى هلالى کوفى (60 ـ126ق) پسرخواهر فرزدق ـ شاعر عصر بنى امیّه ـ است که با او و دوران جوانى سید حمیرى ـ شاعر معروف و متعصب شیعى ـ هم عهد بود.1 وى از اصحاب امام سجاد(ع)2 و امام باقر(ع)3 و امام صادق(ع)4 و مورد تأیید و تشویق ایشان بود و به حکام و خلفا وابسته نبود. آموزگارى مى کرد و از این راه, شرافتمندانه امرار معاش مى نمود.5
همه کسانى که از دیرباز در آثار خود از او یادى کرده اند, او را با اوصافِ مهمى, مانند حافظ قرآن; فقیه شیعه; خطیب بنى اسد; نسّابه; خطّاط; متکلّم; شجاع و نترس; چابک سوار; بهترین تیرانداز اسدیان; بسیار سخاوتمند و دیندار توصیف کرده اند.6 مدافع مخلص اهل بیت رسالت و دشمن سرسخت بنى امیّه بود. زمامداران زمانش, خونش را حلال دانسته و براى سرش جایزه گذاشته بودند. بیست سال متوارى زیست و در نهایت نیز کشته شد.7
هاشمیّات, اوّلین و با اهمیت ترین اثر اوست که با فاصله اندکى در حدود پانزده یا بیست سال پس از شهادت امام حسین(ع) و در فضاى اختناق و بیداد امویان سروده شد8 و به سرعت انتشار یافت و به زودى عراق و شامات را درنوردید و صدایش در شهرها و مساجد پیچید تا شاعر را شهره آفاق ساخت و حکام ستمگر اموى را آشفته و سردرگم کرد.9
کمیت اسدى دانشورترین و هنرمندترین شاعر عصر خویش و هاشمیّات شاهکار هنرى اوست.10 فرزدق, هنگامى که خود شاعرى پیر و با تجربه بود, آن گاه که هاشمیّات را براى نخستین بار از زبان کمیت جوان شنید, گفت: (پسرم خدا پاداشت دهد! راست و نیکو گفته اى, به خدا که تو از شاعران پیشین و معاصر, استادترى).11 معاذ بن مسلم هرّاء, بنیانگذار علم صرف که خود نیز شاعر و ادیب بود,12 کمیت را با شاعران نام آورى چون امرؤالقیس, زهیر, عبید بن ابرص, فرزدق, راعى و اخطل کبیر نام مى برد و او را از همه آنها برتر مى داند.13
سراینده هاشمیّات, شاعرى دانشمند و بافرهنگ بود, تا آنجا که هرگز شاعرى از معاصرانش به پایه او نمى رسید. در شعر خود, ادب بادیه و شهر را یکجا گرد آورده بود.14 شعر او از جهت قالب و ساخت ظاهرى, همانند شعر دیگر شاعران بدوى در اسلام و جاهلیّت بود.15 هاشمیّات از نظر اصالت الفاظ, استحکام ترکیب ها, علو معنى, قدرت طبع, انسجام کلام و لطافت در سطحى بس عالى قرار دارد. ریشه بندى کلام و پیوست جمله ها و فشردگى مفاهیم و طبیعى بودن لغات و نحوه استعمال آنها, (معلقات سبعه) را در اذهان تداعى مى کند.16
هاشمیات را اگر فراتر ندانیم, بى گمان فروتر از حدّ نصاب شعرى و هنرى نمى توان دانست. استقبال ها و تضمین ها و تخمیس ها و اقتباس هاى فراوان توسط شاعران فرهیخته و شناخته شده در طول تاریخ و فرهنگ و ادبیات اسلامى. و استشهادها و استنادهاى بسیار در کتاب هاى مهم ادب و لغت, بلکه در تفسیر قرآن و احادیث و… همه حاکى از اهمیت زیادى است که در هاشمیات نهفته است,17 و نشانگر این است که اهل دانش, در فصاحت و لغت شناسى کمیت و ریاستش در کشور شعر و سخن, و جلالت قدرش در میان ادیبان عرب, اتفاق نظر دارند.18
گستره اشتهار و اقبال هاشمیات و تأثیرگذارى آن در حوزه هاى گوناگون علمى, ادبى و فرهنگى درخور تحقیق و دقت بیش ترى است. براى نمونه این بیت را از هاشمیات مى توان خواند:
الم ترنى من حُبّ آل محمّد
اروح واغدوا خائفاً أترقبُ19
و با این بیت قصیده (مدارس آیات) از دعبل خزاعى, مقایسه کرد:
الم تر أنّى من ثلاثین حجّةٍ
اروح واغدوا دائم الحسراتِ20
تا تأثیر مستقیم و چشمگیر هاشمیات را با فاصله اى کم تر از یک قرن در مدارس آیات دید. نیز این بیت از هاشمیات را:
وقالوا ترابیّ هواه ورأیه
بِذلک اُدعى فیهم واُلَقَّبُ21
با این بیت از شریف رضى:
وقالوا عجیبُ عُجْبُ مثلى بنفسه
وأین على الأیّام مثل أبى ابُ22
مطالعه کرد و تأثیر هاشمیات را در سراسر قصیده هفتاد و دوبیتى سید رضى که درست در وزن و قافیه هاشمیات سروده شده است, مشاهده کرد و انگیزه ها و اندیشه هاى هم سو و هم سان را در هردو قصیده پى گرفت.
ردّ پاى هاشمیات را به نوعى حتى در نهج البلاغه هم مى توان دید. سید رضى در واپسین باب نهج البلاغه (قسمت کلمات قصار) سخن کوتاهى را به این ترتیب: (واعجباه أتکون الخلافة بالصحابة والقرابة؟) از امام على(ع) نقل مى کند و سپس مى نویسد: وروى له شعر فى هذا المعنى:
فإن کنت بالشورى ملکت امورهم
فکیف بهذا والمشیرون غیّبُ
وإن کنت بالقربى حججت خصیمهم
فغیرک اؤلى بالنبیّ واقربُ23
و پر واضح است که این دو بیت شعر, هم از نظر سبک و سیاق ظاهر (وزن و آهنگ, قالب و قافیه) و نیز از لحاظ مضمون و محتوا (کلامى, تقریرى بودن, خطابى و مناظره اى سخن گفتن) به هاشمیات مى ماند و چنان مى نماید که بخش اندکى از قصائد بلند و بالاى هاشمیات است. تو گویى کمیت اسدى دو بیت یاد شده را در ضمن قصیده بائیّه و پس از این ابیات:
ولا کانت الانصار فیها اذلّةً
ولا غُیَّباً عنها إذ الناس غیّبُ
هُمُ شهدوا بدراً وخیبر بعدها
ویوم حنین والدّماء تصبّبُ…
و به ویژه پس از این بیت:
فإن هى لم تصلح لقومٍ سِواهُمُ
فإنّ ذوى القربى احقّ واقرب24
سروده بود; منتهى با عنایت و التفات به سخنان امام على(ع) در این مورد و از زبان آن حضرت, خطاب به ابوبکر بن ابى قحافه گفته است.
و اینک سه احتمال را در این جا مى توان بررسى کرد: احتمال اول این که گفته شود بعدها شریف رضى به هنگام جمع و تدوین سخنان امام على(ع) (نهج البلاغه) این دو بیت کمیت را که از (زبان حالِ) مولا على(ع) است (زبان قال) مولا(ع) دانسته است. احتمال دوم این که نسخه برداران هنگام استنساخ نهج البلاغه به اشتباه کلمه (له) را در سخن شریف رضى ((ورُوِیَ [(له)] شعرٌ فى هذا المعنى)) وارد کرده اند. احتمال سوم این است که دو بیت یاد شده همچنان که ظاهر نهج البلاغه مى نمایاند, از امام على(ع) باشد و کمیت اسدى, هاشمیات به ویژه بائیّه اول (قصیده دوم) را به تقلید از آن دو بیت سروده باشد و صد البته این احتمال با توجه به تأثیر بسیار چشمگیرى که کمیت از خطبه ها و سخنان امام على(ع) پذیرفته, به نظر صحیح تر مى نماید.
اما از احتمال اول و دوم هم که نتیجه هردو یکى است نمى توان چشم پوشید; چرا که دلائل و قرینه هایى نیز همین را تقویت مى کند:
1. وقوع اشتباه در استنساخ چیزى است که بسیار اتفاق افتاده است و در این مورد نیز امکان وقوعش نه عقلاً و نه عادتاً محال نبود;
2. اگرچه با توجه به مقام شامخ شریف رضى بعید به نظر مى رسد, اما با عنایت به موارد متعددى که در نهج البلاغه دیده شده است, هرگز محال نمى نماید;25
3. با عنایت به این نکته نیز که قرآن مجید در حقِ پیامبر(ص) مى فرماید: (ما علّمناه الشعر وما ینبغى له)26 و در آیه مباهله امام على(ع) را (نفس رسول الله) مى خواند: (…وانفسنا وانفسکم…) حضرت على(ع) را مى توان مصداق دوم آیه شریفه (ماعلّمناه الشعر وما ینبغى له) شمرد و همین احتمال را صحیح تر دانست که دو بیت مورد بحث از کمیت اسدى است. با این همه, حق این است که هر دو احتمال (از امام على(ع) بودن الفاظ اشعار و یا از کمیت اسدى بودن) جاى تأمل و بحث و فحص بیش تر است.
به هر حال شاعر هاشمیات بیش ترین تأثیر را پس از قرآن مجید, از سخنان على(ع) پذیرفته است. کمیت خود را در حوزه عقیده و علم, صاحب رسالتى مى دید که در دفاع از عدلِ على و عاشوراى حسین خلاصه مى شود. او همه عقل و علم خود را همراه با زبانِ رسایش که از دل بیدار و حساسش مى جوشید, در این راه به خدمت گرفته است و از هر قصیده اش محاکمه اى ساخته است که در آن, دشمنان آل على تا قیامت رسوا مى شوند. و در این راه از دلائل فراوانى سود جسته است:
نه تنها براهین عقلى آورده و نه فقط به صورت خطابى و اقناعى سخن گفته که بیش تر به مبادى و اصول توجه داده و پیش تر آیات الهى را پیش رو داشته و کتاب خدا, قرآن را گواه آورده و خصم را به داورى خدا و رسول فراخوانده است. این امتیاز از سراسر هاشمیات به وضوح پیداست. سوره هل اتى27 و فجر28, آیه مودّت از سوره شورى,29 آیه تطهیر از سوره احزاب,30 آیه خمس از سوره انفال31 و آیه ولایت از سوره مائده,32 بیش ترین جایگاه را در هاشمیات دارند و اصولاً آیاتِ قرآن آن اصل اساسى است که بر همه جاى هاشمیات حاکم است.33 به مناسبتى سوره هایى را که با کلمه (حم) شروع مى شود, یادآورى کرده, در حق آل هاشم مى گوید:
وجدنا لکم فى آل حامیم آیةً
تأوّلها منّا تقیٌّ ومعربُ
وفى غیرها آیاً وآیاً تتابعت
لکم نصبٌ فیها لذى الشّک منصبُ34
نخستین کتابى هم که با فاصله اندکى پس از شهادت کمیت در نقد اشعارش به ویژه هاشمیات, توسط ابومحمد عبدالله بن عیسى معروف به ابن کناسه کوفى (123ـ270ق) نوشته شد, (سرقات الکمیت من القرآن) نام داشت.35 البته تعبیر سرقت, خالى از تعصب نیست; چرا که پیروى و اقتباس از قرآن و تضمین کلمات آن نه تنها براى شاعر قدح نیست که بى گمان مدح است.36
پس از قرآن, خطبه ها و سخنان امام على(ع) بیش ترین تأثیر را بر هاشمیات گذاشته است و این تأثیرپذیرى گاهى به تقلید از برخى تشبیهات و کنایات و گاه به صورت تضمین و اقتباس37 به چشم مى خورد.38 و بیش تر به پیروى از مفاهیم و مضمون هاى خطبه هاى مولا(ع) دیده مى شود.39
عقل و اندیشه نیز در هاشمیات از جایگاه ممتازى برخوردار است تا آنجا که شاعر را ـ پیش از آن که اصحاب اعتزال و گروه عدلیّه در اجتماع و تاریخ, سر و سامانى گیرند و شناخته شوند ـ زبان آورى مصلح و متفکرى منتقد مى نمایاند و گاه وى را اندیشمندى معتدل و واقع نگر مى شناساند که مردم را با استمداد از قرآن کریم و مکتب عدل على(ع) و خرد و اندیشه, به بیدارى و قیام و اقدام مى خواند. در این باره از باب مثال مى توان به قصیده چهارم مراجعه کرد که با این بیت شروع مى شود:
ألا هَلْ عَمٍ فى رَأیهِ مُتاَمِّلُ
وَ هَلْ مُدبِرٌ بَعدَ الإساءَةِ مُقْبِلُ
کمیت اسدى در هاشمیاتش, طرحى نو درانداخته و راه تازه اى را فراروى شاعرانِ شیعى گشوده است. پیش از کمیت, مدیحه سرایان به نقل فضائل و مناقب اکتفا مى نمودند و مرثیه سرایان به یادآورى فجایع و مصائب بسنده مى کردند. ادب رثا آکنده از عاطفه و سرشار از گریه و اشک بود. پیش از عاشورا مرثیه سرایان شیعى مظلومیت هاى امام على(ع) را در شعرشان یاد مى کردند و مى گریستند و مى گریانیدند تا آن جا که در میان عرب ها ضرب المثل شد که مى گفتند: ارقُّ من دمعةٍ شیعیّةٍ تبکى علیَّ بن ابى طالب.40 اما کمیت که هم زمان با عاشورا تولد یافته بود, دست به ابتکار مهمى زد. وى در تصویر مظلومیت هاى آل على(ع) که با عاشورا آشکارتر شده بود, تنها اظهار احساس و اندوه را کافى ندید. در کنار بیان عاطفه, زبان عقل و اندیشه را نیز در اشعارش استخدام کرد و با این اقدامِ حساب شده, گام بلندى را در تکمیل و تداوم مرثیه سرایى در حوزه فرهنگ شیعى برداشت.
کمیت اسدى در این اقدام و ابتکار, چنان توفیق یافت که بنى امیّه را غافل گیر کرد و توجیه گران سیاست اموى را به شدت هراسان کرد و آنها را به تقلا و تکاپو واداشت تا از سر انفعال, سخنان ناسنجیده اى را در حق هاشمیات و کمیت بگویند که در عین ناعادلانه بودن, حکایت از همان ابتکار و اقدام یاد شده دارد.41 همین موجب شد تا مخالفان و ناآشنایان با کمیت و اصول فکرى و عقیدتى وى, او را شاعر ندانسته و خطیب بخوانند42 و هاشمیات را نثر منظوم توصیف کنند.43 جاحظ با آن که گاه در تحقیر و تضعیف هاشمیات مى کوشد44 و شاعر را از خطیبان شاعر و از شیعیان غالى قلمداد مى کند45 بالاخره به واقعیت تن داده و در وصف کمیت و هاشمیاتش مى نویسد: (کمیت توانسته است میان توانایى بر شعر و قدرت بر خطابه را جمع کند.)46 جاحظ در جایى پا را از این هم فراتر نهاده و گفته است: (باب احتجاج و استدلال را کسى جز کمیت به روى شیعه باز نکرد.)47 یعنى شیعیان پیش از او با احتجاج و مناظره آشنا نبودند تا او این در را به روى آنها گشود.48
این سخن درباره پیشینه شیعیان بى گمان خلاف واقع است. کافى است تا کسى سخنان امام على(ع) را ـ اینک در نهج البلاغه ـ ببیند و یا سخنان دیگر بزرگان و پیشوایان شیعه را در آثار مکتوب تشیع ـ براى مثال در بخش هاى نخست کتاب الاحتجاجِ طبرسى ـ بخواند تا به نادرست بودن سخن جاحظ پى برد. دانشمندان شیعى نیز به این سخن جواب کافى داده اند که در این جا نمى گنجد.49 تنها کارى که کمیت در این باره کرد, اقتباس آن احتجاج ها و استدلال ها از قرآن و احادیث به ویژه از خطبه هاى امام على(ع) بود که در قالب قصائد هاشمیات ریخت و با زبان شعر ارائه کرد که صد البته کار کمى هم نیست و سخن جاحظ تنها با این توجیه مى تواند صحیح باشد; چرا که هرگز شاعرى پیش از کمیت دست به این کار آن هم با آن مهارت شاعرانه و عالمانه و با آن وسعت نزده بود. به راستى که کمیت در این کار مبتکر و مقدم است.50
هاشمیات از سر تکلف و تعصب و یا براى تفنن و هنرنمایى سروده نشده است. سبک و سیاق خودش را داراست و به هیچ وجه تقلیدى نیست. در هاشمیات نه پیام, فداى کلام شده و نه اخلاص و رسالت, فصاحت و بلاغت را از چشم شاعر دور کرده است.51 شعر کمیت از جهت محتوا و مضمون, آمیخته با سیاست و جدل و احتجاج است و اسلوبش به تقریرى گرایش دارد. از عهد بنى امیه به ویژه بنى مروان, تصویرى راستین و دقیق به دست مى دهد. شعرى زنده و پر حرکت است که انسان را به زندگى و قیام مى خواند.52
براى همین از میان حوادث بیش ترین بها را به عاشورا مى دهد و شهداى کربلا را همواره یاد مى کند و با تحلیل و تکریم قیام سید الشهدا(ع) مسلمانان را به پیروى از او به قیام و انقلاب مى خواند.
کمیت به عنوان نخستین مرثیه سراى شیعى ـ که شاعر بودنش را دوست و دشمن قبول داشت ـ با انتشار هاشمیاتش با زورمداران و زراندوزان و ریاکاران اعلام ستیز کرد و بنى امیه را که غاصبان خلافت و علت اصلى فاجعه عاشورا و دیگر مظلومیت ها و محرومیت هاى آل پیامبر(ص) بودند, با شهامت و صراحت به باد انتقاد گرفت و این معنى در جاى جاى هر هشت قصیده پیداست.
هاشمیات در تحلیل حماسه عاشورا از قضا و قدر, عوالم غیبى, معجزات و کرامات, کارهاى خارق العاده و غیر قابل فهم و پیروى, سخن به میان نمى آورد تا جبر و اضطرار, (روزگار غدّار و چرخ کجمدار) را مقصر در قتل امام حسین(ع) شناساند. هاشمیات در عین این که قافیه را نمى بازد, هرگز به خاطر ضرورتِ شعرى هم که شده, زمین و زمان را به جاى زمامداران و جنایت کاران نفرین نمى کند. عاشورا را با عوالم غیبى آغشتن و کربلا را با قضا و قدر, کرامات و خارق العادات آمیختن, بیش تر و پیش تر از همه در کتاب هاى تاریخ نگاران شام و دمشق دیده مى شود که گزارش آن همه فجایع و وقایعى که در قیام امام حسین(ع) رخ داد, در چند صفحه بسیار محدود و نارسا خلاصه مى کنند, اما ده ها صفحه در عجایب و غرائب عاشورا قلم فرسایى مى کنند. از تأثیر و تأثّر افلاک و ملائک و جن گرفته تا حیوانات و نباتات و جمادات روایت ها مى گویند,53 اما هرگز از تأثیر و تقصیر مردمان و مسلمانان, سخنى به میان نمى آورند.
با این که همین تحریف در تحلیل و قرائت عاشورا پس از تاریخ نویسان شامى و اموى توسط شیعیان نیز دامن زده شد و براى شفیع سازى و اسطوره پردازى روز به روز هم گسترده شد, اما با اعجاب مى بینیم که به این گونه امورى که تحلیل هاى گمراه کننده اى را به صورت زیرکانه و غیرمستقیم به خوانندگان تاریخ عاشورا و شنوندگان مراثى حسینى القاء مى کند, حتى اشارتى نیز در هاشمیات نشده است. هاشمیات فاجعه کربلا را ناشى از سقیفه بنى ساعده مى داند و در ضمن تصریح به تزویر و ریاى حکام عصرش, خطاب به بنى هاشم که آن روزها زنان و بازماندگانشان هنوز فجایع عاشورا را پیش چشم داشتند, مى گوید:
بخاتمکم غصباً تجوز امورهم
فلم أر غصباً مثله یتغصّبُ
بحقّکُمُ اَمْسَتْ قریش تقودنا
وبالفذّ منها والردیفین نرکبُ54
و منظور از (فذّ) معاویه, و (ردیفین) یزید بن معاویه و مروان بن حکم است که پشت سر معاویه بر گُرده امت سوار شدند. ادامه مى دهد که بیعت سقیفه و غصبِ خلافت, غصب ها و بیعت هایى را که به زور, به مسلمانان تحمیل مى شد, به بار آورد و در نتیجه, فتنه ها و فاجعه ها پشت سر هم سربرآوردند55 و غصب خلافت و قتل حسین(ع) چنان امت مسلمان را ذلیل ساخت که امثال عبدالله بن زبیر و مردانى از خوارج نیز به طمع ریاست افتادند.56 اجساد مردگان مثل گوشت قربانى نسل به نسل در دشت ها پراکنده شد.57 سپس در ابیات چندى با صراحت و شجاعت از عاشورا سخن مى گوید و آن را (اکبر الاحداث) مى خواند.58
هاشمیات همه فجایع را از حکومت جابرانه بنى امیه مى بیند و آن ها را با جرأت, کشندگان على و حسن و حسین(ع) مى خواند و از بابِ (تعرف الاشیاء باضدادها) عدالت و کفایت و بزرگوارى آل رسول(ص) را با حکومت ظالمانه و سراسر تبعیض و اجحاف بنى امیه مقایسه مى کند.59 تنها به گزارش گذشته بسنده نمى کند, بلکه خلفاى معاصرش را نیز با این مقایسه, رسوا و با ذکر نامشان به وضوح محکوم مى کند و مى گوید:
ساسة لاکمن یرعى الناس سواءَ ورعیة الانعام
لاکعبد الملیک أو کولیدٍ او سلیمان بعده أو هشام60
هاشمیات از غربت امام حسین(ع) مى نالد61 و مسلمانان را که حسین را تنها و بى یاور گذاشتند, مقصر مى داند و آنان را به قیام و انقلاب مى خواند و در قصیده چهارم این دعوت به اوج خود مى رسد. در آنجا از تعطیل شدن احکام اسلام, نفاق حاکمان و خواب ممتد امت ناله ها مى کند و مسلمانان را به تأمل و تدبیر در حال و توبه از گذشته فرا مى خواند.62 از این که مى بیند مردم به زندگانى ذلت بار تن داده و تنها به دنیاى خود چسبیده اند63 و قرآن را پشت سر انداخته اند و در آیاتِ آن نمى اندیشند تا دست به قیام بزنند, از تهِ دل ناله سر مى دهد و از طول حکومت اموى دادش بلند مى شود.64 از بدعت هایى که هر سال بنیان مى نهند و از تزویر و مکرهایشان و از تبعیض در تقسیم اموال عمومى سخن مى گوید.65 خدا را فریاد مى کند و بلافاصله جنایتى را که حکام جور در کربلا مرتکب شدند, یاد مى کند و مسلمانان را که به یارى حسین(ع) نشتافتند, توبیخ مى کند و نصرت او را از هر واجبى واجب تر مى داند.66 آنها را به دو دسته تقسیم مى کند: گروهى با او عداوت ورزیدند و او را کشتند و گروهى دیگر تنهایى حضرتش را دیدند و فقط گریه کردند67 و هر دو گروه را مقصر مى داند و مسلمانان را به انتقام مى خواند و به رهبرى آل هاشم راهنمایى مى کند.68
هاشمیات بنى امیه را که با زور و زر و تزویر توانسته بودند حسین(ع) را بکشند, از همه حکام جورى که به ظلم و ستم در گذشته تاریخ, معروف و ضرب المثل شده بودند, ستمکارتر مى داند و بدعتگزارى مستمر آنها را در دین همانند تحریفات و بدعت هاى راهبان یهود و نصارا مى خواند.69 از نفاق و تزویر امویان سخن مى گوید و تأثیر تطمیع و تزویر را در وقوع فاجعه کربلا چنین به تصویر مى کشد:
تهافت ذِبّان المطامع حوله
فریقان شتّى ذوسلاح واعزلُ
اذا شرعت فیه الاسنّة کبّرت
غُواتُهُمُ مِن کلّ اؤبٍ وهلّلوا70
به این ترتیب کشندگان حسین(ع) و اتباع یزید را در پستى و دناعت طبع, به مگسانى تشبیه مى کند که از سر طمع گردهم آمدند و گمراهانى مى داند که هنگام کشتن حسین(ع) با ریا و تزویر, تکبیر و تهلیل سر مى دادند.
در قصیده دیگرى باز آل رسول(ص) را به بزرگى مى ستاید. فقط ایشان را سزاوار ستایش و ثناء مى داند. از مکارم اخلاقى آنان سخن مى گوید. امام حسین(ع) و شهادت مظلومانه او و یارانش را یاد مى کند و پیشواى شهیدان را بر آن همه معالى و مکارم, عزت و بزرگى که در بیت بیت قصیده گفته است, مصداق آشکارى مى داند که فراموش نمى شود و با یادکردى از دادگستر جهان که عدلش شرق و غرب گیتى را بهره مند خواهد ساخت, قصیده را به پایان مى برد.71
قصیده بعدى (عینیّه) را با رثاى امیرالمؤمنین على(ع) شروع مى کند. از غدیرخم و بیعت مسلمانان به ولایت و رهبرى على(ع) در آن روز سخن ها دارد و از این که مسلمانان (حق قائدشان) را که خدا و خود در غدیر برگزیده بودند ضایع کرده و گمراه شدند, ناله ها سرمى دهد و بلافاصله نتیجه مى گیرد که تا دیر نشده است باید به پا خاست و بنى امیه را رسوا ساخت. کمیت اسدى, نفرت و انزجار خود را از زندگانى آرام اما زیر سلطه حکومت اموى آشکارا ابراز مى کند و از این که مى بیند مسلمانان را به دو دسته اکثریت و اقلیت ـ یعنى گرسنگان و شکمبارگان اسرافکار ـ تقسیم کرده اند, خدا را به یارى مى خواند و آن ها را نفرین مى کند. باز در این قصیده نیز تنها به گزارش گذشته بسنده نمى کند که حکام معاصر و غالبش را نیز به تصریح و کنایه محکوم مى کند. افراط ها و تفریط ها, فقر و جهالت و همه بدبختى هاى مردم را از سوء سیاست و تزویر و تبعیض زمامداران زمانش مى داند و فقر و فلاکت مسلمانان را نتیجه حکومت بنى امیه مى داند و در جهت مخالف آن, تنها سیاست پسندیده هاشمى و عدل علوى را تجویز مى کند و تحقق آن را براى امت اسلامى, زنده بودن و با نشاط و خرمى همچون بهاران زیستن و رشد کردن مى داند:
بمرضیّ السیاسة هاشمیٌّ
یکون حیاً لاُمّته ربیعا72
قصیده هفتم و هشتم هم هریک بخش کوتاهى از یک قصیده است. اولى که فقط پنج بیت از آن انتشار یافته از سیرت پسندیده, رأى حازم, قول صادق و دیگر فضایل اخلاقى امام على(ع) سخن مى گوید و دومى که اینک تنها شش بیت از آن موجود است, از فدک و میراث غصب شده حضرت زهرا(س) توسط ابوبکر و عمر و بازخواستى که از آن دو, در این مورد در روز جزا خواهد شد و از نصّ صریح خدا و رسول خدا(ص) درباره امامت على(ع) و مقام شامخ و ممتاز آن حضرت سخن مى گوید.73
پایان بخش هاشمیات دو قطعه دوبیتى است که شاعر در مقتل زید بن على سروده است که اولى در هجو یوسف بن عمر ثقفى, قاتل زید است و با تعزیت به رسول خدا(ص) آغاز مى شود و دیگرى حکایت از این دارد که زید بن على, شاعر را به یارى خویش خوانده و او اجابت نکرده بود و سپس موجب اندوه و تأسف بسیار وى شده است.74 البته این کار کمیت نه از سر جُبن و ترسویى که به پیروى از امام باقر و امام صادق(ع) بود که کمیت آنان را پیشواى به حق مى دانست.75 آن روزها که رسانه هاى عمومى و ارتباط جمعى در خطابه به ویژه در شعر شاعران خلاصه مى شد, شعر کمیت بیش تر از شمشیرش مى توانست در خدمت قیام هایى مثل قیام زید باشد و هاشمیات از شاعرى چون کمیت با آن شخصیت ممتازى که در میان مسلمانان داشت بى گمان از ده ها شمشیر برنده نیز برنده تر و کارآمدتر بود. تاریخ هم همین را گواهى مى دهد و پژوهشگران در تاریخ دولت اموى به این معنا تصریح کرده اند که هاشمیات یکى از اسباب مهم در سقوط دولت بنى امیه بود.76
برخى هم این سخن را درباره قصیده دیگرى غیر از هاشمیات گفته اند که: قصیده مذهّبه کمیت اسدى در انتقال حکومت از بنى امیه به بنى عباس نقش به سزایى داشته است.77
کسانى که در هاشمیات مدح شده اند, پس از رسول خدا(ص) و امام على و حسین(ع) که در سراسر قصیده ها نامشان و یادشان مى درخشد, (وصیّ الوصیّ) یعنى امام حسن(ع)78 جعفر طیار و حمزة بن عبدالمطلب,79 محمد حنفیّه و عباس عموى پیامبر80 هستند و گاهى از ابوالفضل العباس نیز نام برده شده که مى تواند عباس بن عبدالمطلب و عباس بن على علمدار عاشورا باشد.81
با وجود این که در چند مورد نام عباس بن عبدالمطلب هم به احترام و تکریم آورده شده است, اما پس از سقوط سلسله امویان, خلفاى عباسى نیز از انتشار هاشمیات جلوگیرى مى کردند تا آنجا که گفته مى شود, ابن سکّیت اهوازى (186ـ244ق) چون در گردآورى اشعار کمیت به ویژه هاشمیات مى کوشید82, وقتى متوکل عباسى دانست, کمر به قتلش بست و دنبال بهانه اى مى گشت; تا روزى پس از پرسش از مقام حسنین(ع) و مقایسه آن دو با پسرانش که جواب صریح و کوبنده ابن سکّیت را در پى داشت فرمان به قتلش داد.83
اما هرچه حکام ستمگر در اخفاى هاشمیات مى کوشیدند گوهرشناسان نیز در حفظ و حراست آن تلاش مى کردند. روزگارى در کوفه آن چنان رواج یافته بود که هرکس هاشمیات را حفظ نمى کرد به او شیعه نمى گفتند.84 هاشمیات, همچنان که قرائتى گویا و مؤثر از قرآن مجید و سخنان امام على(ع) بود, ترجمان عقاید و فرهنگ تشیع نیز بود. بعضى از دانشمندان, ریشه برخى از اصطلاحات خاص شیعى را مانند (تقیّه)85 و (ترابى)86 در هاشمیات جسته اند و کمیت را نخستین شاعرى دانسته اند که آن ها را در هاشمیاتش به کار برده است. کمیت اسدى حتى پیش از بنى عباس در هاشمیاتش از پرچم هاى سیاه سخن گفته87 و شیعیان آل على(ع) را به برافراشتن پرچم هاى سیاه فراخوانده است که بعدها همین پرچم هاى سیاه از علائم عباسیان و سپس از شعائر شیعیان شد.
اشعار کمیت و نیز هاشمیات بسیار بیش تر از این بوده است که از گزند روزگار در امان مانده و امروزه اندکى از آن به دست ما رسیده است از پنج هزار قصیده او88, تنها چند قصیده و از برخى قصائد بلندش که 578 بیت بوده (قصیده ششم) فقط19 بیت89 یا 21بیت90 مانده است. کمیت در چکامه سرایى دستى توانا داشت و قصیده هاى بلند و بالایى را به راحتى مى سرود و این توانایى چنان چشمگیر بود که هر چیز طویل و طولانى را به شعر کمیت مثل مى زدند: قد طال قرنک یا اخى, فکأنّه شعر الکمیت.91 ولى از آن همه قصیده هاى درازدامن و گسترده, اینک اندکى مانده است. اتباع بنى امیه و دشمنان شیعه تا توانسته اند در امحاء یا اخفاى آن ها کوشیده اند.92 اما به رغم حسودانِ سست نظم, قبول خاطر و لطف سخن کمیت, خدادادى بوده و از همان روزهاى نخست و در طول تاریخ همیشه مورد توجه ارباب علم و ادب قرار گرفته است; براى مثال بنیانگذار علم عروض خلیل بن احمد فراهیدى (100ـ 175ق) در کتابش العین, نزدیک به شصت مورد و دانشمند شهید شیعى ابن سکّیت (م244ق) در اصلاح المنطق, شیخ مفید (338ـ413ق) در کتاب ها و رساله هایش: الافصاح; الفصول المختاره, معنى المولى; اقسام المولى و سید مرتضى علم الهدى در امالى, امین الاسلام طبرسى در مجمع البیان, ابوالفتوح رازى در تفسیرش و صدها دانشمند دیگر در آثارشان چون: لسان العرب, تاج العروس, مغنى اللبیب, شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید در موارد متعدد و بسیارى به هاشمیات استناد جسته اند.
بعضى نیز به شرح و تفسیر هاشمیات پرداخته اند که نام برده مى شوند: ابو ریّاش احمد بن ابراهیم قیسى یمانى; محمد محمود رافعى مصرى; محمد شاکر خیّاط نابلسى که اثر هر سه شارح با نام (شرح هاشمیات الکمیت) و به ترتیب سال 1904م در لیدن و 1928م و 1331ق (چاپ دوم) در مصر چاپ شده اند. نیز شرح ابوجعفر محمد بن امیر الحاج الحسینى شارح شافیه را مى توان نام برد.93 کتاب هاى (الکمیت بن زید شاعر العصر المروانى) از عبدالمتعال الصعیدى و (الکمیت بن زید الاسدى شاعر الشیعة السیاسى) از احمد صلاح الدین نجا و (الکمیت بن زید الاسدى بین العقیدة والسیاسة) از على نجیب عطوى که اولى در قاهره و دو دیگر در بیروت منتشر شده است.
کسانى که درباره کمیت کار کرده و در اشعار او به پژوهش پرداخته اند, بیش تر به هاشمیات نظر داشته اند; چرا که کمیت با هاشمیات شناخته شده است و هاشمیات همه اشعار حتى (قصیده مُذَهَّبیه) کمیت را نیز تحت الشعاع قرار داده است. امروز نیز که شعرهاى کمیت بیش تر به صورت قطعه هاى چند بیتى و بیش تر از آن به صورت تک بیت و دو بیت از میان متون مختلف استخراج و گردآورى شده است,94 باز منظر اهل نظر و پژوهش, هاشمیات شمرده مى شود و بحث ها و درس ها در حول و حوش کمیت همچنان, بر محور هاشمیات مى چرخد.95
برخى دیگر از دانشوران نیز هاشمیات را تخمیس کرده اند; مثل عباس زیورى بغدادى (م1315ق), محمد سماوى و سید محمد صادق آل صدرالدین کاظمى.96 به زبان آلمانى نیز ترجمه شده است.97 شگفت این که دیده نشد که کسى آن را به فارسى ترجمه یا شرح کرده باشد; تنها ترجمه چند بیت از آن را مى توان در کتابِ (جهش ها) اثر استاد عدالتمدار و بیدار جناب محمدرضا حکیمى دید که دیگران نیز به ترجمه ایشان اکتفا کرده و همان را در آثارشان آورده اند.98
از هاشمیات بیش از ده نسخه خطى در کتابخانه هاى مصر و مکه و دمشق و بریطانیا شناسایى شده است که پژوهشگران با مراجعه به برخى از آنها دست به تحقیق و انتشار هاشمیات زده اند که در این میان شرح ابى ریاش قیسى بصرى (339ق) بیش از همه حائز اهمیت است. این شرح نخست با عنوان (هاشمیات الکمیت بشرح ابى ریاش) همراه با ترجمه متن آن به آلمانى توسط جوزیف هورفتز در لیدن به سال 1904م چاپ شد و سپس با نام (شرح هاشمیات الکمیت ابن زید الاسدى) و به تحقیق داود سلّوم و نورى حمّودى چاپ دوم آن در بیروت, سال 1406ق/ 1986م انتشار یافت. در این شرح که از سده چهارم هجرى به یادگار مانده, متن هاشمیات بسیار بیش تر از آن است که در شرح ها و دیگر متون منتشر شده دیده مى شود. در این شرح قصیده اول 103 بیت, قصیده دوم 140 بیت, قصیده سوم 133, قصیده چهارم 111, قصیده پنجم33, قصیده ششم21, قصیده هفتم و هشتم هریک 7بیت و در جمع 555 بیت است در حالى که در کتاب (القصائد الهاشمیات) قصیده ها به ترتیب 102, 137, 67, 89, 28, 19, 5 و 6بیت و در جمع 453 بیت است; یعنى این کتاب (القصائد الهاشمیات (الروضة المختاره)) 102 بیت کم تر از آن متنى است که از شرح ابى ریاش تا حال تحقیق و منتشر شده است.
از شرح ابوریاش که بیش از هزار سال از نگارش آن مى گذرد, اطلاعات گران قیمتى به دست مى آید که مشکل بتوان در متون و منابع دیگر یافت. براى مثال آنجا که کمیت اسدى از شهداى بنى اسد در عاشورا یاد مى کند, ابوریاش در شرح آن مى نویسد:
(منظور از حبیب, حبیب بن مظاهر فقعسى و مقصود از کاهلى, أنس بن حارث است که هردو از قبیله بنى اسد بودند. ابوالشعثاء مردى از قبیله بنى کنده و ابوحجل, کُنیه مسلم بن عوسجه, و شیخ بنى صیدا, قیس بن مُسهر صیداوى و ابوموسى, کنیه موقّع بن ثمامه اسدى بود که همگى در دفاع از امام حسین(ع) شهید شدند.)99 این شرح وزین به انضمام شرح قصیده نونیّه (مُذَهَّبه کمیت) از همو, به همراه مستدرکات شعر کمیت و مستدرکات هاشمیات و فهارس فنى و کلیدى در 342ص وزیرى منتشر شده است.
پاورقی :
1. مرزبانى, ابوعبدالله, اخبار شعراء الشیعه, ص71, 178, تحقیق محمدهادى امینى, چاپ دوم/ 1413ق.
2. عبدالقادر بغدادى, خزانة الادب, ج1, ص138, قاهره/ 1347ق; علامه امینى, الغدیر, ج2, ص277.
3. رجال الطوسى, ص144, تحقیق جواد قیّومى, چاپ اول, قم/ 1415ق.
4. همان, ص274.
5. ابوالفرج اصفهانى, الاغانى, ج17, ص2, تحقیق محمدعلى بجاوى, چاپ بیروت; شعر الکمیت, ج1, ص12, جمع داود سلوم, بغداد, 1961م; البصائر والذخائر, ج2, ص44.
6. خزانة الادب, ج1, ص138; سیوطى, شرح شواهد المغنى, ج1, ص38, نشر ادب حوزه.
7. ابن عبدربّه, العقد الفرید, ج2, ص153, قاهره, چاپ دوم, 1965م.
8. اخبار شعراء الشیعه, ص71ـ73; الاغانى, ج17, ص28.
9. اخبار شعراء الشیعه, ص71, 178;على نجیب عطوى, الکمیت بن زید الاسدى بین العقیدة والسیاسة, ص203ـ206, دارالاضواء, بیروت, 1408ق.
10. الاغانى, ج17, ص1.
11. مسعودى, مروج الذهب, ج3, ص229, دارالهجره, قم, 1363ش; الاغانى, ج17, ص30.
12. براقى نجفى, سید حسین, تاریخ الکوفه, ص454, بیروت, چاپ چهارم, 1407ق.
13. الاغانى, ج17, ص33.
14. فاخورى, حنّا, تاریخ الادب العربى, ص307, چاپ بیروت.
15. همان, ص308.
16. حکیمى, محمدرضا, جهشها, ص203, دفتر نشر, چاپ ششم, تهران,1366ش.
17. مصنفات الشیخ المفید, ج8, ص18.
18. همان, ص18.
19. القصائد الهاشمیات, ص38.
20. دیوان دعبل بن على الخزائى, ص141.
21. القصائد الهاشمیات, ص29.
22. دیوان الشریف الرضى, ج1, ص112.
23. نهج البلاغه به تصحیح صبحى صالح, تحقیق محمد عبده, حکمت 190.
24. القصائد الهاشمیات, ص34ـ 35.
25.شوشترى, محمدتقى, بهج الصباغه فى شرح نهج البلاغه, ج1, ص19ـ21, چاپ امیرکبیر.
26. سوره یس.
27. القصائد الهاشمیات, ص11.
28. همان, ص40.
29. همان, ص30, 34, 55.
30. همان, ص30, 56.
31. همان, ص30.
32. همان, ص41.
33. همان, ص16, 29, 37, 38, 41, 63, 64, 69, 78, 79.
34. همان, ص30.
35. فهرست ابن الندیم, ص119.
36. الغدیر, ج2, ص287.
37. القصائد الهاشمیات, ص41, 58, 73.
38. نهج البلاغه, خطبه شقشقیه و….
39. القصائد الهاشمیات, بیش تر ابیات.
40. میدانى, مجمع الامثال, ج1, ص179;نعمان قاضى, الفرق الاسلامیه فى الشعر الاموى, ص373, قاهره/ 1119م.
41. جاحظ, ابوعثمان, الحیوان, ج5, ص117ـ119, مصر, چاپ اول.
42. مرزبانى, الموشّح, ص196, مصر, 1343ق.
43.فوک بوهان, العربیه, ص41, قاهره/1951م.
44. الحیوان, ج5, ص118ـ169.
45. جاحظ, ابوعثمان, البیان و التبیین, ج1, ص36, قاهره, 1948م.
46. همان, ج1, ص45.
47. ابن عساکر, تاریخ مدینة دمشق, ج14, ص599, بیروت, 1415ق.
48. ابن منظور, مختصر تاریخ دمشق, ج21, ص215.
49. شیخ مفید, الفصول المختاره, ص233; الغدیر, ج2, ص280.
50. سید حسن صدر, تأسیس الشیعه, ص351, تهران, منشورات اعلمى.
51. الکمیت بن زید الاسدى بین العقیدة والسیاسة, ص216.
52. فاخورى, حنّا, تاریخ الادب العربى, ص308.
53. ترجمة الامام الحسین من تاریخ مدینة دمشق, ص324, 345ـ346, 352ـ409; تاریخ مدینة دمشق, ج14, ص225ـ 245.
54. القصائد الهاشمیات, ص30.
55. همان, ص31.
56. همان, ص34.
57. همان, ص35.
58. همان, ص42ـ43.
59. همان, قصیده اول و دوم و چهارم به ویژه ص14.
60. همان, ص14.
61. همان, ص42, 65 ـ66.
62. همان, ص61.
63. همان, ص62.
64. همان, ص63 ـ64.
65. همان, ص64 ـ 65.
66. همان, ص65 ـ 68.
67. همان, ص67 ـ 68.
68. همان, ص68 ـ73.
69. همان, ص64 ـ65.
70. همان, ص66.
71. همان, ص75ـ77 (قصیده پنجم).
72. همان, ص78ـ80 (قصیده ششم) از این قصیده که در اصل هشتصد بیت بوده تنها 21 بیت به جاى مانده است ر.ک: الغدیر, ج2, ص226.
73. القصائد الهاشمیات, ص81 ـ82.
74. همان, ص82.
75. الکمیت بن زید الاسدى بین العقیدة والسیاسة, ص210.
76. شعر الکمیت, ج3, ص243.
77. حیاة الشعر فى الکوفه, ص458ـ459; دیوان دعبل, ص83 ـ84; صنعانى, ضیاء الدین یوسف, نسمة السحر بذکر من تشیّع و شعر, ج2, ص 545 .
78. القصائد الهاشمیات, ص20, 40, 42.
79. همان, ص17, 40.
80. همان, ص21, 43.
81. همان, ص21; آینه وند, صادق و حسن عباس نصرالله, الادب السیاسى الملتزم, ص191, چاپ بیروت, دارالتعارف.
82. تأسیس الشیعه, ص189.
83.آقابزرگ تهرانى, الذریعه, ج17, ص90; آینه وند, صادق, ادبیات انقلاب در شیعه, ج1, ص67.
84. تأسیس الشیعه, ص189.
85. القصائد الهاشمیات, ص73.
86. همان, ص29.
87. فان فلوتن, تاریخ شیعه یا علل سقوط بنى امیّه, ترجمه سید مرتضى هاشمى حائرى, ص154, تهران, کتابخانه اقبال, چاپ اول, 1325ش.
88. حاجى خلیفه, کشف الظنون, ج1, ص808; الغدیر, ج2, ص287 به نقل از عیون الاخبار, ج1, ص397.
89. القصائد الهاشمیات, ص79ـ80.
90. الغدیر, ج2, ص265.
91. دیوان الصاحب بن عباد, ص199.
92. الغدیر, ج2, ص266ـ 268.
93. شرح شافیة ابى فراس, ص22.
94. شعر الکمیت, ج1ـ3; جمع سلّوم.
95. همان, ج4 (دیوان الهاشمیات).
96. الغدیر, ج2, ص273.
97. الاعلام الزرکلى, ج6, ص92.
98. ادبیات انقلاب در شیعه, ج1, ص68.
99. ابو ریاش قیسى, شرح هاشمیات الکمیت, ص165ـ166, تحقیق داود سلّوم و نورى حمّودى, چاپ دوم, عالم الکتب, بیروت,1406ق.

تبلیغات