آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 
سخن از سیره امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع) افتخارآمیز است و ارجمند. گفتن, سرودن, نوشتن و برنمودن گوشه هایى از شخصیت بى بدیل فرزند کعبه, آرزوکردنى است و تمنّاى ژرفناى جان هاى تمام شیفتگانِ کرامت, عدالت و انسانیت. این از یک سوى, از سوى دیگر سخن گفتن از او دشوار است سخن درخور آن چهره تابناک, دشوارتر و بَلْ محال. سرودن, گفتن و نوشتن درباره این فرازمندترین قله تاریخ همگانى است. ارادتمندان و شیفتگان او فراتر از مرز مذهب, مکتب, جغرافیا و آیین ویژه است. هر آن که انسان بوده, و به تعبیر دیگر (انسان دانشمند) بوده بدو عشق ورزیده و در آستانِ خورشید وجود او به ستایش ایستاده است. بدین سان از کهن ترین اثر مدون و مکتوب در حوزه فرهنگ اسلامى که به گونه اى درباره مولا رقم خورده و همراهان و همگامان او را در نبردهاى سه گانه با هوشمندى گزارش کرده است, تاکنون صدها و بل هزاران کتاب به خامه آمده و چکامه ها سروده شده و آثار هنرى آفریده شده است, تا مگر اندکى از بسیار را درباره مولا بَرْگویند و برنمایند.1 از جمله آخرین و گسترده ترین آثارى که از پس سال ها کوشش و درنگریستن در منابع و مصادر بسیار, و برسنجیدن گ
زارش هاى تاریخى و روایى انبوه, سامان یافته, مجموعه فخیم و فاخر الموسوعة الأمام على ابن ابى طالب(ع) فى الکتاب والسنه والتاریخ است به خامه حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمّد محمدى رى شهرى و به مساعدت فاضلان, آقایان: سیّد محمّدکاظم طباطبایى و محمود طباطبایى و تنى چند از فاضلان مرکز تحقیقات مؤسسه فرهنگى دارالحدیث (ج1, ص5 مقدمه). این بنده را نیز در تدوین نهایى آن سهمى خُرد بوده است که از سَرِ عشق ورزى به ساحت ولایت عظماى علوى و خاکسارى در پیشگاه ولایت والاى وصیّ نبوى با نهایت شوق و دلدادگى و افتخار آن را انجام داد (ج1, ص54 مقدمه). از این روى آشنایى اندکى با محتواى سرشار از آگاهى هاى گونه گون آن اثر سترگ دارم و بدان لحاظ و بدین جهت که شماره ویژه آینه پژوهش سزا نبود که از یادکرد اثرى بدین سان ارجمند و جامع تهى باشد, این گلگشت را در صفحات زرین آن انجام دادم و این سطور را در جهت برنمودن اندکى از بسیار نهفته در ابواب و فصول آن رقم زدم; تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. یادآورى کنم که این نگاشته به واقع مقدمه بلندى است که بازگردان عربى آن در آغاز مجلد اول آمده است و این جا با اندکى باز نگرى و بازنگارى تقدیم مى شود.
موسوعه در یک نگاه
(موسوعه…) نگاهى است به زندگانى مولا, سیره علوى و تاریخ حیات کامل ترین انسان, برجسته ترین مؤمنان و بزرگ ترین چهره تاریخ اسلام پس از رسول الله(ص).
(موسوعه…) به آهنگ برنمودن برجسته ترین, آموزنده ترین, تنبه آفرین ترین آموزه هاى مولا, و بخش هاى زندگانى على(ع) و سیره سپیدى آفرین امیرالمؤمنین(ع) به قلم آمده است.
(موسوعه…) مى کوشد با ترسیم چهره ملکوتى امامِ انسانیت و گزارش ویژگى هاى علمى, اخلاقى و عملى زندگانى سرشار از ایمان و اقدام پیشوایِ حقیقت, و تبیین تلاش هاى شگرف صداى عدالت انسانیت در راه عدالت گسترى و حق مدارى عملاً به این سؤال پاسخ گوید که چرا کتاب الهى (على) را در کنار خداوند, شاهد (رسالت) قرار داده است.
(موسوعه…) با طرحى نو, پردازش ابتکارى و نظمى جدید و کارآمد سیره علوى را در شانزده بخش در پیشدید پژوهشگران, و جستجوگران معارف علوى و شیفتگان مولا و تشنگان حق و حقیقت قرار مى دهد.
بخش اول. شخصیت خانوادگى:
در بخش اول از نیاکان آن حضرت سخن رفته است (ج1, ص59 ـ62) و از محیط رشد و زندگانى خصوصى مولا, از شخصیت پدر, مادر, از نام ها, کنیه ها, لقب ها, سیرت و صورت ازدواج, زنان و فرزندان على(ع) (ص62 ـ 135). در این بخش روشن شده است که مولا در خانواده اى بزرگ و محیطى پاک بالیده است. نیاکان آن بزرگوار یکسر موحدانِ پاک اندیش و استوارگام در راه خدا بودند. در تبار آن موحد بى بدیل تاریخ اسلام, هرگز شائبه شرک و آلودگى فکرى و اعتقادى نبوده است. او در دامن پدرى مؤمن, نستوه, حق مدار, و مادرى نیک نهاد و معادباور بالیده است. زندگى را با همسرى که پاک ترین روزگار بوده است و سرآمد زنان جهان در هاله اى از قداست و با امر الهى آغاز کرده است و فرزندانى بزرگ و تاریخ آفرین که مصداق والاى (کوثر) بوده اند, باز نهاده است. کنیه ها و القاب او که غالباً رسول الله آنها را رقم زده است, همه و همه نشانگر شخصیت والا و جایگاه بى بدیل او در اسلام و تاریخ است. در پایان این بخش, پژوهش کوتاهى است درباره مزارى که در دمشق به نام (سکینه) و با عنوان دخت على(ع) شهره است, و نشان داده شده است که على(ع) را دخترى بدین نام نبوده است. (ص137ـ 138)
بخش دوم:
این بخش با عنوان (الأمام على(ع) مع النبى(ص)) همراهى و همگامى مولا با رسول الله(ص) را در چهارده فصل رقم زده است.
رسول الله(ص) در روزگارى فرمان رسالت یافت, و بعثت شگرف و تاریخسازش را اعلام کرد که جزیرةالعرب در تاریکى و سیاهى و جهل مى سوخت. بعثت آن پیامبر آزادى و کرامت با ناباورى مردمان روبه رو شد و نیز با توطئه جباران. از آغازین روزهاى این قیام الهى, امیرالمؤمنین همراه جدایى ناپذیر و مدافع خستگى ناپذیر او بود. در این بخش جایگاه والاى امام در تحقق نهضت اسلام و نقش دوران ساز آن بزرگوار و تداوم آن قیام الهى, در عصر رسول الله(ص) بازگفته شده است. این بخش نشان مى دهد که مولا دوش به دوش رسول الله(ص) از آغازین روزهاى بعثت تا هنگام رحلت براى حاکمیت اسلام در جامعه با تمام توان کوشید. و در تمام صحنه ها و گردونه ها با رسول الله(ص) همبر شد و در تمام مواقف و دشوارى ها براى رفع بن بست ها از پیش روى حرکت اسلام, پیشتاز بود. این فصل نشان مى دهد که على(ع) در دفاع از دین, گسترش اسلام, حراست از رسول الله(ص) و نگهبانى از آیین نوپاى الهى, استوارگامى بود نستوه, که از هیچ کوششى در رساندن این آیین الهى به مقصد و مقصود دریغ نورزید. (ص137ـ309)
در این بخش و در ضمن فصل دوم, از (لیلة المبیت) سخن رفته است; حادثه اى که در میان فضایل و مناقب مولا چونان خورشیدى درخشید. آن شب امام در اوج جباریت ها و ستمگرى ها و خیره سرى ها و با اطلاع از آهنگ کین ورزانه مشرکان, بر بستر رسول الله(ص) آرمید تا آن پیامبر مروّت و کرامت به سلامت راهى یثرب شود. در فصل سوم این منقبت والا و ایثار بى بدیل مولا گزارش شده و به برخى از خرده گیرى هاى فضیلت ستیزان پاسخ داده شده است. (ص156ـ176)
نکته یادکردنى در این بخش در فصل دوم فراز آمدن مولا بر دوش رسول الله(ص) براى درهم شکستن بت ها است که غالباً آن را تنها و تنها در حادثه فتح مکه رقم زده اند. پژوهش در اسناد بسیار کهن و معتمد در این فصل, نشان داده است که این حادثه در همان شب آکنده از دلهره و در میان اوج رذالت هاى مشرکان شکل گرفته است. و این نشانى است از باورى ژرف و بى غبار به آینده و استوارگامى در راه هدف. بدین گونه تأکید شده است که وقوع حادثه در آن شب قطعى است; اما چیدن دوباره بت ها در سال هاى بعد مسلم است و بدین سان درهم شکستن آنها در فتح مکه و پیراستن ساحت قدس خانه خداوند از لوث بتان نیز. (ص153ـ155)
بخش سوم:
در بخش سوم و با عنوان (جهود النبى لقیادة الامام على(ع)) به جایگاه ولایت در رسالت رسول الله(ص) پرداخته و تلاش هاى رسول اکرم را در آن زمینه گزارش و تحلیل کرده است.
اسلام خاتم ادیان و رسول الله(ص) خاتم پیامبران و قرآن فرجام بخش کتاب هاى آسمانى است. پیامبر(ص) ابلاغ کننده دینى است که رنگ ابدیت دارد, و زمان طومار حیات او را درهم نمى پیچد. رسول الله(ص) براى تضمین آینده آیین و امتش چه کرده است؟ تدبیر الهى در این زمینه چیست؟ در این بخش آینده نگرى آیین الهى و جایگاه مولا در این تدبیر الهى نشان داده شده است.به دیگر سخن در این فصل ولایت علوى و امامت على بن ابى طالب(ع) در قالب تلاش رسول الله(ص) براى آینده امت, بازخوانى شده و دلایل عقلى و نقلى اثبات این مدعا که رسول الله(ص) امت را بى سرپرست ننهاده و آینده امت را بدون طرحى مشخص رها نکرده, بلکه در درازناى بیست و سه سال با زمینه سازى هاى فراوان, رهنمودهاى بسیار, اشارت ها و صراحت هاى بى شمار, آینده را به دقت و روشنى رقم زده است, به تفصیل گزارش شده است. در این بخش نشان داده شده است که (غدیر) اوج این کوشش مستمر بوده است و بر این نکته تأکید ورزیده شده است که پس از آن نیز پیامبر از این مهم غفلت نورزید و تا آخرین لحظات عمر بر آن تأکید نهاد; گواین که تدبیرهاى نهایى آن رسول انسانیت, و آهنگ آن بزرگوار براى کتابت
وصیت و استوارسازى آنچه بارهاى بار در طول سال هاى سال بر آن تأکید ورزیده بود, به گونه وصیتى مکتوب در فضاى غوغاآلود اطرافیان به ثمر نرسید, و نیز اعزام سپاه اسامه که تدبیرى دیگر بود, در این زمینه. اما با این همه در همین دو جریان نیز رسول الله(ص) با گفته ها و اشاره ها و موضع آمیخته به تلخى در برابر غوغاسالاران و متخلفان از سپاه اسامه, راز و رمز حقیقت را برنمود. بارى, در این بخش, از این حقیقت به گستردگى سخن رفته و نکات مهمى براساس اسناد و مدارک استوار فریقین گزارش شده است.
این بخش در یازده فصل رقم خورده است که صفحات جلد دوم را یکسر به خود ویژه ساخته است. در آغاز, فضاى سخن تبیین شده و چگونگى موضع رسول الله(ص) براساس فرض هاى مختلف و احتمال هاى گونه گون تحلیل شده و در ضمن آن نشان داده شده است که نمى شود پنداشت که رسول الله(ص) امت را یَلْه و بدون هیچ طرح و نقشه اى رها کرده است. پس باید براساس نصوص فراوان تاریخى و روایى تأمل کرد و دریافت که آن طرح و تدبیر چیست؟ (ج2, ص7ـ22) بدین سان سخن به نص رسیده است و نصوص و احادیث این واقع صادق گزارش شده است; از گزارش (حدیث یوم الأنذاز) که آغازین تلاش علنى است, تا حدیث غدیر که اوج ابلاغ ولایت است. پس از حدیث یوم الانذار, احادیث وصایت, وراثت, خلافت, منزلت, امارت, امامت, ولایت, هدایت, عصمت و بالاخره حدیث غدیر و در نهایت گزارش چگونگیِ واپسین تدبیر رسول الله(ص) . در آغاز این فصل, در ضمن مدخلى محتواى احادیث تحلیل شده و با نگاهى تاریخى چگونگى دلالت این احادیث بر ولایت علوى و چه سانى نشانگرى آنها آهنگ رسول الله(ص) را بر چاره اندیشى درباره آینده امت, برنموده شده است.
بخش چهارم:
شگفتا و اسفا, که آنچه رسول الله(ص) براى آینده امت رقم زده بود, تحقق نیافت و جامه خلافت را دیگرى و جز آن که فرمان الهى بدان صادر شده بود, به تن کشید. آن گاه مولا بود و واقعِ کاذبِ تلخ استخوان سوزِ وارونگى حقیقت و ملازمات و مصالح آیینى نوپا و مردمانى که نوآیین بودند و به تعبیر آن بزرگوار (حدیث الاسلام). امام(ع) باید چه مى کرد؟ وظیفه الهى او چه بود؟ واقعِ آن روزگار با شرایط ویژه داخلى و خارجى چه اقتضا مى کرد؟ در این بخش به این سؤال ها و جز این ها در سیره علوى از پسِ رحلت رسول الله(ص) تا حکومت وى پاسخ داده شده است و زمینه ها و عللِ نادیده انگاشتن رهنمودهاى پیامبر درباره آینده است و رهبرى مولا در این بخش بازشناسى شده است. و ضمن گزارش سیره حوادث پس از پیامبر(ص) و روزگار خلافت عثمان و خیزش مردم علیه او چگونگى و چرایى مواضع حکیمانه امام حکیمان تشریح و تبیین شده است.
این بخش نیز مجلد چهارم از مجموعه یازده جلدى موسوعه را به خود ویژه ساخته است. بخش چهارم در پنج فصل تدوین شده است. فصل اول قصه آکنده از غصه (سقیفه) و پى آمدهاى آن و حوادث مرتبط با آن را گزارش کرده است. (ص7ـ79)
تن زدن امام(ع) از بیعت کسانى که با نیرنگ, جامه خلافت را به تن کشیدند, چگونگى مواضع مهاجران و انصار در ماجراى سقیفه, و هوشیارى امام(ع) در رویارویى با فتنه و فتنه آفرینان, از جمله بحث هاى این بخش است(ص7ـ 58). امام(ع) پس از مدتى و مشخصاً براساس نصوصى پس از شهادت فاطمه زهرا(س) از سَرِ اکراه و الزام به بیعت تن داده است; چرا؟ عوامل و زمینه ها, مصالح و چرایى ها این موضع نیز به شرح آمده است (ص60 ـ 65) و آن گاه توجیه هاى ناموجه سیاست بازان صحنه سقیفه براى دگرگونى وصیت رسول الله(ص) گزارش و نقد شده است. (ص66 ـ79) روزگار خلفاى پس از رسول الله(ص) و موضع على(ع) در آن روزگاران, حکومت عثمان, زمینه هاى قیام علیه او و تحلیلى از زمینه ها و انگیزه هاى مسلمانان در قیام علیه عثمان, در صفحات بعدى این مجلد آمده است. پایان بخش این مجلد نگاهى است نو به جریانِ ابن سبا و واقعِ چهره او براساس نصوص تاریخى. مى دانیم که در ضمن گزارش هاى تاریخى, بسیار از عبدالله بن سبا سخن رفته است. برخى از مورخان و حتى تحلیل گران نواندیش تاریخ اسلام او را چهره اى واقعى و بسى نقش آفرین در تاریخ اسلام و از جمله در حرکت علیه عثمان
تلقى کرده اند, و برخى از بنیاد در وجود او تردید روا داشته اند و یا با صراحت وجود او را افسانه دانسته اند. در این کتاب در پرتو اسناد تاریخى, ضمن آن که اصل وجود شخصى به نام عبدالله بن سبا پذیرفته شده است, نقش آفرینى و تأثیر شگرف پنداشته شده او در تاریخ اسلام به شدت نفى شده است. (ص291ـ302)
بخش پنجم. مبانى اصلاحات علوى:
مردم از پس بیست و پنج سال خلافتِ خلفا و گسترشِ کج نگرى ها و کژروى هایى که پس از رسول الله(ص) آغاز شده بود ـ و تا بدان جا پیش رفته بود که على(ع) در خطابه پرشور و تکان دهنده خود از آن به (بلیّه اى) چونان روزگار قبل از اسلام یاد کرده2 ـ علیه خلیفه و نوع رفتار و حکومت دارى او به پا خاستند و پس از قتل او در تجمعى شگفت خواستار زمامدارى مولا شدند. امام(ع) که مى دانست (آب رفته را به جوى بازگرداندن) در آن شرایط بسى دشوار است, ابتدا از پذیرفتن آن تن زد و پس از اصرار و تأکید مسلمانان پذیرفت و در اولین خطبه از دیگرسانى گسترده در تمام ابعاد اجتماع, مبانى, شیوه ها و روش ها سخن گفت. در این بخش چگونگى رسیدن امام(ع) به زمامدارى, آغاز اصلاحات, مبانى امام(ع) در دیگرسانى ها و اصلاحات و بازتاب هاى آن در جامعه به تفصیل سخن رفته است. بازشناسى محورى ترین مبانى امام(ع) در اصلاحات در زمینه هاى مختلف فرهنگى, اقتصادى, اجتماعى, قضایى و دینى, از جمله بحث هاى مهم این بخش است. دیدگاه هاى امام(ع) در پیوند با سیاست, عوامل استوارسازى حکومت ها, علل و عوامل تزلزل و دگرگونى حکومت ها, چگونگى همکارى دولت ها با هم و… از جمله بحث هاى این بخش از کتاب است.
تمام صفحات مجلد چهارم ویژه این بخش است. در این مجلد که آن را به گونه اى مى توان (سیاستنامه علوى) نام نهاد به گستردگى و براساس نصوص روایى و تاریخى و با استناد به آثار علوى از مبانى, شیوه ها و روش هاى علوى در حکومت دارى سخن رفته است. این مجلد در ده فصل سامان یافته است: ابتدا از تفاوت هاى بنیادین نگرش به سیاست در دو مکتب علوى و اموى سخن رفته و آن گاه از آهنگ اصلاح و ابعاد اصلاح در حکومت مولا. مدخل این مجلد تحلیلى است گسترده بر پایه نصوص ارائه شده در متن کتاب از آنچه یاد شد و در پایان پاسخى به نقد و اشکال هایى که برخى از مورخان, تحلیل گران و سیاستمداران از روزگاران کهن درباره شیوه برخورد امام(ع) با مسائل داشته اند, مى آید (ص6ـ59). آن گاه در فصل اول, چگونگى بیعت مردمان را با امام(ع) گزارش مى کند و در پایان چرایى تن زدن آغازین امام(ع) از پذیرش حکومت و پذیرش بعدى آن تحلیل مى شود. (ص57 ـ69)
در برخى از اسناد تاریخى آمده است که طلحه اولین کسى بود که با مولا بیعت کرد و چون یکى از انگشتانش ناقص بود, امام(ع) آن را به فال بد گرفت که حکومت سامان درستى نخواهد داشت (الامامة والسیاسه, ج1, ص66; المناقب للخوارزمى, ص49, ح11; أسدالغابه, ج4, ص107; کشف الغمه, ج1, ص78). در برخى از اسناد تاریخى این تفأل زننده را کس دیگرى آورده اند (موسوعه, ج4, ص73). در پایان این بخش از بحث, براساس روایت و درایت, این حادثه ـ به ویژه اگر به مولا نسبت داده شود ـ نفى شده است (موسوعه, ج4, ص73). اصلاحات علوى, سیاست ادارى, فرهنگى, قضایى, اجتماعى, امنیتى, جنگى و دیدگاه هاى امام(ع) در عوامل بقا و زوال دولت, عناوین دیگر این بخش است. این مجلد, خواندنى ترین و تنبه آفرین ترین بخش کتاب به ویژه در فضاى امروزى کشور است. مجلد چهارم ترجمه شده و به زودى با مقدمه اى تحلیلى و گسترده نشر خواهد یافت.
بخش ششم. فتنه هاى داخلى:
امام(ع) زمام حکومت را به دست گرفت, و به اجراى آنچه از آن سخن گفته بود, پرداخت. آنچه را امام(ع) پیش بینى کرده بود, یعنى برنتابیدن عدالت, اصلاح, مساوات, زدودن امتیازهاى موهوم و… اندک اندک رخ نمود. فتنه ها سربر آورد و بحران هاى حکومت آغاز شد. و شگفتا ابتدا کسانى بحران را رقم زدند که خود بیش تر از هرکسى در ساقط کردن حکومت پیشین و سامان یابى این حکومت نقش داشتند. اوایل بخش, ابتدا گزارش هاى تاریخى و روایى مرتبط با فتنه ها نقل شده است و آنچه را که رسول الله(ص) پیش بینى کرده بود و از رویارویى با امام(ع) برحذر داشته بود (ج5, ص13ـ22). آن گاه چرایى و چگونگى برآمدن این فتنه ها, ریشه ها, روندها و پى آمدهاى آنها بررسى شده است (ص29ـ44) و نیز اهداف امام(ع) در رویارویى با فتنه آفرینان (ص45ـ 51).در ادامه بحث, آراى کسانى از صحابیان و عالمان اهل سنت درباره نبرد با سرکشان گزارش شده و سپس به تحلیل جریان فتنه (ناکثین), (قاسطین) و (مارقین) که به واقع بازتاب حرکت اصلاحى امام(ع) و موضع اصولى و انعطاف ناپذیر آن بزرگوار در برابر حقوق الهى و حقوق مردم و ارزش ها بود, پرداخته شده و ابعاد جریان و چگونگى هاى آنها
(ص271ـ287) تبیین و تشریح و گزارش شده است.
بحث از قاسطین و فتنه انگیزان آن, بررسى شخصیت معاویه و پیوند او با خلافت هاى پیشین و مواضع کسانى از صحابه درباره او, بحثى پرنکته و شایان توجه است. (ج5, ص289ـ 334)
نیز در همین بحث چگونگى و چرایى برخورد على(ع) با معاویه و برنتابیدن او در مسند قدرت ـ و گرچه براى روزگارى اندک ـ بحثى خواندنى است (ج5, ص335ـ351). سیاستمداران آن روزگار مصلحت را چنان مى دانستند که روزگارى معاویه بر مسند بماند و چون پایه هاى حکومت استوار گشت با او برخورد شود; اکنون نیز کسانى بر آن باورند.
گزارش برخى از زوایاى فکرى, روحى و مواضع سیاسى فتنه انگیزان در این بخش از نکات بدیع و ناگفته اى برخوردار است; از جمله بحث از (تعمق) و تبیین دقیق آن در جریان نهروانى ها. این بحث بدان گونه که در این پژوهش آمده است و در پرتو اسناد تاریخى و رهنمودهاى روایى, محتواى این ویژگى ها بازشناسى شده است, سخنى است نو و تحلیلى بکر و بدیع. این بخش از جمله آموزنده ترین بخش هاى کتاب است.
در این پژوهش در آغاز از فتنه نهروان سخن رفته است. آن گاه ریشه هاى تاریخى جریان خوارج و زمینه هاى فکرى شکل گیرى آن تبیین شده است. گزیده سخن این که خوارج جریانى افراطى و سخت گیر در عمل و متصلب در موارد جزیى و بى توجه به بنیادهاى اصلى کارهاى بزرگ و سطحى نگر و… بود (ج6, ص257ـ292). چهره هاى نقش آفرین جریان نهروان, سیر شکل گیرى و ادامه آن رویارویى امام(ع) با آن, نبرد و نتایج آن از جمله مباحثى است که در صفحات بعدى این مجله آمده است. (ج6, ص293ـ399)
بخش هفتم. واپسین ماه هاى حکومت, تلخ ترین روزگار حکومت:
سال هاى حکومت امیرالمؤمنین(ع) یکسر درگیرى بود, و رویارویى آن بزرگوار با فتنه انگیزان. مردمان از ادامه این همه فتنه گرى و درگیرى و ناهنجارى خسته شده بودند. از سوى دیگر فتنه انگیزان به ویژه کانون بنیادى آن شام یکسر بحران مى آفرید, فتنه درست مى کرد و براى حکومت مرکزى مشکل ایجاد مى کرد.
در این بخش از سرکشى کسانى از سپاه امام(ع), هشدارهاى پى درپى امام(ع), شکوه مولا از نافرمانى ها, تفرق ها, و پناهنده شدن گروهى سست عنصر به معاویه, به تفصیل سخن رفته است (ص7ـ46). گزارش شهادت قهرمان نستوه آوردگاه ها, مالک اشتر و چگونگى اعزام او به مصر و توطئه معاویه براى قتل مالک نیز در این بخش آمده است (ج7, ص52 ـ 78). شهادت مالک جان امام را فسرد, و قلب مطهر آن بزرگوار را از غم آکند. از سوى دیگر چون معاویه خبر شهادت مالک را شنید, شادمان شد و گفت: على را دو دست یاریگر بود که یکى در صفین قطع شد (عمار) و دیگرى (مالک (الغارات, ج1, ص264; تاریخ الطبرى, ج5, ص96). دردگزارى ها و واگویى غم هایِ مولا در شهادت مالک در صفحات بعدى آمده است (ص78ـ81) و آن گاه اعزام محمّد بن ابى بکر به مصر و جریان شهادت او. (ص82 ـ83)
سخنان امام درباره این روزگار آکنده است از سوزو گداز تنهایى, رنج و شکنج روزگار و….
در این زمان مصر سقوط کرد. پاک ترین و کارآمدترین و دلیرترین یار وفادارش مالک اشتر شهد شهادت نوشید و قلب امام را فشرد و جانش را فُسُرد. این بخش گزارش تنهایى امام, مرثیه مظلومیت او, و انعکاس فریادهاى تنهایى آن بزرگوار است. این بخش نشان مى دهد که در این روزگار دیگر از آن رویکرد گسترده آغازین, خبرى نبود. مردم از حضور در جبهه ها تن مى زدند, و فراخوانى هاى امام را پاسخ نمى گفتند. گلایه هاى مکرر امام از مردمان نشانگر گران جانى, دنیازدگى و سستى مردمان آن روزگار است. (ص81 ـ107)
در چنین شرایطى, سپاه معاویه با شبیخون هاى مکرر نظامى به شهرها, و قتل و غارت مردم بى دفاع, عواطف و احساسات امام(ع) را سخت جریحه دار مى کرد. امام(ع) بود و گزارش هاى ستمگرى ها, غارتگرى ها, پرده درى هاى سپاه معاویه و قهقهه هاى مستانه او و فریادهایى که امام از سرسوز و درد و گدازى که از بن جان برمى کشید و پاسخ نمى یافت; بدان سان که امام(ع) بارهاى بار آرزوى مرگ کرد; اما با این همه تا آخرین لحظات از تلاش و مقاومت دست نکشید و تسلیم حوادث نشد. (ص110ـ149)
بارى, در آخرین روزهاى زندگى امام(ع) پس از خطابه اى آتشین, سپاه گرانى سامان داد و فرمان بازگشت به صفین را صادر کرد. در این سپاه عظیم حسین بن على, قیس بن سعد و ابوایوب انصارى هریک بر ده هزار رزم آور فرماندهى مى کردند; اما اندوها که ترور ناجوانمردانه امام(ع) به دست جاهلى (متنسک), همه برنامه ها را بر هم زد و تدبیرهاى ارجمند امام را براى از بُن برآوردن ریشه فتنه در شام نقش بر آب کرد. نیروها بازگشتند و….
در این بخش, آنچه به اختصار آمد, به تفصیل گزارش شده است, و ریشه ها و زمینه ها و چرایى و چگونگى این حوادث غمبار تحلیل و تبیین شده است. در سیره امام و زندگانى آن بزرگوار از جمله سؤال مهمى که در پیش روى هرکسى رخ مى نماید, این است که این همه تن زدن ها, سستى ها, روى گردانى ها, پس از آن همه اقبال و استقبال از چه چیزى سرچشمه مى گرفت و علل و عوامل آن چه بود. در این مجلد و در فصل دهم و با عنوان (بحث فى جذور التخاذیل) به این موضوع پرداخته و بدان سؤال پاسخ داده شده است. (ص151ـ194)
بخش هشتم. شهادت امام(ع):
رسول الله(ص) از شهادت امیرالمؤمنین على(ع) خبر داده بود. امام(ع) که بیش از آن که صبغه اى زمینه اى داشته باشد, آهنگى آسمانى و درونمایه اى ملکوتى داشت, در انتظار پرواز بود; آن هم پروازى سرخ. چنین بود که در هنگامه اى که شمشیر بر فرقش نشست و آن را شکافت و امام در آستانه عروج قرار گرفت, فرمود: … فزت ورب الکعبه. بخش هشتم ویژه گزارش تفصیل پیشگویى رسول الله(ص) از شهادت مولا, و گفتار مولا درباره شهادتش و مسائل مرتبط با آن است.
گزارش چگونگى جریان ترور, سخنان آموزنده و عظیم امام(ع) هنگام ترور تا لحظه شهادت, موضع سرسخت ترین دشمن امام(ع) و سخنان امام به هنگام شنیدن خبر شهادت امام(ع), جریان تجهیز, تدفین امام(ع) اختفاى قبر امام(ع) و بالاخره اشاره اى به زیارت حضرت و برکات زیارت آن مرقد مطهر و مضجع منور, از جمله مباحث این بخش است. (ص275ـ335)
بخش نهم. امام از دیدگاه هاى گونه گون:
انعکاس شخصیت مولا در بیان و بنان چهره ها, شخصیت ها و حتى دشمنانش یکى از فصول برجسته شناخت ابعاد شخصیت امام(ع) است. اگر بگوییم حجم داورى ها, حق گزارى ها, بزرگدارى ها, شگفت زدگى ها, تحیرها, سکوت ها, فریادها, خطابه ها و سروده ها و… درباره مولا با هیچ شخصیتى در تاریخ اسلام قابل سنجش نیست, سخنى به گزاف نگفته ایم. در این بخش خواننده شخصیت مولا را از منظر قرآن, پیامبر(ص), خودِ امام, زهراى اطهر(س), اصحاب پیامبر, اهل بیت(ع), همسران پیامبر, شمارى از برجسته ترین چهره هاى علمى ـ فرهنگى, سیاسى, شاعران, ادیبان, سخنوران و حتى دشمنانش مى نگرد. در این بخش خواننده مى نگرد که کسانى از سر عشق و سوز درباره مولا سخن گفته اند. گاه تصریح کرده اند که بازگویى مناقب و فضایل مولا را شمارش نشاید و صفحات آثار مکتوب, برکشیدن تمامت آنها را برنتابد, که گفته اند: سکوت گویاترین سخن درباره مولا است. گفته اند على آگاه ترین, و ژرف نگرترین کسان به کتاب الله است. على شجاع ترین, پاک ترین, مطیع ترین, مخلص ترین, دلداده ترین, نرمخوى ترین, سخنورترین, خستگى ناپذیرترین, شکست ناپذیرترین, نستوه ترین, آگاه ترین, حق مدارترین و… امت
بوده است. على به تنهایى (همه آنچه را که نیکان روزگار داشتند, داشت.) على در جامعیت همه زیبایى ها و والایى ها و بزرگى ها و رادى ها, تنهاى تنها است و این حقیقت را در این بخش و در ضمن گفتار ده ها تن از متفکران با گرایش هاى مختلف و دیدگاه هاى گوناگون و گاه متضاد مى نگریم. خواندن این داورى ها, اظهارنظرها و ارج گذارى ها و بزرگدارى ها بسیار خواندنى و دلپذیر است.
مجلد هشتم از کتاب با این بخش آغاز مى شود. بخش نهم داراى ده فصل است:نه فصل از فصول دهگانه آن در مجلد هشتم قرار گرفته است. در فصل اوّل شخصیت مولا براساس آیات گزارش شده است. در این فصل هفده آیه آمده است که براساس روایات فریقین این آیات درباره شخصیت مولا و برنمودن وجهى از وجوه شخصیت آن بزرگوار است (ج8, ص9ـ47). فصل دوم که گزارشگر سخن رسول الله(ص) درباره على(ع) است, مدخلى دارد که در آن با تأکید بر این که آنچه در این فصل آمده است, اندکى است از بسیار, از ابعاد شخصیت على(ع) که در کلام رسول الله(ص) انعکاس یافته, سخن رفته است (ص49ـ63) و آن گاه متن سخنان رسول اکرم گزارش شده است. (ص50 ـ 185)
فصل سوم (تبیین شخصیت على(ع) با استناد به کلام مولا) نیز مدخلى دارد تحلیلى و بیش تر براى پاسخ به این سؤال که مولا چرا از خود سخن مى گوید و چرا ابعاد شخصیت خود را مى نمایاند. بدین پرسش از زاویه هاى گونه گون نگریسته شده, و پاسخى درخور بدان ارائه گشته است (ص187ـ194). سپس گفتار اهل بیت(ع) همسران پیامبر(ص) و اصحاب رسول الله(ص) و اصحاب مولا درباره وى آمده است (ص263ـ376). فصل هشتم این بخش درباره شخصیت على(ع) در نگاه دشمنان او است: الفضل ماشهدت به الأعداء, و در آن میان شگفت انگیزتر و اعجاب آورتر از همه گفتار معاویه است و به ویژه این سخن که او گفت (هیهات, هیهات, زنان از این که چون (آورند, سترون خواهند بود.) (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج11, ص253).
فصل نهم گزارش یادکردها, بزرگدارى ها و اظهارنظرهاى عالمان درباره على(ع) است که خواندنى است و تأمل برانگیز. (ص396ـ454)
مجلد نهم با آخرین فصل بخش نهم آغاز مى شود که گزارشگر اشعار برخى از شاعران است درباره على(ع), با مدخلى کوتاه درباره جایگاه شعر در معارف بشرى و نیز شاعران و على(ع) (ص5 ـ7), آن گاه شعر شاعران که با کعب بن زهیر مى آغازد و با شعر مصطفى جمال الدین مى فرجاد. (ص9ـ102)
بخش دهم. ویژگى هاى امیرالمؤمنین:
على(ع) نسخه منحصر به فرد انسان کامل است. این واقعِ ارجمند صادق را در فصل پیشین در داورى هاى معصومان(ع), صحابیان, عالمان, فیلسوفان, متکلمان, عالمان و پژوهشگران دیدیم. بخش دهم کتاب ویژگى هاى امام(ع) را در پیشدید مى نهد و شخصیت امام و چگونگى ابعاد شخصیت آن بزرگوار را از منظرهاى گونه گون گزارش مى کند; ویژگى هاى اعتقادى, اخلاقى, عملى, سیاسى, اجتماعى و فکرى آن ابرمرد تاریخ را که بى گمان در تمام زمینه ها نسخه اى است منحصر به فرد. او هرگز و حتى یک لحظه کفر نورزید, ایمان او استوارترین و ژرف ترین باورها بود, حسن خلق, اخلاص, ایثار و تمام مکرمت هاى اخلاقى سراسر زندگى او را فرا گرفته بود. او برترین و والاترین, دلداده ترین عابد و نمازگزار روزگار بود; در صحنه سیاست استوارگام ترین, هوشمندترین, زمان شناس ترین بود و یار خستگى ناپذیر مظلوم و خصم آشتى ناپذیر ظالم. دانش در گسترده ترین, و بینش او ژرف ترین و سالم ترین و نگرشش به خدا و هستى و خلق ناب ترین و زلال ترین بود. بارى, على(ع), على(ع) بود. بنده پیراسته جان خداوند, شاهد رسالت و عینیت بخش آرمان ها و ایده ها و باورهاى والا.
این فصل, این همه را در آینه آیات, احادیث و گزارش هاى تاریخى در پیشدید شیفتگان شناخت مولا و تشنگان حق و حقیقت قرار مى دهد. این بخش, پنج فصل دارد, با مدخلى کوتاه درباره ویژگى هاى امام(ع) (ج9, ص105ـ107) و آن گاه گزارش نصوص قرآنى و روایى درباره آنچه آمد و با عناوین ویژگى هاى اعتقادى, اخلاقى, عملى, سیاسى و اجتماعى و نظامى, که از ص109 مجلد نهم آغاز مى شود تا پایان این مجلد.
بخش یازدهم. دانش ها:
على(ع) برترین و ارجمندترین شاگرد مکتب محمد(ص) است. کامل ترین کسى که رسول الله(ص) به لحاظ شایستگى, استعداد و زمینه هاى فراگیرى که داشت جانش را از دانش آکند و گستره حقایق را بدو نمایاند و به تعبیر نصوص روایى و تاریخى (هزار باب) (الأرشاد, ج1, ص34; فرائد السمطین, ج1, ص101), (هزار حرف) (الخصال, ص648), (هزار کلمه) (الخصال, ص651) و (هزار حدیث)3 (بصائر الدرجات, ص314) در باب شناخت حقایق بدان بزرگوار آموخت. (موسوعه, ص16ـ20)
على(ع) باب حکمت و علم رسول الله(ص), گنجینه دانش پیامبر(ص) و وارث دانش آن حضرت و همه انبیاى الهى و میراثبان حکمت و علم بود و از این روى (اعلم امت) است.
مولا هر آنچه فرا گرفت فراموش نکرد, بدین سان جانش لبریز از حقایق شد. واسفا! و اندوها! که کسانى که ظرفیت فراگیرى این دانش گسترده را مى داشتند در میان مردمان نبودند, که على پرتوى از آن همه را بتاباند و اندکى از آن همه را بگستراند. على(ع) از دانش کامل (کتابى) برخوردار بود که آصف برخیا با داشتن بخشى از آن, (تخت بلقیس) را در زمانى کمتر از یک چشم برهم زدن, نزد سلیمان آورد.4
گستره آگاهى هاى مولا, تمامت دانش ها را درنوردیده بود; دانش قرآن, دین, شرایع, علم بلایا و منایا, دانش گذشته ها, آینده ها و….
او در شناخت خداوند بى همتا بود که رسول الله(ص) مى فرمود: ما عرف الله الا أنا و أنت.
چنین است که گفتارهاى آن بزرگوار در تبیین راه هاى شناخت خداوند, مراتب خداشناسى, مواقع آن, و تشریح صفات الهى فوق العاده مهم است و به نگاه فیلسوفان و متکلمان از جایگاهى بس بلند برخوردار.
آنچه امام(ع) درباره آفرینش و آفریده ها گفته و نکات بدیعى که درباره خلقت برنموده, بهترین گواه بر احاطه علمى او بر انواع دانش هاى بشرى است.
کلمات امام(ع) در آغاز آفرینش, آفرینش فرشتگان, آسمان, زمین, حیوانات, سخنان آن بزرگوار درباره جامعه شناسى, روانشناسى, دانش تاریخ, ریاضیات, فیزیک, زمین شناسى و… به واقع پیش گویى هاى علمى و معجزات علمى آن بزرگوار است که اعجاب آفرین است و خضوع آور.
تاریخ در گستره خود به یاد ندارد که کسى, دانشمندى, فیلسوفى, متفکرى بلند قامت و استوار بایستد و بگوید: (از من هر آنچه مى خواهید بپرسید), و در پاسخ فرو نماند و براى پاسخ هرگز نیاز به تأمل نداشته باشد.
در این بخش با اندکى از آنچه یاد شد, آشنا مى شویم. این بخش گزارشگر (نمى) است از (یمِ) دانش مولا و نگاهى است گذرا به گستره دانش آن بزرگوار.
بخش دوازدهم. داورى:
این بخش تمام صفحات مجلد دهم را ویژه خود ساخته است. با چهار فصل; عناوین فصول چهارگانه عبارتند از: دانش اندوزى على(ع) در مکتب نبوى, جایگاه علمى مولا, گونه هاى دانش علوى, گوشه هایى از گستره دانش آن بزگوار. این بخش نیز مدخلى دارد کوتاه در اشاره به گستره دانش علوى و تأکید بر این که آنچه در صفحات کتاب عرضه شده است, اندکى است از بسیار و (نمى) است از (یم).
داورى دشوار است, و داورى درست و استوار و حق مدار بسى دشوارتر. داورى از یک سو دانشى استوار مى خواهد و از سوى دیگر روحى بزرگ و شخصیتى استوار گام; که در مقابل تهدیدها نهراسد و در برابر تطمیع ها نلرزد و وابستگى او را از حق مدارى باز ندارد و….
داورى هاى مولا از فصول برجسته زندگانى, و از جمله افتخارهاى والاى زندگانى سیاسى, و از شگفتى هاى تاریخ داورى ها است.
در این بخش در چهار فصل, ابعاد داورى هاى امام(ع) برنموده شده است. در فصل اول از جایگاه داورى مولا سخن رفته است و از این که به اقتضاى صریح کلام رسول الله(ص) (اقضى الأمّه) بوده اند (ج11, ص7ـ12) در این فصل, نمونه هایى از داورى هاى آن بزرگوار را در زمان رسول الله(ص) پس از آن حضرت (ص13ـ16) بعد از پیامبر و در هنگام خلافت خلفا (ص17ـ40) و روزگار خلافتش گزارش شده است (ص41ـ60) که همه و همه نشانگر گستره دانش, صلابت رفتار, استوارى موضع و حق مدارى آن پاسدار حق و حقیقت است در زندگى.
بخش سیزدهم. نشانه هاى قدرت معنوى:
انسان خلیفه الهى در زمین است. ابعاد معنوى انسان, والاترین نماد شخصیت او است. انسان اگر در این بُعد پیش رود و خود را در سلوک معنوى به خداوند نزدیک گرداند, آنچه از او سر خواهد زد, شگفت آور خواهد بود و در زندگى و تعامل با هستى (جلوه هاى) قدرت الهى خواهد بود. على(ع) که به تعبیر رسول الله(ص) ـ که آشناترین است با مولا, و على تربیت شده او است ـ (ممسوس فى ذات الله) است, زندگیش باید روشن ترین جلوه هاى این (خلیفةاللهى) باشد و هست.
این فصول گزارش نمونه هایى است از قدرت معنوى, ولایت تکوینى, جلوه هاى خلیفة اللهى آن امامِ انسانیت و جلوه والاى قدرت و عظمت الهى. نمونه هایى مانند اجابت دعوات (ص63 ـ74) سخن از ناپیداها و نادیده ها (اخبار مغیبات) (ص107ـ164), کرامت ها (ردّ الشمس) که منقبتى است منحصر به فرد و فضیلتى تحیرآفرین و شگفتى آور و…. (ص75ـ106)
مسأله (بازگشت آفتاب) پس از غروب و یا پس از آن که در آستانه غروب قرار گرفته بود, جهت گزاردن نماز براى على(ع), به راستى منقبتى عظیم و کرامتى شگفت و والا است. روشن است که پذیرفتن چنین حادثه اى شگرف و خارق العاده, ایمانى ژرف و باورى استوار لازم دارد. نقل هاى تاریخى و روایى این حادثه بس فراوان است, بدان اندازه که جاى هیچ گونه تردید نیست و هیچ گونه نفى و ردى را برنمى تابد. بسیارى از نصوص این حادثه براساس منابع معتمد و موثق فریقین گزارش شده است (ج1, ص75ـ 89) اما به لحاظ فوق العادگى ویژه اى که این جریان داشته است, در پایان گزارش ها, افزون بر گزارش از آنچه با عنوان (مسجد رد الشمس) شهره است, بحثى پى نهاده شده است با عنوان (بحثٌ حول حدیث ردّ الشمس). در این بحث در آغاز از اهمیت جریان و دشوارى دریافت آن به ویژه براى سست باوران ـ و کسانى که با قیچى خرد محدود مى خواهند ببُرند و سوزن تحلیل هایى مادى بدوزند ـ سخن رفته است (ص91ـ93). آن گاه نقل صحابیان از حادثه یاد شده است (ص93) و سپس از کسانى یاد شده است که درباره (حدیث رد الشمس) آثارى مفرد رقم زده و درباره اسانید و چگونگى آن کتابى مستقل نگاشته اند (
ص93). راویان این جریان بسى فراوانند; بخشى شایان توجه از آنها را علامه امینى(ره) در الغدیر آورده است (ج3, ص128). در این بحث تأکید شده است که علامه نه قصد استقصا را داشته است و نه آنچه را آورده تمام راویان جریان بوده است. بدین سان از کسانى یاد شده است که حدیث را روایت کرده اند و در فهرست علامه نیستند و آن گاه فهرست علامه را نیز آورده اند (ص94ـ95). در میان کسانى که روایت را نقل کرده اند برخى تصریح به صحت أسانید و نقل آن کرده اند. در ادامه بحث, عین اظهارنظر برخى از این گونه را آورده اند. (ص96ـ97)
نگاه شیعى, اشارتى است که پس از این مطالب آمده است و آن گاه از انعکاس این فضیلت در شعر شاعران یاد شده است (ص97ـ99) و در پایان نقد و اشکال ها گزارش شده و بدان ها پاسخ داده شده است (ص99ـ106). این بحث, پژوهشى است کوتاه, اما پر ماده و سودمند.
این فصل بُعد معنوى امام را در تعامل با گستره هستى و جایگاه والاى او را در اوج و عروج و مکانت عظیم این بنده نشان مى دهد.
بخش چهاردهم. دوستى امام(ع):
زیبایى محبوب انسان است و انسان دوستدار زیبایى. هیچ انسانى از زیبایى ها, والایى ها و گرانقدرى ها روى برنمى گرداند و از عشق ورزى به ارجمندى ها و دلربایى ها تن نمى زند. على سرچشمه همه زیبایى ها, کمال ها, ارزش ها, والایى ها و ارجمندى ها است. مگر مى شود کسى این همه را بفهمد و بدو عشق نورزد, مگر مى شود دیده اى گشوده داشت و آفتاب را ندید, بگذریم از معدود کسانى که تیره جانى و سیه دلى چشمانشان را از دیدن زیبایى ها و جلوه هاى زیبایى باز داشته است. انسان اگر انسان بماند زیباجوى است و زیباخواه.
على(ع) محبوب ترین آفریده است نزد خداوندِ زیبایى آفرین و عظمت بخش (ج11, ص227) و نیز در نزد فرشتگان و رسول الله(ص) و این همه مگر جز به لحاظ جوهره ذات علوى و مکانت عظیم آن انسان ملکوتى است, که فرشتگان نیز با محبت او به خداوند تقرب مى جویند (ص236). (حب على) در فرهنگ دینى ما, موضوعى عظیم و تأمل برانگیز است. این بخش, نصوصِ این حقیقت را گزارش کرده است. نصوص گزارش شده در این بخش نشان مى دهد که دوستى با على, دوستى با خدا و رسول است (ص167ـ190). دوستى على, (فریضه) است (ص190ـ194) و مهرورزى به على(ع) (عبادت), (نعمت), (عروةالوثقى), (بهترین عمل) و نخستین عنوان نامه عمل مؤمنان است. (ص194ـ196)
نصوص مرتبط با على(ع) در این بخش ـ که بى گمان تمام آن چیزهایى نیست که در متون روایى توان یافت ـ نشانگر آن است که راهیابى به حقایق دینى, آرامش در زندگى, کامل شدن ایمان و عمل, پذیرفته شدن کارها نزد خداوند متعال, اجابت دعا, آمرزش گناهان, شادى در هنگام مرگ, دیدار مولا در آستانه مرگ, جواز عبور از پل دوزخ و استوارگامى بر آن, رهایى از آتش دوزخ و بالاخره زندگى شیرین در بهشت جاوید در گرو محبت على است. (ص196ـ214)
روایات نشان مى دهد, دوستى على, نشانه پاکیزگى مَولِدْ, نشانه ایمان, تقوا, سعادت و شهرت انسانى در آسمان ها است. (ص210ـ222)
این همه تأکید و ترغیب به حب علوى و پیوند ناگسستنى آن با حب الهى و حب رسول الله(ص) نشانگر آن است که محبت راستین محمّدى بدون محبت علوى امکان پذیر نیست, و ادعاى دوستى او(ص) بدون دوستى على گزافه اى بیش نیست, و از سوى دیگر عناوین یادشده نشانگر آن است که حب على(ع) به واقع على مدارى و على وارگى در زندگى است; مانند على اندیشیدن, چونان على زیستن, بسان على گام برداشتن, على وار عشق ورزیدن, على گونه کین ورزیدن, ارزش گرا بودن و… وگرنه چگونه ممکن است عشق على و زندگى معاویه وار!
آخرین نکته که بسى تأمل برانگیز است این که این بخش نشان مى دهد, با همه تأکیدها بر حب على و آثار و برکات آن در زندگى مادى و معنوى, آموزه هاى نبوى و علوى و دینیِ ترغیب کننده به حب مولا, غلو در حب و افراط در عشق ورزى را نکوهیده و از آن تحذیر کرده و آن را انحرافى تلقى کرده است که زمینه ساز انحراف هاى بزرگ است. (ص236ـ239)
بخش پانزدهم. دشمنى با امام(ع):
چهره زیباى على به همان میزان که براى دل هاى پاک, اندیشه هاى ارجمند و نهادهاى پیراسته و آزادخوى, زیبا, جاذبه آفرین و دوست داشتنى است, براى فخرجویان, خویشتن بینان, آتش نهادان و سیاه دلان, کین آفرین و دشمنى زا است. بررسى تاریخ نشان مى دهد که دشمنان على(ع) به لحاظ روحى نااستوار و به لحاظ فکرى کژاندیش و به لحاظ شخصیتى انسان هایى خودمُراد, زشتخوى و آلوده درون بوده اند. رسول الله(ص) در آینه زمان, آینده تاریخ اسلام را مى نگریست, توطئه ها را مى دانست و از فتنه جویى فتنه جویان آگاه بود. از این روى, جاى در جاى در زندگانى سراسر اقدام و تلاش و تعهدش بر دوستى على(ع) تأکید نهاد و از دشمنى با او مردمان را تحذیر کرد (ص253ـ 254) و از دشنام دادن وى نهى کرد و دشمنى با او را دشمنى با خود و خداوند تلقى فرمود (ص255ـ 262). دشمنى با على(ع) را کفر دانست و آزار او را آزار خود تلقى کرد (ص266ـ 270). رسول الله(ص) کوشید تا در جبهه بندى عامِ اجتماعى آنان را که با على هستند و بدو عشق مى ورزند, هم جبهه خود نشان دهد و مخالفان و دشمنانش را هم جبهه دشمن او و رسالتش. در این بخش ابتدا از انگیزه هاى کسانى که در آن روزگاران رویاروى مولا ایستاده بودند, سخن رفته است (ص243ـ259) و نصوص دیگر در برنمودن آنچه بدان اشاره رفت و خواهیم آورد, گزارش شده است.
نصوص احادیث معتبر فریقین ـ که در این بخش گزارش شده است ـ نشانگر آن است که دشمنان على(ع) از رحمت الهى بدورند (ص273ـ274) و هلاکت آنان قطعى است. مرگ کین ورزان به على مرگ در جاهلیت است و دشمنى با او نشان نفاق, فسق و شقاوت. (ص275ـ 278)
اگر دشمنى با على(ع) مرگ جاهلى را در پى دارد, یعنى این که چنین انسانى از تظاهر به اسلام سودى نخواهد برد, و در قیامت کور محشور شده, سرنوشتى جز آتش دوزخ نخواهد داشت. این بخش, نصوص روایى و تاریخى بسیارى را در اختیار خواننده مى نهد و افزون بر این, شمارى از سرسخت ترین دشمنان مولا و جمعى از منحرفان از آن حضرت و قبایلى را که بدو کین مى ورزیدند, شناسانده است که (تعرف الاشیاء بأضدادها). (ص289ـ319)
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه در موردى از کسانى یاد مى کند که از یارى امام(ع) دریغ ورزیدند و چون گاهى امام(ع) بر حوادثى آنان را گواه گرفت, از این که گواهى دهند یا این که در آن صحنه ها حضور رسانند, تن زدند. او در آغاز یادکرد اینان نوشته است: آنان براى رسیدن به کشش ها و جذبه هاى زودگذر دنیایى و دست یافتن به دنیا چنین کردند. در ادامه آنچه یاد شد, این گزارش ابن ابى الحدید آمده است. (ص322ـ332)
قبایلى نیز با امام(ع) سَر همراهى نداشتند و برخى به آن بزرگوار ـ چونان بنى امیه ـ کین مى ورزیدند. نصوص نشانگر این گونه قبایل, بخش بعدى این قسمت است. (ص342ـ 333)
در جایى از این کتاب از ادیب بلندآوازه, خلیل بن احمد فراهیدى نقل مى کند: درباره على چه بگویم؟ او که دوستانش از سر ترس و دشمنانش از سر کین و حسد, فضایل و مناقبش را پوشاندند; آن گاه از میان این دو کتمان, فضایل او سربرآورد و خاوران و باختران را آکند (موسوعه, ج8, ص419). سخن شگفتى است و به راستى این واقعِ صادق, حیرت آور است. از آن روز که معاویه با بیانى رسمى و حکومتى نقل فضایل مولا را منع کرد و بدگویى به آن بزرگوار را رواج داد, کین ورزان و فضیلت ستیزان و آنان که با هر آنچه ارجمند و زیبایى است سر ستیز دارند, بسى در خاموش ساختن این نور پرفروغ کوشیدند, اما اکنون چه چیزى نصیب آن همه تلاش شده است. در فصل هفتم از این بخش این کشش ها و کوشش ها گزارش شده است که به راستى حیرت آور و غم آلود است و جان هر انسانِ خردمندى را مى فسرد. اما چه شد؟ اکنون نام مولا, بلندآوازه ترین نام در تاریخ است و آموزه هایش چونان مشعلى فروزان بر معبر تاریخ, و کجا است نام و یاد آنگونه کسان؟ این بخش از جمله تلاش هاى شگفت کسان بسیارى از آتش نهادانِ سیه دل که در خاموش کردن این مشعل پرفروغ بسى کوشیده اند, آورده شده است,تا دانسته
شود آنچه براى خدا است و از آنِ خدا و در راه اوست زوال ناپذیر است و (چراغ ایزدى به خاموشى نمى گراید.)
بخش شانزدهم. اصحاب و کارگزاران حکومت على(ع):
با این بخش کتاب پایان مى پذیرد. اکنون خواننده پس از مطالعه پانزده بخش از کتاب و دستیابى به آگاهى هاى گسترده اى در ابعاد مختلف حیات سرشار از آموزه هاى بیدارى آفرین و انسان ساز و سپیده گشا, در پایان بخش با شرح حال و چگونگى شخصیت شمارى از اصحاب و کارگزاران مولا(ع) به اجمال آشنا مى شود.
در این بخش خواننده از یک سوى به آگاهى هاى ارجمندى درباره پرورش یافتگان مکتب دست مى یابد و از سوى دیگر با واقعِ حکومت علوى و کمبود نیروهاى کارآمد, متعهد, دردآشنا و فرمانبردار آشنا مى شود. بدین سان تا حدودى راز و رمز پاره اى از نارسایى ها را در حکومت علوى درمى یابد, و در تحلیل واقع نگرانه حکومت مولا با توجه به داده هاى این بخش خود را موفق تر مى یابد.
روشن است که نه اصحاب مولا یکدست بودند و نه کارگزاران آن بزرگوار یکداستان. ضرورت حکومت دارى و واقع هاى اجتناب ناپذیرِ اداره امور, گاه کسانى نااستوار در باورها و ناهنجار در عمل را بر امام(ع) تحمیل مى کرد; اما امام از یک سوى هرگز از آنان غفلت نمى کرد و از سوى دیگر هرگز کج روى ها و کژاندیشى ها و رفتار ناهنجار آنان را با مردم برنمى تابید. او که روزگارى بس دراز (شمشیر در پى حق) زده بود و سالیان (خار در چشم و استخوان بر گلو) براى حق سکوت کرده بود, اکنون براى (اجراى حق) و (تحقق حق) هیچ مجامله, معامله و مداهنه را برنمى تابد. این بخش از موسوعه نیز بسى خواندنى است و موضع امام(ع) در برابر اصحاب و کارگزاران خود تأمل کردنى و درس گرفتنى. کتاب با بخش شانزدهم پایان مى یابد و بدین سان خواننده با انبوهى از آگاهى ها, تحلیل ها و گزارش ها درباره مولا آشنا مى شود.
در آغاز مقاله آوردیم که این نگاه گذرا براساس مقدمه کتاب نگاشته شده است با افزونى ها و نیز ارجاع مطالب و آگاهى هاى عرضه شده بر کتاب و تعیین صفحات و با بازنگرى و بازنگارى آن چیزى که در مقدمه مجموعه آمده است. آموزه سزامند که افزون بر این گذارِ گذرا, با نگاهى کلى ویژگى ها و امتیازات را نیز واگوییم. چنان که پیش تر گفته ام این بنده در این بخش نیز افزون بر همراهى اندکى با کتاب, وامدار آن چیزى هستم که در مقدمه کتاب آمده است.
ویژگى هاى (موسوعة الأم على بن ابى طالب…)
آنچه تا بدین جا آمد گزارش کوتاهى بود از محتواى بخش هاى (موسوعه…). اکنون برآنیم که اندکى از ویژگى هاى آن را برشماریم. به پندار ما براى آشنایى با ویژگى هاى این (موسوعه) و شاید برجستگى ها و امتیازاتش, لازم است اندکى در باب آنچه تاکنون درباره مولا به نگارش درآمده است, سخن بگوییم. تا از سویى لزوم پرداختن به مجموعه اى بدین گونه روشن شود و از سوى دیگر برجستگى ها, امتیازها و نقطه هاى اوج این مجموعه روشن گردد.
گستردگى آثار نگاشته شده درباره على(ع)
امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع), شخصیتى است با جاذبه هاى شگفت. نگاه به مولا و سیره ارجمند و زندگانى او, ویژه کسانى با دیدگاهى ویژه نیست. ارجگذاران و ستایندگانِ مولا تمام دیدگاه ها, اندیشه, گرایش ها و مسلک ها را درنوردیده اند. از این روى توان گفت از جمله ویژگى هاى شخصیت آن حضرت, گستردگى آثار مکتوبى است که درباره زندگى, سیره, امامت و خلافت, گفتار و آموزه ها و آثار و مآثر وى به قلم آمده است.5 تاریخ اسلام بدون نام او و گزارش نقش آفرینى هاى بى بدیل او, تاریخى است بى روح و تحریف یافته. تمام نقطه هاى اوج تاریخ صدر اسلام آمیخته است با نام و یاد مولا. در شمارش که بى گمان جستجویى است نه کامل, نام پنج هزار کتاب درباره على(ع) فهرست شده است که برخى از عناوین داراى چند مجلد است.
گونه هاى نگاشته ها
آنچه درباره على(ع) به قلم آمده است داراى جهت گیرى مختلف, محتواى گونه گون و موضوعات متفاوت است. بر روى هم نگاشته هاى مرتبط با على(ع) را به گونه هاى ذیل مى توان تقسیم کرد:
أ. تاریخ زندگانى امام;
ب. خلافت امام;
ج. خصائص و فضایل امام;
د. موضوعات مرتبط با امام و درباره امام, مانندِ غدیر, آیه تطهیر, ولایت و…;
هـ. تفسیر آیات نازل شده درباره امام(ع);
و. داورى هاى امام;
ز. دعاهاى امام;
ح. احادیث و روایاتى که على(ع) از پیامبر نقل کرده است;
ط. سخنان امام(ع) که گونه هاى مختلفى دارد: احادیث بلاغى, احادیث براساس موضوع و حروف.
شرح ها: شرح یک خطبه, یک حدیث یک نامه و…;
یى. نظم و نثر درباره ویژگى ها, فضایل, مناقب امام, رثاءها و سوگنامه ها;
ک. کرامت ها, معجزه ها در روزگار امام و پس از شهادت امام.
بدین سان روشن است که آثار رده بندى شده در عناوین یاد شده, از منظرهاى گونه گون درباره مولا به قلم آمده اند, و در هریک از آثار یاد شده, بُعدى از ابعاد زندگانى مولا رقم خورده است.
اکنون و پس از این نگاه گذرا به گونه هاى مختلف آثار نگاشته شده درباره مولا, به ویژگى هاى (موسوعه) مى پردازیم.
1. جامعیت, همراهِ گزیده نگارى
در نگارش و تدوین این (موسوعه) ضمن پرهیز از تکرار6, و ارجاع به نصوص همگون, تلاش شده است در کتاب در عین جامعیت, گزیده نگارى شود و از افزون نگارى اجتناب شود. موسوعه, جامع نصوص, متون و احادیث و نقل هاى گزارش شده در منابع و مصادر فریقین است, با نگاهى به آنچه درباره على(ع) نوشته شده است; بدان سان که پژوهشگر با مراجعه به این مجموعه بداند و مطمئن شود به عصاره آنچه درباره حضرت(ع) قلمى شده است دست یافته, و یا به لحاظ ارجاع هاى بسیارى و اطلاع رسانى گسترده اى که در منبع یابى و تکثیر مراجع شده است, از این طریق به موضوع و یا موضوع هاى مورد نیاز براى تحقیق رسیده است.
2. استناد گسترده به منابع فریقین
در این موسوعه براى نخست بار گسترده ترین بهره بردارى از منابع تاریخى و حدیثى فریقین در تبیین شخصیت امام على(ع) در زمینه هاى مختلف تحقق یافته است. براى سامان دادن به این مجموعه به بیش از چهارصد و پنجاه عنوان کتاب که غالباً چندین مجلد بوده اند, مراجعه کردیم: دویست منبع شیعى و دویست و پنجاه منبع از منابع اهل سنت; اما براى گسترده سازى محدود پژوهش و اطلاع رسانى براى محققان و براى گشودن دامنه پژوهش در پانوشت ها به حدود سى هزار منبع و مصدر فریقین ارجاع شده است, که به روشنى گستردگى محدوده جستجو را مى تواند نشان دهد.
3 . اعتبار منابع
در سامان دادن به این موسوعه, کوشیده ایم, پس از فیش بردارى مستقیم از منابع با یارى گرفتن از رایانه ـ در حدّ توان ـ همه نصوص مرتبط با یک موضوع را گردآورى کنیم, و آن گاه استوارترین, جامع ترین و کهن ترین را برگزینیم.
در گزینش همت بر آن بوده است که متون به کار گرفته شده, از کتب حدیثى و تاریخى معتبر گرفته شود; اما باید بدین نکته تأکید کنیم که اعتبار نقل ها و نصوص در پژوهش تاریخى با نقل ها و نصوص فقهى فرق فارقى دارند. روشن است که آن سخت گیرى هاى معمول در سند روایات فقهى در پژوهش هاى تاریخى, معمول نیست. در پژوهش هاى تاریخى بیش تر چگونگى و استوارى و نااستوارى متن باید مورد توجه باشد و براى رسیدن بدان قراین گونه گون به کار گرفته شود. به هر حال به دیده ما نقل و نص معتبر ـ فقهى و تاریخى آن ـ آن است که (موثوق به) باشد و اطمینان آور; گرچه گاه از سند استوار و صحیحى نیز برخوردار نباشد. (به تأثیر سند صحیح و موثق در ایجاد اطمینان توجه داریم)
باید بیفزاییم که وثوقِ سندى, در مجموعه اى که نقل ها و متون آن بر پایه مصادر حدیثى و تاریخى فریقین (شیعه و اهل سنت) رقم خورده است, نمى تواند ملاک تام و تمام باشد; چرا که روشن است هر جریانى در تعیین (ثقه) و (غیرثقه) خود, سبک و روش ویژه و مبانى رجالى ویژه اى دارند.
سخن آخرین این که ما در جمع آورى متون و نقل ها و گزینش آنها, افزون بر تلاش براى دستیابى به منابع معتبر و توجه به اسناد, بیش ترین ملاک را نقد متن قرار داده و کوشیده ایم از راه تأیید مضمون نصوص با قراین نقلى و عقلى, نوعى اطمینان به متن را به دست آورده در استوارى آن مطمئن باشیم. از این روى احادیث منکر را نیاورده ایم; اگرچه سند صحیحى مى داشته است. اگر در موارد ویژه اى, متن غیر معتبرى را عرضه کرده ایم, چگونگى و چرایى آن را در پانوشت ها توضیح داده ایم.
4. تحلیل و جمع بندى
پژوهشگران و جستجوگران معارف علوى و طالبان آگاهى از سیره علوى در این موسوعه با بیش از هفت هزار متن و نص تاریخى ـ حدیثى درباره على(ع) آشنا خواهند شد. در فصل ها و بخش ها کوشیده شده است به تناسب تحلیل ها, نظریه ها و با ارزیابى نصوص نکات مهمى در زمینه هاى تاریخ و حدیث عرضه شود. خواننده از این رهگذر با (فقه الحدیث) و نقل هاى بسیارى رویارو خواهد بود که به حتم سودمند است.
5. توجه به واقع زمان و کاربردى بودن محتوى
(موسوعه) صرفاً کتابى تاریخى نیست که متون و اسناد تاریخى مرتبط با زندگى مولا را گزارش کند. نمى خواستیم شرح حالى محض به دست دهیم و متنى بر انبوه شرح حال ها بیفزاییم. در گزینش عناوین و عرضه متون و نصوص در ذیل عناوین به واقع زمان و نیازهاى امروز توجه داشته ایم و کوشیده ایم این موسوعه مجموعه اى باشد آموزنده, کارآمد براى جهان اسلام, پژوهشگران, جوانان و همه آنان که مى خواهند سیره على(ع) را در واقعِ زندگى الگو گیرند و از سیره او در گشودن گره ها و زدودن بن بست هاى فکر, عقیدتى و سیاسى یارى جویند. کاربردى ترین بخش هاى این مجموعه, بخش هایى است که سیاست هاى علوى را در زمینه هاى مختلف کشوردارى, حکومت, تعامل با مردم تبیین مى کند. این بخش ها مورد نیاز کارگزاران دولت هاى اسلامى است; به ویژه خدمتگزاران نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران. این بخش ها عینیت زندگانى سیاسى و اجتماعى مولا را رقم زده, و واقعِ صادقِ سیاستمدارى آن سیاستمدار واقعى را ـ که در اجراى سیاست جز به حق نظر نداشت ـ را گزارش کرده است. باید خواند, تأمل کرد, اندیشید, عمل کرد و بهره جست.
5. ابتکار در نگارش
مطالب و موضوعات به گونه اى طراحى شده است که پژوهشگر با نگاهى گذرا در جریان کلى مسائل کتاب قرار گیرد و با تأملى اجمالى, مطلوب خود را در آن دریابد. عناوین به گونه اى گزینش شده است که گویاى محتواى بخش ها و فصل ها باشد و تمام نصوص ارائه شده را بپوشاند. مهم تر آن که کوشیده است, عناوین واقعِ زندگى ساز و سپیده گشاى سیره علوى را بدان گونه که الگو باشد ارائه دهد. از این روى عناوینْ واقعى است, نه انتزاعى محض و ناکارگشا و ناکارآمد.
6. توضیح ها, تفسیرها و… (خدمات جنبى)
براى این که پژوهشگران در مراجعه به این موسوعه و در دستیابى به مقصود براى مسائلى جزیى نیاز به منابع دیگر نداشته باشند و در رسیدن به مطلوب, مسیرى سهل را بپیمایند, راجع به اشخاص, مکان ها و نکات مبهم متون در پانوشت توضیحاتى آمده است. نیز الفاظ دشواریاب متون شرح شده, و مکان هاى تاریخى با نقشه هایى گویا به وسیله متخصصان طراحى شده است, به دقت شناسایى شده است.
7. یادکردها… (تجلیل ها, تکریم ها و…)
در نقل نصوص تاریخى و حدیثى, اگر متون مورد استناد از رسول الله(ص) و اهل بیت(ع) نقل شده باشد نام آن بزرگوار یاد مى شود. در یادکرد رسول الله(ص) با جمله (صلى اللّه علیه وآله) و اهل بیت(ع) با جمله (علیه السلام) از آنها تجلیل شده است. هرچند در مصدر منقول چنین تجلیلى نباشد.7 و اگر نصوص از غیر پیامبر و اهل بیت(ع) نقل شده باشد, در آغاز و یا فرجام فقط به ارائه مصدر نقل, بسنده مى شود.
8. اخلاق نگارش
در نگارش موسوعه, ادب علمى و پژوهشى در نهایت دقت رعیات شده است. کسى که تاریخ اسلام را به ژرفى نگریسته باشد و آثار مکتوب عالمان نحله هاى گوناگون حوزه فرهنگ اسلامى را دیده باشد, مى داند که در میراث مکتوب آنان ـ پیشینیان و پسینیان ـ تا چه حدى درباره تشیع و قله افراشته آن ستم روا شده است و بالطبع در حق پیشواى مجاهدان و مخلصان نیز چه اندازه کتمان حقایق و وارونه سازى تاریخى شده است. این همه را محققان تاریخ اسلام مى دانند و ما نیز مى دانستیم و در نگارش این موسوعه با ابعاد حیرت آور آن بیش تر آشنا شدیم. اما در نگارش این مجموعه, در تحلیل ها, اظهارنظرها, تبیین ها و مدخل ها هرگز قلم را به ناراستى ها و درشت گویى ها و دشنام ها نیالودیم; نه ابتدائاً و نه به گونه مقابله به مثل. به واقع در نگارش مجموعه, (ادب علوى) را بر سراسر آن حاکم ساختیم, که به حجر بن عدى و عمرو بن حمق, یاران پرشور و پر صلابت و استواراندیش خود ادب مقابله را بیاموخت و بدان ها که یکسر شور بودند و غیرت و ناراستى هاى دشمن را برنمى تابیدند و در برابر غوغاسالارى هاى آنان چونان آتشفشان زبانه مى کشیدند, امام با تأکید بر حق بودن اینان و باطل رَوى آنان فرمود:
کرهت لکم أن تکونوا لَعّانین, شتّامین, تشتمون و تتبرئون ولکن لو وصفتم مَساوى أعمالهم فقلتم. من سیرتهم کذا و کذا و من عملهم کذا و کذا کان اصوب فى القول. (وقعة صفین, ص103)
روشن است که یادکرد کردار کسان و تحلیل آن و روشنگرى درباره رفتارهاى ناصواب برخى ـ چون براى روشن کردن تاریخ و پاسدارى از حق است و… ـ نباید آن را تند لحنى و دشوارگویى تلقى کرد. اگر چنین چیزهایى در این موسوعه باشد, واقع گویى است و نه تند لحنى. به هرحال کوشیده ایم مسائل را با دیده روش تحقیق بنگریم و نه چشم تعصب و لجاج و عناد.
بدین سان هرگز به مقدسات هیچ نحله اهانتى روا نشده است و از هیچ کس به طعن یاد نشده است. از این روى امیدواریم موسوعه گامى باشد در تقریب مذاهب, و تبلور (ادب علوى) براى بهره گیرى همگان و وحدت کلمه مؤمنان.
پاورقی:
1. کهن ترین اثر مکتوب و مدون در فرهنگ اسلامى, کتابى است با عنوان (تسمیة فى شهد مع على حروبه) به خامه عبیدالله بن أبى رافع. به هرحال حضور صحابیان به ویژه مهاجران از صحابیان در جریانى, بسى مهم تلقى مى شده است. به پندارم عبیدالله با این آهنگ مى خواسته است براساس آنچه در آن روز کسانى مى اندیشیدند, استوارى و حق مدارى مولا را نشان دهد.
2. نهج البلاغه, خطبه16:… الا و انّ بلیتکم قَد عادَت کهیئتها یوم بعث الله نبیه ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ….
3. این عناوین در نصوص مختلف آمده است, که ممکن است مقصود از تعبیرهاى مختلف (باب), (کلمه), (حرف) و (حدیث) یکى باشد.
4. قال الذى عنده علم من الکتاب, انا اتیتک به قبل أن یرتد الیک طرفک فلما رآه عنده قال هذا من فضل ربى.
5. نگاه کنید به معجم ما کتب عن الرسول واهل البیت صلوات الله علیهم, ج5, ص132 به بعد و تمام ج5.
6. به جز مواردى که نصوص, اختلاف اساسى داشته اند و یا نص مکرر حامل پیام و نکته مهمى بوده است.
7. این شیوه در همه نصوص تاریخى و حدیثى اعم از آغاز, وسط و پایان هنگامى که نام اهل البیت(ع) یاد مى شود, اجرا مى گردد.

تبلیغات