آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 
سخن از موضوعاتى چون (استراتژى), و پرداختن به مباحثى از جمله (بازدارندگى), که در قلمرو مباحث استراتژیک قرار مى گیرند, با توجه به ابعاد گونه گون آنها, و آن هم از منظرِ آموزه هاى دینى کارى سهل و ممتنع است. اگر با نگاهى گذرا نصوصى را فراچنگ آوریم و با تطبیق بر آنچه در این زمینه مورد گفتگو است, پژوهشى را سامان یافته تلقى کنیم, کار سهلى است; اما اگر در فراهم آوردن نصوص دقت شایسته اى به کار بریم و در تطبیق, حزم اندیشى را پیشه کنیم و از پیش داورى بپرهیزیم و تفسیر به رأى را به یکسو نهیم, کار دشوار بل ممتنعى است. این در حالى است که این گونه مباحث در سطح جهانى از اهمیتى روزافزون برخوردار شده اند و در کشور ما نیز به ویژه در سیاست هاى کلى ابلاغى مقام معظم رهبرى براى تدوین برنامه سوم توسعه, از بازدارندگى به عنوان یکى از عناصر سیاست هاى کلى نظام جمهورى اسلامى ایران یاد شده است.
اکنون استراتژى را تعریف کنیم:
استراتژى, [از strategia در زبان یونانى به معناى سردارى یا سپهسالارى از strategos سردار] در اصل اصطلاحى است نظامى به معناى سنجیدن وضع خود و حریف و طرح نقشه براى روبرو شدن با حریف در مناسب ترین وضع. در سیاست به معناى بسیج همه امکانات و تغییر دادن شرایط در جهت مناسب براى رسیدن به یک هدف اساسى است; چنان که بسیج و جلب همه نیروهاى اقتصادى, اجتماعى و سیاسى براى رسیدن به هدف درازمدت ملّى, مثلاً, صنعتى کردن کشور یا رساندن سطح رفاه و قدرت ملى به مرز نهاده شده را یک استراتژى مى توان نامید. بنابراین, استراتژى برابر با روشى کلى براى رسیدن به هدفى کلى است.2
گستره وسیع طرح مباحث استراتژیک در دنیاى غرب به گونه اى چشمگیر بوده است که طرح دیدگاه ها و ایده ها و مطالعات استراتژیک در محدوده اى به جز آن به شدت تحت الشعاع قرار گرفته و گاه زمینه هاى آن مورد تردید واقع شده است.3 این در حالى است که نصوص تاریخى مرتبط با مهبط وحى و گزارش هاى تاریخى مرتبط با حوادثِ شکل گرفته در آغازین سال هاى اسلام, به روشنى مى تواند بسترى مناسب براى مطالعات استراتژیک باشد. گستردگى درگیرى هاى نظامى, رویارویى نظامى و سیاسى, چالش هاى مختلف قبیله ها و سپس مشرکان با اسلام که نصوص تاریخى, ابعادش را به روشنى گزارش کرده است, بى گمان قرینه هاى شایسته اى را فراروى خبرگان مطالعات استراتژیک قرار مى دهد. در این میان, زندگانى قهرمان مجاهدان آوردگاه هاى تاریخ اسلام, امام المتقین و سیدالمجاهدین حضرت على بن ابى طالب(ع) که از روزگار جوانى آمیخته با ناملایمات, مخاطرات و حوادث گونه گونى بوده است که تحلیل آنها در سطح مطالعات استراتژیک قرار مى گیرد.
براساس نصوص تاریخى روشن است که مولا در بسیارى از نبردها بیش ترین نقش آفرینى ها را داشته است. حضرت على(ع) خود در زمانى که بیش از شصت سال از عمرشان مى گذشته, تصریح فرموده اند که پیش از بیست سالگى در میدان نبرد بوده اند.4 آن حضرت به جز غزوه تبوک5 ـ که حدیث نبوى منزلت (أفلا ترضى یا على أن تکون منّى بمنزلة هارون من موسى, الا أنه لانبّى بعدى) را چونان افتخارى عظیم در پى داشت6 ـ در بقیه بیست وچند غزوه و در چند سریه,7 نقشى فعال ایفا کرده اند. گو این که از این بعد, شخصیت امام(ع) هماره در پیشدید صحابیان در آن روزگار بوده اند, و از این روى حاکمیت با همه دغدغه هایى که در مراجعه به حضرت داشت, از رایزنى در این امور با وى تن نمى زد. از جمله مشخصاً امام(ع) در نبرد بزرگ ایران و روم طرف مشورت قرار گرفته اند.8 از این زاویه, روزگار حکومت آن حضرت, بیش تر از هر بخشى از زندگانى ایشان قابل مطالعه است; روزگار رویارویى با فتنه انگیزان و آتش افروزان داخلى در سه نبرد (جمل), (صفین), و (نهروان) که این نگاشته نیز بیش ترین بهره را از نصوص مرتبط با آن روزگار برده است. البته کلام و رفتار و تقریر بزرگواران معصومى که
تجلى بخش ولایت الهى بوده اند, با موضع گیرى ها و نظریه پردازى هاى متعارف اندیشمندان بشرى مقایسه پذیر نیست, اما بهانه متعالى و مقدس بودن, نباید توجیهى براى غفلت از بررسى هاى عمیق علمى معارف مکتوب موجود این بزرگواران با روش شناسى خاص خود در این عرصه ها باشد. از این رو ما در این پژوهش برآنیم که در این مجال, یکى از مهم ترین مفاهیم استراتژیکى ـ یعنى بازدارندگى ـ را بر کلام گهربار حضرت على(ع) عرضه کنیم و رهنمودهاى آن بزرگوار را در زمینه هاى یادشده واگوییم, تا برداشتمان از مقاصد این امام همام به نقادى کشیده شود و این چالش فکرى, فرصت را فراهم آورد که از این دیدگاه نیز به معارف غنى اسلامى نگریسته و کسب تکلیف گردد. پیش تر باید بر نکاتى تأکید کنیم:
1. روشن است که مقتضیات و مسائل فراروى تحلیل گران امروزین, هرگز با مقتضیات و مسائل موردى صدر اسلام یکسان نیستند; اما همان گونه که اندیشه وران عرصه مطالعات استراتژیک اذعان کرده اند, از بنیان ها و اصول ثابت جنگ و فعالیت هاى نظامى ـ که محدوده مورد نظر ما از قلمروهاى استراتژیک در این پژوهش بوده است ـ گریزى نیست. به نظر مى رسد که این بنیان ها به ویژه در آن جا که جنبه هنجارى پیدا مى کنند, به مکان و زمان خاصى بستگى ندارد.
2. آنچه در این پژوهش به کاوش نهاده شده است, در محدوده آموزه هاى نهج البلاغه است. روشن است که نهج البلاغه براى بررسى این موضوع, تمام کلمات مولا را نیز در بر ندارد. بدین سان در صدد نیستیم که مطالب ارائه شده را نگاه کل دین تلقى کنیم, اما باید تأکید کنیم که به لحاظ شرایط و مقتضیات زندگانى مولا, این نصوص گویاترین و راهگشاترین رهنمودها خواهد بود. بنابراین, حداکثر چیزى که نویسنده مى تواند ادعا کند این است که جنبه هایى از موضوع مورد تحقیق در خلال روایات موجود در کتاب مورد نظر, تعیین تکلیف شده, اما سرنوشت آن لزوماً به تنهایى با رجوع به روایات مندرج در یک کتاب, مشخص نمى شود.
3. پژوهش معجمیِ روایات درباره موضوعاتى که در پوشش کلیدواژه هاى محدود و از قبل تعیین شده اى قرار مى گیرند, مى تواند تا حدى, ابعاد مسأله را روشن سازد. اما در قلمروى نظیر آنچه در این تحقیق به آن پرداخته شده است, صرفاً با جستجوى کلیدواژه ها نمى توان راه به جایى برد.
ما در این مقاله ابتدا کلیاتى از مفهوم و عوامل مؤثر در بازدارندگى ـ و به تبع آن, عوامل تعیین کننده قدرت ملى ـ را بر مبناى ادبیات علمى معاصر و بدون ورود به صحنه اختلاف نظرهاى قابل اغماض مطرح خواهیم نمود, تا فضاى بحث, زبانى امروزى به خود گیرد و امکان مفاهمه با تحلیل گرانى که با این زبان سخن مى گویند, فراهم آید. آن گاه به ردیابى مفهوم و عوامل دخیل در بازدارندگى در خلال کلام مولایمان خواهیم پرداخت, و ضمن برشمردن برخى وجوه اشتراک, وجوه افتراق را نیز خاطرنشان خواهیم کرد. البته به تناسب موضوع, گاهى به مسائل پیرامون نیز اشاره خواهد شد, و سرانجام در پایان, به تلخیص و نتیجه گیرى خواهیم پرداخت.
گفتنى است که در ترجمه عبارات, با تمامى ارزشى که براى کار پرارج مترجمان دیگر قایل بوده ایم, با تعدیل هایى ابتدا از ترجمه مرحوم فیض الاسلام, و در مرحله بعد از ترجمه محمدجعفر امامى و محمدرضا آشتیانى9 استفاده کرده ایم. در شماره گذارى خطبه ها (خ), نامه ها (ک), و حکمت ها (حک) نیز نهج البلاغه فیض الاسلام را مبنا قرار داده ایم.
1. مفاهیمى کلیدى در ادبیات علمى مطالعات استراتژیک
1ـ1. مفهوم, فروض و عناصر تشکیل دهنده بازدارندگى
بازدارندگى10 در مطالعات استراتژیک عبارت است از (واداشتن شخصى از کارى, یا منصرف کردن کسى از اقدامى, با ایجاد ترس یا تردید در او.) به دیگر سخن, اقدام دولتى را در خنثاسازى اقدام خصمانه کشور دیگر با ایجاد ترس از اقدام مؤثر متقابل, در صحنه سیاست, بازدارندگى گویند. و سرانجام, توان گفت (بازدارندگى تدابیرى است که با استفاده از وسایل روانى ـ به جاى ابزار فیزیکى ـ11 از بروز جنگ ها جلو مى گیرد.)12 آنچه را در توضیح بازدارندگى گفته اند, بدین صورت نیز مى توان گزارش کرد که بازدارندگى کوششى است از جانب (الف) براى جلوگیرى از اقدام (ب) به آنچه مطلوب (الف) نیست, و با تهدید به وارد آوردن خسارتى غیرقابل قبول (تلافى جویانه) براى (ب) صورت مى گیرد,13 و کوششى است براى افزایش هزینه اقدام (ب) به یک عمل, یا کاهش مطلوبیت آن.14
مفهوم یادشده, حاوى فروضى است که اگرچه برخى در تعریف بازدارندگى تصریح شده اند, گزارش آنها به تفکیک براى روشن شدن بحث سودمند خواهد بود.
الف. عقلانیت15
نخستین فرض در بازدارندگى, عقلانیت تصمیم گیرندگان و خردپذیرى رفتار آنها است. فرض عقلانیت بیش از آن که جنبه پیش بینى داشته باشد, جنبه توصیفى دارد, و بیش از آن که در صدد تبیین بى کم وکاست واقعیت عینى باشد, در صدد تسهیل تحلیل رفتارها است. فرآیند تفکر عقلایى, قادر به توجیه منطقى میزان استفاده از (وسایلى) براى دستیابى به (اهداف) است, و رفتار عقلایى, متضمن نوعى تحلیل هزینه ـ فایده در جهت حداکثر رضایتمندى با حداقل هزینه مى باشد. در ادبیات علوم اجتماعى,16 عنصرى خردپذیر عمل مى کند که بیش تر را بر کمتر ترجیح دهد17 و داراى ترجیحات سازگار و رفتارى منطقى18 ـ نه متناقض ـ باشد. از این رو به گفته صاحبنظران, تهدیدات کشور بازدارنده ممکن است در مقابل یک دولت دیوانه یا حکومتى با فلسفه (یا مرگ یا پیروزى) بى فایده باشد.19
ب. ثبات20 شقوق تصمیم گیرى
فرض یکسان بودن و ثبات مجموعه شقوق مختلف براى سیاست گذارى, دومین فرض اساسى تحلیل بازدارندگى است. همان گونه که در محیط آزمایشگاه تجربى, بایستى توانِ یکسان نگهداشتن شرایط متعارف (آنچه در آزمایش, مورد نظرِ اصلى نیست) وجود داشته باشد, در تحلیل هاى رفتارى نیز فرض (با شرایط (شقوق) ثابت) اجتناب ناپذیر است. به روشنى, این فرض حاکى از نادیده گرفتن تعمدى و آگاهانه دگرگونیِ شقوق مى باشد.
ج. یک جانبه بودن21 تهدید و واکنش نسبت به تهدید
بنا به فرض سوم, تحقق بازدارندگى, مستلزم وجود مناسبات نزدیک و وابسته بین رفتار بازدارنده/بازداشته شده ـ و به تعبیرى, اطلاع کامل ـ مى باشد که وجود ارتباط,22 لازمه آن است; زیرا در بازدارندگى, به هر صورت باید دشمن را دقیقاً از حدود اعمال ممنوع و اتفاقى که در صورت عدول او مى افتد, آگاه ساخت. با ایجاد این ارتباط ـ که مى تواند به طور غیرمستقیم و به کمک علایم و نشانگرهایى اعمال شود ـ کشورى که قرار است بازداشته شود, باید مقاصد خصومت آمیز کشور بازدارنده را درک کند;23 توان ضربه زدن کشور بازدارنده را دریابد,24 و سیاست اعلامى کشور بازدارنده, اعتبار لازم را در نظر او داشته باشد.25
سه جزء تأثیرگذار پیش گفته, در شکل گیرى بازدارندگى نقشى تعیین کننده دارند. اگر خصومت آمیز بودن مقاصد کشور بازدارنده درک نشود, اقدام تلافى جویانه آن که هزینه غیرقابل قبولى را براى کشور مورد هدف در پى خواهد داشت, جدّى گرفته نخواهد شد. به علاوه, قصد خصومت تا هنگامى که ضمانت اجرایى نداشته باشد, به خودى خود کارگشا نخواهد بود. از این رو توان وارد کردن ضربه و اقدام متقابل شرط مهمى در این زمینه است. سرانجام باید بر اعتبار لازمِ کشور بازدارنده که تا حدى به سوابق رفتارى و توان پیشین آن باز مى گردد, تأکید کنیم. البته در نقطه مقابل, باید به کشور مورد هدف تفهیم شود که با خوددارى از عمل تنش آفرین, متحمل هیچ گونه خسارتى نمى شود. کسب اعتبار هنگامى دشوارتر مى شود که هر دو طرف قادر به وارد آوردن خسارات بر یکدیگر باشند; زیرا به اجرا گذاشتن یک تهدید مستلزم آن است که بازدارنده نیز آماده قبول خسارت باشد. در پایان شایان ذکر است که آنچه گفته شد, مى تواند لزوماً واقعیت نداشته باشد و با جلوه دهى مناسب, اجزاى سه گانه مذکور القا و باورانده گردند. تصور ایجاد شده در زمینه خصومت, توانایى, و اعتبار کشور بازدارن
ده مى تواند براى بازداشتن کشور مورد هدف کافى باشد.
2ـ1. قدرت ملى: عامل تعیین کننده در بازدارندگى
همان گونه که در قسمت پیشین خاطرنشان کردیم, (توانایى) از جمله شروط لازم براى بازدارندگى مؤثر است. از این رو در این مجال به بیان کلیاتى درباره (قدرت ملى) که عنصرى کلیدى در این عرصه است, مى پردازیم.
قدرت26 به معناى توانایى بر انجام کارى یا یک اقدام است و کسى قدرت دارد که بر مردم و فعالیت ها کنترل (/نفوذ) داشته باشد. در اصطلاح, قدرت, توانایى یک بازیگر صحنه بین الملل در استفاده از منابع محسوس (مادى) و نامحسوس (رفتارى) و دارایى ها براى تحت تأثیر قرار دادن نتایج رویدادهاى بین المللى در جهت خواسته هاى خود مى باشد.27 به یک تعبیر, قدرت ملى جمع کل توانایى هاى بالقوه و بالفعل هر ملتى است که ناشى از منابع موجود سیاسى, اقتصادى, نظامى, جغرافیایى, اجتماعى, علمى و فناورى آن مى باشد.28 رهبرى و اراده ملى عوامل متحدکننده قدرت ملى هستند. گفتنى است که قدرت, نسبى است و از امکانات سرچشمه مى گیرد و در حقیقت, مجموعه اى از امکانات, توانایى را پدید مى آورند. با این تعبیر, قدرت با (زور) متفاوت است.
ترکیبى از توانایى هاى به دست آمده از منابع داخلى و فعالیت هاى بین المللى, به عنوان عوامل مؤثر در قدرت ملى یک کشور به حساب آورده مى شود.29 جهت پرهیز از اطاله کلام, این عوامل را در جدول(1) خلاصه کرده ایم. جدول1 (عوامل مؤثر در قدرت ملّى)
ردیف    نوع عوامل    عنوان هر عامل
1    عوامل طبیعی    ـ ملاحظات جغرافیایی(موقعیت جغرافیای، اندازه و شکل و عمق کشور، ویژى هاى طبیعی، ناهموارى ها و آب و هوا)
ـ منابع طبیعی
ـ حمل و نقل
ـ جمعیت
2    عوامل اجتماعى ـ روانی    ـ خصوصیات و روحیه ملى ( دیدگاه ها ، آرزوها و برداشت هاى مردم )
ـ وحدت ملی
ـ ثبات سیاسى و حمایت ازدولت
ـ کارایى رهبرى و به کارگیرى موثر مردم
3    عواملى اقتصادى و نظامی    ـ توان اقتصادى (ظرفیت صنعتی) و استاندارد زندگی
ـ توان و آمادگى نظامی
4    روابط بین الملل    ـ میزان خودکفایى و خود اتکایی
ـ کیفیت دیپلماسی
2. شواهدى از کلام حضرت على(ع)
امنیت: بنیاد بازدارندگى
شبه جزیره عربستان قبل از اسلام و نیز در سال هاى آغازین ظهور آن, سرزمینى آکنده از صحنه هاى خونین, درگیرى ها, و ناامنى ها بود که این همه در فعالیت اقتصادى اصلى مردم مکه ـ یعنى تجارت ـ تأثیر تخریبى بسیار تعیین کننده اى داشته است; تا حدى که قرآن کریم از ایجاد امنیت براى مردم مکه به بزرگى یاد مى کند و آن را منتى بزرگ از سوى رب خانه کعبه برمى شمرد, و اسباب آن را حرمتى مى داند که مردمان براى این خانه قایل بوده اند و این حرمت, نوعى بازدارندگى از تعرض خصم و قبایل مختلف ایجاد کرده بود.30 بدین سان براى مردمان آن روزگار, مفهوم امنیت مفهومى آشنا, محسوس و ملموس بود. حاکمیت اسلام و گسترش حقایق الهى به روزگار حیات پیامبر(ص) در مدینه, براى مردمان آن روزگار پیام آور آرامش و آسایش بود; یعنى عموم مردم که هماره دستخوش تصمیماتِ سردمداران بودند و بیش ترین خسران را متحمل مى شدند, در آرامش به سر مى بردند. این حالت پس از پیامبر اندکى دستخوش دگرگونى شده, که گزارش و تحلیل آن, مجالى دیگر مى طلبد. على(ع) که بر مسند خلافت مى نشینند, بر امنیت و آرامش در زندگانى عموم مردم تأکید بسیار مى کنند. این تأکیدها را در مواضع مختلفى در سیره مولا مى توان مشاهده کرد.31 امام(ع) به صراحت یا به تلویح اهمیت آن را خاطرنشان کرده اند. ایشان در هنگام گماردن مالک اشتر به حکومت مصر, هدف از این انتصاب ـ و وظیفه اصلى حکومت ـ را جمع آورى مالیات (خراج),32 پیکار با دشمنان,33 اصلاح اهل مصر,34 و آباد کردن شهرهاى آن,35 برمى شمرند.36 هنگامى که از مخاطب قرار دادن ناآگاهان دلخسته مى شوند, نیایش وار خداوند را شاهد مى گیرند که هدف از اقداماتشان, میل و رغبت به سلطنت و خلافت و امرى دنیاطلبانه نبوده بلکه براى بازگردانیدن نشانه هاى از بین رفته دین خدا و آشکار ساختن صلح و مسالمت37 در شهرها بوده تا بندگان ستمدیده امنیت یابند و قوانین و مقرراتى که به فراموشى سپرده شده, بار دیگر عملى گردند.38 به عبارتى حضرت در این کلام بر اهمیت اقامه دین و آرامش تأکید مى کنند.
1. رهنمودهاى بازدارندگى
رهنمودهاى نظامى حضرت على(ع) در مقاطع مختلف, رهنمودهایى استراتژیک بوده است. اگرچه جنگ روانى افرادى که به سرآمد بودن حضرت رشک مى بردند, به همراه کارشکنى هاى مستمر, با استشهاد به ناکامى هاى عملى, در صدد القاى این نکته بود که ایشان یک استراتژیست و خبره و برنامه ریز جنگى کارآمد نیستند,39 شواهد نشان مى دهند که حتى اگر معصوم بودن حضرت را در نظر نیاوریم, گفتارها و نوشتارهایشان آکنده از تحلیل هاى استراتژیکِ بهنگام و جامع و آینده نگرانه است. البته به روشنى برخى از این رهنمودها با پیش فرض هاى اندیشه استراتژیک معاصر تفاوت یا منافات دارند.40 ما در این قسمت به برخى از رهنمودهاى استراتژیک امام(ع) تا آن جا که به مفهومى که از بازدارندگى مطرح کردیم مربوط مى شود, اشاره مى کنیم و سعى خواهیم کرد که این رهنمودها را با استفاده از اصطلاحات و مفاهیمى که ارائه شد, با اندیشه استراتژیک معاصر مقایسه کنیم, و این اندیشه را در محورهاى مورد بحث, تا آن جایى که مقایسه پذیر باشد, با کلام امام(ع) محک بزنیم.
هوشیارى و آمادگى. حضرت بارها, برخورد انفعالى و غفلت و سهل انگارى را نکوهش کرده و از این که مردم از حوادث و فتنه هاى آینده تا هنگامى که بر آنها هجوم نیاورده اند, وحشتى ندارند, شِکْوه کرده اند.41 امام(ع) گلایه مى کنند که یارانِ ظاهرى سستى مى کنند و از وى حرف شنوى ندارند و از دستورش اطاعت نمى کنند, تا این که پیشامدهاى بد ظاهر گردند [و دشمن بر جان و مال و ایمان آنها تسلط یابد]42 و از این واقع تلخ یاد مى کنند که سهل انگارى مردم به حدى رسیده است که دشمن از هجوم به آنها بازداشته نمى شود, و در عین حال, آنها به زمین گیر بودن خود ادامه مى دهند43 و به دفاع از مرزهاى دورشان نیز اهتمام نمى ورزند.44 امام(ع) فرموده اند:
(به خدا سوگند! هرگز با قومى در میان خانه (دیار) ایشان جنگ نشده مگر آن که ذلیل گشته اند.)45 و تصریح مى کنند:
(اهل مبارزه, بیدار (بلند همت) است و با سست همتى خود, طمع دشمن را برنمى انگیزاند.)46 حضرت تأکید بر لزوم آمادگى را محدود به قلمرو و جنبه اى خاص از زندگى نمى کنند بلکه عقیده دارند که همواره در همه امور باید به عمل شتاب کرد, و از اجل ناگهانى بیمناک بود47 و آمادگى خود را حفظ کرد,48 که پیروزى در دوراندیشى است.49
قاطعیت در موضع, و شکوهمندى در سخن. هیبتِ گفتارى یا کردارى, تأثیرى شگرف در بازدارندگى و به یأس کشانیدن آزمندى هاى دشمنان دارد. حضرت, کمیل ابن زیاد نخعى را که از خواص ایشان بوده است, پس از اشتباهى تاکتیکى50 نکوهش مى فرمایند:
(تو در حقیقت پلى براى دشمنان شده اى که مى خواهند بر دوستانت دست غارت بگشایند. نه بازوى توانایى دارى, نه هیبت و ترسى در دل دشمن ایجاد مى کنى.)51
حضرت بارها امت اسلامى را از رفتارهایى که دشمن را به طمع بیفکند و شوکت اسلامى را خدشه دار کند و زمینه تعرض را فراهم آورد, برحذر داشته اند.52 امام(ع) تصریح مى کنند:
(چون مردمان و همراهانشان در یارى حق سهل انگارى کرده اند و در شکستن هیمنه باطل به سستى گراییده اند, دشمن در آنها طمع ورزیده, و کسانى که در نیرومندى به پایه آنها نبوده اند,53 به آنها چشم طمع دوخته اند.)54 امام(ع) در رهنمودى دیگر فرموده اند:
چون مردمان حق پیشوایى را به درستى بگزارند, و پیشوا در گزاردن حق مردمان کوتاهى نکند, حق در میان آنان شکوه مى یابد و راه هاى دین استوار مى گردد و نشانه هاى عدالت قوام مى یابد, و راه و رسم هاى درست در مجراى خویش به کار مى افتد, و بدین سان کار زمانه آراسته مى گردد, امیدوارى به بقاى دولت شکل مى گیرد و چشم آز دشمن از چنگ اندازى بسته مى گردد و….55
امام(ع) به روشنى شکوه یافتن حق, و هیبت یافتن حقیقت و استوارى راه و رسم را عامل بازدارندگى تلقى مى کنند و بدین سان از سوى دیگر هرگونه اقدامى را که وجهه اسلامى را خدشه دار کند, و شکوه جلال آن را بشکند ـ از جمله, افشاى مسائل داخلى ـ محکوم مى کنند.56
استصلاح57 به عنوان گامى در تشنج زدایى. در سیاستِ علوى تشنج زدایى شایسته, اصلى استوار است. از این رو, آن بزرگوار به یارانش ادب نبرد را مى آموزد و تأکید مى کند که از هر کارى که دشمن را جرى سازد و نابجا او را تحریک کند, تن زنند. هنگامى که حضرت جریر بن عبداللّه بَجَلّى را براى گرفتن بیعت نزد معاویه به شام فرستادند, اصحاب آن بزرگوار چون دانستند که معاویه امرایشان را اطاعت نخواهد کرد, پیش از مراجعت جریر از شام و پاسخ آوردن, گفتند مصلحت در آن است که براى جنگ با مردم شام آماده شویم. پاسخ امام(ع) این بود:
(آماده شدن من براى جنگ با مردم شام با این که جریر نزد ایشان است, بستن در است به روى آنان و باعث مى شود که اگر اراده خوبى نیز کرده باشند, روى برگرداند.)58
چنین بود که امام(ع) در معرکه صفّین از رویارویى امتناع مى ورزید و مى کوشید تا از شعله ور شدن آتش جنگ جلوگیرد. بدین لحاظ آن گاه که در این هنگامه برخى پنداشتند که حضرت در شروع جنگ, به عللى به جز مصلحت, کندى مى کنند, فرمودند:
اما سخن شما که آیا این همه درنگ من به علت ترس از مرگ است, پس سوگند به خدا از داخل شدن در مرگ یا این که ناگاه مرگ مرا دریابد, هیچ باکى ندارم. و اما سخن شما در این که [در وجوب کارزار] با اهل شام مرا تردیدى است, پس سوگند به خدا یک روز جنگ را به تأخیر نینداختم مگر براى آن که مى خواهم گروهى به من بپیوندند و هدایت شوند و به چشم کم نور خود روشنى راه مرا ببینند. و این درنگ در کارزار نزد من محبوب تر است از این که [با وجود توانایى] آن گمراهان را بکشم….59
پایبندى امام(ع) به زمینه سازى جهت گرایش افراد دشمن به صلاح (استصلاح), نشانه اهمیت آن در سیره علوى است. این تأکید تا بدان جا پیش مى رود که حضرت از رفتارهاى تحریک آمیز ـ از جمله دشنام دادن دشمن حتى در زمان جنگ ـ60 بر حذر مى دارند و به شدت از آن نهى مى کنند.
خردورزى و بردبارى: حضرت هشدار مى دهند که خود را هدف دشمنان قرار ندهیم و زمینه را براى تعرض آنان آماده نکنیم. ایشان در مذمت از اهل بصره پس از جنگ جمل مى فرمایند:
(عقل هاى شما سبک و حلم و بردبارى شما در غیر موضع استعمال مى شود. پس براى تیرانداز نشانه و براى خورنده, لقمه و براى حمله کننده, شکارید.)61
امام(ع) حتى در گماردن فرمانده جنگى نیز بر این جنبه تأکید دارند و بر دیر خشم بودن ـ که ناشى از تسلط عقل است ـ و بردبارى تصریح مى کنند.62 به واقع در کلام مولا بردبارى برخاسته از خردورزى است, و خردورزى است که انسان را در کشاکش جریان ها و در گردونه هاى طاقت شکن به بردبارى فرا خواند و بردبارى را چونان راهى براى چیرگى بر دشوارى الزام مى کند. چنین است که امام(ع) مى فرماید: (ان لم تکن حلیماً فتحلّم).63
تعهد و قصاص64 . پایبندى و التزام به پیمان ها و تأکید بر آن در سیره علوى از جایگاهى والا برخوردار است. این حقیقت از یک سوى زمینه هاى تعرض و بهانه جویى را از دشمن مى ستاند و از سوى دیگر, به اعتبار جامعه اسلامى ـ که حضرت بدان اهمیت ویژه قایل بودند ـ مى افزاید. امام(ع) مى فرمایند:
اگر پیمانى بین تو و دشمنت بسته شد و یا تعهد پناه دادن را به او دادى, عهد خویش را جامه وفا بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار, و جان خود را سپر تعهدات خویش قرار ده; زیرا هیچ یک از فرایض الهى نیست که همچون وفاى به عهد و پیمان, مردم جهان ـ با تمام اختلافاتى که در آرا و خواسته ها دارند ـ نسبت به آن این چنین اتفاق نظر داشته باشند….65
روشن است که این پایبندى ـ که خود مایه اعتبار حاکم اسلامى است ـ چنان نیست که دشمن را به طمع بیفکند بلکه دشمن باید بداند که تعرض و ضربه احتمالى اش بى پاسخ نمى ماند و به گفته حضرت: (سنگ را به جایى که آمده, بازگردانید; زیرا شرّ و بدى را جز شر از بین نمى برد.)66
چنین است که در سیره علوى و آموزه هاى مولا: (جهاد درى از درهاى بهشت… و زره محکم حق تعالى و سپر قوى او است. پس هرکس که از آن دورى کرده, آن را ترک کند, خداوند جامه ذلت و رداى بلا بر او مى پوشاند.)67
به علاوه, التزام به قواعد دینى و پیمان ها نبایستى با ساده انگارى در هنگامه چالش ها و خود را قهرمان مآبانه و سخت سرانه به هلاکت سپردن مشتبه شود. دشمن باید همواره در صورت قصد تعرض, این دلهره را داشته باشد که تعرض مى تواند برایش هزینه غیرقابل قبولى به همراه داشته باشد.68 حضرت در عین حالى که بر وفادارى تأکید و اصولاً از پیمان شکنى نهى مى کنند, از برخورد ساده لوحانه نیز برحذر مى دارند. وفا نمودن با بى وفایان, بى وفایى با خدا است, و بى وفایى با بى وفایان, وفا نزد خداوند است.69 باید در جنگ بیش از آن که به شدت فشار نظامى اتکا مى شود, از حیله استفاده گردد.70 خدعه از جمله اصول جنگ [و اقدامات استراتژیک] است.71
رزم آوران و آمادگى رزمى: حضرت على(ع) در عهدنامه مالک اشتر, مردم را به چند دسته تقسیم مى کنند72 که سامان هریک, به دیگرى بستگى دارد. امام(ع) در توضیح ویژگى هاى این گروه ها, از سپاهیان آغاز مى کنند, و علت نیاز به آنها را در چهار ویژگى برمى شمرند73 که دو ویژگى اوّل عبارتند از:
الف. براى مردم [مانند] دژها و قلعه هایى هستند [که آنها را از خطر حفظ مى کنند];
ب. براى والیان (حکمرانان) زینت و آراستگى هستند; [زیرا حکمران بدون سپاه مانند هریک از مردم دیگر است که به او توجه نمى شود و مطاع نمى باشد].
روشن است که حصن, مردم درون خود را از خطر حفظ مى کند و دشمن را بعضاً حتى از تصور دستیابى به آنها باز مى دارد, و نیروى نظامى اى که نقش آراستگى را نیز داشته باشد, از این جنبه, نوعى نقش نمایشى نیز دارد و این نمایش, بیش از آن که نقش هجومى و حتى دفاعى داشته باشد, نقش بازدارندگى دارد.
شکستن توان تعرض دشمن. براى بازداشتن دشمن از تعرض, بایستى توان تعرض را از او سلب کرد. یکى از راه هاى این کار, خلع سلاح دشمن است. حضرت به دست اندرکاران خراج ابلاغ کرده اند: (و البته به مال هیچ یک از نمازگزاران (مسلمانان) و پیمان بسته ها دست نزنید, مگر اسب و سلاحى که به وسیله آن بر مسلمانان ستم شود; زیرا سزاوار نیست مسلمان آنها را در دست دشمنان اسلام باقى گذارد تا بر او توانایى داشته باشند.)74 این رهنمود به روشنى نشانگر آن است که نباید دشمن را فرصتى داد که بر توان رزمى اش بیفزاید و یا با آنچه در اختیار دارد, مؤمنان را آزار رساند, و در اندیشه ضربه زدن باشد. به هر حال, باید تا حد امکان توان تعرض دشمن را درهم شکست. البته تدبیر این کار, به مقتضاى زمان خواهد بود.
توانمندى, عاملى مهم در ایجاد بازدارندگى
بى تردید همان گونه که در قسمت هاى پیشین نیز خاطرنشان کردیم, توان ملى عامل تعیین کننده اى در بازدارندگى است. حضرت على(ع) در خلال رهنمودهاى مختلف, عناصرى از این عامل اساسى را برشمرده و نقش آن را تبیین فرموده اند. ما در این قسمت در محدوده نهج البلاغه ـ که به حق برادر قرآن نامیده شده است ـ برخى از آنها را برمى شمریم. آشکارا آگاهى از عناصر قدرت در برنامه ریزى و سیاستگذارى آینده بسیار حایز اهمیت است. به گفته امام(ع), باید پیش از آن که دیگران ما را بسنجند, خود به سنجش [نقاط قوت و ضعف] خویشتن اقدام کنیم.75 دانا کسى است که قدر خود را بشناسد.76
حضور گسترده مردمى: حضور گسترده مردم و همبستگى هوشمندانه امت, از عوامل مهم توانمندى حکومت و حاکم و سرانجام, عاملى سرنوشت ساز در بازدارندگى است. امام(ع) حضور مردم و اعلام یاورى مردم را از جمله پایه هاى بنیادى پذیرش حکومت و خلافت معرفى کردند. پس از آن که مردم با امیرمؤمنان(ع) بیعت کردند و حضرت بر منبر بودند, شخصى از میان صف صدا زد:77 (چه باعث شد تاکنون در به دست گرفتن خلافت مسامحه کردى؟)78 حضرت در پاسخ این فرد خطبه اى ایراد فرمودند که به شقشقیه معروف شد,79 و در خلال کلام خود تصریح کردند:
اگرنه این بود که جمعیت بسیارى گرداگردم را گرفته, و به یاریم قیام کرده اند, و از این جهت حجت تمام شده است, و اگر نبود عهد و مسئولیتى که خداوند از علماء و دانشمندان گرفته که در برابر شکم خوارى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند, من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى نمودم و….80
بر این اساس, از جمله, عوامل مهم در اتمام حجت و تعیّن وظیفه قیام به حکومت, وجود ناصر (یارى دهنده) است. وجود ناصر عنصر توانایى را تضمین مى کند و لذا مى توان این گونه نتیجه گرفت که براى تشکیل حکومت, توانایى ـ که البته به عقیده برخى از بزرگان, کسب آن نیز تکلیف است ـ لازم است.
صرف حضور مردم در صحنه و یارى افراد حاضر, براى تحقق توان ملى کفایت نمى کند; بلکه داشتن گوش شنوا و اطاعت پذیرى و وحدت کلمه نیز شرط لازم مى باشد. حضرت بر یارى کسانى حساب مى کنند که فرمانبردارش باشند,81 و رأى و تدبیر کسى را نافذ مى دانند که فرمانش بدون کاستى و فزونى82 برده شود.83 سست پیمانیِ مردم و نافرمانى در گسیل ها و تن زدن در حرکت ها و تحرکات, گلایه همواره امام(ع) است.84 ایشان الفت و وحدت را نعمتى قلمداد مى کنند که بهایى براى آن نمى توان تعیین کرد.85
پس از پایان جنگ صفین و هنگامى که اخبار فراوانى به امام رسید که اصحاب معاویه بر پاره اى از بلاد استیلا یافته اند و عُبیداللّه ابن عباس و سعید بن نَمران86 پس از شکست از بُسر بن ابى ارطاة87 به نزد امام در کوفه بازگشتند, امام(ع) در یکى از آخرین خطبه هاى خود,88 با سوز دل عوامل این پیروزى دشمن را چنین برمى شمرند:
سوگند به خدا مى دانستم اینها به زودى بر شما مسلط خواهند شد; زیرا آنان در یاورى باطلشان متحدند, و شما در راه حق خود متفرقید. شما به نافرمانى از پیشواى خود در مسیر حق برخاسته اید, ولى آنها در باطل خود از پیشواى خویش اطاعت مى کنند. آنها نسبت به رهبر خود اداى امانت مى کنند و شما خیانت. آنها در شهرهاى خود به اصلاح مشغولند و شما در فساد.89
پس از آن که اصحاب جمل به بصره رسیده و آماده جنگ شدند, حضرت در پاسخ نامه یکى از سرداران لشکر خود به نام عثمان بن حُنیف نگاشتند:
اگر به سایه اطاعت و تسلیم بازگرداند, این همان است که ما دوست داریم, و اگر حوادث آنان را مهیاى اختلاف و عصیان نموده است, به کمک مطیعان با عاصیان نبرد کن, و با کسى که پیرو تو مى باشد, از آن که از یارى تو خوددارى مى نماید, بى نیاز باش; زیرا کسى که به کارى مایل نباشد, نبودنش بهتر از بودن و نشستنش سودمندتر از برخاستن است.90
شایان ذکر است که حضرت براى تحقق وحدت بر عامل دینِ وحدت بخش تأکید مى کنند.91
توان روحى: همان گونه که در گذشته اشاره کردیم, انبوهیِ نیروها غالباً به عنوان یکى از عوامل قدرت ملّى به حساب مى آید; اما لزوماً کثرت یا قلت جمعیت به خودى خود نمى تواند عاملى مطلق در ایجاد توان یا ضعف باشد. در فزونى تعداد با کمى اتفاق دل ها سودى نیست,92 و پیروزى و شکست اسلام به فزونى و کمى جمعیت بستگى نداشته است.93 چنین است که امام(ع) تصریح مى کنند که نباید از کمى پیروان در طریق هدایت بیم داشت.94 به گفته حضرت, مى توان با تقویت جنبه هاى روحى, اندک بودن حامیان را تا حدى جبران نمود. از جمله, ایشان مى فرمایند:
بردبارى, عشیره (قبیله) است95 و باید شکیبایى و پایدارى را شعار قرار داد; زیرا به پیروزى رهنمون مى شود,96 و بایستى در دستیابى به هدف, تسریع نمود و از کندى و اهمال پرهیز کرد.97 ذلیل (خوار سیرت) نمى تواند از ستم مانع گردد.98
حق مدارى و راستى. برخلاف ایده کسانى که به اصطلاح, با (روش بالینى) به تحلیل قدرت ملّى و بازدارندگى مى پردازند و بر بیطرفى اخلاقى در مطالعات استراتژیک تأکید مى کنند,99 از نظر مبنایى نیز (برحق بودن و راستى) در تفوق استراتژیک تأثیرى تعیین کننده دارد.100 حکم خداوندى علیه هر دو گروه مستبد و افراط کننده نابحق جارى مى شود,101 و دین خدا سرانجام به پیروزى مى انجامد.102 محق بودن, عواملى را در تقویت توان ملى به کار مى اندازد و عناصرى را دخیل مى کند که در مطالعات استراتژیک امروزین همواره نادیده گرفته مى شوند و در تحلیل حسابگرانه متعارف, به حساب نمى آیند. لشکر خدا هیچ گاه بر کنار نبوده اند103 و در امداد غیبیِ حق باوران تردیدى نیست.
اگرچه پیروزى و توانمندى, مورد اهتمام هر عنصر خردپذیرى است, اما معیار رفتار و اقدام, صرفاً ظفر و قدرت ظاهرى نیست. حضرت بارها به شدّت از رفتار ماکیاولیستى و اباحه مطلق ابزارها در پرتو هدفِ هرچند مقدس, مذمت کرده اند. ایشان مى فرمایند:
وفا قرین راستى است, و من سپرى نگاهدارنده تر از وفاى به عهد سراغ ندارم… ما در زمانى واقع شده ایم که بیش ترین افرادش, مکر را به عنوان زیرکى به کار مى برند, و نادانان, ایشان را زیرک مى خوانند… شخص زیرک و کاردان راه حیله و چاره هر کار را مى داند و سبب این که حیله به کار نمى برد آن است که امر و نهى خداوند او را باز مى دارد, و با این که حیله را دیده و دانسته و توانایى به کاربردنش را دارد, آن را ترک مى کند.104
هنگامى که از ایشان به تندى پرسیدند که چرا [همانند پیامبر بزرگوار] عطایاى بیت المال را در میان مردم به یکسان تقسیم مى نماید و اشخاصى را که در اسلام سبقت داشته اند و داراى شرافت و بزرگى بوده اند, برترى نمى دهد,105 فرمودند: (آیا به من دستور مى دهید که براى پیروزى خود, از جور و ستم در حق کسانى که بر آنها حکومت مى کنم, استمداد جویم؟!… بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است. این کار ممکن است در دنیا باعث سربلندى شود, ولى در آخرت موجب سرافکندگى است [احیاناً] در میان مردم [در کوتاه مدت] گرامیش مى دارد, ولى نزد خداوند خوارش مى سازد.)106
وقتى به بى تدبیرى متهم شد و پیشرفت معاویه را به او رخ کشیدند, فرمود: (اگر غدر (پیمان شکنى و بى وفایى) نکوهیده نبود, من زیرک ترین مردم بودم.107 کسى که با توسل به گناه پیروز شود, پیروز نیست و کسى که با ستم غلبه کند, در واقع مغلوب است.)108
حضرت تکلیف مدارى را مبنا قرار مى دهند. در صفین در پاسخ برخى از اصحاب که ایشان را از جنگ با معاویه برحذر مى دارند, مى فرمایند:
[هنگام بیعت با من] مردم همانند شتران تشنه کامى که به آب برسند و ساربان رهایشان ساخته باشد, و عقال از آنها برگیرد, بر من هجوم آوردند. به هم پهلو مى زدند و فشار مى آوردند; آن چنان که گمان کردم مرا خواهند کشت, یا بعضى به وسیله برخى دیگر از میان خواهند رفت و پایمال خواهند شد. آن گاه برنامه و کار خود را وارسى کردم, و همه جهاتش را سنجیدم تا جایى که مرا از خواب بازداشت. دریافتم چاره اى جز این نیست که یکى از دو راه را برگزینم: یا با آنان [که از تسلیم در برابر حق سرباز زده اند] به مبارزه برخیزم, و یا آنچه را محمد(ص) آورده, انکار کنم. پس تن به جنگ دادن آسان تر از این بود که تن به کیفر پروردگار دهم. از دست رفتن دنیا برایم سهل تر بود تا از دست رفتن آخرت.109
در پایان این قسمت, شایسته است که به یک نکته مهم تنبه دهیم که پیروزى و توان ملى صرفاً برحق بودن به دست نمى آید. به همین دلیل است که نمى توان نتیجه گرفت که هرکس به پیروزى دست یافت, برحق نیز هست. به تعبیر حضرت, پیروزى لشکر شام به این علت نبود که آنها از یاران حضرت على(ع) به حق سزاوارتر بودند, بلکه از جهت همت و جدیت آنان در باطلشان و سست همتى و کندى یاران حضرت در حقشان تحقق پذیرفت.110 چهار عامل کلیدى در پیروزى عبارتند از: وحدت و اجتماع, تبعیت پذیرى, تعهد و امانت دارى, و اصلاح امور کشورى,111 و هر کشورى که این عوامل را در دست داشته باشد, کامیابى اش محتمل تر است. به سخن دیگر, مى توان گفت که این عوامل کلیدى به گونه اى شکل دهنده مفهوم (حق)اند و این حق است که پیروز است و هرکه بدین حقایق دست یابد, پیروز خواهد شد.
توانمندى اقتصادى. اگرچه نیروى نظامى, از عناصر کلیدى قدرت ملّى به حساب مى آید, اما توان و شالوده محکم اقتصادى را نیز در این میان نباید نادیده گرفت.112 حضرت در عهدنامه مالک, قوام و برپایى مردم را به نیروى نظامى متکى مى دانند,113 اما در عین حال تأکید مى کنند که قوام همه اقشار جامعه, جز با فعالیت هاى اقتصادى و صنعتى تحقق نمى یابد: (و این گروه ها بدون تجار و صنعتگران قوامى ندارند; زیرا آنها وسایل زندگى را جمع آورى مى کنند, و در بازارها عرضه مى کنند, و وسایل و ابزارى را با دست خود مى سازند که در امکان دیگران نیست.)114
شایان ذکر است که به تعبیر حضرت, (در عدل, وسعت است),115 و اگر بپذیریم که با برپا داشتن عدالت, اقتصاد نیز سامان مى یابد, عدل و داد گسترى نیز از شالوده هاى توانمندى قلمداد خواهد شد.
تدبیر. حضرت از یک سو, در ترغیب اصحاب خود به جهاد تصریح مى کنند:
(دستیابى به بلندآوازگى و رسیدن به جایگاه بلندپایه, با راحت طلبى و گشاده دستى سازگار نیست.)116
و از سوى دیگر, بر تقویتِ اشخاص و مراکز کارآمد تأکید مى کنند,117 و به عبارتى بر این ایده باطل که (ملاک در عملکرد مناسب, کم هزینه کردن است نه کارآمد هزینه کردن), خط بطلان مى کشند.118
علاوه بر آنچه گفته شد, تأکیدات حضرت بر تقسیم کار مناسب و لزوم سازماندهى مطلوب را نیز مى توان خاطرنشان کرد. پس از جنگ نهروان هنگامى که حضرت مردم را به جهاد و دفع تعرضات دشمن ترغیب کردند, گروهى بهانه جو گفتند: (یا امیرالمؤمنین, اگر تو بروى ما با تو خواهیم بود. حضرت که از دوران جوانى یکه تاز میدان هاى خطرخیز نبرد بوده اند, فرمودند:
چرا چنین هستید؟ هرگز به راه راست موفق نشوید, و هیچ گاه در راه حق قدم مگذارید. آیا در چنین شرایط سزاوار است من شخصاً به سوى میدان نبرد حرکت کنم… براى من سزاوار نیست که لشکر, شهر, بیت المال, جمع آورى خراج, قضاوت بین مسلمانان و نظر و توجه به حقوق مطالبه کنندگان را رها سازم و با گروهى از لشکر به دنبال گروه هاى دیگر خارج گردم و همچون تیرى در تیردان تهى, این سو و آن سو افتم; چراکه من همچون محور سنگِ آسیا هستم که باید در محل خود بمانم و همه این امور پیرامون من و به وسیله من گردش کند. اگر من از مرکز خود دور شوم, مدار همه کارها به هم مى ریزد و نتیجه آن دگرگون مى گردد….119
حضرت به موقعیت سنجى نیز توجه خاصى دارند و از شتابزدگى نهى مى کنند. امام(ع) به مردمى که پس از بیعت با ایشان پیشنهاد مجازات قاتلین عثمان را دادند, فرمود: (صبر کنید تا مردم آرام شوند و دل ها در جاى خود قرار گیرند و حقوق به آسانى گرفته شود. آرام باشید و به من مهلت دهید. بنگرید که به شما چه فرمانى مى دهم. کارى مکنید که قدرت ما را ضعیف سازد و کاخ قوت و شوکت را فرو ریزد و سرانجام سستى و ذلت به بار آورد.)120
بر همین اساس, حضرت در هنگام جنگ به یاران خود مى فرمایند: (گریزى که در پى آن بازگشت, و شکستى که بعد از آن هجوم و حمله به دشمن است, بر شما ناگوار نباشد.)121
توانمندى نظامى. حضرت در عهدنامه مالک مردم را گروه بندى مى کنند و ویژگى هاى اقشار و صنوف مختلف را برمى شمرند و درباره نظامیان ویژگى هایى را تصریح مى کنند. ایشان درباره سپاهیان تأکید مى کنند که مردم با آنها قوام مى گیرند.122
قناعت و خوداتکایى. نیروى آزمند که هماره چشم به کمک دیگران دارد, نیروى کارآمدى نخواهد بود. امام(ع) بر قناعت بسى تأکید مى کنند و از آزمندى و ولع,که فرایندى جز پستى ندارد, با نکوهش یاد مى کنند تا بدان جا که مرگ را بر پستى ترجیح مى دهند. و از این که کسانى دست نیاز به سوى دیگران دراز کنند, پرهیز مى دهند. به تعبیر آن بزرگوار:
(مرگ آرى اما تن دادن به پستى هرگز. قناعت به کم, آرى, ولى دست نیاز به سوى دیگران دراز کردن, نه. آن کس که با احترام و تلاش صحیح چیزى به او نرسد, با کوشش هاى ناصحیح چیزى به او نخواهد رسید.)123
البته بایستى به مساعدت متقابل توجه نمود چراکه:
هرکه از مساعدت دیگران دست بکشد, از یارى آنها یک دست گرفته شده; اما از او یارى دست هاى بسیارى حذف گشته, و کسى که متواضع و مهربان و همراه باشد, دوستى همیشگى آنها را به خود جلب مى کند.124
3. سخن آخر
آنچه آمد, پیش درآمدى بود بر ردیابى مفهومى استرتژیک در منهج قویم حضرت على(ع) در خلال نهج البلاغه. اگر مضامین بلند رهنمودهاى والاى حضرت را در فضاى ادبیات علمى معاصر به محک آزمون گذاریم, و در عین حال از نواندیشى بى ضابطه پرهیز مى کنیم و از انجماد فکرى مذموم نیز حذر کنیم و مقتضیات و مصادیق را در جایگاه شایسته خود لحاظ نماییم, ادبیات علمى نوى را پایه نهاده ایم که در آن, جدایى معارف دینى از معارف استراتژیک, همانند ایده ساده انگارانه جدایى دین از سیاست موضوعیت نمى یابد. آنچه پس از این خواهد آمد, همگى متکى بر عناصرى است که در گذشته بیان کردیم.125
حضرت بر دوراندیشى و آمادگى همیشگى (حذر و تأهب و استعداد) تأکید دارند و اصل را بر بازداشتن دشمن از تعرض مى گذارند. دفاع از مرزهاى دور, دشمن را از مرکز و تأسیسات حیاتى کشور, دور نگه مى دارد. دشمنى که به منطقه کانونیِ کشور نفوذ کرده باشد, ابتکار عمل را به دست آورده, از موضع قدرت برخورد خواهد کرد. لذا از همان ابتدا باید او را از ورود به سرزمین اصلى بازداشت. چنین اقدامى جز با هوشیارى دائمى و دوراندیشى, امکان پذیر نیست.
انداختن رعب در دل دشمن و زمین گیر (ثقیل) کردن او, از عناصر بازدارندگى است. معروف است که یکى از مواقعى که درندگان به انسان حمله مى کنند, هنگامى است که جلوه اى از ضعف در آدمى بروز کرده باشد. دشمن از سستى ما تغذیه مى کند و قوت مى گیرد. لذا باید حداقل به دشمن قدرت و هیبت خود را وانمود کنیم,126 و یکى از ابزارهاى نمایش قدرت, انسجام درونى است که با رعایت حقوق متقابل حکومت و مردم تحقق مى یابد.
براى بازدارندگى باید هرچه بیش تر در دشمن براى تعرض تردید ایجاد نمود. لذا نبایستى موقعیتى فراهم گردد که براى دشمن, چاره اى جز تعرض باقى نماند. حضرت به شدّت از هر اقدامى که دشمن را ـ با فرو ریختن پل هاى عقب نشینى دشمن و جرى یا تحریک کردنش ـ به تعرض بکشاند, پرهیز مى دهند.
شتابزدگى و آنچه خرد را پس مى زند و آن را از پرتوافکنى بازمى دارد, بازیگر صحنه استراتژیک را به شکست مى کشاند. اقدامات استراتژیک در فضایى شکل مى گیرند که به صحنه یک بازى جدى و مخاطره آمیز تشبیه مى شود. از آنچه موجب اشتباه در چارچوب قواعد این صحنه مى شود, باید به شدت پرهیز شود. تأکید حضرت بر تعقل و تحلمِ ـ هرچند نمایشیِ ـ جنگجویان و فرماندهان رزمى, چنین پرهیزى را امکان پذیر مى سازد. کثرت اشتباهات ناشى از شتابزدگى و غضبِ زودهنگام, در حافظه تاریخى دشمن, امتیازاتى منفى (به ضربه بازدارندگى) به حساب مى آید و این احتمال را براى او تقویت مى کند که ضمن به انفعال کشانیدن و تعرض موفق, از قصاص و زیان غیرقابل قبول, خود را دور بدارد.
(اعتبار) از مستلزمات بازدارندگى است. حتى اگر منظور از پایبندى به پیمان ها, انجام تکلیف الهى باشد, نتیجه انجام چنین تکلیفى, کسب اعتبار خواهد بود. سپر بودن و نگاهدارندگى وفا به عهد, مى تواند پیامد چنین رفتار متعهدانه اى باشد. الزام به چنین روحیه اى از سوى بزرگان اسلام, همواره شهره خاص و عام بوده است. اما نباید از خاطر دور داشت که جنگ و اقدام استراتژیک مستلزم پنهانکارى و فریب دشمن است و در آن بایستى از حیله و خدعه استفاده شود. به کار بردن راهکارهاى غیرمعمول و به اشتباه انداختن دشمن, او را از فراگیرى رفتار و پیش بینى و پیشدستى بر اقدام یاران حق باز مى دارد, و این کار از لوازم بازدارندگى و پیروزى استراتژیک است.
نیروى نظامى آراسته, یک نماد است, و اقدام به برگزارى رزمایش هاى متعدد, علاوه بر تمرین و مهارت, جنبه به نمایش گذاشتن و وانمودن توان رزمى نیز دارد. دژ بودن سپاهیان, علاوه بر جنبه تدافعى, حالت بازدارندگى را نیز القا مى کند, و زینت بودن لشکریان, حالت نمایشیِ آنان را تداعى مى کند که عاملى مهم در بازدارندگى است. آراستگى آرایش نظامى, به خودى خود نیز مى تواند به شدت دشمن را در قصد تعرضش سست کند. البته همگام با تجهیز و تقویت نیروى نظامى خودى, بایستى ابزار قدرت نظامى دشمن را از او سلب نمود.
حتى تصورِ ـ نه لزوماً واقعیت ـ توانمندیِ اهل حق از سوى دشمن, در بازدارندگى نقشى تعیین کننده ایفا مى کند. براى ایجاد, حفظ, و توسعه توان ملّى, باید به جاى تأکید بیش از حد بر عِده اهالى کشور و حامیان, بر حضور, الفت, و مشارکت آنها حساس باشیم. مردمى مى توانند توان بالقوه خود را فعلیت بخشند که در عین مشارکت در صحنه برنامه ریزى و تصمیم, در عملْ سازمان پذیر و اداره شدنى باشند. به همین دلیل است که حضرت امر و تدبیر کسى را که از او اطاعت نمى شود, بى ثمر مى انگارند, و همبستگى و اتحاد در یاورى را اگرچه در راه باطل باشد, در جریان ظاهرى امور موجب کامیابى برمى شمرند.
جریان امور هستى, یله و رها و به خود واگذاشته نیست. (مصیر) به سوى خداوند متعال است,127 و عاقبت و سرانجام, به نفع متقین مى باشد.128 حق بودن, آن چنان نیرویى در فرایند امور ایجاد مى کند که سرانجام ـ حداقل در بلندمدت ـ به توان و پیروزى استراتژیک مى انجامد. در تأیید و امداد خداوند با لشکریانى که با چشم ظاهر دیده نمى شوند,129 هیچ تردیدى نیست. این آموزه در مطالعات استراتژیک معاصر همواره نادیده گرفته مى شود, اما در تفکر استراتژیک اسلامى, مورد تأکید قرار مى گیرد و انکارناپذیر است.
حضرت على(ع) نه از آن جهت که خود از سرمایه داران نبودند, دنیاطلبى مذمت مى کردند,130 و از آن جهت که کنار گذاشته شده بودند, نسبت به خلافت ابزار بى میلى و کراهت مى کردند.131 ایشان در عین حال که خود از دنیاى دنیّ اعراض کرده اند, از آبادانى و وسعت و رفاه مردم چشم نمى پوشند, و به گونه اى شالوده اقتصادى نیرومند را مطرح مى کنند که به نظر مى رسد شرطى لازم براى قدرت ملّى باشد. البته صرف انباشت سرمایه ـ که مى تواند نزد معدودى از مردم باشد ـ عامل توانمندى نیست, بلکه باید نقش عدالت را در تأمین قدرت ملّى از نظر دور نداریم. به نظر مى رسد که این ویژگى تفکر استراتژیک اسلامى نیز در قاموس ملاحظات استراتژیک معاصر نمى گنجد.
تدبیر در تبدیل امکانات و مقدورات, به قدرت ملّى نقش اساسى ایفا مى کند. رهنمودهاى حضرت در عین تأکید بر رفاه عمومى, از اولویت بندى حکایت مى کند. براى پیروزى, باید عاقلانه و خردپذیر عمل کرد و برخورد احساسى را در غیر جایگاه خود, کنار گذاشت. شتابزدگى عجولانه, قدرت را خدشه دار مى کند. حضرت با وجود شجاعت و غیرت و همت بلند خود, آن گاه که به جاى حضور در جبهه نبرد باید در شهر بمانند, به وظیفه خود عمل مى کنند, و با وجود حساسیتى که بر اقامه عدل دارند, در موقعیتى که اقدام را صلاح نمى دانند, به شکیبایى توصیه مى کنند. سکوت ایشان در چند دهه بنا به صلاحدید خویش, عملاً پایبندى به چنین وظیفه اى را نشان مى دهد.
کوتاهى در تقویت نیروى نظامى, بى تردید توان ملّى را سست مى کند. مردم با پشتیبانى یک نیروى نظامى مردمى و قدرتمند, برپا داشته مى شوند و قوام مى یابند, و جنگ روانى دشمن به این بهانه که دولت اسلامى چون جنگ طلب است, نیروى نظامى خود را تقویت مى کند, در صلاح جامعه اسلامى, دگرگونى حاصل نمى کند.
قدرت ملّى آن گاه موجب بازدارندگى است که مستقل و خوداتکا باشد. توان وابسته, توانى پوشالى و تار عنکبوتى است. جامعه اسلامى نیز جز با خوداتکایى نمى تواند قدرت خود را به گونه اى به دشمن بقبولاند که او را از تصور هرگونه تعرضى منصرف کند.
در یک جمع بندى, عناصر بازدارندگى را که از سخنان حضرت برمى آید, مى توان به صورت مندرج در جدول(2) نشان داد. جدول2 (عناصر بازدارندگى براساس رهنمودهاى حضرت على(ع))
مفهوم استراتژیک مورد نظر    عناصر
بازدارندگى     ـ هوشیارى و آمادگى
ـ قاطعیت در موضع و شکوهمندى در سخن
ـ استصلاح
ـ خردورزى و بردبارى
ـ تعهد و قصاص
ـ رزم آوران و آمادگى رزمى
ـ شکستن توان تعرض دشمن
قدرت ملّى (شرط لازم براى بازدارندگى)     ـ حضور گسترده مردمى
ـ توان روحى
ـ حق مدارى و راستى
ـ توانمندى اقتصادى و نظامى
ـ تدبیر
ـ قناعت و خوداتکایى

به روشنى, آنچه گفته شد, یک جمع بندى اوّلیه و طرح مقدماتى براى مطالعه اى است که رسیدگى علمى و دقیق به آن, به فرصت بسیار و قدرت علمى قابل توجهى نیاز دارد.
پاورقی:
1. متن اوّلیه این مقاله در همایشى که براى بررسى سیره نظامى حضرت على(ع) در دى ماه1379 توسط دانشکده افسرى دانشگاه امام حسین(ع) برگزار گردید, ارائه شد. در این جا این متن با بازنگرى آورده شده است. در این بازنگرى, از توصیه هاى راهگشاى حجةالاسلام والمسلمین جناب آقاى مهدوى راد بهره وافر گرفته شده است. لذا نویسنده از ایشان به سهم خود, بسیار سپاسگزارى مى کند.
2. دانشنامه سیاسى, ص26.
3. به گفته برخى نویسندگان به رغم آن که واژه استراتژى واژه اى یونانى است و طبعاً زادگاه آن را مغرب زمین تداعى مى کند, اما پژوهش تاریخى در تاریخ نظامى و اجتماعى مشرق زمین ـ به ویژه ایران و چین ـ نشانگر آن است که شاید ابتدا استراتژى به مفهوم رزم آورى آن, در این خطه از عالم نضج گرفته و آن گاه به اروپا و سایر نقاط جهان راه یافته است. از جمله ر.ک: قادرى و دیگران, مجموعه مقالات اوّلین سمینار بررسى تحول مفاهیم, دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى, 1370, ص216.
4.نهج البلاغه, خ27, ص96. به تصریح ایشان: (ما با رسول خدا(ص) بودیم, در حالى که پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را [به ناچار از آن رو که با حق در افتاده بودند و تسلیم حقّ نمى شدند, در کارزار] مى کشتیم, و این رفتار بر ایمان و اعتقاد ما مى افزود.) (نهج البلاغه, خ55, ص144)
تذکر: از این به بعد, کلمه (نهج البلاغه) را در ارجاعات ذکر نمى کنیم.
5.از جمله ر.ک: معروف الحسنى, هاشم, سیرةالائمة الاثنى عشر, دارالتعارف للمطبوعات, 1411هـ, ص238. مرورى بر مقتضیاتى که حضرت رسول خدا(ص) را بر آن داشت که امام را به عنوان جانشین خود در مدینه برگزینند, نشان مى دهد که این اقدام نیز اقدامى نظامى و بازدارنده بوده چراکه بیم حمله زخم خوردگان مکه به مدینه و فتنه انگیزى متظاهران به اسلام بسیار جدى بوده, و نقش بازدارندگى حضرت, از نقشى که مى توانستند در غزوه تبوک ایفا کنند, مهم تر مى نمود.
6. ابن هشام, السیرةالنبویة, ج5.
7. غالباً تعداد غزوه هایى را که رسول خدا(ص) خود همراه سپاه اسلام بوده اند, 27ـ26 غزوه ـ بنا به این که چند عملیات نزدیک به همدیگر را یک غزوه به حساب آورند یا بالعکس ـ برشمرده اند که در برخى از آنها, سفر جنگى به عملیات نظامى نینجامید. همچنین برخى از مورخان تعداد بعث ها و سریّه ها رااز سى وپنج تا شصت وشش نقل کرده اند. در این باره از جمله ر.ک: آیتى, محمدابراهیم, تاریخ پیامبر اسلام, تجدیدنظر و اضافات از ابوالقاسم گرجى, انتشارات دانشگاه تهران, 1369, ص237ـ240. در این صورت اگر به این نکته توجه کنیم که اوّلین عزیمت براى جهاد حدود یکسال پس از هجرت حضرت رسول(ص) به مدینه صورت گرفت (همان, ص238), با تقسیم سنوات عمر پر برکت این پیشواى متقیان ـ از زمانى که اجازه یافتند در عملیات نظامى شرکت کنند, به بعد ـ بر تعداد درگیرى ها و مأموریت هاى رزمى, درمى یابیم که ایشان مصداق بارز رزم آورى همواره آماده رزم, و بر مبناى تجربه متعارف بشرى نیز یک خبره تمام عیار طراحى و اقدام نظامى بوده اند.
8. از جمله ر.ک: خ134, ص415 و خ146, ص442.
9. نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده (3جلد), به قلم محمدجعفر امامى و محمدرضا آشتیانى, مدرسه امام على بن ابى طالب(ع), 1377.
10. Deterrence
11. به همین دلیل است که گفته مى شود که بازدارندگى نوعى ژست, قیافه, حالت گرفتن (Posture), و وانمودن است.
12. کالینز, جان ام., استراتژى بزرگ: اصول و رویه ها, ترجمه کورش بایندر, دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى, 1373, ص476.
13. بیلیس, جان و دیگران, استراتژى معاصر: نظریات و خط مشى ها, ترجمه هوشمند میرفخرایى, دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى, 1373, ص90.
14. همان, ص91.
15. Rarionality
16. البته (خرد) در معارف اسلامى لزوماً با آنچه در ادبیات علمى غربى مطرح شده و بیش تر به شیوه استدلالى آن توجه مى شود, مطابقت ندارد.
17. یعنى زیاده طلب باشد.
18. منطق متعارف منظور است که قواعد منطق اعم از سرایت پذیرى و… در این باره حاکم هستند.
19. همان, ص114.
20. Constancy
21. Unidimensionality
22. Communication
23. Hostility
24. Capability
25. Credibility
26. Power
27. Jones, Walters. The Logic of International Relations. Harper Collins Publishers, 1991, p.241.
28. کالینز, ص502.
29. در یک تابع ساده ریاضى, برداشت از قدرت به صورت ذیل بیان شده است:
Pp= (C+E+M) (S+W)
که در آن, C جمعیت, E توان اقتصادى, M توان نظامى, S اهداف استراتژیک, و W اراده و اشتیاق براى دنبال کردن استراتژى ملى است.
30. لایلاف قریش. ایلافهم رحلة الشتاء والصیف. فلیعبدوا ربّ هذا البیت. الذى أطعمهم من جوع وامنهم من خوف. (سوره ایلاف)
31. حضرت مى فرمایند: (لانعمةَ اَهْنَأُ من الأمن). آمدى, عبدالواحد بن محمد تمیمى, شرح جمال الدین محمد خوانسارى بر غررالحکم و دررالکلم (6جلدى). مقدمه و تصحیح و تعلیق میرجلال الدین حسینى ارموى, انتشارات دانشگاه تهران, 1360, ج6, ص435.
32. خراج, تأثیرى باز توزیعى (توزیع مجدد) دارد و در ایجاد عدالت اجتماعى نقش مهمى را ایفا مى کند.
33. که امنیت و آرامش ایجاد مى کند.
34. که مردمسازى و امور تربیتى را پوشش مى دهد.
35. که آسایش و رفاه مردم را فراهم مى کند.
36. حک, 53, ص992, حضرت در خطبه 34, ص114, نیز از حق مردم بر حاکم اسلامى سخن به میان مى آورند و از خیرخواهى, رسانیدن فىء به مردم, آموزش, و تأدیب به عنوان وظایف دولت نام مى برند.
37. (اصلاح) در بلاد به (صلح) تعبیر شده است. (ابن میثم, ج3, ص149)
38. خ131, ص408. حضرت بدترین شهرها را شهرى مى دانند که نه امنیتى (آرامش و ایمنى) در آن وجود دارد, و نه ارزانى (آسایش). (شرّالبلاد بلد لاأمن فیه ولاخصب, غرر آمدى, ج4, ص165).
39. دانش [کاربردى] جنگى (العلم بالحرب) که حضرت در خطبه 27 (ص96) از آن یاد مى کنند و در پى آن تصریح مى کنند که (ولکن لا رأى لمن لایطاع), به بیان امروزى, به (استراتژى) تعبیر مى شود.
40. ما به تناسب, در برخى موارد به این اختلاف ها اشاره خواهیم کرد.
41. ایها الناسٌ, انّا… ولانتخوّفُ قارعةً حتى تَحُلَّ بنا (خ32, ص107). حضرت مى فرمایند: کُن من عدوک على اشدّ الحذر (آمدى, غرر, ج6, ص293)
42. حتى تکشّف الامور عن عواقب المساءة. (خ39, ص123)
43. ولاتثّاقلوا الى الارض فتقرّوا بالخسف, تبؤوا بالذل. (ک62, ص1050)
44. امام تأکید مى کنند که (حوطوا قواصى الاسلام) (خ238, ص824) این اقدام ـ که شاید به بیان امروزى, از آن به عمق استراتژیک تعبیر نمود ـ دشمن را از مرکز و تأسیسات حیاتى کشور دور نگه مى دارد.
45. أُغزوهم قبل ان یغزوکم, فواللّه ماغزى قوم قط عقر دارهم الاّ ذلّوا (خ27, ص94).
46. و انَّ اخا الحرب الأرق, ومن نام لم یُنَم عنه (ک62, ص1050) (ابن میثم, ج5, ص204); همچنین ر.ک: خ34, ص113.
47. فبادروا العمل وخافوا بغتة الأجل (خ113, ص357). غفلت در هنگام ایمنى و امنیت در هنگام بیم از ویژگى هاى انسان است. و ان اتّسع له الأمنُ استلبته العزة (حک105, ص1136); ومن خاف امن (حک199, ص1180).
48. فعلیکم بالجدّ والاجتهاد, والتأهب والاستعداد (خ221, ص724); همچنین: ألا فاعملوا فى الرغبة کما تعملون فى الرهبة (خ28, ص98).
49. الظفر بالحزم (حک45, ص1110). حزم به این است که انسان در حوادثى که امکان وقوع آن مى رود, به آنچه به سلامت نزدیک تر و از غفلت دورتر است, پیشدستى کند (ابن میثم, ج5, ص268). حضرت از خوش خیال بودن نیز پرهیز مى دهند: واذا استولى الفساد على الزمان واهله فاحسن رجل الظن برجل فقد غَرَّر (حک110, ص1140) و (فخذ بالحزم) (ک53, ص1027) و تأکید مى کنند که نباید از هیچ شخص رنجیده اى خود را مطلقاً ایمن دانست (ولا تأمَنَنَّ ملولاً: حک202, ص1182).
50. کمیل فرماندار حضرت بر (هیت) (شهرى در ساحل غربى فرات) بود. او براى تلافى و ضربه زدن به معاویه, به جاى ایستادگى در قبال دشمن, به (قرقیسا) که تحت فرماندهى معاویه بود, حمله برد, و حضرت او را سرزنش کردند که چرا در چنان هنگامى شهر خود را رها کرده و به موضعى دیگر حمله کرده است, و این کار او باعث شده که دشمن از (هیت) عبور کند.
51. غیر شدید المنکِب ولامهیب الجانب (ک61, ص1047). این جمله نشان مى دهد که نمودى ترساننده داشتن در مقابل دشمن, از لوازم توانمندى است. در آیه شریفه (قاتلوا الذین یلونکم من الکفار ولیجدوا فیکم غلظة) (التوبه/123) تصریح شده است که کفار (دشمنان) بایستى در اهل حق (غلظت) (درشتى و شدّت) ببینند. شایان ذکر است که این اصطلاح به مراتب بهتر از لفظ (خصومت) است که در ادبیات استراتژیک امروزى به کار برده مى شود; به ویژه آن که غلظت و شدت با خشونت و بدکردارى (فظاظت) و بدخلقى و قساوت و جفا متفاوت است. ر.ک: طباطبایى, پیشین, ج9, ص404.
52. ایها الناس… وفعلکم یطمع فیکم الأعداء (خ29, ص102).
53. منظور, معاویه و یارانش است.
54. ایها الناس, لو لم تتخاذلوا عن نصر الحق, ولم تهنوا عن توهین الباطل, لم یطمع فیکم من لیس مثلکم ولم یقو من قوى علیکم (خ165, ص542).
55. فاذا ادّت الرعیة الى الوالى حقّه, وادّى الوالى الیها حقّها, عزّ الحق بینهم, وقامت مناهج الدین, واعتدلت معالم العدل, وجرت على اذلالها السنن, فصلح بذلک الزمان , وطمع فى بقاء الدولة, ویئست مطامع الاعداء (خ207, ص683).
56. فاللّه اللّه ان تشکوا الى من لایشکى شجوکم, وینقض برأیه ماقد اُبرم لکم. (خ104, ص311) حضرت مى فرمایند: (من استعان بعدوه على حاجته ازداد بعداً منها) (هرکس در برآوردن حاجتش, از دشمنش یاورى جوید, از حاجتش بیش تر دور گردد (شرح غرر و درر آمدى, ج5, ص414).
57. استصلاح ـ یا استماله ـ به مراتب از اصطلاح امروزى (تشنج زدایى) مناسب تر است; زیرا مفهوم تبعى سازش نابجا را از این پدیده نفى مى کند. در موسوعه امام على(ع) این اصطلاح به صورت (استصلاح العدو) به کار برده شده است. ر.ک: الریشهرى, محمد, الموسوعة الامام على بن ابى طالب, دارالحدیث, 1379.
58. (خ43, ص129) حضرت به فرزند گرامى خویش نیز تصریح کرده اند که (لاتدعون الى مبارزة) (حک425, ص1190). روشن است که در تعمیم, این دعوت لزوماً و همواره دعوت زبانى نیست. (کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم)
59. خ54, ص143.
60. هنگامى که به ایشان اطلاع داده شد که گروهى از اصحاب در روزهاى جنگ صفین به لشکر شام دشنام مى دهند, فرمودند: انى اکره لکم ان تکونوا سبّابین (خ197, ص659) قرآن کریم مى فرماید: لاتسبّوا الذین یدعون من دون اللّه فیسبّوا اللّه عدواً بغیر علم (انعام/108).
61.خ14, ص65.
62. وافضلهم حلماً, ممن یبطىء عن الغضب (ک53, ص1005).
63. حک198, ص1180.
64. (قصاص) با ضابطه مندى خاص خود, به مراتب از (اقدام تلافى جویانه) سنجیده تر است.
65. ک53, ص1027. حضرت همچنین سپرى نگاهدارنده تر از وفاى به عهد سراغ ندارند (خ41, ص127).
66. حک306, ص1235. (کلوخ انداز را پاداش سنگ است/جواب است اى برادر این نه جنگ است. سعدى) درباره حکم قصاص در کارزار و کشتار و هماوردى با دشمن در رفتار, از جمله براساس آیه (الشهر الحرام بالشهر الحرام والحرمات قصاص فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدى علیکم… (البقره/193) ر.ک: الطباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیر القرآن, جماعة المدرسین فى الحوزة العلمیة. ج2, ص60).
67. خ27, ص94.
68. شرط عقل ایجاب مى کند که براى هر کارى نوعى ارزیابى و تحلیل هزینه ـ فایده انجام گیرد, و هنگامى اقدام صورت پذیرد که فایده ها از هزینه ها بیش تر باشد (یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر ومنافع للناس واثمهما أکبر من نفعهما) (البقرة/219). این تحلیل ـ که لزوماً هم همواره خودآگاه و مصرّح انجام نمى شود ـ حتى در امور اعتقادى نیز مصداق دارد (ولاتدع من دون اللّه مالاینفعک ولایضرّک) (یونس/106). البته در هر قلمروى تحلیل هزینه ـ فایده متناسب با آن قلمرو انجام مى شود. بازدارندگى نیز در صورتى موفقیت آمیز خواهد بود که هزینه اقدام متعرضانه, به طور قابل توجهى بیش تر از فایده اش به نظر آید.
69. الوفاء لأهل الغدر غدر عنداللّه, والغدر بأهل الغدر وفاء عنداللّه (حک251, ص1201).
70. کُن فى الحرب بحیلتک أوثق منک بشدّتک, وبحذرک أفرح منک بنجدتک; فإن الحرب حرب المتهور, وغنیمة المتحذّر (ابن ابى الحدید, شرح نهج البلاغه, به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم, داراحیاء التراث العربى, 1387هـ, ج20, ص312).
71. علاوه بر آنچه از حضرت نقل شده است که (الحرب خدعة) (صدوق, محمد بن على بن الحسین, من لایحضره الفقیه, مؤسسة الأعلمى للمطبوعات, 1986, ج4, ص278, روایة 5794) برخى کتب روایى, بابى را با این عنوان نامیده اند. از جمله ر.ک: طوسى, محمد بن حسن, تهذیب الاحکام, مکتبة صدوق, 1376, ج6, ص162. البته در مجمع البحرین از جوهرى (صاحب صحاح اللغة) نقل شده است که (خدعه) در این عبارت به فتح خاء افصح است, و در این صورت به این معنا خواهد بود که جنگ, پنهانکارى است: (والخدع: إخفاء الشىء) ر.ک: الطریحى, الشیخ فخرالدین, مجمع البحرین, مرکز الطباعة والنشر فى مؤسسة البعثة, 1414هـ, ص497. در قرآن کریم آمده است: (ان المنافقین یخادعون اللّه وهو خادعهم.) (النساء/142) همچنین: (ومکروا ومکراللّه واللّه خیرالماکرین.) (آل عمران/54) و (إنهم یکیدون کیدا واکید کیدا.) (الطارق/16).
72. ک53, ص1003.
73. ابن میثم علت این را که حضرت از سپاهیان آغاز مى کنند, این نکته مى داند که: (لأنهم الأصل) (ابن میثم, ج5, ص158)
74. فانه لاینبغى للمسلم أن یدع ذلک فى أیدى أعداء الاسلام فیکون شوکة علیه. (ک51, ص984)
75. زِنُوا انفسکم من قبل ان توزنوا (خ89, ص225)
76. (خ102, ص304) حضرت در موردى مى فرمایند که (زیانمندترین مردم در معاملات و نومیدترین آنها در تلاش و سعى کسى است که خویشتن را در راه به دست آوردن مال فرسوده کرده ولى مقدرات, او را در رسیدن به خواسته اش یارى نکرده اند.) (حک422, ص1287) روشن است که براى موفقیت صرفاً (اراده) کافى نیست بلکه باید (توان) نیز مطابقت داشته باشد.
77. امامى و آشتیانى, ج1, ص283.
78. ما الذى أبطاْ بک الى الان.
79. امام(ع) در پایان خطبه, در پاسخ ابن عباس که پس از وقفه اى, درخواست ادامه خطبه را کرده است, مى فرمایند: (هیهات یابن عباس! تلک شقشقة هدرت ثم قرّت).
80.لولا حضور الحاضر, وقیام الحجة بوجود الناصر… (خ3, ص52).
81. اضرب… بالسامع المطیع العاصى المریب ابداً. (خ6, ص59)
82. حضرت پیش افتادن و همچنین پس ماندن از رهبر را به ترتیب, عامل گمراهى و سرگردانى و عامل هلاک و بیچارگى مى دانند. (خ96, ص286); همچنین ر.ک: خ99, ص295.
83. ولکن لا رأى لمن لایطاع (خ27, ص96).
84. اخلاقکم دقاق, وعهدکم شقاق, ودینکم نفاق (خ13, ص64) الا وانکم قد نفضتم ایدیکم من حبل الطاعة (خ234, ص807); ایتها النفوس المختلفة, والقلوب المتشتة, الشاهدة ابدانهم, والغائبة عنهم عقولهم (خ131, ص406).
85. وان اللّه ـ سبحانه ـ قد امتنَّ على جماعة هذه الامة فیما عقد بینهم من حبل هذه الالفة ـ التى ینتقلون فى ظلها ویأؤون الى کنفها ـ بنعمة لایعرف احد من المخلوقین لها قیمة, لأنها ارجح من کل ثمن, واجلّ من کل خطر. (خ234, ص808).
86. این دو از سوى آن حضرت بر شهر یمن حاکم بودند.
87. که مردى فتنه جو و خونریز بود.
88. امامى و آشتیانى, ج1, ص315, به نقل از ابن ابى الحدید, ج1, ص348.
89. خ25, ص89.
90. ک4, ص838.
91. اما دین یجمعکم (خ39, ص123) و (خ179, ص584). حضرت بر روى (حمیت) نیز به عنوان عامل آمادگى و بسیج و انگیزش (تشحیذ) تأکید دارند.
92. انه لاغناء فى کثرة عددکم مع قلة اجتماع قلوبکم. (خ118, ص369) حضرت این جمله را هنگامى فرموده اند که پس از جنگ نهروان, براى جلوگیرى از ستم اهل شام به مردم مناطق پیرامون عراق, مردم را به جهاد ترغیب کردند و آنان بهانه هایى آوردند. ایشان همچنین مى فرمایند: (شکست از آنِ آنانى است که دست از یارى یکدیگر برمى دارند.) (خ34, ص113) تنها موردى که حضرت ـ بنا به یک نقل ـ از سودمندى تفرقه یاد کرده اند, درباره اوباش است که فرموده اند: آنها چون گرد آیند زیان دارند, و چون پراکنده شوند, سود دارند. (حک190, ص1177) شایان ذکر است که بنا به نقل دیگر این حکمت, ایشان فرموده اند: آنها چون گرد آیند پیشرفت مى کنند و چون پراکنده گردند, شناخته نشوند.
93. خ146, ص442. این سخن هنگامى بیان شده است که عمر بن خطاب براى رفتن خود به جنگ با ایران با آن بزرگوار مشورت نمود.
94. لاتستوحشوا فى طریق الهدى لقلة اهله. (خ192, ص649).
95. الحلم عشیرة (حک410, ص1282).
96. واستشعروا الصبر فانه ادعى الى النصر. (خ26, ص92)
97. والذى نفسى بیده لیظهرن هولاء القوم علیکم لیس لانهم اولى بالحق منکم, ولکن لاسراعهم الى باطل صاحبهم وابطائکم عن حقى. (خ96, ص284) حضرت در کلامى دیگر بر (حمیت) تأکید مى کنند: اما دین یجمعکم, ولاحمیة تحمشکم. (خ39, ص123)
98. لایمنع الضیم الذلیل (خ29, ص103). شایان ذکر است که ذلت, نوعى شکستگى و حقارت روحى است و به گفته حضرت, (کسى که از آن دورى و آن را ترک کند, خداوند جامه ذلت و خوارى و رداى بلا و گرفتارى به او مى پوشاند.) (خ27, ص94)
99. در این زمینه از جمله ر.ک: بیلیس و دیگران, ص16.
100. حضرت مى فرمایند: فلما رأى اللّه صدقنا انزل بعدونا الکبت, وانزل علینا النصر. (خ55, ص144)
101. حضرت در ماجراى کشته شدن عثمان هم بر عقوبت مستبدان صحه مى گذارند و هم ناشکیبایان (افراط کنندگان) را مذمت مى کنند: (وللّه حکم واقع فى المستأثر والجازع). (خ30, ص105) البته برخى تحقق این حکم را به قیامت ارجاع مى دهند (ابن میثم, ج2, ص59) حضرت همچنین مى فرمایند: هرکه بر مردم تعدى و تجاوز کند, قدرت از وى سلب مى شود. (من استطال الى الناس سلب القدرة.) (آمدى, ج5, ص328) و (هر آن که شمشیر ستمگرى برکشد, بدان کشته شود.) (خ341, ص1249)
102. وهو دین اللّه الذى اظهره. (خ146, ص442) وعده استخلاف مؤمنین صالح در زمین و تمکین و امنیت در قرآن کریم (النور/55) شبهه اى در این باره باقى نمى گذارد.
103. وقد توکل اللّه لاهل هذا الدین باعزاز الحوزة وستر العورة, والذى نصرهم وهم قلیل لاینتصرون, ومنعهم وهم قلیل لایمتنعون. (خ134, ص415) و هو دین اللّه اظهره, وجنده الذى اعدّه وامدّه… ونحن على موعود من اللّه, واللّه منجز وعده, وناصر جنده. (خ146, ص442) جالب توجه است که اوّلین قسمت, هنگامى بیان شده است که عمر بن خطاب براى رفتن به جنگ رومیان از آن بزرگوار مشورت گرفته, و دومین قسمت, در رهنمود ایشان براى رفتن به جنگ قادسیه ـ یا نهاوند ـ بوده است. آیه قرآنى, یارى مؤمنین را فرض مى شمرد (وکان حقاً علینا نصرالمؤمنین. الروم/47). امداد غیبى در آیات قرآن کریم با صراحت به عنوان عنصرى تعیین کننده در پیروزى ذکر مى شود (الأعراف/86 و التوبه/40 والاحزاب/9)
104. خ41, ص126.
105. این عملکرد عادلانه و قاطع در همان اوان خلافت ایشان به قدرى براى فتنه جویان حساسیت برانگیز شد که طلحه و زبیر از آن حضرت دورى نمودند و جمعى نیز به معاویه پیوستند. عقیده برخى این بود که مردم عموماً علاقه مند به دنیا هستند و براى آن تلاش مى کنند. لذا اگر از اموال بیت المال مقدارى بیش تر به اشراف عرب و قریش و به کسانى که مخالفت و جدایى آنها خطرناک است, بخشیده شود, پراکندگى ایجاد نمى شود و بهتر مى توان به عدالت رفتار کرد! (امامى و آشتیانى, ج2, ص488) نگرش کوته بینانه ایجاب مى کرد که حضرت حداقل در ابتدا پایه حکومت خود را با اقداماتى که از ایشان خواسته مى شد, مستحکم مى کردند!
106. خ126, ص389.
107. خ191, ص648.
108. ماظفر مَن ظفر الاثم به, والغالب بالشر مغلوب. (حک319, ص1241)
109. فکانت معالجة القتال اهون علیّ من معالجة العقاب, و موتات الدنیا اهون علیّ من موتات الآخرة. (خ53, ص142) تعبیر امام راحل(ره) در این باره معروف است که (همه ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفه ایم نه مأمور به نتیجه.) (صحیفه نور, مرکز مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى, ج21, ص95)
110. والذى نفسى بیده لیظهرنّ هولاء القوم علیکم لیس لأنهم اولى بالحق منکم, ولکن لاسراعهم الى باطل صاحبهم وابطائکم عن حقى. (خ96, ص284)
111. واللّه لا ظنّ انّ هولاء القوم سیدالون منکم باجتماعهم على باطلهم وتفرقکم عن حقکم, وبمعصیتکم امامکم فى الحق وطاعتهم امامهم فى الباطل, و بأدائهم الامانة الى صاحبهم وخیانتکم, وبصلاحهم فى بلادهم وفسادکم. (خ25, ص89)
112. حضرت مى فرمایند: (مَن لم یَحتمل مَؤنَةَ الناسِ فقد اَهَلَّ قُدرتَه لانتقالها.) (شرح غرر و درر آمدى, ج5, 413)
113. ولیس تقوم الرعیة الابهم. (ک53, ص1003)
114. ولا قوام لهم جمیعاً الا بالتجار وذوى الصناعات فیما یجتمعون علیه من مرافقهم, ویقیمونه من اسواقهم, ویکفونهم من الترفّق بایدیهم مما لایبلغه رفق غیرهم. (ک53, ص1003)
115. فان فى العدل سعة (خ15, ص66) این کلام در موضوع زمین هایى بیان شده است که به وسیله عثمان به خویشان و نااهلان بخشیده شده بود, و در زمان خلافت حضرت, به مسلمانان بازگردانیده شد. ر.ک: ابن میثم, ج1, ص295.
116. لاتجتمع عزیمة وولیمة. (خ211, ص693) ابن میثم این کلام را نزدیک به مضمون آیه اى مى داند که در آن, دستیابى به گستره نیکى, در گرو انفاق از آنچه دوست داریم, دانسته شده است (لن تنالوا البر حتّى تنفقوا مما تحبون ـ آل عمران/92) (ابن میثم, ج4, ص336).
117. ذوى المروءات والأحساب, اهل البیوتات الصالحة, والسوابق الحسنة, اهل النَّجده والشجاعة, والسخاء والسماحة; و هرگز نباید چیزى را که به وسیله آن آنها را نیرو مى بخشى, در نظر تو بزرگ آید. (ک53, ص1005). قرآن کریم مى فرماید: (وانفقوا فى سبیل اللّه ولاتلقوا بأیدیکم الى التهلکة) (البقره/195) و تأکید مى کند که با بخل ورزیدن در تقویت بنیه نظامى, موجبات نابودى خود را فراهم نکنیم. ر.ک: طباطبایى, ج2, ص64.
118. حضرت مى فرمایند: (لا فقر مع حُسن تدبیر). (آمدى, ج6, ص437)
119. خ118, ص368.
120. خ167, ص547.
121. لاتَشتدَّن علیکم فرَّة بعدها کرّة, ولاجَولة بعدها حملة. (ک16, ص862)
122. ک53, ص1003.
123. المنیّة ولا الدنیّة, والتقلّل ولا التوسل, ومن لم یعط قاعداً لم یعط قائماً. (حک390, ص1273)
124. ومن یقبض یده عن عشیرته فانما تقبض منه عنهم ید واحدة ونقبض منهم عنه اید کثیرة, ومن تلن حاشیتة یستدم من قومه المودة. (خ23, ص84)
125. برخى از مطالب از فحواى سخنان حضرت, استفاده شده است.
126. همان گونه که قبلاً گفته شد, بازدارندگى نوعى ژست, حالت گرفتن, و وانمودن است.
127. وللّه ملک السماوات والارض وما بینهما والیه المصیر. (المائدة/18)
128. فاصبر إن العاقبة للمتقین. (هود/49)
129. إلاّ تنصروه فقد نصره اللّه اذ أخرجه الذین کفروا ثانى اثنین اذهما فى الغار اذ یقول لصاحبه لاتحزن ان اللّه معنا فأنزل اللّه سکینة علیه وأیّده بجنود لم تروها وجعل کلمة الذین کفروا السفلى وکلمة اللّه هى العلیا. (التوبه/40)
130. حضرت در نامه خود به عثمان بن حُنیف انصارى مى نویسند: (اگر مى خواستم, مى توانستم از عسل مصفا و مغز این گندم و بافته هاى این ابریشم براى خود خوراک و پوشاک تهیه کنم.) (ک45, ص970)
131. حضرت هنگامى که از عبداللّه ابن عباس مى پرسند که بهاى کفشى که در حال تعمیر آن بوده اند, چقدر است, وى پاسخ مى دهد که بهایى ندارد و به هیچ نمى ارزد. آن گاه ایشان مى فرمایند: (سوگند به خدا این کفش نزد من از امارت و حکومت بر شما محبوب تر است; مگر آن که حق را برپا دارم و یا باطلى را براندازم.) (خ33, ص111)

تبلیغات