آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن


سبل الهُدى والرشاد فى سیرة خیر العباد, للامام محمّد بن یوسف الصالحى الشامى, تحقیق: الدکتور مصطفى عبدالواحد ـ چاپ, القاهره 1414هـ/ 1993م, رحلى.*
سیره شایسته یا (سبل الهدى و الرشاد فى سیرة خیر العباد) مفصل ترین زندگینامه اى است که از پیامبراکرم اسلام ـ صلى الله علیه واله وسلم ـ در دست داریم. مؤلف این کتاب شمس الدین ابوعبدالله محمد بن یوسف بن على بن یوسف شامى صالحى دمشقى مورخ و محدث مشهور قرن دهم است. وى در صالحیه دمشق تولد یافته, اما از سال تولد او چیزى نمى دانیم. ظاهراً پس از اتمام تحصیلات به مصر هجرت کرد و در اطراف قاهره در برقوقیه سکنا گزید و تا هنگام وفات در همانجا ماند. براساس نقل ابن عماد حنبلى مرگ او روز دوشنبه چهاردهم شعبان سال 942 اتفاق افتاده است.1
علامه شعرانى (متوفى973) در ذیلى که بر کتاب خویش (لواقح الانوار فى طبقات السادة الاخیار)2 نوشته, اندکى از احوالات و مراتب علمى مؤلف سیره شامیه را آورده است. او مى گوید: (برادر صالح من عالم زاهد شیخ شمس الدین محمد شامی… دانشمندى نیک کردار, برخوردار از علوم مختلف…, خوش سخن و باهیبت بود. بسیار روزه مى گرفت, زیاد به نماز مى ایستاد. من شبهاى فراوانى نزد او بیتوته کردم, جز اندکى از شب را بخواب نمى رفت…. هرگز از مال مراجع قدرت یا وابستگان به ایشان چیزى نمى پذیرفت و از غذاى ایشان تناول نمى کرد.)3
از احوالات مؤلف بیش از این چیزى نمى دانیم.
ترجمه نویسان و فهرست نگاران کتب براى او کتابهاى زیادى ذکر کرده اند که از جمله مهمترین آنها مى توان کتابهاى زیر را نام برد:
1) الجامع الخادم الوجیز للغات القران العزیز
2) الفوائد المجموعة فى الاحادیث الموضوعة
3) عین الاصابة فى معرفة الصحابة
4) کشف اللبس فى رد الشمس
اما مهمترین و مشهورترین نوشته مؤلف کتاب مورد بحث ما (سبل الهدى و الرشاد) است که در دوازده جلد بزرگ در حدود بیش از هفت هزار صفحه به چاپ رسیده است. مؤلف خود در مقدمه کتاب مى نویسد: (این کتابى است که من آن را از میان بیش از سیصد کتاب جمع آورى و انتخاب کرده ام و همه کوششم در به دست آوردن اطلاعات صحیح بوده است… و در آن از احادیث جعلى هیچ نیاورده ام.) بعد از آن به روش خود در تالیف کتاب اشاره مى کند: (در پایان هر باب [بعد از نقل روایات مربوط به بحث] آنچه در آن مشکل وجود داشته توضیح داده ام. علاوه بر آن به پاره اى از نکات نفیس و ممتاز آن اشارت داشته ام و با بیان معناى الفاظ غریب و چگونگى ضبط کلمات مشکله و راه جمع بین آنچه در ظاهر متناقض به نظر مى رسد, کار خود را در آن باب به پایان برده ام.)
بعد از آن به راه و رسم خود در نقل روایات مى پردازد و مى گوید:
(و آنگاه که حدیثى را از یکى از ائمه حدیث مى آورم اگر روات آن در الفاظ اتفاق دارند, من بین این الفاظ جمع مى کنم4 و اگر حدیث را به دو نقل کننده (مثل بخارى و مسلم) یا بیشتر نسبت مى دهم, بین الفاظ آنها ـ اگر یکسان است ـ جمع کرده ام. کسى به من اعتراض نکند که چرا مثلا حدیثى را به بخارى و مسلم نسبت داده ام اما همراه ایندو دیگران را نامبرده ام, چون که این عمل به خاطر زیادتى بوده است که آنها داشته اند.)
مؤلف سپس به ذکر اختصارات و رموزى که در کتاب آورده مى پردازد; به این معنا که ایشان براى عالمان بزرگ یا کتابهایى که به طور مکرر نام برده شده اند اختصارات و رموزى قرار داده است که تا با مراعات آنها از تطویل پرهیز کند. در ضمن این کار, ما با بسیارى از مهمترین و مشهورترین مؤلفان حدیث و سیره و تاریخ آشنا مى شویم که بهترین آثارشان در شمار مصادر سیره شامیه قرار دارد; از جمله:
1) سهیلى, ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبدالله خَشعَمر(581) و کتاب مفصل و مشهور او در شرح سیره ابن هشام مرسوم به (الروض الانف)5.
2) خُشَنى, حافظ ابوذر مُصعب بن محمد بن مسعود (604) و کتاب او در شرح السیرة النبویه ابن هشام6.
3) ابن قیم جوزیه, ابوعبدالله محمد بن ابى بکر زرعى دمشقى (751) و کتاب او (زاد المعاد فى هَدى خیرالعباد)7.
4) کلاعى, سلیمان بن موسى بن سالم حمیرى (634) و کتاب (الاکتفاء فى مغازى رسول الله و الثلاثة الخلفاء)8.
5) ابن سید الناس, ابوالفتح محمد بن محمد بن محمد بن احمد یَعمرى رَبعى (734) و کتاب مشهور او (عیون الاثر فى فنون المغازى و الشمایل و السیر)9.
6) قطب الدین حلبى, عبدالکریم بن عبدالنور بن منیر (735) و کتابهاى او (شرح السیره) و (المورد العذب).
7) حافظ علاءالدین مغلطاى, ابوعبدالله بن قلیج بن عبدالله مصرى (762) و کتاب او (الاشارة الى سیرة سیدنا محمد رسول الله ـ صلى الله علیه وسلم)10.
8) علامه مقریزى, احمد بن على بن عبدالقادر ابوالعباس الحسینى العُبیدى (845) و کتاب مشهور او (امتاع الاسماع بما للرسول من الانباء الاموال و الحفدة والمتاع)11.
9) شیخ الاسلام ابن حجر عسقلانى, احمد بن على بن محمد کنانى (852) و کتاب او (شرح الدرر) در شرح (الفیة السیره) استادش حافظ عراقى, عبدالرحیم بن حسین بن عبدالرحمن(806).
10) حافظ برهان الدین حلبى, ابراهیم بن محمد بن خلیل (841) و کتاب او (نور النبراس على سیرة ابن سید الناس).
11) سمهودى نورالدین, ابوالحسن على بن عبدالله بن احمد حسنى (911) و کتاب او (وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى)12 ووو….
مولف در پایان مقدمه اش بر کتاب, پس از ذکر اختصارات, مى گوید: (من این کتاب را (سبل الهُدى و الرَشاد فى سیرة خیر العباد و ذکر فضائله و اعلام نبوته و افعاله و احواله فى المبدء والمعاد) نام گذارى کرده ام, و اگر در آن دقت و تأمل کنى خواهى دانست که نتیجه عمر و ذخیره همه روزگار من است.)13
مولف, کتاب خود را حاوى حدود هزار باب دانسته است; اما با شمارش این بنده, تعداد ابواب کتاب طبق نسخه تصحیح شده و چاپ شده موجود1540 باب است.14
از این کتاب در کتابخانه هاى معتبر عالم اسلام مخطوطات متعدد وجود داشته, اما محققانِ کتاب, نسخه کتابخانه صنعاء را اصل قرار داده اند; زیرا اولاً این نسخه تمام بوده و همه کتاب را دربر داشته و ثانیاً از نظر صحت در درجه بالایى بوده است و نشانه هاى مقابله و تصحیح مورد استفاده قرار گرفته است.
از آنجا که کتاب بسیار مفصل بوده, مرکز عهده دار تحقیق و نشر کتاب15, هریک یا دو جلد از کتاب را براى تحقیق به یک یا دو تن از محققان و دانشمندان نام آور مصرى سپرده است و البته براى اینکه کتاب به صورتى یکسان مورد تحقیق قرار گیرد و به شکل واحد به طالبان عرضه گردد, راه و رسم خاصى براى تحقیق قرار داده که در تمام مجلدات مورد عمل قرار گرفته است. لذا محققان علاوه بر مقابله نسخ خطى و تصحیح آنها بایستى:
1ـ روایات و نصوص وارد در کتاب را با مآخذ اولیه تحقیق و چاپ شده مثل سیره ابن هشام و مغازى واقدى و تاریخ طبرى و امتاع الاسماع و مسلم و بخارى و غیره مطابقه و مقابله کرده و جلد و صفحه مآخذ را در پاورقى مشخص مى کنند.
2ـ اگر تفسیر مؤلف در مورد نکته اى از نکات مشکله روایات نقل شده, کافى نباشد, در پاورقى توضیحات لازم را بیافزایند.
3ـ کلمات مشکل متن را براى سهولت قرائت, اعراب گذارى نمایند….
اولین مجلد این کتاب در سال 1392هـ ـ1972م با تحقیق دکتر مصطفى عبدالواحد منتشر شد, و دو سال بعد در سال 1394هـ ـ 1974م دومین مجلد با کار همان محقق به بازار آمد. در سال 1395ـ1975 مجلد سوم با تحقیق استاد عبدالعزیز عبدالحق حلمى انتشار یافت. مجلد چهارم با تأخیرى شانزده ساله در سال 1411ـ1990 توسط دو محقق استاد ابراهیم ترزى و استاد عبدالکریم غرباوى تحقیق و نشر شد. مجلد پنجم با تحقیق فهیم محمد شلتوت و دکتر جوده عبدالرحمن هلال قبل از جلد چهارم و در سال 1404ـ1983 صورت طبع یافت و و و….
مزایاى کتاب
1) یکى از اولین اصول تحقیقى تاریخى از جمله سیره نویسى تتبع تام همه مواد و تمام اطلاعات موجود است. این کار مراجعه به همه مظان وجود روایات و اخبار تاریخى را لازم دارد و بدون جمع آورى همه مواد اطلاعاتى, قضاوت و حکم تاریخى چیزى جز یک جسارت نیست.16
این اصل اساسى در حدى نزدیک به کمال و غایت در کتاب مورد بحث ما عمل شده است. مؤلف چنانکه دیدیم نوشته خود را از سیصد مصدر در زمینه هاى مختلف حدیث و تاریخ و سیره و طبقات و رجال و تفسیر و ادب و لغت ووو… یعنى آنچه در روزگار او در دسترس بوده, گردآورده است و این چیزى نزدیک به کمال مطلوب در تتبع تاریخى است. لذا محققان تاریخ صدر اسلام از مراجعه به این کتاب چاره اى ندارند و نمى توانند آن را از چشم دور بدارند.
2) کار مهم دیگرى که مؤلف این کتاب مى کند و در کتب سیره و تاریخ مرسوم و معمول نیست, توضیح مشکلات موجود در منقولات اعم از آیات شریفه و احادیث و متون تاریخى و اشعار نقل شده است. بخش وسیعى از این کتاب در این کار مصروف شده است. در واقع مراجعه کننده براى فهم متون منقول در کتاب خیلى کم به چیزى در بیرون آن نیاز دارد.
راقم این سطور در کمتر کتاب لغت و تفسیر این مقدار وضوح و روشنى در معنا کردن لغات مشکل دیده است. بسیارى از اوقات شرح و تفسیرنویسان آنجا شرح مى نویسند و یا لغت معنا مى کنند که آن را مشکل پنداشته اند; گویى هیچ وقت براى هیچ کس مشکل دیگرى وجود نمى تواند داشته باشد; بسیارى از اوقات نیز لغات را بصورت (دورى) تفسیر و معنا مى کنند; اما مؤلف سیره شامیه اغلب در شرح و تفسیر با ذوق و هنر بسیار عمل مى کند و مشکلى باقى نمى گذارد.
3) نقد و بررسى روایات نقل شده مزیت دیگرى است که این کتاب بزرگ داراست. البته این اصل که یکى از مهمترین اصول تاریخ نویسى است سنّتى درازمدت در میان مورخان اسلام است. کسانى از قبیل واقدى و محمد بن سعد کاتب و بلاذرى و یعقوبى و مسعودى پیشوایان این راه هستند. اما این وسعت که در کار مؤلف ماست در کار گذشتگان نیست. آنچه در اینجا لازم به تذکر است, و مطالعه کننده کتاب آن را بسرعت درخواهد یافت, این است که بسیارى از این تحقیقات چیزهایى است که محققانِ پیشین به آن اشاره کرده اند و مؤلف با استفاده از کار آنها و با تصریح به نام و نشان مأخذ خویش به نقد و بررسى روایات و اطلاعات مى پردازد. استقصاى تمام نکات جالب و برجسته این فصل, حتى به طور اشاره مقدور نیست. لذا براى نشان دادن شکل کار تنها به چند نمونه از آنها بسنده مى کنیم:
الف: در پایان داستان برخورد حضرت پیامبر اسلام ـ صلى الله علیه واله وسلم ـ با بحیراى راهب, مؤلف مى گوید: بعضى گفته اند: (در بازگشت پیامبراکرم ـ صلى الله علیه واله ـ از این سفر, ابوبکر غلام خود بلال را به همراه ایشان فرستاد.) اما حافظ شرف الدین رمیاطى و حافظ قطب الدین حلبى و حافظ ابن سید الناس در مورد این نقل گفته اند: این حدیث, حدیثى منکر است; زیرا در آن زمان17 ابوبکر سنى کمتر از ده سال داشته است, چرا که پیامبر ـ صلى الله علیه واله ـ بیشتر از دو سال از او بزرگتر بوده اند, و نیز بلال بیش از سى سال بعد به ملکیت ابوبکر منتقل شده است, و در ابتدا برده بنى خلف جُمحى بوده است.)18
ب: در حوادث جنگ بدر مى آورد: (رسول خدا ـ صلى اللّه علیه واله ـ آنگاه که از آمدن دشمن (= لشکر قریش) خبردار شد با مسلمانان در مورد چگونگى برخورد با ایشان مشورت کرد. ابوبکر از جاى برخاست و سخنانى گفت. پیامبر خدا از او روى گردانید. بعد عمر برخاست و سخن گفت: پیامبر اکرم از او نیز روى گردانید. سپس سعد بن عباده از جاى برخاست و عرضه داشت: یا رسول الله گویا در مشورت, نظر ما (انصار) را خواهانى. سوگند به آن کسى که جان من به دست اوست, اگر امر کنى که به دریا فرو رویم, خواهیم رفت و اگر امر کنى که تا برک الغماء (در یمن) بتازیم, خواهیم تاخت….)
آنگاه به تحقیق حدیث مى پردازد و با نقلى از عیون الاثر ابن سید الناس19, مى آورد که سعد بن عباده اصولاً در جنگ بدر حضور نداشته است; زیرا قبل از خروج از مدینه مارى او را گزید و وى را بسترى کرد. وى سپس به حل مشکل موجود در حدیث فوق مى پردازد.20
ج: در نقل وقایع جنگ خیبر, جریان مبارزه حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ با شجاعترین جنگجویان یهودى از جمله مرحب را به تفصیل مى آورد و پس از آن به نقل حدیثى معارض مى پردازد که در آن کشنده مرحب را مردى به نام محمد بن مَشلَمه دانسته است. در پایان نیز به بررسى این دو نقل مى پردازد, و مى گوید:
(لیکن در صحیح مسلم, داستان امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ بنا به نقل سه تن از اصحاب یعنى سَلَمة بن الاکوع و بُریدة بن خُضیب و ابورافع آزاد کرده رسول الله(ص) ثبت است که بر فرض صحت حدیث مخالف, آنچه در صحیح مسلم آمده, بر آن مقدم است; زیرا:
اولاً, سند آن صحیحتر است.
ثانیاً, راوى حدیث معارض در جنگ خیبر حضور نداشته است, در حالى که سَلَمه و بُریده و ابورافع هرسه در آن جنگ بوده اند و به طور قطع آنها از کسى که در آن نبرد نبوده, به وقایع اتفاق افتاده داناترند.
علاوه بر اینکه ابوعمرو ابن عبدالبر صاحب (الاستیعاب21) و ابن الاثیر صاحب (الکامل22) به صحت مطلق حدیث قتل مرحب به دست امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ قطع دارند.)23
نویسنده این سطور اضافه مى کند: اولاً محمد بن مَسلمه که در این نبرد صاحب این همه شجـاعت بوده و جنگ در واقع بعد از چندین روز شکست مسلمانان از یهود, به دست او تمام مى شود, در تاریخ جنگهاى اسلام فقط در این حادثه و جریان دیده شده و هیچ گاه در هیچ جنگ دیگرى هیچ گونه نشانى از چنین شجاعت ندارد. گویى تنها آن روز به صحنه تاریخ آمده و بعد از آن براى همیشه از این صحنه غیبت کرده است.
ثانیاً: آنچه مؤلف در تحت عنوان صحت حدیث معارض ولو به صورت فرض آورده, چیزى است براساس معیارهاى احادیث احکام. ما در تاریخ معیارهاى دیگرى نیز داریم و آن اینکه ناقل یک واقعه تاریخى یا باید خود در جریان حادثه حضور داشته باشد, یا از کسى که شاهد عینى است نقل کند, و این دو شرط هیچ کدام, به اتفاق همه مورخان, در مورد ناقل حدیث محمد بن مسلمه وجود نداشته است.
ثالثاً: در ضمن حدیث محمد بن مسلمه مى آید که او از پیامبر اکرم(ص) اجازه گرفت تا به قصاص خون برادرش به جنگ مرحب برود, در حالى که ناقلان این حدیث مثل ابن اسحاق, با فاصله اندکى از این نقل مى گویند: محمد بن مسلمه بعد از پایان جنگ یکى از اسیران یهودى را به قصاص خون برادر به قتل رسانده است.24 بنابراین آن کسى که به قصاص کشته شده اسیر یهودى بوده, نه (مرحب) فرمانده شجاع مهمترین قلعه هاى خیبر.
رابعاً: و از همه مهمتر اینکه ما در بررسى دو حدیث متعارض تاریخى, این حقیقت بسیار مهم را نباید فراموش کنیم که در عصر امویان طرحى حساب شده و کوششى عظیم در جعل حدیث به عمل آمد. زمینه هاى متعددى براى جعل در نظر گرفته شد. مدائنى مورخ مشهورِ25 صدر اسلام که این جریان را نقل کرده است بخش هاى زیادى از سیاست امویان را آورده است. او چندین بخشنامه رسمى دولتى در زمینه مورد بحث ما نقل مى کند. در یکى از این بخشنامه ها, معاویه به تمام کارگزاران خود در بلاد مختلف عالم اسلام دستور مى دهد: (حدیثى در فضیلت ابوتراب [امیرالمؤمنین على ـ علیه السلام ـ] نباشد مگر اینکه روایتى همانند آن را در فضل خلفاى نخستین و صحابه براى من بیاورید, یا ضد آن را روایت کنید. این کار نزد من محبوبتر است و براى شکستن دلایل و براهین ابوتراب و شیعیان وى, وسیله اى قویتر و برنده تر.)26
از این رو محقق حدیث و آشناى با تاریخ اسلام بخوبى دیده است که در هریک از نقاط برجسته زندگانى امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ و در مورد هریک از فضائل اهل بیت نبوى, حدیث یا احادیثى مخالف و متناقض وجود دارد, و جاعلان عصر اموى هرجا به شکلى با واقعیات تاریخى مقابله کرده اند. در مورد چگونگى اسلام آوردن امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ, در مورد اولین اسلام آورنده, در زمینه اولین روز دعوت به اسلام, در شأن نزول آیه شریفه انذر عشیرتک الاقربین, درباره لیلة المبیت و جریانات مربوط به هجرت نبوى(ص) و دهها مسأله اساسى دیگر. این جریان مهم تاریخى نیز در شمار همان مزیّتهاست که جعل در زمینه آن دست از آستین درآورده و داستانى به این تفصیل پرداخته است. بى تردید حدیث محمد بن مسلمه در روال احادیثى است که در عصر اولیه اُموى به دستور معاویه در برابر فضائل اهل بیت نبوى(ص) ساخته شده بوده اند.
د: مؤلف در عداد شرکت کنندگان مسلمان جنگ بدر: (عُقبة بن عمرو بن ثعلبه انصارى بدرى) را نام مى برد. بعد مى گوید: (اکثر مورخان گفته اند: او در سرزمین بدر سکنا داشته و بدین جهت بدرى لقب یافته است [نه به خاطر حضور در جنگ بدر] اما بخارى به طور جزم مى گوید: وى در جنک بدر شرکت داشته است) و بعد از اشاره به دلیل بخارى اضافه مى کند: (و ابوعُبید بن سلام و مُسلم در کُنى نیز معتقدند که او در این جنگ حاضر بوده و در آخر از محققى به نام ابن برقى این جمله را نقل مى کند که حاوى یک قانون کلى در امر تحقیق است: ابن اسحاق او را در عداد شرکت کنندگان در جنگ بدر نام نمى برد اما از سوى دیگر, در چندین حدیث, حضور او در جنگ بدر نقل شده است, و قاعده کلى این است که اثبات کننده بر نفى کننده مقدم است.)27
نمونه ها در زمینه هاى گوناگون فراوان است و همه این مطالب تحت عنوان (تنبیهات) بعد از نقل روایات تاریخى آورده مى شود.
4) مزیت چهارم کتاب سبل الهدى این است که در بخش نقل روایات که بخش اولى در هر باب است, معمولاً همه اطلاعات ممکن از همه مصادر موجود و در دسترسِ مؤلف مى آید, اختلافات در نقل در کنار هم قرار مى گیرد, و مصادر و راویان آنها معین و مشخص مى شوند و بدین شکل راه براى وصول به چند مطلوب باز مى شود:
الف: مقایسه سند و متن اخبار تاریخى با یکدیگر; چنانکه در داستان فتح خیبر و قتل مرحب دیدیم. نمونه ها آن قدر هست که در این مجال مختصر قابل احصاء نیست. ازجمله نگاه کنید به: داستان صلح حُدیبیه و تنبیهات آن, جلد5, ص112ـ114; التنبیه الثالث, ص117ـ 118; التنبیه الثانى عشر و الثالث عشر, ص120; التنبیه الحادى والعشرون و الثانى و العشرون, ص122و123; السابع والعشرون, ص127; الثامن والثلاثون; نیز داستان غزوه حنین ج5, ص511; التنبیه الخامس والسادس والسابع; همچنین داستان غزوه موته ج6, ص248ـ251 التنبیه الثانى والثالث والرابع والخامس والسابع; و نیز داستان سریّه خالد بن دُومة الجندل ج6, ص342, و نیز حادثه بئر معونه ج6, ص102ـ104 التنبیه الثانى و الثالث والخامس, و نیز جریان بناى مسجد ج3, ص499ـ502 التنبیه الاول والثانى والثالث والرابع, همچنین رجوع شود به جریان هجرت ج3, ص329ـ330 الاول والثانى والرابع و و و….
ب: صحت و سقم, اعتبار و عدم اعتبار و شهرت و عدم شهرت معلوم مى شود. لذا با جملاتى از این قبیل: (و تواترت الاخبار) و (فیه من عدم التثبت ماترى) ج3, ص360 و (رواه ابوداود و الترمذى و قال حسن صحیح) و (روى ابنُ اسحاق و البیهقى و الامام احمد و ابنهُ عبدالله والطبرانى برجال ثقات)ج3, ص593 و (والقول الاول رواه ابونُعیم بسند ضعیف عن ابن عباس… و القول الثانى رواه الطبرانى و البیهقى و الضیاء بسند صحیح…)ج3, ص606 (و روى الامام احمد و البزّار و الحاکم برجال الصحیح) ج4, ص63 و (روى مسلم و النسائی… والشیخان عن ابى طلحه و ابن اسحاق و الامام احمد و مسلم عن انس و الشیخان عن طریق عروه… والطبرانى برجال الصحیح عن ابن مسعود والامام احمد برجال ثقات…) ج4, ص84 و (روى ابوداود والبیهقى باسناد حسن) و (روى الامام احمد بسند صحیح) ج4, ص113 (روى الطبرانى بسند رجاله ثقات) ج4, ص114 و (هو اثبت الاقاویل) ج4, ص289 و (روى الحاکم بسند صحیح) ج4, ص336 و (روى ابویعلى برجال الصحیح… والامام احمد و ابن ماجه بسند صحیح) ج4, ص337 و (عند احمد و النسائى و ابن سعد من حدیث جابر بسند صحیح) ج4, ص357 و (واما ماوقع فى کامل ابن عدى و مستدرک الحاکم و الاوسط للطبرانى من حدیث ابن عمران مدة الصلح کانت اربع سنین فهو مع ضعف اِسناده مُنکَر مخالف للصحیح) ج5, ص122 و (والمشهورُ فى سبب نزولها ما رواه مسلم من حدیث سلمة بن الاکوع و من حدیث انس بن مالک و احمد والنسائى بسند صحیح…) ج5, ص127 و (و هى روایة شاذة والصحیح انه ـ صلى الله علیه وسلم ـ کان على بغلةٍ) و (وقع فى الصحیح) ج5, ص512 و (و هو الصحیح بلاشک) ج5, ص565 و (روى الطبرانى بسند ضعیف عن عمران بن حصین) و (رواه ابن ابى حاتم و ابوسعد النیسابورى والبیهقى باسناد حسن) ج5, 626 و (و هو الاثبت) ج5, ص638 در این کتاب بسیار برخورد مى کنیم.
5) مزیت پنجم این کتاب, سلسله اى از اطلاعات و تحقیقات کتاب شناسى و رجالى است که مؤلف به طور ضمنى در مطاوى کتاب مى آورد و پاره اى از متون مهم سیره و رجال بزرگ آن را مى شناساند. این اطلاعات و بررسیها اگرچه مستقیماً به مسأله اصلى کتاب مربوط نیست, اما مى تواند در راستاى تحقیقات سیره نویس به کار آید. از جمله در زمینه کتابشناسى مى گوید:
(اولین کسى که در مغازى تصنیف کرده عروة بن زبیر است. آنگاه نوبت به شاگردش موسى بن عقبه و محمد بن شهاب زُهرى مى رسد.)28
ییا: (امام مالک گفته است: مغازى موسى بن عقبه صحیحترین کتب مغازى (و سیره) است.) و یا: (اینکه سهیلى گفته است مغازى زهرى (محمد بن شهاب) اولین کتابى است که در اسلام تصنیف شده, درست نیست.)
و یا (جامع ترین کتب سیره و مغازى و مشهورترین آنها در میان نوشته هاى سیره نویسانِ سه گانه (عروة بن زبیر و زهرى و موسى بن عقبه) کتاب محمد بن اسحاق است.)
و یا (وابوعبدالله محمد بن عمر بن واقد اسلمى واقدى ـ رحمه الله تعالى ـ کتاب بزرگى در مغازى دارد و آن را بسیار خوب تصنیف کرده است.)
و در مورد شرح ابوذر خشنى بر سیره ابن هشام مى گوید: (این کتاب با تمام اختصارى که دارد, بسیار مفید است)
و بعد در مورد شرح سهیلى بر آن کتاب مى گوید: (سهیلى بسیارى از مشکلات این کتاب را شرح و توضیح کرده است.)
و در مورد کار حافظ علاءالدین مغلطاى مى گوید: (او تعلیقاتى بر روض الانف تالیف سهیلى و سیره ابن هشام دارد که من آن را در دو مجلّد به خط خود او دیده ام. او در این کتاب کار سهیلى را دنبال کرده وبسیارى از مشکلات سیره را که سهیلى واگذاشته شرح و توضیح مى دهد.)
و نیز بطلان و دروغ (بر سیره ابوالحسن البکرى چیره است, و خواندن آن جایز نیست.)
مولف در مورد رجال بزرگ این علم اطلاعاتى به دست مى دهد از جمله در مورد محمد بن اسحاق مطلّبى مى گوید: (شافعى گفته است: کسى که مى خواهد در علم مغازى تبحر یابد جیره خوار ابن اسحاق خواهد بود.)
درباره زیاد بن عبدالله بکائى راوى واسطه بین ابن اسحاق و ابن هشام مى گوید: (او در مغازى, صدوق و ضابط است.)
در مورد واقدى از خطیب بغدادى نقل مى کند که: (او کسى است که دانش سیره در عصرش بدو منتهى مى شود.) و خود مى گوید: (اختلافى نیست که وى در علم سیره دریایى از دانش بوده و از نظر قوه حفظ مکانتى بلند دارد.)
نقاط ضعف
کتاب سبل الهدى با اینکه حاوى جهات مثبت فراوان است, از نقاط ضعف اساسى خالى نیست. نقاط ضعفى که در اغلب کتب سیره وجود داشته و حتى مشهورترین و قدیمى ترین29 نوشته ها از این دست, بدان گرفتار و مبتلاست. در رأس این نقاط ضعف دو مسأله کتمان و تحریف قرار دارد.
کتمان: کتمان حقایق تاریخى در میان مؤرخان اسلام, عیبى شایع و تقریباً عمومى است, و از مورخانى که نوشته هاى آنها امروز در دست است کمتر کسى وجود دارد که گرفتار این عیب بزرگ نباشد. طبرى, ابن جوزى, ابن اثیر, ابن خلدون, ابن کثیر, ابوالفداء وو…. کمابیش در بند و چنگال عفریت پنهان کارى گرفتارند. چند نمونه براى اثبات مطلب و در ضمن براى نشان دادن زمینه کار کافى است.
مسأله اولین پذیره اسلام و نخستین مسلمان, از مسائلى است که به خاطر دخالت بعدى سیاست, سخت مشوش است. مؤلف سبل الهدى این مسأله را با نقل اقوال شروع مى کند و البته در این زمینه هم تا حد ممکن آرا و اقوال صحابه و تابعان و مورخان و غیر ایشان را مى آورد, سرانجام رأى اسلام رسمى مکتب خلافت را قبول مى کند.
مطلبى که در اینجا باید مورد مداقه و نقد قرار گیرد پنهانکارى بزرگ مؤلف است, او از نقل روایاتى که مسأله را به قاطعیت فیصله مى دهد, و واقعیت را ـ که بکلى چیزى است وراى این جنگ زرگریِ برپا شده به دست اُمویان ـ نشان مى دهد خوددارى کرد, گویى این روایات اصولاً وجود نداشته یا او از آنها اطلاع ندارد. درحالى که خود او یکى از مهمترین اینگونه روایات را در باب دیگرى آورده و در مسأله دیگرى مورد استناد و حل کننده اختلاف قرار داده است. مؤلف در باب تعلیم نماز به وسیله جبرئیل به پیامبر ـ صلى الله علیه واله ـ مى آورد:
(امام احمد و بیهقى و ابن عبدالبّر از اسماعیل فرزند ایاس فرزند عفیف کندى و او از پدرش از جدش نقل مى کند که عفیف گفت: من تاجر بودم و در عصر جاهلیت به مکه آمده بودم. به نزد عباس فرزند عبدالمطلب رفتم تا از او پاره اى اجناس تجارتى خریدارى کنم. من نزد عباس [در مسجد الحرام] بودم که جوانى برومند از بنائى نزدیک به آن خارج شد. پس به خورشید نظرى کرد, و چون آن را از ظهر گذشته دید, به وضو پرداخت, و آن را شاداب گرفت. سپس به نماز ایستاد. بعد جوانى نزدیک به بلوغ از همان جا بیرون آمد, و همراه او به نماز ایستاد. طولى نکشید که زنى بیرون آمد, و پشت سر آن دو قرار گرفت. لحظه اى دیگر آن جوان به رکوع رفت, و نوجوان و زن هم رکوع کردند. بعد او سربرداشت آنها هم سربرداشتند. جوان به خاک به سجده افتاد آنها نیز سجده کردند. من به عباس گفتم: اى عباس این چیست؟ گفت: این محمد پسر عبدالمطّلب پسر برادر من است. گفتم: این زن کیست؟ گفت: او همسرش خدیجه دختر خویلد است. پرسیدم: این نوجوان کیست؟ گفت: این على پسر ابوطالب, فرزند عموى اوست. گفتم: این چه کار است که مى کنند. گفت: نماز مى خوانند. او خود را نبّى مى داند, و تاکنون کسى در این راه و رسم از وى متابعت نکرده است جز زن و پسرعمویش این نوجوان. او معتقد است که گنجهاى کسرى و قیصر بزودى براى او گشوده خواهد شد.30)
مولف از این نقل صریح که به وضوح نشان مى دهد که اولین مسلمانان, منحصراً چه کسان بوده اند, و نشان مى دهد که همه آنها به وضوح دین خویش را آشکار مى داشته اند و حتى آینده و پیروزیهاى شگفت آن را بر دو امپراتورى بزرگ ایران و روم وعده مى داده اند, در فصل مربوط به اولین مسلمان به هیچ وجه استفاده نمى کند, و در آنجا چنانکه گفتیم در پایان نقل آرا, نظر معتدل اسلام رسمى را مى پذیرد,31 در صورتى که این نقل معتبر و مقبول بسیارى از آن نظریات و این نتیجه نادرست را به صراحت و قاطعیت نفى مى کند.
چیزى که لازم به تذکر است اینکه این روایت که با اندک اختلاف با چند لفظ نقل شده علاوه بر احمد بن حنبل و بیهقى و ابن عبدالبرّ به وسیله طبرى و ابن اثیر هم نقل شده است.32
نمونه دیگرى که در همین مسأله مورد بحث, در شمار پنهانکاریهاى مؤلف قرار دارد, روایتى است از صحابى مشهور سعد بن ابى وقاص. محمد پسر سعد مى گوید: من از پدرم سوال کردم: آیا ابوبکر در پذیرش اسلام در میان شما اولین نفر بود؟ او گفت: نه! قبل از او پنجاه تن اسلام آورده بودند.33 مؤلف در بحث اولین مسلمان به هیچ وجه به این نقل اشارتى ندارد,34 درحالى که تاریخ طبرى که در میان مأخذ اوست آن را درهمین باب نقل کرده است.35
نمونه سوم حدیثى است که یکى از مهمترین حوادث جنگ اُحد را دربر دارد, و ما آن را باز از تاریخ طبرى براى خوانندگان گرامى نقل مى کنیم:
ابورافع مى گوید: وقتى که على بن ابیطالب. پرچمداران دشمن را شکست, رسول خدا گروهى از دشمن را مشاهده کرد به على فرمود: به اینها حمله بیاور. او به آنها حمله برده و جمعیتشان را متفرق ساخت, و عمرو بن عبدالله جُمحى را [از جمع ایشان] به قتل آورد. دیگر بار رسول خدا(ص) گروه دیگرى از لشکر قریش را مشاهده فرمود, به على(ع) فرمود: به آنها هجوم بیاور. على(ع) حمله کرده و ایشان را پراکنده ساخت, و از جمله شیبة بن مالک از قبیله بنى عامر را هلاک ساخت. جبرئیل [که در کنار رسول خدا(ص) حضور داشت] گفت: یا رسول الله این کار على مواسات با شماست. رسول خدا ـ صلى الله علیه واله وسلم ـ فرمود: (انّه منى و انا منه; او از من است, و من از اویم.) جبرئیل عرضه داشت: من نیز از شمایم. ابورافع گفت: پس صدایى را شنیدند که مى گفت: لاسیف الا ذوالفقار ولافتى الاّ على.36
نمونه چهارم از پنهانکارى هاى مؤلف, روایت بسیار مهمى است در مورد حادثه یوم الانذار یا اولین روز دعوت عمومى. خلاصه این روایت که در مهمترین مآخذ سبل الهدى از جمله طبرى آمده, چنین است:
بعد از نزول آیه214 از سوره شعرا که حاوى امر به انذار و دعوت نزدیکترین وابستگان خاندان نبوت بود پیامبر(ص), على ـ علیه السلام ـ را که سنى در حدود پانزده سال, داشت خواست و به او دستور داد تا خویشان بسیار نزدیک ایشان را به میهمانى بخواند. آنها حدود چهل نفر بودند. بعد از غذا پیامبر با ایشان سخن گفت و فرمود: هیچ کس از براى کسان خود, چیزى بهتر از آنچه من براى شما به همراه دارم, نیاورده است. من خیر دنیا و آخرت را برایتان آورده ام. خدایم به من فرمان داده است که شما را به سوى او بخوانم. کدام یک از شما در این راه یاور و پشتیبان من خواهد بود تا برادر و وصیّ و جانشین من در میان شما باشد. هیچ کس جوابِ همراهى نداد. تنها على(ع) به پاى خاست و در حالى که در آن جمع از نظر سن کوچکتر از همه بود, گفت: اى رسول خدا من یاور و پشتیبان شما خواهم بود. پیامبر(ص) در برابر فرمود: این, برادرِ من و وصیِّ من و خلیفه من در میان شماست. سخن او بشنوید, و فرمان او را اطاعت کنید.37
نمونه هاى مهم دیگرى از کتمان حقایق در کتاب سبل الهدى وجود دارد که به خاطر احتراز از تطویل از ذکر آن خوددارى مى کنیم.
تحریف: تحریف حقایق یکى از مشکلاتى است که ما در تاریخ با آن روبرو هستیم. این مشکل در تاریخ اسلام بسیار دیده مى شود و گذرگاهى سخت در راه تحقیق تاریخى است. از اولین کسانى که در تاریخ سخن گفته اند, و رأس ناقلان تاریخ است, تا اولین مؤلفان و تاریخ نویسان در انواعى از تحریف گرفتارند. تحریف و تبدیل اسامى اشخاص و اماکن و ازمنه و حوادث در متون تاریخى نمونه هاى زیاد دارد. اینجاست که تنها قدرت نقادى و تتبع تام پژوهشگر مى تواند او را از این گذرگاه سخت به سلامت عبور دهد, و تا این دو شرط در تحقیق تاریخى وجود نداشته باشد, لغزش محقق امرى اجتناب ناپذیر خواهد بود.
در اینجا چند نمونه از این گونه تحریفهاى مورخان دیگر را به دست مى دهیم تا خواننده با بازیگریهاى موجود در علم تاریخ بیشتر آشنا شود, و آنگاه نمونه هایى از تحریف و تبدیل موجود در سبل الهدى را خواهیم آورد.
1) قاتل امیرالمؤمنین على ـ علیه الصلوة والسلام ـ مشهورتر از آن است که کسى او را نشناسد, و نام او یعنى عبدالرحمن بن مُلجَم مرادى را نداند; اما در روایات طبرى از سیف بن عمر مورّخ جعّال, این نام به خالد بن ملجم تبدیل شده است.38
2) حضور خُزیمة بن ثابت انصارى ذُوالشهادتین صحابى بزرگ در جنگ جمل و صفین در رکاب امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ و شهادت او در صفین از مسائل روشن و مسلم تاریخ اسلام است;39 ولى در روایت طبرى این نام تحریف شده و به خزیمه غیرذى الشهادتین تبدیل گشته است.40
3) تاریخ مى داند که طبق پیشگویى پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه واله ـ هنگامى که عایشه به سوى جنگ جمل مى رود, سگهاى قریه حوأب بر او پارس خواهند کرد,41 و این نشانه اى خواهد بود که این راه ناحق است. این حقیقت تاریخى نیز در تاریخ طبرى بر اساس روایات سیف تحریف گشته و به جاى عایشه زنى دیگر به نام ام زِمل سلمى ابنة مالک بن حذیفه قرار داده شده است.42
4) ابوبرزه اسلمى صحابى مى گوید: ما به همراه رسول خدا ـ صلى الله علیه واله ـ در سفر بودیم, یک بار شنیدیم که دو تن سرود و غنا مى خوانند. یعنى یکى مى خواند, و دیگرى او را جواب مى دهد. او مى گوید: همچنان استخوانهاى یار و غمخوار من روى زمین برجاى مانده و آشکار است, و جنگ مانع است که آن را در کفن بپوشانیم و در قبر دفن کنیم! پیامبر اکرم(ص) فرمود: ببینید که این دو کیانند؟ گفتند: معاویة بن ابى سفیان و عمروبن عاص هستند! پیامبر اکرم(ص) دست به دعا برداشت و فرمود: بارالها این دو به حالى بد درانداز و به جهنم پرتاپ کن.43 اما در روایات سیف ایندو نام به معاویة بن رافع و عمروبن رفاعة بن تابوت تحریف مى شود.44
اینک به یک نمونه از تحریف و تبدیل نام در یک روایت مهم تاریخى در کتاب سبل الهدى اشاره مى کنیم:
(بیهقى از حسن روایت مى کند: هنگامى که پیامبر مسجد خویش را بنا مى کرد, یارانش به او کمک مى کردند. او با ایشان بود, و خشت برمى داشت تا اینکه سینه اش همه خاک آلود گشت, و عثمان بن مظعون که مردى رفاه طلب بود, هنگام برداشتن خشت آن را از لباس خویش به دور مى داشت و بعد که آن را به زمین مى گذاشت بر آستین مى دمید, و خاک آن را مى سترد, و به لباس خویش نیز نظر مى کرد تا اگر به گردوخاک آلوده شده باشد, آن را پاکیزه کند. [حضرت امیرالمؤمنین] على بن ابیطالب ـ رضى الله عنه ـ به او نگاه کرد و این شعر را خواند:
(مساوى نباشد ثواب آن کس که مسجد آبادان کند ـ و به دوام ایستاده یا نشسته در آن به کار و کوشش بپردازد ـ و آن کس که از غبار دورى مى جوید.)
عماریاسر این شعر را بشنید و آن را رجزوار تکرار مى کرد, بدون اینکه بداند مقصود از آن کیست؟ پس به عثمان [بن مظعون] گذشت. عثمان [که این شعر را از او مى شنید] به او گفت: اى فرزند سمیّه من خوب مى شناسم که تو به چه کسى در سخنت نظر دارى, و بعد افزود یا دست از تکرار رجز برمى دارى یا با این ـ اشاره کرد به چوبدستى یا عصایى که در دست داشت ـ به صورتت خواهم کوبید. پیامبر اکرم چون این کلام را شنید, در غضب شد و فرمود: عمار پوست مابین دو چشم و بینى من است…, و دست به مابین دو چشم خویش گذاشت. مردمان دست از عمار کشیدند. سپس به عمار گفتند: رسول خدا در مورد تو [بر ما] خشمناک شد, و ما مى ترسیم بدین جهت [آیاتى از] قرآن در مورد [مذمت و نکوهش] ما نازل گردد. عمار گفت: من او را راضى و خشنود خواهم ساخت. بعد به رسول اکرم(ص) عرضه داشت: یا رسول الله من با اصحاب تو چه کنم؟! ایشان فرمودند: اصحاب من با تو چه کرده اند؟ عرض کرد: اینها مرا مى کشند, خود یکخشت و یکخشت برمى دارند اما به دوش من دوخشت و دوخشت بار مى کنند. رسول خدا ـ صلى الله علیه واله وسلم ـ دست او را گرفته و در مسجد طواف داد و درحالى که خاک از موهاى سر او مى سترد فرمود: اى فرزند سمیه اینها آنها نیستند که ترا مى کشند, تو را آن دسته ستمگر و یاغى مى کشند, تو آنها را به بهشت مى خوانى, و آنها تو را به دوزخ).45
مورخان اسلام در مورد آن صحابى که عمار را به ضرب تهدید کرده و پیامبر را به خشم آورد, سخت به مشکل افتاده اند و اغلب کوشیده اند که این نام مستور بماند. گروهى اصولاً داستان بناى مسجد را به اختصار تمام گذارده اند و جریان فوق الذکر را بکلى حذف کرده اند. کلاعى صاحب الاکتفاء و ابن سید الناس صاحب عیون الاثر به این راه رفته اند. پاره اى به ابهام از او نامبرده اند. ابن هشام صاحب سیرة النبى و سهیلى صاحب الروض الانف از این دسته اند, و بالاخره دسته سوم به تحریف و تبدیل آن کوشیده اند. صاحب سیره شامیه, کتاب مورد بحث ما و صاحب سیره حلبیه در شمار این گروهند.
ابن هشام از دسته دوم مى گوید: چون عمار رجز را تکرار کرد, مردى از اصحاب رسول خدا گمان کرد که تعریض سخن با اوست. بعد از این اضافه مى کند: ابن اسحاق نام این مرد صحابى را آورده است; اما دیگر هیچ نمى گوید.46 اما سهیلى شارح سیره ابن هشام در توضیح این بخش مى گوید: ابن اسحاق این مرد را نامبرده است, اما ابن هشام از نامبردن او کراهت داشته است; زیرا نمى خواسته است نام فردى از اصحاب رسول را به بدى یاد کند. به همین دلیل سزاوار نیست که ما به تحقیق و جستجو از این نام بپردازیم.47 اینها بدین شکل به خفاى این نام مى کوشند. اما کارى که دسته سوم مى کنند به هیچ وجه قابل گذشت نیست. آنها مى کوشند حتى این مقدار نیز حساسیت برنیانگیزند; زیرا ممکن است کسى بعد از خواندن سیره ابن هشام درصدد جستجوى نام حقیقى این صحابى برآید و مثلا در شرح ابوذر خشنى بر ابن هشام یا در تاریخ الخمیس دیار بکرى و غیر اینها آن را بیابد; لذا یکسره مسأله را تغییر مى دهند, و این نام را با نامى شبیه, عوض و بدل مى کنند و سرانجام از گردونه این بازیگرى با حقایق نام عثمان بن مظعون صحابى بزرگ پیامبر(ص) بیرون مى آید. اما این چاره جویى هم بى نتیجه مانده است; زیرا کسى که به احوالات عثمان بن مظعون آشنا باشد, یا فرصت یابد به یکى از مصادر ترجمه احوال او مراجعه کند, خیلى ساده به دروغین بودن این انتساب پى خواهد برد; چرا که عثمان بن مظعون به اتفاق همه مصادر موجود از زهّاد و عبّاد صحابه, شناخته شده و به اجتناب از مظاهر و شهوات و لذایذ دنیا شهرت داشت, و آن قدر روزها را به روزه و شبها را به قیام و عبادت گذرانده که مورد نهى و عتاب پیامبر اکرم(ص) قرار گرفته است;48 لذا اینکه کسى بگوید: او مردى رفاه طلب بوده و حتى از اندک غبار هم گریزان بوده است, به هیچ وجه قابل قبول نیست.
اما از این هم مهمتر اینکه طبق تحقیق محققان, سخن پیامبر اکرم(ص) در حق عمار در بناى دوم مسجد یعنى بعد از سال پنجم هجرت بوده است,49 و این تحقیق مورد قبول صاحب کتاب سبل الهدى نیز هست,50 در حالیکه مرگ عثمان بن مظعون طبق تصریح عموم مورخین در سال دوم و یا حداکثر سال سوم از هجرت یعنى دو یا سه سال قبل از حادثه فوق الذکر اتفاق افتاده است.51
تعصب: نقطه ضعف سومى که سبل الهدى بدان گرفتار است تعصب شدید مذهبى و فرقه اى است. البته مظاهر این فرقه گرایى در این کتاب چندان زیاد و پرشمار نیست اما بسیار تند و بى منطق است. ما نمونه هایى از آن را در زیر مى آوریم:
مؤلف بعد از اینکه داستان بناى اولیه در زمان پیامبر(ص) را مى آورد به تاریخ ساختمان آن اشاره مى کند. او حوادثى که در طول زمان براین بناى مقدمى گذشته به اختصار ذکر مى کند. آنگاه مى گوید: (… خلفا بعد از مامون دیگر چیزى بر مسجد النبى نیافزودند, و جز اندکى از جوانب آن را تعمیر نکردند تا اینکه در اول رمضان سال 654هـ. آتش گرفت… و این البته به خاطر استیلاى رافضیان بر شهر مدینه و مسجد نبوى بود, زیرا قاضى این شهر و خطیب این مسجد از ایشان بود… و به همین جهت بعد از حریق, این شعردر دیوارهاى مسجد یافت شد:
لم یَحترق حرمُ النبیّ لریبةٍ
ییُخشى علیه و ما به من عارٍ
لکنّها ایدى الروافضِ لامست
تلک الرسوم فُطّهرت بالنارِ
و نیز این شعر هم یافت شد:
قل للروافض بالمدینه ما بکم
لِقیادِکم للذّمّ کلَّ سفیهٍ
مااصبح الحرمُ الشریف مُحّرقا
الاّ لسبّکم الصحابةَ فیه.52
آخر سخن: ارزیابى کتاب سبل الهدى و تطبیق آن با دیگر متون سیره نشان مى دهد که آنچه با امثال روض الانف و شرح خشنى در توضیح مشکلات مطالب سیره پیامبر(ص) انجام شده و نیز آنچه با امثال عیون الاثر و سیره ابن کثیر در تحقیق روایات سیره به دست آمده, در این کتاب جمع و کامل شده است. آنها قدمهاى اولیه این راه را رفته اند, و مؤلف سیره شامیه آن را ادامه داده است. این جهات و وسعت کتاب و جامعیت بى نظیر یا کم نظیر آن چیزهایى است که به عنوان عوامل مثبت, این کتاب را بسیار کارآمد و قابل توجه و تأمل مى نماید; به طورى که محقق سیره پیامبر اکرم(ص) اگر بخواهد تحقیق او تا حدودى به سرانجامِ اطمینان بخش برسد, نمى تواند آن را نادیده بگیرد, و در کنار متون اولیه از آن بهره نگیرد.
در عین حال متأسفانه این کتاب نیز مانند تمام کتب تاریخ و سیره گرفتار پنهانکارى و تحریف و تبدیل حقایق و تعصب کورِ فرقه اى است. بدین جهت غث و سمین و درست و نادرست دست در دست هم در این کتاب و در تمام این گونه کتب جمع شده است; تا آنجا که به اطمینان مى توانیم بگوییم ما مطلقا کتابى که آن را تاریخ صحیح اسلام یا سیره صحیح پیامبر بدانیم و بتوانیم چشم بسته بدان مراجعه کنیم در دست نداریم. هرچه هست و هرچه داریم باید سطر به سطر بدقت خوانده شود و روایت به روایت, از حیث سند و متن, مورد بررسى و نقادى قرار گیرد. صرف اینکه متن از متون کهن است, و یا اینکه نویسنده اش فلان و بهمان است, کافى نیست و بدون تحقیق و نقد نمى تواند مورد استناد قرار گیرد.
پاورقى:
* ویژگیهاى چاپ دیگرى از کتاب چنین است:
سبل الهدى والرشاد فى سیرة خیرالعباد, للامام محمّد بن یوسف الصالحى الشامى المتوفى 942, تحقیق و تعلیق: الشیخ عادل احمد عبدالموجود, الشیخ على محمّد معوض (دارالکتب العلمیه ـ بیروت, لبنان ) که چاپى است کامل امّا نه به دقت تحقیق چاپ اول.
1. شذرات الذهب ج8, ص250, ط. بیروت دارالمیسره.
2. توصیف این کتاب را در کشف الظنون ج2, ص1567, ط. دارالفکر 1982 ببینید.
3. بنابر نقل ابن عماد در شذرات الذهب ج8, ص250, ط. بیروت.
4. گاه یکى از ائمه حدیث, حدیثى را به اِسناد مختلف مى آورد که ممکن است در الفاظ اتفاق داشته باشند و ممکن است نداشته باشند. مؤلف مى گوید: اگر در الفاظ راویان مختلف موجود در یک کتاب اتفاق در لفظ وجود دارد من یک متن را با استناد به همه روات مختلف در یکجا مى آورم.
5. این کتاب چاپهاى متعدد دارد از جمله در مصر سال 1387 در هفت جلد طبع شده است.
6. این کتاب با تحقیق بولس برونله در سال 1329 در قاهره چاپ شده است.
7. این کتاب با چهار جلد در دو مجلد در بیروت بدون تحقیق و به طریق افست چاپ شده است.
8. دو جلد از این کتاب با تحقیق مصطفى عبدالواحد در سال 1378 در مصر و بیروت نشر شده است.
9. این کتاب اولین بار سال 1356هـ در مصر در دو جلد چاپ شد و بعدها (1974) در بیروت از آن به طریق افست طبعى تازه به عمل آمد.
10. این کتاب در سال 1326هـ.ق. در مصر به چاپ رسیده است.
11. کتاب امتاع, نخستین بار با تحقیق محمود محمد شاکر در مصر چاپ شده است.(1941)
12. در دو جلد به سال 1326 در قاهره طبع شده است.
13. ج1, ص6, ط. قاهره 1410 به تحقیق الدکتور مصطفى عبدالواحد.
14. فهرست تفصیلى ابواب در صفحات 7تا85 مجلد اول کتاب آمده است.
15. مقصود (المجلس الاعلى للشؤن الاسلامیه) و بخش (لجنة احیاء التراث الاسلامى) وابسته به وزات اوقاف مصر است.
16. ر.ک: زرین کوب, تاریخ در ترازو, ص142, چاپ1354.
17. زمانى که پیامبر اکرم اسلام ـ صلى الله علیه واله ـ با بحیرا ملاقات کرده اند در حدود دوازده سال عمر داشته اند.
18. ج2, ص193.
19. ر. ک: عیون الاثر ج1, ص248.
20. ج4, ص121.
21. ر. ک: همان کتاب ج3, ص1100.
22. ر. ک: اسدالغابه ج5, ص113 و الکامل, ج2, ص219.
23. ج5, ص200 به تحقیق فهیم محمد شلتوت و دکتر جوده عبدالرحمن هلال.
24. ابن هشام: السیرة النبویه ج2, ص337, طبع ابراهیم الابیارى و دیگران, 1375هـ.
25. على بن محمد بن عبدالله مدائنى (135ـ225) در مورد کارهاى وى بنگرید به: التاریخ العربى والمورخون ج1, ص185ـ189 و بروکلمان کارل, تاریخ الادب العربى, ج3, ص38ـ39 تعریب الدکتور عبدالحلیم النجار.
26. ابن ابى الحدید: شرح النهج, ج3, ص15ـ16, چاپ اول مصر.
27. سبل الهدى ج4, ص170.
28. همه این عبارات را از ج4, ص21 تا25 نقل مى کنیم.
29. از جمله ابن هشام در سیرة النبى و واقدى در المغازى و بخارى در الجامع الصحیح.
30. سبل الهدى ج2, ص398ـ399.
31 . این نظریه که به وسیله دانشمندان متأخر ابراز شده, این است که اولین زن پذیرنده اسلام خدیجه و اولین کودک پذیرنده اسلام که دین خویش را نیز پنهان مى داشت, على بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ و اولین مرد ابوبکر بود. سبل الهدى ج2, ص407.
32. طبرى ج2, ص311ـ312, سه روایت و اسدالغابة ج4, ص48ـ49, ط. دارالشعب یک روایت.
33. طبرى ج2, ص316, ط. محمد ابوالفضل ابراهیم.
34. ر. ک: سبل الهدى ج2, ص402ـ408.
35. در سبل الهدى به تکرار از تاریخ و تفسیر طبرى نقل شده است. ر. ک: ج2, ص168و169 و ج4, ص49, 50, 59, 62, 65, 66, 69, 71و73.
36. طبرى ج2, ص514 و الاغانى ج15, ص192, ط. دارالکتاب و ابن اثیر: الکامل, ج2, ص154.
37. طبرى, تاریخ الرسل و الملوک, ج2, ص319ـ320 و الکامل, ج2, ص62ـ63.
38. طبرى ج3, ص486, حوادث سال.
39. طبقات ابن سعد ج3, ص32, 259 و263 و وقعة صفین, ص363 والعقد الفریده ج5, ص84 والمنتظم ابن جوزى ج5, ص140 ط. بیروت والاستیعاب ج1, ص448 واسد الغابة ج2, ص133 والاصابة ج1, ص425, شماره 2251 و2252 و سیرة الحلبیه ج2, ص78, ط. مصر 1382 و تهذیب ابن عساکرج5, ص135.
40. طبرى ج4, ص447.
41. یعقوبى ج2, ص157, ط. نجف و فتوح ابن اعثم ج2, ص283, ط. هند و دلائل النبوة بیهقى ج6, ص410 و411 و مروج الذهب ج2, ص357, طبع اسعد داغر و ابن کثیر ج6, ص212 والعقد الفرید ج5, ص75, ط. سعید العریان.
42. طبرى ج3, ص264.
43. وقعة صفین, ص219, طبع عبدالسلام محمد هارون. و نیز ر. ک: مسند احمد بن حنبل ج4, ص421 و عبدالله بن سبا ج2, ص158تا161.
44. ر. ک: مرتضى العسکرى: عبدالله بن سبا ج2, ص159 ببعد.
45. سبل الهدى ج2, ص447ـ 448, تحقیق عبدالعزیز عبدالحق حلمى, ط. 1395 قاهره.
46. سیرة النبى ج1, ص497, تحقیق ابراهیم الابیارى و دیگران, ط. مصر.
47. الروض الانف ج2, ص13, ط. المکتبـة الناـر وفیة مُلتـان باکستان.
48. تقریباً همه مصادر به اتفاق داستانهاى زهد و دورى از دنیا و عبادت عثمان بن مظعون را نقل کرده اند. ر. ک: الطبقات الکبرى ج3, ص393 تا 400, ط. بیروت و الاستیعاب ج3, ص1053 تا 1056 و اسدالغابة ج3, ص598 تا 601 ابن اثیر در این کتاب مى نویسد: (وکان اشد الناس اجتهادا فى العبادة یصوم النهار و یقوم اللیل و یجتنب الشهوات و یعتزل النساء) ص599 والاصابة ج2, ص457, ش5455 و حلیة الاولیاء ج1, وصفة الصفوة ج1, ص449 تا 454.
49. وفاء الوفاء سمهودى ج1, ص236, ط. قاهره 1326هـ.
50. همان کتاب ج3, ص501, به تحقیق استاد عبدالعزیز عبدالحق حلمى, 1975 قاهره.
51. ر. ک: الاستیعاب ج3, ص1053, ش1779 و اسدالغابة ج3, 97ـ596 والاصابة ج2, ص457, ش5455 والکامل فى التاریخ ج2, ص141, ط. دارصادر و تاریخ الخمیس ج1, ص411 والمنتظم ج3, ص91ـ190 والعبر ج1, ص6.
52. سبل الهدى ج3, ص494ـ495.

تبلیغات