آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹

چکیده

خوانشهای سنّتی از آموزه فرجام جهان در الاهیات مسیحی شامل امید به تحقق قلمرو یا عالم دیگری است که فراتر از قلمرو زندگی در این جهان است و خبری از مرگ و رنج در آن نیست. الهیدانان مسیحی قرن بیستم نیز با وقوع جنگهای جهانی و فجایع ناشی از این وقایع به این آموزه توجه کردند. رودلف بولتمان الهیدان پروتستان با اشاره به خاستگاههای هلنی گنوسی، رواقی، ایرانی، عهد قدیم و جدید حاکم بر آموزه فرجام جهان با الهام از درونمایههای فلسفه مارتین هایدگر درباره وجود انسان و نظریه اسطورهزدایی خویش، خوانشهای سنتی از این آموزه را نقد و خوانشی اگزیستانسیالیستی از این آموزه ارائه کرده است. او معتقد است فرجام جهان، رخداد لحظهای یا جرقهای عرفانی نیست، یک وضعیت پیوسته است که مؤمن مسیحی در ایمان خویش بارها و بارها ظهور مسیح را تجربه میکند و از قید این جهان متناهی رها میشود. برای مؤمن مسیحی جهان قدیم در هر لحظه، تمام میشود و به انسانی رها از قید اضطرابهای این جهان متناهی تبدیل میشود. به باور بولتمان، این خوانش نهتنها با کتاب مقدس سازگار است، برای انسان معاصر مسیحی نیز فهمپذیر است و به نیازهای او پاسخ میدهد. ارائه خوانشی فهمپذیر و پاسخگو برای انسان مسیحی معاصر از امتیازات خوانش بولتمان است؛ ولی اسطورهزدایی او از مفهوم آخرالزمان مستلزم تقلیلهای گوناگون مانند تقلیل رستگاری به انسان و بیتوجهی به رستگاری غیرانسان، تقلیل رستگاری انسان به فرد انسانی و نادیدهگرفتن رستگاری جامعه انسان، تقلیل رستگاری انسان به رستگاری وجود / اگزیستانس انسان و بیتوجهی به امید مسیحی به زندگی پس از مرگ است.

تبلیغات