نویسندگان: امید همدانی
حوزه های تخصصی:
شماره صفحات: ۱۳۹-۱۵۶
دریافت مقاله   تعداد دانلود  :  ۳۷۱

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

فلسفه تامس نیگل، فیلسوف آمریکایی، دربرگیرنده گستره متنوعی از مسائل فلسفی، از فلسفه ذهن تا فلسفه سیاسی است اما رشته پیوند میان تمام این قلمروهای متنوع و متکثر فلسفی در تفکر او، مسأله عینی و ذهنی است. توانایی نگریستن آدمی به مسائل فلسفی از چشم اندازهای عینی و ذهنی و تقابل میان این دو نظرگاه، مجموعه ای از مسائل فلسفی را پدید می آورد که حل و فهم آن ها از نظر او، بدون توجه به نگاه عینی و ذهنی ممکن نیست. در این مقاله، من کوشیده ام تا شرح و تبیینی از نگاه نیگل به مسأله عینی و ذهنی به دست دهم و معنای عینی انگاری نیگلی را روشن کنم. من بر بنیاد دو کتاب نگریستن از هیچ کجا و حرف آخر نشان می دهم که عینی انگاری نیگل چگونه تحول یافته است. بر بنیاد این تحلیل، عینی انگاری نیگل دو شکل پیدا می کند: عینی انگاری بر بنیاد خودی عینی که می تواند خویش را از نظرگاه های خاص و محدود جدا کند و فهمی جامع تر از خود و واقعیت کسب کند و عینی انگاری بر بنیاد ساختار ذهن آدمی که محدود به قیود معرفتی خاص در نگریستن به جهان و حتی شک در بنیادهای معرفت خویش است یعنی همان محدودیت ناشی از افکاری که گریز و گزیری از آن ها نیست. من سپس به این نکته اشاره خواهم کرد که این دو درک و دریافت از عینی انگاری و بیان این دعوی که در برخی از قلمروهای فلسفی می بایست از نوع اول و در برخی قلمروهای دیگر از نوع دوم استفاده کرد، در وهله نخست نوعی ناسازگاری را در فلسفه نیگل پدید می آورد اما توجه به چهارچوب کلی عینی انگاری نیگلی، می تواند رافع این ناسازگاری باشد.بود را با اهرم نسخ از میان برداشتند.

تبلیغات