چکیده

با انجام کودتای انگلیسی امریکایی 28 مرداد و سقوط دولت ملی دکتر مصدق، شاه که خود را برکشیده و وامدار غربیان بویژه امریکایی‌ها می‌دانست، مقدرات کشور را به طور کامل به آنان سپرد، ولی یک مانع عمده بر سر راه تحقق اهداف شوم امریکا در ایران وجود داشت که همانا وجود آیت‌الله العظمی بروجردی بود، زیرا نفوذ گسترده آیت‌الله، راه را بر هر توطئه‌ای می‌بست.

متن

  سال 1334 با هدایت ایشان، مرحوم فلسفی علیه بهائیان نهضتی به راه انداخت که طرح‌های شوم آن فرقه را یا سال‌ها به‌‌عقب انداخت و یا برای همیشه نقش بر آب ساخت؛ سالیانی بعد، شاه به توصیه اربابان امریکایی، ساز اصلاحات ارضی را کوک کرد ولی با نهیب آیت‌الله، این نغمه شوم نیز خاموش شد... تا این که در فروردین 1340 با فوت آیت‌الله بروجردی، رژیم به خیال خام خود زمینه را برای اجرای برنامه‌های امریکا در ایران مساعد دید و لذا طرح‌های ضداسلامی و ضدمردمی خود را یکی پس از دیگری مطرح ساخت و کوشید اجرا کند لکن در همه زمینه‌ها با مقاومت قاطع مردم به رهبری امام خمینی‌ره‌ روبه‌رو گردید که در فرجام با کشتار مردم در روز 15 خرداد 1342 راه برای هرگونه مصالحه بین رژیم پهلوی با مردم سد شد و دریایی از خون میان ملت ایران و رژیم پهلوی حائل گردید.
مقاله حاضر می‌کوشد وقایع آن روزها را در حد مقدور ترسیم کند.
پیروزی انقلاب پر فراز و نشیب مشروطیت ایران (1285 ش / 1906م)‌ و تشکیل نظام سیاسی پارلمانی با وجود تمام فداکاری‌ها، جانفشانی‌ها و زحماتی که اقشار وسیعی از مردم متحمل شدند و نیز علی‌رغم تدابیر و ایده‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نوین و مترقیانه‌ای که برای آن اندیشیده شده بود، به دلایل عدیده داخلی و خارجی نتوانست بر خواسته‌ها و آرزوهای تاریخی  اجتماعی مغفول مانده جامعه ایرانی، پاسخی در خور و تعیین کننده بدهد. این روند با قدرت‌یابی و سپس سلطنت دیکتاتور ‌مال‌بانه رضاخان که تفکرات و دستاوردهای مشروطیت ایران را تقریباً به هیچ گرفت، بیش از پیش به چالش طلبیده شده و نادیده انگاشته شد.
دوران دوازده ساله نخست سلطنت محمد‌رضا شاه پهلوی هم با تمام تکاپوها و تلاش‌های صورت گرفته از سوی احزاب، تشکل‌ها و گروه‌های سیاسی، اجتماعی و مذهبی و نیز همراهی اقشار وسیعی از مردم باز هم به دلایل متعدد داخلی و مداخلات و تجاوزکاری‌های خارجی خیلی زود به پایان بدفرجامی انجامید و به تبع کودتای تأسفبار 28 مرداد 1332 نظام سیاسی حاکم بر کشور اساساً با اتکای به پشتیبانی حامیان خارجی خود (امریکا و در درجه بعدی انگلستان) آشکارا و به طور فزاینده در روش استبدادی و خلاف قاعده حکومت‌داری گام نهاد و هر آنچه توانست در تضییع حقوق اساسی ملت ایران و نقض قانون اساسی مشروطیت کوشید و با سرکوب قهر‌آمیز مخالفان و منتقدان سیاسی و مجموعه کسانی که به ساختن فردایی بهتر برای کشور می‌اندیشیدند، گستاخانه در برابر خواسته‌های مردم ایران موضع مخالف و در واقع دشمنانه گرفت.
با این احوال و به‌رغم تمام حق‌کشی‌ها و تضییع حقوقی که صورت می‌گرفت، هنوز اقشاری از مردم و گروه‌ها و احزاب سیاسی، اجتماعی و نیز علما و روحانیون، امیدوار بودند جهت نجات دستاوردهای چندین ده ساله مردم ایران در زمینه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی، روش‌های مسالمت‌آمیز‌ و در واقع کم هزینه‌تر جستجو شود اما حکومت با تداوم سرکوب‌ها و سیاست‌های سختگیرانه‌تر چنین پیام می‌داد که نمی‌خواهد در راه ناصوابی که در پیش گرفته است، تجدید نظر کرده و احیاناً خواسته‌ها و توصیه‌های مخالفان را مورد عنایت و توجه قرار د هد.
با این احوال عمدتاً بخاطر بحران‌های زودهنگام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که در اواخر دهه 1330 دامنگیر حکومت شد و بالاخص موجبات رنجش و نگرانی حامیان خارجی آن ( به ویژه امریکاییان) را فراهم آورد، بالاجبار نوعی فضای باز سیاسی در عرصه کشور ظاهر شد که البته بسیار کوتاه مدت بود و به دلایل عدیده داخلی و خارجی به سرعت از میان رفت. در چنین فضایی بود که حکومت تحت فشار امریکاییان طرح‌های اصلاحی چندی در زمینه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی (جهت نجات از بحران گرفتار آمده) را مورد توجه قرار داد که برخی از این موارد اصلاحی با قانون اساسی مشروطیت ایران در تناقض و تعارض بود. این طرح‌های پیشنهادی امریکاییان که رژیم خیلی زود مدعی شد خارجیان در طرح آن نقشی نداشته‌اند و شخص شاه مبتکر آن بوده است، نام انقلاب سفید به خود گرفت و اجرای جدی‌تر آن با انتصاب اسدالله علم به نخست‌وزیری (در 27 تیر 1341) آغاز شد.
رژیم امیدوار بود بدون برخورد با مانعی جدی آن را به مورد اجرا گذارد و با جلب رضایت خاطر امریکائیان در راستای تحکیم موقعیت خود در را‡س حاکمیت بکوشد.
این در حالی بود که از اوایل سال 1340 مجلس شورای ملی منحل شده و دیگر وجود خارجی نداشت و اینک دولت وقت در چارچوب لوایحی که خود تدوین کرده و مورد تأیید شاه هم قرار گرفته بود، بر آن بود که بدون جلب نظر مخالفان و نیز تأیید مجلس فرمایشی‌ای که در آن مقطع، وجود نداشت، مقدمات اجرایش را فراهم آورد. اما بر خلاف انتظار حکومت ایران طرح‌های اصلاحی از سوی اقشار وسیعی از مخالفان سیاسی و مذهبی که علما و روحانیون در راس آن قرار داشتند، با مخالفت جدی روبروشد. در این میان به ویژه آیت‌الله امام خمینی رهبر و پیشرو مخالفان، حکومت و دولت وقت را به درستی مورد انتقاد و سرزنش قرار می‌داد که با طرح این به اصطلاح اصلاحات، آشکارا در راستای نقض قانون اساسی مشروطیت گام بر می‌دارد و در شرایط تعطیلی مجلسین (شورای ملی و سنا)‌ اقداماتی غیر قانونی و خلاف مصالح و منافع ملی و اسلامی  مرتکب می‌شود.
رفراندم یا آخرین ترفند
بدین ترتیب در همان مراحل نخست، به رغم تمام اعمال فشارها و تدابیر امنیتی‌ انتظامی حکومت، مخالفت آنچنان شدید و تعیین کننده بود که حکومت ودولت وقت (با تمام حمایت‌هایی که از سوی حامیان خارجی از آن شده و اساساًً مقید به اجرای اصلاحات پیشنهادی شده بودند) بناچار ولو به طور موقت عقب‌نشینی کرده و جهت آرام ساختن فضای ملتهب سیاسی  اجتماعی کشور اعلام کرد که از اجرای اصلاحات مورد نظر چشم پوشی می‌کند. اما بزودی آشکار شد که حکومت درصدد است با ترفندی دیگر و این بار با توسل به آرای عمومی برای اجرای طرح‌های خود، محمل و دستاویزی پذیرفتنی و به اصلاح قانونمندتر پیدا کند.
بدین ترتیب و در حالی که فشار پیدا و پنهان دستگاه‌های اطلاعاتی و انتظامی بر مجموعه مخالفان سیاسی و مذهبی در تهران، قم و دیگر شهرها و مناطق مستعد مخالفت، افزایش چشمگیری یافته بود، حکومت پیرامون برنامه‌های اصلاحی موسوم به انقلاب سفید و ضرورت شرکت گسترده مردم در رفراندم و سرزنش مخالفان سیاسی و مذهبی خود تبلیغات گسترده و آزار دهنده‌‌ای به راه انداخت. این در حالی بود که به رغم تمام فشارها، روحانیون و علما و اسلامگرایان تحت رهبری‌های فکری  ایدئولوژیکی و سیاسی امام خمینی بار دیگر بر حملات و انتقادات صریح و آشکار خود از حکومت و دولت شدت بخشیدند. به همین دلیل حکومت که مصمم بود به هر طریق ممکن، رفراندم مورد نظر را در موعد تعیین شده (6 بهمن 1341) برگزار کند بر شدت برخورد قهر‌آمیز با مخالفان افزود و در آستانه برگزاری رفراندم تعداد کثیری از مخالفان را دستگیر و روانه زندان ساخت.
با این احوال علما و روحانیون از تداوم مخالفت پیگیر با طرح‌های موسوم به انقلاب سفید و سیاست‌های خشن و سرکوبگرانه عوامل حکومت باز نایستادند و بدین ترتیب به رغم برگزاری رفراندم و رضایت خاطری که حکومت از این منظر برای خود احساس می‌کرد، مخالفت‌ها تداوم یافت و شواهد و قراین موجود هم نشان می‌داد که در آینده‌ای نه چندان دور، حکومت، ناگزیر از برخوردی خشن و سرکوبگرانه‌تر به ویژه با علما و روحانیون تحت رهبری‌ امام خمینی خواهد بود.
عزای عمومی در نوروز
مقارن شدن سالروز شهادت امام جعفر صادق با دومین روز فروردین سال 1342 و اعلامیه امام خمینی مبنی بر این که مسلمانان در نوروز سال جدید، عید نخواهند داشت و به ویژه همراهی‌های گسترده‌ مردم با امام، تصادم میان طرفین را تقریبا گریز‌ناپذیر کرد و بدین ترتیب در روز 2 فروردین 1342 نیروهای امنیتی  اطلاعاتی و انتظامی حکومتی طی برنامه‌ای از پیش تعیین شده طلاب، علما و روحانیونی را که در مدرسه فیضیه قم گرد آمده بودند، مورد تهاجم قرار داده، تعداد کثیری را مجروح، مصدوم و شهید ساختند و به تبع آن رعب و وحشت در شهرهای قم، تهران و چند شهر بزرگ دیگر حکمفرما شد. علما و روحانیون مخالف تحت فشار قرار گرفتند و تعداد قابل توجه دیگری از آنان دستگیر و راهی زندان شدند.
این سیاست سرکوبگرانه، مخالفان را به این باور نزدیک ‌کرد که دیگر رژیم قصد ندارد جهت عدول از روش غیراصولی و ناصوابی که در عرصه سیاسی در پیش گرفته است، گامی مساعد بردارد و بر آن است که از هر راه ممکن، مخالفانش را با بهره‌گیری از قوه قهر‌آمیز و سرکوبگرانه از میان بردارد. بر همین اساس آگاهان به امور پیش‌بینی می‌کردند که تقابل حکومت با مخالفان به نتیجه مسالمت آمیز و ‌آشتی‌جویانه‌ای منجر نخواهد شد و بنابراین برخوردهای باز هم خشن‌تر و سرکوبگرانه‌تری از ناحیه حکومت صورت خواهد گرفت.
در شرایطی که تعداد قابل توجهی از رهبران و اعضای برجسته گروه‌های سیاسی‌ و تعداد کثیری از دانشجویان دانشگاهها در زندان به سر می‌بردند و در واقع هم در آن مقطع حکومت خطر چندانی از ناحیه این احزاب و گروه‌ها احساس نمی‌کرد، شواهد موجود نشان می‌داد که مرکز ثقل مخالفت‌ها کماکان در میان علما و روحانیون تحت رهبری امام خمینی در شهر قم قرار دارد. حکومت نشانه‌های آشکاری از تندتر شدن مخالفت‌ها در میان روحانیون و طلاب با حکومت به‌رغم حمله وحشیانه به مدرسه فیضیه در شهر قم (2 فروردین 1342) در دست داشت. به همین دلیل تمهیدات امنیتی و انتظامی در قم، تهران و برخی دیگر از شهرهای کشور گسترش چشمگیری پیدا کرد و ساواک و دیگر دستگاههای امنیتی  انتظامی طرح‌های مراقبتی و کنترلی متعددی را جهت جلوگیری از گسترش بحران به مورد اجرا گذشتند. اما گذشت زمان نشان داد که مخالفان حکومت در میان علما و اسلامگرایان کماکان مصمم به تداوم مخالفت صریح و آشکار با آن بوده به ویژه امام خمینی طی سخنرانی‌ها و پیام‌های متعدد خود بر ضرورت مبارزه و برخورد با اقدامات خلاف قاعده رژیم پهلوی تأکید داشت.
نزدیکتر شدن روزهای منتهی به محرم‌الحرام 1383 (خرداد 1342)‌ بیانگر گسترش مخالفت‌ها با حکومت و نگرانی شدید رژیم پهلوی از تبعات سوء فراگیر‌تر شدن دامنه مخالفت‌ها در میان مردم ایران در اقصی نقاط کشور بود. به ویژه این که خبر می‌رسید، علما، طلاب، وعاظ و سخنرانان مذهبی بسیاری خود را برای ابراز مخالفت سیاسی با رژیم پهلوی در ماه محرم آماده می‌کنند.
در 28 اردیبهشت 1342 امام خمینی به روحانیون و وعاظ تکلیف کرد بدون واهمه از تهدیدات «دستگاه جبار» ماه محرم را به فرصتی جدی برای افشای مظالم حکومت تبدیل کنند. در واکنش به این موضعگیری تند و صریح، شاه در 6‌‌خرداد 1342 طی سخنان شدید‌ اللحنی، روحانیون و مخالفان حکومتش را مورد حمله و اهانت قرار داد و از مردم خواست از آنها دوری کنند. به دنبال این سخنان اهانت‌بار، در 13 خرداد 1342 امام خمینی آن سخنرانی سراسر نکوهشآمیز و سرزنش کننده‌اش را برضد پهلوی دوم ایراد کرد که طی آن متذکر شده بود:
«... آقا من به شما نصیحت می‌کنم. ای آقای شاه، ای جناب شاه، من به تو نصیحت می‌کنم. دست بردار از این کارها، آقا اغفال دارند می‌کنند تو را، من میل ندارم که یک روز اگربخواهند تو بروی همه شکر بکنند. آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوان نجس هستند؟ در نظر ملت اینها حیوان نجس هستند که تو می‌گویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می‌بوسند، دست حیوان نجس را می‌بوسند...؟ آقا ما حیوان نجس هستیم،‌ خدا کندکه مرادت این نباشد، خدا کند مرادت از این‌که مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند، مرادت علما نباشند و الا تکلیف ما مشکل می‌شود و تکلیف تو مشکل می‌شود، نمی‌توانی زندگی کنی، ملت نمی‌گذارد زندگی کنی، نکن این کار را، نصیحت مرا بشنو... آقا نکن اینطور، بشنو از من، بشنو از روحانیون... اینها صلاح ملت را می‌خواهند اینها صلاح مملکت را می‌خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام ارتجاع است؟ آن هم ارتجاع سیاه است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟ شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب را کردی آقا؟ چرا مردم را اغفال می‌کنید؟ چرا نشر اکاذیب می‌کنید، چرا اغفال می‌کنی ملت را؟ والله اسرائیل به درد تو نمی‌خورد، قرآن به درد تو می‌خورد.»
شاه که با آن سخنرانی توهین‌آمیز خود می‌خواست روحانیت را مرعوب و تسلیم کند در برابر اظهارات صریح و تحقیر کننده‌ امام، سخت خشمگین شد و به دنبال آن، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در شامگاه روز 14 خرداد 1342 امام خمینی را دستگیر و به تهران منتقل کردند و در حالی که نیروهای امنیتی و انتظامی، شهر قم را تحت مراقبت شدید قرار داده بودند، مردم قم و به ویژه علما و روحانیون و طلاب و نیز خیل عظیمی که از ایشان پیروی و تبعیت می‌کردند از صبح روز 15خرداد به خیابان‌ها ریختند و در اطراف و اکناف منازل امام خمینی و دیگر علما و نیز مدرسه فیضیه و حرم مطهر به اجتماع اعتراض‌آمیزی همت گماشتند. ضمن این که در همان روز، مردم تهران و بسیاری از مناطق اطراف آن نیز در اعتراض به دستگیری امام خمینی به خیابان‌ها ریخته و با نیروهای امنیتی و انتظامی درگیر شدند.
بدین ترتیب بود که آن قیام معروف و سرنوشت ساز که به نقطه عطفی مهم و تعیین کننده در تاریخ مبارزات مردم ایران بر ضد رژیم پهلوی تبدیل شد‌، به وقوع پیوست و آمار شهدا و مجروحان قیام از مرز چند صد تن فراتر رفت.
با کشتار وحشیانه مردم، مجموعه حاکمیت بر این تصور باطل قرار گرفت که با سرکوب  قیام 15خرداد، برای همیشه مخالفان و منتقدان خود در میان علما و اسلامگرایان را از میان برداشته است. اما شواهد و قراین موجود نشان می‌داد که مبارزه سازش‌ناپذیر مخالفان و منتقدان با حکومت پهلوی که دیگر آشکارا فقط حربه زور و زبان اسلحه را برای برخورد با مخالفان و معارضان خود برگزیده بود، در مقیاسی بسیار وسیع‌تر و سازمان یافته تر در شرف آغازی دوباره است.
قیام 15 خرداد نقطه عطفی بدون بدیل در مبارزه با رژیم پهلوی شد. از این مقطع دیگر کاملاً آشکار شد که حکومت بنا ندارد هیچ‌گونه حق انتقاد و اعتراضی را برای منتقدان و مخالفانش به رسمیت بشناسد. بنابراین تنها به از میان برداشتن و سرکوب قهر‌آمیز و بدون انعطاف مخالفان روش استبدادی و خودکامانه حکومتش می‌اندیشید و بدین ترتیب امید کسانی از مخالفان را که هنوز تصور می‌کردند برای به سر عقل آوردن حکومت می‌شود از روش‌های مسالمت‌آمیز و آشتی‌جویانه‌تر بهره برد به یأس مبدل ساخت و آشکار شد که جز به سقوط کشانیدن و از میان برداشتن قطعی و نهایی رژیم حاکم بر کشور تقریباً هیچگونه راه کم‌هزینه‌تر دیگری برای به سامان آوردن امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور وجود ندارد.
ازجمله پیامدهای قیام 15 خرداد 1342 رشد و گسترش چشمگیر و فزاینده مبارزات مذهبی تحت رهبری امام خمینی علیه رژیم شاه بود. آنان با وجود اعمال فشارها و سرکوبگری‌های تمام ناشدنی نیروهای امنیتی و انتظامی، کماکان در صف مخالفت با رژیم پهلوی پایدارتر از سابق ظاهر شدند و این روند نهایتاً موجبات تبعید امام خمینی از کشور را (در 13 آبان 1343) فراهم آورد.
مخالفان، بویژه روحانیون با سازماندهی و انسجام درونی بیشتر و ارتباطات تنگاتنگ پیدا و پنهانی که با آیت‌الله امام خمینی در تبعید برقرار نمودند، به مبارزه پایان ناپذیر با حکومت، جانی تازه و دوباره بخشیدند و اساساً هم همین جریان بود که در نیمه دهه 1350 از فرصت بهره برد و با متشکل کردن گسترده طرفداران خود  که در اقصی نقاط کشور به صدها هزار تن بالغ می‌شدند  تحرک تعیین کننده و سرنوشت‌سازی را رقم زد؛ تحرکی که حاصل نهایی آن سقوط قطعی رژیم پهلوی و بنیان یافتن نظمی نوین در عرصه سیاسی، اجتماعی ایران زمین بود.
منابع و ما‌‌خذ
-  جواد منصوری، قیام 15 خرداد به روایت اسناد،‌تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377.
- رحیم روح‌ بخش، نقش بازار در قیام 15 خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.
-  ‌انقلاب اسلامی به روایت خاطره، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382.
-  عباس خلجی، اصلاحات امریکایی، 1339  1342 و قیام 15‌‌خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.
-  فریبا جعفری، نقش روحانیت در قیام 15 خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385.
-  مظفر شاهدی، ساواک: سازمان اطلاعات و امنیت کشور (1335  1357) چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386.
-  امام خمینی، صحیفه امام، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
-  اسناد انقلاب اسلامی، جلد 1 - 4، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374.
-  علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، 11 جلد، بی‌جا، بنیاد فرهنگی امام رضا، بی‌تا.
-  سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، دوره 3جلدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374.
-  عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، تهران، نشر کتاب سیاسی، 1367.
-  محمد‌تقی فلسفی، خاطرات و مبارزات حجت‌‌الاسلام فلسفی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376.
-  کاپیتولاسیون: گناهی که هویدا به آن اعتراف کرد، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
- غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، 2 جلد، تهران، رسا، 1371.
-  دزموند هارنی، روحانی و شاه، ترجمه کاوه و کاووس باسمنجی، تهران، کتابسرا، 1377.
-  محسن نجات حسینی، بر فراز خلیج فارس، چاپ دوم، تهران، نشر نی، 1379.
-  کاظم مقدم، خشونت قانونی، قم، محدث و برگزیده، 1380.
-  اسدالله بادامچیان، آشنایی با جمعیت موتلفه اسلامی، تهران، اندیشه ناب، بی‌تا.

     پنجشنبه 09 خرداد 1387        

 

تبلیغات