مفهوم «فرهنگ جهانی » یکی از مهم ترین و چالش برانگیز ترین مفاهیم جهانی شدن به شمار می آید که به رغم آن که سلسله مباحث و نظرات مختلف در این زمینه ، ماهیت و ابعاد آن به درستی شناخته نشده است. این مقاله پس از نگاهی مختصر به پدیده ی جهانی شدن و بیان برخی ویژگی های آن ، سعی دارد تا با دسته بندی اجتماعی دیدگاه های مختلف در زمینه ی مفهوم فرهنگ جهانی ، برخی سایه های ابهام و معطل را از اطراف این مفهوم بزداید . به طور کلی، می توان نگرش های موجود از سوی نحله ها و نظریه پردازان فرهنگ جهانی را در سه رویکرد لیبرالسیتی نومارکسیتی و پست مدرنیستی خلاصه کرد.
جهانی شدن از مناقشهبرانگیزترین مباحث روابط بینالملل در 15 سال گذشته بوده است. ضمن اینکه چند سالی است صحبت از بازگشت مفهوم امپراطوری در ادبیات روابط بینالملل به گوش می رسد. در این مقاله، دو مفهوم مزبور، بستر زمانی، جایگاه نظری، پیامدهای متصور برای هر کدام و ارتباط این رابطه دو مفهوم به اختصار بررسی می شود. فرض بر آن است که جهانیشدن و امپراطوریسازی به عنوان دو مفهوم نظری روابط بین الملل نقاط اشتراک و افتراقی دارند. جهانی شدن از مناقشهبرانگیزترین مباحث روابط بینالملل در 15 سال گذشته بوده است. ضمن اینکه چند سالی است صحبت از بازگشت مفهوم امپراطوری در ادبیات روابط بینالملل به گوش می رسد. در این مقاله، دو مفهوم مزبور، بستر زمانی، جایگاه نظری، پیامدهای متصور برای هر کدام و ارتباط این رابطه دو مفهوم به اختصار بررسی می شود.
این مقاله درصدد است ضمن تحلیل و نقد شرق شناسی ادوارد سعید، نشان دهد از هنگام انتشار شرق شناسی در سال 1978، موقعیت اسلام در فضای جهانی به شدت تغییر کرده و در کانون توجه نظریه پردازان سیاست جهانی قرار گرفته است. انقلاب اسلامی ایران، معضل حل نشده فلسطین و گرایش هرچه بیشتر مقاومت فلسطین به اسلام و شعارهای اسلامی در جریان انتفاضه ها، نبرد مجاهدان افغان در مقابل ابرقدرت کمونیست، ایجاد جنبش های اسلامی در جای جای جهان اسلام، عملیات تروریستی تحت پوشش اسلام و از همه مهم تر عملیات یازدهم سپتامبر و واکنش قهرآمیز غرب طی اشغال دو کشور اسلامی افغانستان و عراق، همه و همه موقعیت اسلام و غرب را در فضای جهانی به شدت تغییر داده است. این تغییرات با دسته هایی دیگر از تحولات در فضای جهانی همراه شد که در پی انتشار فزاینده امواج جهانی شدن به وجود آمده است. ضمن بررسی همه این عوامل، این نوشته در پی بررسی این نکته است که آیا این تحولات اساسی توانسته شرق شناسی را وارد پارادایم جدیدی کند که گرچه از پارادایم قبلی موارد زیادی را به ارث برده امادر عین حال قوانین و ساختارهای جدیدی را با خود به ارمغان آورده باشد. در پایان، نگاه های سالم دیگری که اخیراً در غرب مطرح شده مورد کنکاش قرار می گیرد تا ضمن ردِ نظریه ثنویت غرب و اسلام، جایگزین های موفقی هم برای آن معرفی شده باشد
نوشتار حاضر با بررسی ابعاد نظری و مفهومی جهانی شدن، به بررسی برخی از مهم ترین نتایج و پیامدهای این روند، به ویژه، مساله فقر و نابرابری هم در داخل کشورها و هم در میان کشورها می پردازد. هر چند جهانی شدن تا حدودی در افزایش بی عدالتی اجتماعی و نابرابری میان کشورها نقش داشته است اما استدلال اصلی مقاله حاضر آن است که این نابرابری ها و بی عدالتی ها از یک سو پیامد سیاست هایی (به ویژه خط مشی های نولیبرالی) است که برای جهانی شدن به کار بسته می شوند، و از سوی دیگر، حاصل ضعف های درونی کشورهای جهان سوم می باشد.