زهرا خسروی کارشک

زهرا خسروی کارشک

مدرک تحصیلی: کارشناسی ارشد رشته فلسفه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم(ع)

مطالب

فیلتر های جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۱ مورد از کل ۱ مورد.
۱.

بررسی مبانی معرفتی هربرت مارکوزه

کلید واژه ها: مبانی معرفتی مکتب فرانکفورت هربرت مارکوزه نئومارکسیست فلسفه هگل

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : 311 تعداد دانلود : 146
هربرت مارکوزه از چهره های اصلی مکتب فرانکفورت است که در شورش های سیاسی دهه 1960 میلادی به عنوان پیشوای سیاسی چپ نو شناخته شد. او از جمله نومارکسیستهایی است که بر ازبین رفتن تفکر رادیکال و استقلال رأی تاکید داشت. نظریه جامعه شناختی وی به این موضوع می پردازد که چرا و چگونه ایدئولوژی های محافظه کار در جوامع پیشرفته غلبه پیدا کرده و زوال کنش انقلابی و اندیشه انتقادی، به سلطه جامعه بر فرد منجر شده است؟ مارکوزه که در برگزیدن منظر انتقادی در مسیر اندیشه مارکس قدم برمی دارد سعی می کند آن محتواهایی را از اندیشه مارکس خارج کند که به فردیت و خودآگاهی پرداخته است. او در بازخوانی فلسفه هگل نیز به دنبال آشکار ساختن جوهر تفکر هگلی است تا نشان دهد که دستگاه فکری وی از گرایشات محافظه کارانه مبراست. مارکوزه زوال تفکر رادیکال و گرایش به محافظه کاری را در عصر حاضر به یک امر انسان شناختی و فلسفی راجع می داند. پرسش او این است که چه عواملی باعث شده فرد از استقلال رأی و خودآگاهی و نقد عقلی ناتوان گردد؟ نظریه مارکوزه متضمن حکمی درمورد انسان معاصر است مبنی بر اینکه انسان ظرفیتهای حقیقی وجود خود را از دست داده و تبدیل به انسانی ازخودبیگانه و تک ساحتی شده است. مارکوزه با این حکم نظریه جامعه شناختی خود را به نظریه ای فلسفی پیوند می زند. از دید وی تک ساحتی شدن فرد و جامعه در عصر حاضر به موجب پدیده ای عمیقتر و زیرین به وجود آمده است؛ ساختار جامعه که در دیالکتیک با ساختار ذهن قرار دارد طی فرایندی تاریخی از یک انحراف در مسیر اندیشه و عقل پدید آمده است. به عبارتی ازخودبیگانگی در یک امر تاریخی و معرفت شناختی ریشه دارد و آن نظرگاه سنتی فلسفه و دانش غربی است. او با کاوش در ظرفیتهای بیولوژیکی آدمی به دنبال کشف مبنایی برای تجدید ساختار ذهن و تغییر ساختار جامعه می گردد. در این راستا مارکوزه گفتگویی انتقادی با فروید برقرار می کند تا از امکانات تئوری تمدن وی بهره لازم را برای بازسازی نظریه خود برگیرد. او دلایلی را در نظریه فروید شناسایی می کند که برخلاف نظر فروید آشکار می کند پیشرفت در تمدن مستلزم سرکوب و کار اجباری نیست. مارکوزه استدلال می کند که با یک خوانش جدید از تئوری فروید و با توجه به پتانسیل تکنیکی – اقتصادی موجود در جوامع صنعتی می توان به تمدنی ناسرکوبگر دست پیدا کرد.

کلیدواژه‌های مرتبط

پدیدآورندگان همکار

تبلیغات

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

حوزه تخصصی

زبان