آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

شک نیست که تمدّن، همچون هر فرآورده‏ی عقلی دیگر بشر، دارای گونه‏های مختلفی است. همچنین، گفتگو، به جز صورت‏های مرسوم و معمول آن، می‏تواند گفتگوی حقیقی بدون نام، یعنی به زبان واقعیّت‏های آفرینشی، باشد. ما همواره دو زبان برای گفتگو داریم؛ یکی زبان قال، و دیگری زبان حال، و چنانچه در عرصه‏ی فناوری، شاهد هستیم، کارامدترین زبان است و ما برای گفتگو با دیگران، در عرصه‏ی فناوری‏ها چه زبانی را شایسته یافته‏ایم؟ در باب زمینه‏ها دو مورد، مناسب برای گفتگو است : یکی مسائل مورد علاقه، و دیگری متولّیان آنها. مسائل متفاوت، متولّیان متفاوتی هم دارند و شک نیست که اگر کار گفتگو در هر موضوعی به اهل آن واگذار شود، بهتر نتیجه می‏دهد، لیکن پیش از هر چیز، باید روشن شود چه موضوع هایی از اولویّت بحث و بررسی برخوردارند؟ برای این که اولویّت را زودتر دریابیم، باید به دلیل گفتگوها توجّه کنیم و ببینیم چرا باید گفتگو کنیم؟ آنچه از اولویّت برخوردار است، همانا مسائل عقیدتی و، به عبارتی، ایدئولوژیکی است و مسائلی که تماس نزدیک‏تری با زندگی دارند مقدّم‏تر می‏باشند. مهمّ در گفتگو، داشتن آمادگی‏های نقدینه‏ای متناسب برای گفتگو است، که هم علاقه‏ی طرف را به انجام گفتگو برمی‏انگیزاند و هم خود انسان را قویدل و شجاع، به میدان می‏فرستد. تمدّن، تنها صبغه‏ی مادّی ندارد، صبغه‏ی معنوی تمدّن، پرقیمت‏تر است و این کالا اگر در هیچ بازاری رونق نداشته باشد در این بازار، که ویژه‏ی تمدّن است از ارزش درجه‏ی یک برخوردار است. * پیش از هر چیز باید بدانیم که مسأله‏ی گفتگو، غیر از مسأله‏ی برخورد تمدّن‏ها است؛ یعنی عکس پارادیم برخورد تمدن‏ها، نمی‏تواند در جهت نتیجه‏ی معکوس آن به کار رود و ما نمی‏توانیم تمدّن‏ها را از قبل دسته بندی کنیم. * باید رقابت‏های سالمِ «به‏گزینی» را به راه انداخت تا همه شرکت کنند و به طور طبیعی، «خود» شان را نشان دهند. * پارادیم پیشنهادی ما این است که باید شکل رقابتی را به موضوع گفتگوی تمدّن‏هابدهیم. * در یک دعوت جهانی به اقتضای طبع آن، نمی‏توان پارامترهای کوتاه و جداکننده را در پارادیم آن، شرکت داد؛ بلکه برعکس، هرچه از شمار جداکننده‏ها بکاهیم موفّق‏تر خواهیم بود. * استفاده‏های غیرهدفی، در خلال این برنامه، به ناکامی آن منتهی خواهد شد، زیرا دیگران نیز، یا همین کار را خواهند کرد و یا در مقابل آن، باب دیگری خواهند گشود و یا از آن، زده خواهند شد و به ادامه‏ی روند، رغبتی نخواهند داشت، که هر دو به شکست گفتگوها می‏انجامد. تیم‏های پیشرو، طبعا حالت الگویی پیدا می‏کنند و تیم الگو، آموزش‏های غیرمستقیمی برای همگان دارد که در قانون طبیعت، رقم خورده و چیزی همچون سرنوشت محتوم است.

متن


بحث خود را به دلیل مقدّمه بودن موضوع آن برای فصل مهمّ و بزرگی در روابط ملّت‏ها، بی‏هیچ مقدّمه‏ای آغاز و در پیرامون چند مسأله سخن، ساز می‏کنیم:
الف) ضرورت بحث
شاید باور نکنید که طرح بحث گفتگوی تمدّن‏ها بیشتر از آنجا ضرورت می‏یابد که شاهد پیشرفت بشر در زمینه‏های ویران گر و آلوده کننده‏ی محیط زیست، آن هم زیر نام «رشد تمدّن هوش» هستیم.
تقریب ذهنی مسأله بدین جور است که بشر از دیر زمانی که وی را می‏شناسیم به شکار علاقه‏مند بوده است، و چنان که می‏دانیم او هر روز به شیوه‏ی تازه‏تری در این راه، دست یازیده و ابزار کارامدتری اختراع کرده است که وی را در هدفش بیشتر مدد رساند. زیرا بشر از همان آغاز، پی به ضعف خود در مقابله با طبیعت برده است و از این رو، همواره به حیله، متوسّل می‏شده است، که اختراع این‏گونه ابزار شکار از آن دست می‏باشد.
چاقو، کارد، شمشیر، نیزه، پیکان، تیر، کمان، دام، کمند، تور، و شیوه‏های شکار دسته‏جمعی یا انفرادی، سواره یا پیاده، به صورت حصاری یا یورش مستقیم، به گونه‏ی مباشر، یا با واسطه‏ی دیگری از قبیل پرندگان شکاری، سگ و مانند آن، همه در چارچوب حیله و چاره اندیشی است که بشر، به تدریج ، بر آن دست یافته است؛ یعنی در قالب پیشرفت هوش و رشد تمدّن مادّی.
رشد تمدّن، به خودی خود، وحشت‏آور نیست، حتّی مایه‏ی خشنودی نیز هست. پیشرفت هوش در زمینه‏ی شکار طبیعت هم چندان نامعقول نیست. لیکن آنچه مهمّ است و همچون کابوسی همواره آسایش همگان، حتّی خود سازندگان را، به کلّی، سلب نموده است، تجاوز بشر از چارچوب حقوق طبیعی خویش و دست‏اندازی به حریم دیگر انسان‏هاست؛ یعنی اندیشه‏ی شکار انسان به جای شکار حیوان!
اگر درست تأمّل نماییم درخواهیم یافت که تئوری دهکده‏ی جهانی، یا تئوری رویارویی تمدّن‏ها و آنچه اخیرا به نام «گفتگوی تمدّن‏ها» بر سر زبان‏ها افتاده است، همگی نشان وحشتی است که سراپای وجود انسان را فراگرفته است.
رشد هوش، به‏هیچ وجه، ترس آور نیست، امّا رشد کنترل دار و قانون‏مند، نه رشد وحشی افسار گسیخته.
نمونه‏ی رشد دوّمی را در مسابقه‏ی تسلیحاتی بشر مشاهده می‏کنیم، که سرعت فوق‏العاده‏ی آن از اندازه‏ی توان شمارش خارج گردیده است، و برای نشان دادن میزان این رشد از عنوان‏هایی چون «هسته‏ای»، «میکربی» و «شیمیایی» استفاده می‏شود.
سطح تجاوزات بشر از حدّ مرزهای زمینی فراتر رفته است و در آسمان‏ها به تجسّس و رازکاوی پرداخته است، امّا نه تنها برای رازکاوی طبیعت، که برای رازکاوی و تجسّس در زندگی داخلی انسان‏ها. آنچه به یقین از نظر اخلاقی کار پستی تلقّی می‏شود، لیکن برای این که پست تلقّی نشود اخلاق را از سیاست جدا می‏کند، (یا به عبارت دیگر، سیاست را از اخلاق)، ولی هیچ راه گریزی از پیامدهای شوم آن ندارد، زیرا ترس سراپای او را فرا گرفته است، و این ترس را از فریادهای به ظاهر حق طلبانه و بشر دوستانه‏ی وی می‏فهمیم که می‏گوید بیایید این سلاح‏های مرگبار کشتار جمعی را جمع و نابود کنیم!!
بشر در همه چیز، پیشرفت کرده است حتّی در دادن شعار! و این، یکی از آن موارد است که شعار پیشرفته‏ای بر لب دارد؛ شعاری که هرگز به عمل در نخواهد آمد زیرا با منویّات وی مغایرت دارد. مگر غیر از این است که او یک شکارچی است؟!
یکی از شگردهای کارامد و تجربه شده در عالم سیاست این است که گلوی طرف را بگیریم تا آنجا که وی قادر به تنفس نباشد آنگاه به او پیشنهاد صلح کنیم.
ظاهرا پیشنهاد انسان دوستانه‏ای است.
اگر شعار گفتگوی تمدن‏ها از سوی آمریکا باشد از هم اکنون می‏توان به معنای آن پی برد. زیرا هنوز رطوبت کلام آنها در مبارزه علیه سلاح‏های هسته‏ای، خشک نشده است. و نیز، هنوز زنگ صدای آنها در نعره‏ی رویارویی تمدّن‏ها و اظهارات خشنی که در تعریف تمدّن اسلامی داشته‏اند را از صماخ‏های شنوایی خود دور نمی‏یابیم.
خوشبختانه این بار، این ندا را از کاخ سفید نمی‏شنویم، بلکه آن را از حلقوم ستم کشیده‏ای می‏شنویم که هنوز رنگ حرمان را بر گونه‏های او مشاهده می‏کنیم. این ندا اکنون و شاید برای نخستین بار، از گلوی نماینده‏ی جناح در اقلیّت تاریخ، از ایران اسلامی، به گوش می‏رسد.
با توجّه به شناختی که در جهان سیاست از شگردها و ترفندها هست، آیا این شعار، که بر خلاف طبع منحرف شده‏ی انسان قرن بیستم است، راه به جایی خواهد رسانید یا با شکّ و تردید به آن خواهند نگریست؟
تردید از این جهت که آیا به راستی جمهوری اسلامی را آن یارا پیدا شده است که می‏تواند شعار «صلح‏خواهی در اوج قدرت» سر بدهد؟
از دید دانشمندان نیز ممکن است سؤالی چنین پیش آید که تعامل تمدّن‏ها امری طبیعی است و، در جامعه‏های باز، این مسأله خود به خود و به گونه‏ی مردمی واقع می‏شود و، به یقین، آن فرهنگی که قوی‏تر است، به هر میزانی که از غنای بالاتری برخوردار باشد، آموزه‏های آن بر دیگر آموزه‏ها پیروز می‏شود (پژوهنده، 1375).
از دید پایمندان بی‏چون و چرا ـ به هر مسلک و مکتبی ـ نیز این شعار خالی، وحشتناک تلقّی می‏شود. زیرا آنان به مبانی ناموجود آن نمی‏نگرند و با یک دلالت التزامی، یا برداشت خارجی، پاسخی برای سؤال ذهنی خود فراهم کرده، این شعار را بر خصومت با آیین خود، بار می‏کنند و نسبت به طرّاح آن، به دیده‏ی بدبینی می‏نگرند.
ب ) بررسی امکان گفتگو
به عنوان نخستین سؤال، در این محور باید از خود بپرسیم آیا این مسأله، در اصل، دارای «نقشه‏ی»(1) جامع تفصیلی یا دست کم، کلّی هست یا نه؟ زیرا، نامتّکی بودن آن، بر نقشه‏ی ذهنی استوارمند، آن را از دایره‏ی طرح و تئوری بیرون آورده به قلمرو شعار، نزدیک می‏سازد و اگر شعار صرف باشد، به یقین، راه به جایی نمی‏برد.
اگر گفتگو به منظور ایجاد تفاهم و نزدیکی ملّت‏ها باشد، آنجا که پای منافع ملّی در میان باشد، ارزش‏های فرهنگی، شکل دگماتیزه‏یی دارند، به گونه‏ای که هیچ کس گونه‏ی فرهنگی خود را حاضر به تعویض نمی‏باشد، مگر آنانی که به کار سفارش تولیدی اشتغال دارند.
و اگر گفتگو برای رسیدن به نقطه‏های مشترک در حقوق طبیعی ملّت‏ها باشد، به جز حقوق بسیار کلّی، در موارد ریز قانونی، هر ملّتی از سازمان حقوقیِ فرهنگی و اخلاقی ویژه‏ای برخوردار است، که حاضر به معامله‏ی آن با هیچ چیز دیگری نیست. مگر در صورتی که یا به طریق تعامل آزاد، و یا به صورت تحمیل طولانی - در حدّ یک نسل - چیزی را پذیرش نموده باشد، که صورت نخست گفتگو برای مسائل مورد علاقه‏ی دو طرف، امری است که از روزگاران دور، در میان مردم رایج بوده و هست، و از این رو، نیازی به دعوت جهانی برای چنین گفتگویی ضرورت نمی‏یابد.
اگر گفتگو برای رفع خصومت‏ها و زدودن کدورت‏ها و ازمیان برداشتن دل نگرانی‏های موجود باشد، که امر قابل ملاحظه‏ای در روابط دولت‏ها و ملّت‏هاست، باید چاره‏ی کار را به گونه‏ی دیگری اندیشید؛ یعنی باید فرمولی برای آن ساخت که بدون ذکرنام، خود به خود، عمل نماید، که طبعا از مقوله‏ی گفتگو بیرون است.
چنین طرحی اگر بخواهد اندیشیده شود باید در قالب پیمان‏ها و قراردادها و نشست‏های بین‏المللی، یا فعّال کردن مجامع علمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، خدماتی و... در چارچوب قوانین مدوّن و حقوق موضوعه‏ی خاصّ، انجام پذیرد و، به یقین، گفتگو بدین صورت، دربردارنده‏ی این منظور نیز خواهد بود.
راه‏ها، روش‏ها و شیوه‏ها هر چند، در آغاز، با هم یکی باشند، امّا، به تدریج، با گذر زمان، از یکدیگر فاصله می‏گیرند. زیرا در غایت‏مندی و غرض‏های عقلانی با هم متفاوت می‏شوند و این تفاوت گرچه در نقطه‏ی وفاق نخستین، آن قدر کوچک است که به دید نمی‏آید، لیکن نفس حرکت، چون به سوی هدف تعیین شده‏ای است فاصله را، خود به خود، ایجاد می‏کند و می‏دانیم که دو خطّ متقاطع، فاصله‏ی آنها در هر نقطه برابر است با ضرب موقعیت، در مقدار زاویه‏ی تقاطع.
از این مسأله چنین نتیجه می‏گیریم که نفس گفتگو در کوتاه‏کردن فاصله‏ها چندان مؤثّر نیست و حتّی شاید به علّت وجود فاصله‏های ایدئولوژیکی کهن، در گفتگوها تفاهم رخ ندهد.
به نظر می‏رسد که مسأله‏ی فاصله‏های فرهنگی در تعامل طبیعی خود، بهتر حل می‏شوند تا دخالت دولت‏ها، و تجربه نشان داده است که هر جا دولت‏ها دخالت کرده‏اند، مسأله از دشواری بیشتری برخوردار شده است، یکی به خاطر حسّاسیّت ملّت‏ها و دیگر، به خاطر مشکوکیّت‏های سیاسی خود دولت‏ها، مگر آن که دولت‏ها با ریختن طرح‏های پیچیده‏ی علمی، فرمولی را ابتکار نمایند که شعار مستقیم نداشته باشد و به گونه‏ای هدفمندی گردد که طبعا چنین نتیجه‏ای را بدهد.
به نظر نمی‏رسد هیچ چیزی به اندازه‏ی شفّاف شدن موضع‏های فکری در عرصه‏ی جهان‏بینی یا ایدئولوژی یا مکتب، بتواند در نزدیکی تمدّن‏ها موثّر باشد.
شفّاف شدن موضع‏های فکری، در صورت احساس آزادی انتخاب، به نتیجه‏های سودمندی کشیده می‏شود که کمترین آن، زدودن «جداکن»های اخلاقی و فرهنگی است.
شفّاف شدن فکر نیز چیزی نیست که تنها با گفتگو و سخن، حل بشود. اگرچه از لوازم آن است.
پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نکته‏ای دارند که از دید روانشناسی اجتماعی، بسیار بااهمیت است. آن نکته این است که:
التّاجر الجبون محروم و التّاجر الجسور مرزوق.
یعنی: آن که دل به دریا زد، برد؛ و آن که از موج ترسید، باخت.
در مسائل مدیریّتی یک جامعه نمی‏شود با ترس و لرز جلو رفت. به گفته‏ی پیران قدیم:
آن که را طاووس باید، جور هندستان کشد.
و یا:
شترسواری، دولا دولا نمی‏شود.
و یا:
هر که هندوانه می‏خورد، پای لرزش هم می‏نشیند.
در پهنه‏ی سیاست مدن، یا باید مرد تدبیر بود و یا مرد گریز! یعنی آن که دل ندارد به این میدان نیاید. در آیین ملکداری باید خطر کرد. گرچه این به آن معنا نیست که خطر را بدون مطالعه باید پذیرفت، ولی از احتمالات نباید وحشت کرد و، به سخنی دیگر، باید سمت پُر را بیشتر نگریست تا سوی خالی را.
زدودن تمامی «جداکن»های فرهنگی که خاستگاه اصلی تفرقه‏ها و جدایی‏ها و کینه‏ها و رویارویی‏هاست، در سایه‏ی این روش فرهنگی گفتگو، فراهم می‏شود، و جز آن، هدف‏های دیگری نیز به دست می آید.
در پناه شفّاف شدن موضع‏های فکری است که طبعا خواهیم دید مسامحه انگاری نه در پایه‏ها بلکه در روش‏ها، پا به میدان می‏نهند و زمینه را برای برقراری سازش پایدار، آماده می‏سازند. زیرا با آن، تصویری روشن از عقلانیّت زندگی نمودار می‏شود، همان چیزی که کمال مطلوب همگان است.
توجّه به مصلحت‏اندیشی، چیزی است که هم برای ما و هم برای دیگران، در گفتگوی تمدّن‏ها، به عنوان یکی از عامل‏های مهمّ و تعیین کننده، مطرح است.
مصلحت اندیشی چیزی نیست که هر کس در هر جایگاهی که هست بتواند از عهده‏ی تشخیص آن برآید، نه از آن روی که مردم به مرحله‏ی مطلوبی از بلوغ نرسیده‏اند، بلکه بیشتر از آن روی که مصلحت بینی، تابع فرانگری پهن و ژرفی است که، خواه ناخواه، باید به وسیله‏ی انسان‏های آگاه، انجام پذیرد؛ آنانی که سلطه‏ی کامل بر امور مرتبط فراوانی در آن رابطه دارند.
اکنون این سؤال مطرح است که گفتگو کنندگان چه کسانی خواهند بود؟ دانشمندان یا دیپلمات‏ها یا عموم مردم؟
دانشمندان و دیپلمات‏ها و عموم مردم، هر کدام، به دلیلی، خود به خود، کنار می‏روند زیرا:
دور بودن نظریّه‏های علمی و معرفتی از احساس عمومی رسوخ یافته نزد صاحبان فرهنگ‏ها و تمدن‏ها از مفهوم‏هایی که نزد دیگران است، به اندازه‏ای است که می‏تواند دو چهره از یک مسأله بسازد که هیچ همخوانی‏یی بین آنها نباشد.
شادروان پروفسور عبدالجواد فلاطوری در این مورد می‏گوید:
در بحث و گفتگو پیرامون برخورد و مقابله‏ی کلیّه‏ی فرهنگ‏ها، به ویژه دو فرهنگ زاییده از اسلام و مسیحیّت، مشکل تفهیم و تفهّم و تفاهم وجود دارد...
هنوز قادر بر این نیستم آنچه را که از پدیده‏ها در نظام فکر و عمل اسلامی، احساس می‏کنم به همان صورت واقعی اسلامی آن در قلمروی فهم و احساس کسی که در نظام غربی مسیحی با ملاکات و موازین دیگری می‏اندیشد و عمل و احساس می‏کند، پیاده کنم و بالعکس، برای آنچه که از پدیده‏های غربی در نظام اندیشه و رفتار صاحبان آن، با چون و چرایی ریشه‏دار تاریخی و فرهنگی آن می‏یابم، تفاهمی متناسب در نزد متوغّلان در فرهنگ اسلامی کسب کنم.
پاره‏ای از اوقات این سؤال به جدّ برای من مطرح است که آیا اساسا چنین امر دو جانبه‏ای از ناحیه‏ی حاملان دو فرهنگ ممکن است یا نه! (فلاطوری، همشهری 1644 ، 6)
مثالی که ایشان از یک صلیب زیبا می‏آورد نیز مؤیّد جالبی است. آن صلیب از دید یک مسلمان، فقط یک اثر هنری است، در حالی که نزد یک مسیحی مؤمن، همه‏ی شخصیّت مسیح علیه‏السلام است.
بنابراین، نه دانشمندان می‏توانند و نه دیپلمات‏ها، و مردم عادی به طریق اولی از این کار، معذورند.
دیگر این که معرفت علمی از قضایا، با معرفت حسّی تفاوت چندانی دارد که باز هم می‏توان گفت دو نما از یک موضوع را به ذهن‏ها نزدیک می‏سازند، چنان که گویی همخوانی‏یی با هم ندارند! و این مسأله نیاز به استدلال ندارد. زیرا عوام، مسائل را از راه میان‏بر، و بدون دقت‏های فلسفی و علمی، تصویر می‏کنند و در بسیاری از امور بر پایه‏ی مسامحه عمل می‏کنند که، به قطع، در تعامل فرهنگی بسیار مؤثّر است، گرچه شاید به مصلحت بینی نزدیک نباشد.
دیدگاه دیپلمات‏ها نیز با واقع، دوگانگی دارد. زیرا آنها از دریچه‏ی معامله به مسائل می‏نگرند، آن هم با نگرشی مشکوکانه و متّهم! در حالی که بیشترین مسائل، در وضعیّت طبیعی خود هستند. بنابراین، نگرش آنان نمی‏تواند واقعی باشد. چرا، در صورتی که در ارتباط با همان روابط دیپلماسی باشد، خوب و حتّی بسیار هم مناسب است، لیکن در گفتگوی تمدن‏ها چندان نقش سازنده‏ای نخواهد داشت.
از همه‏ی این‏ها که بگذریم، به یکی از مسائل روان‏شناسی زبان می‏رسیم که اختلاف در نوع فهم‏ها است، زیرا بسته به تفاوت دستگاه زبان ذهنی، متفاوت می‏شود. مولانا می‏گوید:ای بسا دو ترک و کرد همزبان     وی بسا دو ترک، وان ناهمزبان
پس زبان همزبانی دیگر است     همدلی از یک زبانی خوشتر است
و شاعر دیگری می‏گوید:گوش اگرگوش تو و ناله اگرناله‏ی من     آنچه البتّه به جایی نرسد فریاد است
همچنین، شاعر دیگری می‏گوید:با زبان زینبی شاه آنچه گفت     با حسینی گوش، زینب هم شنفت(2)
که این مضمون‏ها همه از اختلاف دستگاه گیرنده و فرستنده در عالم ارتباطات عادی مردمان، حتّی در یک زبان، حکایت می‏کنند، چه برسد به تفاوت‏های اساسی در اصل قراردادهای الفبایی زبان!
اگر ما بتوانیم روی همان دستگاه گیرنده‏ی خودکار شنونده، به ارسال پیام‏های خود توفیق حاصل کنیم و او نیز بتواند با گیرنده‏ی خود، نوع زبان ارسالی ما را دریافت کند، آن وقت، تفاهم و مفاهمه، حاصل خواهد شد و ناگفته پیدا است که این یک امری است که خواستن متقابل می‏خواهد.
مسأله‏ی «گوش تو» باید همساز با فرکانس «ناله‏ی من» باشد یا بالعکس، تا تأثیر و تأثّر به وجود بیاید.
و نیز، «زبان زینبی» با «زبان حسینی» تفاوت دارد، چنان که گوش‏ها نیز، با هم یکی نیستند، امّا اگر درک متقابل به گونه‏ای بود که این، بتواند به زبان متناسب با گوش او سخن بگوید، و آن یکی هم بتواند متناسب با درک گوینده از مفاهیم، گوش کند، آن وقت است که خواهد توانست پاسخ مقتضی و رسایی را بدهد وگرنه نزاع عنب و اوزون، رخ خواهد داد!
زمانی که امام راحل قدس‏سره در میان ما بودند چنین تفاهم دوجانبه‏ای، میان ایشان و مردم، بود، یعنی ایشان دارای چنین کرامتی بودند که به زبان مردم سخن می‏گفتند و مردم با گوش ایشان می‏شنیدند، و حتّی بسیار زمانی بود که ایشان نقش مترجم را در بین مردم و بعضی از شخصیّت‏ها داشتند.
خداوند، در قرآن، بارها بر این که پیامبران، به «لسان» مردم مبعوث شده‏اند تأکید نموده است، و معلوم است که زبان مردم، همین زبان فیزیکی آنها نیست!
اگر گفتگویی بین دو شخصیّت انسانی واقع شود که بر ادراک تفاوت‏های زبانی یکدیگر، وقوف و آشنایی کامل پیدا نکرده باشند، مسلّما، تفاهمی رخ نخواهد داد.
مسأله‏ی تفاهم بین زبان‏ها، در این صبغه‏ی خاصّ، امری است که اگر در قالب‏های طبیعی انجام پذیرد مطمئن‏تر به وقوع خواهد پیوست. این مسأله همچون یادگیری اصل زبان‏هاست که با درنگ و بودن و زمانی با دیگران به سر بردن و به طور عملی، به مقتضای ضرورت‏ها و نیازها، دریافت کردن، فراگیری حاصل می‏شود، در صورتی که، به طور درسی و کلاسی، آنچه به دست می‏آید صورت‏های آموختنی است نه فراگیری! گرچه دانش زبان، می‏تواند در فراگیری، به همراه تحصیل طبیعی آن، در شخص، تأثیر دو چندان داشته باشد.
در این مورد نیز مسأله به همین شکل است، زیرا در بحث ترجمه‏ی برون زبانی به این مورد برمی‏خوریم که مختصّات فرهنگی، زبانی، دینی، اخلاقی و روانی هیچ قومی، به ترجمه درنمی‏آیند، که خود بحثی دراز دارد.
ترجمه در این صورت مسأله، عبارت از انطباق دادن مورد فرهنگی خاصی بر مرادف فرهنگی خویش است، به گونه‏ای که حالتی شبیه به «این همانی» داشته باشد و درست است که به ترجمه‏ی مصطلح، درنمی‏آیند، امّا چنین نیست که به ادراک هم درنیایند، لیکن ادراک آنها بیشتر حسّی است تا آموزشی! و از این رو، گفتیم که نیاز به درنگ و بودن در میانه‏ی قوم دارد.
این موضوع نیز بر لزوم باز بودن مرزهای معرفتی طبیعی، بین آدم‏ها، دلالت می‏کند، که تنها از راه تماس مستقیم و معاشرت امکان پذیر است.
ج ) نمادهایی از «چگونگی گفتگو»
آنچه از آن سخن گفته شد، بیشتر، در تمدّن معنوی و گفتگو به صورت مستقیم و رسمی بود، لیکن نه تنها تمدّن فقط به همان یک صورت نیست بلکه گفتگو نیز تنها به همان صورت رسمی و مستقیم آن نیست و حتّی صورت‏های غیررسمی آن، بیشتر و حسّاس‏تر است.
شک نیست که تمدّن همچون هر فراورده‏ی عقلی دیگر بشر، دارای گونه‏های مختلفی است که بسته به ترکیب آن از تعداد معیّن عناصر زیرساز آن، نام‏ها و عنوان‏هایی می‏گیرد، مانند دینی، علمی، اقتصادی، ایدئولوژیکی، تکنولوژیکی، سنّتی، اخلاقی و...
و گفتگو نیز می‏تواند به صورت محاوره، مکاتبه، مراوده و معاشرت، مبادله‏ی علمی یا فرهنگی یا اقتصادی و تبادل اطلاعات و اخبار و آمیزش اجتماعی ساده باشد.
همچنین، گفتگو، به جز این صورت‏های مرسوم و معمول آن، می‏تواند گفتگوی حقیقی بدون نام، باشد؛ یعنی به زبان واقعیّت‏های آفرینشی.
در بیان اقسام زبان، می‏گویند زبان چون وسیله‏ی انتقال مفاهیم است و انتقال نیز، به گونه‏های مختلفی می‏تواند واقع شود، دارای چند صورت است که عموما این‏ها هستند:
- شفاهی، کتبی، عملی، اشاره، رمز، علائم، رنگ‏ها، موسیقی و زبان حال.
در بسیاری از مواقع، مردم از مسؤولین پاسخ شفاهی یا کتبی نمی‏خواهند و این، در رابطه با مطرح کردن مشکلات دست و پاگیر اداری یا اجتماعی یا حقوقی است که در رسانه‏ها یا نامه‏ها، بیان می‏دارند. آنها پاسخ عملی می‏خواهند و دلیل این مطلب این است که اگر مردم از مسؤولین، چنین پاسخی را دریافت ننمودند، خود، عمل مقتضی براساس حکم قانون طبیعت، خواهند کرد، چنان که از قدیم می‏گفتند سکوت به معنای رضایت است، و امروز، این کار، معنای اعتراض را یافته است! که به هر معنا، این عمل در حکم قول است.
در زمان جنگ می‏گفتند: موشک جواب موشک! یعنی این آلات و ادوات نظامی با هم سخن به مثل می‏گویند!
رنگ‏ها نیز چنین‏اند و هنرمندان یا هنروران، به وسیله‏ی رنگ‏ها با یکدیگر سخن می‏گویند.
گُل‏ها نیز برای بیان حالاتی به جای کلمه قرار می‏گیرند. و هر گلی را به منظور خاصّی و در موقعیّت ویژه‏ای هدیّه می‏کنند، زیرا معنا و مفهوم معیّنی را می‏فهماند.
عدّه‏ای از هنرمندانمان با یکدیگر از وسیله‏ی سازها و نوت‏های موسیقی به جای کلمه استفاده می‏کنند و هر دم یا ملودی‏یی، کار جمله‏ای را انجام می‏دهد.
کار شما بیان‏گر عقیده‏ی شما است، و این هم روشن است.
تولید ما اگر در برابر تولید دیگران قرار بگیرد، در عالم معنا، با تولید دیگران سخن می‏گوید! یعنی یا برتری آن را می‏پذیرد، یا با داشتن برتری خود، به آنها دهن کجی می‏کند و بالعکس. همچنین، در مقایسه با دیگران، می‏تواند به نقطه ضعف‏های خود یا دیگران و یا به نقطه‏های قوت ارجاع دهد، چنان که شاید بدین نحو نتوان با زبان فیزیکی سخن گفت!
اگر امتیازهای ثبت شده را، بدون مجوّز، کپی نماییم، یک گفتار است؛ یعنی ما قانون نمی‏فهمیم، یا قانون شما را نمی‏پذیریم، یا می‏خواهیم با شما نبرد کنیم و...
اگر از عمل دیگران تقلید صددرصد کرده باشیم، به معنای پذیرفتن وضعیّت الگویی آنان و اعلام سیادت علمی آنان است.
پارچه یا پیراهن سفید را بر سر نیزه کردن، به معنای اعلام حالت تسلیم محض است، که این را نیز می‏دانیم.
گُل‏های کاغذی یا گِلی یا خمیری یا پارچه‏ای، که خود، هنر و قابل ستایش است، به معنای خداحافظی با طبیعت معطّر و زیبا و جاوید است، و این را نیز می‏دانیم.
سر و صدای سرسام‏آور کارخانجات دو زبان مختلف دارد: یکی اعلام پیشرفت ذهن فعّال بشر در زمینه‏ی فناوری، و دیگری خداحافظی با دنیای فرهنگی نیاکان! و لابد این را نیز می‏دانیم.
آرایه‏های بیرونی جامعه، هرچه باشد، به زبان حال، از شکل ویژه‏ی فرهنگی خود می‏گویند! یعنی نوع دین، ایدئولوژی، مسلک عرفانی یا فلسفی‏ای که بدان گرایش پیدا نموده‏اند در شکل آرایه‏ها نمودار است. این نموداری صرف نیست که ندای بلند فرهنگ است، بلکه در واژه واژه‏ی رفتار، کردار، تغییر مد لباس، یا دکور پذیرایی خانه یا تزیین خود، یا تزیین خانه و اتومبیل، و... به گوش جان، شنیده می‏شود، و ما این را نیز می‏دانیم.
بنا بر این، ما همواره دو زبان برای گفتگو داریم؛ یکی زبان قال، که در مباحثات مدرسه‏ای و دیپلماسی، و بیشتر در فرهنگ معنوی به کار می‏رود و دیگری که معمولاً زبان فرهنگ مادّی است، زبان حال است و چنانچه در عرصه‏ی فناوری شاهد هستیم، کارامدترین زبان است.
می‏بینیم که امکانات، موضوعات و ابداعات تنوع می‏یابد، روزامد می‏شود، نو می‏شود، به تناسب نو شدن امکانات تعامل میان انسان‏ها هم نیاز به نو شدن دارد و فرهنگی که بتواند به این تعاملات پاسخ بگوید و به تناسب نیازهای جدید تعاملات را به روز کند، فرهنگ کارامد است. (نبوی، 1380 ، 72)
اکنون، پرسش ما این است که برای گفتگو با دیگران، در عرصه‏ی فناوری‏ها چه زبانی را شایسته یافته‏ایم؟
لابد توجّه داریم که هر زبانی الفبایی دارد و تواناترین زبان، زبانی است که برای هر صدایی، نویسه‏ی خاصّ آن را داشته باشد و جز این اگر باشد آن الفبا ناقص، و زبان آن الکن و گنگ خواهد بود! و بنی‏آدم، به لحاظ فطرت خود، نیازمند زبان است و در انتخاب زبان آن چیزی را خواهد برگزید که راحت‏تر و کامل‏تر باشد.
د ) زمینه‏های گفتگو
در باب زمینه‏ها دو مورد، مناسب برای گفتگو است که هر دو را در یک سلسله می‏توان بحث نمود: یکی مسائل مورد علاقه و دیگر، متولّیان آنها.
طبعا مسائل متفاوت، متولّیان متفاوتی هم دارند و شک نیست که اگر کار گفتگو در هر موضوعی به اهل آن واگذار شود، بهتر نتیجه می‏دهد، لیکن پیش از هر چیز باید روشن شود چه موضوع‏هایی از اولویّت بحث و بررسی برخوردارند.
برای این که اولویّت را زودتر دریابیم باید به دلیل گفتگوها توجّه کنیم و ببینیم چرا باید گفتگو کنیم؟
چنان که در آغاز بحث، اشاره شد دوری از یکدیگر و در نتیجه، عدم تفاهم و به دنبال آن، نزاع‏ها و کشمکش‏های خسته کننده و بی‏حاصل، سرانجام، بشر قرن بیست و یک را به این راه کار نهایی، در راستای آموزه‏ی قدیمی «آزمون و خطا»، کشانیده است.
کشمکش‏ها اگرچه صورت مادی دارند، لیکن ریشه در موضوع‏های عقیدتی و روانی دارند، یعنی هر ملّتی براساس شاکله‏ی اعتقادی خود مشی می‏کند و بایدها و نبایدهایی را می‏پذیرد که آنها را پسندیده و به آنها ایمان آورده است. حتّی اقتصاد و کشاورزی را بر همان پایه، اسلوب‏بندی و شالوده‏ریزی نموده است.
جبرگرایی، رها انگاری، مشیّت الهی، اصالت انسان یا چیز دیگر و... شکل کاملی از منظومه‏ی سیاسی، حقوقی، اجتماعی، اقتصادی و... را برای پیروان خود می‏سازد، که در درون آن منظومه، همه چیز، با هم متناسبند، امّا در عین حال با دیگر منظومه‏ها متغایر بلکه متضاد.
شاید چنان پنداشته شود که طلا هدف نهایی باشد، لیکن پس از این که پرسرمایه‏ترین و کامیاب‏ترین انسان را می‏بینیم که طلا را در جهت‏های سیاسی یا اعتقادی مصرف می‏کند به نتیجه‏ی بالا می‏رسیم!
پس آنچه از اولویّت برخوردار است همانا مسائل عقیدتی و، به عبارتی، ایدئولوژیکی است.
از میان این گونه مسائل نیز، مسائلی که تماس نزدیک‏تری با زندگی دارند مقدّم‏تر می‏باشند. مثلاً موضوع مالکیّت فردی یا گروهی، مسأله‏ی اصالت فرد یا جمع، مسأله‏ی کثرت‏گرایی، موضوع مسامحه‏انگاری، مسأله‏ی آزادی، موضوع حقوق، اصل تساوی و برابری انسان و... از این دست‏اند.
این گونه مسائل، جنبه‏ی زیربنایی دارند و اگر تفاهم در این مسائل حاصل شود، مسائل سیاسی و اقتصادی نیز، خود به خود، حلّ می‏شود؛ زیرا اصل تجانس، یا عکس آن، تعیین کننده‏ی بعد خود می‏باشد.
آنچه مهمّ است برگ‏های برنده‏ی دو طرف است. مهمّ، در گفتگو، داشتن آمادگی‏های نقدینه‏ای متناسب برای گفتگو است که هم علاقه‏ی طرف را به انجام گفتگو برمی‏انگیزاند و هم خود انسان را قویدل و شجاع، به میدان می‏فرستد.(3)
نکته‏ی دیگر این است که این گفتگو که از آن سخن می‏گوییم، در واقع، همچون بازار مکاره است، یا همچون بازار نمایشگاه بین‏المللی که با انواع رقابت همراه است و اشخاص حقیقی در آن کمتر به محاوره می‏پردازند. و این متعلّق تمدّن است که با همتای خود، به زبان تمدّنیِ خود، سخن می‏گوید، و ازین رو گفتیم که با نقدینه‏ی متناسب باید به بازار گفتگو رفت!
کم‏ترین احساس «خود کم‏بینی» در این هماوردگاه موجب باختنِ مسلّم می‏شود، و ازین روی، باید کالاهای خود را شناخت تا در تهاتر بازار کم نیاوریم.
ما اگر به دقّت بنگریم و خود و متاع‏های خود را بشناسیم، هرگز کم نخواهیم آورد، زیرا تمدّن تنها صبغه‏ی مادّی ندارد، صبغه‏ی معنوی تمدّن پرقیمت‏تر است و اتّفاقا متاع نایاب و پرمشتری غربیان است که از بس در بین ما فراوان است چیز کم‏ارزشی تلقّی شده است تا رسیده‏ایم به جایی که حافظ می‏گوید:
گنج در آستین و کیسه تهی     تاج برفرق و لیک، خاک رهیم!
یاگوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود     طلب از گمشدگان لب دریا می‏کرد
عرفان، اخلاق، پرورش معنوی، آموزه‏های روان پیرایی، عاطفه، حسّ همنوع دوستی، ارتباط‏های سنّتی، همگرایی و...
سبک‏ها و شیوه‏های زندگی شرقی، تابوهای پرستیدنی غربیان است که در مطالعه‏ی آن، بر یکدیگر، مفاخرت می‏کنند. اگر باور ندارید کتاب‏های جامعه‏شناسی آنان را بخوانید! (پژوهنده، 1375 ، 88) تا روشن گردد که تا چه اندازه غربیان برای سراب اخلاق و اندیشه‏ی شرقیان، چکامه سرایی می‏کنند.
کالای تمدّن معنوی اگر در هیچ بازاری رونق نداشته باشد، در این بازار، که ویژه‏ی تمدّن است از ارزش درجه‏ی یک برخوردار است، زیرا در این بازار نوع خاصّ تمدن به میان نمی‏آید، بلکه هر ملّتی رستم خود، را به هماوردی می‏فرستد، بنابراین گاه ممکن است تمدّن معنوی قوم معیّنی به دلیل مجهّزتر بودن به برهان و جدل علمی، بر تمدّن دیگری که چنین تجهیزی در آن نشده است غالب شود. این مطلب را تنها ما نمی‏گوییم، بلکه اکثر دانشمندان فرهنگ‏شناس غربی بدان اعتقاد دارند. (فلاطوری)
واضح‏ترین سند برای این ادّعا تلقّی ساموئل هانتینگتون در مقاله‏ی رویارویی تمدن‏ها است (هانتینگتون) که فرهنگ‏های شرقی‏را در برابر فرهنگ غربی قرار داده است. مهم‏ترین بخش مقاله‏ی وی که مورد نظر ماست، چیزی است که او درباره‏ی خطر رویارویی فرهنگ اسلام با فرهنگ غرب، پیشگویی کرده است. او می‏گوید:
در قرن هجدهم تضادها (جنگها) بین شاهزادگان و امپراتوران در می‏گرفت. در قرن نوزدهم بعد از انقلاب فرانسه جنگ پادشاهان پایان گرفت و جنگ بین ملّت‏ها آغاز شد و تا پایان جنگ جهانی اول ادامه داشت. در قرن بیستم بعد از انقلاب روسیه و در نتیجه‏ی آن جنگ ملت‏ها به جنگ بین ایدئولوژی‏ها تبدیل شد. ابتدا گروه‏هایی چون کمونیسم و فاشیسم و نازیسم سر برافراشتند و سپس در جنگ سرد بین ابرقدرت‏ها، این تضادها عموما در تمدن‏های غربی بود. اما در قرن بیست و یکم جنگ بین فرهنگ‏ها روی خواهد داد و فرهنگ متخاصم، فرهنگ اسلامی خواهد بود که خود را گسترش خواهد داد و به بلوک اسلامی تبدیل خواهد شد که مرز خونینی (bloody borders) خواهد داشت... مسأله‏ی غرب نه «اسلام‏گرایی» بلکه خود «اسلام» است... پیوند کنفوسیوسی - اسلامی (بین چین و کشورهای مسلمان) آن‏قدر قوی شده که غرب را برای دفاع از علایق، ارزش‏ها و قدرت خود مجبور به مقابله خواهد نمود.(4) (هانتینگتون)
و این در حالی است که هم او و هم ما، خوب می‏دانیم که تمدّن شرق از درجه‏ی ممتاز پیشرفت در فناوری، برخورداری چندانی ندارد، و آنچه وی را متوحّش ساخته است، جنبه‏های معنوی این نوع فرهنگ‏ها است.
ه ) دامنه‏ی گفتگو (پارادایم راهبردی)
چنان که در بالا آمد، برای دست‏یابی به اهدافی از این دست، باید طرح علمی‏ای اندیشیده شود که نامستقیم، نتیجه دهد. در برنامه‏ریزی این گونه مسائل - به قاعده - باید همانند «قانون» رفتار شود، یعنی حکمی عام و فراشمول، چنان که خود به خود، دامن موردهای بسیاری را در قلمرو معنا رسانی بگیرد؛ لیکن، نه چنان کلی‏های بسیطی که شمول آن باید به وسیله‏ی مفسّران حکمت و فیلسوفان، انجام گیرد! منظور، در نظر گرفتن همه‏ی افراد جزیی است که از دید علمی می‏توانند در زیرمجموعه‏ی کاربردی آن، قرارگیرند، که دقّت و فراخی نظر و ژرف‏نگری پردازندگان طرح را می‏رساند.
به نظر نویسنده، آن طرحی که می‏تواند برآورنده‏ی بسیاری از منظورها در شعار گفتگوی تمدن‏ها باشد، اقدام به دو عمل درونی و برونی است:
الف) در اقدام درونی توجیه و پشتیبانی بی‏دریغ از طرح «گردش‏های برون مرزی» است. خواه، علمی باشد یا تجاری یا تنها برای گردش تفریحی! که گرچه شاید در مذاق برخی از ساده‏اندیشان، به لوث شدن و تأثیرپذیری فرهنگ خودی ما می‏انجامد، لیکن، به گفته‏ی حافظ :
عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی!
باید دید اگر آن طور هست عیب کار در کجا است؟ آیا تنها در این است که آدم‏ها با هم در می‏آمیزند؟ یا ایراد اصلی در تهی‏انگاری خویش است؟ زیرا تهی، طبعا و به حکم غریزه، می‏کوشد تا به پری برسد! به نظر نویسنده، آن طرحی که می‏تواند برآورنده‏ی بسیاری از منظورها در شعار گفتگوی تمدن‏ها باشد، توجیه و پشتیبانی بی‏دریغ از صنعت گردش‏گری‏های درون و برون مرزی است.
به کمک این صنعت، دست‏یابی بر بسیاری از هدف‏های گفتگوی تمدن‏ها آسان می‏گردد، بدون آن که بودجه‏های گزافی را هزینه نماییم یا رنج‏های کلانی را در اجرای طرح‏های گوناگون، بکشیم.(5)
ب ) اما در اقدام برونی موارد زیر را باید به دقت نگریست:
1 ) دامنه‏ی گفتگو به قلمرو تمدّن‏ها برمی‏گردد. یعنی چه نوع تمدّن‏هایی می‏توانند با هم به گفتگو بپردازند؟
2 ) مسأله‏ی گفتگو، غیر از مسأله‏ی برخورد است؛ یعنی طرحی که در پارادایم برخورد، به آن پرداخته شده است عکس آن نمی‏تواند در جهت نتیجه‏ی معکوس آن به کار رود. مسأله‏ی گفتگو همچون یک رقابت سالم جهانی ورزشی است که به گونه‏ی طبیعی، از تیم کوچک محلّه شروع و به جام قهرمانی رقابت‏های سالمِ «به گزینی» را به راه انداخت تا همه شرکت کنند و به طور طبیعی، «خود» شان را نشان دهند، تا برای لیگ قهرمانی دسته‏ی فلان، انتخاب قهری، صورت گیرد! و کار تسرّی آن به گروه‏های اجتماعی وسیع، بدین نهج ادمه پیدا کند. ازین روی، می‏گوییم که پارادایم پیشنهادی ما، این است که باید شکل سازمان بازی‏های رقابتی را به موضوع گفتگوی تمدّن‏ها بدهیم و ازین روی، به هر جامعه‏ی رقابت کننده عنوان «تیم» بدهیم.
پرروشن است که منظور ما از سازمان، اصطلاح رسمی آن نیست، بدین معنا که ابتدا از نقطه‏ای، کار توجیه مسأله شروع می‏شود و در محدوده‏ی منطقه‏ای معیّنی به گونه‏ی آزمایشی، انجام مراحل اوّلیّه‏ی آن صورت می‏گیرد تا ضمن آگاهی بر اشکالات فنّی، به طور خود به خودی، تبلیغات لازم در مورد آن بشود و مناطق دیگر همجوار را به خود دعوت نماید.
4 ) در یک دعوت جهانی به اقتضای طبع آن، نمی‏توان پارامترهای کوتاه و جداکننده را در پارادیم آن شرکت داد، بلکه برعکس، هرچه از شمار جداکننده‏ها بکاهیم موفّق‏تر خواهیم بود. بنابراین، ممیّزاتی از قبیل نژاد، مسلک، مذهب، زبان، ملیّت، و هرچه ازین دست باشد نباید در سازمان طبیعی و مردمی طرح اجرایی گفتگوی تمدّن‏ها نفوذ کند وگرنه در قالب طرح منطقه‏ای محدودی باقی خواهد ماند.
5 ) نکته‏ی قابل توجّه دیگر این است که هرگونه استفاده‏های غیرهدفی، در خلال این برنامه، به ناکامی آن منتهی خواهد شد، زیرا دیگران نیز، یا همین کار را خواهند کرد و یا در مقابل آن، باب دیگری خواهند گشود و یا از آن زده خواهند شد و به ادامه‏ی روند رغبتی نخواهند داشت، که هر سه به شکست گفتگوها می‏انجامد؛ اوّلی به لوث شدن آن، دوّمی به از دست دادن ابتکار و سوّمی به تنها ماندن.
6 ) اگر همه با دید عقلانیّت متعالی بیاندیشند و استفاده‏های شخصی را برای آخر برنامه بگذارند، در طول برنامه از توفیق بیشتری هم برخوردار خواهند شد. دکتر محقق داماد می‏نویسد:
از 1950 به بعد، دو بلوک شرق و غرب کوشیدند با تهدید و توسل به سلاح‏های هسته‏ای یکدیگر را از تجاوز باز دارند و به اصطلاح نوعی توازن وحشت برقرار سازند، ولی اکنون معادله تغییر کرده است. اختلاف بین دو ابرقدرت نیست؛ اختلاف بین فرهنگ‏های متعدد و متنوعی است که همه می‏خواهند در عرصه‏ی جهانی به جایگاهی شایسته که حقا از آن خود می‏دانند، دست یابند. از طرف دیگر همه با خطرهایی مواجهند که اگر بالاتفاق برای دفع آنها مجهز نشوند، همه را نابود خواهد کرد.(6)...
بنابراین بشر امروز چاره‏ای ندارد مگر این که به مبنای اخلاقی مشترکی روی بیاورد. چنین مبنایی فقط ممکن است حس مسؤولیت و ارزش‏های اساسی و مشترکی باشد که در همه‏ی ادیان بزرگ یافت می‏شود و می‏توان از آن به عنوان اخلاق جهانی(7) استفاده کرد.
باید همه بیاموزیم که اعضای یک پیکریم و به روزی و سعادتمان به یکدیگر و به نعمات خدادادی در روی زمین وابسته است. باید هرچه به خود روا نداریم به دیگران نیز روا نداشته باشیم. باید مروت و مدارا پیشه کنیم و از خشونت بپرهیزیم و به عدل و آرامش احترام بگذاریم. باید در راه تحقق عدالت اجتماعی و اقتصادی تلاش کنیم و بکوشیم به هرکس برای شکوفا ساختن استعدادهایش امکان برابر بدهیم. باید حق‏گویی و شفقت و انصاف را در همه حال شعار خود قرار دهیم. نباید اجازه دهیم تفاوت سنت‏ها و فرهنگ‏های دینی و مذهبی، ما را از حال تنگدستان، تیره بختان و مظلومان غافل کند و خود را بهتر و برتر از دیگران بپنداریم. (محقق داماد، 1377 ، 186-7)
7 ) تیم‏های پیشرو، طبعا حالت الگویی پیدا می‏کنند و تیم الگو، آموزش‏های غیرمستقیمی برای همگان دارد که در قانون طبیعت رقم خورده و چیزی همچون سرنوشت محتوم است. پس با چنین اعتقادی باید کار را آغاز نمود و خالصانه گام برداشت و جلو رفت!
منابع و مآخذ
1 ) پژوهنده، محمد حسین (1375)، تقابل‏فرهنگ‏ها، اندیشه حوزه، ش 7-4 .
2 ) فلاطوری، عبدالجواد، روزنامه‏ی همشهری، ش 1644 .
3 ) نبوی، سید عباس (1380)، مؤلفه‏های فرهنگ کارآمد، اندیشه حوزه، ش 29 .
4 ) فلاطوری، عبدالجواد، فارابی و تبادل فرهنگ‏ها، نامه‏ی فرهنگ، ش 15-14 .
5 ) هانتینگتون، ساموئل، رویارویی تمدن‏ها، ترجمه‏ی مجتبی امیری، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 70-69 .
6 ) محقق داماد، مصطفی، اخلاق جهانی و گفتگوی تمدن‏ها.
پی‏نوشت‏ها
______________________________
1 ) Paradiym
2 ) با زبان زینبی شاه آنچه گفت     با حسینی گوش زینب هم شنفت
با حسینی لب هر آنچ او گفت راز     شه به گوش زینبی بشنید راز
گوش عشق آری زبان خواهد ز عشق     فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق
با زبان دیگر این آواز نیست     گوش دیگر محرم اسرار نیست
عمّان سامانی، گنجینة الأسرار.
3 ) سعدی در مورد عدم آمادگی از این دست، می‏گوید:
ای تهی‏دست رفته در بازار     ترسمت پر نیاوری دستار
4 ) به نقل از رفیع پور، فرامرز (1378)، آناتومی جامعه، تهران، شرکت سهامی انتشار، ج 1 ، 324 . آنچه هم امروز از زبان بوش در رابطه با تهدید نظامی ایران، عراق، کره، و... شنیده می‏شود، بخشی از این خوابنمای هانتینگتون می‏باشد.
5 ) صنعت جهانگردی اکنون برای کشورهایی چون یونان بیشترین سودها را در پی دارد، به گونه‏ای که بیشتر درآمد ملی‏شان از آن است و سبب جا افتادن فرهنگ‏شان نیز هست.
6 ) نمونه‏ی بارز چنین اتفاقی تخریب و انهدام محیط زیست است که اگر راهی برای جلوگیری از آن اندیشیده نشود، فقیر و غنی نمی‏شناسد و همه را به بدختی و بیماری و مرگ سوق خواهد داد. این در حالی است که مسابقه‏ی تمدن تکنولوژیکی و صنعتی هر روز بر جدایی انسان از طبیعت و تخریب آن می‏افزاید، تا جایی که دیگر امکان زیست برای بشر به کلی منتفی گردد.
7 ) اخلاق جهانی بر این چهار رکن استوار است:
1 ) فرهنگ همبستگی و عدالت اجتماعی و اقتصادی؛
2 ) فرهنگ عدم خشونت و احترام به هر شکلی از حیات؛
3 ) فرهنگ تساهل و راستگویی.

تبلیغات