آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم. از استاد ارجمند جناب حجة الاسلام و المسلمین مصباحی متشکریم که وقت گرانبهای خود را در اختیار مجله قراردادند. در این نشست به مناسبت نام‏گذاری امسال به عنوان عزت و افتخار حسینی از طرف مقام معظم رهبری گفتگویی در زمینه عزت اجتماعی و راه‏های دست‏یابی به عزت و اقتدار اجتماعی داریم. از استاد محترم تقاضا داریم ابتدا این مقوله را به لحاظ مفهومی تبیین نمایند.
مصباحی: ابتدا از برگزاری این مصاحبه و انتخاب موضوع عزت اجتماعی تشکر می‏کنم. عزت، به مفهوم قدرت، مکنت و صلابت است. به این معناست که انسان در جامعه‏ی خودش مورد احترام و تکریم قرار بگیرد، دارای قدرت باشد و دیگران متوجه او باشند.
جامعه هم در خود احساس شرف و بزرگواری و کرامت کند، به گونه‏ای که مورد تکریم قرار گرفته و به عنوان شاخص و الگو برای دیگران معرفی شود. چنانکه خدا در قرآن می‏فرماید: «لتکونوا شهداء علی الناس، یا کنتم خیر امة اخرجت للنّاس»این‏ها شاخصه‏های عزت فرد و جامعه است. بنابراین پیام عزت اجتماعی این است که جامعه‏ی الگو و اسوه تشکیل بشود و همه آن جامعه را بزرگ و با عظمت بپندارند و سعی کنند در حرکت اجتماعی، خود را با آن الگو تطبیق بدهند.
عزت، شعار کلیدی امام حسین علیه‏السلام
مهم‏ترین شعار امام حسین علیه‏السلام ، شعار عزت بود. فرمودند که آدم‏های فرومایه و پست می‏خواهند عزت ما را بگیرند و ما را دچار ذلت کنند:
آن انسان بی ریشه و بی اصل، منرا بین دو کار مخیر کرده، بین اینکه کشته شوم (با عزت) و (زنده بمانم) با ذلّت، دور است از ما پذیرش ذلّت.
منظور حضرت این است که آنها خواستند ما تابع خواسته‏ها و هوس‏های آنها بوده و در مقابلِ انحرافات آنها ساکت باشیم و در مقابل خواسته‏های باطل آنان تسلیم شویم.
حضرت اینها را مظاهر ذلت می‏دانند و با آنها بیعت نمی‏کنند زیرا که بیعت با چنین گروهی مساوی با ذلت است. از نظر امام حسین علیه‏السلام ، زمانی عزت محقق است که جامعه ارزش‏های خود را لکه‏دار نبیند و بتواند، بدون مانع، آرمان‏های بلند و والای خودش را ادامه دهد. همچنین جامعه بتواند ارزش‏های خود را نمودار سازد و ناگزیر نباشد که زیر فشار دیگران از اهداف و غایات مدّ نظر خود، دست بردارد. بنابراین از دیدگاه امام حسین علیه‏السلام ، عزت آن است که انسان آزاد باشد تا بتواند آرمان‏های بلند خود را نمایان ساخته و به آنها جامه‏ی عمل بپوشاند و موانعی را هم که سر راه این آرمان‏ها قرار دارد، به سر پنجه‏ی تدبیر از سر راه بردارد و توان رفع این موانع را هم داشته باشد و دیگران را هم در این مسیر با شکوه راهنمایی کند.
عزت یک هدیه‏ی الهی و لطف خداوند به جامعه‏ی دینی می‏باشد. این لطف مشروط به شرایطی است که در قرآن مجید تبیین شده است. بنابراین عزت اجتماعی امری تصادفی نیست و برای یک ملت تنها با شعار به دست نمی‏آید. نمونه‏ی روشن آن هم این است که در دوران امام حسین علیه‏السلام شعار توحید وجود داشت، اما در عین حال جامعه ذلیل بود. همین مسأله نشان می‏دهد که عزت اجتماعی با شعار حاصل نمی‏شود. در این زمینه توضیحاتی را که به نظرتان می‏رسید بیان فرمایید.
مصباحی: در اشارات شما نکات ارزنده‏ای بود. اولاّ اینکه عزت، هدیه‏ای الهی است. این معنا را ما باید کاملاً درک بکنیم که اگر فرد یا جامعه‏ای می‏خواهد به عزت دست یابد، باید بداند که منبع و منشأ عزت، خداوند عزیز است، چنانکه در قرآن مجید می‏فرماید:
منافقان را که کافران را ولی و سرپرست خود قرار داده‏اند، از عذاب دردناک الهی بترسان، آیا عزت را در نزد کافران طلب می‏کنند. عزت تماما در نزد خداوند است.
یا در آیه‏ی دیگری می‏فرماید:
هر کس اراده‏ی دست‏یابی به عزت دارد، بداند که همه‏ی عزت نزدخداوند است.
این آیات نشان می‏دهد که عزت اجتماعی با چنگ زدن به ریسمان الهی و با ایجاد رابطه با خداوند حاصل می‏شود، یعنی اگر جامعه عزت می‏خواهد، باید عبد متواضع خدا باشد و در روایات ما هم وارد شده است که: اگر کسی برای خدا تواضع کند، خدا او را بلند مرتبه می‏سازد.
بنابراین ارتباط همه جانبه و منسجم و عملی جامعه با خداوند، اولین شرط دست‏یابی جامعه به عزت می‏باشد و واقعا هم بدون آن نمی‏توان به عزت همه جانبه و مطلوب دست یافت.
امام خمینی قدس‏سره الگوی دست‏یابی
به عزت در دوره‏ی معاصر
در دوره‏ی معاصر، ما می‏توانیم امام خمینی قدس‏سره را به عنوان فردی که به عزت دست یافته و توانسته جامعه را هم به عزت برساند، مثال زده و به عنوان الگو در نظر بگیریم. در دوره‏ای به عنوان طلبه‏ی حوزه است دوره‏ای به عنوان مدرس حوزه‏ی علمیه، دوره‏ای به عنوان مرجع تقلید ـ که مورد توجه مردم قرار گرفته ـ، دوره‏ای به عنوان فقیه و مرجع تقلیدی که از کشورش تبعید شده، و دوره‏ای به عنوان یک چهره‏ی بزرگ انقلابی مطرح شده و انقلاب را از بیرون هدایت می‏کند، دوره‏ای هم به عنوان رهبری انقلاب اسلامی پس از پیروزی؛ همه‏ی دوره‏ها را اگر نگاه بکنیم، از دوران طلبگی تا دروان رهبری مطلقش، در همه دوره‏ها عزیز است. همه‏ی دل‏ها متوجه ایشان است. حشمت و عظمت او در دوران طلبگی هم افراد را تحت تاثیر قرار می‏دهد. وقتی که مرجع و مدرس است همین گونه، به گونه‏ای که مورد مشورت آیة اللّه‏ بروجردی قرار می‏گیرد و در همه‏ی دروه‏ها مورد احترام و توجه خواص است.
وقتی که انقلاب اسلامی به پیروزی می‏رسد و به وطن باز می‏گردد، مورد استقبال میلیونی مردم قرار می‏گیرد و وقتی که رحلت می‏کند، آن شور عجیب در بدرقه‏ی پیکر شریفش ایجاد می‏شود. حرکت بزرگی پدید می‏آورد که در دنیا موج می‏آفریند و قدرت‏های جهانی را تحت تأثیر قرار می‏دهد و هیچ گاه نمی‏توانند در اراده‏اش خللی ایجاد کنند. این ها همه، نمایان‏گر عزتی است که امام از راه عبودیت و بندگی خدا به دست آورده بود.
با در نظر گرفتن این نمونه و اسوه‏ی دوره‏ی معاصر، به خوبی به این حقیقت می‏توانیم ایمان بیاوریم که دست‏یابی جامعه به عزت از مسیر خداوند می‏گذرد و باید جامعه را به گونه‏ای تنظیم و تربیت کنیم که این رابطه با خداوند، رویکرد کلی حرکت اجتماع قرار بگیرد و رابطه‏ی ظاهری و باطنی جامعه با خداوند مشهود و ملحوظ باشد.
امام حسین علیه‏السلام ، الگوی همواره‏ی تاریخ
امام حسین علیه‏السلام ، چنانکه از مکتبش پیداست و چنانکه تأثیرات تاریخی وجود ایشان را در همه‏ی عصرها و نسل‏های بشری می‏بینیم، برای همه‏ی انسان‏های آزادی‏خواه و عزت طلب تاریخ، الگو و اسوه‏ی تاریخی است، چنانکه خودش فرموده: «لکم فی اسوة»؛ برای شما در زندگی من سرمشقی نهفته است.
چرا امام حسین علیه‏السلام به این درجه از شکوه و عزت دست یافت؟ چقدر شخصیت‏های مطرح آن دوره، مثل ابن عباس، محمد حنفیه و... آمدند از امام درخواست کردند که به این سفر نرود. گفتند که کوتاه بیاید، یا به جایی برود که به او دسترسی نداشته باشند، حضرت همه این پیشنهادها را رد کرده و عزت را برگزیدند. در خطابه‏ها و سخنان آن حضرت، روح عزت موج می‏زند. آن حضرت همه راه‏های پیشنهادی دیگران را مساوی با ذلت می‏دیدند و تنها مقاومت خونین و انقلابی را راه عزت می‏دانستند. نتیجه این شد که در طول تاریخ، حسین بن علی علیه‏السلام عزیز است و همواره الگو است.
بحث رابطه با خدا را به عنوان یکی از مهمترین شرایط دست‏یابی جامعه به عزت بیان فرمودید. همین موضوع را در بعد اجتماعی بیشتر توضیح دهید. اگر جامعه با خدا رابطه‏ای بر قرار می‏کند، چه چیزهایی می‏تواند مبین این رابطه باشد؟ مثلاً یکی از مصادیق رابطه با خدا، حرکت بر حول محور رهبری الهی است، یا یکی از ملاک‏های مبین رابطه با خدا، چنگ زدن به ریسمان الهی و وحدت حول مفهوم کلمه‏ی خدا است و یا داشتن تقوای الهی، بصیرت دینی و... لطفا در این بخشها توضیحاتی بفرمایید.
مصباحی: بـه چند نـکته و چند اصـل در راستای این مـوضوع کلی اشاره مـی‏کنم.
1) آرمانگرایی دینی
یکی از ملاک‏های آن امر کلی، پیگیری آرمان‏گرایی دینی است. آرمان دینی و الهی در جامعه، اصلی مبنایی است. منظور این است که جامعه بر آرمانی دینی، به صورت جمعی، توافق کنند، مانند توافقیکه جامعه بر ایجاد انقلاب دینی می‏کند که خودش نشان دهنده‏ی رابطه جامعه با خداوند است. البته آرمان‏گرایی دینی، هزینه دارد و جامعه باید هزینه‏های آن را هم بپردازد.
2) محور قراردادن رهبری
برای حرکت جامعه به سمت عزت اجتماعی، باید رهبری آگاه و بصیر وجود داشته باشد که مردم را هدایت کند و دائما آن آرمان‏ها راگوشزد نماید و از خطراتی که فراروی آنان به وجود می‏آید برحذر دارد. البته خود آن رهبر باید پیشتاز حرکت باشد و دیگران را برای رسیدن به عزت راهنمایی کند. چون اگر قرار بر این است که جامعه به عزت دینی دست پیدا کند، نمی‏شود که هر کسی به هر راهی که می‏خواهد و تشخیص می‏دهد برود، زیرا در این صورت هیچ فردی به آرمان مورد نظر نمی‏رسد و اصطکاک در اندیشه‏ها و آرمان‏ها سبب عینی نشدن آرمان‏ها می‏شود. در قانون اساسی ما سیاست‏های کلان و استراتژیک نظام را رهبری ترسیم می‏کند، اینجا دیگر هیچ مقامی حق ندارد خودش را جای رهبری بگذارد و برای کل، یا بخشی از جامعه آرمان دیگری ترسیم نماید و هر گونه ورود دیگران در این عرصه، جامعه را با چالش و دوگانگی آرمانی روبرو می‏سازد. وقتی که دوگانگی آرمانی در جامعه پدیدار شد، دوگونگی جامعه نمودار می‏شود، لذا رهبری باید محور و سنگ آسیاب حرکت جامعه باشد. و تمام جامعه به دور او بچرخد. علی علیه‏السلام در خطبه‏ی شقشقیه بیان می‏فرماید که «و قد یعلم انّ محلّی منها محلّ القطب من الرّحی»؛ و حال آنکه می‏دانست که جایگاه من در جامعه، جایگاه سنگ از آسیاب است.
بنابراین در جامعه‏ی اسلامی همه باید حول محور رهبری حرکت نمایند و او باید خالص‏ترین حرکت‏ها و آرمان‏ها را در خودش متجلی نموده باشد. این نوع حرکت، جامعه را به عزت می‏رساند، لذا در قرائت رسمی از دیانت هم باز قرائت امام، محور و مبنا است و قرائت‏های متشتّت و پراکنده نمی‏توانند مبنا و محور مدار تفکر قرار بگیرند.
3) وحدت اجتماعی
یکی دیگر از عوامل تجلی بخش عزت، مسأله‏ی وحدت اجتماعی است، یعنی جامعه به صورت واحدی منسجم و متشکل باشند و بدون این که بخواهند اختلافات میان خودشان را مبنای روابطقرار دهند و روی آنها تأکید کنند، یک هدف شاخص و اصولی را مبنای تجمع انسانی قرار دهند و روی آن تأکید نمایند. زیرا اختلاف و تفرقه‏ی اجتماعی منشأ ذلت است و در تاریخ بارها ثابت شده که تفرقه‏ی اجتماعی، تحقق بخش ذلت اقوام و ملل بوده است.
در صورت وحدت است که مردم بر مبارزه با دشمن مشترک شیوه‏ی واحدی را گزینش می‏نمایند و اختلاف سلیقه‏ها مانع حرکت بر مدار مشخص نمی‏شود.
اهم و مهم نمودن اهداف
در راستای وحدت اجتماعی باید اهداف عالی اهم و مهم بشوند و جامعه اهداف اهم وحدت را گزینش کند. مثلاً ممکن است کسانی در جامعه رشد اقتصادی را شعار قرار دهند، کسانی رشد سیاسی را و کسانی رشد فرهنگی را، و یا کسی باشد که رشد متوازن در همه این حوزه‏ها را ملاک خواسته و هدف خود قرار دهد. به همین دلیل ممکن است تضاد در شیوه‏ی حرکت پیش بیاید، لذا باید اهداف را اهم و مهم نمود. مثلاً اکنون قطعا جامعه ما از یک طرف با مشکلات مهم اقتصادی روبرو است و از طرف دیگر با مشکلات سیاسی. عقل جمعی اقتضا می‏کند که این مشکلات را اهم و مهم نمود و حرکت وحدت‏آمیز جامعه را به همان سمت متوجه ساخت. مبادا مسأله‏ی کـوچکی را چنان بـزرگ کنیم که بحران تلقی شود و یا مسأله‏ی بزرگی را چنان کوچک جلوه دهیم که مـبناها خراب شود. در چـنین اوضاعی است کـه قطعا عزت اجـتماعی پـایمال خواهد شـد.
این مسائلی که فرمودید، یعنی بایستگی‏های رسیدن جامعه به عزّت، شاید در مرحله‏ی شعار خیلی‏ها این حرف‏ها را مطرح می‏کنند. سؤال من در این بخش دو قسمت دارد.
1) چگونه و با چه راهکارهایی می‏توان جامعه را به این مراحل رساند و مدیریت‏هایی نظام چه وظایفی دارند؟
2) ایجاد این وضعیت نیازمند نوعی از دانش و بصیرت است، با این فرض، رسالت فرهیختگان حوزه و دانشگاه در راستای تحقق چنین وضعیتی چیست و اصولاً نخبگان سیاسی و دینی جامعه چه رسالت‏هایی دارند؟
مصباحی: به این نکته اشاره داشتم که جامعه باید همبستگی داشته باشد و حول محور رهبری حرکت کند. اگر همین را در سطح نخبگان و فرهیختگان نظام مبنا قرار دهیم، به نظر من باید نخبگانپیشنهادهای خودشان را ارائه دهند و در چارچوب اهداف کلی نظام و رهبری، پیشنهادها در مجمعی مورد بررسی قرار گیرد و همین‏ها در سطوح استراتژیک مبنای حرکت مدیران و نظام قرار گیرد. البته سیاست‏های ارائه شده را باید رهبری، با گرفتن مشورت از مجمع تشخیص مصلحت و فرهیختگان، نهادینه کند و مدیران، مجریان این سیاست‏ها باشند. اینجا دیگر مجری این سیاست‏ها حق ندارد مطلب دیگری را در برابر آن یا به دلخواه خود مطرح کند. چون متأسفانه می‏بینیم سیاست‏هایی مطلوب ارائه می‏شود، اما مدیر فلان مجموعه، شعار دیگری را مطرح می‏کند. اینجاست که دچار مشکل می‏شویم، لذا همه باید درچارچوبی منطقی و بارهیافتی قابل عمل و عقلانی عمل نمایند.
انتخاب مدیرانی لایق
در سطح مدیریت‏های نظام باید مدیرانی لایق برگزیده شوند که نسبت به استراتژی‏های تعیین شده از طرف رهبری ملتزم و پاینده باشند. یکی از بحث‏هایی که در انتخاب وزرا و وکلا گفته می‏شود، التزام به قانون اساسی و ولایت فقیه است. این‏ها شعار نیست، در واقع قانون اساسی می‏خواهد حرکت منسجم نظام را به سوی آرمان‏هایش آماده کند، لذا شما نمی‏توانید کسانی را بیاورید که مسؤولیت اجرایی بخش عمده‏ای از نظام را به عهده گیرند و یا نماینده‏ی مجلس شوند و استراتژی‏های کلی نظام را نپذیرند و با این وضـعیت انتظار هم داشته باشید که به اهـداف بـلند و آرمانی و تعیین شده‏ی خودمان هم دست پیدا کنیم. چون این‏ها حرکت دیگری را انجام می‏دهند و در راستای اهداف سنگین، والا و ارزشمند،دست انداز و چالش ایجاد می‏کنند و در نتیجه حرکتی صورت می‏گیرد که با اهداف استراتژیک تناسب ندارد. روزنامه‏ها را توسعه می‏دهیم. بدون اینکه به نتایج این کار و به صلاحیت فکری، عقیدتی، انقلابی آنها توجه کنیم و شاید هم این مجوزها به صورت جهت‏دار داده می‏شود و آنها هم استراتژی‏های نظام را زیر سؤال برده و به ایجاد شبهه در جامعه می‏پردازند. بالاخره همه باید تابع استراتژی‏هایی باشند که از ناحیه‏ی رهـبری اعـلام می‏شود، لـذا برای رسیدن به چـنین مـنظوری در نـظر گـرفتن لـیاقت مـدیران، باید یک مسأله‏ی اساسی و جـدی تـلقی شود.
نهضت امام حسین علیه‏السلام ، تقابلی
با مدیریت‏های ناسالم
اگر بخواهیم الگویی دقیق و عملی را در تاریخ بنگریم، باید به امام حسین علیه‏السلام نگاه کنیم. امام حسین علیه‏السلام دیدند آرمان‏های پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در مدیریت بنی امیه تغییر پیدا کرده و کسانی به مسؤولیت‏ها گمارده شده‏اند که تمام دستاوردهای بعثت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را بر باد داده‏اند. مثلاً پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله روابط قبیله‏ای را تحت تأثیر روابط معنوی تغییر دادند و برای روابط قبیله‏ای اعتباری قائل نبودند، اما بنی امیه دوباره آن روابط را زنده ساختند. پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، عرب و غیر عرب را از نظر مسلمان بودن، برابر تلقی فرمود، ولی به وسیله بنی امیه بین این‏ها شکاف ایجاد شد و عرب بر غیر عرب امتیاز پیدا کرد.
پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، مؤمنین را بر اساس ایمان و تقوا یا علم و دانش و یا بر اساس مشارکتشان در امر جهاد و مبارزه بر یکدیگر امتیاز می‏داد اما بنی امیه این ملاک‏ها را به دور انداختند و تنها بر اساس نسبت، خون، نژاد، قبیله، ثروت و... به بخشیدن امتیاز و اعتبار به افراد پرداختند. اینجا بود که امام حسین علیه‏السلام احساس کردند که تمام نمادهای دینی به نسیان سپرده شده و زمینه‏ای فراهم شده که به دست بنی امیه، اسلام به کلی از بین برود و به همین خاطر هم فرمودند.
«وعلی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة الاسلامیة براعٍ مثل یزید.»
راعی و نگهبان جامعه، باید نقش هدایت‏گری داشته باشد، نه نقش تخریبی که توده‏ی مسلمان را به سوی نا کجا آباد سوق دهد و نتیجه‏اش ختم اسلام باشد. حضرت با شهادت خودشان بر روی همه‏ی این روابط خط بطلان کشیده و زیر سؤال جدی تاریخ در میان همه‏ی ملت‏ها بردند.
بحث فرهیختگان و نخبگان اجتماعی در هر عصری بحثی راه‏گشا و کلیدی است. در دوره‏ی امام حسین علیه‏السلام هم نخبگان حضور دارند. چرا این نخبگان به لحاظ فکری قادر به درک اندیشه‏ی بزرگ امام نیستند و از رسالت تاریخی خودشان عدول می‏کنند؟
مصباحی: گمان می‏کنم بهترین تعبیر، همان است که مقام معظم رهبری در پاسخ به این سؤال فرمودند که خواص جامعه در عصر امام حسین علیه‏السلام چه کردند؛ یعنی همان‏هایی که مردم چشمشان به آنها متوجه می‏شد و افکارشان الهام یافته از آنها بود. متأسفانه این خواص در آن عصر، دنیاطلبی را برگزیدند. وقتی که بنیامیه بر مسند قدرت نشستند، این‏ها حداقل کارشان که نقش تخریب‏گری داشت، سکوت بود. حداکثرش هم آن بود که با استدلال‏های واهی و گمراه کننده شان در جرگه‏ی حامیان بنی امیه قرار گرفتند و در نتیجه حضورشان در کنار بنی امیه سنگ آسیاب استبداد را چرخاندند. البته برای مردم هم مهم بود که شخصیت‏های معتبر اجتماعی و علمی چه می‏کنند. وقتی امام حسین علیه‏السلام ، مقابل لشکر یزید بن معاویه قرار می‏گیرد، ابتدا علما و فرهیختگان را مخاطب خود قرار می‏دهد و می‏فرماید:
«ذالک بانّ مجاری الامور و الاحکام بیدالعلماء بااللّه‏ الامناء علی حلاله و حرامه.»
نکات مهم گفته شده، به خاطر این است که مجاری امور و احکام در دست اندیشمندان الهی است که امین خدا بر حلال و حرامش هستند. حضرت در این فرمایش، غرض اصلیشان اهل بیت است، ولی در خطابات دیگری با عنایت به توجه توده‏های مسلمان به عالمان و فرهیختگان که متأسفانه در لشکر یزید بن معاویه هم حضور دارند، می‏فرماید که شما باید منشأ احکام ملجأ مردم باشید. حضرت احساس فرمودند که آنها دین را به دنیا فروخته‏اند و لذا فرمودند:
«باعوا آخرتهم بالارذل الادنی»؛ این‏ها آخرتشان را به دنیای پستی فروختند.
در ساعات آخر که از امام می‏پرسند که کار شما با این قوم به کجا کشید، حضرت فرمودند:
«استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکراللّه‏»؛ شیطان بر آنها غالب شد، پس یاد خدا را از دل آنها برد.
بالاخره نخبگان این دوره، به جای اینکه حق بودن امام و باطل بودن یزید را بیان نمایند، خودشان را در دار و دسته‏ی یزید بن معاویه قرار دادند. چون تهدید شده بودند که خانه‏هایتان را از شما خواهیم گرفت، زن و بچه‏ی شما را اسیر خواهیم کرد و خود شما را هم خواهیم کشت. این مسأله موجب شد که در دار و دسته‏ی یزید واقع شوند. بالاخره حداقل کاری که کردند این بود که سکوت کردند.
نمونه‏ی مهم این قضیه، عبداللّه‏ عمر است که از علما و عبّاد و زهّاد شهر است. خدمت حضرت امام حسین علیه‏السلام آمد و به حضرت پیشنهاد کرد که شما از این سفر صرف نظر کنید، با یزید بیعت کنید یا در گوشه‏ای منزوی شوید. او عزت را در اینمی‏دید که با دستگاه یزید سازش کند و دست روزگار او را به ذلت کشاند و کار عبداللّه‏ عمر به اینجا کشید که وقتی حجاج بن یوسف ثقفی حکم حکومت را گرفت و بر اوضاع مسلط شد، شبانه آمد به خانه‏ی او تا بیعت کند. وقتی گفتند که شب است و امیر می‏خواهد استراحت کند، گفت: شما بگویید که عبداللّه‏ عمر می‏خواهد به محضرشان برسد. بالاخره به او اجازه ورود دادند. در حالی که حجاج بن یوسف روی تختی دراز کشیده بود، گفت برای چه آمده‏ای؟ گفت: آمده‏ام که با تو بیعت کنم، چرا که شنیدم که پیامبر فرمود: «من مات ولم یکن فی عنقه بیعة الامام مات میتة الجاهلیة.»
عجیب است که این آدم با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه‏السلام و با امام حسن مجتبی علیه‏السلام بیعت نکرده و آنجا «مات میتة الجاهلیه‏ای» نبوده، ولی با حجاج سفّاک بیعت کرد و حدیث پیامبر را نقل کرد. حجاج هم پای خودش را دراز کرد و گفت با پایم بیعت کن. این، اوج ذلت است برای یک عالم و محدّث اهل سنّت و به عنوان یک زاهد و عابد.
امام حسین علیه‏السلام هنگامی که در مقابل یزید جبّار و هوس‏ران و عیاش موضع‏گیری کرد، فرهیختگان و نخبگان آن عصر سکوت کردند، خود را کنار کشیدند و احیانا با یزید همراه شدند و خداوند، همه آنها را به خاک ذلت نشاند و باید برای همیشه به همه‏ی نسل‏های بشری و به ویژه نسل‏های مسلمان پاسخگو باشند و هیچ عذر و بهانه‏ای ندارند.
یک سؤال مهم و جدی وجود دارد و آن اینکه چه حوادثی دست به دست هم دادند که پس از طی یک دوره‏ی کوتاه 50 ساله، پس از رحلت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، جامعه‏ی اسلامی آن قدر تابع سیاست‏ها می‏شود و حتی اگر ولید می‏آید نماز صبح را چهار رکعت می‏خواند و یا اینکه معاویه، نماز جمعه را روز چهارشنبه می‏خواند، هیچ کس حتی سؤالی را هم جرأت نمی‏کند، مطرح نماید و نتیجه‏اش آن است که در دوره‏ی یزید، کاملاً عزت جامعه دینی از بین رفته و بهترین نسل بشریت، امام حسین علیه‏السلام ، به دست همین انسان‏ها به شهادت می‏رسد؟
مصباحی: به نظر من چند علت اساسی دارد.
1) تبلیغات گمراه کننده‏ی وسیع و گسترده، که حتی نگذاشتند حدیث پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نوشته شود و مرتب هم برای مردم جعل حدیث کردند و از اعتقاد مردم به پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، بهره‏برداری سوء نمودند. انتشار احادیثمربوط به اهل بیت علیه‏السلام ، ممنوع شد و از آن طرف مجعولاتی در تأیید دستگاه خلافت به عنوان امیرالمؤمنین!! و... ترویج شد. لذا غفلت، انحراف و اضلال وسیعی را بنی امیه به وجود آوردند. موقعیت اهل بیت به گونه‏ای شد که آن حضرات، همه منزوی شدند و این مسأله باعث یک دگردیسی کلی شد. در چنین فضایی است که وقتی حضرت علی علیه‏السلام در محراب عبادت به شهادت می‏رسد، بعضی‏ها اظهار تعجب می‏کنند که علی علیه‏السلام در مسجد چه می‏کرده؟ برای همین است که شامی‏ها وقتی به مدینه می‏آیند و در مقابل امام حسن علیه‏السلام قرار می‏گیرند، شروع می‏کنند به شماتت کردن و نیز بر روی منبرها علی علیه‏السلام را سبّ و نفرین می‏کنند.
بالاخره نقش وسیع تبلیغات سبب شد که اولاد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و کسانی که از همه به اسلام نزدیک‏ترند، به عنوان غیر مسلمین و خروج کرده بر رهبر جامعه‏ی اسلامی مطرح شوند و متعاقب همین قضایا حادثه‏ی عاشورا اتفاق بیفتد. می‏گویند:
«ان الحسین خرج عن دین جدّه»
2) مسأله‏ی دومی که سبب این کار می‏شود، دنیاطلبی خواص است. این مسأله برای همیشه خطر ساز بوده و خواهد بود. وقتی که قاضی القضات دستگاه اموی، فتوی بدهد که حسین، از دین جدش خارج شده، همان قاضی که در عصر خلیفه‏ی دوم و در عصر حضرت امیر هم قاضی بوده ـ شریح ـ، کاملاً واضح است که اوضاع جامعه‏ی اسلامی چه خواهد شد.
این فرد، کسی بوده که به عنوان یک عالم فرهیخته نشان داده می‏شده است. نقش انحرافی چنین شخصی در میان مردم بسیار بالاست. لذا انحراف و دنیاطلبی خواص، عامل دومی است در انحراف بزرگ آن دوره و جامعه‏ی دینی عصر پیامبر علیه‏السلام . دنیاطلبی این‏ها، نوعی دنیا گرایی را هم در میان مردم ایجاد کرد که حتی با وعده‏های توخالی نسبت به دنیا، هر کاری را انجام می‏دادند.
دو عامل تبلیغات گمراه‏گر و دنیاطلبی، همواره تهدید کننده‏ی جوامع بوده، هست و خواهد بود. متأسفانه امروز، هر دو عامل وجود دارد. هم تبلیغات گمراه‏گر و هم دنیاطلبی‏ها که نشانه‏ی دنیا طلبی‏ها، بهره‏وری از رانت‏های بزرگ است. همین دو عامل سبب جذب انسان‏های ناآگاه و دنیا طلب به سمت جریان‏های مخالف است. این خطر، امروزه خود را نشان می‏دهد و کشور ما را هم به طور جدی در معرض تهدیدات خودش قرار داده است.
با توجه به اینکه خطاب امام حسین علیه‏السلام ، خطابی رهایی بخش برای شیعه و عموم مسلمین است و حتی به توده‏های بشریت، و با اینکه امام حسین علیه‏السلام ، میراثی گران‏بها و دائمی برای مسلمین است، چرا از این میراث گران‏بها کمتر استفاده کرده‏اند و عزتشان متأسفانه در مقابل استکبار و سلطه گران جهانی خدشه‏دار شده است؟
مصباحی: اصولاً امام حسین علیه‏السلام برای عزت مسلمین قیام فرمودند، که انسان‏ها در دوران‏های بعدی از آن الهام بگیرند. لذا گاندی را می‏بینید که حرکت خودش را با الهام از نهضت عاشورا انجام می‏دهد.
یک مسأله‏ی مهم و مایه‏ی تأسف این است که فرهنگ عاشورا درست تفسیر نشده و مردم جهان و حتی مسلمین آن را نشناخته‏اند و با این حرکت آشنایی ندارند. باید به نحوی این الگو برای آنها معرفی شود. در عربستان این جسارت و جرأت پیدا می‏شود که شخص گمراهی کتابی تحت عنوان امیرالمؤمنین یزید می‏نویسد و وزارت معارف عربستان هم آن را چاپ می‏کند.
در عین حال امروز راه امام حسین علیه‏السلام پیروان فراوانی یافته، انقلاب اسلامی الهام گرفته از عاشوراست و انتفاضه فلسطین، امروزه از امام حسین علیه‏السلام الهام گرفته که برای فلسطین بسیار مبارک و منشأ عزت است. ما اگر از سال 1948 تا یک یا دو دهه قبل را در نظر بگیریم (تا سال 1980) می‏بینیم فلسطین روز به روز شکست می‏خورد و گروه‏های فلسطینی کم کم دارند سلاح را بر زمین می‏گذارند و حتی آن روحیه‏های مقاومتی که درمیان عامه مردم وجود داشت، همان را هم از دست داده و روز به روز ذلتشان بیشتر می‏شود. انقلاب اسلامی که تحقق پیدا کرد، به آنها الهام داد، خصوصا حرکت حزب اللّه‏ که یک گروه شیعی است، در الهام بخشی به آنها بسیار مؤثر واقع شد و حزب اللّه‏ توانست اسرائیل را از سرزمین‏های خودش بیرون کند و همین هم الهام بخش فلسطینی‏ها شد و لذا نقش حرکت امام حسین علیه‏السلام را در تعاقب تاریخی‏اش‏در اینجا به طور مشهود، حس می‏کنیم.
ما هر چه توان داریم باید در تبلیغ و معرفی مکتب عاشورا به مردم جهان صرف کنیم که قطعا الهام بخش و حرکت آفرین خواهد بود.
امروزه در میان اهل سنت گرایش به نهضت عاشورا خود را نشان می‏دهد. سبب دست‏یابی به این افتخارات غرور آفرین چیست؟
مصباحی: حضرت، اقداماتی را انجام داد و نتیجه گرفت و نهایتا به این مرحله رسید که با ایثار خون خود، شوکی را به جامعه وارد نمود. حضرت، در عصر معاویه، مکاتباتی با او دارد. در این نامه‏ها حقانیت اهل بیت و بطلان بنی امیه را مطرح می‏فرماید و نسبت به اقدامات بنی امیه انتقاد می‏کند. نسبت به شهادت حجربن عدی و عمر بن حمق خزاعی و دیگران، انتقادها سخت و کوبنده و عتاب آمیزند. در سخنران‏یهای مکه روشن‏گری می‏کنند و مبارزه‏ی زبانی می‏فرمایند، مبارزه قلمی هم دارند که در متن نامه‏ها، سوگند نامه‏ها منعکس شده است. اما در عین حال این مکاتبات و سخنرانی‏ها فقط مختصری از کار را انجام داده و همه‏ی کار نیست، لذا هنوز موج نیافریده و باید موج آفریده شود. آن حضرت دیدند هیچ راهی جز قیام خونین وجود ندارد. پس با شهادت خود و یاران و اسارت اهل بیت خودشان آن موج را آفریدند. فرمودند:
خدایا تو می‏دانی که غرض از این کار، دست‏یابی به سلطنت و متاع دنیوی نمی‏باشد، بلکه می‏خواهم معالم دین را آشکار نماییم‏و...
در جای دیگر فرمودند:
من حرکتم را از سر بیهودگی و خوش‏گذرانی و فساد و ظلم انجام ندادم، بلکه خارج شدم برای اصلاح و ساماندهی به وضع امت جدم. می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر نموده و به روش جدم و پدرم علی بن ابی طالب حرکت کنم.
لذا در راه آرمانی بزرگ، بزرگ‏ترین اقدام تاریخ بشریت را انجام دادند. و تفسیر «انا من حسین»، که پیامبر اکرم فرمودند، همین است که بقای دین و شریعت من توسط امام حسین علیه‏السلام ، صورت می‏گیرد.
نکته دیگری در پایان قابل اشاره است که پیوند انقلاب اسلامی را با نهضت عاشورا نشان بدهد. در این زمینه، توضیحی را بیان فرمایید.
مصباحی: تصور می‏کنم که ما هیچ‏گاه از الهام گرفتن از نهضت عاشورا بی‏نیاز نیستیم و انقلاب ما هم تحت تأثیر نهضت عاشورا به وجود آمد. مردم ما هم امروز راه آن امام بزرگ را طی می‏کنند. در گذشته هم این گونه بوده است. بالاخره نهضت حسینی در مساجد، حسینیه‏ها، عاشوراها و اربعین‏ها، موجی آفرید که رژیم پهلوی را ریشه کن نمود.
عزم بنیان گذاری نظام اسلامی و آهنگ نابودی نظام شاهنشاهی، چیزی بود که امام خمینی علیه‏السلام ، از مکتب عاشورا الهام گرفت.
امروز هم ما به مکتب عاشورا و عشق به امام حسین علیه‏السلام سخت نیازمندیم. باید درس‏های نهضت عاشورا را به گونه‏ای که امروز هم در جهان موج ایجاد کند، مطرح کنیم و این نسل را با الهام از مکتب حسین علیه‏السلام به حرکت نوینی در عرصه‏های مختلف واداریم. همین تداوم حرکت عاشورایی سبب عزت و افتخار ما هم خواهد شد.
از اینکه در این گفتگو شرکت فرمودید، بسیار ممنون و سپاسگزارم
مصباحی: توفیق روزافزون شما را از خداوند متعال می‏طلبم.

تبلیغات