آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

موضوع عدالت از دیرزمان جزء مهمترین مباحث و دغدغه‏های بشر و اندیشمندان سیاسی بوده است و آراء و نظریات گوناگونی درباره آن بیان شده و به رشته تحریر درآمده است. از طرف دیگر، حضرت علی علیه‏السلام گذشته از این که امام معصوم شیعیان است، در تاریخ بشر به عنوان یک متفکّر و سیاستمداری مطرح بوده که همواره نامش قرین عدالت می‏باشد. بحث عدالت در اندیشه‏های سیاسی امام علی علیه‏السلام بحثی بسیار گسترده و عمیق است که تأمّل، تفکّر و مجال قابل توجهی می‏طلبد. در این مقاله کوتاه، به اهمیّت و جایگاه عدالت از دیدگاه امام علیه‏السلام ، اندیشه‏های حضرت علی علیه‏السلام در مورد عدالت در نظام سیاسی، عدالت رهبران سیاسی و جایگاه مردم در اجرای عدالت پرداخته شده و مهمترین بحث به نظام سیاسی اختصاص دارد که عدالت در اجزای نظام سیاسی، عدالت در هدف و جهت نظام سیاسی، عدالت در اجرای حدود و قوانین و عدالت در امور مالی و توزیع ثروت را مورد بحث و بررسی قرار داده است. در بحث رهبران نیز عدالت در ویژگیهای فردی نخبگان سیاسی و عدالت آنان در برخورد با مردم بررسی شده‏اند. طبیعی است این مقاله نمی‏تواند نشانگر کامل اندیشه‏های امام علی علیه‏السلام در مورد عدالت باشد و هیچ ادعایی هم ندارد که اندیشه‏های امام علیه‏السلام را به گونه احسن تبیین کرده است، بلکه تنها برداشتهای نگارنده از سخنان و اندیشه‏های ناب و اصیل امام علی علیه‏السلام است و امید داریم که با تذکّرات و انتقادات منتقدان دلسوز و متعهّد، عیوب آن اصلاح گردد.
عدالت و جایگاه آن در سیاست و حکومت
عدالت، مفهوم وسیعی است که در هر حوزه‏ای کاربرد ویژه خود را دارد و اختصاص به مکان، زمان یا فرد خاصی ندارد و مراد از آن، انجام کارها به نحو بایسته و به موقع است، به گونه‏ای که انجام آن کار بهتر از آن ممکن نباشد و هیچ افراط و تفریطی صورت نگرفته که امکان رفع آن وجود داشته باشد. در زندگی بشر، از حیات فردی گرفته تا نهاد خانواده و نهادهای بسیار پیچیده اجتماعی و پیچیده‏ترین و مهمترین نهاد اجتماعی، یعنی دولت و سیستم سیاسی، هر کدام لوازم و مقتضیات خاص خود را دارند وعدالت خاص خود را می‏طلبند و اجرای عدالت در هر مجموعه‏ای نیازمند علم، تخصص، خلاقیت، مدیریت و اصول اخلاقی خاص خود است. مؤلّف نظم الغرر و نضدالدرر می‏نویسد:
«... بر هر صاحب بصیرتی واضح و روشن است که هر صنفی از اصناف خلایق را در شغل و عملی که دارند ناچار است از استاد و معلمی که به تعلیم آن معلم راه و روش آن عمل برایشان معلوم و صواب و خطای آن ایشان را مفهوم گردد؛ مثلاً شبانی نمودن چند رأس گوسفند که مهمترین امور است اگر شخصی بدون تعلیم مرتکب شود، البته گوسفندان را از سرما یا گرما یا تشنگی یا گرسنگی یا به گرگ دادن، هلاک سازد. همچنین است بنایی و نجاری و خیاطی و امثال آن از اشتغال و مهمات جزئیه. و چندان که آن عمل عظیمتر باشد، احتیاج به معلم و مرشد بیشتر خواهد بود و پرظاهر است که هیچ کاری عظیمتر و دشوارتر از پادشاهی و جهان‏داری و سیاست ملک و ملت نیست.»(1)
حضرت علی علیه‏السلام همین نکته را در بیانی بسیار شیوا متذکر شده و عدل را بر چهار شعبه می‏داند که دو شعبه از آن به ابعاد نظری و درونی انسان می‏پردازد و دو شعبه دیگر، ابعاد عملی و بیرونی را دربرمی‏گیرد:
«و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمی ژرف نگرنده و دانشی پی به حقیقت‏برنده و نیکو داوری فرمودن و در بردباری استوار بودن.»(2)
رعایت عدالت بر هر انسانی واجب است و اگر غیر آن عمل کند، در حق خود یا دیگران ستم کرده است، چرا که حقی به صاحب حق تعلّق نگرفته، یا کاری به موقع انجام نیافته است. جود و بخشش از فضیلتهای انسانی است که در ردیف مستحبّات قرار می‏گیرد، اما وقتی از امام علی علیه‏السلام سؤال شد که کدام یک از عدل و جود برتر است، امام علیه‏السلام فرمود:
«عدالت کارها را بدان جا می‏نهد که باید و بخشش آن را از جایش برون نماید. عدالت تدبیر کننده‏ای است به سود همگان و بخشش به سود خاصگان. پس عدل شریفتر و بافضیلت‏تر است.»(3)
حضرت علی علیه‏السلام عدل را «رستگاری و کرامت»، «برترین فضایل»، «بهترین خصلت» و «بالاترین موهبت الهی»(4) می‏دانند و آن را «مأنوس خلایق» و رعایت آن را موجب «افزایش برکات» ذکر می‏فرمایند.(5) به نظر آن حضرت، جوهره و هسته اصلی ایمان، عدالت است و تمام نیکوییها از آن سرچشمه می‏گیرند.(6) به اعتقاد حضرت علی علیه‏السلام ملاک حکمرانی، عدل است(7) و عدالت محکمترین اساس و بنیانی است(8) که در نظام اجتماعی وجود دارد. خداوند متعال عدالت را سبب قوام امور زندگانی مردم قرار داده تا از ظلم، نابسامانی و گناه درامان بمانند(9) و احکام و قوانین به وسیله عدالت احیا، و اجرا گردند.(10) حضرت علی علیه‏السلام بهترین نوع سیاست و حکومت را نوع مبتنی بر عدل دانسته(11) و انتظام امور نظام سیاسی و مردم را به عدالت منوط کرده،(12)می‏فرمایند:
«تحقیقاً بهترین چیز (نور چشم) برای حاکمان، اقامه عدالت است و ظهور محبت مردم [را به دنبال دارد] و بدرستی که محبّت مردم ظاهر نمی‏شود، مگر به سلامت سینه‏هایشان [به خالی بودن از کینه و بغض حاکمان].»(13)
رعایت عدالت از سوی رهبران و نخبگان سیاسی در سطوح مختلف نظام سیاسی و جامعه، آثار و نتایج فراوانی در پی دارد که به بدانها اشاره می‏کنیم. این آثار برای شخص رهبران عبارتند از: «استقلال و توان»، «نافذ شدن حکم»، «ارزشمندی و بزرگمقداری»، «بی‏نیازی از یاران و اطرافیان» (در وابستگی به آنها)، «مورد ستایش قرار گرفتن زمان حکمرانی آنان» و «بالا رفتن شأن، عظمت و عزت» آنان.(14) در مورد تأثیرات عدالت بر تداوم قدرت و حکومت، امام علی علیه‏السلام معتقدند که «هیچ چیزی همانند عدالت، دولتها را محافظت نمی‏کند.»(15) و عدل چنان سپر محکمی است(16) که رعایت آن، موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سیاسی می‏گردد.(17) اما مهمترین و فراگیرترین اثر عدالت، در سازندگی و اصلاح جامعه متبلور می‏شود، چرا که «عدل سبب انتظام امور مردم و جامعه می‏باشد(18) و «هیچ چیز به اندازه عدالت نمی‏تواند مردم را اصلاح نماید.»(19) اجرای عدالت «مخالفتها را از بین می‏برد و دوستی و محبّت ایجاد می‏نماید»(20) و در عمران و آبادانی کشور (توسعه اقتصادی، صنعتی) تأثیر بسزایی دارد.(21) اگر عدالت در جامعه اجرا نشود، ستم جای آن را خواهد گرفت و ستم جز آوارگی و بدبختی و در نهایت خشونت، در پی نخواهد داشت.حضرت خطاب به یکی از والیان خود می‏فرمایند:
«کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وادارد و بیدادگری، شمشیر در میان آرد.»(22)
عدالت در نظام سیاسی
وقتی در یک چشم‏انداز کلی مجموعه‏ای از انسانها را تصور کنیم که در محلی به نام شهر یا کشور گرد هم آمده و جامعه‏ای را بنیان نهاده‏اند، عدالت ایجاب می‏کند که دارای حاکمی باشند و مجموعه‏ای از قواعد و قوانین در آن جا جاری باشد، تا جامعه بتواند به حیات خود ادامه دهد. حضرت علی علیه‏السلام این گام نخست و دورنمای عدالت در یک مجموعه بشری به نام جامعه را این گونه بیان می‏فرمایند:
«حالی که مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند و کافر بهره خود برد، تا آن گاه که وعده حق فرارسد و مدت هر دو در رسد. در سایه حکومت او مال دیوانی فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند و راهها را ایمن سازند و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند و از گزند تبهکار در امان ماند.»(23)
به عبارت دیگر، می‏توان گفت منظور امام علیه‏السلام این است که یک جامعه در درجه نخست باید دارای یک نظام سیاسی باشد تا ابتدایی‏ترین و ضروری‏ترین امور زندگی مردم سامان گیرد و عملی شود. اما در گام بعدی عدالت، هر کدام از اجزای نظام سیاسی از رهبر، والیان و کارگزاران گرفته تا اصناف، مجموعه‏ها و نهادهای مختلف اجتماعی باید دارای عدالت خاص خود باشند و براساس آن، هر کدام خدمات خاص خود را ارائه دهند. به همین دلیل، حضرت علی علیه‏السلام وقتی به اصرار مردم حکومت را پذیرفت، بر این عقیده بود که نظام سیاسی ـ اجتماعی براساس عدالت تنظیم نشده و هر چیزی در جای واقعی خودش قرار نگرفته است و تصمیم گرفت تمام این سیستم را به هم بریزد و مجموعه‏ای جدید مبتنی بر عدالت فراهم آورد. امام علیه‏السلام در یکی از خطبه‏های نخستین خود فرمودند:
«... به خدایی که او [پیامبر اسلام] را به راستی مبعوث فرمود، به هم خواهید درآمیخت و چون دانه که در غربال ریزند یا دیگ‏افزار که در دیگ ریزند، روی هم خواهید ریخت، تا آن که در زیر است زبر شود و آن که بر زبر است به زیر در شود و آنان که واپس مانده‏اند پیش برانند و آنان که پیش افتاده‏اند واپس مانند.»(24)
بدین‏سان امام علیه‏السلام به بنای یک سازوکار سیاسی مبتنی بر عدالت پرداخت و بخوبی هم از عهده آن برآمد، اگر چه نتوانست در سطح جامعه و مردم، توفیقات زیادی به دست آورد.
در ادامه بحث به برخی از ویژگیهای یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت از دیدگاه امام علی علیه‏السلام اشاره می‏نماییم:
الف) عدالت در اجزای نظام سیاسی
شکی نیست که مهمترین عنصر سیستم سیاسی که موتور محرّک و مغز آن به‏شمار می‏رود، نخبگان و مدیران این مجموعه هستند و بقیه کارگزاران به ترتیب اهمیّت در رده‏های بعدی قرار می‏گیرند. رشد، کمال، و تعالی یک جامعه در طول تاریخ، یا انحطاط و زوال آنها بستگی مستقیم به نظام سیاسی آن کشور دارد و به همین دلیل، حضرت علی علیه‏السلام تمام توان خود را بر بنیانگذاری یک نظام سیاسی قوی، سالم و کارآمد؛ یعنی همان نظام مبتنی بر عدالت متمرکز نمود و نخستین گام در این راه، اصلاح هسته مرکزی حکومت یعنی رهبران، والیان و مدیران جامعه بود. امام علی علیه‏السلام با این اعتقاد که:
«... سزاوار به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر.»(25)
ابتدا از خودش که بالاترین مقام جامعه بود، شروع کرد و یادآور شد:
«... خلافت جز مرا نشاید که آسیا سنگ تنها گرد استوانه به گردش درآید. کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است و مرغ از پریدن به قلّه‏ام گریزان.»(26)
البته مهمتر از این، افزار همه مردم و حتی مخالفان حضرت است که بصراحت او را شایسته‏ترین و تواناترین شخص برای حکومت و رهبری جامعه می‏دانستند.(27) سپس امام علیه‏السلام تمام حکومتهای نالایق و نظامهای معیوب و بیمار را زیر سؤال می‏برد که:
«شگفتا! آیا خلافت با رفاقت و خویشی هم می‏شود؟»(28)
طبیعی است که اگر در پستهای مدیریت و اداره جامعه، ملاکهای دوستی و رفیق‏بازی و معادلات خویشاوندی و طبقاتی از بین بروند، تنها یک معیار باقی می‏ماند و آن، توان و شایستگی واقعی افراد است و حاکمیت این معیار در تمام اجزای نظام سیاسی مهمترین هدفی بود که حضرت علی علیه‏السلام برای ایجاد یک نظام مبتنی بر عدالت آن را دنبال می‏کردند. حضرت علی علیه‏السلام با اعتقاد به این اصل که:
«کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمی‏یابد.»(29)
و با قبول این دو مقدمه که:
«کارها به وسیله کارکنان راست و درست می‏شود.» و «آفت کارها ناتوانی کارکنان است.»(30) به این نتیجه رسید که بر طبق اصل عدالت و حاکم کردن معیار لیاقت و شایستگی در نظام سیاسی، «کارها را به دست افراد متخصص و خبره»(31) بسپارد.
امام علی علیه‏السلام در نامه خود به استاندارش نیز بارها یادآوری فرمود که افرادی را به عنوان کاتب، کارگزار، قاضی و... انتخاب نمایند که از توانایی و لیاقت بالایی برخوردار بوده و براساس اصل عدالت گزینش شده باشند، به گونه‏ای که امکان دستیابی به بهتر از آنان وجود نداشته باشد.(32) خود حضرت نیز به خاطر شدت پایبندی به عدالت، مقید بود که هر کدام از افراد لایق و شایسته خود در نظام سیاسی را دقیقاً در جای مناسب خودشان قرار دهد. بنابراین، محمدبن ابوبکر یار لایق و باوفای خود را که حاکم مصر بود عزل کرد، تا مالک اشتر را که از او قویتر و برای حکومت مصر مناسبتر بود، به جای او برگزیند و چون شنید محمد از عزل خود دلتنگ شده است، خطاب به وی نوشت:
«اما بعد، خبر یافتم که از فرستادن اشتر برای تصدی کاری که در عهده داری دلتنگ شده‏ای. آنچه کردم نه برای آن است که تو را کندکار شمردم یا انتظار کوشش بیشتری بردم، و اگر آنچه را در فرمان توست از دستت گرفتم بر جایی حکومتت دادم که سر و سامان دادن آن بر تو آسانتر است و حکمرانی‏ات بر آن تو را خوشتر.»(33)
طلحه و زبیر که دو تن از اصحاب بزرگ پیامبر بودند و حتی در آن زمان برای رهبری جامعه مطرح بودند، نزد امام آمده، حکومت بصره و کوفه را درخواست کردند. حضرت پاسخ منفی داده، فرمود: من بر سلامت نفس و امانتداری شما مطمئن نیستم.آن دو دست به توطئه زده و در نهایت، جنگ بزرگ جمل را در مقابل امام علیه‏السلام به راه انداختند،(34) ولی امام علیه‏السلام هیچ گاه برخلاف عدالت قدمی در نظام سیاسی برنداشت. در مورد معاویه والی شام نیز حضرت علی علیه‏السلام حاضر نشد حتی برای چند روز و تا محکم شدن پایه‏های حکومتش او را ابقا نماید(35) و در نهایت، معاویه جنگ صفین را در مقابل امام علیه‏السلام تدارک دید و مسائل پیچیده بعدی پیش آمد. در حالی که امام علیه‏السلام می‏توانست با انجام چند معامله سیاسی و مصلحت‏بینی جزئی با انجام چند معامله سیاسی و مصلحت‏بینی جزئی با کمی عدول از دایره عدالت، طلحه و زبیر را برای چند ماه حاکم بصره و کوفه نماید و معاویه را برای شاید کمتر از یک ماه در منصب خود ابقا کند، اما حقیقت برای امام علیه‏السلام بالاتر از هر مصلحتی بود.
پس از آن که هر یک از اجزا و عناصر (مدیران) نظام براساس عدالت دقیقاً در جای خود قرار گرفتند ـ به گونه‏ای که در آن زمان و با توجه به آن شرایط و امکانات، بهتر از آن ممکن نباشد ـ نوبت به کار ویژه‏ها و نحوه کار اجزای نظام می‏رسد که آن نیز باید براساس عدالت باشد. در این مرحله، نظام سیاسی باید دارای سه ویژگی باشد:
ویژگی اول این که حدود و ثغور وظایف هر کدام از اجزا و عناصر دقیقاً روشن باشد، تا نقاط ضعف و قوت و پرکاری و قصور هر فردی به طور شفاف روشن شود. اما علیه‏السلام خطاب به فرزندش فرمود:
«و هر یک از خدمتکارانت را کاری به عهده بگذار و آن را بدان کار بگمار، تا هر یک وظیفه خویش بگذارد و کار را به عهده دیگری نگذارد.»(36)
ویژگی دوم این است که باید هر یک از اجزای نظام به وظیفه خود پایبند باشد و آن را بخوبی به انجام برساند:
«اما بعد، واگذاردن آدمی آنچه را به عهده دارد و عهده‏دار شدن وی کاری را که دیگری باید گزارد، ناتوانیی است آشکار و اندیشه‏ای تباه و نابکار.»(37)
ویژگی سوم این است که کار هر کدام از مدیران و کارگزاران باید دقیقاً ارزیابی شود و به هیچ وجه تلاش با کم‏کاری، کیفیت عالی با متوسط و ضعیف و افراد قوی و کارآمد با افراد ضعیف و متوسط، برابر نباشند. حضرت علی علیه‏السلام مهمترین آفت نظام سیاسی را برابر دانستن افراد لایق، پرکار و خلاّق با افراد ضعیف و نالایق می‏دانند و اصرار دارند که زحمت و رنج هر کسی به خود او متعلق باشد و بزرگی فردینباید موجب شود که کار کوچک او مهم جلوه داده شود، یا کار بزرگ و مهم یک فرد معمولی، هیچ انگاشته شود. بنابراین، یک نظام سیاسی عادلانه برطبق نظر امام علیه‏السلام این‏گونه است:
«مبادا نکوکار و بدکار در دیده‏ات برابر آید که آن، رغبت نکوکار را در نیکی کم کند و بدکردار را به بدی وادار نماید... و رنج کسانی را که کوششی کرده‏اند بر زبان آر که فراوان کار نیکوی آنان را یاد کردن، دلیر را برانگیزاند و ترسان بد دل را به کوشش مایل گرداند ان‏شاءاللّه‏ نیز مقدار رنج هر یک را در نظر دار و رنج یکی را به حساب دیگری مگذار و در پاداش او به اندازه رنجی که دیده و زحمتی که کشیده، تقصیر میار و مبادا بزرگی کسی موجب شود که رنج اندک او را بزرگ شماری و فرودی رتبه مردی سبب شود کوشش وی را خوار به حساب آری.»(38)
ب) اهداف نظام سیاسی در جهت تحقق عدالت
پس از آن که ساختار نظام سیاسی بر مبنای عدالت شکل گرفت باید اهداف و جهت حرکت این نظام نیز در راستای تحقق عدالت در زمینه‏های مختلف سیاسی اجتماعی باشد. اگر هدف نخبگان سیاسی از پذیرش حکومت چیزی بجز پیاده کردن عدالت باشد، آنان ستمگرند و یک نظام مبتنی بر عدالت نمتواند آنها را تحمل کند. حضرت علی علیه‏السلام یکی از اهداف خود برای قبول حکومت را فرمان خداوند به علما و دانایان می‏داند که «ستمکارِ شکبماره را برنتابند و به یاری گرسنگانِ ستمدیده بشتابند.»(39) بنابراین، نخستین هدف، از بین بردن شکاف طبقاتی و ظلم در جامعه و تحقق عدالت اجتماعی است. در همین راستا بود که امام علیه‏السلام فرمود:
«خور نزد من گرانمقدار است تا هنگامی که حق او را بدو برگردانم و نیرومند خوار تا آن گاه که حق را از او بازستانم.»(40)
بنابراین، احقاق حق و اجرای دقیق قانون، نخستین شرط لازم برای یک نظام سیاسی عادل است و حضرت توانست آن را در نظام سیاسی خود به اجرا گذارد:
«... چون کار حکومت به من رسید به کتاب خدا و آنچه برای ما مقرر نموده و ما را به حکم کردن بدان فرمودهنگریستم و از آن پیروی کردم و به سنتی که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نهاده است و بر پی آن رفتم.»(41)
همچنان که ظلم و ستم آثار و نتایجی چون: اختلاف و تشتت، دشمنی، ناامنی، بدبختی، نارضایتی و گسیختگی اجتماعی در پی دارد، عدالت آثار شیرین و لذبتبخشی چون: اصلاح، آبادنی، امنیت، برابری، احقاق حقوق و اجرا شدن قانون را به ارمغان می‏آورد. یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت و در رأس آن نخبگان سیاسی عادل باید تمام همّشان ریشه‏کن ساختن ستم و هدفشان اجرای عدالت باشد، چنان که حضرت علی علیه‏السلام این‏گونه بودند:
«خدایا تو می‏دانی آنچه از ما رفت نه به خاطر رغبت در قدرت و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت، بلکه می‏خواستیم نشانه‏های دین را به جایی که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیده‏ات را ایمنی فراهم آید و حدودِ ضایع مانده‏ات اجرا گردد.»(42)
این که چه نظامی می‏تواند این گونه نسبت به قدرت بی‏رغبت باشد و تمام توان خود را بر اجرای حدود و احقاق حقوق متمرکز کند، بستگی به میزان عدالت در اجزای نظام سیاسی دارد و این که چه افرادی و با چه ویژگیهایی در سطوح مختلف مدیریت قرار گرفته باشند. از نظر امام علی علیه‏السلام :
«فرمان خدا را برپا ندارد جز کسی که ـ در حق ـ مدارا نکند و خود را خوار نسازد و در پی طمعها نتازد.»(43)
حضرت علی علیه‏السلام هنگام عزیمت به بصره در ذوقار فرود آمدند. ابن عباس گوید: خدمت حضرت رفتم، دیدم نعلین خود را وصله مزند.
گفتم: نیاز ما به شما برای سروسامان دادن امور بیشتر از این کاری است که انجام می‏دهی.
حضرت پس از اتمام کار فرمود: این یک جفت نعلین چقدر ارزش دارد؟
گفتم: ارزشی ندارد.
فرمود:
«به خدا این را از حکومت بر شما دوست‏تر دارم، مگر آن که حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.»(44)
بنابراین، مهمترین هدف یک نظام سیای مبتنی بر عدالت، احقاق حق و امحاء باطل است و نظام سیاسی باید در این امر مصمم باشد و به هیچ قیمتی حتی از بین رفتن اصل حکومت، از آن عدولننماید، زیرا اگر به منظور حفظ اصل حکومت از حقی چشم بپوشد یا عدالتی را زیر پا نهد، نقض غرض خواهد بود و با هدف نخستین نظام عادل سازگاری ندارد، چون هدف چنین نظامی از ابتدا بر اریکه قدرت تکیه‏زدن نبود، بلکه هدف احقاق حق و اجرای عدالت بود. چنین نظام عادلانه‏ای نه به سبب مصلحت‏جویی و عافیت‏طلبی و هراس از سقوط و نابودی و مرگ از صحنه بیرون می‏رود ـ چنان که دیدیم امام علیه‏السلام چند جنگ بزرگ و تضعیف کننده را به جان خرید، ولی ذره‏ای از عدالت عدول نفرمود ـ و نه در دام تجملات دنیوی و رفاه مادی گرفتار می‏آید. امام علیه‏السلام قضیه فردی را که برایش رشوه آورده بود، چنین نقل می‏فرمایند:
«... و شگفت‏تر از آن این که شب هنگام کسی ما را دیدار کرد و ظرفی سرپوشیده آورد... درونش حلوایی ـ سرشته ـ با روغن و قند آغشته ـ چنانش ناخوش داشتم که گویی آب دهان مار بدان آمیخته یا زهر مار بر آن ریخته. گفتم؛ صله است یا زکات یا برای رضای خداست که گرفتن صدقه بر ما نارواست؟
گفت: نه این است و نه آن، بلکه ارمغان [هدیه] است.
گفتم: مادر بر تو بگرید، آمده‏ای مرا از راه دین خدا بگردانی یا خرد آشفته‏ای یا دیو گرفته یا به بیهوده سخن می‏رانی؟ به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانها به من دهند تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچه‏ای بناروا بربایم، چنین نخواهم کرد و دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ که آن را مخاید و طعمه خود می‏نماید. علی را چه کار با نعمتی که نپاید و لذتی که به سرآید.»(45)
به طور طبیعی، دادن هرگونه هدیه، میهمانی، امتیاز نابجا، پورسانت و... در نظام سیاسی، اهداف و اغراض پوشیده، ناگفته و نانوشته‏ای ـ و شاید هم تصریح‏شده‏ای ـ را دنبال می‏کند که برآوردن آن انتظارات قطعاً خارج شدن از عدالت است و خواه‏ناخواه طرف دیگر معادله را پایمال شدن حقی تشکیل می‏دهد. حال اگر یک نظام سیاسی حاضر باشد نه تنها قدرت و حکومت، بلکه حتی هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست، از دست بدهد، ولی ستمی را مرتکب نشود و حقی را در جامعه‏اش پایمال نکند، چنین نظامی نظام عدل است که حضرت علی علیه‏السلام آن را پایه‏گذاری نمود و برای تکامل آن کوشید، تا بالاخره جان خود را نیز در راه عدالت فدا کرد. امام علی علیه‏السلام نه تنها خود کوچکترین حقی پایمال نکرد و هیچ ظلمی مرتکب نمی‏شد، بلکه تحمل نمی‏کرد که در مجموعه نظام سیاسی و کشور اسلامی حقی پایمال شود یا کاری برخلاف عدالت صورت پذیرد. حضرت هر گاه به بی لیاقتی یا تخلّف هر کدام از والیان یا مأمورانش مطمئن می‏شد، بی‏درنگ او را عزل کرده، خطاب به وی می‏نوشت:
«همانا موعظه‏ای از جانب پروردگارتان آمد، پس تمام کنید پیمانه و ترازو را به عدالت و از مردمان چیزی را کم نگذارید و در زمین تباهی در حالی که مفسد باشید، باقی گذاشته خدا از برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم. (هود 86/85) هر گاه نامه من به تو رسید آنچه از کار ما در دست توست حفظ کن تا کسی را به سوی تو بفرستم و آنها را از تو تحویل بگیرد.
سپس حضرت به سوی آسمان نگریسته می‏فرمود: بارالها! تو می‏دانی که من آنها را به ستم بر بندگانت و به ترک حق تو فرمان نداده‏ام.»(46)
ج) عدالت در اجرای حدود و قوانین
در حکومت حضرت علی علیه‏السلام همه در مقابل قانون برابر بودند و هیچ گونه تفاوت و برتری میان اشخاص، گروهها و طبقات اجتماعی وجود نداشت. امام علیه‏السلام صریحاً به استاندار مصر دستور می‏دهند:
«... بپرهیز از مقدم داشتن خود، در اموری که مردم در آن مساویند.»(47)
نیز در نامه‏ای به یکی دیگر از استاندارانش تأکید می‏فرمایند:
«پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد.»(48)
در این جا امام علی علیه‏السلام قبل از دیگران، ابتدا خودش به این اصل عدالت عمل می‏کرد؛ اگرچه به ضررش تمام می‏شد. زمانی که حضرت رهبر کشور اسلامی و در اوج قدرت بود، زره خود را نزد یک مسیحی (یا یهودی) یافت و برای گرفت آن نزد قاضی شکایت برد. مسیحی از دادن زره امتناع کرد. شریح قاضی به امام علیه‏السلام گفت: آیا گواهی داری؟ حضرت فرمود: نه، شریح به نفع مسیحی حکم کرد و از محکمه خارج شدند. پس از اندکیمسیحی برگشت و گفت: زره از آنِ حضرت علی علیه‏السلام است که در راه صفین از پشت شترش بر زمین افتاد و من برداشتم. پس فرد مسیحی مسلمان شده و گفت: این حکم و قضاوت پیامبران است(49) که رهبر یک کشور در نزد قاضی خود حاضر می‏شود و قاضی به نفع یک اقلیت مذهبی تحت ذمه رأی می‏دهد. الگوی حکومتی و نظام قضایی مبتنی بر عدالت که امام علیه‏السلام در پی پیاده کردن آن بود، نظامی است که ضعیفترین افراد جامعه بدون لکنت‏زبان، حقشان را از اقویا و زورمندان می‏گیرند. حضرت خطاب به مالک می‏فرمایند:
«... من از رسول خدا بارها شنیدم که می‏فرمود: (هرگز امتی را پاک ـ از گناه ـ نخوانند که در آن امت حق ضعیف از قوی بدون ـ ترس و ـ لکنت‏زبان گرفته نشود.)»(50)
حضرت علی علیه‏السلام بدون توجه به طبقه، لباس، شخصیت، خدمات افراد و... برای همه قانون را اجرا می‏فرمود. نجاشی از یاران حضرت علی علیه‏السلام و از بزرگان و شعرای زمان بود که در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بود و گاهی نامه‏های معاویه را به شعر پاسخ می‏داد. وی در یکی از روزهای ماه رمضان به اصرار «ابی‏سمال» مرتکب روزه‏خواری و شرابخواری شد. به امام علیه‏السلام خبر رسید و حضرت دستور دستگیری او را صادر کرد و سپس هشتاد ضربه شلاق حد شرابخواری و بیست ضربه حد روزه‏خواری بر او جاری نمود.
جمعی از طایفه یمامه و از جمله طارق بن عبداللّه‏ با خشم پیش امام علیه‏السلام آمدند. طارق گفت: گمان نمی‏کردیم نزد فرمانروایان عاقل و با فضیلت، مجازات افراد سرکش و طاغی با افراد فرمانبر و خودی یکسان باشد. با کاری که تو با نجاشی کردی، دلمان را آتش زدی و ما را به راهی کشانده‏ای که به جهنم منتهی می‏شود.(51)
حضرت آیه «از خدا به صبر و نماز یاری خواهید و این کاری بس دشوار است مگر بر خداپرستان»(52) را تلاوت کرد و فرمود: ای برادر بنی‏نهد! آیا نجاشی جز فردی از مسلمانان بود که یکی از پرده‏های الهی را دریده بود. حد، کفاره گناه است و... همانا خدا می‏فرماید: «ملامت قومی موجب نگردد که به عدالت رفتار نکنید، به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است.»(53)
در زمان خلافت عمر، روزی حضرت علی علیه‏السلام و شاکی او در محکمه حضور داشتند. عمر امام علیه‏السلام را با کنیه «ابوالحسن» خطاب کرد. حضرت ناراحت شده، اعتراض کرد که چرا مدعی او را با اسم و او را با کنیه صدا زده است،(54) زیرا عدالت ایجاب می‏کند خطابِ قاضی هم برابر باشد. به عقیده حضرت علی علیه‏السلام هر نظام سیاسی اگر به عدالت عمل نماید، همه چیز را به دست آورده است و اگر به غیر آن عمل کند، همه چیز را از دست داده است. امام علیه‏السلام روزی به عمر فرمود:
«سه چیز است که اگر آنها را حفظ کرده و بدانها عمل نمودی تو را از چیزهای دیگر کفایت می‏کند و اگر آنها را رها کنی، هیچ چیز دیگری تو را سود ندهد. عمر پرسید آنها کدامند؟
فرمود: جاری کردن حد بر خویش و بیگانه، حکم کردن براساس کتاب خدا در خشنودی و خشم و بخشش کردن عادلانه بین سرخ و سیاه.»(55)
عدالت حضرت علی علیه‏السلام تا بدان حد رسید که با قاتل خود براساس آن رفتار کرد. حضرت پس از ضربت خوردن و هنگامی که در بستر بود، در مورد قاتل خود فرمود:
«با این مردی که در بند شماست مدارا کنید و از همان شیری که من می‏نوشم به او بنوشانید. اگر جان بدر بدرم خودم می‏دانم با او چه کنم و اگر از شمشیر او به عالم دیگر رفتم و خواستید قصاص کنید او را با یک ضربه شمشیر بکشید، مبادا او را مثله کنید... ای فرزندان عبدالمطلب! از تعدّی به جان و مال مردم دوری کنید، نبینم شما پس از مرگ من به نام این که امیرالمؤمنین را کشته‏اند، دست به خون مردم بیالایید و کسانی را به نام محرک و معاون جرم به قتل برسانید.»(56)
د) عدالت در امور مالی و توزیع ثروت
ثروت به عنوان یکی از شاخصیهای بسیار مهم نفوذ و تأثیر در کنار قدرت، همیشه مطرح بوده است و حتی برخی از اندیشمندان، ثروت را منشأ قدرت می‏دانند. به هر حال، آنچه مسلم است، نقش بسزای ثروت در تحکیم و تداوم قدرت می‏باشد که دشمنان و رقبای امام علی علیه‏السلام براحتی از آن استفاده می‏کردند. امام علیه‏السلام پس از به قدرت رسیدن با پایبندی کامل به عدالت، سیاستهای قاطع و سرسختانه‏ای در امور مالی در پیش گرفت و این سیاستبویژه برای سران قریش و رؤسال قبایل که از ثروتهای زمان عثمان بهره‏مند شده بودند، بسیار سنگین بود. حضرت در دومین روز حکومت خود چنین اعلام کرد:
«ای مردم، من یکی از شمایم، با هر یک از شما در حق و وظیفه برابرم، روش کارم همان سنت پیامبرتان بوده و دستور او را به کار خواهم بست، بدانید زمینهایی که عثمان به تیول بستگان خود درآورده و اموالی که بناحق به این و آن بخشیده است، همه به بیت‏المال بازگردانده خواهد شد. بدرستی که حق را هیچ چیز باطل نمی‏کند، به خدا اگر چیزی از آن اموال بیابم که به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را برمی‏گردانم. همانا در عدل گشایشی است و آن که عدل بر او سخت باشد، ستم را سخت‏تر یابد.»(57)
امام علیه‏السلام تمام اموال و املاکی را که عثمان از بیت‏المال به یاران و خویشانش بخشیده بود، به بیت‏المال بازگرداند.
فضیل بن جعد، نقل می‏کند که مهمترین عاملی که سبب شد عرب از حمایت علی علیه‏السلام دست بردارد، مسائل مالی بود، زیرا امام علیه‏السلام رؤسا و بزرگان را بر مردم عادی، و عرب را بر عجم برتری نمی‏داد. با رؤسا و بزرگان قبایل همانند پادشاهان و دیگر حاکمان رفتار نمی‏کرد و نمی‏کوشید از هر طریقی آنها را به خود مایل سازد، ولی معاویه برعکس این عمل می‏کرد و به همین دلیل، مردم علی علیه‏السلام را رها کرده، به سوی معاویه می‏رفتند.(58)
روزی بزرگان بنی‏امیه فردی را نزد حضرت علی علیه‏السلام فرستادند و پیام دادند: «یا ابوالحسن تو با همه ما به ستم رفتار کردی... اگر آنچه را که در زمان عثمان به دست آورده‏ایم به ما واگذاری با تو بیعت خواهیم کرد.»(59) ولی امام علیه‏السلام این کار را نکرد و همینها در مقابل امام علیه‏السلام دست به شمشیر بردند و با او جنگیدند.
شدت عدالت علی علیه‏السلام در مسائل مالی، و رشوه دادنهای بی‏حد و حساب معاویه و در نتیجه گرایش سران قبایل به سوی معاویه به اندازه‏ای بالا گرفت که گروهی از یاران نزدیک امام علیه‏السلام به او گفتند: یا امیرالمؤمنین! اشراف عرب و قریش را بر مولی و عرب برتری بده و از این اموال به آنان و کسانی که بیم مخالفت و گریز به سوی معاویه می‏رود عطا کن، چرا که اصل حکومت در خطر است.
حضرت در پاسخ فرمودند:«مرا فرمان می‏دهید تا پیروزی را بجویم به ستم کردن درباره آن که والی اویم؟ به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید و ستاره‏ای در آسمان پی ستاره‏ای برآید. اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر می‏داشتم ـ که چنین تقسیم سزاست ـ تا چه رسد که مال، مال خداست.»(60)
حضرت علی علیه‏السلام در تقسیم بیت‏المال نیز ذره‏ای از عدالت عدول نمی‏کرد. حضرت چند روز پس از خلافت فرمود:
«مردم!... از آدم ابوالبشر فرزندی به عنوان غلام یا کنیز متولد نگردید. تمام فرزندان او از روز نخست آزاده بودند، لکن امروز به خاطر جهات و مقتضیاتی... جمعی بنده و مملوک شما قرار گرفته‏اند، قدری از اموال که مربوط به مسلمین است نزد من جمع شده، باید در میان شما از سیاه‏پوست و سفیدپوست، بردگان و آزادگان، به طور مساوی تقسیم شود.»(61)
سپس امام علیه‏السلام به هر نفر سه دینار داد. مردی از انصار اعتراض کرده، گفت: یا علی، این غلام را من دیروز آزاد کرده‏ام. آیا سهم مرا با او به یک اندازه می‏دهی؟
حضرت پاسخ دا من در کتاب خدا دقت کردم؛ تفاوتی بین فرزندان اسماعیل که کنیززاده بودند و فرزندان اسحاق که آزاد بودند، ندیدم.(62)
روزی طلحه و زبیر اعتراض کردند که عمر در تقسیم بیت‏المال با ما این‏گونه رفتار نمی‏کرد.
حضرت فرمود: آیا پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بیت‏المال را مساوی تقسیم نمی‏کرد؟
گفتند: بلی.
فرمود: شیوه پیامبر سزاوارتر به پیروی است یا شیوه عمر؟
گفتند: شیوه رسول‏اللّه‏، ولی ما دارای سوابق هستیم و در راه اسلام رنج و مشقت فراوانی تحمل کرده‏ایم و از نزدیکان پیامبریم.
حضرت فرمود: سابقه شما بیشتر است یا من؟
گفتند: سابقه تو یا علی.
حضرت فرمود: آیا شما بیشتر در راه اسلام رنج بردید یا من؟
گفتند: تو یا علی.
حضرت فرمود: آیا نزدیکی شما به پیامبر بیشتر است یا نزدیکی من؟
گفتن تو یا علی.
امام علیه‏السلام فرمود: به خدا قسم من و این اجیرم، مساوی هستیم.(63)اگر چه ما فقط به چند نمونه از رفتارهای عادلانه حضرت علی علیه‏السلام در امور مالی اشاره کردیم، ولی مشابه این‏گونه رفتارها در سیره امام علیه‏السلام بوفور دیده می‏شود.(64) آنچه مسلم است هیچ گاه امام علیه‏السلام بیت‏المال و اموال شخصی خود را برای تحکیم پایه‏های قدرتش به کار نبرد و هیچ گاه به خاطر جذب افراد به سوی خود، مالی به آنان نبخشید و در تمام رفتارهای خود فقط به آنچه عدالت ایجاب می‏کرد، عمل می‏نمود.
در پایان این بحث، اگر چه قصد ورود به دیدگاههای اقتصادی امام علی علیه‏السلام را نداریم، ولی به طور گذرا به دیدگاه آن حضرت در مورد شکاف طبقاتی در جامعه اشاره می‏کنیم.
حضرت علی علیه‏السلام معتقد بودند وجود شکاف طبقاتی در جامعه و پیدا شدن دو گروه فقیر و غنی، نتیجه مهجور ماندن عدالت و وجود ظلم و ستم است. فرقی نمی‏کند که این ستم مستقیم و بی‏واسطه باشد ـ که کمتر اتفاق می‏افتد ـ یا غیرمستقیم و با واسطه باشد که به سبب پیچیده شدن نظامهای اقتصادی و تجاری جامعه صورت می‏پذیرد. امام علیه‏السلام این اصل را به صورت یک معادله بیان می‏فرمایند:
«هیچ ثروت انبوهی ندیدم مگر آن که در کنار آن، حقی ضایع شده بود.»(65)
حضرت در جای دیگر می‏فرمایند:
«خدای سبحان روزی درویشان [فقرا] را در مالهای توانگران واجب داشته، پس درویشی گرسنه نماند جز که توانگری از حق او خود را به نوایی رساند.»(66)
احتمالاً کلمه «واجب» در این عبارت، واجب فقهی نیست که خود فرد موظف باشد به آن عمل کند؛ چرا که توانگری حق دیگری را پایمال نموده و در نتیجه بی‏عدالتی و ستمی صورت گرفته است، و مهمترین هدف حکومت از دیدگاه امام علی علیه‏السلام احقاق حق، اجرای عدالت و از بین بردن ستم است. همچنین امام علیه‏السلام بصراحت انگیزه خود را از قبول حکومت را عهد و پیمانی می‏داند که خدا از علما و دانایان گرفته است که سیری ظالم و گرسنگی مظلوم را برنتابند.(67) در نتیجه بر حکومت اسلامی، علما و دانایان جامعه و هر کس دیگری که توان دارد، لازم است که احقاق حق کرده، بی‏عدالتی را از بین ببرند و حقوق پایمال شده مردم مظلوم را به آنان برگردانند. این فرمایش امام علی علیه‏السلام ، یکی از مصادیق احقاق حق است.
عدالت رهبران و مدیران جامعه
رهبران و نخبگان سیاسی یک جامعه مهمترین نقش را در پایه‏گذاری یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت و هدایت و اداره آن مجموعه خواهند داشت. طبیعی است رهبرانی از عهده این امر مهم برمی‏آیند که خود متصف به عدالت باشند و نخستین شرط آن، این است که خود لایق و شایسته مسؤولیتی که به عهده گرفته‏اند باشند. در مرحله بعد، نخبگان سیاسی باید دارای خصوصیات و ویژگیهایی باشند که ابعاد و زوایای شخصیت آنان را بر طبق عدالت شکل داده باشد. در ادامه بخث، این ویژگیها را به دو بخش تقسیم کرده، به برخی از آنها اشاره می‏نماییم.
الف) عدالت در شخصیت رهبران
از ویژگیهای مهم رهبران سیاسی عادل از دیدگاه حضرت علی علیه‏السلام این است که هواهای نفسانی خود را سرکوب کرده و به مراحل بالایی از تکامل و خودسازی رسیده باشند. از مصادیق سرکوبی هوای نفس این است که رهبران جامعه هر چیزی را برای خود نمی‏پسندند برای مردم نیز نپسندند و آنچه را خدا بر آنها واجب فرموده، عمل نمایند.(68)
ویژگی دیگر رهبران عادل، حق محوری و حق‏گرایی آنهاست. به عقیده حضرت علی علیه‏السلام رهبران جامعه باید سخن حق را از هر که بود بپذیرند و حق را در رفتار با همه افراد و حتی دوستان، خویشاوندان و اطرافیان ـ که کار بسیار مشکلی است ـ معیار و ملاک قرار دهند. امام علیه‏السلام خطاب به خاکم مصر می‏فرماید:
«و حق را از آنِ هر که بود بر عهده‏دار، نزدیک یا دور در این‏باره شکیبا باش و این شکیبایی را به حساب ـ خدا ـ بگذار، هر چند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت بود و عاقبت آن را با همه دشواری که دارد چشم دار، که پایان آن پسندیده است ـ و سرانجامش فرخنده ـ.»(69)
طبیعی است اگر انسان بخواهد با همه بر اساس حق و عدالت رفتار کند، بسیاری از آنان بویژه بزرگان، متنفذّان، صاحب‏منصبان، دانشمندان و... ممکن است رنجیده‏خاطر شوند و حتی در کار حاکم، اخلال ایجاد کنند امام علیه‏السلام با توجه به همین مطلب، دشواری عمل به حق را یادآور شده، به مالک سفارش می‏کند کهآن را تحمل نماید، چرا که فرجام آن پسندیده خواهد بود. البته نکته مهم در مورد مدیران جامعه که امام علی علیه‏السلام به آنان سفارش می‏کند در مورد دیگران براساس حق ـ عدالت ـ عمل کنند، این است که در مورد خودشان نیز به حق عمل نمایند و یکی از مصادیق عمل به حق در مورد خود، مبارزه با نفس و مهار کردن آن است تا از زیادت خواهی یا کم‏کاری دست بردارد:
«هرگز هیچ چیز تو را از حق بی‏نیاز نگرداند و از جمله حقها که بر توست این است که خود را بپایی و به اندازه توانت در کار رعیت کوشش نمایی، که آنچه از این کار به دست می‏آری، بهتر است از آنچه بذل می‏داری.»(70)
ویژگی دیگر نخبگان عادل، برابر دانستن خود با مردم در حقوق و زندگی اجتماعی است. به عقیده حضرت علی علیه‏السلام رهبران جامعه هیچ امتیاز ویژه‏ای ـ بجز در انجام وظیفه اداری ـ بر مردم ندارند و امام علیه‏السلام بارها به عناوین مختلف بر این نکته تأکید فرمودند. امام علیه‏السلام در نامه خود به حاکم مصر می‏فرمایند:
«و بپرهیز از آن که چیزی را به خود مخصوص داری که ـ بهره ـ همه مردم در آن یکسان است.»(71)
در مورد زندگی مادی رهبران عادل نیز نظر امام علی علیه‏السلام چنین است:
«[بدرستی] که خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندی، تنگدست را به هیجان نیارند و به طغیان واندارند.»(72)
افزون بر ویژگیهای یاد شده، یک ویژگی بسیار مهم دیگر نیز که معیار عدالت رهبران است وجود دارد و شخصیت و حکومت حضرت علی علیه‏السلام را از دیگر رهبران و حکومتها متمایز می‏سازد. این معیار به قدری شفاف، روشن و دقیق است که جای هیچ‏گونه چون و چرا و مصلحت‏بینی باقی نمی‏گذارد. حضرت علی علیه‏السلام بصراحت اعلام می‏فرمایند:
«ای مردم! به خدا من شما را به طاعی برنمی‏انگیزم جز که خود پیش از شما به گزاردن آن برمی‏خیزم و شما را از معصیتی بازنمی‏دارم جز آن که پیش از شما آن را فرومی‏گذارم.»(73)
ب) عدالت رهبران در تقابل با مردم
از ویژگیهای رهبران عادل فروتنی، نرمخویی و گشاده‏رویی در مقابل مردم است. امام علی علیه‏السلام در نامه‏های فراوانی خطاب به استانداران و والیان خود به آنان سفارش می‏کند که با ملایمت و گشاده‏رویی با مردم برخورد کنند و حتی در نگاههای خود به مردم عدالت را پاس دارند.
«با آنان فروتن باش و نرمخو و هموار و گشاده‏رو، به یک چشم بنگر به همگاه خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شوی به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند.»(74)
سیاست رهبران عادل باید شفاف و زلال، و ابعاد و کمّ و کیف آن برای همگان روشن باشد ـ بجز در موارد امنیتی و نظامی ـ تا راه هرگونه خلاف و سوءاستفاده‏ای بسته شود و حاکمان، مردم را شاهد بر اعمال خود ببیند. اگر در مواردی نیز مردم به اشتباه گمان به ستم حاکم بردند، حاکم باید آشکارا مسائل را روشن کند و گمان اشتباه مردم را اصلاح نماید، امام علیه‏السلام خطاب به حاکم مصر می‏فرمایند:
«اگر رعیت [شهروندان] بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار از بدگمانی‏شان درآر که بدین رفتار خود را به ـ عدالت ـ خوی داده باشی و با رعیت مدارا کرده و با عذری که می‏آوری بدانچه خواهی رسیده و آنان را به راه حق درآورده.»(75)
یکی دیگر از مسائلی که حضرت علی علیه‏السلام نسبت به آن حساسیتی خاص داشتند، رواج روحیه تعریف و تمجید در میان نخبگان سیاسی و جامعه است. امام علیه‏السلام در عمل، کوششهای فراوانی برای ریشه‏کن ساختن این خصلت مبذول فرمودند و تندترین برخوردها و عکس‏العملها را در مواجعه با این‏گونه روحیات از خود نشان دادند. امام علیه‏السلام رواج روحیه تعریف و تمجید و تملّق‏گویی را از مهمترین آفاتی می‏دانست که حق و عدالت را در نظام سیاسی از مسیر خود منحرف می‏سازد و بیشترین ضربه و ضرر آن نیز متوجه رهبران سیاسی جامعه می‏شود.
حضرت خطاب به مالک می‏فرمایند:
«بپرهیز از خودپسندیدن و به خودپسندی مطمئن بودن و ستایش را دوست داشتن، که اینها از بهترین فرصتهای شیطان است تا بتازد و کرده‏های نیکوکاران را نابود سازد.»(76)
روزی امام علی علیه‏السلام در صفین مشغولسخنرانی بودند. مردی هنگام سخنرانی امام علیه‏السلام بلند شد و حضرت را ستود و درود فراوان بر او فرستاد. حضرت در پاسخ فرمود:
«... و در دیده مردم پارسا، زشت‏ترین خوی والیات این است که خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگ‏منشی شمارند و کارهایشان را به حساب کبر و خودخواهی بگذارند، و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن. و بسا مردم که ستایش را دوست دارند از آن پس که در کاری کوششی آرند، لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهده حقوقی که مانده است برآیم و واجبها که بر گردنم باقی است ادا نمایم. پس با من چنان که با سرکشان گویند سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند از من کناره مجویید و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید، چه آن کس که سخن حق بر او گران افتد و نمودن [نشان دادن] عدالت بر وی دشوار بود کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است. پس، از گفتن حق یا رأی زدن [مشورت] در عدالت باز مایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.»(77)
آخرین بحث نخبگان عادل، به حقوق متقابل رهبران سیاسی و مردم اختصاص دارد که به طور فشرده به آن می‏پردازیم. حضرت علی علیه‏السلام اعتقاد دارند که از جمله مهمترین حقوقی که خداوند متعال قرار داده، حقوق رهبران سیاسی و مردم بر یکدیگر است و رعایت آن بر هر کدام از دو طرف واجب می‏باشد. البته ابتدا مدیران جامعه باید به حقوق خود عمل کنند و سپس از مردم انتظار عمل به تعهداتشان را داشته باشند.(78) به عقیده حضرت علی علیه‏السلام مهمترین نمود عدالت که می‏تواند شیرازه باطنی جامعه را حفظ کرده و موجب احقاق حقوق و اجرای عدالت در زمینه‏های دیگر باشد، عمل به تعهدات متقابل رهبران و مردم از سوی آنان است. البته ما در این جا قصد ورود به بحث مصادیق عینی و کمّ و کیف این تعهّدات را نداریم، بلکه هدف ذکر اهمیت انجام این حقوق متقابل و لزوم عمل به آن است که بخش مهمی ازعدالت سیاسی را تشکیل می‏دهد. اگر چه امام علیه‏السلام خطبه‏های فراوانی در این‏باره دارند،(79) ولی ما فقط به ذکر یکی از آنها بسنده می‏کنیم. امام علی علیه‏السلام در ضمن یک خطبه طولانی در صفین، فرمودند:
«اما بعد، همانا خدا بر شما برای من حقی قرار داد، چون حکمرانی شما را بر عهده‏ام نهاد، و شما را نیز حق است بر من همانند حق من که شما راست بر گردن، پس حق فراختر چیزهاست که وصف آن گویند و مجال آن تنگ اگر خواهند از یکدیگر انصاف جویند... و بزرگترین حقها که خدایش واجب کرده است، حق والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی، که خدای سبحان آن را واجب نمود و حق هر یک را به عهده دیگری واگذار فرمود، و آن را موجب برقراری پیوند آنان کرد و ارجمندی دین ایشان. پس حال رعیت نیکو نگردد جز آن گاه که والیان نیکو رفتار باشند و والیان نیکو رفتار نگرند جز آن گاه که رعیت درستکار باشند. پس چون رعیت حق والی را بگزارد و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود و راههای دین پدیدار و نشانه‏های عدالت برجا و؟ سنت چنان که باید اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری د؟ولت پیوسته و چشم از دشمنان بسته، و اگر رعیت بر والی چیره شود یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد و نشانه‏های جور آشکار، و تبهکاری در دین بسیار، راه گشاده سنت [قانون] را رها کنند و کار از روی هوی کنند و احکام فروگذار شود و بیماری جانها بسیار، و بیمی نکنند که حقی بزرگ فرونهاده شود و یا باطلی سترگ انجام داده، آن گاه نیکان خوار شوند و بدکاران بزرگمقدار، و تاوان فروان بر گردن بندگان از پروردگار.»(80)
جایگاه مردم در عدالت سیاسی
در اندیشه‏های سیاسی امام علی علیه‏السلام در مورد عدالت، نظام سیاسی و رهبران جامعه محور بحث مباشند و نقش اصلی را در اجرای آن ایفا می‏نمایند. نقش مردم در احقاق حق و اجرای عدالت به مراتب کمتر از این دو بوده، فقط برای یاری رهبران در اجرای عدالت معنا و مصداق پیدا مکند. البته نیاز نخبگان سیاسی به کمک مردم برای اجرای عدالتنیز بیشتر ناشی از شرایط آن زمان بوده که رهبران، نیروی نظامی و قوای قهریه منسجمی در اختیار نداشتند و به دلیل محدود و ساده بودن نظام سیاسی، مردم عادی بشدت تأثیرگذار بودند. در دنیای امروز اگر چه این شرایط وجود ندارد، ولی باز هم نمی‏توان از نقش مردم در احقاق حق و اجرای عدالت غافل ماند. امام علی علیه‏السلام برای برانگیختن مردم به حق و عدالت می‏فرمود:
«خدا بیامرزد کسی را که حقی ببیند و یاری آن کند و یا ستمی ببیند و آن را بازگرداند و خداوند حق را یاور بود تا حق را بدو برساند.»(81)
ولی امام علیه‏السلام در صحنه‏های عملی اجرای حق و عدالت، که بیشتر به یاری مردم نیاز داشت، خطاب به آنان فرمود:
«ای مردم! مرا بر کار خود یار باشید و فرمانم را پذیرفتار، به خدا سوگند که داد ستمدیده را از آن که بر او ستم کرده بستانم و مهار ستمکار را بگیرم و به ناخواه او تا به آبشخور حق کشانم.»(82)
چنین قاطعیتی در اجرای حق و عدالت و مبارزه با ستمگر، می‏تواند یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت، و جامعه عادلانه‏ای ایجاد کند که در سایه آن، بشر بتواند به تمام استعدادهای نهفته خود دست یابد و بهترین الگوی حکومتی را از خود باقی گذارد. اما گروهی که منافع خود را در خطر می‏بیننند و اجرای عدالت را به ضرر خود می‏پندارند، بشدت از آن می‏گریزد. امام علیه‏السلام در مورد این گروه فرمود:
«عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به گوش کشیدند و دانستند مردم برابر عدالت در حق یکسانند، پس گریختند تا تنها خود را به نوایی برسانند. دور بُوَند دور از رحمت خدا، به خدا آنان از ستمی نگریختند و به عدالت نرسیدند.»(83)
بدین‏سان اجرای عدالت به مردمی عدالتخواه و تشنه راه عدالت نیاز دارد تا رهبری را که اجرای عدالتش منوط به یاری مردم است، یاری نمایند. البته امام علیه‏السلام در نظام سیاسی و در سطح رهبران جامعه عدالت را ایجاد کرده بود، ولی اینها فقط وسیله‏ای برای اجرای عدالت در جامعه بود که به کمک مردم نیاز داشت، ولی مردم نیز آن قدر در این راه سست و بی‏تفاوت بودند که امام علیه‏السلام خطاب به آنها فرمود:
«ای مردم رنگارنگ، با دلهای پریشان و ناهماهنگ، تن‏هاشان عیان، خردهاشان از آنان نهان، در شناخت حق شما را می‏پرورانم، همچون دایه‏ای مهربان و شما از حق می‏رمید چون بزغالکان از شیر غران. هیهات که به یاری شما تاریکی را از چهره عدالت بزدایم و کجی را که در حق راه یافته، راست نمایم.»(84)
امام علی علیه‏السلام به تمام تعهدات و وظایف خود به عنوان رهبر جامعه عمل نمود، عادلانه‏ترین نظام سیاسی را پایه‏گذاری کرد و ذرّه‏ای از دایره عدالت خارج نشد و برخلاف عدالت، کوچکترین قدمی برای حفظ قدرت و حکومت‏خود ـ که بُعد دنیوی داشت ـ برنداشت، ولی مردمان همچنان بی‏تفاوت و غرق در آداب و عادات جاهلیّت خود بودند. امام علیه‏السلام در اواخر حکومت خود فرمود:
«اگر پیش از من، رعیت از ستم فرمانروایان می‏نالید، امروز من از ستم رعیت خود می‏نالم، گویی من پیروم و آنان پیشوا، من محکومم و آنها فرمانروا.»(85)
نتیجه‏گیری
از دیدگاه حضرت علی علیه‏السلام مهمترین بُعد عدالت، تبولر آن در نظامهای سیاسی اجتماعی است و عدالت در زمینه‏های دیگر مثل عدالت فردی، فرع بر آن محسوب می‏گردد. به عبارت دیگر، مهمترین فلسفه عدالت، پیاده کردن آن در حوزه‏های مختلف اجتماع و نظامهای سیاسی می‏باشد. از طرف دیگر، مهمترین کار ویژه نظامهای سیاسی، اجرای عدالت در اجزا و عناصر مختلف اجتماع است. هیچ چیزی به اندازه عدالت در حکومت و نظامهای سیاسی اجتماعی اهمیت ندارد. عدالت ایجاب می‏نماید که نظام سیاسی (به معنی سیستم) براساس مجموعه‏ای از قواعد و اصول که مبتنی بر عدالت هستند، اجزا و ارگانهای مختلف خود را تنظیم کند و به کار بپردازد. یک نظام سیاسی باید در چهار زمینه براساس عدالت عمل کند:
اول، در حوزه مدیریت که باید از بالا تا پایین، شایسته‏ترین افراد متصدی امور باشند، به گونه‏ای که بهتر از آن ممکن نباشد، و عملکرد هر کدام دقیقاً ارزیابی شود و مورد تشویق یا تنبیه قرار گیرند.
دوم، در هدف و جهت نظام سیاسی که باید بر مبنای احقاق حق، امحای باطل و اجرای عدالت در جامعه باشد و تا نظام سیاسی از درون خود مبتنی بر عدالتنباشد، نمی‏تواند به این امر مهم اهتمام ورزد.
سوم، عمل به عدالت در اجرای حدود و قوانین است که برای تمام مردم یکسان باشد و پست، مقام، طبقه، لباس و...هیچ تأثیری در اجرای احکام و حدود الهی [قانون] نداشته باشد و حتی یک اقلیت مذهبی بتواند در دادگاه به حکم قانون بر رهبر کشور اقامه دعوی نموده، حاکم شود.
چهارم، در زمینه امور مالی و توزیع ثروت ملی که اولاً کوچکترین اسراف و حیف و میلی صورت نگیرد و ثانیاً تمام مردم کشور به طور عادلانه و متناسب، از امکانات رفاهی و ثروت ملی برخوردار گردند. پس از نظام سیاسی که نخبگان نیز به معنای اعم در آن جای می‏گیرند، خود نخبگان به معنای اخص باید ابتدا در بُعد شخصی و فردی و سپس در برخورد با مردم ویژگیهایی داشته باشد که عدالت ایجاب منماید و ذکر آنها گذشت.
نکته آخر، نقش مردم در اجرای عدالت سیاسی است که اگر آنان خواهان عدالت و یاری‏گر آن نباشند، پیاده کردن آن امری مشکل به نظر می‏رسد.
پی‏نوشتها
______________________________
1. عبدالکریم بن محمدیحیی قزوینی، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان علیه‏السلام ، به کوشش رسول جعفریان، (قم، انتشارات کتابخانه عمومی آیت‏اللّه‏ العظمی مرعشی نجفی، 1371)، ص89.
2. نهج‏البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371)، حکمت31، ص364.
3. همان، حکم 437، ص440.
4. «العدل فوز و کرامة»، «الانصاف افضل الفضائل»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص97؛ «العدل افضل سجیّة»، همان، ص100؛ «الانصاف افضل الشّیم»، همان، ص97؛ «أسنی المواهب العدل»، همان، ص112.
5. «العدل مألوف»، «بالعدل تتضاعف البرکات»، جمال‏الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، تصحیح سید جلال‏الدین ارموی، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1360)، ج1، ص11 و ج3، ص205.
6. «العدل رأس الایمان و جماع الاحسان»، همان، ج2، ص30.
7. «ملاک السیاسة العدل»، همان، ج6، ص116.
8. «العدل اقوی اساس»، همان، ج1، ص216.
9. «جعل اللّه‏ سبحانه العدل قوام للأنام و تنزیهاً من المظالم و الآثام و تسنیة للاسلام»، همان، ج3، ص374.
10. «العدل حیاة الاحکام»، همان، ج؟، ص104.
11. «خیر السیاسات العدل»، همان، ج3، ص420؛ «العدل خیر الحکم»، ج1، ص81؛ «جمال السیاسة العدل فی الامرة و العفو مع القدرة»، همان، ج3، ص375.
12. «العدل نظام الامرة»، همان، ج1، ص198؛ «العدل قوام الرعیة و جمال الولات»، همان، ج2، ص90.
13. «ان افضل غرة عین الولاة استقامة العدل فی البلاد و ظهور مودّة الرعیة و انه لایظهر مودّتهم الا بسلامة صدورهم»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص125.
14. «من عدل تمکن»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص148؛ «من عدل نفذ حکمه»، همان، ج5، ص175؛ «من عدل عظم قدره»، ج5، ص193؛ «من عدل فی سلطانه استغنی عن اعوانه»، همان، ج5، ص343؛ «من کثر عدله حمدت ایامه»، همان، ج5، ص290؛ «من عدل فی سلطانه و بذل احسانه اعلی‏اللّه‏ شأنه و اعزّ اعوانه»، همان، ج5، ص396.
15. «لن تحصن الدول بمثل استعمال العدل فیها»، همان، ج5، ص70؛ «من عمل بالدعل حصن اللّه‏ ملکه و من عمل بالجور عجل‏اللّه‏ هلکه»، همان، ج5، ص355.
16. «العدل جُنَّة الدول»، همان، ج2، ص62؛ «العدل جنّة واقیه»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص105.
17. «اعدل تدم لک القدرة»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص175.
18. «العدل جنّة الدول»، همان، ج2، ص62؛ «العدل قوام البریّة»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص99؛ «حسن العدل نظام البریّة»، همان، ص 138؛ «عدل الساعة حیوة الرعیّة و صلاح البریة»، همان، ص175.
19. «الرعیّة لاتصلحها الا العدل»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص354؛ «العدل یصلح البریّة»، همان، ج1، ص133؛ «بالعدل تصلح الرعیّة»، همان، ج3، ص206.
20. «العدل یستدیم المحبّة»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص100؛ «الانصاف یرفع الخلاف و یوجب الائتلاف»، همان، ص101.
21. «ما عمِّرت البلدان بمثل العدل»، همان، ص193.
22. نهج‏البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، حکمت، 476، ص445.
23. همان خطبه 40، ص39.
24. همان، خطبه 16، ص17.
25. همان، خطبه 174، ص179.
26. همان، خطبه 3، ص9.
27. محمدبن محمدبننعمان، الشیخ المفید، الجمل، تحقیق سید علی میرشریفی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1371)، ص 143، 317، 416.
28. جورج جرداق، الامام علی علیه‏السلام صوت العدالة الانسانیه، (بیروت، دار مکتبة الحیاة، 1970م)،/ ج1، ص153.
29. نهج‏البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 216، ص248.
30. «الاعمال تستقیم بالعمال»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص84؛ «آفة الاعمال عجز العمّال»، همان، ص70.
31. «الاعمال بالخبرة»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص18.
32. برای نمونه بنگرید به: نهج‏البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامه 53، ص332 و 334.
33. همان، نامه 34، ص309.
34. ابی جعفر محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، (بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1879م)، ج3، ص459.
35. همان.
36. نهج‏البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامه 31، ص307.
37. همان، نامه 61، ص346.
38. همان، نامه 53، ص328 و 331.
39. همان، خطبه 3، ص10.
40. همان، خطبه 37، ص37.
41. همان، خطبه 205، ص239.
42. همان، خطبه 131، ص129.
43. همان، حکمت 110، ص379.
44. شیخ مفید، الارشاد، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، (تهران، انتشارات علمیه اسلامیه)، ص241.
45. نهج‏البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 214، ص259.
46. محمدباقر محمودی، نهج‏السعادة فی مستدرک نهج‏البلاغة، (بیروت، مؤسسة التضامن الفکری، 1387 ق)، ج4، ص144.
47. نهج‏البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامه 53، ص340.
48. همان، نامه 59، ص344.
49. ابی جعفر رشیدالدین محمدبن علی‏بن شهرآشوب، مناقب، (قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج2، ص105؛ عزالدین علی ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر ـ داربیروت، 1385 ه . ق / 1967م)، ص439.
50. نهج‏البلاغه، تصحیح صبحی صالح، (بیروت 1387 ق / 1967 م)، ص439.
51. ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، الغارات، (تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، 1355)، ج2، ص532.
52. انّها لکبیرة الاّ علی الخاشعین، بقره /45.
53. و لا یجرمنّکم شنأن قوم الا تعدلوا إعدلوا هو اقرت للتقوی، مائده /8.
54. سید اسماعیل رسول‏زاده، قضاوتها و حکومت عدالتخواهی علی‏بن ابی‏طالب، (چاپ دوم: تهران، انتشارات یاسین، 1369)، ص120.
55. احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، (بیروت، دارصادر، دار بیروت)، ج2، ص208.
56. حسن صدر، مرد نامتناهی، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1361)، ص35.
57. ابن ابی الحدید، شرح نهج‏البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم (چاپ دوم: بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1385 ق / 1965 م)، ج1، ص269. (ترجمه خطبه از محمود عابدی، مترجم «جستجویی در نهج‏البلاغه».
58. همان، ص197.
59. محمد مهدی شمس‏الدین، جستجویی در نهج‏البلاغه، ترجمه محمود عابدی، (چاپ دوم: تهران، بنیاد نهج‏البلاغه، 1361)، ص196.
60. نهج‏البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 126، ص124.
61. قضاوتها و حکومت عدالتخواهی علی‏بن ابی‏طالب، ص188، به نقل از: روضه کافی، ص124.
62. همان.
63. جمعی از محققان، کاوشی در نهج‏البلاغه، (تهران، بنیاد نهج‏البلاغه، 1364)، ص224.
64. برای نمونه، بنگرید به: نهج‏البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 2321، ص234؛ نهج‏السعادة، ج3،/ ص30-31؛ احمدبن مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعة، (تهران، انتشارات علمیه اسلامیه)،/ ص324؛ شیخ مفید، الجمل، ص400.
65. جورج جرداق، امام علی علیه‏السلام صدای عدالت انسانی، ترجمه سید هادی خسروشاهی (تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی)، ج1، ص213.
66. نهج‏البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، حکمت 328، ص420.
67. همان، خطبه 3، ص11.
68. همان، نامه 59، ص344.
69. همان، نامه 53، ص338.
70. همان، نامه 59، ص345.
71. همان، نامه 53، ص340.
72. همان، خطبه 209، ص242.
73. همان، خطبه 175، ص181.
74. همان، نامه 46، ص338.
75. همان، نامه 53، ص338.
76. همان، ص340.
77. همان، خطبه 216، ص250-249.
78. همان، نامه 50، ص323.
79. برای نمونه بنگرید به: همان، نامه 50، ص323 و خطبه 105، ص98 و خطبه 40، ص39.
80. همان، خطبه 216، ص249-248.
81. همان، خطبه 205، ص240.
82. همان، خطبه 136، ص134.
83. همان، نامه 70، ص354.
84. همان، خطبه 131، ص129.
85. همان، حکمت 261، ص409.

تبلیغات