آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

فقهاى بزرگوار شیعه در مواردى از فتوا و نظر خود عدول کرده و فتواى جدیدى صادر کرده‏اند. این امر، نشانه حق‏پذیرى و تواضع آنان است. سید ابن طاووس در اقبال ـ در سخنى که خواهد آمد ـ آن را نشانه ورع و تدیّن مى‏داند. در این نکته به نمونه‏هایى معدود از این دست اشاره مى‏کنیم:
الف) شیخ مفید و عده‏اى از فقیهان آن روزگار در مورد ماه رمضان ابتدا قائل به نظریه عدد بودند، سپس از آن عدول کردند و قائل به نظریه رؤیت شدند. سید ابن طاووس در اقبال در این زمینه گوید:
واعلم أنّ اختلاف أصحابنا فی شهر رمضان، هل یمکن أن یکون تسعة وعشرین یوماً على الیقین، أو أنّه ثلاثون لا ینقص أبد ال‏آبدین؟ فإنّه کانوا قبل ال‏آن مختلفین، وأمّا ال‏آن فلم أجد ممّن شاهدته أو سمعت به فی زماننا... .
ولکنّنی أذکر بعض ما عرفته ممّا کان جماعة من علماء أصحابنا معتقدین له وعاملین علیه، من أنّ شهر رمضان لا ینقص أبداً عن الثلاثین یوماً.
فمن ذلک ما حکاه شیخنا المفید محمّد بن النعمان فی کتاب لمح البرهان، فقال عقیب الطعن على من ادّعى حدوث هذا القولِ وقلّة القائلین به ما هذا لفظه المفید:
«ممّا یدلّ على کذبه وعظم بهته أنّ فقهاء عصرنا هذا ـ وهو سنة ثلاث وستّین وثلاثمائة ـ ورواته و فضلؤه ـ وإن کانوا أقلّ عدداً منهم فی کلّ عصر ـ مجمعون علیه، و یتدیّنون به، و یفتون بصحّته، وداعون إلى صوابه، کسیّدنا وشیخنا الشریف الزکیّ أبى محمّد الحسنى (أدام الله عزّه)، وشیخنا الثقة الفقیه أبى القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه (أیّده الله تعالى)، و شیخنا الفقیه أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه، و شیخنا أبی عبدالله الحسین بن علیّ بن الحسین (أیّدهما اللّه)، وشیخنا أبی محمّد هارون بن موسى (أیّده اللّه) ».
ورأیت فی الکتب أیضاً أنّ الشیخ الصدوق«1» ـ المتّفق على أمانته ـ جعفر بن محمّد بن قولویه (تغمّده الله برحمته)، مع من کان یذهب إلى أنّ شهر رمضان لا یجوز علیه النقصان، فإنّه صنّف فی ذلک کتاباً، وقد ذکرنا کلام المفید عن ابن قولویه.
ووجدت للشیخ محمّد بن أحمد بن داود القمّی (رضوان الله جلّ جلاله علیه) کتاباً قد نقض به کتاب جعفر بن قولویه، واحتجّ بأنّ شهر رمضان له أُسوة بالشهور کلّها.
ووجدت کتاباً للشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان، سمّاه لمح البرهان، الذی قدّمنا ذکره قد انتصرفیه لأُستاذه وشیخه جعفر بن قولویه، ویردّ على محمّد بن أحمد بن داود القمّی، وذکر فیه أنّ شهر رمضان لا ینقص عن ثلاثین، وتأوّل أخباراً ذکرها تتضمّن أنّه یجوز أن یکون تسعاً وعشرین.
ووجدت تصنیفاً للشیخ محمّد بن علیّ الکراجکی یقتضی أنّه قد کان فی أوّل أمره قائلاً بقول جعفر بن قولویه فی العمل على أنّ شهر الصیام لا یزال ثلاثین على التمام، ثمّ رأیت له مصنّفاً آخر سمّاه الکافى فی الاستدلال، قد نقض فیه على من قال بأنّه لا ینقص عن ثلاثین واعتذر عمّا کان یذهب إلیه، وذهب إلى أنّه یجوز أن یکون تسعاً وعشرین.
ووجدت شیخنا المفید قد رجع عن کتاب لمح البرهان، وذکر أنّه قد صنّف کتاباً سمّاه مصابیح النور، وأنّه قد ذهب فیه إلى قول محمّد بن أحمد بن داود فی أنّ شهر رمضان له أُسوة بالشهور فی الزیادة والنقصان.«2»
أقول: وهذا أمر یشهد به الوجدان والعیان، وعمل أکثر من سلف، وعمل من أدرکناه من الإخوان، وإنّما أردنا أن لا یخلو کتابنا من الإشارة إلى قول بعض من ذهب إلى الاختلاف من أهل الفضل والورع والإنصاف، و أنّ الورع والدین حملهم على الرجوع إلى ما عادوا إلیه، من أنّه یجوز أن یکون ثلاثین وأن یکون تسعاً وعشرین.«3»
ب) سید ابوتراب خوانسارى، عالم بزرگ قرن چهاردهم در کتاب با ارزش شرح نجاة العباد، ابتدا قائل به عدم اعتبار حکم حاکم در رؤیت هلال بوده و ادله‏اى بر مدعاى خود ذکر کرده است. پس از مدتى از این نظر عدول کرده و ادله سابق خود را شجاعانه رد کرده است. ایشان مى‏نویسد:
... هذا ما کتبته سابقاً.
وال‏آن أقول: الإنصاف أنّ التوقیع الرفیع دالّ على ثبوت الولایة العامّة للمجتهد فی جمیع الحوادث التی هی عند الناس من مناصب الحُکّام. وکان مرجع الشیعة فیها فی زمنهم(ع) الإمامَ ونائبَه، فإنّ المعهود من الحوادث المسؤول عنها فیه إنّما هو ذلک کلّه، لا خصوص المرافعات ومعرفة الأحکام من الحلال والحرام، بل ولیس المراد هذا الأخیر قطعاً؛ لعلم کلّ أحدٍ بأنّ ذلک إنّما کان المرجع فیه الرواة فی کلّ زمان من لدن زمن النبیّ(ص)، فلا إجمال فی الروایة ولا إشکال.
کما أنّ النصوص الدالّة على ذلک ـ غیر هذا التوقیع ـ کثیرة، قد استقصیناها فی أجوبة المسائل البحرانیّة، وبسطنا الکلام فیها، وحقّقناه بما لا مزید علیه، فمن أراد فلیرجع إلیها.
وصحیحة محمّد بن قیس والخبران بعدها نصّء فی أنّ ذلک منصب الإمام وأنّ له الحکم فیه، کما أنّ عند الناس أیضاً کلّهم أنّه من مناصب الحکّام، فیثبت أنّه من مناصب الفقیه، وأنّ حکمه معتبر فیه.
ولا ینافی ذلک النصوص الحاصرة والتقیید فی صحیحة منصور؛ فإنّها جمیعاً فى مقام بیان أدنى ما یثبت به الهلال، کما سمعت، وأدنا قیام البیّنة عنده وإن لم یثبت عند الحاکم، ورؤیته خاصّةً ولو لم‏یره غیره، فقصارى ما دلّت علیه إنّما هو کفایة ذلک، لا الحصر فیه والاشتراط بقیامها عنده... . «4»
ج) شیخ آقا بزرگ ضمن برشمردن شاگردان میرزاى شیرازى مى‏نویسد:
مولى محمد هرندى شاگرد شیخ انصارى(ره) بود و در شهر خویش مرجعیت یافت. بعد از سال 1300 ق براى زیارت به عتبات بازگشت و با میرزا ملاقاتى داشت و در میان آن دو بزرگوار در مسأله‏اى مباحثه در گرفت. بعد از مباحثه به کاظمیه رفت. پس از رفتن وى میرزاى شیرازى متوجه شد که حق با مولى محمد هرندى بوده است. دستور داد که نامه‏اى بنویسند و آن را با قاصدى سواره و شیخ اسماعیل ترشیزى به سوى وى بفرستند و بگویند که حق با او بوده است. قاصد در کاظمیه به او رسید و پیام میرزا به وى ابلاغ شد.
بعد میرزا گفت: «مرحوم شیخ را ـ منظور شیخ انصارى است ـ چه شاگردانى از فُحول است که در جاى جاى زمین پراکنده‏اند و مجهول مانده‏اند».«5»
* * *
درباره عالم بزرگ مرحوم حاج میرزا ابراهیم خوئى نوشته‏اند:
در سال 1248 ق در خوى تولد یافت و در بیست و پنج سالگى به نجف اشرف رفت. ابتدا در محضر شیخ و بعد از او هم نزد سید کوه کمرى به تحصیل فقه و اصول پرداخت و از شیخ محمد حسین کاظمى و شیخ مهدى کاشف الغطاء اجازه روایت گرفت.
مقام علمى حاج میرزا ابراهیم چنان بود که با میرزاى شیرازى در مسأله‏اى فقهى مذاکره و در فتوا با ایشان اختلاف نظر پیدا کرد. میرزاى شیرازى چون در مدرک مسأله تجدید نظر کرد فتواى خوئى را بر حق دانست و از فتواى خودش عدول کرد و این مطلب را به خوئى هم خبر داد.«6»
این امر هنگامى بود که میرزاى بزرگ در اوج نفوذ و شهرت و اقتدار قرار داشت. همان شخصیتى که با یک سطر بساط نقشه استعمار گرانه انگلستان را در ایران برچید.
د) روزى آخوند خراسانى در مجلس درس استاد خود میرزاى شیرازى در سامرا شرکت کرد تا از سخنان وى کسب فیض کند. استاد بالاى منبر نشسته بود و براى اثبات نظر خود اقامه دلیل مى‏کرد. آخوند بر نظر استاد ایراد کرد و از خود نظرى دیگر بیان داشت. استاد در مقام جواب برآمد و دلایل شاگرد خود را رد کرد و باز براى اثبات نظر خود دلیلهاى دیگر آورد و این دو سه بار تکرار شد. سایر طلاّ ب ساکت نشسته بودند و به مباحثه آن دو با دقّت هر چه تمام تر گوش فرا مى‏دادند. چون کار مباحثه و مناظره بالا گرفت آخوند به عنوان احترام نظر استاد را قبول و سکوت اختیار کرد.
فرداى آن روز هنگامى که میرزا براى تدریس بر فراز منبر آمد قبل از شروع درس رو به طلاّ ب و فضلاى جلسه درس گفت: «در مسأله دیروز حق با جناب آخوند بود و نظر ایشان درست است.»«7»
هـ) شیخ انصارى با آن جایگاه علمى هرگاه کسى ـ حتى یکى از کوچکترین شاگردانش ـ در مجلس سخن مى‏گفت به حرفهایش گوش فرا مى‏داد. روزى شیخ بر فراز منبر تدریس فرمود:
در ایّام تحصیلم در خدمت شریف العلماء و حاج مولى احمد نراقى و شیخ على کاشف الغطاء به ذهن و ادراک و حافظه خود مغرور بودم به گونه‏اى که هرگاه در مطلبى تعمّق و چیزى را درک مى‏کردم، اگر خلاف آن را از اساتید خود مى‏شنیدم، بدان توجّهى نمى‏کردم، بلکه تا تمام کردن بیانات ایشان هم گوش نمى‏دادم؛ ولى اکنون طورى شده‏ام که هرگاه کمترین شاگردم هم سخنى گوید، استماع مى‏کنم تا حرفش را تمام کند؛ زیرا تجربه کردم و بعضى از افکار خود را بر اثر سخن یکى از شاگردان مبتدى باطل دیدم.«8»
میرزاى شیرازى در درس شیخ کم سخن مى‏گفت و صدایش به اندازه‏اى آرام بود که شیخ براى فهم آن ناچار بدنش را به طرف او متمایل مى‏کرد. هرگاه میرزا اراده تکلم داشت، شیخ اهل مجلس را ساکت مى‏کرد و بدانها مى‏گفت:
«جناب میرزا سخن مى‏گوید» و پس از پایان کلام میرزا، رو به شاگردان دیگر مطالب او را براى آنها تقریر مى‏کرد.«9»
و) عدول مرحوم آیة اللّه حاج آقا حسین بروجردى از نظریه‏اش در باب بقاى بر تقلید میت معروف است. ایشان ابتدا قائل به عدم جواز بقا بر تقلید میت بود؛ ولى پس از مباحثه با مرحوم آیة اللّه یثربى، ایشان آیة اللّه بروجردى را از نظرش برگرداند و در نتیجه آیة اللّه بروجردى قائل به جواز بقا بر تقلید میت شدند.
_________________________________________
1. کلمه صدوق در این عبارت به عنوان مدح و صفت براى ابن قولویه مى‏باشد و منظور از آن شیخ صدوق معروف نیست.
2. للمزید راجع رسالة جوابات أهل الموصل فی العدد والرؤیة، فی الجزء الأوّل من هذه المجموعة.
3. رک: رؤیت هلال، ج 3، بخش سوم.
4. رک: رؤیت هلال، ج 3، بخش سوم.
5. میرزاى شیرازى، ص 145.
6. زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص 171.
7. مرگى در نور، ص 71.
8. زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص 77 ـ 78.
9. میرزاى شیرازى، ترجمه هدیة الرازى، ص 37.

تبلیغات