آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

دکارت، برهان فطرت را با عنوان «برهان علامت تجاری» مطرح کرده که بر مبنای وجود مفهوم خدا در ذهن انسان استوار است او در تبیین و توضیح این برهان از دو تقریر استفاده کرده و پاسخ اشکالات مقدر هر دو تقریر را داده است. در این نوشتار، هم برهان علامت تجاری، و هم اشکالات و پاسخ‏های آنها توسط دکارت، مطرح شده است.
تقریر اوّل برهان علامت تجاری
دکارت در سیر اندیشه فلسفی خود پس از بررسی مصدر و منشأ مفاهیم بسیاری از موجودات به بررسی مفهوم خدا می‏پردازد(1) تا هم سیر اندیشه فلسفی خود را حفظ کرده باشد و هم ذات خدا را اثبات نماید(2) از
_______________________________
1. Descartes s arguments for the existence of God proceed، as his system demands، only from the contents of own consciousness and indeed fiom one item that he claims to find in his consciousness- idea of God، of a perfect and Infinite Being. The Encyclopedia of philosophy، vol.2، p.943
2. The next stage in the system، as outlined in the Meditations، seeks to establish that God exists. Routledge Encyclopedia of philosophy، vol.3، p .8
_______________________________
این رو از دیدگاه وی اوّلین سوءالی که پس از تحقیق در باب منشأ مفاهیم ذهنی درباره مفهوم خدا مطرح می‏شود این است که من در ذهن، مفهوم خدا یعنی جوهر نامتناهی(3)، ازلی و ابدی، لا یتغیّر، قائم بالذّات(4)، عالم و قادر مطلق(5) و خالق را دارم آیا واقعیّتی که در مفهوم خدا وجود دارد آن چنان عظیم و متعالی است که صدورش از من مستحیل است و یا این که ذات من هم می‏تواند منشأ آن مفهوم باشد؟ به عبارت دیگر آیا من می‏توانم مفهوم موجودی با چنین اوصاف عالی و بزرگ را در خود ایجاد نمایم و یا این که آن مفهوم توسط خداوندی که دارای چنین صفات بزرگ و کاملی است در من نهاده شده است؟
پاسخ سوءال فوق این است که اوصاف مزبور آن قدر بزرگ، عظیم و اعلی هستند که صدور مفاهیمشان از ذات من محال و ممتنع است و همین طور مفهومی که از ذات خدا حکایت می‏کند دارای آن چنان واقعیّت ذهنی است که صدورش از ذات من مستحیل است پس مفهوم خدا معلول علّتی خارج از ذهن من است.
علّت مفهوم خدا دست کم باید به اندازه معلول خود حاوی واقعیّت باشد زیرا اگر علّت آن به اندازه خود مفهوم دارای واقعیّت نباشد هرگز نمی‏تواند علّت واقعیّتی باشد که در مفهوم خدا نهفته است. بنابراین مفهوم خدا را جوهری نامتناهی، ازلی و ابدی، لا یتغیّر، عالم و قادر مطلق و خالق من و همه چیز از در ذهن من نهاده است پس خدا بالضروره در عالم خارج وجود دارد.(6)
به عبارت دیگر از دیدگاه دکارت از طرفی به هر یک از تصوّرات و مفاهیم ذهنی از دو جهت می‏توان نگریست: یکی از آن جهت که آن مفاهیم وجوهی از فکر و حالتی از حالات نفس‏اند و دیگری از آن جهت که بازنمود، بیانگر و حاکی اشیای خارجی‏اند. تصوّرات و مفاهیم ذهنی از آن
_______________________________
3. infinite
4. independent
5. all- knowing and all- powerful
6. ر.ک. تأملات در فلسفه اولی، صص 50 49.
_______________________________
جهت که وجوهی از فکراند هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند امّا از آن جهت که حاکی اشیای خارجی هستند با یکدیگر تفاوت بسیار دارند.
از طرف دگر هر تصوّری علّتی دارد و هر تصوّری حاکی از محتوای علّت خویش است و هر چه محتوای ارائه شده از سوی تصوّر کامل‏تر باشد علّت آن تصوّر هم به همان نسبت کامل‏تر خواهد بود و گرنه هرگز نمی‏توانست مفهوم خود را در ذهن من ایجاد نماید زیرا هر علّتی دست کم باید به اندازه معلول خویش دارای واقعیّت باشد. حال گوییم تصوّری که از خدا یا موجود مطلقاً کامل در درون خویش داریم آیا معلول خود ماست و یا علّتی خارج از ما آن را در درون ما ایجاد کرده است؟
پاسخ سوءال فوق این است که با توجه به بزرگی و عظمتی که در تصوّر و مفهوم خدا نهفته است خود ما که موجود ناقصی هستیم نمی‏توانیم چنین مفهومی را در نفس خود ایجاد نماییم پس منشأ و مصدر مفهوم خدا باید موجودی مطلقاً کامل یعنی خدا باشد بنابراین خدا وجود دارد.(7)
بدین ترتیب تصوّر و مفهوم خدا نه ازعدم ناشی می‏شود و نه از ذات ما زیرا عدم از آنجایی که لا شی‏ء محض است هرگز قادر به ایجاد چیزی نیست، هستی ما نیز به دلیل نقص و ضعف نمی‏تواند موجد مفهومی باشد که حاکی از وجود مطلقاً کامل است پس علّت آن مفهوم خدا باید موجودی مطلقاً کامل، نامتناهی و با عظمت یعنی خدا باشد. بنابراین خدا یعنی هستی مطلقاً کامل به عنوان علّت تامّه(8) تصوّر خویش در ذات ما وجود دارد.(9)
برهان فوق که با توجه به بیانات دکارت برهان علامت تجاری(10) یا برهان
_______________________________
7. Routldge Encyclopedia of philosophy، vol.3، pp.8-9
8. sufficient cause
9. ر.ک. فلسفه دکارت، اصول فلسفه، اصول 17 و 18 صص 238 237.
The Philosophical Writings of Descartes، vol.1، Principles of Philosophy، Part One، Principles 71and81، pp.891-991
10. the trade mark argument
_______________________________
فطرت(11) نامیده می‏شود برهان لمّی و پیشینی بر وجود خداست زیرا دکارت هنوز عالم مادّه را اثبات نکرده است تا بتواند برهان انّی و پسینی بر وجود خدا اقامه نماید از این رو نمی‏تواند اشیای مادّی را حدود وسطای براهین اثبات وجود خدا قرار دهد.
بنابراین دکارت بر اساس تفکّر فلسفی خود می‏خواهد هستی خدا را با سیر در مفاهیم ذهنی خود اثبات نماید زیرا وی در این مرحله از سیر اندیشه فلسفی خود مصالحی جز مفاهیم ذهنی در دست ندارد.(12)
اشکالات مقدّر بر تقریر اوّل
دکارت پس از تبیین و تقریر اوّل از برهان علامت تجاری به طرح سه اشکال مقدّر بر برهان مزبور مبادرت می‏ورزد. وی پس از طرح هر یک از اشکالات، پاسخ مناسبی نیز به آنها می‏دهد تا جایی برای هیچگونه شک و شبهه‏ای باقی نماند.
اشکال اوّل بر تقریر اوّل برهان علامت تجاری این است که مقدّمه برهان مزبور یعنی من در ذهن خود واجد مفهوم جوهر نامتناهی هستم و محال است که من موجد و مصدر آن باشم مردود می‏باشد و نتیجه‏ای هم که از آن حاصل می‏شود یعنی موجد مفهوم خدا موجودی مطلقاً کامل است، مخدوش خواهد بود.
دلیل مطلب این است که اوّلاً مفهوم نامتناهی(13) صرفاً از طریق سلب(14) امر متناهی(15) ادراک می‏شود مانند مفهوم سکون(16) که از طریق سلب حرکت (17) و مفهوم ظلمت که از طریق سلب نور ادراک می‏شود ثانیاً من جوهر متناهی هستم و با
_______________________________
11. the innate arument
12. he must in order to prove the existence of anything else... proceed entirly from the contents of his own consciousness.
The Encyclopedia of philosophy، vol.2، p.843
13. finite
14. negation
15. finite
16. rest
17. motion
_______________________________
سلب جوهر متناهی می‏توانم مفهوم جوهر نامتناهی را در ذهن خود بسازم بنابراین مفهوم جوهر نامتناهی علّتی خارج از ذهن من ندارد.
پاسخ اشکال فوق این است که با وضوح تمام در خود می‏یابم که واقعیّتی که در جوهر نامتناهی وجود دارد بیش از واقعیّتی است که در جوهر متناهی نهفته است و هرگاه واقعیّتی که در جوهر نامتناهی وجود دارد بیش از مفهوم متناهی باشد پس مفهوم نامتناهی باید پیش از مفهوم متناهی در ذهن من وجود داشته باشد.
به عبارت دیگر پیش از این که من مفهوم متناهی را در خود بسازم خداوند مفهوم نامتناهی را در نفس من نهاده بود زیرا هرگاه هیچ مفهومی از جوهر نامتناهی و مطلقاً کامل در نفس من نباشد چگونه می‏توانم به نقایص خود پی ببرم زیرا من در مقایسه با مفهوم جوهر نامتناهی و مطلقاً کامل است که بر نقایص خود واقف می‏گردم پس این که من شک می‏کنم و در ذات من خواهش وجود دارد صرفاً از طریق قیاس با مفهوم کمال مطلق و نامتناهی حاصل شده است.
بنابراین من مفهوم نامتناهی را هرگز از طریق سلب امر متناهی تحصیل نکرده‏ام بلکه بر عکس این مفهوم صرفاً و منحصراً از طریق جوهری نامتناهی و موجودی مطلقاً کامل در من نهاده شده است.(18)
اشکال مقدّر دوم بر تقریر اوّل برهان علامت تجاری این است که شاید مفهوم خدا از نفس من از آن جهت که ناقص است ناشی شده باشد به عبارت دیگر ذات من ناقص است و هر نقصی عدم است و ممکن است مفهوم خدا از عدم حاصل شده باشد بنابراین مفهوم خدا هرگز معلول خدا نیست بلکه همانند برخی از مفاهیم ذهنی از نقص من ناشی شده است.
پاسخ از اشکال مزبور این است که مفهوم خدا که حاکی از جوهری مطلقاً کامل و نامتناهی است مفهومی کاملاً حقیقی است زیرا اوّلاً بر فرض این که مفهوم خدا از عدم حاصل شده باشد امّا چنین نیست که این مفهوم از هیچ امر واقعی و
_______________________________
18. ر.ک: تأملات در فلسفه اولی، ص50.
_______________________________
محصّلی حکایت نکند بلکه بر عکس مفهوم خدا حاکی از امری واقعی و حقیقی در عالم خارج از ذهن من است.
ثانیاً: مفهوم خدا کاملاً متمایز، واضح و صریح است زیرا این مفهوم شامل تمام کمالات و حقایقی است که من به طور واضح و متمایز از اشیای خارجی ادراک می‏نمایم بنابراین مفهوم خدااز آن جهت که بر تمام حقایق و کمالات اشیا احاطه دارد نمی‏توند از نقص من یعنی از فقدان کمال ناشی شده باشد.(19)
اشکال سوم بر تقریر اوّل برهان علامت تجاری این است که شاید کمالاتی که به ذات خدا نسبت می‏دهم در نفس من به صورت بالقوّه(20) وجود داشته باشد و به تدریج به مرحله فعلیّت(21) برسد زیرا به تجربه دریافته‏ام که علم و معرفت من افزایش یافته است از این رو هیچ منعی بر سر راه تکامل و افزایش علم و دانش خویش الی غیر النهایه نمی‏بینم.
و همین‏طور پس از نیل به این درجه از کمال علمی هیچ منعی بر سر راه کسب تمام کمالات الهی را نیز نمی‏بینم بنابراین اگر قوه و استعداد اکتساب و تحصیل کمالات الهی در من وجود داشته باشد پس من می‏توانم مفاهیم کمالات الهی را نیز در خودم ایجاد نمایم.
پاسخ از اشکال مزبور این است که اوّلاً این که در من کمالات بالقوّه‏ای وجود دارد و به تدریج به فعلیّت می‏رسد صحیح است امّا این امر هیچ ارتباطی با ذات الهی ندارد زیرا ذات خدا فعلیّت محض است و هیچ کمالی در او بالقوّه نیست بلکه همه کمالات او بالفعل و واقعی هستند.
ثانیاً: از این که علم و معرفت من به تدریج از حالت قوه به سوی فعلیّت حرکت می‏کند خود دلیل بر نقص ذات من است و موجود ناقص هرگز نمی‏تواند تصوّری از موجود مطلقاً کامل و نامتناهی را در ذات خود ایجاد نماید.
_______________________________
19. ر.ک: تأملات در فلسفه اولی، صص 51 50.
20. potentially
21. actuality
_______________________________
ثالثاً: این که معرفت من به تدریج افزایش می‏یابد درست است امّا چنین نیست که معرفت من نامتناهی بالفعل خواهد شد زیرا علم آدمی هرگز به چنان اوجی از کمال که کسب بیش از آن محال باشد نخواهد رسید امّا ذات و کمالات الهی نامتناهی بالفعل است به طوری که هرگز بر کمال مطلق او چیزی افزوده نخواهد شد.
رابعاً: مفهوم خدا نمی‏تواند معلول امر بالقوّه باشد بلکه صرفاً معلول چیزی است که بالفعل در عالم خارج وجود دارد بنابراین مفهوم خدا نمی‏تواند از ذات من ناشی شده باشد بلکه این مفهوم صرفاً و منحصراً از ذات الهی نشأت گرفته است.(22)
تقریر دوم برهان علامت تجاری
دکارت پس از بیان تقریر اوّل برهان علامت تجاری و طرح اشکالات مقدّر و ارائه پاسخ‏های مناسب به آنها، به بیان تقریر دیگری از برهان مزبور می‏پردازد. وی در تقریر اوّل صرفاً از تصوّر و مفهوم خدا، به هستی عینی او استدلال می‏کند امّا در تقریر دوم علاوه بر استفاده از مفهوم خدا به عنوان کمال مطلق و هستی نامتناهی، از مخلوق بودن خود نیز برای اقامه برهان مزبور بهره می‏گیرد.(23)
به عبارت دیگر دکارت در تقریر دوم علاوه بر این که مفهوم خدا را مخلوق و مصنوع ذات الهی می‏داند هستی و وجود عینی خود را نیز مخلوق و مصنوع او قلمداد می‏کند.
بدین ترتیب فرق میان تقریر اوّل و تقریر دوم این است که در تقریر اوّل صرفاً از معلولیّت مفهوم خدا، به وجود علّت آن یعنی ذات کامل و نامتناهی پی برده می‏شود امّا در تقریر دوم علاوه بر استفاده از معلولیّت مفهوم خدا، از معلولیّت ذات و هستی خود نیز استمداد می‏شود. البته این امر بدان معنا نیست که تقریر دوم برهان علامت تجاری برهان مستقلّی است زیرا خود دکارت چنین قصدی نداشت که تقریر
_______________________________
22. ر.ک: تأملات در فلسفه اولی، ص 52.
23. Descartes also uses cosiderations that introduce God as the cause of Descartes s own existence. The Encyclopedia of philosophy، vol.2 p.943
_______________________________
دوم را برهان مستقلّی قرار دهد(24) بلکه بدین معناست که برهان مزبور را می‏توان با استمداد از حدّ وسط دیگری مانند معلولیّت هستی خویش اقامه نمود.
شاید به دلیل یاد شده باشد که کاپلستون تقریر دوم را تکمله تقریر اوّل تلقّی نموده و اظهار می‏دارد که تقریر دوم در واقع دلیلی است که برهان علامت تجاری را تکمیل می‏نماید زیرا تقریر دوم علاوه بر این که حاوی چیزی است که با تقریر اوّل مشترک است امر دیگری در آن وجود دارد که مختص به آن و فصل ممیّز آن از تقریر اوّل است.(25)
در هر حال دکارت در تقریر دوم برهان علامت تجاری چنین استدلال می‏کند که من تصوّری از خدا را دارم و آن تصوّر هرگز از ذات من نشأت نگرفته است بلکه خداوند هنگام خلق من آن تصوّر و مفهوم خود را در ذات من نهاده است.
سوءالی که در اینجا مطرح می‏شود این است که اگر خدا وجود نداشته باشد آیا ممکن است من بدون خدا پدید آمده باشم؟ اکنون که پدید آمده‏ام منشأ هستی من و علّت حقیقی وجود من چه کسی است؟ آیا خود من علّت ذات و هستی خویش هستم و یا این که علل دیگری که دون مرتبه الهی‏اند خالق و موجِد ذات و هستی من می‏باشند؟
پاسخ این است که علّت حقیقی هستی من نه ذات خود من است و نه علل دیگری که در کمالات با خدا مساوی نیستند زیرا اوّلاً هیچ چیزی در کمالات، هم پایه و یا کامل‏تر از ذات خدا نیست بلکه هر آنچه وجود دارد نه تنها هم پایه ذات نامتناهی او نیست بلکه هر کمالی هم که داشته باشد از ذات کامل خدا دریافت نموده است.
ثانیاً اگر من علت و خالق خود می‏بودم هرگونه کمالی را به خود می‏دادم و جامع
_______________________________
24. The use of this last cosideration shows that the arguments which refer to the creation of Descartes himself ara not، in fact، independent of the first argument، which refers to his idea of God - and Descartes makes it entirely clear that he not intend them to be independent. The Encyclopedia of philosphy، vol.2، pp.943-053
25. A History of philosophy، vol، pp.001-101
_______________________________
جمیع کمالات می‏شدم و در یک کلمه خدا بودم امّا نقایصی که در ذات من وجود دارد دلیل بر این امر است که من بذاته موجود کاملی نیستم پس من نمی‏توانم خالق هستی خود و معطی کمالات وجودی به ذات خود باشم بنابراین علّت حقیقی من خدای نامتناهی و مطلقاً کاملی است که بذاته واجد تمام کمالات وجودی و فی نفسه مستغنی از جمیع ماسوا می‏باشد.(26)
بدین ترتیب دکارت در تقریر دوم برهان علامت تجاری از هستی خود هستی‏ای که حاوی و واجد مفهوم خداست وجود خدا را اثبات می‏کند خدایی که کمال مطلق و هستی نامتناهی است، هستی نامتناهی‏ای که هم خالق مفهوم خدا و هم صانع ذات من است، منی که هم تصوّر خدا را از او دریافت نموده‏ام و هم هستی خود را، هستی‏ای که ناقص است، شک می‏کند، خواهش دارد، در حال تغیر و تحوّل است، سراپا نیازمند است، موجودی است که اگر خدایی نباشد هرگز بهره‏ای از هستی نخواهد داشت.
بنابراین اگر مفهوم خدا دالّ بر وجود عینی خدا نباشد پس هستی من از کجا نشأت گرفته است؟ مسلّماً از ذات علّتی نامتناهی ناشی شده است، همان علّتی که به من هستی بخشیده است، همان علّت هم مفهوم خود را در ذات من قرار داده است.
دکارت قبل از تبیین و تقریر اوّل از برهان علامت تجاری بر آن است که بیانات او پیرامون برهان مزبور از جمله اموری است که با نور فطرت و با وضوح و صراحت و سهولت و تمایز تمام قابل شناخت است امّا اگر دقت نکنم و مراقب احوال خود نباشم صراحت و شفّافیّت ذهنم از طریق صور محسوسات تیره و تار و کور و نابینا خواهد شد و در این هنگام است که ذهن من نمی‏تواند با سهولت و وضوح تمام به یاد آورد که چرا مفهوم خد
_______________________________
26. ر.ک. تأملات در فلسفه اولی، ص 53.
فلسفه دکارت، اصول فلسفه، بخش اوّل، اصل 20، ص 240.
ibid. vol.1، principles of philosophy، Part One، Princiole02، pp.991-002
_______________________________
باید بالضروره و منحصراً به وسیله موجودی مطلقاً کامل و نامتناهی در ذات من به عنوان موجودی ناقص نهاده شده باشد.(27)
بدین ترتیب دکارت فهم برهان علامت تجاری را وابسته به پاکی و صفای ذهن از آلودگی‏های مادّی می‏داند و به همین دلیل اذهانی که با صور مادّی مشوّش شده‏اند از درک برهان علامت تجاری ناتوانند. پس برای فهم برهان مزبور باید از نور فطرت استمداد جست، فطرتی که پاک و زلال است و از آلودگی هرگونه صور مادیّات منزّه و مبرّا می‏باشد. چنین فطرتی به من می‏گوید مفهوم خدا بوسیله موجودی مطلقاً کامل و لا یتناهی و واجد جمیع کمالات وجودی در ذات من نهاده شده است.
اشکالات مقدّر بر تقریر دوم
دکارت پس از تبیین تقریر دوم برهان علامت تجاری پنج اشکال بر برهان مزبور طرح می‏کند و خود، به همه آنها پاسخ می‏دهد. اشکال اوّل این است که در برهان مذکور آمده است اگر خدا نمی‏بود پس منشأ من چه کسی بود.
به عبارت دیگر اگر خدا نمی‏بود من هم نبودم زیرا هیچ موجودی بجز خدا به دلیل این که خلق از عدم صعب و دشوار است هرگز نمی‏تواند مرا از عدم بیافریند. حال که من از عدم خلق شده‏ام تحصیل آنچه از علوم و فنون فاقد هستم سهل و آسان خواهد بود زیرا علوم و فنون عدم نیستند بلکه امور مجهولی هستند که باید بواسطه معلومات کشف شوند.
اشکالی که در اینجا مطرح و پیش می‏آید این است که شاید امر بر عکس آنچه در برهان مذکور آمده است باشد به این معنا که تحصیل آنچه فاقد آنم نسبت به آنچه واجد آن هستم مشکل‏تر باشد زیرا این که من هستم دلیل بر این است که پدید آمدنم از نیستی آسان‏تر از تحصیل معارف و علوم است.
پاسخ این است که امر کاملاً عکس آن چیزی است که در اشکال آمده است یعنی خلق از عدم بسیار مشکل‏تر از تحصیل
_______________________________
27. ر.ک. تأملات در فلسفه اولی، صص 5253.
_______________________________
علوم و معارف است پس من نمی‏توانم خالق خود باشم زیرا من چیزی نبودم تا بتوانم به خودم هستی عطا نمایم و اگر بر فرض محال می‏توانستم به خودم هستی عطا کنم به راحتی می‏توانستم معارف و علوم را به خودم عطا نمایم زیرا اگر من می‏توانستم کمال اوّل یعنی هستی را به خود بدهم هرگز ذات خود را از کمالات ثانی یعنی علوم و معارف محروم نمی‏ساختم.
بنابراین از همین که من از کمالات ثانی یعنی علوم و فنون محروم هستم دالّ بر این است که من خالق خود نیستم بلکه ذاتی مطلقاً کامل و لا یتناهی، هم ذات مرا آفریده است و هم مفهوم خود را هنگام آفریدن من در ذات من نهاده است.
و همین طور اگر من خالق خود می‏بودم خود را از تمام اوصافی که در مفهوم خدا مندرج است محروم نمی‏کردم بلکه همه آنها را به خودم می‏دادم زیرا خالق که از هر جهت تواناست اوّلاً تمام کمالات را به نحو اعلی و اتمّ واجد است ثانیاً تحصیل هیچ چیز برای خالق قادر مستحیل نیست از این رو اگر من خالق خود می‏بودم تحصیل هیچ یک از اوصافی که در مفهوم خدا مندرج است برایم مشکل نبود امّا من فاقد کمالاتی هستم که در مفهوم خدا نهفته است پس من نه خالق ذات خود هستم و نه جاعل مفهوم خدا.
در این جا می‏توان بر این پاسخ، این ایراد را وارد کرد که شاید من ازلی هستم یعنی از ازل موجود بوده‏ام پس من دارای خالق نیستم. پاسخ ایراد مزبور این است که اگر تمام حیات خودم را به اجزایی تقسیم نمایم هیچ یک از آنها به دیگری تعلّق و وابستگی‏ای ندارد بنابراین که من در جزیی از حیات وجود داشته‏ام هرگز مستلزم این نیست که من باید در جزیی دیگر از حیات خود وجود داشته باشم.
به عبارت دیگر از این که من قبلاً وجود داشته‏ام از همین هستی قبلی من لازم نمی‏آید که من الاعلیها السلام‏ن هم وجود داشته باشم زیرا همان‏طوری که بیان شد هیچ جزیی از حیات من به جزء دیگر آن تعلّق ندارد بلکه همه اجزای حیات من به خالق من تعلّق دارند.
بدین ترتیب من که الاعلیها السلام‏ن باقی هستم دلیل بر این است که علّتی خارج از من که قادر مطلق است مرا ابقا نموده است به عبارت دیگر خالق من برای حفظ من هر لحظه مرا از نو خلق می‏کند زیرا خداوند پس از پدید آوردن من هرگز مرا رها نمی‏کند زیرا من موجودی ناقصم از این رو قادر بر حفظ و ابقای خویش نیستم پس خداوند علاوه بر این که مرا آفریده است هستی مرا نیز حفظ می‏کند بنابراین خداوند نه تنها خالق من است بلکه حافظ من نیز هست به عبارت اخری خداوند هم علّت محدِثه(28) من است و هم علّت مبقِیه.
اشکالی که در این جا مطرح است این است که بر فرض که خدا خالق و علّت محدِثه من باشد امّا چنین نیست که او علّت مبقیه من نیز باشد پس این که اکنون هستم شاید در من قوه و استعدادی باشد که بتوانم کاری کنم که در آینده نیز موجود باشم یعنی خودم علّت مبقِیه خودم باشم.
پاسخ از اشکال مزبور این است که اگر چنین قوه و استعدادی در من وجود داشته باشد باید همواره در ذهن من حاضر باشد و من از آن آگاه باشم و حال آن که من از چنین قوه و استعدادی آگاه نبوده و آن را در ذات خود نمی‏یابم و حال آن که من جوهری متفکّرم پس باید از وجود چنین قوه‏ای در ذات خودم آگاه باشم.
بنابراین من فاقد استعداد ابقای هستی ذات خویش هستم پس باید موجودی که مرا آفریده است هستی مرا نیز حفظ و ابقا نماید زیرا خلق مدام(29) یعنی حفظ هستی، صرفاً و منحصراً به عهده خالق هستی من است پس خدا مقوِّم هستی من و هستی من متقوّم به ذات کامل و لا یتناهی اوست.(30)
اشکال مقدّر دوم بر برهان علامت تجاری این است که بر فرض که من مخلوق هستم و خود من هم خالق خود نیستم بلکه خالق من غیر من است و من متقوّم به آن و آن مقوِّم من باشد امّا از کجا معلوم است که
_______________________________
28. efficient cause
29. cotinuous creation
30. ر.ک. تأملات در فلسفه اولی، صص 5354؛ فلسفه دکارت، اصول فلسفه، بخش اوّل، اصل 21، صص 241 240.
ibid. Principles of Philosophy، Part One، Principle12
_______________________________
خالق و مقوِّم من خدا باشد شاید علّت دیگری که نسبت به ذات خدا واجد کمالات کمتری می‏باشد خالق من است بنابراین برهان علامت تجاری برای اثبات وجود خدا ناتوان است.
پاسخ این اشکال این است که همان طوری که گذشت از جمله امور بدیهی و واضح و صریح این است که واقعیّت علّت دست کم باید به اندازه واقعیّت معلول خود باشد زیرا اگر چنین نباشد پس معلول واقعیّت خود را از کجا کسب خواهد کرد؟
ذات معلول به دلیل نقص و احتیاج، فاقد کمالات است، از این رو خودش نمی‏تواند به خویشتن خویش کمالی را عطا نماید بنابراین هستی و سایر کمالات او وابسته و متعلِّق به غیر اوست و غیر او باید دست کم به اندازه‏ای که به معلول خود هستی و سایر کمالات را عطا کرده است واجد آن کمالات نیز باشد.
بدین ترتیب از طرفی من به عنوان معلول و متقوّم به غیر، موجودی متفکّر و اندیشنده‏ام و در ذات خود واجد مفهومی از خدا به عنوان کمال مطلق و موجودی نامتناهی می‏باشم، پس علّت و مقوِّم من باید واجد تمام کمالاتی که به او نسبت می‏دهم باشد امّا علّتی غیر از ذات خدا واجد چنان کمالاتی که من در مفهوم خدا می‏یابم و به خدا نسبت می‏دهم نیستند زیرا خود ذات آنها نیز مانند ذات من محتاج و متقوّم به غیر است و موجود محتاج و مفتقر نمی‏تواند هم خالق ذات من باشد و هم مفهوم خدا را در من به ودیعه گذاشته باشد.(31)
از طرف دیگر علّتی که دارای کمالات کمتری نسبت به خدا باشد نمی‏تواند متّصف به وصف خالق گردد زیرا خالق از عدم (32) صرفاً از عهده موجودی برمی‏آید که تمام کمالات را به طور مطلق دارا باشد و این امر مسلّم است که غیر از خدا هیچ موجودی به طور مطلق واجد تمام کمالات وجودی نیست پس این که در اشکال آمده است: «شاید موجودی که دارای کمالات
_______________________________
31. ر.ک. تأملات در فلسفه اولی، ص 55.
32. creation out of nothing
_______________________________
کمتری نسبت به خدا باشد مرا آفریده است» مردود و منتفی می‏باشد.
بنابراین نه والدین من خالق من هستند زیرا آنها نیز مانند من مفتقر به علّتی خارج از ذات خود می‏باشند و نه علّت دیگری که نسبت به ذات خدا دارای کمالات کمتری باشد زیرا کمالاتی که در مفهوم خدا می‏یابم و به ذات خدا نسبت می‏دهم بالبداهه و صریح می‏یابم که صرفاً و منحصراً در ذات مطلقاً کامل و لا یتناهی اوست که قادر به خلق من است نه ذوات دیگر بنابراین خدا هم خالق ذات من است و هم جاعل مفهوم خدا در ذات من.
اشکال مقدّر سوم بر تقریر دوم برهان علامت تجاری این است که فرض کنیم که خدا علّت و مقوِّم هستی من است امّا خودش هستی خویش را از کجا و از کدام علّت گرفته است؟ اگر هستی خودش را از دیگری گرفته باشد چگونه می‏تواند معطی وجود به غیر خود باشد؟ از طرف دیگر علّتی که هستی را به خالق من عطا کرده است هستی خودش را از کجا و از کدام علّت گرفته است؟ و هلمّ جرّاً....
پاسخ از اشکال مزبور این است که علّتی که مرا آفریده است یا وجودش را از ذات خود گرفته است و یا از غیر خود. اگر علّتی وجودش را از ذات خود گرفته باشد یعنی بذاته(33) دارای وجود باشد نه بغیره(34) همان خدایی است که من در ذات خود واجد مفهومی از او هستم زیرا علّتی که بذاته و فی‏نفسه موجود باشد و هیچگونه احتیاجی به ما سوا نداشته باشد باید بالفعل واجد تمام کمالاتی باشد که من در مفهوم خدا تصوّر می‏کنم زیرا موجود غنی و مستقل هیچ وصف و کمال بالقوّه‏ای ندارد بلکه تمام کمالات او بالفعل است.
به عبارت دیگر ذات خدا فعلیّت محض(35) است و هیچ گونه امر بالقوّه‏ای در ذات او نیست زیرا اگر ذات او حاوی امری بالقوّه باشد برای فعلیّت آن اوّلاً محتاج به غیر خواهد بود ثانیاً مستلزم تغیر و حدوث در ذات او خواهد شد بنابراین خدا
_______________________________
33. by itself
34. by otherself
35. pure actuality
_______________________________
ذاتی است که بذاته موجود است و هیچ تعلّق و وابستگی به ماسوا ندارد.
و امّا اگر ذات علّت و خالق من هستی خود را از علّتی دیگر گرفته باشد نمی‏تواند الی غیر النهایه ادامه پیدا کند زیرا تسلسل علل(36) بر اساس ادلّه عقلی مستحیل است از این رو سلسله علل و معالیل(37) باید به علّتی که از هر جهت مستقل و به اصطلاح علّة العلل(38) است منتهی گردد، علّة العللی که هم علّت محدِثه است و هم علّت مبقیّه.
به عبارت دیگر همان علّتی که مرا خلق کرد همان علّت هم مرا حفظ و اِبقا می‏کند زیرا قابل تصوّر نیست که علّتی مرا خلق نماید و علّتی دیگر ابقا نماید. بنابراین علّتی که بتواند مرا از کتم عدم به عرصه هستی بیاورد همان علّت هم به طریق اولی قادر خواهد بود هستی مرا حفظ و ابقا نماید.(39)
بدین ترتیب اگر علّت من معلول علّتی مافوق خود باشد و آن علّت نیز معلول علّتی مافوق خود باشد این نمی‏تواند الی غیر النهایه ادامه یابد بلکه بالضروره باید به علّتی مستقل و لا یتناهی ختم و منتهی گردد زیرا تسلسل علل نامتناهی محال است. پس اگر سلسله‏ای از علل و معالیل وجود داشته باشد باید در رأس همه آنها علّة العللی باشد تا سلسله علل و معالیل را ایجاد نماید و گرنه سلسله‏ای وجود نخواهد داشت.
اشکال چهارمی که بر تقریر دوم برهان علامت تجاری وارد می‏شود این است که بر فرض که هستی من و مفهوم خدا معلول
_______________________________
36. infinite regress of causes
37. couses and effects
38. cause of causes
39. ر.ک. تأملات در فلسفه اولی، ص 55.خداوند علاوه بر آفریدن جهان، هر لحظه آن را نو می‏کند. علم و دین ص 38؛ جاناتان دنسی با توجه به نظریه خلق مدام دکارت می‏گوید: «دکارت که پیرو اصالت واقع است می‏تواند بگوید فعالیت مستمر خدا برای استمرار عالم لازم است. لکن نیاز به خدا در این جا نیازی علّی است». مقدّمه‏ای بر برکلی ص 87؛ علیت از دیدگاه اشاعره و هیوم صص 369 368؛ دکارت«در دلیل دوم می‏گوید ما مخلوق خدا هستیم و اوست که به طور مدام ما را حفظ می‏کند و باقی می‏دارد». بحث در مابعد الطّبیعه ص 321؛ سیر حکمت در اروپا، ج1، ص 187.
_______________________________
غیر باشد امّا از کجا معلوم است که من مخلوق یک خالق هستم؟ شاید علل متعددی در ایجاد من دخیل بوده‏اند و من کمالاتی که به خدای واحد نسبت می‏دهم مفهوم یکی از آنها را علّتی و مفهوم یکی دیگر را از علّتی دیگر اقتباس کرده باشم.
بدین ترتیب این که در آفرینش من علل متعددی دست به کار بوده‏اند و من مفاهیم کمالات را از تک تک آنها اخذ کرده باشم و آنها را به اشتباه به خدای واحدی نسبت داده باشم منتفی نخواهد.
به عبارت دیگر این که من تمام کمالاتی که در مفهوم خدا می‏یابم و به یک علّت اسناد می‏دهم شاید در عالم و به صورت تکثیر(40) در علل مختلفی وجود داشته باشد و همه با هم به من هستی را عطا کرده باشند و من مفاهیم کمالات را نه از یکی از آنها بلکه از علل متعددی اتخاذ کرده باشم پس کمالاتی که من در مفهوم خدا می‏بینم نه به نحو توحید بلکه به صورت تکثیر در علل مختلفی وجود دارند. بنابراین برهان علامت تجاری در اثبات وجود خدا به عنوان خالق من و واضع و جاعل مفهوم کمال مطلق و لا یتناهی در ذات من ناتوان و مخدوش است.
پاسخ از اشکال مزبور این است که از طرفی اوصاف و کمالاتی که من در مفهوم خدا می‏یابم و به او اسناد می‏دهم وصف وحدت(41)، بساطت(42) و انفکاک ناپذیری همه صفات و کمالاتی است که من در مفهوم خدا می‏یابم و به او اسناد می‏دهم. از طرف دگر وصف توحید صفات و وحدت صفات و ذات الهی یکی از کمالات و اوصاف اصلی و ذاتی خداست و هرگز از ذات او منفک نخواهد شد.
بدین ترتیب من در مفهوم خدا وحدت و بساطتی را می‏یابم که محال است فقط مفهوم وحدت و بساطت را از او گرفته باشم و مفاهیم سایر کمالات را از علل دیگری اخذ کرده باشم زیرا محال است علّتی مفهوم وحدت را در من نهاده است تا من مجموع کمالات الهی را به نحو بساطت و
_______________________________
40. muliplicity
41. unity
42. sipilicity
_______________________________
جمعی ادراک نمایم و آنها را به یک ذات واحد اسناد دهم امّا به من قدرتی نداده باشد که بواسطه آن ماهیّت و وجود کمالات را تشخیص دهم. بنابراین همه اوصاف و کمالات وجودی به نحو وحدت و بساطت در ذات خدا وجود دارند و هرگز از ذات او منفک نخواهند شد.(43)
اشکال مقدّر پنجمی که بر تقریر دوم برهان علامت تجاری وارد می‏شود این است که من از والدینم متولد شده‏ام، پس آنها علّت هستی من می‏باشند و من پس از تولد به آنها نیازی ندارم بلکه احتیاج من به آنها صرفاً در مرحله حدوث و تکوین است نه در مرحله بقا زیرا من ظاهراً در مرحله بقا محتاج به علّتی نیستم.
پاسخ از اشکال مزبور این است که تنها کاری که والدین من انجام داده‏اند این است که استعدادهایی را در مادّه‏ای که من در آن محصور می‏بینم ایجاد نموده‏اند به عبارت دیگر فعل والدین من صرفاً اِمناء است نه ایجاد زیرا ایجاد و خلق از عدم، مستلزم وجود قدرت و سایر کمالات مطلقه‏ای است که هرگز در والدین من یافت نخواهد شد..
امّا من از آن جهت که جوهری متفکّر هستم نمی‏توانم خود را مخلوق والدین خود بدانم زیرا ظاهراً بدن من از آنها ناشی شده است امّا نفس من که جوهری اندیشنده و واجد مفهوم خداست باید مخلوق موجودی مطلقاً کامل باشد بنابراین اگر چه تولّدم از ناحیه والدین من است امّا خالق و حافظ من یعنی علّت محدِثه و مبقِیه من همان خدایی است که مفهوم خودش را در من قرار داده است و از همین که من واجد مفهوم خدا هستم بالضّروره نتیجه می‏گیرم که خداوند به عنوان علّت محدِثه و مبقِیه من و همین‏طور علّت مفهوم کمال مطلق در ذهن من حقیقتی عینی و وجودی خارجی دارد.(44)
نشان صانع بر مصنوع
دکارت پس از طرح و طرد اشکالات
_______________________________
43. ر.ک. تأملات در فلسفه اولی، صص 5556.
44. ر.ک. همان ص 56.
_______________________________
مقدّر بر تقریر دوم برهان علامت تجاری بار دیگربه بررسی منشأ، مصدر و علّت مفهوم خدا و کمال مطلق برمی‏گردد و این سوءال را مطرح می‏کند که من مفهوم خدا را از کجا و از چه طریقی تحصیل کرده‏ام؟ آیا خودم سازنده آن هستم و یا این که از خارج وارد ذهن من شده است و در صورت اخیر آیا آن را از طریق حواس پنجگانه کسب کرده‏ام و یا این که علّتی که مرا آفریده است مفهوم خودش را به عنوان علامت و نشان(45) خود در ذات من تعبیه کرده است؟
دکارت پس از طرح سوءال مزبور اظهار می‏دارد که من مفهوم خدا را از طریق حواس خود کسب نکرده‏ام زیرا مفاهیم اشیای خارجی بر خلاف انتظار من بر ذهن من عرضه می‏شوند امّا مفهوم خدا موافق انتظار من بر ذهن من ارائه شده است.
ذهن من نیز نمی‏تواند منشأ و علّت مفهوم خدا به عنوان کمال مطلق و لا یتناهی باشد زیرا اگر چنین باشد من به عنوان فاعل و علّت مفهوم خدا باید قادر باشم که چیزی از آن مفهوم بکاهم و یا چیزی بر آن بیفزایم و حال آن که من موجودی ناقص‏ام و قادر به کاهش چیزی از مفهوم خدا و یا افزایش چیزی بر آن نیستم و به همین دلیل من به عنوان مخلوق خدا و موجودی سراپا نیاز هرگز قادر به ایجاد مفهوم خدا نیستم بنابراین مفهوم خدا باید از ناحیه علّتی ورای ذهن و حواس من وارد ذهن من شده باشد.
دکارت پس از بررسی احتمال ورود مفهوم خدا از طریق حواس و نیز بعد از تحقیق احتمال ابداع مفهوم خدا بواسطه ذهن و نفی هر دو راه ایجاد مفهوم خدا به این نتیجه می‏رسد که تنها راه ایجاد مفهوم خدا ذات خود او می‏باشد بنابراین مفهوم خدا صرفاً و منحصراً از خالق من ناشی شده است به این معنا که خداوند هنگام آفریدن من مفهوم خود را در ذات من تعبیه کرد پس مفهوم خدا از همان لحظه‏ای که من به وجود آمده‏ام همراه من به وجود آمد.
بدین ترتیب همان طوری که صنعت‏گر پس از ساختن چیزی نشان و علامت مخصوص خود را بر روی آن می‏زند خداوند
_______________________________
45. mark
_______________________________
نیز پس از خلق وایجاد هستی من مفهوم خود را در درون من نهاده است تا نشانی از خالق و صانع من باشد.(46)
نشانی که صنعت‏گر بر صنایع خود می‏زند مغایر با خود مصنوع است امّا خداوند هنگام آفریدن من نشان خود را بدون این که با من تغایری داشته باشد در من نهاده است زیرا خداوند مرا به صورت خویش آفرید پس باید بین مفهوم خدا و هستی من نیز هیچگونه مغایرتی وجود نداشته باشد.
بدین ترتیب خداوند مرا به وجهی به صورت خود آفرید و من این مشابهت و مماثلت را با همان قوه‏ای ادارک می‏کنم که با آن هستی خودم را ادراک می‏نمایم به عبارت دیگر نور فطرتی که در من وجود دارد تنها وسیله‏ای است که با آن هستی خود و مماثلت خود و خدا و همین‏طور خود و مفهوم خدا را ادراک می‏نمایم.
بدین ترتیب وقتی با نور فطرت درباره خود به عنوان جوهری متفکّر می‏اندیشم نه تنها خود را موجودی ناقص و محتاج و قائم بالغیر و مشتاق موجودی مطلق و لایتناهی می‏یابم بلکه همچنین در همان حال با نور فطرت می‏یابم که کسی که خالق و مقوِّم من است دارای تمام اوصاف بالفعل، واقعی و لایتناهی‏ای است که من مشتاق آنها هستم و در درون خود مفهومی از آنها را دارا می‏باشم.
به هر حال این که من مفهوم خدا را دارم مستلزم این است که خدا به صورت واقعی و بالفعل در عالم خارج وجود داشته باشد و گرنه محال است که من به عنوان دارنده مفهوم خدا تحقّق عینی داشته باشم پس خدا در عالم خارج از ذهن من وجود عینی و خارجی دارد، خدایی که واجد تمام کمالات مطلق و والایی است که من مفهومی از آنها را در ذهن خود دارم، ذهنی که هرگز قادر بر احاطه بر کمالات لا یتناهی خدا نیست، خدایی که از هر عیب و نقصی منزّه و از هر حد و حصری مبرّا می‏باشد.(47)
_______________________________
46. رابینسون در این باره می‏گوید: «این برهان دکارت برای اثبات خدا را معمولاً برهان علامت تجاری) Trade e mark( می‏نامند.وقتی یک سازنده یا تولید کننده، کالایی را می‏سازد معمولاً علامت مخصوص تجاری خود را نیز بر روی آن حک می‏کند. قدم اوّل، دکارت، ص 66.
47. ر.ک. تأملات در فلسفه اولی، صص 5658.

تبلیغات