آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

آن‏گونه که از عنوان این مقاله برمی‏آید، رویکرد اصلی‏اش این است که تنها انتظار از دین چنان‏که اکنون رواج گرفته درست است، یا از دین‏پژوهان نیز انتظاراتی می‏رود؟ اگر هم از هر دو می‏توان انتظار داشت، انتظار ما از هر کدام چیست؟
از دین، انتظار می‏رود که به رشد و کمال انسان به بهترین شکل یاری رساند. از دین‏پژوه نیز انتظار هست به بهترین شکل ماهیّت دین را فهمیده، رسالتش را بشناسد. در این نوشتار موضوعات زیر مورد برسی قرار می‏گیرد:
1. ضرورت تعریف دین، وحی و ایمان.
پاره‏ای اشکالات از ابهام در تعاریف ناشی می‏شود. پیش از این‏که به مسأله‏ی رویکرد انسان به دین بپردازیم بهتر است به تعریف دین بپردازیم.
برخی تعریف دین را عملاً ناممکن دانسته، وحی را تعریف نکرده، از ایمان نیز تعریف جامع و روشنی ارایه نکرده‏اند. اما تعریف دین:
1/1. برخی دین را بی‏تعریف یا تعریف‏ناپذیر دانسته‏اند.(1) و در عین حال
_______________________________
1. از جمله بنگرید به فنائی، ابوالقاسم، «فلسفه دین و کلام جدید»، ص117، چاپ نخست، تابستان 1375، انتشارات اشراق، بی‏جا.
_______________________________
گفته‏اند انسان معنایی از کلمه دین در ذهن خود دارد. جای این پرسش هست که چگونه دین در ذهن معنایی دارد، یعنی قابل تصور است، لیکن تصدیق به آن ناممکن و بدون تعریف است؟ با وجود تصور راه برای تصدیق هموار می‏شود و مانعی از بروز آن نیست پس نباید دین را تعریف‏ناپذیر دانست.
در مورد تعریف دین می‏توان گفت: «مجموعه قوانین و مقرراتی که از سوی خدا در شکل وحی برای رشد و کمال انسان نازل شده و او را به غایت قصوا و هدف نهایی یعنی خدا و کمال مطلق می‏رساند، دین نامیده می‏شود».(1)
2/1. ایمان و عمل صالح: با اینکه در بحث انتظار از دین به عمل صالح پرداخته نمی‏شود، لیکن توجه بدان ضروری است تا در کنار ایمان قرار گرفته مفهوم ایمان نیز واضح‏تر شود. برخی ایمان را از جنس فکر و علم ندانسته آن را از مقوله اراده به حساب آورده نوعی تصمیم و گزینش و فعل قلبی قلمداد کرده‏اند.(2)
اما باید بدانیم ایمان مجموعه‏ای است مرکب از شناخت خدا، علاقه به حق، تسلیم خدا بودن، گرایش به او داشتن و تواضع در مقابل خدا.(3) حاصل جمع و ترکیب این عناصر حالت آرامش و امنیت روحی است یا عمل قلبی و جوانحی؟ با این وصف چرا ایمان را از
_______________________________
1. بنگرید به: حبیش تفلیسی، «وجوه قرآن»، ص102، انتشارات حکمت، تهران، 1396 ه ق؛ قرشی، علی اکبر، «قاموس قرآن»، ج2، ص380، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1352 ش؛ مصباح یزدی، محمد تقی، «آموزش عقاید»، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1371 ش؛ خاتمی، احمد، «فرهنگ علم کلام»، ص114 زیرواژه دین، انتشارات صبا، تهران، 1370 ش.
2. بنگرید به مقاله «انتظار بشر از دین، درنگی در صورت مسأله» از ابوالقاسم فنائی، مجله نقد و نظر، شماره‏های 87، ص286، تابستان و پائیز 375، دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
3. ر.ک: علامه ابن منظور، «لسان العرب»، ج1، ص224، دار احیاء التراث‏العربی، بیروت، چاپ اول، 1408 ق، تحقیق «علی شیری»؛ نیز استاد شهید مرتضی مطهری، «انسان کامل»، ص156، انتشارات صدرا، تهران، 1368 ش.
_______________________________
مقوله فکر و علم ندانیم؟ آیا این امر این توهم را ایجاد نمی‏کند که ایمان دینی چیزی دور از اندیشه و دانش و همراه با بی‏خردی و جهالت است؟ با این‏که می‏دانیم ایمان به خدا بیش از هر چیز نیازمند آگاهی است زیرا محال است انسان موءمن به چیزی باشد که از آن بی‏خبر بوده تصوری از آن نداشته باشد، چه این‏که منطقاً، تصدیق فرع تصور است.
اما این‏که ایمان از سنخ اراده باشد نیز پذیرفتنی نیست، زیرا از نظر فلسفی اراده یکی از مراحل انجام کار است و حالتی است روحی که پس از شوق و انگیزه و پیش از انجام کار در روح پدید می‏آید(1) و این چیزی نیست که معادل ایمان به حساب آید، گرچه همراه آن هست. عمل صالح نیز حاصل ایمان و فعل جوارحی است. عمل صالح نشانه ایمان در انسان و شکوفاکننده آن است. عمل صالح در چهره عبادت با اعضای بدن انجام می‏گیرد.
3/1. ایمان و حس کنجکاوی: برخی ایمان و گرایش دینی را به عنوان غریزه حقیقت‏جویی قابل توجیه ندانسته‏اند.(2)
در این مورد باید توجه داشت که: اولاً: در انسان چیزی به عنوان غریزه حقیقت‏جویی از قبیل سایر غرایز وجود ندارد. بلکه این امر در سطحی کاملاً فراتر از غرایز مشترک انسان و حیوان، ویژه انسان و فطری است. انسان فطرتاً برخوردار از استعداد حقیقت‏یابی است و اگر آن را شکوفا کرد، برخوردار از حس کنجکاوی می‏شود.
ثانیاً: ایمان نتیجه استعداد دیگری در انسان به نام فطرت کمال‏یابی بوده با آن رابطه مستقیم دارد.
ثالثاً: حس کمال‏خواهی بشر فرع بر فطرت حقیقت‏خواهی اوست، زیرا بدون استعداد حقیقت‏یابی و حس کنجکاوی که در مجموع انسان را بر شناخت حقیقت توانا و نسبت به آن دل مشغول می‏کند، شناخت
_______________________________
1. ر.ک: علامه طباطبائی، «نهایة‏الحکمة»، ص108، دارالتبلیغ اسلامی، قم، بی‏تا.
2. بنگرید به فنائی، نقد و نظر، 78 / 286.
_______________________________
حقیقت و کمال مطلق و عشق‏ورزی بدان برای انسان امکان‏پذیر نیست. وی نخست حقایق را می‏شناسد و سپس آنها را با هم می‏سنجد تا به شناخت کامل‏ترین حقیقت دست یابد. در نتیجه باید ایمان دینی را رهین فطرت حقیقت‏یابی بشر دانست.
4/1. ملاک دینی بودن: برخی دینی بودن امری را نیازمند ملاک دانسته و صرف وحی شدن آن را مستلزم دینی بودن آن ندانسته‏اند. ایشان دین را اخص از وحی دانسته و سه مسأله را به عنوان دلیل در این زمینه مطرح کرده‏اند: یکی این‏که چنین چیزی بدعت است. دوم این‏که انتظار کاذب از دین افزایش می‏یابد و سوم این‏که اوامر ارشادی نیز شاهد بر غیر دینی بودن آنها و معادل نبودن دین با وحی است(1).
به روشنی ملاک دینی بودن چیست؟ ظاهر برخی سخنان این است که ملاک این است که چیزی مورد امر و تکلیف قرار گیرد.(2)
اکنون می‏توان نتیجه گرفت که مقدم بر ملاک‏شناسی امور دینی، باید دین تعریف شده باشد تا در این مورد مشکلی پیش نیاید. حال بنا بر تعریفی که برای دین کردیم می‏گوییم ملاک دینی بودن این است که چیزی راهگشای تکامل انسان باشد و او را به کمال مطلق نزدیک کند، اعم از این‏که عبادت باشد، حکم تکلیفی باشد، امر ارشادی باشد، یا هر چیز دیگر.
در خصوص بدعت نیز باید توجه کرد که بدعت، کاستن از دین یا افزودن چیزی به آن است که جزء آن نباشد و مربوط به انسان باشد نه خدا.(3) در حالی که «اجتهاد» به عنوان مثال بدعت نیست، بلکه رد فرع بر اصل و پیدا کردن حکم مستحدثات در پناه اصول است، با این‏که به حکم فروع نو در متون دینی تصریح نشده باشد.
در مورد انتظارهای کاذب هم باید
_______________________________
1. ر.ک: فنائی، نقد و نظر، 78 / 294..
2. همان / 296.
3. راغب اصفهانی، «المفردات»، ص39، المکتبة المرتضویة، تهران، بی‏تا؛ نیز سبحانی، جعفر، «البدعة»، ص31، موءسسة الامام الصادق‏علیه السلام، قم، 1416 ق.
_______________________________
گفت، نیازی نیست ما بیش از شارع مقدس اندیشناک باشیم، اگر چنین هراسی در کار بود، او خود، بندگانش را هدایت فرموده بود. به علاوه وقتی که مرز علم و دین مشخص شود، یا علم پا را از گلیم خویش فراتر نگذارد، یا برخی دین‏پژوهان در مورد دین حق‏کشی نکنند، انتظار کاذب از دین پدید نمی‏آید، یا کسی از این راه نمی‏کوشد مردم را به اشتباه بیندازد.
درباره‏ی اوامر ارشادی بعداً بحث خواهیم کرد.
2. رویکرد انسان‏شناسانه به دین
گاهی انسان‏شناسی فلسفی و کلامی بر دین‏شناسی و دین‏داری مقدّم داشته می‏شود. زیرا این نوع انسان‏شناسی، کمالات بشر را به او گوشزد می‏کند و با این انگیزه است که به دین رجوع می‏کند. لیکن متکلّمان جدید، این انسان‏شناسی را برای شناساندن تمام نیازهای انسان به او کافی ندانسته‏اند، به ویژه که بسیاری از دینداران به خاطر نیازهای دنیوی به دین مراجعه می‏کنند نه به خاطر کمالات اخروی و عقلی؛ مضافاً به این‏که انسان نیازهای عاطفی نیز دارد.(1)
ما در پاسخ گوییم؛ اولاً: مخالفان نظریه فطرت باید با دلیل عقلی نارسایی این دیدگاه را اثبات کنند. آنها باید نیازهای دیگری برای انسان اثبات کنند که نظریه فطرت از پاسخ‏گویی به آنها عاجز مانده است. در صورتی که نظریه رقیب علمی است، بهتر است برتری‏اش را به اثبات رساند. در حالی که در جای خود نارسایی جهان‏بینی علمی در مورد تبیین نیازهای انسان به اثبات رسیده است.(2)
ثانیاً: به چه دلیل بسیاری از دینداران بر اثر مطامع دنیوی دین دارند؟ مگر در این مورد بررسی آماری انجام شده است. صرف .
_______________________________
1. فنائی، نقد و نظر، 78 / 302.
2. به عنوان نمونه بنگرید به استاد شهید مرتضی مطهری‏رحمه الله، مجموعه آثار، ج7، ص35، 8077، انتشارات صدرا، تهران، 1372.
_______________________________
ادعا کاری از پیش نمی‏برد
ثالثاً: اگر چنین هم باشد که برخی یا بسیاری از دینداران نیز به تعبیر مولا امیرالموءمنین‏علیه السلام عبادتشان، عبادت سوداگران باشد(1)، باید این مسأله را تحلیل کرد که این بینش یا نگرش، از نظر دین سطحی و ناپسند است، وگرنه عبادت باید به خاطر این باشد که خدا شایسته عبادت است و انسان باید جویای رضای حق باشد و اگر غیر این باشد، از نظر دین و عقل، انسان خطاکار است، زیرا به جای کسب رضای حق،به رضای خود اندیشیده و به جای قرب به کمال مطلق به کمال‏های محدود پرداخته است. یا به سخن دیگر، چنین افرادی نیز برخوردار از فطرت کمال‏یابی و کمال‏خواهی هستند، لیکن دچار خطای در تطبیق شده، کمال‏های محدود را به جای کمال مطلق نهاده‏اند.
رابعاً: انسان‏شناسی فلسفی و کلامی، به ویژه در صورت بهره‏وری‏اش از آموزش‏های دین، انسان را در نیازهای عقلی خلاصه نکرده، نیازهای عاطفی او را نیز به حساب می‏آورد.
مضافاً به این‏که تشخیص نیازهای عاطفی برای انسان و تبیین آن باید به کمک عقل انجام گیرد. زیرا عقل آموزگار بوده می‏تواند به چیزی جنبه بین‏الاذهانی دهد؛ ولی هیچگاه عاطفه را به کمک خود عاطفه که اختصاصی هر فرد و درونی است نمی‏توان شناخت.
3. رویکردهای سنّتی و مدرن؛ عوام و خواص
بنابرآنچه گذشت، رویکرد عقلانی به دین در قالب انسان‏شناسی کلامی و فلسفی قابل دفاع است و جایی برای سخنان متکلّمان جدید یا رویکرد مدرن به دین باقی نمی‏ماند و ما مرعوب این مدرنیسم نگشته، از سنّت و دیدگاه سنّتی و عقلانی رویگردان نمی‏شویم.
لیکن بعضی سنّت و مدرنیته و عوام و خواص را در برابر هم نهاده‏اند. در این
_______________________________
1. نهج‏البلاغه، حکمت،237، ص510، تحقیق دکتر صبحی صالح، بی‏نا، بیروت، 1387 ق.
_______________________________
مورد نیز ملاحظات زیرا قابل توجه است:
1/ 3. رویکرد عوام و خواص به دین:
گاهی رویکرد عوام به دین منهای طرح سوءال انتظار از دین و مبتنی بر کششی مبهم و اجمالی در کُنه ضمیر آنان به دین دانسته می‏شود. برعکس عوام، خواص در رویکرد به دین، به رفتار خود توجه عقلانی دارند.(1)
در این مورد باید دید چنین تحلیلی نتیجه‏اش تحقیر عوام نیست؟ توده‏ها نیز به میزان تلاش فکری خود با حقایق ایمانی آشنا می‏شوند و البته آنان نیز وظیفه دارند در اصول دین بیشترین تلاش ممکن عقلانی را مصروف دارند. لیکن کشش اجمالی آنها به دین، اجمال همان تفصیل برخی خواص است و نه تمام آنها و چه بسا خواصی که از همان اجمال عوامانه نیز بی‏بهره‏اند! اما خواصی که تمکّن بیشتر فکری داشته وظیفه خود را بهتر انجام می‏دهند، حق فخرفروشی بر عوام را ندارند.
با تمام این اوصاف این حرف نیز درست نیست که رویکرد سنتی به دین عوامانه و رویکرد مدرن به آن خواصانه است. زیرا گوهر و هسته دین و متون اولیه آن، با ملاک مدرنیسم، سنتی‏اند لیکن به لحاظ منطبق بودن آنها بر عقل، از هر پدیده مدرنی باارزش‏ترند. مدرینستها در تخطئه جاهلانه و غیرمنطقی هر امر سنتی گرچه موافق عقل باشد، جز هوس‏رانی منفور خود دلیلی نداشته در مورد دین نیز دچار همین مشکل شده‏اند.
2/3. تقدّم دین‏شناسی بر انسان‏شناسی یا عکس آن: گاهی تقدّم دین‏شناسی بر انسان‏شناسی، ویژگی دیدگاه سنتی و عکس آن ویژگی دیدگاه امروزی دانسته می‏شود.(2)
در پاسخ این دیدگاه گوییم: براساس دیدگاه انسان‏شناسانه فطرت که اسلام نیز جانبدار آن است، انسان‏شناسی
_______________________________
1. فنائی، نقد و نظر، 78 / 279، 280.
2. پیشین، 280، 301.
_______________________________
بر دین مقدم است و سوءال انتظار بشر از دین یا نقش دین در کمال انسان از همان اول مطرح می‏شود. مگر جز این است که پذیرش اصول اعتقادی باید از روی تحقیق باشد و مگر جز این است که به غیر عاقل چنین دستوری داده نمی‏شود؟ پس در انسان‏شناسی کلامی، فلسفی و دینی، انسان توانای بر تحقیق است و مقدم بر تدینش پژوهشگری‏اش مطلوب است.
3/3. دین برای انسان یا انسان برای دین: تفاوت دیگری که میان دیدگاه سنتی و مدرن نهاده شده، این است که طبق دیدگاه سنتی انسان بنده خدا و خدا مولای اوست، پس منطقی نیست که بنده از مولایش انتظاری داشته باشد، بلکه بر عکس، این مولاست که از بنده‏اش دینداری می‏خواهد، ولی در دیدگاه مدرن مسأله برعکس است. ازاین منظر صفات حق نباید در مولویت خلاصه شود و پیش از رجوع به دین نیز مولویتی در کار نیست، در نتیجه دین برای انسان است و انسان می‏تواند از دین انتظار داشته باشد.(؟1
طرح مسأله بدین‏شکل که دین برای انسان است یا انسان برای دین، جالب نیست زیرا مفهوم ندارد که انسان برای دین باشد، دین حق کامل است، مانند ذات حق و معنا ندارد که انسان در خدمت دین و برای دین باشد تا بدان کمال بخشد. اگر نیازی در کار باشد مربوط به انسان ممکن‏الوجود است که باید از رهگذر تدین نیازش را برطرف کند. در نتیجه می‏توان گفت دین برای تکامل انسان است و چنین تعبیری با نیازمندی انسان نیز ناسازگار نیست و انسان‏محوری نیز معنا نمی‏دهد.
نکته دیگر این است که مولویت حق تنها برگرفته شده از دین نیست، بلکه اقتباس شده از عقل است که این صفت و سایر صفات کمالی حق را تشخیص داده او را به عنوان واجب‏الوجود از هر جهت و ذات مستجمع تمام صفات کمالی می‏داند. در نتیجه پیش از رجوع به دین کمالات خدا از جمله مالکیت و مولویت
_______________________________
1. همان، 281.
_______________________________
مطلقش معلوم عقل است. پس باید دید انتظار عقل و حق از انسان چیست؟ اما در عین حال، این امر از منزلت انسان نمی‏کاهد گرچه با انسان‏محوری هم در تضاد است.
بنابراین منطقی این است که انسان را جویای کمال بدانیم و انتظارش از دین را هم رسیدن به کمال بدانیم تا در نتیجه هم مولویت حق را انکار نکنیم، هم انسان محور نشده، هم دین حق را حقیر نپنداریم.
4/3. خدای بی‏نیاز هدفی بیرون ذات خویش ندارد: اینکه لطف و حکمت و بی‏نیازی خدا مقتضی تشریع دین براساس مصالح و مفاسد بشری دانسته شود(1)، عقیده‏ای نادرست است، زیرا ضمن این‏که لازمه‏ی بی‏نیازی خدا این است که نفعی عایدش نشود، ولی در مقابل، اگر تشریع را مربوط به انسان دانسته هدفی این‏چنین در نظر بگیریم، خدای بی‏نیاز را این‏گونه نیازمند کرده‏ایم. پس آن‏سان که در حکمت مقرر شده خدا غایة‏الغایات است و هیچ هدفی بیرون ذات مقدسش وجود ندارد و هدفش از تکوین و تشریع، ذات خود اوست.(2) او غنی و بی‏نیاز است و طالب هیچ کدام از مخلوقاتش نیست. اما از سوی دیگر مطلوب کل طالب است و ماسوای او هرچه و هر که باشد محب و عاشق اوست و به قول محی‏الدین عربی: «ما أجبّ احد غیرخالقه و لکنه تعالی احتجب تحت اسم زینب وسعاد وهند و غیر ذلک».(3)
حال اگر براساس دیدگاه انسان‏محورانه جدید، دین را برای انسان بدانیم واقعاً خدا را غنی و دین او را کامل دانسته‏ایم یا همه چیزی حتی خدا و دین حق را در خدمت انسان قرار داده‏ایم؟
4. دین و دنیا؛ علم و دین
موضوع دیگر در حوزه‏ی کلام،
_______________________________
1. پیشین،: 78 / 282.
2. علامه طباطبایی، «نهایة‏الحکمة»، ص163.
3. به نقل استاد شهید مطهری در کتاب «انسان کامل»، ص95.
_______________________________
رابطه‏ی دین با دنیا، رابطه علم و دین و رابطه عقل و دین است.
تحقیق درباره قلمرو دین و علم، موضوعی که نزاع سنت‏گرایان و متجددان را در پی داشته است، می‏تواند کاملاً سودمند باشد.
حال به بررسی موضوع می‏پردازیم:
1/4. قلمرو علم و دین: به منظور حل ریشه‏ای نزاع سنت و تجدد و متجددان و سنت‏گرایان باید به تحدید مرزهای علم و دین و عقل و دین پرداخت، نه این‏که نزاع آنها را صغروی دانست. چنین قضاوتی استخوان لای زخم گذاشتن است.
حقیقت این است که طبق سنت عقلی و حِکْمی متدینان، قلمرو عقل و علم از قلمرو دین جداست. عقل کلی‏نگر است و در نتیجه آنچه مربوط به جزئیات عبادات و معاملات است از حوزه تشخیص او بیرون است و در این موارد یگانه‏داور دین است. علم تجربی نیز جزئی‏نگر است و با اموری سر و کار دارد که کاملاً محسوس و آزمون‏پذیر باشد. در نتیجه از وضع قانون و تدوین جهان‏بینی ناتوان است. بنابراین در این موارد نیز دین راهنمای انسان است و علم توانایی اظهارنظر ندارد.(1)
البته به دخالت عقل در حوزه عقاید و اخلاق که منجر به اجتهاد صحیح می‏شود باید توجه داشت که آن بحث دیگری است.
از منظر دین(2) «عقل» و «نبی»، هر دو حجت حق‏اند، یکی درونی و دیگری بیرونی، لیکن کارشان از یکدیگر جداست. جهت درونی همان‏طور که گذشت کلی‏نگر است و جهت بیرونی مبین و مبلغ جزئیاتی است که خدا به او وحی کرده و او هم باید به مردم ابلاغ کند.
بنابراین متجددان باید این خیال خام را برای همیشه از ذهن خود بزدایند که
_______________________________
1. بنگرید به استاد شهید مطهری‏رحمه الله، «مجموعه آثار»، ج2، ص77 و بعد؛ نیز مصباح یزدی، محمد تقی، «راهنماشناسی»، ص103 و بعد، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1367 ق.
2. حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی، «تحف‏العقول»، ص288، از سخنان امام موسی بن جعفرعلیمها السلام خطاب به هشام بن حکم، انتشارات بصیرتی، قم، 1394 ق.
_______________________________
دین برای اصلاح آخرت است و برای ساختن دنیا، علم و عقل ما را بس. علم و عقل جنبه‏ای از زندگی بشر را تأمین می‏کنند و دین و ایمان جنبه‏ی دیگری را(1) و هیچ کدام نیز جای دیگری را نمی‏گیرد.
اکنون نتیجه می‏گیریم که نزاع متدینان با دنیاپرستان و علم‏زدگان کبروی نیست. متدینان، واقع‏بینانه قضاوت کرده در مورد علم و عقل، هیچ کدام ظلم نکرده، جایگاه هر کدام را دقیقاً روشن کرده‏اند، لیکن گروه دیگر، غیرعادلانه بر دین تافته حقش را پایمال کرده بی‏جهت از علم جانبداری کرده، بیش از اندازه تنور عقل را گداخته‏اند.
2/4. رابطه دین و حقوق: یک نمونه نزاع تجدد و سنت نه علم و دین، که هر کدام برای خود رسالت و قلمروی دارند در مسایل حقوقی است. جایی که علم حقوق وجود دارد، یا در حالی که رشته حقوق، رشته‏ای گسترده دانشگاهی است، باز هم دین باید در این باره اظهار نظر کند؟ پاسخ متجدد می‏تواند منفی باشد.(2) ولی پاسخ متدیّن مثبت است.(3)
به این سخن توجه فرمایید: «روابط حقوقی زن و مرد و شرایط ازدواج و طلاق باید از طریق رجوع به دین حل و فصل شود، اما به ما نمی‏گوید که شرایط ازدواج و طلاق چیست و با زنان غیرمسلمان می‏توان ازدواج کرد یا نه؟» یا این‏که: «دسته اول مسائل و موضوعاتی است که دین بودنشان روشن و مسلّم است، مانند امور عبادی و بسیاری از امور حقوقی»(4) چرا تمام امور
_______________________________
1. استاد شهید مطهری‏رحمه الله، مجموعه آثار، 2/29 و بعد.
2. ر.ک، سروش، عبدالکریم، «فربه‏تر از ایدئولوژی»، ص152، 153، انتشارات صراط، بی‏جا، چاپاول، اسفند 1372؛ همو، مقاله «آنکه به نام بازرگان بود نه به صفت» مجله «کیان»، شماره 23، ص15، 17.
3. رک: استاد شهید مرتضی مطهری‏رحمه الله، «آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، فقه»، ص52، 53، انتشارات صدرا، تهران، بهمن 1358؛ نیز دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، «درآمدی بر حقوق اسلامی»، ج1، ص98، 99، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1407 ق؛ نیز علامه سید محمد حسین طباطبائی‏رحمه الله، «نهایة‏الحکمة»، ص159، 161.
4. فنائی، ابوالقاسم، نقد و نظر، 78 / 300، 308.
_______________________________
حقوقی نتواند دینی باشد یا چرا دین نتواند راجع به ازدواج با زنان غیرمسلمان نظر دهد؟ دست کم چرا حتی طبق نظر خود این نویسنده، گزاره‏ی واحد هم دینی و هم علمی نباشد؟
از دیدگاه ما، دین حق، کامل است و در زمینه حقوق نیز چنین است. البته این منافاتی با تحقیق علمی و حقوقی بشر و گسترش علم حقوق ندارد. لیکن آنچه مهم است، این است که بدانیم «کتب حقوقی» اسلام کامل است و هیچ نقصی ندارد و پیشرفته‏ترین کاوش‏های علم حقوق نیز به هیچ عنوان نمی‏تواند جای آن را بگیرد و این برمی‏گردد به کمال مطلق بودن شارع و به مطلبی که به تقسیم کار میان دو حجت حق، یعنی عقل و نبی‏گرفته شد.
5. رویکرد پراگماتیستی به دین
در این مقوله چند نکته جلب توجه می‏کند:
1/5. مفهوم کارکردگرایی در دین: در مورد به کار بردن رویکرد پراگماتیستی به دین باید کاملاً هوشیار بود که پراگماتیسم مصطلح به ذهن تبادر نیابد. زیرا به طور اصولی دین‏گرایی و دین‏داری حتی برای رسیدن به بهشت الهی نیز هدفی متعالی نیست که توضیح آن در پی می‏آید.
2/5. سابقه رویکرد کارکردگرایانه به دین: در این مورد گفته شده: «رویکرد متقدمان به دین رویکردی کارکردگرایانه است. مقصود از این رویکرد، رجوع به دین به انگیزه‏های غیرمعرفتی است؛ دفع ضرر محتمل، جلب منفعت، تأمین سعادت اخروی یا غایات دیگری که این گروه برای دینداری ذکر می‏کنند».(1)
در این زمینه هم باید توجه کرد که میان تعابیر کتب کلامی قدما و پراگماتیسم فاصله زیادی وجود دارد. آنچه مورد نظر قدما به ویژه متکلمان و حکما بوده، این بوده که غایت‏گرایی انسان نشان داده شود و انسان فاعل مختار و هدفدار معرفی شود. چون محال است که علت غایی و هدف
_______________________________
1. فنائی، نقد و نظر، 78 / 289.
_______________________________
در مورد موجودی مانند انسان نفی شود.(1) این دیدگاه «وظیفه‏گرایی» امثال کانت را غیرمعقول می‏سازد، نه این‏که پراگماتیسم را معقول کند. در این زمینه قیاس کردن حکما و متکلمان مسلمان به پراگماتیست‏های آمریکایی کم‏لطفی و بی‏مهری است.
3/5. غنای نظری یا حقانیت عملی: نویسنده‏ی محترم مورد بحث رویکرد سنت‏گرایان به دین را چنین توضیح داده است: «گروه اول [سنت‏گرایان[ عموماً به حقانیت نظری آموزه‏های دینی نیز باور دارند، اما مجرد این باور نمی‏تواند انگیزه آنان در رویکرد به دین را سامان دهد».(2) از سخن ایشان برمی‏آید که حقانیت عملی و غنای نظری فرع باشد. اما این امر نه منطق دین است و نه مورد رضایت سنت‏گرایان و اگر اعتقاد نویسنده هم باشد نادرست است، زیرا از دیدگاه اسلام جهان‏بینی و ایمان اصالت دارد.(3) نه این‏که ایمان صرفاً ارزش ابزاری و مقدّمی داشته باشد تا به عمل صالح منتهی شود. ایمان زیبایی روح و عامل نشاط آن بوده، خودش حسنه و کمال روح است. بنابراین، حقانیت نظری دین جایگاه بلندی دارد و تا ایمان تحصیل نشود، عمل صالح هیچ ارزشی ندارد و البته ایمان بدون عمل نیز سودمند نیست و در نتیجه، دین هر دو را از انسان می‏خواهد.
4/5 انگیزه‏های عبادت: چنان‏که قبلاً هم به کلام مولا امیرالموءمنین‏علیه السلام در مورد انواع عبادت اشاره شد، اکنون نیز تأکید می‏شود که اسلام به انواع عبادت و انگیزه‏های هر کدام توجه داشته است. اما عبادت‏های ترس‏آلود و طمع‏آلود را بسی کم‏ارزش‏تر از عبادت‏های عاشقانه و خالصانه دانسته است. عبادتهای ترس‏آلوده یا عبادت بردگان مربوط به کسانی است که ظرفیت پایینی دارند و از نظر روحی به رشد
_______________________________
1. علامه حلی‏رحمه الله، «کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد»، ص129، دفتر انتشارات اسلامی، قم، رمضان 1407 ق؛ علامه طباطبائی‏رحمه الله، «نهایة الحکمة»، ص159، 161.
2. فنائی، پیشین، 282.
3. استاد شهید مطهری‏رحمه الله، «انسان کامل»، ص159.
_______________________________
نرسیده‏اند و با کمال مطلق به اندازه کافی آشنا نشده‏اند. گروه دوم که به طمع بهشت خدا را عبادت می‏کنند، در حقیقت خود را می‏خواهند نه خدا را، بنابراین عبادت آنها نیز در اوج نیست. اما آنان‏که خدا را به خاطر کمالات و عظمتی که دارد می‏پرستند از ترس و طمع رها بوده به اوج رسیده‏اند.
در پایان این قسمت از بحث می‏توان نتیجه گرفت که: رویکرد کارکردگرایانه به دین چیزی نیست که در شأن انسان کامل باشد. این امر از نظر عقل منفی و نشانه خامی و نقص انسان است و از نظر دین نیز امری ناپسند و مذموم است. در نتیجه نباید چنین بینشی را به حکما و متکلمان نسبت داد، یا نشانه رشد فکری متکلمان جدید محسوب کرد.
اما در عین حال به خاطر توجه به کمال انسان و عبادت ناب برای خدا، نباید نقش دین در ساختن دنیا را فراموش کرد. در ادامه به این موضوع می‏پردازیم.
6. مناصب دنیوی پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم
به دنبال بررسی مسأله رویکرد کارکردگرایانه به دین، نکته بسیار شگفتی جلب توجه می‏کند و آن تفکیک سیاست از دین است. نیز جدا کردن عقلانیت، حکمت، علم و اخلاق از دین. در حالی که لازمه‏ی رویکرد کارکردگرایانه این است که مقولات سودمند یاد شده از دین انتظار رود. ولی شگفت این‏که دگراندیشان، برخلافت انتظاری که از مبنایشان می‏رود، کوشیده‏اند دین را از تمام امور دنیایی و بشری جدا کنند. این رفتار، داستان شیر مثنوی مولانا را به یاد می‏آورد که شیر بی‏یال و دم و اشکم که دید؟ دینی که از تمام شوءون دنیوی تهی باشد چه دینی است؟ دینی که بنا باشد آخرت را سامان بخشد و به درد دنیا نخورد، چرا اصلاً در این دنیا به بشر ابلاغ شود؟
با زهم باید به نخستین موضوع این نوشتار، یعنی تعریف دین بازگردیم. اگر دین درست تعریف شود، شامل سیاست، حکمت، اخلاق و علم نیز خواهد شد، نه اینکه در اعتقاد و عبادت خلاصه شود و اگر چنین شود دیگر پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم را از منظری غیردینی در مسند حکیم، حاکم ومعلم اخلاق نخواهیم نشاند.
این سخن که اولیای دین چون از حکمت و اخلاق و علم و فلسفه برخوردار بوده‏اند، شاید از منظری غیردینی به سوءالات فلسفی و... پاسخ داده‏اند، نادرست است؛ زیرا دانش معصومان‏علیهم السلام علم لدنّی و الهی بوده است، نه بشری که از معلّمی فرا گرفته باشند و هیچ مانعی نداشته که خدای بزرگ با هدف سعادت و کمال‏یابی بشر آموزش‏های لازم را به اولیای دین داده باشد. اما به هر حال برخی از اولیاء خدا مانند پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی‏علیه السلام علاوه بر ولایت باطنی و هدایت معنوی خلق، به زمامداری ظاهری نیز رسیده‏اند و برخی دیگر از حکومت ظاهری محروم بوده تنها هادیان فکری مردم بوده‏اند.
این مسأله بسیار شگفت و تأسف‏بار است که به بزرگان فقها و از جمله امام راحل‏رحمه الله نسبت داده شود که احکام حکومتی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم الهی و وحیانی نبوده است. پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم حاکم و قاضی بوده است، لیکن حاکم و قاضی الهی. یعنی اطاعت از ایشان در احکام حکومتی، در امور سیاسی و قضایی، اطاعت از خدا بوده و هیچ تفاوتی میان اطاعت از خدا و پیامبرش در کار نبوده است. در مورد امام معصوم‏علیهم السلام و ولی فقیه نیز چنین است. در نتیجه حکومت و سیاست از دیدگاه اسلام، الهی و دینی است. فقه سیاسی عصاره دین است و به هیچ وجه دین و سیاست نباید از هم جدا شوند.
آیا منطقی است که انتظار بشر از دین تنها این باشد که دین او را در مورد ثواب و عقاب اخروی بیاگاهاند و برای معافیت از عقاب و بهره‏وری از ثواب، یک رشته عبادات را به او بیاموزد، اما هیچ انتظاری در مورد امور دنیوی از دین نداشته باشد یا اصولاً برعکس، انتظارش این باشد که دین در دنیای او هیچ دخالتی نکند؟ آیا معقول است که عبادات و اعتقادات و پاره‏ای امور حقوقی را وحی و دین بدانیم اما سیاست و اخلاق و دیگر آموزش‏های وحی را دین ندانیم؟ آیا مانعی دارد در غیرمستقلات عقلیه نظر دین حاکم باشد و عقل نیز درآنها تحقیق کند؟
پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه‏علیهم السلام مأمور به تشکیل حکومت بوده‏اند و منصب آنها نیز الهی بوده است. اختلاف نظر ما با اهل سنّت در مسأله امامت، این است که به عقیده ما امامت منصب الهی است نه مردمی، امام را خدا نصب می‏کند نه این‏که مردم انتخاب کنند. پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نیز به عنوان والی و حاکم منصوب خداست.(1) بنابراین اصولاً مناصب اولیای دین، دنیایی نیست تا نتیجه گرفته شود که آنان از منظری غیردینی حکومت و قضاوت کرده‏اند، یا اخلاقیات و امور دیگری را به مردم یاد داده‏اند.
7. مسأله‏ی حجیّت ظواهر دین
حجیّت ظواهر دین و سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم موضوع مهم دیگری است. برخی حجیت را محدود به دایره تکالیف و اوامر مولوی کرده اوامر ارشادی را غیرقابل تعمیم به زمان پس از پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم دانسته قائل به عدم حجیت آنها شده‏اند.(2)
در این خصوص توجه به نکات زیر سودمند به نظر می‏رسد:
1 / 7. مفهوم حجت: حجت از نظر لغوی هر چیزی است که با آن بتوان به زیان دیگری با او احتجاج کرده او را محکوم کرد و بر او چیره شد.(3)
از نظر علمای اصول فقه نیز، حجت آن چیزی است که کاشف از چیز دیگر باشد و آن را اثبات کند، ولی به پای قطع و یقین نرسد؛ در نتیجه حجیت چنین چیزی مانند امارات شرعی، قراردادی است، برخلاف قطع و یقین که حجیت ذاتی دارند.(4)
به این ترتیب، حجت امری عقلی است و در زمینه‏ای که بتوان بر سخنی
_______________________________
1. ر.ک: «علامه حلی»، «کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد»، ص262؛ نیز «امام خمینی»رحمه الله، «ولایت فقیه»، ص2826، 90، 91، انتشارات کاوه، تهران، بی‏تا.
2. فنائی، پیشین، 295، 296.
3. لسان‏العرب: 3 / 53.
4. ر.ک: محمدرضا مظفر، «اصول الفقه»، ج3، ص12، 13، انتشارات المعارف الاسلامیة، تهران، 1386 ق.
_______________________________
عقلانی و منطقی تکیه کرد، این بحث مطرح است.
2 / 7. حجت ظواهر: به طور کلی حجیت ظواهر امری است عقلی، چه ظواهر غیردینی و چه ظواهر دینی. دلیل حجت بودن ظاهر هر سخنی بنای عقلاست. آنان چیزی به نام «اصالة الظهور» را معتبر می‏دانند. مفاد این اصل این است که ظاهر هر سخنی از نظر عقلی حجت است و عقلا نیز بر این مسأله اتفاق‏نظر دارند. در میان علمای اصول فقه نیز این مسأله اتفاقی است و تنها یک عقیده مخالف دیده شده آن هم مربوط به «محقق قمی»، صاحب کتاب «قوانین الاصول» که فرموده است: ظاهر کلام نسبت به آن کس که مقصود به فهمیدن است حجت است. ولی به ایشان پاسخ داده شده که حکم عقل در مورد حجت ظواهر مطلق بوده هیچ قیدی ندارد و در نتیجه غیرمقصودین به افهام را نیز دربرمی‏گیرد.(1)
پس حجیت ظواهر دینی، مبتنی و متفرع بر حجیت ظواهر به طور کلی و تمسک به اصالة الظهور است و تفکیک میان متون دینی و غیردینی هم نادرست است.
3/7. حجت اوامر ارشادی: آیا اوامر ارشادی در متون دینی شاهد اشتمال متون مقدس بر امور غیردینی است؟ اولاً باید توجه کرد اوامر ارشادی در قرآن و حدیث، مربوط به خدا، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و امام‏علیه السلام است و صرف ارشادی بودن امر، رابطه آن اوامر با ایشان را قطع نمی‏کند. ثانیاً اوامر ارشادی وجوب اطاعت مستقل ندارند، یعنی جدای از امر مولوی اطاعت دیگری در کار نیست و بر ترک آنها نیز عقوبت مستقلی مترتب نیست، نه این‏که اگر امر ارشادی و مولوی به همراه هم ترک شدند، مکلف مشکلی نداشته باشد.(2)
ثالثاً: امر ارشادی یعنی امری که از ناحیه مولا صادر شده منتها ارشاد به حکم عقل دارد. چنین امری چه از قبیل مستقلات عقلیه باشد که عقل رأساً آنها ر
_______________________________
1. همان / 153؛ نیز «امام خمینی»رحمه الله، «انوار الهدایة»، ج1، ص241.
2. ر.ک: مشکینی، علی، «اصطلاحات الاصول»، ص72، انتشارات یاسر، قم، چاپ دوم، 1348ش.
_______________________________
تشخیص می‏دهد،چه از قبیل غیرمستقلاّت عقلیه باشد که در آنها باید حکم عقل به حکم شرع ضمیمه شود(1)، حجت است، زیرا اصالة‏الظهور از آن پشتیبانی می‏کند و در نتیجه نمی‏توان امری را به جرم ارشادی بودن نادیده گرفت.
4/7. تعمیم سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و امام‏علیه السلام: روشن شد که ظواهر به طور کلی حجت‏اند، چه دینی باشند چه غیر دینی و ملاک حجیت هر دو نوع سخن راوی عقل است. موضوع تعمیم هر سخن نیز از همین مدرک عقلی پیروی می‏کند. اگر تعمیم سخن غیردینی روا بوده عقلی بودن و برهانی بودن سخنی آن را فرا زمانی و فرامکانی کند، سخنان دینی نیز به همین نحو همواره قابل استناد خواهند بود. در صورت غیرمنطقی بودن سخنی چه دینی و چه غیردینی، حتی در زمان صدور آن نیز قابل قبول نخواهد بود چه رسد به زمانی دیگر. پس ملاک ارزش و حجیت سخن زمان نیست که زمانی بودن و عصری بودن سبب حجیت شده، کهنسالی و دیرپایی نافی حجیت باشد.
در نتیجه سخن غیردینی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نیز به یکسان در حق معاصران ایشان و غیرمعاصران حجت است و این امر مفاد حجیت ظواهر است. بنابراین نمی‏توان به این بهانه که شاید سخنی از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بهترین شیوه ممکن در زمان ایشان بوده است، نادیده گرفته شود جز این‏که این امر ثابت شود و این در حالی است که فقه و اجتهاد نمی‏توانند درباره شیوه‏های نوین نیز داوری کنند.
8. عامل رکود حکمت عملی و رکود عملی مسلمانان.
موضوع عقب‏افتادگی مسلمانان و چیرگی تمدن کنونی غرب، موجب اظهار نظر معانی گوناگون در این زمینه شده است. از این میان دیدگاهی بدین شرح به چشم می‏خورد:
تصور نادرست مسلمانان از قلمرو
_______________________________
1. مظفر، محمدرضا، «اصول الفقه»، ج2، ص208.
_______________________________
دین و گسترده دیدن آن و انتظار بیش از اندازه از دین، یکی از عوامل عقب‏افتادگی مسلمان‏ها بوده است. بدین شکل که اگر مسلمان‏ها قلمرو دین و علوم شرعی را گسترده نمی‏دیدند، در مقام تحقیق و تحصیل و دانش‏اندوزی برمی‏آمدند و شاخه‏های حکمت عملی که عبارت از اخلاق، سیاست مدن و تدبیر منزل باشد، رشد فزاینده‏ای می‏یافت.(1)
نتیجه‏ی قهری این دیدگاه این است که دین از سیاست و تمدن جدا باشد و راه دین از راه آن دو تای دیگر متمایز باشد.
علاوه بر توضیحاتی که در بند ششم دراین‏باره گذشت، گوییم: تاریخ درخشان تمدن اسلامی فراموش‏شدنی نیست. در صورتی که واقعیت تمدن و فرهنگ اسلامی مورد انکار قرار نگیرد، جا دارد بپرسیم طبق چه سند و مدرکی تمدن عظیم اسلامی در گذشته ناشی از تجدّد م‏آبی مسلمانها، پشت کردن آنها به دین، لیبرال مسلکی یا دنیازدگی آنها بوده است؟ یا این‏که وضع کنونی مسلمان‏ها چگونه ارزیابی شده و سنت‏گروی آنها دلیل عقب‏ماندگیشان، تشخیص داده شده است؟ و آیا دین راه علم و تحقیق را بر پیروانش بسته و عامل رکودشان شده است؟ و اگر این امر خصلت ذاتی دین است چطور در روزگار شکوفایی تمدن اسلامی دین چنین کارکردی نداشت؟ و یا این‏که انتظار گذشتگان از دین با انتظار امروزی‏ها از آن متفاوت بوده است؟ انتظار آنها چه بوده که صاحب تمدن بزرگی شده‏اند و انتظار ما چیست که فاقد آنیم؟ وانگهی زمانی طولانی سپری شده که رویکرد تجددم‏آبانه به دین مطرح شده، در این مدت چه چیز عوض شده چه گام‏هایی در مسیر توسعه آن هم به استناد تجددخواهی برداشته شده است؟ آیا تحقیقی میدانی صورت گرفته تا نتیجه گرفته شود؟ در حال حاضر باور بیشتر مسلمانان دست شستن از علم و تحقیق و توقع داشتن از دین برای حل معضلات علمی و فنی است؟
_______________________________
1. فنایی: پیشین، 306، 307.
_______________________________
اگر پاره‏ای از مسلمانان چنین باور نادرستی داشته باشند تعمیم اندیشه استعمار شده و افسون شده آنان به دست پلید استعمار به تمام مسلمانان روا نیست. چنین اندیشه‏ای از دین سرچشمه نگرفته تا اصلاحی مذهبی لازم باشد؛ بروز این فکر غلط حاصل تن‏پروری و غفلت برخی دین‏داران و استحمار دشمنان است و با آن عوامل باید مبارزه کرد.
9. همکاری و وحدت حوزه و دانشگاه
گمان نمی‏رود موضوع سرنوشت‏ساز وحدت و همکاری حوزه و دانشگاه مورد فراموشی قرار گرفته اهمیت آن جلب توجه اندیشمندان را نکند. لیکن گره زدن سرنوشت آن با موضوع انتظار از دین چندان منطقی به نظر نمی‏رسد. تردیدی نیست که این موضوع مانند سایر مباحث نظری مورد علاقه دانش‏پژوهان بوده، خواهان بررسی آن ضمن مباحث کلام جدیداند. لیکن عوامل جدایی حوزه از دانشگاه و به عکس، نیز عوامل همکاری این دو نهاد را باید بیشتر در واقعیت‏های عینی جامعه و سیاست جستجو کرده با شناخت کارشناسانه و دقیق آنها به رفع عوامل تفرقه و تقویت عوامل وحدت یاری رساند.
بی‏شک در این مورد چونان موارد دیگر همت، کارساز است و با شعار یا بدبینی، یا تفرقه‏افکنی کاری از پیش نمی‏رود.
در سال‏های اخیر به همان میزان که اقدامات علمی و عملی شده، توفیقاتی در زمینه وحدت حوزه و دانشگاه نیز حاصل شده ولی تردیدی نیست که آنچه انجام شده نه بی‏عیب بوده و نه کافی و ادامه مسیر با تلاش دلسوزان دو نهاد با ارزش حوزه و دانشگاه کاملاً ضروری است.
10. در راه تفاهم بیشتر
اجمالاً به نظر می‏رسد برخی سوءتفاهمات یا بالاتر از آن درگیری‏هایی در حوزه دین‏پژوهی وجود داشته باشد. برخی برآنند این امر نتیجه به کارگیری پاره‏ای الفاظ است. مثلاً اگر به جای انتظار بشر از دین گفته شود نیاز انسان به دین، یا به جای تعیین قلمرو دین، تعبیرکشف قلمرو دین استخدام شود، بهتر است و رنجش‏خاطر کمتر متدینان را سبب خواهد شد. متدینان نیز باید بدبینی نسبت به بعضی پاسخهای دین‏پژوهان جدید را کنار گذارند.(1)
دراین‏خصوص بدون این‏که اصراری بر بزرگنمائی واقعیت‏های موجود باشد، لحاظ کردن نکاتی سودمند به نظر می‏رسد:
1/10. رعایت قانون و قواعد بازی به ویژه در عرصه قلم کاملاً ضروری است. پاس نداشتن حرمت قلم و حریم آزادی، پیامدهای ناگواری دارد که از جمله آنها آنارشیسم قلمی و علمی و سوءتفاهمات و چالش‏ها به هر میزانی است. در نتیجه، احترام به قوانین شناخته شده، راه‏کار سودمندی برای جلوگیری از آن پیامدها خواهد بود.
2/10. هدایت شدن قلم‏هایی از بیرون مرزها یا سوء استفاده از آنها توسط دشمنان انقلاب اسلامی به گواهی بودجه‏های کلان تخریب فرهنگی آنها، واقعیت تلخی است که غفلت از آن کار درستی نیست و توجه مضاعفی در حوزه دین‏پژوهی به این مهم، درخور است.
3/10. گرچه دقت در الفاظ و به‏کارگیری تعابیر متین‏تر، از بار سوء تفاهمات می‏کاهد، لیکن مسأله در سوء تفاهمها خلاصه نمی‏شود، تا بدین راه حل بسنده شود. حقیقت همان است که در بند قبلی بیان شد و دشمنان انقلاب نیز از افشای آن ابایی نداشته و ندارند، پس در کارزاری فرهنگی، صرفاً دغدغه سوء تفاهم وجود ندارد، بلکه از یک‏سو خیال براندازی مطرح است و از سوی دیگر دفاعی شرافتمندانه ضروری است. وضع ما در قبال دشمنانمان از این قرار است وگرنه باب گفتگو همواره گشوده بوده و هست. ولی اگر طرف مقابل اهل گفتگو نبوده، دنبال القاءات یکسویه و شارلاتان‏بازی باشد و جایی برای تفاهم باقی نگذارد، اگر هم ازاین‏سو صحبت از آشتی و تفاهم شود راه به جایی نخواهد برد.
_______________________________
1. فنائی، پیشین، 308، 312.

تبلیغات