آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

چیستی مدرنیته
مدرنیته) Modernity( به معنی تجدّد و نوگرایی است، یعنی گزینش آنچه جدید و مدرن است، و گرایش به آن، و مدرن) Modern( یعنی آنچه جدید، نو، امروزی و معاصر است. به انسان متجدّد و نوگرا، انسان مدرن گفته می‏شود، و مدرنیسم) Modernism( یعنی اصالت دادن به آنچه مدرن و جدید است.به عبارت دیگر، ایده یا روش جدید را بر ایده و روش سنّتی و سابق ترجیح دادن و به آن اصالت و اعتبار بخشیدن.
واژه‏ی مدرن برگرفته از کلمه‏ی لاتینی) Modernus( است که خود از کلمه) Modo( اشتقاق یافته است.لفظ Modoبه معنای این اواخر، به تازگی، و گذشته‏ای بسیار نزدیک است. گفته شده است رومیان در اواخر قرن پنجم میلادی لفظ) Moderni( را در مورد ارزش‏ها و باورهای مشکوک جدید به کار می‏بردند، ارزش‏هایی که در مقابل باورهای پذیرفته شده قدیمی بودند و با لفظ) Antiqui( از آنها تعبیر می‏آوردند. در این باره از نوشته‏های سیاست‏مدار و تاریخ نگار رومی "کاسیو دوروس"مثال می‏آورند که در نیمه‏ی نخست قرن ششم میلادی می‏زیست. وی، واژه‏های Moderniو Antiquiرا در بیان تقابل ارزش‏های نو و کهنه به کار می‏برد.(1)
از تعاریف لفظی و ریشه شناسی واژه‏ی مدرنیته که بگذریم، درباره‏ی تعریف اصطلاحی آن از فیلسوفان وجامعه شناسان اقوال بسیاری نقل شده است. برخی از تعاریف، بر عنصر زمان و مکان و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی تأکید دارند، و با بهره‏گیری از این عوامل و عناصر آن را تعریف کرده‏اند." کریشان کومار" در مقاله‏ی «مدرنیته و کاربردهای مفهومی آن» گفته است:
«در قرن هیجدهم و عصر روشنگری متفکران روشنگری، مفهوم مدرن را در ارتباط و پیوند با مفهوم دیگر یعنی «اینجا» و اکنون، مشخّص ساختند. از این زمان به بعد، جامعه‏ی مدرن به صورت جامعه‏ی ما در آمد، یعنی نوع جوامعی که ما در آن زندگی می‏کنیم، خواه جوامع قرن نوزدهمی، خواه جوامع قرن بیستمی. جامعه‏ی غربی، که بیانگر صریح‏ترین تعارض یا تباین با جوامع پیشین یا جوامع دیگر است، به صورت نشانه و علامت «مدرنیته» درآمده است. این جریان حدود و ثغور مدرنیته را مشخّص نمود. مدرنیزه شدن یا مدرنیزه کردن معادل با غربی شدن یا غربی کردن بود.
_______________________________
1. بابک احمدی، معمای مدرنیته، ص 3.
_______________________________
بدین ترتیب، از قرن هیجدهم جامعه‏ی مدرن حامل نشانه‏ها و علایم جامعه غربی بود، جامعه‏ی مدرن، جامعه‏ای صنعتی و علمی بود. شکل سیاسی آن «دولت ملت» یا دولت‏های ملی بود که مشروعیت خود را از گونه‏های مختلف حاکمیت مردمی می‏گرفتند؛ در جامعه‏ی مدرن، اقتصاد و رشد اقتصادی از نقش برتر و غیر قابل تفوقی برخوردار بودند. نظام‏های فکری و فلسفی عمده در این جامعه نیز عبارت بودند از عقل‏گرایی(راسیونالیسم) و فایده‏گرایی(یوتالیتاریانیسم)».(2)
"آنتونی گیدنز" (3) در تعریف مدرنیته گفته است:
«مدرنیته به شیوه‏های زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمان‏های اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شدند و به تدریج دامنه‏ی تأثیرات و نفوذ آنها کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط و گسترش یافت. این تعریف، نوعی شرایط یا دوره‏ی زمانی و جایگاه مکانی برای مدرنیته در نظر می‏گیرد، یا مدرنیته را با آن ملازم و همراه می‏سازد، لیکن ویژگی‏های عمده‏ی آن در مقطع حاضر را روشن نمی‏سازد».(4)
این گونه تعریف‏ها در مورد خاستگاه مدرنیته اتفاق نظر دارند. امّا در باره‏ی زمان پیدایی، زندگی و مرگ محتمل مدرنیته همداستان نیست، ولی مدرنیته را عنوان کلی و روشنگر شکلی از زندگی اجتماعی معرّفی می‏کنند که باید بتوان وجه تمایزش را از دیگر شکل‏های زندگی اجتماعی باز شناخت. بر این اساس، مدرنیته ساختاری تاریخی و وابسته به تکامل زمان معرفی می‏شود که چون روزی ایجاد شده، ممکن است روزی هم از میان برود.
این گونه نظریه‏ها پیدایش مدرنیته را
_______________________________
2. مدرنیته و مدرنیسم (مجموعه مقالات) ترجمه حسینعلی نوذری، ص 81 82.
3. Anthony Giddens.
4. همان، ص 137؛ پیامدهای مدرنیت، ترجمه‏ی محسن ثلاثی، ص 4.
_______________________________
با ظهور جامعه‏های مدرن، و تعریف آن را با تعریف آن جامعه‏ها یکی فرض کرده‏اند. طرفداران این دیدگاه، درباره‏ی مکان پیدایش مدرنیته اتفاق نظر دارند و آن را اروپای غربی معرّفی می‏کنند، امّا درباره‏ی زمان آن هماهنگ نیستند. برخی از نظریه پردازان چون " آنتونی گیدنز" آغاز مدرنیته را قرن هفدهم میلادی دانسته‏اند.
"هانا آرنت"(5) در مقدمه‏ی کتاب «وضعیت بشری»(6) گفته است:
«از نظر علمی، دوران مدرن در سده‏ی هفدهم آغاز شد و در آغاز سده‏ی بیستم به پایان رسید، از نظر سیاسی، دنیای مدرنی که ما امروز در آن زندگی می‏کنیم، با نخستین انفجار اتمی آغاز شده است».
وی در جای دیگر گفته است:
«دوران مدرن با علوم طبیعی سده‏ی هفدهم، انقلاب‏های سده‏ی هیجدهم، و صنعتی شدن سده‏ی نوزدهم آغاز شد و در مقابل دنیای مدرن سده‏ی بیستم قرار گرفت که با یک رشته فاجعه‏هایی که از جنگ اوّل جهانی آغاز شدند، شکل گرفته است».(7)
از این سخن "آرنت" به دست می‏آید که وی، برای مدرنیته‏ی کلاسیک و
_______________________________
5. H. Arendt.
6. Human Condition.
7.معمای مدرنیته، ص 26.
_______________________________
ماقبل قرن بیستم جنبه‏ی ارزشی و اثباتی قایل است، یعنی مدرنیته بار معنایی خیر و صلاح و آسایش و امنیت بشری را با خود دارد، و تنها به معنای رشد و توسعه‏ی علم و تکنولوژی و دستاوردهای دانش فنی نیست.
اکثر نظریه پردازان، زمان پیدایش مدرنیته را قرن هیجدهم و روزگار روشنگری دانسته‏اند، در واقع قرن هیجدهم، دورانی بود که مبانی نظری دفاع از دستاورهای مدرنیته پایه‏ریزی شد. البته، کسانی هم زمان زایش مدرنیته را در گذشته‏ای نسبتاً دورتر، یعنی روزگار رنسانس جستجو کرده‏اند. "توین بی"(8) سه دوران را در تاریخ مدرنیته از هم جدا کرده است و آنها را به ترتیب دوره‏های رنسانس، از رنسانس تا قرن هفدهم، و قرن هفدهم تا قرن نوزدهم نامیده است. وی، به وجود دوره‏ای دیگر نیز، قایل است که آن را دوره‏ی «پسا مدرنیته» خوانده و مقصودش قرن بیستم است. "توین بی"، ویژگی مشترک سه دوره مدرنیته را ظهور و قدرت گرفتن خرد باوری دانسته، و صفت پسا مدرن را ظهور و پیدایش نابخردی، و جامعه‏ی توده‏ای و آشوب فرهنگی دانسته است.
"یورگن هابرماس"(9) در مقاله‏ی «مدرنیته، پروژه‏ای ناتمام» گفته است:
«اصطلاح مدرن با مفاهیم و معانی متفاوت، بیانگر آگاهی از عصر یا دوره‏ای است که خود را به گذشته باستانی مرتبط می‏سازد، تا از این طریق خود را حاصل گذار از کهنه به نو قلمداد کند.
پاره‏ای از نویسندگان این نوع مفهوم پردازی یا برداشت از مدرنیته را صرفاً به عصر رنسانس منحصر می‏سازند، لیکن این برداشت، به لحاظ تاریخی برداشتی بسیار محدود و نارساست. مردم حتّی در دوران "شارل کبیر"(عصر شارلمان)، در قرن دوازدهم، خود را «مدرن» می‏دانستند».
_______________________________
8. Toyenbee.
9. Jurgen Habermas.
_______________________________
"تونی پیتکن" در مقاله‏ی «مقدمه‏ای بر تعریف مدرنیست» گفته است:
«مدرنیسم به صورت اصطلاحی عام در تاریخ فرهنگی بیانگر مجموعه‏ی بسیار متنوّع و گسترده‏ای از انقطاع‏ها و گسست‏های زیبا شناختی از سنّت رئالیسم (واقع‏گرایی) اروپا است که به طور مشخص از اواسط قرن نوزدهم به این طرف صورت گرفته است. مبدأ پیدایش و آغاز جنبش نوگرایی که تقریباً مورد اتّفاق نظر قرار دارد، یکی سال 1848 است که پس از سرکوب وحشیانه و بی‏رحمانه‏ی انقلاب‏های آن سال، نوشتن و ادبیات کلاسیک یا واقع‏گرا از آثار مشحون از بحران "شارل بودلر" (10) و "گوستاو فلوبر" (11) سر درآورد، و دوم سال‏های دهه‏ی 1880 است که در خلال این دهه شمار وسیعی از تجربه‏گرایی زیبا شناختی شتابدار سربرآوردند».
نقطه‏ی اوج مدرنیسم به تأیید اکثریت قریب به اتفاق نویسندگان و متفکّران سال‏های 1910 تا 1930 است که پس از آن صدای هنرمندان نوگرا در آلمان هیتلری و روسیه‏ی استالینی خفه گردید و خود آنان نیز محکوم به مرگ شدند و دیگر در اروپا نیز واکنشی نسبت به زیبایی شناسی واقع‏گرا توجه به مسوءولیت
_______________________________
10. Charles Baudelaire(1821 1867) شاعر و منتقد ادبی و هنری فرانسوی.
11. Gustave Flaubert(18801821) رمان نویس فرانسوی.
_______________________________
و تعهّد اجتماعی به جای تجربیات فردی در هنر به مثابه پاسخی در برابر قطبی شدن سیاسی بیش از حد تازه اروپا سر برآورد».(12)
مراحل تاریخی مدرنیته
با توجه به مطلب یاد شده روشن می‏شود که پیدایش مدرنیته در جهان غرب به پیش از عصر رنسانس باز می‏گردد، و مراحلی را پشت سر گذاشته تا در قرن نوزدهم به نقطه اوج خود رسیده است. و بدین طریق، می‏توان همه‏ی اقوال یاد شده درباره‏ی تاریخ پیدایش مدرنیته را توجیه کرد و پذیرفت. هر یک از اقوال یاد شده به مرحله‏ای از تاریخ مدرنیته اشاره دارد. چنان که برخی از نویسندگان غربی برای مدرنیته از آغاز پیدایش تاکنون مراحل چهارگانه‏ای را بیان کرده است، که عبارتند از:
1. پیش از رنسانس و در قرن دوازدهم که واژه Modernusبه معنای زمان حال و گسست برگشت ناپذیر به گذشته به کار می‏رفت. و سبب بروز تضادهایی بین باستانی‏ها و مدرن‏ها گردید، و ویژگی قرون وسطا از نیمه‏ی قرن دوم قرن دوازدهم تا آغاز رنسانس به شمار می‏رفت. درباره‏ی کاربرد واژه‏ی Modernus در قرن دوازدهم میلادی حکایت جالب توجهی نقل شده است.
حوالی سال 1127 میلادی راهبی به نام شوژر) suger( اقدام به بازسازی بنای دیر کلیسای تحت امر خود در پاریس نمود. وی طرح‏های معماری جدید و خاصی را در تجدید بنای این کلیسا به کار گرفت که تا پیش از آن بی‏سابقه بود. وی، پس از پایان یافتن کار در این که این سبک معماری را چه بنامد متحیّر بود تا این که به فرهنگ لاتین متوسل شد و آن را "اُپوس مُدرنوس") Opus Modernus( یا «اثر مدرن» نامید.(13)
_______________________________
12. مدرنیته و مدرنیسم(مجموعه مقالات)، مقاله‏ی مدخلی بر تعریف مدرنیسم، از تونی پیتکن، ص 49 50.
13. حسینعلی نوذری، صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص 116.
_______________________________
2. در عصر رنسانس در خلال قرن پانزدهم در معنای مدرن نوعی جابه جایی صورت گرفت که نخست با تعابیری چون رنسانس و رفورماسیون ظاهر شد. رنسانس به تقدم فرهنگ باستان بر تمامی فرهنگها مایل بود، و با قرون وسطا مقابله می‏کرد. بر این اساس، در این مرحله مُدرن نقطه‏ی مقابل وسطا یا میانه قرار داشت، نه در برابر باستان و کهن، در حقیقت بازگشت به روزگار باستان را مدرن می‏دانست. در عهد رنسانس سبک مورد نظر معماران و هنرمندان، سبک کلاسیک یونانی بود، همان چیزی که آنان آن را «سبک مدرن باستانی و خوب» می‏نامیدند. آنان در پاسخ به این اشکال که چگونه یک جریان می‏تواند هم متعلّق به گذشته و قدیم باشد و هم مدرن و امروزی؟ می‏گفتند: طبیعت و عقل به ما نشان داده‏اند که سبک کلاسیک و متعلق به عصر باستان، تنها سبک حقیقی و همیشه مدرن به شمار می‏رود.(14)
3. از قرن شانزدهم تا پایان قرن هفدهم اصطلاحات رنسانس و رفورماسیون که توصیف‏گر دوره‏های تاریخی خاصی بودند، مراحل تکامل خود را گذرانده و زمینه‏ساز طرح بحث‏هایی تحت عنوان منازعه باستانیان و مدرن‏ها گردید، اینک مدرن در برابر باستانی بود، و همان معنای اصیل خود را، که بر آنچه جدید و امروزی است دلالت می‏کند، باز یافت.
ایده‏ی مدرن در قرن هفدهم به صورت مفهومی پرشور و معارض و به عنوان کانون نزاع و ستیزه در جریان مشهور نبرد و منازعه‏ی باستانیان و مدرن‏ها(15) که تقریباً مدت یک قرن در فرانسه و انگلستان به درازا کشید، سر برآورد. هنر و ادبیات به عنوان نخستین عرصه‏های مبارزه و میدان تاخت و تاز باستانیان و مدرن‏ها درآمدند. باستانیان نظیر "نیکولاس بوآلو" (16) و "ژان
_______________________________
14. همان.
15. Quarrel Of Ancients And Moderns.
16. Nicolas Boileauشاعر و منتقد فرانسوی.
_______________________________
دولافونتن"(17) در بریتانیا از این عقیده دفاع می‏کردند که اوج قلّه‏ی دستاوردهای بشر را می‏توان در یونان و روم باستان دید.
در مقابل این دیدگاه، مدرن‏ها قرار داشتند که از این عقیده دفاع می‏کردند که در عرصه‏ی علم و دیگر مقوله‏های معنوی نو به مراتب بهتر (حقیقی، مفیدتر، صحیح‏تر، و زیباتر) از کهنه است، و از طرفی، توانمندی، استعداد، ظرفیت، قوه‏ی ابتکار و عملکرد عقل و مهارت بشر نامحدود است، و تاریخ بشر همواره گام‏های بی‏وقفه‏ای رو به بالا و رو به پیش است.
«شارل پرو"(18) و "برنارد دوفونتنله"(19) از طرفداران سرسخت مدرن به شمار می‏رفتند.
منازعه میان باستانیان و مدرن‏ها هرگز به طور قطعی پایان نیافت، در قرن نوزدهم نهضت رُمانتیک موجب احیای افکار و عقایدی شد که مدرن‏ها تلاش کرده بودند تا برای همیشه آنها را متوقّف سازند، در قرن نوزدهم خودِ ذهنیت در حال ظهور، به مثابه‏ی پدیده‏ای مدرن توصیف می‏شد، و سیطره‏ی این ذهنیت به مثابه‏ی یکی از عوارض و نشانه‏های قاطع تعیین کننده عصر جدید مدرنیته تلقّی می‏شد.(20)
4. قرن هیجدهم و نوزدهم که به ترتیب با ویژگی عصر روشنگری و انقلاب صنعتی شناخته می‏شدند. در این زمان مدرنیته به مرحله‏ی اوج خود رسید. اکنون مدرنیته با دو گونه خصلت ایجابی و سلبی شناخته می‏شد. مفاهیمی نظیر : انقلاب، پیشرفت، توسعه، تکامل و رشد بیانگر وجه اثباتی مدرنیزه بودند، و تقابل با سنت وجه سلبی آن به شمار می‏رفت. "شارل بودلر" در مقاله‏ی «نقاش زندگی مدرن»(1845م) که درباره‏ی نقاش
_______________________________
17. De La Fontaine Jesnشاعر فرانسوی.
18. Charles Perrsult(1628 1703) شاعر، منتقد و عضو آکادمی فرانسه.
19. Bernatd De Fontenelle(1657 1757) یکی از برجسته‏ترین دانشمندان و متفکران فرانسوی.
20. مدرنیته ومدرنیسم(مجموعه مقالات) ص 25 26.
_______________________________
فرانسوی "کنستانتین گایز" (21) نوشته بود، مدرنیته را به عنوان پدیده‏ای گذرا، سیّال، مشروط و غیر ثابت معرّفی کرده بود.(22)
اسباب و زمینه‏ها
برخی از نویسندگان از رنسانس، رفورماسیون، روشنگری و انقلاب صنعتی به عنوان عوامل زمینه‏ساز ظهور و پیدایش رخساره‏ی اجتماعی مدرنیته یاد کرده و چنین گفته است: تحولات و دستاوردهای دوران رنسانس که در قرن چهاردهم میلادی آغاز گردید، حوزه‏های متعدّدی را دربرگرفته است، لیکن شاخص‏ترین حادثه یا رخداد، در حوزه‏ی فکری و فرهنگی به وقوع پیوست که از میان آنها در عرصه‏ی علوم تجربی شاهد ظهور ریاضیات و علوم طبیعی بودیم. پس از طی این دوران می‏رسیم به قرن شانزدهم میلادی و آغاز عصر رفورماسیون یا اصلاح مذهبی و تحولات عظیم حاصل از آن، که موجب برافتادن سقوط دیرپا و طولانی مدت حاکمیت کلیسا از عرصه‏های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فکری، فرهنگی، و ادبی جوامع غربی گردید. در این دوران رنسانس بار دیگر، پس از عصر کلاسیک یونان باستان، محور مطالعات و پژوهش‏های اجتماعی قرار گرفت، زمینه‏های لازم برای رشد و گسترش علم و عقل مهیّا گردید. علاوه بر آن سلسله جریانات متعدّد فکری، فلسفی، سیاسی و اجتماعی نیز یکی پس از دیگری ظهور یافتند و به چالش یا تعامل با یکدیگر پرداختند.
بدین ترتیب، زمینه برای ظهور روشنگری در اواخر قرن هفده و اوایل قرن هیجده میلادی، انقلاب فرانسه و پس از آن انقلاب صنعتی در نیمه‏ی دوم قرن هیجدهم و انقلاب‏های اجتماعی سیاسی متعدد قرن نوزدهم و بیستم فراهم گردید. در عصر روشنگری کانون توجه به ماهیّت، ساختار، کارکرد و رفتار ذهنی یا عقل
_______________________________
21. Constantin Guys(1802 1892) تصورگر ونقاش فرانسوی.
22. مدرنیته و مدرنیسم، ص 67 70.
_______________________________
معطوف گردید که به گونه‏ای بسیار موفقیت آمیز جهان مادی و دنیای طبیعی را تحت نظارت داشته و به دخل و تصرف و بهره‏برداری از آن می‏پرداخت.
انقلاب صنعتی نیز با تغییر و تحولاتی که در ساختار اقتصادی جوامع غربی ایجاد کرد، زمینه‏های بروز یک سری تحولات فکری، فلسفی، سیاسی و حقوقی عظیم را فراهم ساخت. عصر انقلاب صنعتی با معرفی و وارد ساختن ماشین به زندگی انسان‏ها، منشأ تحولات عدیده بعدی در دنیای مدرن گردید.
تمامی جریان‏ها و فرازهای چندگانه در روند تکامل تاریخی نظام اجتماعی سیاسی مغرب زمین از رنسانس، رفورماسیون، روشنگری، انقلاب صنعتی و جریان‏های تأثیرگذار سیاسی اجتماعی گرفته تا انقلاب‏های سیاسی کلاسیک، بر افتادن رژیم کهن و تداوم و بقای مدرنیته و صورت‏بندی آن سهیم بوده‏اند. به تعبیر بسیاری از نظریه پردازان، فرازهای یاد شده جزو عناصر اصلی سازنده‏ی صورت بندی مدرنیته و تبلور مادی و عینی آن یعنی مدرنیسم به شمار می‏روند. به عبارت بهتر، می‏توان مدرنیته و مدرنیسم را شکل یافته بر مبنای جریان‏های مزبور تعریف کرد.(23)
_______________________________
23. صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص 105 107.
_______________________________
عرصه و قلمروها
مدرنیته، همه‏ی عرصه‏های حیات آدمی را در بر می‏گیرد. در این میان با توجه به آنچه در عصر روشنگری و پس از آن در جهان غرب رخ داده است، مدرنیته سه قلمرو برجسته دارد: یکی قلمرو ساختار اجتماعی که بر اساس توسعه علم، تکنولوژی و صنعت و تحول در نهادهای مدنی شکل گرفته است. این نوع از مدرنیته مربوط به عصر روشنگری (قرن هیجدهم میلادی) است.
قلمرو دیگر مدرنیته، هنر و زیبایی شناسی است که در تقابل با روش رئالیستی در مقوله‏ی هنر و زیبایی شناسی قرار دارد، و مربوط به قرن نوزدهم میلادی است. «هابرماس»، در مقاله‏ی «مدرنیته در برابر پست مدرنیته» گفته است:
«در طی عصر روشنگری، مدرن دلالت‏ها و نشانه‏های توسعه و نوآوری در علم، تکنولوژی و صنعت را عهده‏دار شد، در حالی که مدرنیته زیبایی شناختی قرن نوزدهم، مدرن را با ابتکارها و نوآوری‏های زیبایی شناختی یکی گرفت. مدرنیته زیبایی شناختی دست به شورش جدی علیه سنت زد و موجب تشجیع و تقویت تجربیات زیبایی شناختی نوآوری، ابتکار، پویایی، منحصر به فرد بودن وحضور انبوه گردید».(24)
مدرنیسم در زیبایی شناسی از نیمه‏ی دوم قرن نوزدهم آغاز شده است. سنت رئالیسم در هنر عبارت است از بیان واقعیت‏ها آن گونه که هستند. لذا برای آن از «استعاره آینه» استفاده کرده‏اند، یعنی هنر رئالیستی چون آینه واقعیت را بی‏کم و کاست منعکس می‏کند. ولی هنرمندان مدرنیست با این دیدگاه به مخالفت برخاستند. آنان معتقدند، هنر، گر چه محتوای آثار را تغییر نمی‏دهد ولی در صورت آن تصرّف می‏کند، تا از واقع نگاری و بیان سند تاریخی ساده خارج شود. اصولاً صورت و ظاهر، واژه‏ی
_______________________________
24. مدرنیته و مدرنیسم، ص 270 271.
_______________________________
کلیدی در بحث زیبایی شناسی مدرنیست به شمار می‏رود.(25)
برخی بر این عقیده‏اند که جامعه‏ی مدرن در چارچوب سه حوزه یا عرصه‏ی جدا و در عین حال مرتبط به هم سازماندهی شده است که عبارتند از: اقتصاد، سیاست و فرهنگ. عرصه‏ی سیاست نحوه‏ی توزیع قدرت و منافع مختلف در جامعه را تنظیم و قاعده‏مند می‏کند. عرصه‏ی فرهنگ، از طریق تجلیات هنر، آداب و رسوم و شعایر، معانی را خلق می‏کند، عرصه‏ی اقتصادی نیز به ساختار اجتماعی مرتبط است. هر یک از این عرصه‏ها تحت حاکمیت اصول محوری متفاوتی قرار دارند: خود تحقق دهی در فرهنگ، برابری و تساوی در سیاست، کارآیی و بازدهی در اقتصاد. از این رو، جامعه به مثابه‏ی یک کل حول یک عنصر یا محور غالب سازماندهی یا در درون یک نظام واحد ادغام نشده است. همواره نوعی جدایی و گسست بین این عرصه‏های مختلف وجود دارد، به گونه‏ای که فی المثل فرهنگ ممکن است با نفی سنّت و نهادی مستقر از سوی آن، اصل محوری عرصه اقتصاد یعنی کارآیی و عقلانیت را به نفع مدرنیسم غیر عقلانی و لذّت پرستانه نفی نماید. به همین نحو مسأله‏ی محوری در عرصه‏ی سیاست عبارت است از رابطه‏ی بین تمایل برای مشارکت عمومی و بوروکراسی. هر یک از این عرصه‏ها منطق درونی و ماهیّت خاصِ خود را دارا هستند. لذا عموماً در عرصه‏های سیاست و فرهنگ اقدام به پیشگویی و پیش بینی، امری مخاطره آمیز و درد سر آفرین است. و تأکید عمده بر عرصه‏ی اقتصاد است.
یکی دیگر از قلمروها و عصه‏های مدرنیته الهیات است. مدرنیسم در الهیات به صورت نهضتی برای ایجاد تغییر و تحول یا مدرنیزه کردن آرا و عقاید کلامی و دینی و کنار گذاشتن یا لااقل جرح و تعدیل در پاره‏ای از اعتقادات رایج و غالب در حوزه‏ی کلیسا تبدیل شد. سردمداران این
_______________________________
25. همان، ص 161 162.
_______________________________
جریان سعی داشتند اهداف فوق را از طریق به خدمت درآوردن نتایج و دستاوردهای نقد متعالی، کشفیات علمی و بهره جستن از شرایط فرهنگ عملی سازند. در انگلستان و ایالات متحده تعبیر مدرنیسم در اطلاق به روحانیون مدرن و دیگر حامیان و هواداران لیبرالیسم دینی به کار گرفته می‏شد. لیکن کاربرد اصلی آن به صورت عنوانی بود برای دیدگاه‏ها و نقطه نظرهای گروهی از اندیشمندان و متفکران کلیسای کاتولیک رومی.(26)
تحولات و پی‏آمدها
در جهان جدید و عصر مدرنیته، یعنی از قرن هفدهم میلادی تا حدود نیمه‏ی قرن بیستم میلادی، در دنیای غرب که خاستگاه مدرنیته به شمار می‏رود، در حوزه‏های مختلف فرهنگ، جهان بینی، سیاست، هنر، اقتصاد، صنعت و غیره تحولاتی رخ داده است که با توجه به آنها می‏توان ویژگی‏های مدرنیته را شناخت، این تحولات را می‏توان به دو دسته تحولات سخت‏افزاری و نرم افزاری مدرنیته تقسیم کرد. تحولاتی که در عرصه‏ی صنعت و تکنولوژی رخ داده، و سطح ظاهری زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده است، تحولات سخت افزاری مدرنیته است، و
_______________________________
26. مدرنیته و مدرنیسم، ص 93.

تبلیغات