آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

پرسش: متکلّمان امامی مانند صدوق ومفید وطوسی رضوان خدا بر آنان باد در بخشهای زیادی از مسائل کلامی به احادیث عترت واهل بیت پیامبر استدلال می‏کنند، ودر این باره به حدیث «ثقلین» تکیه می‏نمایند، در حالی که برخی از محدّثان، حدیث یاد شده را به شکل دیگر (سنّتی به جای عترتی) نقل می‏کنند بااین اختلاف در متن چگونه می‏توان با آن بر آرای کلامی استدلال کرد؟
***
توضیح سوءال: شیعهء امامی، در حالی که در اصول وعقاید پیرو برهان ودلیل است؛ اقوال واحادیث عترت را اگر به صورت صحیح نقل شده باشد در اصول وفروع حجّت می‏داند، با این تفاوت: در مسائل فرعی وعملی خبر صحیح را مطلقاً حجّت می‏شمرد هرچند به صورت خبر آحاد باشد؛ ولی در مسائل مربوط به اصول وعقاید، چون هدف اعتقاد واذعان است واخبار آحاد را یارای إفاده یقین نیست، تنها خبر قطعی را که مفید یقین وآفریننده علم باشد، حجّت می‏شمارند. یکی از مدارک حجّیت اقوال عترت، حدیث ثقلین است که محدّثان اسلامی آن را پذیرفته‏اند ومی‏گویندکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم‏فرمود:«اِنّی تارِک فِیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی ما اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا».
ولی از آنجا که در برخی از روایات، به جای «عترتی»، «سنتی» وارد شده است به همین سبب، سوءال شده که کدام یک از دو نقل، درست وپابرجاست؟ ودر نتیجه، استدلال با احادیث عترت در قلمرو مسائل کلامی زیر سوءال رفته است.
در این مورد، از طرف دانشمندان شیعه، رساله هایی نوشته شده که خلاصه ترین آنها، نشریه دارالتّقریب بین المذاهب الإسلامیّه است که به طور جداگانه در قاهره چاپ ومنتشر شده است.
اخیراً یکی از علما ونویسندگان اردنی به نام «شیخ حسن بن علی سقاف» به این پرسش پاسخ گفته وما ترجمه آن را از نظر خوانندگان گرامی می‏گذرانیم و از آنجا که پاسخ وی صد در صد تحقیقی است به همان بسنده نموده وفقط در پایان تذکّر کوچکی خدمت موءلّف تقدیم می‏داریم.
سوءال
از من حدیث ثقلین را پرسیدند وگفتند که:کدام یک از دو تعبیر صحیح است، آیا لفظ «عترتی وأهل بیتی»، یا لفظ «سنّتی»؟ خواهشمندیم حدیث را از نظر سند توضیح دهید.
پاسخ
حدیث صحیح وثابت از پیامبر گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم همان لفظ «وأهل بیتی» است، روایتی که در آن به جای «أهل بیتی» لفظ «سنّتی» وارد شده از نظر سند باطل است.
اینک در باره اسناد هر دو متن سخن می‏گوییم تا روشن شود که سند حدیث «وأهل بیتی» از صحّت کامل برخوردار است، به خلاف دیگری که سند آن کاملاً مردود وباطل می‏باشد.
سند حدیث «وأهل بیتی»
این متن را دو محدّث بزرگ نقل کرده‏اند:
1 مسلم در صحیح خود از سرور ما زید بن ارقم رضوان خدا بر او باد نقل می‏کند، او می‏گوید:پیامبر خدا روزی در کنار آبی به نام «خُمّ» میان مکه ومدینه خطبه ای ایراد کرد؛ در آن خدا را ثنا گفت ومردم را نصیحت کرد آن گاه چنین فرمود:
«اگلا اگیُّهَا النّاسُ! فَاِنَّما اگنَا بَشَر یُوشَکُ اگنْ یَاْتِیَ رَسُولُ رَبّی فاُجیبَ، وَاگنَا تارِک فِیکُمْ ثِقْلَیْن: اگوَّلُهُما کِتابَ اللهِ فِیهِ الْهُدی وَالنُّور، فَخُذُوا بِکتابِ اللهِ وَ اسْتَمْسکُوا به» فحثّ علی کتاب الله ورغّب فیه ثمّ قال: «وَ اگهل بَیْتی، اذکّرکُمُ الله فِی اگهْل بَیْتِی، اذکّرکُمُ الله فی اگهْل بَیْتی، اذکّرکُمُ الله فی اگهل بَیْتی».
«ای مردم من بشری بیش نیستم ونزدیک است فرستاده خدایم بیاید ومن دعوت او را اجابت کنم ومن در میان شما دو چیز گرانبها می‏گذارم ومی‏روم، یکی کتاب خدا که در آن هدایت ونور است، کتاب خدا را بگیرید وبه آن چنگ بزنید وپیامبر بر عمل به کتاب تأکید نمود آن گاه فرمود: واهل بیت من، خدا را در باره اهل بیت خود متذکّر می‏شوم، این جمله را سه بار تکرار فرمود.
این متن را مسلم در صحیح(1) خود، ودارمی در سنن(2) خویش آورده‏اند وسند هر دو مثل آفتاب واضح وروشن است، وکوچکترین خدشه ای در سند آن نیست.
2 ترمذی نیز این متن را با لفظ «وعترتی أهل بیتی» نقل کرده است که متن حدیث چنین است:
«اِنّی تارِک فِیکُمُ ما اِنْ تَمَسّکْتمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی، أحدهُما اگعْظَمُ مِنَ الاعلیها السلام‏خُر: کِتابَ الله حَبل مَمْدُود مِنَ السَّماءِ اِلَی الاگرْضِ، وَ عِتْرَتِی اگهْلَ بَیْتِی، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوض، فَانْظُروُا کَیْفَ تَخْلِفُونِی فِیها».(3)
من در میان شما دو چیز به ودیعت می‏گذارم مادامی که به آن تمسّک جستید هرگز گمراه نمی‏شوید، یکی از دیگری بزرگ تر است: کتاب خدا که ریسمان رحمت آویزان از آسمان به سوی زمین است، وعترت واهل بیت من؛ واین دو هرگز جدا نمی‏شوند تا در حوض به من می‏پیوندند؛ بنگرید چگونه با ودیعت‏های من رفتار می‏کنید.
این دو متن که هر دو بر لفظ «اهل بیت» تأکید می‏کننند در این مورد کافی است وسند هر دو در کمال اتقان است، ونیاز به بحث وگفتگو ندارد. وناقلان آن موءلّفان صحاح وسنن می‏باشند که از اعتبار خاصی برخوردارند.
سند متن «وَ سُنّتی»
روایتی که به جای «اهل بیتی» لفظ «سنتی» در آن آمده است، حدیث مجعول است که علاوه بر ضعف سند، عوامل وابسته به امویها آن را ساخته وپرداخته است. اینک اسناد آن را بررسی می‏کنیم:
سند نخست روایت حاکم
حاکم نیشابوری در مستدرک متن یاد شده را با سندی که از نظر می‏گذرانیم نقل کرده است:
1 (عباس) ابن ابی اویس، عن:
2 ابی اویس، عن:
3 ثور بن زید الدیلمی عن:
4 عکرمه عن:
5 ابن عباس که پیامبر فرمود:
«یا اگیُّهَا النّاسُ اِنّی قَدْ ترَکْتُ فِیکُمْ، اِنِ اعْتَصَمْتُم بِهِ فَلَنْ تَضِلُّوا اگبَداً کتاب الله وَ سنّة نَبِیّه».(4)
ای مردم من در میان شما دو چیز ترک کردم
_______________________________
1 مسلم، صحیح:4/3، 18 به شماره 2408، چاپ عبد الباقی.
2 دارمی، سنن: 2/431 432.
3 ترمذی، سنن: 5/663، به شماره 37788،
4 حاکم، المستدرک:1/93.
________________________________________
مادامی که به آن دو، چنگ بزنید هرگز گمراه نمی‏شوید: کتاب خدا وسنّت پیامبر».
آفت سند این متن، پدر وپسری است که در آغاز سند آمده‏اند. یعنی:1 اسماعیل بن ابی اویس، 2 ابو اویس.پدر وپسر نه تنها توثیق نشده‏اند، بلکه متهم به کذب ووضع وجعل هستند. اینک نصوص علمای رجال را نقل می‏کنیم:
حافظ مزی در کتاب «تهذیب الکمال» در باره اسماعیل وپدر او، ازمحقّقان فنّ رجال چنین نقل می‏کند:
یحیی بن معین (که از علمای بزرگ علم رجال است) می‏گوید: ابو اویس وفرزند او ضعیف‏اند، ونیز از یحیی بن معین نقل شده که می‏گفته، این دو نفر حدیث را می‏دزدند، ونیز ابن معین در باره فرزند گفته است: نمی‏توان به او اعتماد کرد.
نسائی در باره فرزند، گفته که او ضعیف است وثقه نیست.ابوالقاسم لالکائی گفته که نسائی علیه او زیاد سخن گفته تا آنجا که گفته باید حدیث او را ترک گفت.
ابن عدی(از علمای رجال) می‏گوید:ابن ابی اویس از دائی خود مالک، احادیث غریبی را روایت می‏کند که هیچ کس آن را نمی‏پذیرد.(1)
ابن حجر در مقدمّه فتح الباری می‏گوید:هرگز با حدیث ابن ابی اویس نمی‏توان احتجاج نمود، به خاطر قدحی که نسائی در باره او انجام داده است.(2)
حافظ سید احمد بن الصدیق در کتاب فتح الملک العلیّ از سلمة بن شبیب نقل می‏کند که از اسماعیل بن ابی اویس شنید که می‏گفت:آن گاه که اهل مدینه در باره موضوعی، دو گروه می‏شوند، من حدیث جعل می‏کنم.(3)
بنابراین، پسر (اسماعیل بن ابی اویس)، متهم به جعل حدیث وابن معین به او نسبت دروغگویی داده است؛ گذشته از این، حدیث او در هیچ یک از دو صحیح مسلم وترمذی ودیگر کتب صحاح نقل نشده است.
در باره پدر همین بس که ابوحاتم رازی در کتاب «جرح وتعدیل» می‏گوید: حدیث او نوشته می‏شود ولی با آن احتجاج نمی‏شود، وحدیث او قوی ومحکم نیست.(4)
ونیز ابوحاتم از ابن معین نقل کرده که ابواویس، مورد اعتماد نیست.
_______________________________
1 حافظ مزی، تهذیب الکمال:3/127.
2 ابن حجر عسقلانی، مقدّمه فتح الباری، ص 391، چاپ دار المعرفة.
3 حافظ سید احمد، فتح الملک العلیّ، ص 15.
4 ابو حاتم رازی، الجرح والتعدیل: 5/92.________________________________________
روایتی که در سندهای این دو نفر باشد هرگز صحیح نخواهد بود؛ گذشته از این، با روایت صحیح وثابت مخالف می‏باشد.
نکته قابل توجه این است که ناقل حدیث یعنی حاکم نیشابوری بر ضعف حدیث اعتراف کرده ولذا به تصحیح سند آن نپرداخته است؛ لکن بر صحّت مفاد آن شاهدی آورده که آن نیز از نظر سند سست واز درجه اعتبار ساقط است. از این جهت، به جای تقویت حدیث، بر ضعف آن می‏افزاید.اینک شاهد واهی او:
سند دوّم«وسنّتی»
حاکم نیشابوری با سندی که خواهد آمد، از ابوهریره به طور مرفوع (1) نقل می‏کند:
«انّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ شَیْئَین لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُما: کِتابَ اللهِ وَ سُنّتی وَلَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْض» (2)
این متن را حاکم با چنین سندی نقل کرده است:
1 الضبی، عن:
2 صالح بن موسی الطلحی، عن:
3 عبد العزیز بن رفیع، عن:
4 ابی صالح، عن:
5 ابی هریره.
این حدیث بسان حدیث پیشین مجعول است ودر میان رجال سند، انگشت روی صالح بن موسی الطّلحی می‏گذاریم. اینک سخنان بزرگان علم رجال در باره او را نقل می‏کنیم:
یحیی بن معین می‏گوید:صالح بن موسی، قابل اعتماد نیست.ابوحاتم رازی می‏گوید:حدیث او ضعیف ومنکر است، بسیاری از احادیث منکر را از افراد ثقه نقل می‏کند.نسائی می‏گوید:حدیث او نوشته نمی‏شود.در مورد دیگر می‏گوید:حدیث او متروک است.(3)
ابن حجر در «تهذیب التهذیب» می‏نویسد: ابن حبان می‏گوید:صالح بن موسی به افراد ثقه چیزهایی را نسبت دهد که شبیه سخنان آنان نیست.سرانجام می‏گوید: حدیث او حجّت نیست. وابو نُعَیْم می‏گوید:حدیث او متروک وپیوسته حدیث منکر نقل می‏کند.(4)
باز ابن حجر در تقریب (5) می‏گوید: حدیث او متروک است وذهبی در کاشف (6) می‏گوید:حدیث او سست است. تا آنجا که
_______________________________
1 حدیثی که راوی آن را به معصوم نسبت ندهد مرفوع می‏نامند.
2 حاکم، مستدرک: 1/93.
3 حافظ مزی، تهذیب الکمال:13/96.
4 ابن حجر، تهذیب التهذیب:4/355.
5 ابن حجر، تقریب، ترجمه شماره 2891.
6 ذهبی، الکاشف، ترجمه شماره 2412. ________________________________________
ذهبی در «میزان الاعتدال»(1) حدیث مورد بحث را از او نقل کرده وگفته است که از احادیث منکر اوست.
سند سوم حدیث «وسنتی»
ابن عبد البر در کتاب «تمهید» (2) این متن را با سند یاد شده در زیر نقل کرده است:
1 عبد الرحمان بن یحیی، عن:
2 احمد بن سعید، عن:
3 محمّد بن ابراهیم الدبیلی، عن:
4 علی بن زید الفرائضی، عن:
5 الحنینی، عن:
6 کثیر بن عبد الله بن عمرو بن عوف، عن:
7 ابیه، عن جدّه:
ما در میان این راویان، انگشت روی کثیر بن عبد الله می‏گذاریم. امام شافعی می‏گوید: او یکی از ارکان دروغ است(3). ابوداود می‏گوید: او یکی از کذّابین ودروغگوهاست.(4) ابن حبان می‏گوید: عبدالله بن کثیر از پدرش وجدّش کتاب حدیث را نقل می‏کند که اساس آن جعل است.که هرگز نقل از آن کتاب وروایت از عبد الله حرام است مگر به عنوان تعجیب ونقد.(5)
نسائی ودارقطنی می‏گویند:حدیث او متروک است.امام احمد می‏گوید: او منکر الحدیث وقابل اعتماد نیست، و ابن معین نیز همین را یاد آور شده است.
شگفت از ابن حجر در کتاب «التقریب» است که در ترجمه او تنها به لفظ «ضعیف» اکتفا کرده وکسانی را که او را متهم به کذب کرده‏اند افراطگر خوانده است؛ در حالی که پیشوایان علم رجال او را به کذب وجعل متهم کرده‏اند حتی ذهبی می‏گوید:گفتار او واهی وسست است.
4 نقل بدون سند
مالک در «الموطّأ» آن را بدون سند وبه صورت مرسل نقل کرده است وهمگی می‏دانیم چنین حدیثی فاقد ارزش می‏باشد.(6)
این بررسی به روشنی ثابت کرده که حدیث «وسنّتی» ساخته وپرداخته راویان دروغگو ووابستگان به دربار امویهاست که آن را در مقابل حدیث صحیح «وعترتی» جعل کرده‏اند. از این جهت، بر خطیبان مساجد وگویندگان دینی وامامان لازم است، حدیثی را که از رسول خدا وارد نشده ترک کنند وبه جای آن مردم را با حدیث صحیح آشنا سازند،
_______________________________
1 ذهبی، میزان الاعتدال:2/302.
2 التمهید: 24/331.
3و4 ابن حجر، تهذیب التهذیب:8/377، ط دار الفکر؛ تهذیب الکمال:24/138.
5 ابن حِبان، المجروحین:2/221.
6 مالک، الموطّأ، ص 889، شماره حدیث 3.
________________________________________
حدیثی که آن را مسلم در «صحیح »خود به صورت اهل بیتی، وترمذی به لفظ عترتی واهل بیتی نقل کرده است نقل نمایند. بر دانشجویان است که بر آموزش علم حدیث روی آورند وحدیث صحیح از ضعیف را بازشناسند.
نویسنده، در پایان یاد آور می‏شود که: ذرّیه پیامبر در لفظ «اهل بیتی» داخلند، مانند حضرت فاطمه وحسن وحسین سلام الله علیهم؛زیرا مسلم در صحیح (1) وترمذی در سنن(2) خود از عایشه نقل کرده‏اند:
«نزلت هذه الاعلیها السلام‏یة علی النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم «اِنَّما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اگهْل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرکُمْ تَطْهِیراً» فی بیت اُمّ‏سلمة، فدعا النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فاطمة وحسناًوحسیناً فجلّلهم بکساء وعلیّ خلف ظهره فجلله بکساء ثُمّ قال: اَللّهمّ هوءلاءِ اگهل بَیْتی فاذهبْ عَنْهُمُ الرِّجسَ وَ طَهِّرهُمْ تَطْهیراً. قالت اُمّ سلمة: وأنا معهم یا نبی الله؟قال: اگنتِ علَی مَکانِک واگنْتِ اِلَی الْخَیْرِ».
آیه «اِنَّما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اگهْل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرکُمْ تَطْهِیراً» در خانهءاُمّ سلمه نازل گردید، پیامبر فاطمه وحسن وحسین را در زیر عبا قرار داد وعلی پشت سر او قرار داشت او را با کسائی پوشانید وچنین گفت:پروردگارا آنان اهل بیت من هستند، پلیدیها را از آنان دور کن وآنان را پاکیزه گردان. امّ سلمه گفت: ای پیامبر خدا! من نیز از آنان نیستم(از اهل بیت وارد در آیه به شمار می‏روم؟) فرمود: تو در جای خود باش، (تحت عبا وارد مشو) وتو در طریق خیر هستی.(3)
مترجم گوید: دانشمند بزرگوار آقای حسن بن علی سقاف در پاسخ خود، دخول همسران پیامبر را در آیه مسلّم گفته وکوشش نموده است که مفاد آن را، نسبت به دخت گرامی پیامبر، وفرزندان او گسترش دهد، در حالی که روایت امّ سلمه که خود ناقل آن از صحیح مسلم وسنن وترمذی است گواه بر خلاف نظریه اوست. اگر همسران او جز اهل بیت وارد در آیه بودند نباید از دخول اُمّ سلمه به زیر عبا جلوگیری شود وبگوید«اگنْتِ عَلی مَکانِک».
گذشته از این، هرکس آیات قرآن را در باره همسران پیامبر مطالعه کند، به روشنی درک می‏کند که لسان آیات در باره آنان، بسان تنبیه ونکوهش است، چنین افرادی نمی‏توانند مصداق آیه تطهیر ودعای رسول گرامی باشند وتفصیل این مطلب را در تفسیر منشور جاوید حضرت والد مدّ ظلّه مطالعه فرمایید.(4)
_______________________________
1 مسلم، صحیح: 4/1883، شماره 2424.
2 ترمذی:5/663.
3 برگرفته از حسن بن علی السقاف، صحیح صفة صلاة النبی صلی الله علیه و آله و سلم، ص 289 294.
4 منشور جاوید:5/294.

تبلیغات