آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

چکیده مسئلة خلافت (جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله) بعد از ارتحال رسول الله مورد اختلاف صحابه قرار گرفت. جمعی از آنان، یعنی اهل سنّت، امامت را تابع انتخاب دانسته و آن را امری فقهی می دانند که به خود مسلمانان واگذار شده است و جمعی دیگر، یعنی شیعیان ، قائل به نص و انتصاب امامت شده و آن را از مسائل کلامی دانسته اند. مؤلف در این مقاله سعی کرده با دلایل عقلی و نقلی، کلامی بودن آن را اثبات کند و این بحث را به گونه‌‌ای بررسی کند که حافظ وحدت و دور از دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی باشد. نگارنده به پیروی از بزرگان امامیه بر آن است که امام باید معصوم و در عقاید و اخلاق حسنه، به ویژه علم و عدالت افضل امت خود باشد و چون تشخیص و احراز قطعی عصمت و افضل بودن از دیگران برای مردم عادی میسر نیست، تعیین امام واجد شرایط منحصر به تعیین خدا و ابلاغ از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. بنابراین، با انتخابات و آرای ملت نمی توان شخصی را به عنوان جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) معین کرد. نقش ملت بعد از نصب وی در تحصیل قدرت و اتمام حجت مؤثراست. نگارنده برای اثبات این مدعا این مقاله را در 3 فصل و یک خاتمه به پایان می برد و آن چه را در این چکیده ادعا شده با دلایل عقلی و نقلی به اثبات می رساند

متن

1. بنا به آن‌چه گفته شد، بحث امامت به مردم واگذار نشده تا فرعی فقهی شود و چون تعیین امام از شئون افعال خداست، از مصادیق علم کلام می‌شود، به همان برهان که رسالت امری کلامی است که شرح آن بعدا خواهد آمد.
فصل اول: کلیات مقدماتی
در این فصل از امور ذیل بحث می شود:

1. 1. تعریف علم کلام: معنای عرفی کلام نزد عرب و عجم سخن گفتن است و در قرآن و کتاب های حدیث به همین معنا اکتفا شده و در اصطلاح دانشمندان عقاید و معارف می توان گفت کامل‌ترین تعریف تعریفی است که قاضی عضد الدین ایجی در مواقف و تفتازانی در شرح المقاصد آورده اند که عبارت است از «علم به عقاید دینی از دلایل یقین آور و پاسخ از شبهاتی که از ناحیه دوست و دشمن ابراز می گردد.» (ر. ک : ایجی: 1412، 1/34 ؛ تفتازانی: 1370، 1/63 ؛ مطهری: آشنایی با اصول اسلامی ، 2/16؛ معین: 1360، 3/3021؛ دهخدا؛ 1337، 38/58).

دربارة وجه تسمیه این علم به کلام، دانشمندان سلف و بعضی از علمای معاصر وجوهی را ذکر کرده اند که در این نوشتار به ذکر دو وجه اکتفا می شود:

الف) آن که چون در این علم بحث از کلام خدا می شود آن را علم کلام می نامند.

ب) چون در بدو امر مسائل اعتقادی را به عنوان "یقع الکلام فی مسئله توحید" و یا عدل خدا و یا نبوت عامه و خاصه و یا امامت مطرح می‌کرده اند، از این جهت به مجموع مسائل این علم کلام گفته می شود.

مصادیق تعریف اصطلاحی نزد امامیه عبارت اند از : توحید، نبوت، معاد، عدالت خداو بحث امامت. سه اصل اول را که مورد اتفاق مسلمانان است، اصول دین و دو اصل دیگر را که مورد اختلاف است، اصول مذهب می نامند.

معیار در کلامی بودن مسئله یکی از امور ذیل است:

الف) امری که التزام قلبی بر اساس شناخت قطعی به آن (یقین و معرفت) لازم باشد، مانند: شناخت خدا و اوصاف جلال و جمال او.

ب) امری که تشخیص آن از عهدة بشر خارج و نیاز به نص معصوم و یا ارائة معجزه باشد و آن مسئلة رسالت و امامت است.

ج) امری که در نصوص معتبر، محور ایمان و عدم التزام به آن انسان را از دین و یا مذهب خارج می سازد.

معیارهای دیگر را هم می توان ذکر کردکه برای رعایت اختصار ازآن صرف نظر می شود. در هر حال، امامت از هر سه ویژگی برخوردار است. (ر.ک: مجلسی، ج 3)

شرحی کوتاه دربارة شناخت شیعه
1. 2. شیعه (امامیه اثنی عشری)
در زمان پیامبر صحابه امت واحد بودند و انشعابات فعلی وجود نداشت .تنها چیزی که می‌توان پذیرفت تقسیم مسلمانان به دو گروه مسلم (گویندة شهادتین) و مؤمن (دارای عقیدة واقعی) است. مؤمنان واقعی هم بعضی معصوم از گناه بودند و بعضی غیر معصوم، غیر معصوم هم بخشی عادل و بخشی فاسق بودند. بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر سر امر خلافت، جمعی قائل به نص شدند و جمعی قائل به رأی و انتخاب مردم. دستة اول پیروان علی بن ابی طالب (علیه السلام) بودند. آنان مدعی شدند که خلافت ایشان در حدیث غدیر خم و احادیث متواترة دیگر و آیات کثیرة قرآن ثابت است. جمعی دیگر گفته اند که مصلحت در انتخاب است. آنان با وجود نص پیامبر درسقیفه اجتماع و ابوبکر را انتخاب کردند. دستة اول را شیعه و دستة دوم را سنی نامیده‌اند. هر کدام از این دو فرقه به گروه‌های عدیده منشعب شدند و در مجموع 73 فرقه که پیامبر پیش بینی کرده بود، به وجود آمد. این پیش بینی در قالب حدیث «ستفترق امتی علی ثلات و سبعین فرقه فرقه منها ناجیه و الباقی فی النار» به ما رسیده که به این معناست: به زودی بعد از من امت من به 73 گروه منشعب می شوند. یک گروه اهل نجات و مابقی به آتش غضب الهی گرفتار می شوند. صاحب جنات الخلود نوشته که شیعیان به 25 فرقه و اهل سنّت به 48 فرقه منشعب شدند. (امامی اصفهانی، جدول 32، ص 66)

1. 3. امامت نزد علمای شیعه
علمای امامیه در بحث های کلامی فرموده اند: امامت تصدی ریاست مطلقة امور مسلمانان در امر دین و دنیاست ، آن هم به نیابت و جانشینی پیامبر (صلی الله وعلیه و آله). آنان برای امام هم صفاتی را شرط دانسته اند که از جملة آن عصمت از گناه وخطا و نسیان در انجام وظایف امامت و نیز برتر بودن از تمامی امت در علم و عقیده و صفات فاضلة انسانی واخلاقی است. بر این اساس، افراد جاهل به احکام الهی و جائر در رفتار و کردار وگفتار شایسته برای این امر مهم نیستند و چون تشخیص عصمت و ارزش‌های اخلاقی بالذات در انحصار علم خداوند و به تعلیم خدا پیامبر و وارثان علم آن سرور است، تعیین امام و تشخیص آن از عهدة تودة مردم خارج و نیاز به نص خدا و رسول دارد[1].

ولی علمای اهل سنّت گفته اند که در امام نه علم کامل شرط است و نه عصمت از گناه و خطا. مردم می توانند شخصی را برای تصدی امامت انتخاب کنند، چه آن شخص معصوم باشد یا نباشد. (ر.ک: حلی: 1353، 225؛ همو: شرح باب حادی عشر؛ ایجی: 1370، 8/676 به بعد)

1. 4. مقصود از امامیه در این نوشتار پیروان امیرالمؤمنین و یازده نفر اختر تابناک سپهر امامت از فرزندان علی و فاطمه هستند. به عنوان تبرک اسامی آنان با تاریخ ولادت و شهادت ذکر می شود:

1. امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، ولادت 30 عام الفیل و شهادت 40 هـ .ق.

2. حضرت امام حسن مجتبی فرزند اکبر علی و فاطمه (علیهما السلام)، ولادت 3 هـ .ق. و شهادت 50 هـ .ق.

3. حضر ت حسین بن علی فرزند علی و فاطمه ، سید الشهدا در واقعة کربلا، ولادت 3هـ.ق. و شهادت 61 هـ .ق.

4. حضرت علی بن حسین فرزند امام حسین از نسل علی و فاطمة زهرا، ولادت 38 هـ.ق. و شهادت 95 ه.ق..

5. حضرت باقرالعلوم محمد بن علی بن حسین (علیه السلام)، ولادت 57 هـ .ق. و شهادت 114 هـ .ق.

6. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) ‌‌‌فرزند محمد بن علی، ولادت 83 هـ .ق. و شهادت 148 هـ .ق.

_________________________________

1. ر.ک؛ حلی: شرح باب حادی عشر، 38. علامه در تعریف امامت نوشته است: "الامامه ریاسه عامه فی امور الدنیا و الدین لشخص من الاشخاص نیابه عن النبی و هی واجبه عقلا لان الامامه لطف" و در صفحه 41 نوشته است:‌"یحب ان یکون الامام معصوما... و لانه حافظ للشرع فلابد من عصمته" و در صفحه 49 نوشته است: امامت نیاز به نص دارد: ” لانه من الامور الباطنیه التی لا یعلمها الا الله فلا بد من نص من یعلم عصمته علیه او ظهور معجزه علی یده تدل علی صدقه" و در صفحه 44 نوشته است: "الامام یجب ان یکون افضل الرعیه" . فاضل مقداد درشرح این کلام فرموده است: اگر امام افضل نباشد لازم می آید مفضول بر فاضل مقدم باشد و هو قبیح عقلا و سمعا.

*دربارة حدیث 73 فرقه ر.ک: ملل و نحل شهرستانی، 13؛ مناقب خوارزمی، 337؛ شرح مواقف، 8/676؛ منهاج الکرامه، 49 ؛ و بحار الأانوار، ج 28 . اولین باب این مجلد اختصاص دارد به این حدیث و مؤلف آن را از منابع بسیاری از شیعه و اهل سنّت نقل نموده و در پایان نتیجه گیری کرده است. اهل فضل به این باب رجوع کنند تا مقام علمی علامه مجلسی و خدمات او به مذهب تشیع معلوم شود.محدث قمی در سفینه البحار، ج 2، ذیل فرقة ناجیه این حدیث را مذکور داشته و فرموده است: به معنای آن روایات زیادی نقل شده است. نگارنده گوید: مرحوم کلینی این حدیث را در کتاب روضه کافی ص 224روایت کرده است.

7. حضرت موسی جعفر (علیه السلام) فرزند امام صادق، ولادت 138 هـ .ق. و شهادت

183 هـ .ق.

8 . حضرت علی بن موسی (علیه السلام) ملقب به رضا، ولادت 148 هـ .ق. و شهادت

203 هـ .ق.

9. حضرت محمد بن علی (علیه السلام) ملقب به جواد، ولادت 195 هـ .ق. و شهادت

230 هـ .ق.

حضرت علی بن محمد (علیه السلام) ملقب به هادی. ولادت 212 هـ .ق. و شهادت

254 هـ .ق.

11. حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) فرزند امام هادی، ولادت 232 هـ .ق. و شهادت 260 هـ .ق.

12. حضرت مهدی موعود. قائم آل محمد فرزند امام حسن عسگری و نرجس خاتون. این بزرگوار در سال 255 متولد و تا سنة 329؛ یعنی جمعا 74 سال در غیبت صغرا به سر برده و از آن زمان تا زمانی که غیر از خداکسی به طور قطعی نمی تواند اظهار نظر کند، در غیبت کبرا به سر می برد. در غیبت صغرا افرادی به نام نواب امام واسطة بین مردم و امام بوده اند که معروفین از آنان چهار نایب است به نام های عثمان بن سعید، محمد بن عثمان[1]، حسین بن روح و علی بن محمد سمری. آنان دربغداد زندگی می‌کرده اند و همان جا وفات یافته و به خاک سپرده شده اند[2]. گفتنی است غیر از نواب اربعه افراد دیگری نیز از این منصب برخوردار بودند و مشکلات شیعه به دست آنان حل می شده است. در در السلام عراقی آمده (عراقی: 1352، 115) که به فرمودة شیخ صدوق افراد دیگر در بلاد مختلف عنوان نیابت داشته اند ، سپس 52 تن از آنان را نام برده و بعد مرقوم داشته مجلسی می فرماید: آن‌چه در کتاب‌های معجزات مذکورند، زیاده از 70 نفر می‌شوند.

_________________________________

1. این پدر و پسر بیش از پنجاه سال از غیبت صغرا به شغل سفارت و وکالت اشتغال داشته اند. بعد از فوت محمد بن عثمان در سال 305 یا 304 این منصب به حسین بن روح نوبختی محول شد. او از اکابر شیعیان آل نوبخت است و بیش از 21 سال به مقام سفارت اشتغال داشته و بعد از او علی بن محمد سمری به این مقام منصوب گردید. او آخرین نایب است که در سال 329 وفات یافت.

2. در تاریخ ولادت و شهاد ت به نسیم ولایت از نگارنده رجوع شود.

1. 5. بحث امامت دامن زدن به اختلافات نیست

پیش از هر چیز لازم است به یک توهم و پاسخ آن بپردازیم:

ممکن است بعضی به مطرح کردن بحث های مربوط به امامت ایراد کنند و بگویند که طرح این مسائل دامن زدن به اختلافات و برگشت به یک امر تاریخی بیش از هزار سال است.

جواب این افراد مطلبی است که از مرحوم آیت الله بروجردی نقل می شود و آن این که ما دو مسئله داریم که نباید بین آن دو خلط شود؛ یکی خلافت و مدیریت و دیگری زعامت دینی و فرهنگی امت . به نظر شیعه، سلطان عادل، یعنی امام پیشوای ملت در مدیریت و بیان‌کنندة احکام و مفسر قرآن است. آن چه فعلا موضوعیت ندارد، امر خلافت است که در حال حاضر نه امیرالمؤمنین در میان جامعه هست نه ابوبکر و عمر. این دعوایی است تاریخی ما به آن دامن نمی زنیم.

اما مسئله دوم که همان بیان احکام و تفسیر قرآن است، طبق حدیث متواتر ثقلین و حدیث منزلت و ادلّة دیگر رجوع به امام در اخذ احکام و تفسیر قرآن امری است ضروری و ما وظیفه داریم احکام خدا را از روایات آنان استخراج کنیم و قرآن را با رهبری آنان معنا کنیم. همان گونه که اهل سنّت رجوع به روایات پیامبر را لازم می دانند، ما هم علاوه بر رجوع به سنّت نبوی، رجوع به احادیث ائمه را هم ضروری می دانیم.

به نظر من، علاوه بر آن‌چه ذکر شد، چند پاسخ دیگر نیز می‌توان به این مسئله داد:

امامت نزد شیعه از اصول اعتقادی است و التزام قلبی به آن مانند سایر اصول دین ثابت و ضروری است و آن ایجاب می‌کند که به تاریخ گذشته برگردیم تا امام را بشناسیم و به وجود آن متلزم شویم و به برکت آن فرقه ناجیه را مشخص و از آن پیروی کنیم.

پاسخ دیگر این که امامت نزد شیعیان بر اساس ادلّة قطعی عقلی و نقلی، منظومه‌ای به هم پیوسته است که از دوازده اختر تابناک شکل گرفته است. یازده اختر مأموریت آنان پایان یافته و آخرین اختر فروزان این مجموعه در حال حیات و منتظر فرمان الهی به خروج از حال استتار و اقامة عدل جهانی است. او مهدی موعود فرزند امام عسگری است که در سال 255 یا 256 هجری درسامرا متولد و تا 74 سال در پس پردة استتار نیمة تمام به نام غیبت صغرا و از سال 329 قمری تا این زمان و تا وقتی خدا خواهد در پس پردة استتار تام به سر می برد و به فرمودة علامه طباطبائی امام در این استتار رهبری باطنی را به عهده گرفته و هم چون خضر به سامان دهی غیبی عالم اشتغال دارند. اوست که فیوضات ربوبی را با یک دست اخذ و به دست دیگر به جهان و جهانیان می رساند. «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء»[1].

پس به چند دلیل از رجوع به تاریخ در امر امامت چاره ای نداریم.

الف) در استنباط احکام و تفسیر قرآن باید امامان را بشناسیم و از احادیث و سیرة آنان پیروی کنیم.

ب) امامت از اصول دین است و التزام قلبی به تصدی امامت امام لازم و آن بدون شناخت امکان پذیر نیست.

ج) امامت در نزد شیعه منظومة به هم پیوستة دوازده اختر تابناک است که اعتراف به یکی ملازم با اقرار بر جمیع منظومه و انکار هریک ملازم با انکار همة آن منظومه است. و چون اختر دوازدهم در حال حیات است بیان مسئله ازباب رجوع به تاریخ گذشته برای دامن زدن به فتنه نیست، بلکه به عکس، این عمل برای بیداری دیگران و ایجاد جبهة واحد مسلمانان است.

د) دلیل دیگر که در زمان تصحیح این اوراق به ذهنم رسید، رجوع به تاریخ هرگاه دارای پیام سازنده و به عنوان عبرت از امور گذشته باشد و باعث تمیز حق از باطل باشد، از اموری است که قرآن به آن دستور داده است. در سورة فاطر و روم می‌خوانیم:

«او لم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم و کانو اشد منهم قوه» (فاطر، 35/44؛ روم، 30/9)

فصل دوم: سیری گذرا بر تاریخ امامت و تطوّرات آن
2. 1. بررسی تاریخی مسئلة خلافت (امامت)
شهرستانی در کتاب ملل و نحل نوشته که پرجنجال‌ترین مسئله در اسلام امر امامت است، زیرا آن‌چه در این مسئلة سیف و قلم به کار رفته در هیچ مسئله ای اتفاق نیفتاده است. (شهرستانی: ملل و نحل، 24)

به نظر نگارنده ، نه تنها بعد از پیامبر این جنجال اتفاق افتاده، بلکه شالودة آن در عصر پیامبر و زمان نزول وحی به وقوع پیوسته است. پیامبر مأمور شد در حجه الوداع در هیجدهم ذی حجه در غدیر خم در حضور جمع کثیری از صحابه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) را طبق دستور خدا به عنوان خلیفة بلافصل خود معرفی کند. اما پیامبرکه خود را در معرض اتهامات صحابة نو اسلام می دید، به ویژه با اخلاق رذیله ای از قبیل حسد و کینه توزی که در

_________________________________

1. به دعای عدیله که در مفاتیح الجنان محدث قمی و بعضی از کتاب های دیگر این دعا مضبوط است رجوع شود.

بعضی از آنان وجود داشت از انجام این مأموریت در هراس بود، اما وحی قرآنی او را با لحن شدید ﴿یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته﴾[1] (مائده، 5/67) به انجام این مأموریت ملزم نمود. لذا این مأموریت در حضور بیش از ده‌ها هزار نفر انجام شد. پیامبر بعد از حدود دو ماه از بازگشت از این سفر آثار فتنه را در چهرة بعضی از صحابه مشاهده می کرد، از این رو، در بستر موت فرمود که: قلم و دواتی حاضر کنید تا برای شما سندی را تنظیم کنم که با ملاحظة آن به گمراهی گرفتار نشوید.

جمع کثیری از حضار روایت کرده اند که عمربن خطاب مانع اجرای این دستور شد و گفت که پیامبر از شدّت بیماری هذیان می‌گوید. حسبنا کتاب الله (شهرستانی، همان) (با وجود سند قرآنی به اسناد دیگر نیاز نیست). بعد از رحلت جانگداز پیامبر آن‌چه پیش بینی می شد، واقع شد، زیرا جمع قلیلی به سقیفه رفتند و با ابوبکر بیعت کردند و او را بر خلاف نص به خلافت برگزیدند. بعضی غیبت امیرالمؤمنین را که مشغول تجهیزات خاک سپاری پیامبر و جمع آوری قرآن بود، دلیل بر اعراض ایشان از خلافت دانستند.

در هر حال، این که نوشته اند سنگ اختلاف بعد از پیامبر گذاشته شده، ناشی از نادیده گرفتن تاریخ مسئله است. شهرستانی نوشته این اولین اختلاف بود که در بین مسلمانان در زمان بیماری پیامبر (صلی الله علیه و آله) پدید آمد.

لذا ابن عباس از این پیش آمد ناگوار گریه می کرد و می گفت: تمام بدبختی‌ها از مانع شدن اجرای دستور پیامبر است. این ممانعت باعث شد به بهانة گرامی داشت عظمت قرآن و تحکیم حسبنا کتاب الله، نوشتن احادیث نبوی تا یک قرن در پیروان سقیفه ممنوع شود که در اثر آن بزرگ‌ترین مشکلات فرهنگی برای اسلام و مسلمین پدید آمد که همه از ثمرات تلخ این دستور بود.

ممکن است گفته شود که اگر نص بر تعیین امام بود، چرا صحابه نپذیرفتند و زیر بار آن نرفتند و اعتراضی انجام نشده است؟ ، پاسخ این است که:

طبق رجال برقی و متون دیگر، شش تن از مهاجران و شش تن از انصار در انتخاب

خلیفة اول در همان روز های نخستین به مسجد آمدند و فریاد اعتراض بر تصدی ابوبکر به عنوان خلیفه را با دلایل متقن که از قبل آماده کرده بودند به صورت احتجاج سر دادندکه عبارتند

_________________________________

1. ای پیامبر آن‌چه از قبل مأمور رسالت آن شده ای به مردم برسان. اگر این مأموریت انجام نشود در ابلاغ رسالت اسلام ر ا انجام نداده ای. بودند از:

ابوذر، سلمان، خالد بن سعید بن عاص، مقداد بن اسود، عمار و بریده اسلمی از مهاجران.

و خزیمه بن ثابت، سهل بن حنیف، ابوالهیثم بن تیهان، قیس بن سعد بن عباده، ابی بن کعب و ابو ایوب انصاری از انصار[1].

آنان اعتراض‌شان این بود که با وجود نص بر خلافت علی بن ابی طالب (علیه السلام) و قبولی آن در غدیر خم چرا اجتهاد در مقابل نص انجام شد، اما کار به جایی رسید که خلیفه از منبر پایین آمد و گفت: «اقیلونی و علی فیکم». وی بعد از این جریان به منزل رفت و منزوی شد و تا سه روز از خانه بیرون نیامد. روز سوم طرفداران او که آنان را صد تن و بیشتر نوشته اند، مسلح شدند و مسجد را محاصره کردند و گفتند: اگر مطالب گذشته تکرار شود با معترضان برخوردی جدی کرده و آنان را به وادی عدم می فرستیم. در این‌جا بود که تلاش طرفداران امامت علوی در آن مقطع زمانی بی اثر شد. (ر.ک: منابع پیشین)

این جناح بندی ها و اقدامات گروهی ایجاب می‌کند که مسلمانان به تاریخ مسئله رجوع کرده و اشتباهات را شناسایی و در این شناسایی حق را از میان 73 فرقه معین و به آن ملتزم شوند تا زمینة ظهور فراهم و هرچه زودتر از برکات دولت جهانی حضرت مهدی برخوردار شویم.

2. 2. جمعی از متکلمان شیعه
مخالفان مذهب تشیع از ابتدای قرن چهارم هجری یکی از حربه های تبلیغاتی خود را فقدان رجال علمی، خاصه علوم عقلی، به ویژه متکلمان و فیلسوفان به حساب آورده‌اند. شیخ طوسی کتاب مبسوط را در ردّ این تهمت نوشته و عبد الجلیل رازی صاحب کتاب النقص کتاب مذکور را برای این منظور تألیف کرده است. علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء بخشی از کتاب های خود را ، و مرحوم آقا بزرگ تهرانی کتاب الذریعه را و مرحوم سید حسن صدر کتاب

_________________________________

1. رجال برقی با تصحیح سید کاظم موسوی ضمیمه رجال ابن داود حلی ص 63. در کتاب احتجاج طبرسی جلد یک صفحه 104 نوشته روز چهارم خالد بن ولید با هزار نفر و سالم مولی ابی حذیفه با هزار تن دیگر و معاذبن جبل با هزار نفر شمشیر ها برهنه و مسجد را محاصره کردند و گفتند اگر اعتراض تکرار شود برخورد نظامی خواهد شد و در صفحه 96 احتجاج چنین آمده امیرالمؤمنین برای مطالبه حق خود به مسجد آمد و در جمع مسلمین با خلافت ابوبکر مخالفت کرد. ابوعبیده به بهانه جوانی امیرالمؤمنین و بعضی از انصار به بهانه غیبت از سقیفه و بعضی دیگر به بهانه مزاح بودن او کار خود را توجیه کردند و بعضی هم گفتند اگر جلوتر در سقیفه حاضر می شدی همه با تو بیعت می کردند فعلا در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته ای ایشان از خود دفاع کرد و فرمود چگونه بدن پیامبر را رها کرده و دنبال خلیفه انتخابی باشم.
تأسیس الشیعه را در ردّ جرجی زیدان مسیحی که این تهمت را تکرار کرده، به رشته تحریر در آورده اند. (ر.ک: مقدمة جلد بیستم الذریعه) نگارنده در این مقاله در بحث تاریخ کلام شیعه این بخش را به این منظور اختصاص داده است.

مرحوم سید حسن صدر در کتاب تاسیس الشیعه فرموده است:

و اصل بن عطای معتزلی، عمرو بن عبید در بصره، جهم بن صفوان و مقاتل بن سلیمان در خراسان از پیشگامان علم کلام اهل سنّت اند.

در بین شیعیان عیسی بن روضه تابعی امامی بر آنان مقدّم است. او اولین کسی است که دربارة علم کلام کتاب نوشته است. در میان کسانی که دربارة حق بودن مذهب تشیع به مناظره و احتجاج سخن گفته اند، کمیت بن زید شاعر و مقدّم بر او ابوذر غفاری صحابی است که به دستور عثمان به شام تبعید شد و با مناظراتی که در آن دیار انجام داد، عرصه را بر معاویه تنگ کرد. معاویه او را به جبل عامل تبعید کرد، اما آن‌جا هم آرام نگشت و به مناظرات خود ادامه داد، وی در این عرصة فرهنگی موفق بود تا جایی که مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب امل الامل (تأسیس الشیعه لعلوم الاسلامی، 350 – 400) نوشته که آن‌چه درشام و لبنان شیعه وجود دارد، مولود مناظرات این مرد بزرگوار، مجاهد و فدارکار است.

نگارنده گوید:شیخ حر عاملی در کتاب مذکور بیان می‌کند که در میان علمای شیعه آمار علمای جبل عامل به تعداد یک پنجم آمار علمای کشورهای اسلامی است، در حالی که از نظر مساحت یک صدم کشورهای اسلامی به حساب می‌آبد. وی می‌گوید: دریکی از روستا های جبل عامل جنازة عالمی را تشییع می‌کردند، در بین تشییع کنندگان هفتاد مجتهد مسلّم بود[1].

مرحوم صدر نوشته که از جمله متکلمان شیعه خالدبن سعید بن عاص است. او اولین کسی است که در روزهای نخستین خلافت ابوبکر با یازده صحابی دیگر با ابوبکر به مناظره برخواستند و از امیرالمؤمنین دفاع فرهنگی کردند. جریان مناظرة آنان به تفصیل در کتاب احتجاج طبرسی و رجال برقی مسطور است.

نگارنده گوید: اسامی آنان را قبلا ذکر کرده ایم و منابع بسیاری را که از آن جمله کامل بهائی و احقاق الحق قاضی نورالله گویای این واقعیت است.

مرحوم صدر صعصعه بن سوهان، میثم تمار، کمیل بن زیاد، اویس قرنی، سلیم بن قیس، حارث همدانی، مؤمن طاق، اصبغ بن نباته، جابر جعفی، قیس الماصر، فضال بن حسن، هشام بن

_________________________________

1. امل الامل دربارة علمای جبل عامل بخش مربوط به علمای جبل عامل، ص 15.

سالم، هشام بن حکم، محمد بن خلیل سکاک، ابومالک ضحاک و آل نوبخت را که آمارشان زیاد و ایرانی الاصل هستند، ذکر کرده، از جملة آنان ابوسهل نوبختی، فضل بن نوبخت، اسحاق بن ابی سهل، ابو اسحاق نوبختی مؤلف کتاب یاقوت در علم کلام و یعقوب بن اسحاق، ابو اسماعیل نوبختی، حسن بن موسی و جمعی دیگر از این طایفه را با شرح حال مفصل ذکر کرده است.[1]

سپس به ذکر فضل بن شاذان، فضل بن عبدالرحمن، علی بن احمد خزاز رازی و ابن قبة رازی پرداخته و نیز افراد ذیل را اضافه کرده است: محمد بن بشیر سوسن جردی، محمد بن خلف رازی، عبدالله محمد بلوی، عبدالرحمن بن محمد جعفری، ابوبکر بغداری، ظاهر غلام ابی

_________________________________

1. مرحوم میرزا محمد علی مدرس تبریزی در کتاب ریحانه الأدب به معرفی متکلمان آل نوبخت نوشته است: جمعی از متکلمان و منجمان نامی امامیه از طائفه آل نوبخت یا بنی نوبخت هستند. آنان در اصل ایرانی و سرسلسلة ایشان که در زمان منصور دوانیقی می زیسته، زردشتی مذهب به نام حسن بن محمد و حسن بن موسی است. حسن بن محمد از منجمان ماهر بوده، وی در زمان منصور زندانی گردید و در ملاقاتی که با منصور در زندان از زندانیان داشت بعد از ورود منصور به زندان مجذوب قیافه و سیمای منصور گردید. در این ملاقات میان حسن بن محمد و منصور معارفه حاصل شد . نوبختی از روی علم نجوم به وی بشارت رسیدن به ریاست گستردة بلاد اسلامی را داد و خواست بعد از ریاست پیش بینی شده حسن بن محمد نوبختی را فراموش نکند. منصور قبول کرده و سندی در این خصوص تنظیم نمود و ان را به نوبختی داد بعد از استقرار منصور به خلافت نزد منصور رفت. خود را معرفی و سند را به به منصور ارائه داد . منصور او را از خواص منجمان دربار قرار داد. منصور هنگام بنای شهر بغداد در سال 144 هجری در ساعتی که منجم باشی فوق الذکر معین نمود اقدام به این امر کرد. خلیفه بعد از تحقق پیش بینی نوبختی دو هزار جریب از اراضی بغداد را به او بخشید. بعد از آن که وی (حسن بن محمد) به سن پیری رسید پسر او که او را ابوسهل نامیدند شغل پدر را انتخاب و در خدمت منصور انجام وظیفه می نمود. وی تا زمان هارون الرشید در قید حیات بود و چندین کتاب در اموری که مناسب با تخصص او بود تألیف کرد.

از آل نوبخت اولین کسی که بشرف اسلام مشرف شد حسن بن محمد و فرزندش ابوسهل است، اما تشیع آنان با این مقدار فحص به اثبات نمی‌رسد، بلکه قبول نمودن دربار منصور دلیل بر سنّی بودن آنان است. ولی ابن ندیم قائل بر تشیع کلیه این خاندان است. در هر حال، از این خانواده یک عده از اکابر علمای امامیه و متکلمان اثنی عشریه هستند و همواره مصدر خدمات دینی و با نیروی قلم و احتجاجات لسانی از کیان تشیع دفاع کرده اند. جماعتی از آنان شاعر و فیلسوف و مورخ و منجم و منشی بوده و ادبای بسیاری از آنان بوجود آمده اند. تألیفات زیادی در اثبات حقانیت مذهب جعفری از آنان به وقوع پیوسته و بسیاری از کتب قدما را به عربی ترجمه نموده ا ند و قبلا مذکور شد که سومین نایب از نواب اربعه حسین بن روح نوبختی است که 21 سال به این مقام اشتغال داشته و این افتخاری است که نصیب این خاندان شده است.

از نامداران شیعی این طائفه ابراهیم بن اسحاق بن ابی سهل است. وی در علم کلام کتابی به نام یاقوت نوشته است. این کتاب مورد پسند علامه حلی قرار گرفت، شرحی بر آن نوشت و نام آن را انوار الملکوت نهاد و این کتاب در حال حاضر به سبک زیبا به چاپ رسیده و استفاده می‌شود. بزرگان علمای اسلام کتاب یاقوت را قدیمی ترین کتاب کلامی امامیه توصیف کرده اند[1]. علامه حلی در دیباچه شرح یاقوت فرموده است: کتاب یاقوت مشتمل بر شریف‌ترین مسائل و عالی ترین بحث های مسائل کلامی است. نویسنده یاقوت وفاتش در اواسط قرن چهارم واقع شده است
الجیش، ناشی صغیر، شیخ مفید، محمد بن حسن بن حمزه جعفری معروف به خلیفه شیخ مفید، ابوحنیفه شعیی قاضی مصر و صاحب کتاب دعائم الاسلام، ابونصر فارابی، ابن مسکویه رازی، ابوالفتوج کراچکی، سید مرتضی، ابن اعین ذوبی، ابوجعفر موصلی، سدید بن سالم بن محفوظ، ابن میثم بحرانی، علی بن سیان، فتال نیشابوری، خواجه نصرالدین طوسی و علامه حلی. (تأسیس الشیعه لعلوم الاسلامی، 397)

2. 3. نقدی بر مرحوم صدر
وجه حصر متکلمان شیعه در محدودة بین صحابه تا زمان علامه حلی در کلام ایشان مشخص نیست، زیرا بعد از علامه متکلمان زبده و مجاهدان عالی رتبه در کلام اسلام در صحنه تاریخ می درخشند. بعضی از آنان دارای فنون متعدد و جامع معقول و منقول اند و در دفاع از مذهب تا پای جان ایستاده و سرانجام به شهادت رسیده اند. اگر گفته شود که منظور ایشان مؤسسان علم کلام اند، پاسخ داده می شود که این مطلب به تلاش متکلمان سه قرن اول ثابت شد. ادامة بحث تا قرن هفتم و هشتم هجری وجهی ندارد.

در هر حال، در تکمیل کلام ایشان گفته می‌شود که بعد از علامة حلی که خدمات او به مذهب شیعه مورد پذیرش همه‌گان قرار گرفته و به او علامة مشارق و مغارب گفته می شود و از کثرت خدمات و نبوغ در استعداد و کثرت تألیفات و تبحّر در فقه و کلام و تفوّق در مناظرات که یک نمونة آن در محضر سلطان خدابنده در کنگرة علمای مذاهب اسلامی واقع شد و ثمرة آن تشیع سلطان و هفتاد هزار مسلمان دیگر شد و به همین دلیل، برای اولین بار در میان علمای اسلام تنها به او آیت الله گفته شود، این سیر تکاملی تشیع در زمان صفویه به اوج خود رسید تا جایی که گفته اند در درس علامه مجلسی دوم هزار تن شرکت می‌کردند و در مجمعی که سطان حسین صفوی برای تعیین ولادت امیرالمؤمنین از علما و مجتهدین ترتیب داد، هشتاد مجتهد روایت سیزده رجب را ترجیح دادند و این سیر تکاملی در فتنة افغان ها دچار رکود گشت، ولی بعد از آن در زمان قاجار تجدید حیات یافت. در خراسان، قم، اصفهان، نجف، لبنان و سایر بلاد اسلامی رجال تشیع در فنون مختلف فعّال بودند تا حدی که توانستند شالودة حکومت اسلامی را در کشور ایران به صورت حکومت مشروطیت پی ریزی کنند. قیام مشروطیت گرچه در بعضی از ابعاد برای کشور زیان آفرید تا حدّی که مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری که پیشتاز این نهضت بود برای جلوگیری از نفوذ بیگانگان به سر دار رفت و حاضر نشد بیرق دولت الحادی روس را بالای درب منزل او بزنند واو را از مرگ نجات دهند.

ولی این حرکت منشأ قیام حوزة علمیه قم به دست امام راحل استاد اعظم آیت الله خمینی و سایر مراجع دینی قرار گرفت[1] و سرانجام حکومت دینی جایگزین حکومت طاغوتی شد. این حکومت تشیع را به دنیا معرفی کرد و زمینه را برای گرایش روز افزون نسل جوان به دین اسلام آماده ساخت.یکی از ثمرات آن نهضت فرهنگی در بلاد اسلامی است، به ویژه در شهرقم که در حال حاضر (1384 شمسی)بیش از چهل هزار دانشجوی دینی از خارج و داخل و زن و مرد در فنون مختلف اسلامی فعال هستند و معارف اهل بیت را به دنیا صادر می‌کنند.

فصل سوم: در اقامة بخشی از دلایل
3. 1. تحلیل عقلانی مؤید به نقل روایی یکی از دلایل اعتقادی بودن امامت است. شیعه معتقد است که امام باید معصوم و در علم و عمل و فضایل اخلاقی و عقیدتی و فقهی افضل افراد امت باشد. با توجه به این مطلب تحلیل مفهومی اقتضا می‌کند که معرفی امام باید طبق نص باشد، زیرا تشخیص معصوم و برتر بودن امام از تمامی افراد جز به اعلام خداوند و معصومین دیگر میسر نیست. گواه بر این مطلب بخشی از روایت سعد بن عبدالله است.

حدیث سعد بن عبدالله
آن چه در این بخش گفته شد، عقل سلیم بر آن گواه و ادلّة نقلی ارشاد به این داوری عقل است و جنبة تأکید و تأیید دارد. سعد بن عبدالله اشعری، از فقیهان، متکلمان و محدثان معروف شیعه گفته است که در معیت احمد بن اسحاق از قم به سامرا به دیدار حضرت امام عسگری رفتم. درمحضر امام کودکی نورانی بود. من چهل پرسش غامض آماده داشتم که عالمان آن روز از عهدة پاسخ صحیح آن عاجز بودند. انگیزة سفر به سامرا علاوه بر دیدار امام حلّ آن مضلات علمی نیز بود. وقتی از امام برای طرح پرسش اجازه گرفتم، فرمود: امام پس از من این کودک

_________________________________

1. ذکر این نکته لازم است که مؤسس حوزة علمیة قم مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی است. او با اصرار علمای بزرگوار قم مبنی بر اقامت ایشان درقم و تأسیس حوزة علمیه بعد از استخاره و استشاره اقامت درقم را پذیرفت و با درایت و دور اندیشی حوزة قم را تأسیس و بعد از 14 سال اقامت در جوار حضرت معصومه (کریمه اهل بیت) دار فانی را وداع گفت. در این مدت شاگردانی چون امام راحل و مرحوم آیت الله گلپایگانی و اراکی را پرورش داد و بعد از ایشان آیات عظام آقایان حجت، خوانساری و صدر را به سرپرستی حوزة علمیه معرفی و به جای خود گماشت و بعدا مرحوم آیت الله بروجردی زحمات و خدمات آنان را به وجه احسن حفظ و کامل کرد. او که از مرجعیت جهانی تشیع برخوردار شد، حوزه را به کمال ممکن رساند و بعد از او استعمارجهانی با تمام نیروی خارجی و داخلی (حکومت پهلوی) برای نابودی اسلام به صحنه آمد، ولی غافل از آن که «یدالله فوق ایدیهم» طاغوت سرنگون و حکومت دینی به رهبری امام و مراجع دیگر با پشتوانة ملت تشکیل شد.
است. وی فرزندم مهدی موعود است، از او بپرس. سعد می گوید: پرسش‌ها را یکی پس از دیگری طرح و پاسخ می گرفتم. یکی از پرسش‌ها این بود: چرا مردم در انتخاب امام سهمی ندارند؟ آقا زاده فرمود: مردم در انتخاب می‌خواهند امام اصلح را انتخاب کنند یا فردی که مفسد و بدون شایستگی است؟

گفتم البته هدف انتخاب صالح است. فرمود: موسی کلیم با آن که از پیامبران اولوالعزم است از میان یهودیان هفتاد تن[1] را انتخاب و برای استماع وحی به کوه طور برد. آنان بعد از شنیدن گفت‌گوی موسی با خدا از تنة درخت، گفتند: این کافی نیست باید خدا را به چشم ظاهری خود ببینیم. در هر حال، امام زمان در سن حدود چهار سالگی فرمود: وقتی موسی در انتخاب اصلح دچار خطا شود، مردم عادی شایستة انتخاب نمودن نخواهند بود[2]. پس راهی به جز تعیین ربوبی و معرفی پیامبر نداریم. لذا امامت نزد شیعه مانند نبوت به نص و انتصاب است نه انتخاب.پذیرش و بیعت مردم سلطة امام را تأمین و او را آماده برای اجرای امور می کند. کما این که ادبار ملت بنیة نظامی امام را تضعیف و دریچة انزوا را به روی امام باز می‌کند. چنان‌که دربارة امیرالمؤمنین (علیه السلام) این جریان به وجود آمد. در واقعة غدیر خم پیامبر حضرت امیر را به نص صریح و طبق مأموریتی که در اکمال دین داشت معرفی کرد و جمع زیادی همان زمان با او بیعت کردند، مع الاسف بعد از رحلت پیامبر از راه مصلحت سنجی اجتهاد خودشان را بر نص نبوی و وحی ربوبی مقدّم داشتند[3].

بیان علامه نراقی (ملا مهدی) در تقریب دلیل عقلی
مرحوم حاج ملا مهدی نراقی (متوفای 1203 ق) درتقریب دلیل عقلی بر این که امامت از اصول دین است، در کتاب شهاب ثاقب (ص 4) فرموده: هرچه دلالت می‌کند بر این که نبوت از اصول دین است و اعتقاد به آن جزء ایمان است همان دلیل به عینه دلالت می‌کند بر آن که
1. در حدیث دیگر که بیان‌گر سیمنار بین المللی علمای ادیان است، از حضرت رضا (علیه السلام) منقول است که آمار رجال یهود در زمان حضرت موسی هفت صد هزار تن بود.موسی از میان آنان هفتاد هزار و از بین آنان هفتاد تن را انتخاب کرد. (ر.ک: احتجاج، 2/220).

2. کمال الدین و تمام النعمه، 61 ؛ بحارالأنوار ، 22 /88-51؛ کمال الدین و دلائل الامامه و احتجاج ، 273 بعضی از نویسندگان در بارة این کتاب مطالبی را به چاپ رسانده که در خور شان ایشان نیست. نگارنده جواب ایشان را در مقاله‌ای مفصل نوشتم. این مقاله در مجلة شهاب به چاپ رسیده است.

3. مرحوم آیت الله مجاهد سید شرف الدین جبل عاملی صاحب کتاب المراجعات کتابی به نام اجتهاد در مقابل نص نوشته‌اند. در آن کتاب حدود صد مورد از مواردی که بر خلاف نص رفتار شده از منابع معتبر گردآوری کرده است.

امامت نیز از اصول دین می باشد. اهل سنّت می‌گویند: وقوف بر احکام الهی موقوف بر وجود نبی است و چنان چه پیغمبر نباشد احدی مطلع بر شرایع الهی نخواهد بود. ما می گوییم که بقای دین و شریعت موقوف بر وجود امام است و چنان چه امام نباشد که محافظت نماید آن دین بر طرف خواهد شد و باقی نخواهد بود. فرقی که هست در حدوث و بقاست. پیامبر وجودش ضروری است در حدوث و امام وجودش ضروری است در بقا.

نگارنده در تکمیل کلام ایشان گوید: قاعدة لطف که از قواعد محکم عقلی است گویای این است که در رسیدن انسان‌ها به سعادت ابدی و دور شدن از اسباب شقاوت بعثت پیامبران امری است ضروری. طبق همین قاعده وجود امام در بقای دیانت و ابلاغ احکامی که پیامبر توفیق ابلاغ آن را نیافت نیز امری است ضروری. در نتیجه، امامت از اصول دین است نه از فروع فقهی.

3. 2. برهان از قرآن
آیات فراوانی از قرآن مجید بر مدعا دلالت دارد، ولی برای رعایت اختصار به چند آیه بسنده می شود.

1. ﴿الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا﴾ (مائده، 5/5) به اتفاق مفسران شیعی و سنّی این آیه مربوط به جانشینی امیرالمؤمنین است که در روز هجدهم ذیحجه در سال دهم هجری قمری هنگام برگشت پیامبر از حج در کنار غدیر خم ابلاغ شد.

2. ﴿یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته﴾ (همان/67) ای پیامبر مأموریت خود را دربارة آن‌چه به آن از طرف خدا مأمور شده ای انجام ده و اگر آن را انجام ندهی رسالت او را انجام نداده ای.

این آیه مثل آیة قبل به اجماع مفسران دربارة ولایت مولای متقیان امیر مؤمنان است. از این دو آیه استفاده می‌شود که امامت امری است که با فقد آن دین اسلام ناقص و رسالت پیامبر هیچ و پوچ خواهد بود. بر این اساس، امامت را نمی توان امری جزئی و فرعی از فروع دین تلقی کرد.

3. آیة مباهله ﴿فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین﴾؛ (آل عمران، 3/61).

هرکس محاجه کند با تو در بارة عیسی، پس بگو بیایید بخوانیم پسران ما و پسران شما و زنان ما و زنان شما و نفوس ما و نفوس شما را بعد تضرع کنیم، پس قرار دهیم لعنت خدا را بر دروغ‌گویان.

علامه حلی در کتاب نهج الحق فرموده است: مفسران اجماع دارند بر این که در روز مباهله پیامبر به غیر از امام حسن و امام حسین و فاطمة زهرا و امیرالمؤمنین(ع) کسی را به صحنه نیاورد. بنابر این، مقصود از انفسنا وجود مبارک امیرالمؤمنین است که به منزلة جان پیغمبر معرفی شده است. از این رو، امیرالمؤمنین وجود تنزیلی رسول خدا و متساوی با او در فضایل، مناقب و مناصب است. یکی از آن مناصب و مناقب، امامت امت و رهبری ملت اسلام است. بنابراین، منصب امامت چون منصب نبوت از اصول دین است نه از فروع جزئی اسلام و احکام فقهی آن.

3. 3. شاهد دیگری که دلالت دارد بر این که امامت از اصول دین است، حدیث متواتر «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه» است.

(هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است)

مرگ جاهلیت، همان مرگ کفر و الحاد است، هرگاه امامت، محور برای ایمان و کفر باشد، جایگاه آن در اصول عقاید است نه در احکام فقهی. این حدیث را عامه و خاصه در کتاب‌های متعدّد با اندکی اختلاف نقل کرده اند.

علامه امینی در مجلد ده کتاب الغدیر آ ن‌را از کتاب های ذیل استخراج کرده است:

1. مسند احمد، ج 4، ص 96 که در طریق آن معاویه بی ابی سفیان قرار دارد.

2. مجمع الزوائد هیثمی، ج 5، ص 27.

3. مسند ابی داود طیالسی، ص 295، به روایت عبدالله بن عمر.

4. مسلم در کتاب صحیح، ج 6، ص 22.

5. بیهقی در سنن ،ج 8 ، ص 156.

6. تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 517.

7. ازاله الخفاء از شاه ولی الله، ج 1، ص 3.

8 . شرح مقاصد تفتازانی، ج 2، ص 275.

9. شرح عقائد نسفی از تفتازانی، چاپ 1302، ولی در چاپ 1313 هفت صفحه کتاب مذکور را حذف کرده اند.

خاتمه جواهر فقیه از علی قاری، ج 2، ص 509.

خلاصة نقض کتاب عثمانیه از ابوجعفر اسکافی، ص 29.

علامه بزگوار مجلسی در مجلد 23 بحارالانوار نیز آن را از چهل کتاب علمای عامه روایت کرده اند. (ر.ک: مجلسی: بحارالأنوار، 23/78؛ ملحقات احقاق الحق، 13/85؛ صحیح مسلم؛ ینابیع الموده، ملل و نحل)

فقیه کم نظیر (مرحوم کاشف الغطاء) فرموده است:

عامه به طرق معتبر این حدیث را روایت و بعضی از آنها به برکت این حدیث به مذهب تشیع در آمده اند زیرا مرگ جاهلی در صورتی است که اصول دین دچار اختلال شود.

درهر حال، از این حدیث امور ذیل استفاده می‌شود:

1. امامت از اصول دین است و در آن معرفت و شناخت قطعی و پذیرش علمی لازم است.

2. امامت امری است مستمر و اختصاص به زمان گذشته ندارد.

3. خروج از اطاعت امام به حق مساوی با خروج از اسلام است.

بیعت عبدالله بن عمر با حجاج بن یوسف دررابطه با حدیث من مات ...

مرحوم محدث قمی در کتاب نفیس سفینه البحار در حرف «عین» نوشته اند: عبدالله بن عمر از بیعت با امیرالمؤمنین امتناع و سرانجام به عنوان زاهد دنیا در مکه منزوی شد و با افراد دیگر هم بیعت نکرد. تا این که عبدالملک بن مروان قبای خلافت را به تن و کرسی امامت را به نیروی زر و زور و تزویر نشیمن‌گاه خود قرار داد. او برای استحکام خلافت حجاج را به مکه فرستاد تا عبدالله بن زبیر را از میان بردارد. حجاج که مردی خون ریز و بی باک بود، وارد مکه شد و مسجدالحرام را که محل پناهندگی عبدالله بود، محاصره کرد و بعد از مدتی با نصب منجنیق و پرتاب سنگ و اجسام آتش زا کعبه را ویران و عبدالله بن زبیر را بی‌جان نمود.بعد از ورود به مسجدالحرام سر از بدن عبدالله بن زبیر جدا کرد و او را وارونه به دار آویخت. عبدالله بن عمر از پیش آمدن این جریان بر خود ترسید و در تاریکی شب به دیدار حجاج شتافت. حجاج گفت: لازم نبود در دیدار من این قدر عجول باشی، صبر می‌کردی روز می‌ آمدی: عبدالله بن عمر پاسخ داد: حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه فقد مات میته جاهلیه» من را به عجله واداشت. آمده ام هر چه زودتر دست بیعت به دست تو که نمایندة عبدالملک هستی داده تا گرفتار مرگ جاهلیت نشوم. حجاج که مشغول نوشتن نامه ای بود، گفت: فعلا دست من مشغول نوشتن نامه است، پای خود را دراز کرد و گفت: با پایم بیعت کن، تو از زمان امیرالمؤمنین تا به حال با هیچ امامی بیعت نکردی، حالا که به وحشت افتادی، خود را طرفدار این حدیث معرفی می‌نمایی. عبدالله با سرافکندگی و ذلت و خفت از نزد حجاج برگشت و آخرالأمر به دستور حجاج با شیوه ای مرموز به قتل رسید. (سفینه البحار، 2/136، به نقل از: فیض کاشانی، گلزار قدس)

نگارنده گوید: این جریان را مرحوم شیخ مفید در کتاب فصول مختاره با کمی تفاوت مرقوم داشته است. (ترجمة فضول مختار، 350) و نیز علامه مامقانی آن را در کتاب تنقیح المقال آورده است. (تنقیح المقال، 2/201)

3. 4. حدیث منزلت
از احادث متواتر بین مسلمانان حدیث منزلت است: «قال رسول الله یا علی انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی»

ای علی، مقام تو نسبت به من مقام هارون برای موسی است، مگر در منصب نبوت و تلقی وحی، آن هم به دلیل ختم نبوت به وجود خاتم انبیا. بنابراین، بر عموم منزلت هر مقامی را که هارون نسبت به موسی داشته برای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نسبت به پیامبر اسلام ثابت می‌کند، به استثنای مقام نبوت که در حدیث مذکور است.

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب فرموده است: این روایت را مسلم و بخاری درصحیح خودشان و نطنزی در خصائص مذکور داشته اند، احمدبن محمد بن سعد کتابی نیز است: در سند آن نوشته است: «امت اسلامی به اجماع آن را پذیرفته اند و پیامبر آن را در موارد عدیده بیان فرموده است. یکی از آن موارد در جانشینی و قائم مقامی در غزوة تبوک است». سپس نام جمع دیگری از اهل سنّت را که این حدیث را روایت کرده اند، برده و به شرح آن پرداخته است. (ابن مغازلی: 1384، 3/16)

علامه حلی در نهج الحق فرموده است: این حدیث را بخاری و مسلم و احمد بن جنبل به طرق عدیده روایت کرده‌اند. (حلی: 1407، 216)

هر یک از خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید و علامه در شرح آن (کشف المراد) ادعای تواتر آن را کرده‌اند (همو: 1352، 369) و نیز هر یک از علامه حلی و فاضل مقداد در باب حادی عشر و شرح آن ادعای تواتر حدیث منزلت را کرده‌اند. حضرت آیت الله وحید خراسانی در مقدمة منهاج الصالحین طبق رویة قدما (در ابتدای رسالة عملیه بحث از اصول دین) یک مجلد کتاب را اختصاص به اصول دین داده و دربارة حدیث منزلت فرموده است: این حدیث از مواردی است که شیعه و سنّی بر آن توافق دارند و جمعی از علمای اهل سنّت تصریح به صحت و تواتر آن دارند، سپس فرموده است: بخاری و مسلم و ابی داود و ابن ماجه قزوینی (که صاحبان صحاح سته‌اند) آن را روایت کرده و اتفاق بر صحت آن نموده‌اند و حاکم نیشابوری گفته که این حدیث صحیح و در حدّ تواتر است.

مرحوم سید هاشم بحرانی در کتاب غایه المرام دربارة این حدیث از اهل سنّت یکصد حدیث و از علمای شیعه هفتاد حدیث روایت کرده است.
مناصبی که هارون واجد آن بود، در وزارت اخوت، پشتوانه در حصول قدرت (شد ازر) اصلاح امت، شرکت در فضایل و خلافت تمام این مناصب به غیر از تلقی وحی به امیرالمؤمنین داده شده است.

3. 5. از جمله دلایل نقلی دیگر دعای «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک، اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنی حجت فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی» است. (میرزا محمدتقی: وظیفه الانام فی غیبت الامام، به نقل از: کافی و کمال‌الدین)

این دعا را امام صادق (علیه السلام) به زراره تعلیم کرد. زراره گفته است: در محضر امام صادق بودم که گفت‌گو از حضرت مهدی به میان آمد. امام (علیه السلام) اخبار از مزایا و ویژگی های آن فرمود: او دارای دو غیبت صغرا و کبراست. زراره گفت اگر عصر غیبت ایشان را درک کنم چه کنم؟ امام فرمود: این دعا خوانده شود. (ر.ک: میرزا حسین نوری: نجم الثاقب، باب دهم، 446)

به نظر نگارنده، از دعای شریف به خوبی استفاده می شود که امام تجسّم مقامات خاتم الانبیاست که هم معرفت او چون سایر اصول دین واجب است و هم اخذ معالم دینی از او. هرگاه این شناخت و پذیرش برای کسی حاصل نبود، از دین خدا انحراف پیدا کرده، هرچند در مقام زراره باشد که افضل شاگردان باقرالعلوم و صادق آل محمد بود.

3. 6. حدیث سلسله الذهب
دیگر بر اصولی بودن مقام امامت حدیث شریف سلسله الذهب است که آن‌گاه که حضرت رضا (علیه السلام) در سفر به مرو وارد نیشابور شد، از او خواستند حدیثی برای آنان بیان کند، امام فرمود: «کلمه لا اله الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی». محدثین این روایت نوشته اند که مسئلة مهم این است که امام فرمود: پدرم امام کاظم از پدرش حضرت صادق و او از پدرش امام باقر و او از پدرش زین العابدین و او از پدرش امام حسین و او از پدرش امیرالمؤمنین و او از رسول گرامی و او از جبرئیل و او از خداوند یکتا و یگانه این واقعیت را مذکور داشت و بعد فرمود: «بشروطها و انا من شروطها»، کلمة توحید وقتی نافع است که همراه با ولایت ائمة هدی باشد و در غیر این صورت، گمراهی و ضلالت را در بر دارد.

به نظر نگارنده، حدیث مذکور در کتاب های عدیده منقول و با کمی تفاوت مذکور است. علاقه مندان می‌توانند به کتاب‌های کشف الغمه (ج 3، ص 98)، عیون اخبار رضا (علیه السلام)

(و ج 2، ص 125)، منتهی الامال و منتخب التواریخ در احوال حضرت رضا (علیه السلام) رجوع کنند.

امامت در دیدگاه زراره
در میان اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهما اسلام) شش تن از دیگران برترند و آنان را کشی از اصحاب اجماع معرفی کرده و می‌گوید: اجماع شیعه بر وثاقت و فقاهت آنان تام است و در میان این شش تن زراره افضل بوده است.

وقتی خبر شهادت امام صادق به زراره رسید، زراره که در کوفه بود، فرزند خود عبید را به مدینه اعزام کرد تا از اوضاع جویا شود و بررسی کند که امام هفتم (که به عنوان امام در احادیث الائمه اثنی عشری نامش مذکور است) در اثراو ضاع سیاسی و خفقان به وجود آمده در حکومت سفاک عباسی تغییری در ظاهر امر(تقیه) ایجاد کرده یا نه؟

بعد از رفتن عبید به سوی مدینه، زراره دچار بیماری شد. این بیماری روز به روز شدّت یافت و سرانجام قبل از برگشت عبید منجر به مرگ او شد. وی که خود را در آستانة مرگ می دید، بارها قرآن کریم را در مقابل بستگان بر فرق سر و پا و یا بر سینه می نهاد و می‌گفت: امام من کسی است که این قرآن به نحو اجمال بر آن گواه است و مردم را بر این شیوه شاهد می‌گرفت.

مرحوم مامقانی در تنقیح المقال و مرحوم آیت الله خوئی در کتاب معجم رجال احادیث شیعه روایاتی که حاکی از این مطلب که در میان آنها اخبار صحیح السند است، نقل کرده وگفته اند: بعضی این روایات را دلیل برضعف عقیدة زراره در مسئلة امامت دانسته اند، در حالی که این چنین نیست و هر کدام جواب های متعدد بر رد این برداشت داده اند. یکی از جواب های مرحوم آیت الله خوئی این است که در عقیده به امامت امام آن‌چه معتبر است، معرفت به امام زمان عصر هر یک از افراد مسلمان است، اما شناخت امام بعد از مرگ لازم نیست و مقصود از لزوم شناخت امام شناخت تفصیلی نیست، زیرا معرفت اجمالی هم در صورت عدم امکان علم تفصیلی کفایت می کند، هم چنان که در زمان فحص و امتحان پیامبران و صدور معجزات از آنان مکلف معذور و به گواهی اجمالی بسنده می شود.

به نظر نگارنده، زراره و امثال او حافظان شریعت و مربیان ملت بوده اند. شاید رفتاری که از او پدیدار شد برای ارائة طریق برهانی و تحریک بر فوریت فحص و تفهیم بر اهمیت معرفت امام بوده است.

درهر حال، از برخورد زراره در بارة جایگاه امامت چند امر استفاده می شود:

الف) اهمیت شناخت امام.

ب) اقدام فوری برای شناخت امام، هر چند هیچ اثر عملی بر آن مترتب نباشد.

ج) کفایت شناخت اجمالی در جایی که شناخت تفصیلی امکان پذیر نباشد.
خواجه نصیرالدین طوسی و دیدگاه او در امر امامت
خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب تجرید الاعتقاد فرموده است: امامیه به حکم عقل تعیین امام را بر خدا لازم دانسته اند. علامه در شرح کلام ایشان فرموده است: فرقة خوارج و بعضی از علمای معتزله تعیین امام را بر خدا لازم نداسته و آن را صرفا جزء وظایف مسلمانان می دانند نه از افعال خدا و نص و انتصاب. سپس دلایلی را برای نظر امامیه ذکر کرده است، از جمله قاعدة لطف. وی به پیروی از خواجه می گوید: نصب امام مانند بعثت پیامبران لطف است و لطف بر خدای حکیم لازم و و اجب است، زیرا معنای لطف انجام کاری است که مردم را به سعادت نزدیک و از شقاوت ابدی دور می دارد. این کار از طرف خدا حاصل شد و در واقعة غدیر امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای آخرین بار و تجدید این امر سابقه دار به امامت منصوب شد و امام هم آن را پذیرفت و آمادگی خود را در رهبری امت را اعلام کرد. (حلی)

به نظر نگارنده، کارشکنی ها مانع شد و سوء استفاده از عنوان اجتهاد استنباط متولیان سقیفه بر نص پیامبر مقدّم گردید.

مرحوم خواجه نصیرالدین با چند جمله لطیف و معجزگونه فرموده است: « وجوده لطف و تصرفه لطف آخر وعدمه منا» (همان)

تفتازانی در شرح مقاصد (5/232) قاضی عضدالدین ایجی در مواقف و سید شریف جرجانی در شرح مواقف گفته اند: (8/344) امامت امر انتخابی است و این انتخاب از وظایف مردم است، لذا آن را از مسائل فقهی دانسته اند نه از مسائل کلامی که ناظر به فعل خداست. آنان گفته اند: چون گذشتگان آن را در کتاب های کلامی آورده اند، ما هم پیروی می‌کنیم. بعضی از نامبردگان در این صحنة بحث را از صحنة علم و درایت به صحنه جهل و غوایت برده و به خواجه طوسی که از افتخارات جهان اسلام است، اهانت کرده که چرا فقه را وارد کلام نموده است. (تفتازانی: 1370، 5/267)

ادلّة دیگر از عقل و نقل وجود دارد که به دلیل رعایت اختصار از آنها صرف نظر می شود.

خاتمه در اوصاف شیعیان و مواعظ سازندة ائمة اطهار (علیهم السلام)
1. شیخ بزرگوار صدوق در کتاب صفات شیعه با سندی که منتهی به ابی بصیر می شود، نقل کرده است: « شیعتنا اهل الورع و الاجتهاد و اهل الوفا و اهل الزهد و العباده اصحاب احدی و خمسین رکعه فی الیوم و اللیله، الصائمون بالنهار القائمون باللیل یرکون اموالهم ویجتنبون السحت و یجتنبون کل محرم»؛ (ر.ک: نگارنده: آئینه اسرار)

شیعیان ما پرهیزگار، کوشا، باوفا، امانت دار و اهل عبادت اند. آنان درشبانه روز 51 رکعت نماز واجب و نافله می‌خوانند، زکات امول خود را می دهند و از گناهان اجتناب می‌کنند.

2. درنقل دیگر امام صادق فرمود: «معاشر الشیعه کونوا لنا زینا و لا تکونا علینا شینا قولوا للناس حسنا واحفظوا السنتکم و کفوها عن الفضول و قبح القول»؛ (سفینه البحار، 1/730)

ای شیعیان، برای ما زینت باشید نه ننگ و عار. بر زبان خودتان مسلّط باشید و از گفتار بیهوده و زشت اجتناب کنید.

شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار رضا از عبد السلام هروی روایت کرده که حضرت رضا (علیه السلام) فرموده است: «رحم الله عبدا احیی امرنا قلت کیف یحیی امرک قال تعلم علومنا و یعلمها الناس فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا»؛

خدا رحمت کند کسانی را که امر ما را زنده نگارند. راوی می پرسد: چگونه این عمل انجامی شود؟ امام فرمود: معارف ما را یاد گرفته و آن را منتشر نمایند. اگر مردم به دستورات پرجاذبة ما آشنا شوند، از ما پیروی می نمایند. (عیون اخبار رضا، 1/207)

3. مداومت بر خواندن دعای غریق «یا الله یا رحمان یا مقلب القوب ثبت قلبی علی دینک» (وظیفه الانام فی غیبت الامام، 7) در زمان غیبت.

4. پیام نهایی

امروزه بازار خواب و مکاشفه بسیار داغ و جمعی از افراد فریبکار از سادگی بندگان خدا سوء استفاده می‌کنند. برای بیدار باش و هشدار مؤمنین روایت ذیل را مرقوم می دارم:

صاحب وسائل از تهذیب شیخ طوسی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل کرده است: هنگامی که بدن رسول الله را غسل می دادم فریادی طنین انداز شد که پیامبر طاهر و مطهر است نیازی به غسل ندارد. اهل بیت که این صدای فرد غیر مرئی را شنیدند، مشاهده کردند که امیرالمؤمنین سر خود را بالا آورد و متوجه جهت خاصی شد و فرمود: «اخسأ»، یعنی گم شو ‌‌(جمله ای است که برای راندن سگ گفته می شود) پیامبر خودش به من دستور داده که او را غسل دهم وکفن کنم، زیرا این احکام قانونی کلی است استثنا ندارد. (شیخ حر عاملی، 1383، 2/678) با دقت در این حدیث جایی برای خواب و مکاشفه باقی نمی ماند، مگر آن که مورد تصدیق معصوم و یا افرادی قرار گیرد که تالی تلو معصوم باشند. بنا براین، هر ندای غیبی که در خواب و بیداری که دعوت به ترک ظواهر دینی نماید، ندای شیطان است و نباید به آن ترتیب اثر داده شود.

کتاب‌نامه
مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، بخش کلام و عرفان،‌

مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، چاپ پنجم، مکتبه بصیریتی، قم، بی‌تا

طبرسی، احمد بن ابی طالب، احتجاج ابی منصور، دارالقمان، نجف، 1386 ق.

شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق، تحقیق و پی نوشت آیه الله شهاب الدین مرعشی، ج 1و2.

شهابی، محمود،‌ ادوار فقه، چاپ پنجم، تهران، 1375 ش.

غزالی، ابوحامد محمد، احیاء علوم دین، دارالفکر، بیروت، 1409 ق.

شیخ مفید، محمدبن نعمان، ارشاد، بیروت، 1414 ق.

حر عاملی، محمدبن حسن، امل الامل، مکتبه آداب،‌نجف، 1385 ق.

علامه حلی، حسن بن یوسف، انوارالملکوت فی شرح الیاقوت. شرح ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت، انتشارات رضی، قم، 1263 ش.

مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، مؤسسة وفا،‌ بیروت.

علامه مامقانی، تنقیع المقال، چاپ سه جلدی قدیم.

صدر، سیدحسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلامی، منشورات اعلمی.

محدث قمی، حاج شیخ عباس، تحفه الاحباب، دار کتب سلامیه، تهران،‌ بی‌تا.

مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دارکتب اسلامی، قم.

کاشانی، محمدبن مرتضی، تفسیر صافی، چاپ قدیم، بی‌تا و بی‌نا.

فاضل لنکرانی، شیخ محمد و اشراقی، شهاب الدین، پاسداران وحی، مؤسسة انتشارات علامه، قم، بی‌تا.

عراقی، شیخ محمود، دارالسلام، کتاب فروشی اسلامیه، تهران، 1352 ق.

مدرس، محمد علی، ریحانه الأدب، مکتبة خیام، 1369 ش.

علامه حلی، علامه حسن بن یوسف مظهر و مقداد سیبوری، فاضل، شرح باب حادی عشر، ... .

تفتارانی، سعدالدین، شرح مقاصد، انتشارات رضی، قم، 1370 ش.

ایجی، قاضی عضدالدین و جرجانی، سید شریف، شرح مواقف، انتشارات رضی، قم، 1370 ش.

نراقی، ملامهدی، شهاب ناقب، کنگرة فاضلین نراقیین.

تهرانی، شیخ ابوالفضل، شفاءالصدور، شرح زیارت عاشورا، چاپ دوم، مکتبه امیرالمؤمنین، قم، 1370 ش.

ابن بطریق یحی بن سید حلی، عمده، مؤسسة نشر اسلامی، قم.

شیخ صدوق، عیون اخبار رضا، تصحیح سید مهدی لاجوردی، انتشارات جهان، تهران، بی‌تا.

بحرانی، سید هاشم، غایه المرام، چاپ یک جلدی قدیم، مؤسسة اعلمی، قطع رملی، بیروت، بی‌تا ، بی‌نا.

علامه امینی، الغدیر، دار کتب عربیه، بیروت.

کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، مکتبه صدوق، تهران، 1381 ش.

شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علی‌اکبر غفاری، مکتبه صدوق، تهران، 1390 ق.

اربلی، علی بن موسی، کشف الغمه، مکتبه بنی هاشمی، تبریز، 1381 ق.

خراسانی، ملامحمد کاظم، کفایه الاصول، حواشی ابوالحسن مشکینی، چاپ هفتم، کتاب‌فروشی اسلامیه، 1368 ش.

کاشف الغطا‌ء، حاج شیخ جعفر، کشف الغطاء، جلد اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1380 ش.

نوبختی، محمدبن حسن‌بن موسی، فرق شیعه، مطبعة حیدری، نجف، 1389 ق.

معین، محمد، فرهنگ معین، مؤسسة انتشارات امیر کبیر، تهران، 1360 ش.

فیروزآبادی، فضائل خمسه، مؤسسة اعلمی بیروت.

قمی، میرزا ابوالقاسم، قوانین محکمه، چاپ قدیم، بی‌تا، بی‌نا.

دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامة دهخدا، دانشگاه تهران، تهران، 1337 ش.

خراسانی، ملاهاشم، منتخب التواریخ، چاپ سوم، کتاب‌فروشی اسلامیه تهران، تهران، 1353 ش.

طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، بی‌تا، بی‌نا.

اشعری، سعدبن عبدالله، مقالات و فرق، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361 ش.

شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، ملل و نحل، تحقیق سید گیلانی، مکتبه آداب قاهره.

حنفی، موفق بن احمد، کتبی، محمدکاظم، مناقب خوارزمی، نجف، 1385 ق.

ابن مغازلی، مناقب، مکتبه اسلامیه، تهران، 1384 ق.

شیخ عباس قمی، منتهی الامال، انتشارات جاویدان، 1389.

خراسانی، وحید، منهاج الصالحین، مدرسه امام باقر، چاپ سوم، قم، بی‌تا.

علامه حلی، منهاج الکرامه، انتشارات تاسوعا، قم، بی‌تا.

آیه الله خویی، معجم رجال حدیث، مطعبه آداب نجف، 1390 ق.

راغب اصفهانی، مفردات، مکتبه رضویه، تهران.

قمی، جعفربن احمد، مسلسلات، مکتبه اسلامیه، تهران، 1369 ق.

طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مجلد اول و بیستم، بی‌تا، بی‌نا.

نهج البلاغه، ترجمة سید جعفر شهیدی، چاپ هجدهم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1379 ش.

علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، دار هجرت، قم، 1407 ق .

خاتون آبادی، سید عبدالحسین، وقایع السنین، کتاب‌فروشی اسلامیه، تهران، 1352 ش.

شیخ حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، مکتبه اسلامیه، تهران، 1383 ق.

قندوزی حنفی، ینابیع الموده، مکتبه محمدی، قم، بی‌تا.

علام حلی، کشف المراد، چاپ صیدا، مکتبه عرفان، 1353 ق.

علامه حلی، کشف المراد، تحقیق حسن‌زاده آملی، انتشارات جامعه مدرسین حوزة علمیة قم.

نوری، حاج میرزا حسین، نجم الثاقب، باب دهم، انتشارات اسلامیه.

محدث قمی، سفینه البحار، مطبعة علمیه نجف، بی نا، بی تا.

حسینی کریمی، آئینه اسرار، انتشارات مسجد مقدس جمکران.

حاج میرزا محمدتقی موسوی، وظیفه الانام فی غیبت الامام، منشورات مدرسه الامام مهدی قم، 1362 ش.

سید حسن صدر، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلامی، مطبعه تجاریه، بیروت، بی نا، بی تا.

علامه محمد محسن تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، جلد بیستم، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، 1403ق.

امامی اصفهانی، میرزا محمدرضا، جنات الخلود، 1314، بی نا.

کریمی، حسین، نسیم ولایت، ناشر خود مولف، 1380، چاپ سوم، تهران.

شیخ مفید، فصول مختاره، مترجم آقا جمال خوانساری، انتشارات مومنین قم، چاپ اول، اسفند 1377.

تبلیغات