آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

اسماعیل، بزرگترین فرزند امام صادق علیه السّلام بود که در حال حیات امام در گذشت.
شیخ مفید در باره اسماعیل می‏نویسد: «اسماعیل ازبزرگترین پسران آن حضرت (امام صادق) بود. امام صادق‏علیه السّلام او را بسیار دوست می‏داشت ونسبت به او محبت ونیکی می‏نمود. برخی از شیعیان به جهت محبتی که حضرت به اسماعیل داشت وبزرگتر از پسران دیگر ایشان بود، گمان می‏کرده‏اند که او جانشین امام صادق علیه السّلام خواهد بود در حالی که اسماعیل در زمان حیات پدر، در مدینه از دنیا رفت ودر قبرستان بقیع دفن گردید».(1)
طبق روایات وارده، امام صادق‏علیه السّلام در مرگ او بسیار بی تابی می‏کرد واندوه فراوانی آن حضرت را فرا گرفته بود وبی ردا وبا پای برهنه به دنبال جنازه او می‏رفت ودستور داد تابوت او را پیش از دفن، چندین بار به زمین نهادند وهر بار حضرت پارچه را از روی صورتش بر می‏داشت وبه صورت او نگاه می‏کرد.مقصود او از این کار، این بود که مرگ او را برای همگان روشن کند تا جای شبهه برای کسی باقی نماند وشبهه آنان را در زنده بودن اسماعیل بر طرف سازد. وقتی اسماعیل درگذشت گروهی که به جانشینی او عقیده داشتند، از عقیده خود باز گشتند وگروهی اندک که نه در زمره نزدیکان امام ونه از راویان حدیث از آن حضرت بودند، بلکه گروهی از افراد دور دست وبی خبر از جریان کار امامت بودند، گفتند اسماعیل زنده است وپس از پدرش امام اوست وبه این عقیده باقی ماندند.(2)
پس از وفات امام صادق‏علیه السّلام گروهی معتقد به امامت موسی بن جعفر علیه السّلام شدند ودیگران به دو دسته تقسیم شدند:دسته ای از عقیده زنده بودن اسماعیل برگشتند ومعتقد به امامت محمّد پسر اسماعیل گردیدند؛ زیرا او را سزاوارتر از عمویش موسی بن جعفر علیهما السلام نسبت به مقام امامت
_______________________________
1 مفید، الارشاد، طبع آخوندی تهران، 1377 ه، ص267.
2 همان مدرک.________________________________________
دانستند وگروهی به همان عقیدهءزنده بودن اسماعیل باقی ماندند.
مرحوم مفید می‏گوید:«این دسته اکنون (در زمان مفید) بسیار اندک هستند که نمی‏توان از آنان کسی را نام برد. این دسته را «اسماعیلیه» نامند وآنچه اکنون ازاین دو دسته معروف است، همان دسته اوّل است که می‏گویند امامت پس از اسماعیل تا پایان دنیا در میان فرزندان اوست».(1)
جوینی می‏نویسد:«اسماعیل پیش از امام جعفر صادق علیه السّلام در سنه145 ه وفات کرد. امام جعفر صادق علیه السّلام والی مدینه را که از سوی خلفای عباسی حاکم آنجا بود، با جمعی انبوه از معارف ومشایخ مدینه حاضر کرد واسماعیل را بعد از آن که از دیه «عُرَیض» که در چهار فرسنگی شهر است وآنجا وفات کرده بود، بر دوشهای مردمان به شهر آورده بودند،با ایشان عقد محضری بست بر وفات او وموشّح به خطوط آن جماعت و او را در بقیع دفن کرد.کسانی که با اسماعیل انتساب می‏کردند، گفتند: اسماعیل نمرده بود واظهار مرگ او از جهت تعمیه (پوشیده ساختن) از مردم بود تا قصد اسماعیل وقوم او نکنند. بقیه شیعه گفته‏اند: غرض امام صادق علیه السّلام بطلان مقالت آن جماعت بود که با او انتساب می‏کردند».(2)
امام صادق علیه السّلام برای این که شیعیان را از خطا باز دارد، به مرگ اسماعیل استشهاد کرد حتی حاکم مدینه را نیز شاهد گرفت. جمعی در این باره معتقد بودند که اسماعیل نمرده بلکه غیبت اختیار کرده است ودوباره ظهور خواهد کرد وهمان «مهدی موعود» است واستشهاد امام ششم به مرگ او، یک نوع تعمّد بوده که از ترس منصور خلیفهءعباسی به عمل آورده است.(3)
به هر حال اکثر منابع، گزارشات مفصّلی در این زمینه دارند که می‏توان ارزیابی جامعی از آنها به دست آورد. نوبختی نقل کرده:امام صادق علیه السّلام به هنگام وفات پسرش اسماعیل، جمعی از یاران خود را که تعداد آنها بالغ بر 30 نفر بودند، دعوت کرد وبه آنها دستور داد، صورت اسماعیل را باز کنند ودقیقاً ببینند که آیا او زنده است یا مرده؟ همه نگاه کردند وبالاتّفاق گفتند که او مرده است. بعد امام صادق علیه السّلام فرمود: خدایا تو شاهد باش، بعد دستور داد او را غسل وکفن نمایند وبعد از آن، بار دیگر فرمود: صورت او را باز کنند وببینند آیا او زنده است یا مرده؟باز نگاه
_______________________________
1 مفید، الارشاد، طبع آخوندی تهران، 1377 ه، ص267.
2 جوینی، تاریخ جهانگشا، طبع لندن به تصحیح قزوینی:3/146.
3 علاّمه طباطبائی، شیعه در اسلام،ص 35.
________________________________________
کردند وهمه شهادت دادند که مرده است. آنها از این عمل امام تعجب کردند. همین که جنازه اسماعیل را داخل قبر گذاشتند، باز به مفضّل فرمود: صورت او را باز کن. او نیز باز کرد. امام خطاب به آن جمعیت فرمود: نگاه کنید ببینید آیا او زنده است یا مرده؟! باز همه شهادت دادند که او مرده است. امام فرمود: خدایا تو شاهد باش که در آینده منکران به شک خواهند افتاد وخواهند خواست که نور خدا را خاموش کنند. سپس به پسرش «موسی» اشاره کرد وفرمود:«الله متّم نوره ولو کره الکافرون».
همین که جنازه دفن شد باز امام همین قول را تکرار کرد وفرمود: این مرده ای که کفن شده در زیر خاک مدفون گردیده، کیست؟ باز همه گفتند: اسماعیل فرزند تو. سپس فرمود: خدایا تو شاهد باش. بعد دست موسی را گرفت و فرمود:«هو حقّ والحقّ معه ومنه الی...» او حق است وحق با اوست تا ظهور امام غایب.(1)
شهرستانی می‏گوید:گفتند سبب آن که بر موت اسماعیل استشهاد کردند وبر وقوع موت سند نوشتند می‏تواند همین مطلب باشد؛ زیرا رسم نیست که برای مردن کسی سجل وقباله بنویسند. ازاین جهت چون به منصور خلیفه گفتند:«اسماعیل بن جعفر» را در بصره دیده‏اند که به شخصی عاجز برخورد کرده و او را دعا کرد، او به فرمان حق تعالی از آن عارضه شفا یافت، منصور کسی را نزد امام جعفر صادق علیه السّلام فرستاد که اسماعیل را زنده در بصره دیده‏اند. امام آن سند را که بر موت اسماعیل دلالت می‏کرد وخطّ نماینده منصور در مدینه بر آن بود، برای او فرستاد.(2)
علاّمه قزوینی در حواشی تاریخ جهانگشای جوینی می‏نویسد:«روایت موءلف که وفات اسماعیل بن جعفر صادق علیه السّلام در سال 145 بوده، مطابق با روایت «دستور المنجمین» (ورق /334) است. ولی صاحب «عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب» (ص/143) وفات او را در سال 133 ضبط کرده ومقریزی در «اتعاظ الحنفاء» (ص6) در سال 138 ونیز موءلف یعنی جوینی در ص148 سطر 5و 6، از قول خود اسماعیلیان نقل کرده که ایشان می‏گویند:اسماعیل پنج سال دیگر بعد از پدر زنده بوده است. این قول اخیر ضعیفترین قولها ومانند افسانه به نظر می‏آید، زیرا مورّخان اتّفاق نظر دارند که وفات اسماعیل
_______________________________
1 نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، چاپ صدوق، تهران، ص328؛ بحار الأنوار:47/254، چاپ جدید.
2 شهرستانی، ملل ونحل:1/191، تحقیق سید گیلانی، دار المعرفة، بیروت.________________________________________
در حیات پدرش امام صادق علیه السّلام روی داده است.(1)
در کلمات محدّث بزرگ شیعه مرحوم مفید در «ارشاد» وشیخ طوسی در «اعلام الوری» هیچ اشاره ای به این که امام جعفر صادق علیه السّلام اسماعیل را نامزد جانشینی بعد از خود کرده بوده، دیده نمی‏شود وطبق روایات زیادی که وارد شده، امام صادق علیه السّلام از اول فرزند خود موسی علیه السّلام را نامزد جانشینی خود کرده بود.
مفید در این باره دوازده روایت نقل کرده ودر پایان نوشته است: روایات در باره نصوصی بر آن حضرت، زیادتر از آن است که بشمار آید وبیش از آن است که ما در این جا نقل کنیم».(2) منتهی برای این که آن حضرت از شرّ عباسیان وسایر دشمنان اهل بیت در امان بماند، این حقیقت را پیش همگان اظهار نمی‏کرد وتنها افراد خاصی را ازاین موضوع با خبر می‏ساخت.(3)
علاوه بر این نه تنها به امامت اسماعیل از طرف امام تصریح نشده بلکه به عدم لیاقت او برای امامت نیز اشاره‏های زیادی شده است؛ از آن جمله:اسحاق بن عمار می‏گوید:برادرم اسماعیل دین واعتقادات خود را پیش امام صادق علیه السّلام تعریف کرد،پس گفت:«انّی أشهد أن لاإله إلاّ الله وأنّ محمّداً رسُول الله وانّکم... » بعد از شهادتین، امامان را یکی یکی شمرد تا به امام صادق علیه السّلام رسید سپس گفت: آیا اسماعیل هم بعد از شماست؟امام صادق فرمود:امّا اسماعیل، نه.(4)
در روایت دیگر، امام صادق علیه السّلام به «فیض بن مختار» که امیدوار به امامت اسماعیل بود، فرمود:«یا فیض انّ اسماعیل لیس منّی کما أنا من أبی» ای فیض! آن چنان که من از پدرم هستم، اسماعیل از من نیست. یعنی: آن طوری که من جانشین پدرم هستم، اسماعیل جانشین من نیست. فیض می‏گوید: فدایت شوم، شکی نیست در این که بعد از تو همه دلها به سوی او (اسماعیل) روانند. از این جمله معلوم می‏شود که گروهی از شیعیان در زمان حیات اسماعیل گرد او را گرفته وامید وار بودند که در زمان امامتش از وجود او بهره مند شوند.
فیض همین که می‏بیند امام صادق علیه السّلام امامت ووصایت اسماعیل را از جانب خود نمی‏پذیرد، اصرار می‏کند که حضرت، امامِ بعد از خود را معیّن نماید ولی امام از بیان
_______________________________
1 تاریخ جهانگشای جوینی، حواشی واضافات علاّمه قزوینی، ص146، ج3/309.
2 مفید، الارشاد، ص272.
3 کلینی، کافی،1/ 309 310؛ کشی، رجال،ص376374.
4 نعمانی، کتاب الغیبة324.
________________________________________
آن خودداری می کند. فیض زانوهای امام را می‏بوسد وعرض می‏کند:«ارحم شیبتی فانّما هی النار، انّی والله لو طمعت أن أموت قبلک ما بالیت ولکنّی أخاف أن أبقی بعدک» یعنی: «به پیری من از آتش جهنّم رحم کن. به خدا قسم من اگر می‏دانستم که قبل از تو می‏میرم، اهمیت نمی‏دادم ولی از این می‏ترسم که بعد از تو زنده بمانم». بعد از این اصرار، امام صادق علیه السّلام وصی وجانشین خود را به او نشان داد.(1)
فیض نخستین کسی است که نصی بر امامت موسی بن جعفر علیهما السلام را از امام صادق علیه السّلام شنیده است.(2)
اسماعیل در این روایت وروایات دیگر (3) شخصی ناشایست معرفی شده و از این جهت شایسته امامت وجانشینی امام صادق نبوده است. لذا اگر اسماعیل بعد از امام صادق علیه السّلام هم زنده می‏بود، لیاقت آن را نداشت که به مقام شامخ امامت برسد وامام صادق علیه السّلام او را جانشین خود سازد، به خصوص که اسماعیل قبل از پدرش وفات یافت.
دو نکته زیر تقریباً کلّ اطلاعاتی است که می‏توان از این روایات به دست آورد:
1 اسماعیل قبل از پدرش فوت کرد.
2 امام صادق علیه السّلام به دلیل واجد شرایط نبودن اسماعیل برای امامت، او را از جانشینی خود محروم ساخت.(4)
با وجود این، در میان شیعیان گروههای انحرافی شایع کرده بودند که امام صادق علیه السّلام پسر بزرگ خود اسماعیل را به وصایت وجانشینی خود برگزیده است وامام صادق علیه السّلام این شایعه را به شدّت تکذیب کرد.
نوبختی در گزارش خود از «ولید بن صبیح» روایتی را نقل کرده که نشانگر این شایعه در میان شیعیان بوده است.وی می‏گوید: میان من ومردی که به او عبد الجلیل گفته می‏شود، گفتگو شد. او به من گفت: به امام صادق علیه السّلام گفتم:عبد الجلیل به من گفت که شما اسماعیل را در حال حیاتش وسه سال قبل از فوتش وصی خود ساخته‏اید؟ امام صادق علیه السّلام در پاسخ فرمود:«لاو الله فإن کنت فعلت فإلی فلان یعنی أبا الحسن موسی وسماه » نه به خدا، اگر کرده‏ام به فلانی کرده‏ام یعنی ابو الحسن موسی و از او
_______________________________
1 نعمانی، الغیبة، ص324 325؛ کشی، رجال، ص354.
2 همان مدرک.
3 کمال الدین وتمام النعمة:1/159.
4 اسماعیلیان در تاریخ، مقاله برنارد لویس، زیر عنوان «پیدایش اسماعیلیه»، ترجمه آژند، ص46.
________________________________________
نام برد.(1)
با توجه به روایاتی که قبلاً ذکر شد و روایات دیگری که در آنها به اسامی ائمّه تصریح شده است(2)، سخنان برخی از نویسندگان تاریخ شیعه، کاملاً واهی وبی اساس است؛ آن جا که می‏نویسد:«امام صادق علیه السّلام نخست پسر مهتر خود اسماعیل را به جانشینی خویش برگزید وچون از فساد اخلاقی وی اطلاع یافت، او را از این مقام خلع کرد و مقارن همین زمان، اسماعیل زندگی را بدرود گفت. حضرت صادق سپس پسر چهارمش موسی کاظم را جانشین خود ساخت.(3) واحتمالاً نویسنده، این مطلب را از تاریخ جهانگشای جوینی اقتباس کرده است.
جوینی می‏نویسد: «شیعه گفتند: امام معصوم جعفر علیه السّلام است و او نص بر پسر خود اسماعیل کرد.بعد از آن اسماعیل کار ناشایست انجام داد، جعفر صادق علیه السّلام بر آن فعل انکار کرد و از او روایت است که گفت:اسماعیل فرزند من نیست، شیطانی است که در صورت او ظاهر شده است ونقلی دیگر است که فرمود:«بدا لله فی اگمر إسماعیل»بر پسر دیگر، موسی نص کرد.(4)
بعضیها به استناد روایت امام صادق علیه السّلام که فرمود:«ما بدا لله فی شیء کما بدا لله
_______________________________
1 نعمانی، کتاب الغیبة، ص326.
2 سلیمان بلخی، ینابیع المودة، باب 77 4، 443؛ بحرانی، غایة المرام:1/164162
3 مشکور، محمد جواد، تاریخ شیعه وفرقه‏های اسلام، ص 190189.
4 تاریخ جهانگشا:3/145.
________________________________________
فی إسماعیل ابنی»(1) موضوع اسماعیل را از مصداق «بداء» دانسته اند(2)وگفته‏اند: خداوند امامت اسماعیل را بنابر مصالحی نسخ فرمود ودر باره او بدا حاصل شد، مسلماً انتساب «بداء» به این معنی به ذات حق درست نیست. با توجه به این که به موجب برخی از روایات واجماع فقهای امامیه «بداء» در هر چیزی هم صحیح باشد ولی در نقل «نبی» از نبوتش و«امام» از امامتش درست نیست.(3) اگر «بداء» را چنان معنی کنیم که اغلب متکلّمان شیعه معنی کرده‏اند وآن این که «بداء» در مورد ذات خدا به این معناست که بندگان امری وحکمی را طوری تصوّر کنند وحال آن که در لوح محفوظ غیر از آن باشد وچون آنچه مرقوم در لوح محفوظ است از بندگان مخفی است، لذا توجه بدان ندارند وخلاف آن را در لوح محو واثبات ویاعالم قدر مشاهده می‏کنند وموقعی که برای آنان آنچه در لوح محفوظ، مضبوط ومرقوم است معلوم وخلاف آنچه فکر می‏کنند آشکار شد، گمان برند «بداء» حاصل شده است.(4)
آری «بداء» به این معنی در اسماعیل کاملاً صادق است چنان که مرحوم مفید می‏نویسد: اسماعیل بزرگترین پسر آن حضرت بود وامام صادق او را دوست می‏داشت وبرخی از شیعیان به جهت محبتی که حضرت صادق علیه السّلام به اسماعیل داشت وبزرگتر از پسران دیگر بود، چنان گمان می‏کرده‏اند که او بعد از پدرش امام می‏باشد ولی اسماعیل در حال حیات پدر در مدینه از دنیا رفت وچون خلاف آنچه مردم فکر می‏کردند آشکار شد، گمان بردندکه در امامت اسماعیل «بداء» حاصل شده است چون با مرگ اسماعیل حقیقت امر بر مردم روشن شد وآنها پی به اشتباه خود بردند، بدین جهت موضوع اسماعیل در لسان روایات، از مصادیق بارز «بداء» شمرده شده است.
ادامه دارد
_______________________________
1 أصل الشیعة واُصولها، ص190؛ عقائد الشیعة، ص 2220؛ فصل الخطاب، ص54.
2 تاریخ شیعه، ص109.
3 قمی، سفینة البحار:1/62.
4 دکتر سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی:1/391، چاپ اوّل، 1357.

تبلیغات