آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

بزرگان علم کلام می‏گویند؛ از سه راه می‏توان نبی راستگو را از متنبی دروغگو تمیز داد وپیامبران واقعی را شناخت. این سه راه عبارتند از:
1 اعجاز
2 گواهی دادن پیامبر پیشین که نبوت او با دلایل قطعی ثابت شده است بر نبوت پیامبر بعدی.
3 گردآوری قرائن وشواهد از مجموع زندگانی مدعی نبوت، ویاران او، ومحتوای دعوت وابزاری که از آن در پیشبرد مدعای خود بهره می‏گیرد وغیره، که مجموعاً گواهی دهند که مدعی نبوت، راستگو است.
آنچه فعلاً برای ما مطرح است همان راه اوّل است آن هم از نظر تعارض یا عدم تعارض با قوانین علمی. پیش از آن که در این بحث وارد شویم مطلبی را به عنوان مقدمه در باب تعریف و بیان ماهیّت معجزه یادآور می‏شویم.
معجزه چیست؟
علم کلام معجزه را چنین تعریف می‏کند:«کاری است بر خلاف قوانین عادی که مدعی نبوت دست به آن می‏زند، ومردم را برای مقابله دعوت می‏نماید،(تحدّی) ومردم نیز از مقابله با آن ناتوان بوده وسرانجام کار خارق‏العاده او با ادعای او موافق باشد».
توضیح خصوصیات قیود وارد در این تعریف مایه گستردگی سخن است ولی یادآور می‏شویم که در این تعریف پنج قید اخذ شده است:
1 کاری که انجام می‏شود باید بر خلاف قوانین عادی باشد نه عقلی(=خارق‏العاده).
2 کار خارق‏العاده در صورتی معجزه نامیده می‏شود که آورنده آن مدعی نبوت وسفارت از جانب خدا باشد، ودر غیر این صورت آن را کرامت می‏گویند از این جهت، فراهم آمدن روزی برای حضرت مریم بدون کوچکترین تلاش، کرامت بوده است (1) نه معجزه.
3 مردم را برای مقابله و آوردن همانند آن دعوت کند.
4 مردم را نیز یارای مقابله وهماوردی نباشد.اگر در تعریف معجزه کلمه «تحدی» به کار رفته است ناظر به دو مطلب اخیر است.
5 کار خارق العاده او با ادعای او هم‏آهنگ باشد. مثلاً چنین بگوید: نشانه ارتباط من با خدا این است که اگر دعا کنم؛ آب چشمه افزایش می‏یابد؛ ولی اگر پس از دعای او، آب چشمه کاهش یابد یا فروکش کند، چنین کاری هرچند بر خلاف قوانین عادی است ولی معجزه مصطلح نیست، بلکه دلیل بر دروغگویی مدعی است.
تا این جا، با تعریف معجزه وماهیت آن به طور اجمال آشنا شدیم. آنچه مهم است همان قید اوّل است و آن این که معجزه بر هم زننده قوانین عادی است نه عقلی وماهیّت معجزه امر ممکن است نه محال. توضیح این که:
حدود رسالت علم در اثبات ونفی
عقل وخرد می‏گوید هر پدیده‏ای پدید آورنده‏ای لازم دارد، وقانون علیت تخصیص ناپذیر است معجزه با این اصل عقلی کاملاً هماهنگ است وحتماً این کار خارق العاده علت وفاعلی دارد، حالا علت آن چیست مطلب دیگری است.
قوانین علمی نارساتر از آن است که واقعیت معجزه را بیان کند ولی معنی این نارسایی وناهماهنگی تعارض علم واعجاز نیست. نکته مهم بحث معجزه همین جاست؛ زیرا تمام قضایا وگزاره‏های علمی بیانگر این مطلب‏اند که پدیده‏های طبیعی در چارچوب شرایط و اسباب خاصی تحقق می‏یابند مثلاً بیماری صعب العلاج در اثر مراقبتها وداروهای ویژه‏ای بهبودی می‏پذیرد، ولی هرگز دانش‏های بشری وقوانین علمی بهبودی چنین بیماری را در سایه دیگر عوامل که علم آن را نشناخته است، نفی نمی‏کند.
وبه دیگر سخن: رسالت علم اثبات است نه نفی؛ زیرا علم به تجربه وآزمون تکیه می‏کند وآزمون فقط می‏تواند نتیجه‏ای را اثبات کند ولی حق ندارد ونمی‏تواند قضیه‏ای را نفی کند. مثلاً می‏گوید: در سایه داروهای ضد میکروبی می‏توان بیماری سل را معالجه کرد، امّا عامل معالجه منحصر به این داروهاست ویا با عامل دیگر بالأخص اگر آن عامل معنوی وخارج از قلمرو تجربه باشد، نمی‏توان این بیماری را
_______________________________
1 به سوره آل عمران، آیه 37 مراجعه فرمایید.
________________________________________
ریشه کن کرد، از رسالت علم بیرون است.
علم به ما می‏گوید: مادامی که دیواره‏های یک ظرف، بسته ودست نخورده است؛ یک جسم نمی‏تواند به درون آن ظرف وارد شود، یا از آن بیرون آید. به دیگر سخن: هر ظرفی از هر جنسی که ملاحظه شود چیزی به آن وارد یا از آن خارج نمی‏شود مگر این که با دیواره آن ظرف بسته تماس پیدا کند.
این گزاره صحیح است ولی مفاد آن این است که با استفاده از روشهای عادی وطبیعی نمی‏توان بدون تماس با دیواره‏های ظرف بسته به آن وارد شد یا از آن خارج گشت، امّا این که این کار در سایه عامل برتر که بتواند چیزی را وارد درون آن کند یا از آن خارج سازد، بدون آن که با سطح آن جسم تماس بگیرد نیز امکان پذیر نیست هرگز از گزاره فوق به دست نمی‏آید، بلکه باید در این مورد به داوری خرد گوش فرا داد.
بنابراین، هرگاه پیامبری چیزی را بدون این که با جداره جسمی تماس پیدا کند از آن خارج ویا به آن وارد سازد، نباید آن را معارض این گزاره دانست؛ زیرا این قانون علمی در حدّ توان بشر وبا استفاده از قوانین شناخته شده طبیعی سخن می‏گوید، امّا از خارج قلمرو علم، آگاهی ندارد که آن را نفی کند یا اثبات نماید. امکان وارد کردن چیزی به داخل جسم ویا بیرون آوردن آن از طریق عادی در گرو شرط مزبور است یعنی این عمل بدون این شرایط، محال عادی است نه عقلی. بنابر این، عامل قدرتمند می‏تواند با حذف این شرط، ورود وخروج را انجام دهد، یا از خلل وفرج جسم وارد شود ویا در یک فاصله کمتر از زمان، اتصال اجزای جسم بهم زده وپیوند دهد وبدون تماس با ظاهر آن، چیزی را وارد کند یا خارج سازد.
علم به ما می‏گوید: روح انسان نمی‏تواند مستقیماً در یک شیی‏ء مادی اثری پدید آورد یا حرکت آن چیز مادی را تغییر دهد مگر در پاره‏ای از اعضای بدنی که روح به آن تعلّق دارد از قبیل دست‏ها وپاها؛ یا مثلاً روح انسان نمی‏تواند بدون واسطه، یک صندلی را جابجا کند یا جهت حرکت یک شیی‏ء را تغییر دهد. ولی روح هر شخص می‏تواند مستقیماً در بدن آن شخص آن هم در بعضی از اعضای بدن تأثیر بگذارد.
باز معنی این گزاره این است که بشر در اثر تجربه و آزمون تا این حد کشف کرده است که بدون استفاده از وسایط طبیعی وشناخته شده نمی‏تواند در شیی‏ء دیگر اثر بگذارد، وامّا این که غیر این صورت امکان پذیر نیست وعقلاً محال می‏باشد به هیچ وجه از گزاره مزبور به دست نمی‏آید.
وبه دیگر سخن: معنی «نمی تواند» این است که در غیر این شرایط انسان با قدرت محدودی که دارد قادر بر این کار نیست وامّا اصلاً این کار شدنی نیست آن را ثابت نمی‏کند.بنابراین، اگر دلایل نقلی معتبر ثابت کرد که درختی به فرمان پیامبر از جای خود کنده شد ودر حضور مشرکان در برابر پیامبر ایستاد وبر راستگویی او شهادت داد(1) نباید آن را معارض این گزاره علمی تلقی کرد.
این گزاره‏ها وامثال آن همگی از امکان وقوعی در شرایط مخصوصی حکایت می‏کنند نه از نفی امکان ذاتی در بهم خوردن آن شرایط.
اصولاً باید قلمرو علم ورسالت آن را تحدید کرد وما این گزاره‏ها را به عنوان مثال یادآور شدیم وامثال این گزاره‏ها با توجه به تنوّع علوم طبیعی وتجربی بیش از آن است که شماره آن را بیان کنیم، تا چه رسد بررسی تفصیلی آنها، ودر همه جا منطق علم این است که من امکان وقوع پدیده را در این شرایط کشف کرده‏ام ولی از امکان آن در غیر آن، ویا امتناعش آگاهی ندارم. این بخش از داوری، از رسالت من بیرون است وباید به عقل وخرد مراجعه کرد ویا در انتظار آینده نشست.
معجزه‏خواهی، گواه‏خواهی از مخالفان است
ودر این جا یادآور می‏شویم که معجزه‏خواهی یک نوع دلیل‏خواهی است که از فطرت انسان سرچشمه می‏گیرد؛ زیرا فطرت سلیم بر این حکم می‏کند که هیچ مدعایی بدون دلیل پذیرفته نشود، از این جهت معجزه‏خواهان که غالباً مخالفان پیامبران بودند در درخواست معجزه پیشگام می‏شدند ومی‏گفتند: «فَاْتِ بِهِا اِنْ کُنْتَ مِنَ آلصَّادِقِینَ»(2) معجزه خود را بیاور اگر راست می‏گویی؛ آن گاه گروه منصف با دیدن معجزه ایمان می‏آوردند واز مخالفت دست می‏داشته، راه وفاق را پیش می‏گرفتند واعجاز پیامبران خود را برای دیگران نقل می‏کردند.
با توجه به این بحث اجمالی اکنون به تحلیل نظریه فیلسوف انگلیسی آقای براد(3) در
_______________________________
1 نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
2 اعراف/106.
3 Charles Dunbar Broad(1887 1971م) وی از شارحین دقیق وعمیق و امین سخنان فیلسوفان پیشین است وعلاوه بر شرح آرای آنها، نقدهای منصفانه وقوی هم دارد. از ویژگیهای او تشقیق وتقسیم‏بندی ودقت در شقوق هر مسئله می‏باشد.ویژگی دیگر او، اتخاذ آرا ونظراتی در ابواب مختلف می‏باشد که با رأی عموم فلاسفه جدید غربی مخالف وبه آرای قدما نزدیکتر است. از جمله در باب زمان، علیّت، استقراء، ربط استقراء به علیت، قضایای ترکیب پیشین(یا قضایای تحلیلی مثل:هر ممکن الوجودی نیازمند به غیر است) ودر باب بعضی مسائل اخلاقی وارتباط نفس با بدن.
ایشان در شاخه های مختلف فلسفی، ازجمله در فلسفه اخلاق، فلسفه دین، فلسفه مابعد الطبیعه،باره معجزه می‏پردازیم. ایشان در بررسی عالمانه خود مطالب زیادی را متذکر شده که چهار مطلب خلاصه نظریه او را تشکیل می‏دهد، وی هرچند در آخر بحث اعتراف می‏کند که معجزه با علم معارضه‏ای ندارد، ولی در عین حال برخی از این مطالب چهارگانه او نیاز به توضیح بیشتری دارد تا نتیجه‏ای که او گرفته است به صورت روشن ثابت شود ودر غیر این صورت نتیجه مورد نظر او دچار اشکال وشبهه خواهد بود. اینک اشاراتی به مطالب چهارگانه او:
مطلب نخست:
وی می‏گوید:«معنی گزاره‏های علمی این است که تاکنون خلاف آن دیده نشده است، امّا نسبت به آینده نمی‏توانند قضاوت کنند، مثلاً این که روح فقط در بدن خودش وبعضی از اعضا می‏تواند اثر کند بدین معناست که تا به حال چنین دیده شده است، امّا خلاف آن محال نیست؛ زیرا ممکن است روحی در حرکت یک سنگ یا درخت اثر گذارد. حاصل آن که: این جمله که علم اثبات می‏کند که معجزات غیر ممکن‏اند لاف وگزاف جاهلانه است».
این اصل یکی از معتبرترین اصول فلسفی است که قلمرو علم را روشن می‏سازد وقضاوت در امکان واستحاله را از دست علم می‏گیرد وبه دست فلسفه وبرهان می‏سپارد، برهانی که از نظریات شروع شده وبه بدیهیات منتهی گردد، او می‏تواند مثلاً بگوید: محال است جسم بزرگ در درون جسم کوچک، بدون حصول تغییر در ظرف یا مظروف، جای گیرد؛ زیرا لازمه آن اجتماع نقیضین است، از آنجا که مظروف بزرگ است نباید ظرف کوچکتر از آن باشد، و از آنجا که فرض کرده‏ایم ظرف کوچکتر است، لازمه آن این است که در یک زمان، واز یک جهت، ظرف هم کوچکتر است وهم بزرگ، در حالی که علم توان چنین داوریها را ندارد، او فقط از حرکت قافله و وصول آن به یک نقطه گزارش می‏دهد، امّا از سرنوشت قافله در مسیر بالاتر نمی‏تواند گزارش کند.
مطلب دوّم:
آقای «براد» پس ازبیان امکان معجزات و این که ناقض گزاره‏های علمی نیست در صدد توجیه آن برآمده می‏گوید:
الف:امور شگفت انگیز نه تنها محال
_______________________________
معرفت شناسی والهیات بالمعنی الأخص تحقیق کرده است وبه مکتب تحلیل زبانی گرایش دارد. کتابهای زیادی از او منتشر شده است، لکن هیچ کدام تا به حال به فارسی ترجمه نشده است. وما در نقل نظریه او در باره عدم تعارض اعجاز وعلم، مرهون نگارش برخی از اساتید موءسسه امام صادق علیه السّلام می‏باشیم. شکرالله مساعیه.________________________________________
نیستند بلکه واقع هم شده‏اند. امروزه، دور آگاهی را همه قبول دارند یعنی شخصی این جا نشسته باشد وخبر دهد که صدها کیلومتر آن طرف‏تر چه چیزی واقع می‏شود، پدیده‏هایی داریم که در عین شگفت انگیز بودن منافاتی با قواعد علمی ندارند. البته انسان معمولی نمی‏تواند عدم تنافی را تبیین کند امّا فرد خبره ومتخصص قادر به تبیین آن هست، مثلاً حالاتی که در اثر خواب مغناطیسی به وجود می‏آید با این که شگفت‏انگیز هستند امّا با قوانین علمی سازگار می‏باشد، چنان‏که در خواب مغناطیسی شخصی منوم به فرد خواب رفته می‏گوید فلان ساعت بیرون برو وبعد از یک ربع گردش به خانه برگرد. آن شخص بعد از برگشتن به حالت عادی وبیدار شدن همان دستور را دقیقاً انجام می‏دهد.
بنابراین، گزارشهای غیبی پیامبران را می‏توان از مقوله قسم اوّل دانست یعنی دور آگاهی؛ همچنان که تأثیرگذاری پیامبران را در طبیعت از قبیل تأثیر منوم در فرد خواب رفته به شمار آورد.
در این‏جا مطلبی را یادآور می‏شویم، وآن این‏که: هرگاه مقصود آقای «براد» از طرح گزاره‏های دورآگاهی ویا تأثیرگذاری منوم در نائم رفع استبعاد باشد اشکالی ندارد تا از این طریق از تشویش اذهان بکاهد وسرانجام بگوید: جایی که بشر می‏تواند از دور گزارش دهد، ویا در بدن شخص دیگر اثر بگذارد، پیامبران که وابسته به قدرت نامتناهی خدا هستند بهتر می‏توانند به این نتایج برسند واز غیب خبر دهند ودر طبیعت تأثیر گذارند، عصا را به صورت اژدها درآورند، وبا زدن عصا بر سنگ، چشمه‏ساری را جاری سازند.
ولی اگر مقصود این است که سنخ معجزات پیامبران از همین مقوله‏هاست؛ یعنی «در حقیقت پیامبران از عوامل طبیعی که برای آنان شناخته شده بود بهره می‏گرفتند، هرچند دیگران آن علل وعوامل را نشناخته‏اند»، این اندیشه کاملاً خطاست؛ زیرا مفهوم آن این است که اگر بشر در آینده به همان عوامل طبیعی راه یافت کارِگذشتگان، معجزه نباشد. واین اندیشه با توجه به تمام معجزات قطعی پیامبران کاملاً سست وبی‏پایه است.
گذشته از این، منطقِ انبیا در باره معجزات این بود که نشانه‏هایی از جانب خدا دارند وبر اثر قدرت لایزال حق، دست به چنین کارهایی می‏زنند، ودر حقیقت این خداست که این کار را انجام می‏دهد وپیامبران، فاعل مباشر آن می‏باشند. لذا، قرآن می‏فرماید:«وَما کانَ لِرَسُولٍ اگنْ یَاْتِیَ بِ‏آیَةٍ اِلاّ بِاِذْنِ اللهِ» (1):هیچ پیامبری توان آوردن معجزه ندارد مگر به اذن ومشیّت خدا.
_______________________________
1 رعد/38.
________________________________________
مطلب سوّم:
مطلب سوّم ایشان در باره درست بودن نقل معجزات پیامبران است که احتمال دارد شاهدان در گزارش خود اشتباه کرده باشند، او می‏گوید مدعیان دو علم:1 روانشناسی نابهنجاران، 2 فرا روانشناسی (علم تحقیقات روحی) موجب شک در عدم خطای ناقلان می‏شود. روانشناسی نامتعارف می‏گوید: انگیزه‏های انسان در این‏که چه چیزی را دیده ویا شنیده، ویا ندیده ونشنیده موءثر است.چنان‏که گفته‏اند:«حبُّ الشیء یعمی ویصم»؛ یعنی انسان گاهی فردی را دوست دارد وفقط خوبی‏های او را می‏بیند وبدیهای او اصلاً نمی‏بیند، نه اینکه می‏بیند ومخفی می‏کند، روی این اساس آقای براد می‏گوید: «محبتی که اصحاب یک پیامبر نسبت به او دارند، موجب می‏شود که امور را دقیق وصحیح نقل نکنند؛ زیرا محبت به پیامبر باعث می‏شود که وقایع را خلاف ببینند مثلاً بگویند: پیامبر اشاره کرد وشخصی خوب شد ویا مُرد ولی اگر یک انسان کامل وبی طرف واقعه را ببیند به نحو دیگر نقل می‏کند».
در این‏جا مطلب قابل ملاحظه این است که اگر راویان معجزه‏ها در همه جا یاران پیامبران بودند جای این سخن بود در حالی‏که درخواست کنندگان معجزه‏ها دشمنان ومخالفان پیامبران بودند، در این صورت در درون آنها به جای محبت بغض وعداوت وجود داشت وآنها را به سوی انکار می‏کشید، ولی در عین حال معجزه پیامبران به قدری روشن وواضح بود که منصفان از مخالفان را بلکه رقیبان آنها را به آستانه اقرار وایمان می‏کشانید تا آنجا که ساحران مصر که رقیبان موسی بودند پس از دیدن معجزه‏های موسی سر به سجده نهاده وبه او ایمان آوردند واز تهدید فرعون نترسیدند.چنان که می‏فرماید:«فَاُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسَی» (1) ساحران مصر به سجده افتادند وگفتند به خدای هارون وموسی ایمان آوردیم.
آری برخی از کرامات پیامبران را یاران آنان نقل کرده‏اند وسخن فعلاً در معجزه‏های پیامبران است نه کرامت‏های آنان.
گذشته از این، شاهدانِ عینی این معجزات گروه فراوان بودند که احتمال تأثّر از حب درون در باره برخی از آنها متصور است، امّا نه در باره یک مجموعه بزرگ، خصوص آن که در میان آنان افراد متفکّر ومنطقی وجود داشتند که هرگز به آسانی تسلیم ادعای افراد نشده وپس از گفتگوهای فراوان حقیقت را می‏پذیرفتند.
مطلب چهارم
شخصیت والای پیامبران بر صدق معجزه
_______________________________
1 طه/70.
________________________________________
آنان گواهی نمی‏دهد، درست است پیامبران مردم را فریب نمی‏دادند وهرگز نمی‏توان کار آنها را چشم بندی وشعبده‏بازی اندیشید، ولی مشکل در جای دیگر است وآن این که اگر انسان به تمام انگیزه‏های اعمال خود وقوف تام داشت در آن صورت می‏شد بگوییم انسان پاک و والا در صدد فریب مردم برنمی‏آید، امّا اگر سخن «فروید» صحیح باشد، وآن این که «بخشی از روح ما ناخودآگاه وپنهان است» در آن صورت شخص پاک از وجود انگیزه‏های زشت در بخش ناخودآگاه اطلاعی ندارد تا بگوییم افعال فریبکارانه با شخصیت والا وپاک او منافات دارد.
انسان سالم وبا شرف انگیزه‏های سوء را فقط در بخش ضمیر خودآگاه اصلاح می‏کند ولی نسبت به انگیزه‏های بد در ضمیر ناخود آگاه اصلاً اطلاعی ندارد تا اصلاح کند یا نکند.
در باره این سخن یادآور می‏شویم که: سخن فروید در صورت صحت مربوط به مجرمان وبدکاران وخلافکاران است که بر اثر اعمال ناشایست یک رشته افکار و اندیشه‏ها در بخش ناخودآگاه ضمیر آنان شکل می‏گیرد، وبدون این که شخص متوجه شود در اعمال ورفتار او اثر می‏گذارد ولی شخصیت‏های والا که برگزیدگان خدا بوده و از تربیت‏های ویژه الهی برخوردارند از چنین افکار پس رانده به ضمیر ناخودآگاه دور وپیراسته‏اند تا ناخودآگاه، آنها را به اشتباه ودروغ ناخواسته برانگیزاند.
وبه دیگر سخن: ذهن ناخودآگاه چیزی نیست که انسان از روز نخست با آن به دنیا آمده باشد بلکه تشکیل دهنده ضمیر ناخودآگاه همان اندیشه‏های ذهن وضمیر خودآگاه است که به عللی تحمّل حفظ ونگهداری آنها را ندارد وطبعاً به عقب رانده ودر ضمیر ناخودآگاه مکتوم می‏سازد وآنگاه که انسان کنترل خود را از دست داد از کمین بیرون آمده وخود را در صفحه ذهن خودآگاه نشان می‏دهد. چه بسا اسراری را که افراد، حاضر به افشای آن نبودند وپیوسته می‏خواستند فراموش کنند ولی در شرایط غیر عادی که کنترل را از دست می‏دهند از درون ذهن ناخودآگاه آنان بیرون آمده وبر زبان ودیگر اعضا ظاهر می‏شود.
ولی این حکم از آنِ انسان‏های عادی وگنهکار است نه انسان‏های معصوم وپیراسته از هرگناه. انسان‏های پاک که از روز نخست در میان خانواده‏های پاک بزرگ شده اند؛ در ضمیر ناخودآگاه آنان، چیزی از ناملایمات نیست.
وما در پایان از آقای براد تشکر نموده که این بحث را به روی ما گشود وما نیز به تحلیل آن پرداختیم.

تبلیغات